يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 شمسی /4/28/2024 12:24:53 PM

در چند سال اخیر، مساله بحران محیط‌زیست و نحوه مواجهه با آن به صدر اخبار و گزارش‌های رسانه‌های دنیا راه یافته ‌است. علاوه بر رسانه‌ها، این مساله به یکی از موضوعات مهم دولت‌ها و دانشگاه‌ها در سراسر دنیا تبدیل شده ‌است.
تکنولوژی؛ منجی محیط زیست

دولت‌های مختلف جهان و به‌طور ویژه، دولت‌های توسعه‌یافته به‌طور پیوسته از طرح‌ها، تفاهم‌نامه‌ها و قوانین و آیین‌نامه‌های مختلف در این حوزه رونمایی می‌کنند و دانشگاه‌های بزرگ جهان در کنار نهادهای مهمی چون بانک جهانی، هر سال بیشتر از سال‌های قبل، منابع خود را به انجام مطالعات و پروژه‌های محیط‌زیستی تخصیص می‌دهند.
همه این موارد نشانگر آن است که مساله مهمی در جهان عصر ما پا به عرصه وجود گذاشته و آن مساله محیط‌زیست است. لکن، در این میان یک مساله دیگری نیز وجود دارد که نگرانی‌های ما را دوچندان می‌کند. این مساله عدم فهم و مواجهه روشمند با موضوع محیط‌زیست است. به عبارتی دیگر، امروز ما علاوه بر اینکه نگران بحران‌های محیط‌زیستی هستیم؛ باید نگران کج‌فهمی‌ها و بدکرداری‌ها در قبال این مساله حیاتی نیز باشیم.

متاسفانه ادبیات عمومی در مواجهه با بحران محیط‌زیستی دچار دو نوع نگاه متخاصم و سطحی شده ‌است. یک جریان ادعا می‌کند که علت بحران‌های محیط‌زیستی مصرف‌گرایی افراد و سودجویی بنگاه‌ها است. در نتیجه، حل مساله را با ساده‌انگاری به مذمت مصرف‌گرایی و سودجویی بنگاه‌ها تقلیل می‌دهند.

آنها در این راه گاهی آن‌قدر پیش می‌روند که به ضدیت با رشد اقتصادی و حتی زیست شهری رو می‌آورند و بی‌پرده ادبیات ارتجاعی را بازتولید می‌کنند. ادبیاتی که گویی قصد دارد تا تمام دستاوردهای رفاهی بشر در طول دو قرن گذشته را نابود و انسان را به دشنام پست آفرینش بدل سازد.
اهالی این جریان، با ساده‌انگاری گمان می‌کنند که با ساخت یک دولت بزرگ و ابلاغ انواع آیین‌نامه‌ها و بستن انواع مالیات‌ها بر تولید بنگاه‌ها و مصرف انسان‌ها می‌توانند مساله را حل کنند. لکن، این جریان گویی متوجه این نکته نیست که تنها کار آیین‌نامه، خلق آیین‌نامه بعدی است. همچنین، اهالی این جریان متوجه این مساله هم نیستند که اتکای صرف به مالیات، تنها موجب درآمدزایی دولت‌ها از آلوده‌سازی محیط‌زیست توسط بنگاه‌ها می‌شود و بنگاه‌های تولیدی پاک برای دولت‌ها به مثابه از دست رفتن درآمدهای مالیاتی آنها است؛ درنتیجه، پایداری بنگاه‌های تولیدی آلوده‌ساز و پرداخت مالیات توسط آنان به دولت‌ها، در بلندمدت بیشتر به نفع دولت‌هاست تا محیط‌زیست.

در طرف مقابل این جریان، جریان دومی نیز وجود دارد که متاسفانه به زعم نگارنده، اهالی این نگاه نیز دچار نوعی ساده‌سازی شده‌اند. این جریان دوم مساله محیط‌زیست را آن‌چنان جدی نمی‌گیرد و ادعا می‌کند که هیچ کاری نکردن، بهترین کار است. علت این امر هم در آن است که به زعم اهالی این نگاه، محیط‌زیست هم کالایی است مانند سایر کالاهای موجود و در نتیجه، عدم مداخله بهترین اقدام است.
مطابق ادبیات جریان اصلی علم اقتصاد، تردیدی وجود ندارد که سپردن امور به بازارها و عدم مداخله در آن بهترین اقدام است؛ اما، دست‌کم تا زمانی که خبری از اثرات جانبی نباشد. درست در همین‌جاست که بر اساس ادبیات جریان اصلی علم اقتصاد، گاهی بازارها به تنهایی میزان هزینه یا فایده یک فعالیت اقتصادی را نشان نمی‌دهند. در نتیجه، حدودی از مداخله در این بازارها توجیه می‌شود. در راستای توضیح این نکته فرض کنید که در فرآیند تولید کالایی مانند آلومینیوم، آلودگی‌هایی ایجاد می‌شود که به‌عنوان مثال هوا یا آب را آلوده می‌کند. در این صورت، باید گفت که هزینه تولید آن بنگاه بسیار بیشتر از آن هزینه‌ای است که خریداران آلومینیوم در بازار برای خرید آن پرداخت می‌کنند.

درنتیجه، مطابق شکلی که آورده‌ایم، در واقعیت باید منحنی عرضه بنگاه را به سمت بالا انتقال داد. با انجام این کار متوجه می‌شویم که نقطه تعادلی این بار در جایی قرار می‌گیرد که میزان تولید آلومینیوم کمتر و قیمت کالا نیز بالاتر از آن چیزی خواهد بود که در بازار بدون درون‌زا کردن هزینه تولید آلودگی‌ها حاصل می‌شد. بر این اساس، بنا به ادبیات جریان اصلی علم اقتصاد، ادعای اهالی جریان دوم نیز ساده‌انگارانه محسوب می‌شود؛ زیرا، از مقوله مهم اثرات جانبی غفلت ورزیده‌اند. حال با این توضیح این پرسش پیش می‌آید که در قبال بحران‌ها یا نگرانی‌های محیط‌زیستی چه باید کرد؟ واقعیت آن است که ما برای حل بحران‌ها یا نگرانی‌های محیط‌زیستی نیاز داریم که از منطقی سرد برای احساسات گرم خودمان بهره ببریم.

زمانی که ایدئولوژی‌ها و امیال خود را کنار می‌گذاریم و به واقعیت واقعا موجود نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که رفتار اقتصادی افراد چیزی جز حداکثرسازی مطلوبیت خویش نیست و این امر، جز با مصرف بیشتر و متنوع‌تر حاصل نمی‌شود. همچنین، مساله بنگاه‌ها نیز چیزی جز حداکثر کردن سود بنگاه‌های تولیدی خودشان نیست و انتظاری جز این داشتن درست به آن معناست که ما بخواهیم بنگاه‌ها زیان‌جو باشند! به دیگر سخن، داشتن انتظاراتی غیر از این از افراد و بنگاه‌ها، داشتن انتظارات غیرواقعی از آنهاست. این انتظارات آن‌چنان غیرواقعی هستند که گویی طرفداران آنها به دنبال خلق انسان دگرگونی هستند. درست به همین دلیل است ابلاغ آیین‌نامه‌هایی که مغایر با ماهیت انسانی است، توسط انسان‌ها دور زده‌ خواهندشد و صادرکننده آیین‌نامه‌ها در نهایت یا باید شکست خود را بپذیرد یا باید آیین‌نامه دیگری را صادر کند.

واقعیت آن است که مساله بحران‌ها و نگرانی‌های محیط‌زیستی در نهایت زمانی حل خواهند شد که سیاست‌های حفاظت از محیط‌زیست متضمن حداکثرسازی مطلوبیت افراد و بنگاه‌ها باشد. این امر نیز تنها زمانی ممکن می‌شود که سطح تکنولوژی تولیدی ارتقا پیدا کند. ارتقای سطح تکنولوژی درست همان چوب جادویی است که در دو قرن اخیر معجزات اقتصادی را ممکن کرده ‌است. همان معجزاتی که دو قرن پیش تنها در داستان‌های تخیلی ممکن بود و اکنون به‌عنوان داشته‌های بدیهی بشر قلمداد می‌شود.

ارتقای سطح تکنولوژی همان ممکن کردن غیرممکن است. به بیان اقتصادی همان دست یافتن به نقطه بیرون از مجموعه امکان بشری است. درصورت ارتقای سطح تکنولوژی است که می‌توان منابع انرژی جدیدی را خلق کرد یا دست‌کم با ارتقای بازده انرژی، به میزان کمتری از منابع آلوده‌ساز در جهت تولید و مصرف بهره برد. در واقع، آنچه نگارنده در این بند بیان کرد، کم‌وبیش همان چیزی است که منحنی کوزنتس برای ما بیان می‌کند و آن از این قرار است که در طول دوران افزایش درآمد سرانه یا همان رشد اقتصادی، ابتدا آلودگی‌های محیط‌زیستی نیز افزایش پیدا می‌کند؛ اما این امر صرفا تا یک نقطه اوج ادامه پیدا می‌کند و از آنجا به بعد بر اثر تغییرات تکنولوژی و بهره‌وری رفته‌رفته، افزایش درآمد سرانه با کاهش سطح آلودگی‌های محیط‌زیستی همراه می‌شود.
البرز نظامی
منبع: دنیای اقتصاد



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین