شنبه 8 ارديبهشت 1403 شمسی /4/27/2024 10:45:53 PM

🔻روزنامه ایران
📍 توافق با ایران چگونه به کمک اقتصاد امریکا می‌آید؟
✍️ مسعود براتی

امریکا نه تنها از منظر سیاسی بلکه از منظر اقتصادی نیز نیاز به توافق با ایران دارد. با فروش بیشتر نفت ایران در بازار جهانی، قیمت نفت کاهش یافته که این خود می‌تواند به مهار بخشی از تورم داخلی امریکا کمک کند.
دولت بایدن یکی از شعارهای انتخاباتی خود را توافق با ایران اعلام کرده بود و از زمان روی کار آمدن دولتش در تلاش بوده به این مهم دست یابد. همچنین با توجه به انتخابات پیش‌روی کنگره در ۲۰۲۲، بایدن نیاز دارد به دستاوردی چون توافق با ایران دست پیدا کند تا این موضوع بتواند در انتخابات کنگره به کمکش بیاید. بنابراین دولت بایدن از منظر سیاسی به توافق با ایران نیاز دارد.
گزارش تورم منتشر شده توسط وزارت کار ایالات متحده، نشان می‌دهد شاخص قیمت مصرف‌کننده (CPI) در ماه نوامبر ۲۰۲۱، برای ششمین ماه متوالی صعودی بوده و ۸/۶ درصد گزارش شده (افزایش ۶.۸ درصدی قیمت‌ها در نوامبر ۲۰۲۱ نسبت به نوامبر ۲۰۲۰ که نسبت به ماه گذشته یعنی اکتبر ۶/۰ درصد افزایش داشته است.) تورم سال ۲۰۲۱ در چهل سال گذشته یعنی از سال ۱۹۸۲ تاکنون بی‌سابقه بوده و به چالش بزرگی برای سیاستمداران و فعالان اقتصادی امریکا تبدیل شده است. بیشترین افزایش قیمت در ۱۲ ماه منتهی به نوامبر ۲۰۲۱ مربوط به انرژی بوده است. انرژی به‌طور میانگین ۳۳.۳ درصد رشد داشته است. انرژی به دو گروه کالای انرژی و خدمات انرژی تقسیم می‌شود که در گروه کالای انرژی دو شاخص سوخت نفتی و بنزین افزایش ۵۸ درصدی داشته‌اند. این عدد برای شاخص بنزین بالاترین عدد ثبتی از سال ۱۹۸۰ بوده است. تورم مواد خوراکی نیز عدد ۱/ ۶ درصد بوده که از اکتبر سال ۲۰۰۸ تاکنون بی‌سابقه بوده است.
طبق گزارش وزارت کار امریکا، مواد غذایی و انرژی هسته اصلی شاخص قیمت مصرف کننده محسوب می‌شوند. از تورم کل ۶.۸ درصدی سال ۲۰۲۱ نسبت به مدت مشابه سال گذشته ۱.۹ درصد آن متعلق به مواد غذایی و انرژی است. همین آمارها اهمیت قیمت انرژی و مواد غذایی را در تورم کلی بیان می‌کند.
بررسی سبد غذایی هر خانوار امریکایی نشان می‌دهد ۱۴ درصد از سبد امریکایی‌ها به مواد غذایی و ۷.۵ درصد به انرژی تعلق دارد. با یک حساب ریاضی می‌توان فهمید که سهم انرژی از تورم کل ۱.۴ درصد و سهم مواد غذایی ۰.۵ درصد بوده است. کارشناسان با توجه به نقش اساسی انرژی در تورم امریکا، یکی از راهکارهای مهار تورم را کاهش قیمت نفت عنوان کرده‌اند. طبق اعلام رسانه‌های غربی، ابزارهای کاهش قیمت نفت امریکا عبارتند از: فشار آوردن و باج دادن به اوپک و اوپک پلاس برای افزایش تولید نفت، آزادسازی نفت از ذخایر استراتژیک خود و سایر کشورهای مصرف کننده نفت و احیای ممنوعیت صادرات نفت امریکا. همچنین یکی از ابزارهای کاهش قیمت نفت، وارد کردن نفت ایران به بازار جهانی است. در تاریخ ۳۰ نوامبر ۲۰۲۱ (۹ آذر ۱۴۰۰) چاینادیلی، روزنامه دولتی کشور چین، در گزارش خود به این نکته اشاره کرد که: «لغو تحریم‌ها علیه ایران می‌تواند به کاهش تنش‌ها بین ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران کمک کند و حتی همکاری ایران را بر سر قیمت‌های جهانی نفت خام جلب کند، زیرا امریکا اکنون مشتاق است با کاهش قیمت نفت خام، تورم جدی خود را مهار کند.»
خبرگزاری وال‌استریت ژورنال نیز در تاریخ ۱۹ ژانویه ۲۰۲۲ (۲۹ دی ۱۴۰۰) در مطلبی به انگیزه بایدن برای توافق با ایران پرداخته است: «ایران مقادیر زیادی نفت دارد که می‌تواند تقریباً بلافاصله به بازار عرضه شود. این ذخایر که در ایران یا در فراساحل نگهداری می‌شود، در مجموع حدود ۱۲۰ میلیون بشکه تخمین زده می‌شود که معادل بیش از یک روز نفت مصرفی کل کره زمین است. تحلیلگران همچنین پیش‌بینی می‌کنند که ایران می‌تواند تولید نفت خود را در مدت کوتاهی افزایش دهد. مقامات ایرانی قبلاً اعلام کرده‌اند که قصد دارند تا اوایل بهار سال آینده تولید خود را به سطح قبل از تحریم‌ها، یعنی چهار میلیون بشکه در روز افزایش دهند.»
گزارش وال‌استریت ژورنال با اشاره به اینکه افزایش میزان نفت ایران و ورود آن به بازار جهانی، تفاوت واقعی در بازار ایجاد می‌کند، اعلام می‌کند که تقاضای جهانی برای انرژی در حال حاضر از عرضه پیشی گرفته است و تولیدکنندگان در تلاش هستند تا این میزان را ادامه دهند. این گزارش همچنین نقش ایران را در کاهش قیمت نفت جهانی بدین صورت بیان می‌کند: «علی‌رغم تعهد برای افزایش تولید، اعضای کارتل اوپک پلاس به‌طور معمول از اهداف افزایش تولید ماهانه خود فاصله زیادی دارند. در نتیجه، افزودن عرضه‌های ایران به میزان قابل‌توجهی مقدار نفت خام موجود را افزایش می‌دهد و در نتیجه می‌تواند قیمت‌های جهانی نفت را تا ۱۰ درصد کاهش دهد. این سناریو به کاهش تحریم‌های فعلی امریکا علیه ایران بستگی دارد که دولت بایدن می‌تواند انجام دهد.»
در انتهای مطلب، وال استریت ژورنال به این نکته اشاره دارد که توافق با ایران می‌تواند در کاهش تورم امریکا نقش ایفا کند و این‌گونه عنوان می‌کند: «هر توافقی با ایران، صرف نظر از اینکه چقدر ضعیف باشد، توجیه کافی برای دولت بایدن به منظور عقبگرد تحریم‌ها، بویژه صنعت نفت ایران فراهم می‌کند. اگر این اتفاق بیفتد، نفت خام ایران به بازار سرازیر می‌شود، عرضه موجود بالا می‌رود و قیمت نهایی نفت و در نتیجه محصولات تصفیه‌شده مانند بنزین کاهش می‌یابد و این به نوبه خود حداقل مقداری از فشار تورمی و اقتصادی را که بایدن در داخل با آن مواجه است کاهش خواهد داد.»
جمع‌بندی
با توجه به رکوردزنی تورم امریکا بعد از ۴۰ سال، دولت بایدن در تلاش است تا بتواند تورم خود را هر چه سریع‌تر مهار کند. برای این منظور قصد دارد تا با عرضه نفت ایران به بازار، بتواند قیمت جهانی نفت را کاهش دهد و در نتیجه آن باعث کاهش بخشی از فشار تورمی داخلی امریکا شود. این نشان می‌دهد که امریکا از نظر اقتصادی به توافق با ایران نیاز دارد. از طرفی هم در تلاش است تا فروش نفت ایران را به عنوان امتیازی به ایران بفروشد. بنابراین امریکا سعی دارد تا با یک تیر دو نشان را مورد هدف قرار دهد.
🔻روزنامه کیهان
📍 نبرد «جهاد تبیین» و «جنگ شناختی» در شیارهای خاکستری مغز
✍️ محمد صرفی
ناتو تا سال ۲۰۲۰ پنج حوزه جنگی را به رسمیت می‌شناخت؛ زمین، هوا، دریا، فضا و فضای سایبری. از یک سال پیش کارشناسان این سازمان می‌گویند عملاً باید یک حوزه دیگر را هم به پنج مورد فوق افزود؛ «جنگ شناختی» (cognitive warfare). این حوزه جدید چیست و جنگ در آن چه ابعاد و ویژگی‌هایی دارد و چرا ما باید در این زمینه تامل کنیم؟ دقت در چیستی و چگونگی این جنگ، پاسخ سوال بعدی یعنی نسبت ما با آن را روشن می‌سازد.
در «جنگ شناختی»، ذهن انسان به میدان نبرد تبدیل می‌شود. «جیمز جوردانو»، متخصص علوم اعصاب، مغز انسان را میدان نبرد قرن بیست‌ویکم معرفی می‌کند. هدف این است که نه تنها آنچه مردم فکر می‌کنند، بلکه نحوه تفکر و عمل آنها نیز تغییر کند. اگر این جنگ با موفقیت انجام شود، باورها و رفتارهای فردی و گروهی را شکل داده و تحت تأثیر قرار می‌دهد تا به نفع اهداف تاکتیکی یا استراتژیک مهاجم باشد. در شکل حداکثری خود، این پتانسیل را دارد که کل جامعه را بشکند و از هم بپاشد، به‌طوری که دیگر اراده جمعی برای مقاومت در برابر نیات دشمن را نداشته باشد. در این میدان نیروی مهاجم می‌تواند بدون توسل به زور یا اجبار آشکار، جامعه را تحت سلطه خود درآورد.
یکی از ویژگی‌های مهم این جنگ در هم آمیختن فضای زمانی جنگ و صلح است. وقتی از جنگ سخن به میان می‌آید، اذهان به‌طور سنتی تصاویری از درگیری‌های نظامی را به خاطر می‌آورند؛ بمباران هوایی، موشکباران، نبرد نیروهای پیاده و زرهی، درگیری‌های دریایی و... وقتی خبری از این تصاویر نباشد بطور خودبخود مفهوم صلح جای آن را می‌گیرد. در جنگ شناختی این دو فضای زمانی از یکدیگر جدا نیستند. نکته دیگر در پیوستگی زمانی این جنگ است. بسته به اینکه هدف از راه‌اندازی «جنگ شناختی» چه باشد، طول مدت آن متغیر است. یک عملیات منحصر و مجزا در این میدان می‌تواند بر هدف محدود جلوگیری از انجام یک مانور نظامی طبق برنامه‌ریزی، یا مجبور کردن به تغییر یک سیاست عمومی خاص تمرکز کند. چندین عملیات متوالی را می توان با هدف بلندمدت برهم زدن انسجام جوامع یا اتحادها، از طریق ایجاد شک و تردید در مورد اساس حکومت، براندازی فرآیندهای مردم‌سالارانه، برانگیختن اغتشاشات مدنی یا تحریک جنبش‌های جدایی‌طلبانه، راه‌اندازی کرد. در چنین حالتی که هدفی استراتژیک دنبال می‌شود، این جنگ می‌تواند حتی چند دهه به طول انجامد.
به نظر می‌رسد در این میدان به‌طور مشخص دو گروه مورد هجمه قرار می‌گیرند؛ رهبران و مردم. ممکن است در آنِ واحد هر دو گروه یا یکی از آنها هدف این جنگ باشند. هدف قرار دادن رهبران در ابتدای امر هدفی سهل‌الوصول‌تر است. ادراکات سران یک جامعه مورد تهاجم قرار می‌گیرد تا در ذهن آنان احتمال رسیدن به هدف اصلی کم‌رنگ شده و چاره‌ای جز سازش و تسلیم در برابر مهاجم، پیش پای خود نبینند. البته ماجرا همیشه به این سرراستی و وضوح نیست. گاهی وقت‌ها نیروی مهاجم در «جنگ شناختی»، سازش و تسلیم را در زرورقی از پیروزی و مصالحه‌ای از جنس برد - برد به حریف تحمیل می‌کند. توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ موسوم به برجام نمونه‌ای تاریخی از چنین موردی بود. یکی از روزنامه‌های حامی دولت تدبیر و امید تیتر زد؛ «پیروزی بدون جنگ» و این دقیقاً خلاصه‌ای از هدف و ماهیت «جنگ شناختی» است. این دستکاری ادراکی نباید و نمی‌تواند موقت باشد و باید تا رسیدن به نقطه نهایی ادامه یابد. نقطه نهایی جایی است که طرف مقابل کاملاً تسلیم یا کنترل شود. تلاش مستمر آمریکا برای تحمیل برجام۲ و ۳ و... در همین راستا قابل تفسیر است.
این همان چیزی است که رهبر معظم انقلاب از سال‌ها پیش در قالب «اختلال در دستگاه محاسباتی» بارها نسبت به آن هشدار داده‌اند. اینها تنها چند نمونه از این هشدارها هستند؛
- آنچه ما امروز در مجموعه‌ رفتار دستگاه استکبار مشاهده می‌کنیم، همین است؛ هدف ایجاد اختلال در نظام محاسباتی و دستگاه محاسباتی من و شما است. در میدان‌های دیگر، استکبار نتوانسته است، کاری از او برنیامده است.(۱۶ تیر ۱۳۹۳)
- یکی از کارهای مهمّ دشمنان همین است: با شما که مواجه می‌شود، نیّت شما را که می‌داند، تصمیم شما را که می‌داند، درصدد برمی‌آید کاری کند تا محاسبات شما عوض بشود، دستگاه محاسباتی شما را دچار اختلال کند؛ یکی از کارهای مهمّ دشمن در عرصه‌های گوناگون این است. (۱۴ خرداد ۱۳۹۸)
- تخریب محاسبات؛ ببینید یکی از کارهای دشمن این است که محاسبات مسئولان کشور و مؤثّران فکری کشور و در درجه‌ بعد آحاد ملّت را تغییر بدهد و در محاسبات اینها اثر بگذارد؛ مثل اینکه شما فرض بفرمایید بتوانید در رایانه‌ یک شخصی یک بدافزار را وارد کنید که همه‌ چیزهایی را که این رایانه به شما خواهد داد، عوضی بدهد، غلط بدهد؛ در رایانه‌ عمومی و کلّی مدیریّت یک کشور، در اندیشه‌ آنها، در محاسبات آنها گاهی دشمن تأثیر می‌گذارد. (۸ آبان ۱۳۹۸)
- مهم این است که دستگاه محاسباتی را حفظ کنیم، سالم نگه داریم، نگذاریم دچار اختلال بشود. اگر دستگاه محاسباتی ما اختلال پیدا کند، بسیاری از امکانات ما هم از دست ما خواهد رفت، شرایط خوب ما تبدیل به شرایط بد خواهد شد.(۲۱ مهر ۱۳۹۹)
در «جنگ شناختی» گروه دوم هدف، مردم هستند. اعمال نفوذ و تغییر در ذهن چند شخصیت سیاسی نیاز به ابزار زیادی ندارد چرا که می‌توان به طرق مختلف آشکار و پنهان نقاط قوت و ضعف و منافذ ذهنی این افراد را شناخت اما وقتی شما با یک جمعیت چند میلیونی مواجه هستید، تلاش برای تاثیرگذاری بر آنها نیازمند داشتن اطلاعات از تک‌تک آنهاست. چند دهه پیش ابزار دقیق و قابل اتکایی برای این شناخت وجود نداشت. ظهور شبکه‌های اجتماعی و گوشی‌های هوشمند این مانع را برطرف کرده است. امروزه با کمک منبعی به نام «بیگ دیتا» که محصول رشد انفجاری فناوری‌های دیجیتالی است، جوامع بزرگ تبدیل به یک شیء شده‌اند که می‌توان ادراک آن را دستکاری کرد. چرا دشمن در برابر ساماندهی و حکمرانی در فضای مجازی چنین واکنش‌های سختی از خود نشان می‌دهد؟ پاسخ در مسئله کلیدی «جنگ شناختی» علیه توده‌هاست. آمریکایی که حتی انتشار تصویر و نام شهید سلیمانی در شبکه‌های اجتماعی را برنمی‌تابد، هرگونه تلاش ایران برای برقراری ضابطه و قاعده در این فضا را با ادعای آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات به شدت مردود می‌شمارد. گردش اطلاعات آزاد است اما نه هر اطلاعاتی!
در چنین فضای سخت و سهمگینی چرایی مطالبه رهبر انقلاب درخصوص لزوم «جهاد تبیین» قابل درک است. در واقع «جهاد تبیین» آنتی‌ویروس «جنگ ‌شناختی» پیچیده دشمن است. غرب، «علوم مغزی» را به جنگ‌افزار مبدل کرده تا با بهره‌برداری از آسیب‌پذیری‌های مغز انسان، زمینه «هک مغزی» و در نهایت «مهندسی اجتماعی» را فراهم سازد تا به «پیروزی بدون جنگ» دست یابد. از این روست که چند روز پیش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند؛ «این را من از روی اطّلاع عرض می‌کنم که امروز انبوهی از رسانه‌ها - نمی‌شود شمرد، به‌خصوص با این وضع فضای مجازی- با هزاران متخصّص: متخصّص هنر، متخصّص رسانه، متخصّص علوم ارتباطات، با پشتیبانی مالی انبوه، با پشتیبانی امنیّتی انبوه در کارند؛ برای چه؟ برای اینکه در نظام جمهوری اسلامی افکار را برگردانند، مذاق‌ها را برگردانند، ایمان‌ها را و باورها را تضعیف کنند، تخریب کنند؛ این [جور] است. حالا دیگران برای کشورهای دیگر چه کار می‌کنند، آنها بحث‌های دیگری است؛ این مطلبی که من عرض می‌کنم، هدفی است متوجّه به کشور ما، مردم ما، جمهوری اسلامی ما، باورهای ما، اعتقادات ما. هزاران دستگاه دارند در این زمینه کار می‌کنند با پول‌های گزاف و پشتیبانی‌های گوناگون. خب، این یک حرکت شیطانی است و جبهه‌ شیطان است... از خودمان سؤال کنیم که ما در این جهادی که وجود دارد، در این جنگ بی‌امانی که وجود دارد بین اسلام و کفر، بین حق و باطل، بین روایت دروغ و حقیقت -این جنگی است بین اینها - ما در کجای این جبهه قرار داریم و حضور داریم؟»
🔻روزنامه اطلاعات
📍 نگاه به انقلاب ۱۳۵۷ از زاویه‌ای دیگر
✍️داود مختاریانی
انقلاب اسلامی در ایران تا چند روز دیگر ۴۴ ساله می‌شود. معمول بر این است که هر سال به مناسبت دهه فجر بیشتر روی دستاورد‌های انقلاب متمرکز می‌شویم و و با لحاظ نقش سه مؤلفه مکتب، رهبری و مردم در انقلاب، به تکریم کسانی می‌پردازیم که در شکل گیری نهضت اسلامی در ایران ایفای نقش کرده‌اند. همچنین یاد شهدای انقلاب را گرامی می‌داریم و از خود می‌پرسیم که اگر ایثار مردم نبود آیا نهضت می‌توانست در ایرانی که در نظام شاهنشاهی غوطه ور شده بود شکل گیرد و محقق شود. و به این پرسش هم می‌پردازیم که اگر جمهوری اسلامی تثبیت شده و بنیان مرصوص پیدا کرده است آیا این جمهوری هنوز به آرمان‌های اولیه امام و شهدا پایبند است، یا، قدرت از نظام شاهنشاهی گرفته شده اما مظاهر قدرت و نمود اجتماعی سیاسی آن، چون گذشته، بر اساس اختلاف طبقاتی پدیدار شده است؟ به بیانی دیگر به این سؤال جواب می‌دهیم که آیا انقلاب اسلامی در ایران پس از گذشت چهار دهه به سرنوشت دیگر انقلاب‌ها ی
‌سده اخیر گرفتار شده است یا نه. برای گذار از این مقدمه چند نکته را باید متذکر شد:

۱ـ اگر فرض کنیم که شخص مرحوم امام خمینی می‌دانست که پس از حرکت ایشان از نجف به پاریس و بازگشت معظم له از پاریس به تهران انقلاب در فاصله دو هفته پیروز می‌شود باید اقرار کنیم که اکثر قریب به اتفاق کسانی که در اطراف امام بودند چنین باوری نداشتند.

۲ـ در میان تحلیل گران سیاسی در دنیای خارج نیز وقوع انقلاب در ایران پدیده غافلگیر کننده‌ای بود و مجموعه تحلیل‌های سفارتخانه‌های خارجی در ایران هم نشان می‌دهد که هیچ دیپلمات صاحب نامی باور نداشته که نظام شاهنشاهی در ایران با آن سرعتی که واژگون شد تغییر کند.

۳ـ پروژه انقلاب در ایران نه روی کاغذ نوشته شده بود و نه الگویی بود که، در یک تقسیم کار جمعی، هر کس قرار باشد یک بخش آنرا پیاده کند. حتی شخص امام هم در مجموعه مصاحبه‌هایی که در مدت اقامت خود در پاریس با خبر نگاران خارجی داشتند سؤال‌های مربوط به ماهیت و برنامه‌های انقلاب اسلامی را به صورت کلی و گذرا پاسخ می‌دادند و وارد جزئیات نمی‌شدند. البته به معنای کلی کلمه الگوی ذهنی امام خمینی، برمبنای کتاب ولایت فقیه ایشان، این بود که وی بتواند حکومتی بر پایه عدل و برابری بنا کند و استقلال کشور را حفظ کند و با نفوذ قدرت‌های خارجی در ایران مقابله کند، و البته یک جامعه اسلامی بنا نهد. شاید یکی از نخستین بیانات جامعی که نشان می‌داد امام می‌خواهد کشور را با چه الگویی اداره کند اظهارات ایشان خطاب به وینی گرادف، سفیر وقت اتحاد جماهیر شوروی در ایران در ملاقات پنجم اسفند ۱۳۵۷ در قم بود که برای چپ گرایان حزب توده و چریک‌های فدایی خلق غافلگیر کننده بود. امام در این دیدار از سیاست اقتصادی، سیاست خارجی، رابطه با همسایگان، مقابله با نفوذ ابر قدرت‌ها با صراحت و قاطعیت سخن گفتند و بخصوص از بعد سیاست خارجی مشخص کردند نظام جدید در ایران به هیچ ابر قدرتی اجازه دخالت در امور داخلی و خارجی خود را نخواهد داد. و این عبارت‌های امام که گفتند ما نمی‌خواهیم گاز را انبار کنیم. ما می‌خواهیم آنرا به قیمت عادلانه به شما بفروشیم و ارز دریافت کنیم، تأیید این بود که کشور بنا نخواهد داشت از منابع زیر زمینی خود استفاده نکند و نفت و گاز را به جهان خارج صادر نکند.

۴ـ اگر واقعیت‌های فوق را بپذیریم، باید قبول کنیم که در پیاده کردن الگویی که فقط در ذهن رهبری انقلاب متصور بوده، لاجرم باید دچار سعی و خطا شده باشیم، و چنین سعی و خطاها در گذار از نظام شاهنشاهی به یک مدل جدید از جامعه اسلامی اجتناب ناپذیر بوده است.

هر چند در محافل بین‌المللی دانشگاهی و علمی، در مورد شرایطی که در آن انقلاب رخ داد به فراوانی سخن گفته شده و مقالات عدیده تحریر شده است، اما ما در داخل، بویژه در مناسبت‌های دهه فجر، کمتر به این موضوع مهم پرداخته‌ایم، و بخصوص نگفته‌ایم که ایران انقلابی تا چه میزانی توانست به مطالباتی که خود انقلاب در دنیای خارج، و بویژه در جهان اسلام ایجاد کرد پاسخ دهد.‏

اگر اوضاع ایران و منطقه خاورمیانه را در دهه‌ای که سال ما قبل آخر آن در ایران انقلاب شد در نظر گیریم، ملاحظه خواهیم کرد که در طول جنگ اسرائیل و اعراب، در ماه اکتبر ۱۹۷۳ (۱۳۵۲)، و متعاقب آن سه اتفاق مهم رخ داد. نخست: این که علیرغم پیروزی‌های اولیه ارتش‌های مصر و سوریه در یکی دو هفته اول جنگ و عبور ارتش مصر از خط بارلو و گذر از کانال سوئز و تحمیل تلفات جانی و ادواتی به ارتش اسرائیل، در اثر کمک‌های انبوه تسلیحاتی امریکا سرنوشت جنگ به گونه‌ای دیگر رقم خورد و سپاه بزرگی از ارتش مصر محاصره شد و نیروهای صهیونیستی تا نزدیکی‌های قاهره پیش رفتند و بلندی‌های جولان سوریه هم مجدداً به تصرف اسرائیل در آمد و دمشق نیز در خطر قرار گرفت. دوم: قیمت نفت ناگهان بالا رفت و ایران از این جهت سالانه به ثروت عظیمی دست یافت و شاه با اتکاء به در آمدهای نفتی در داخل به چند اقدام ضد مردمی دست زد که مهم‌ترین آن‌ها اجبار مجلسین شورای ملی و سنا به تغییر تاریخ کشور از هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی بود که در ۲۴ اسفند ۱۳۵۴ اتفاق افتاد. این اقدام بی‌سابقه از یک سو و سرکوب بی‌رحمانه مخالفان از دیگر سو در داخل نوعی سر خوردگی ایجاد کرد.

سوم: شاه ایران با انور سادات طرح دوستی ریخت و با کمک‌های مالی که به مصر کرد سادات را تشویق نمود که با اسرائیل صلح کند لذا رئیس‌جمهور مصر در ماه نوامبر ۱۹۷۷ به اسرائیل سفر کرد و در پارلمان صهیونیست‌ها سخنرانی نمود و نهایتاً قرار داد صلح کمپ دیوید را در ماه سپتامبر ۱۹۷۸ امضا کرد.

اقدام انور سادات در دنیای اسلام با واکنش شدیدی مواجه شد و مقر اتحادیه عرب از قاهره به تونس منتقل گردید. از سوی دیگر در ۲۴ ماه دسامبر ۱۹۷۹٫ ارتش اتحاد شوروی به افغانستان هجوم برد و این کشور مسلمان را اشغال کرد. در این فضای سرخوردگی اعراب و افسردگی کشورهای اسلامی بود که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی در ایران به وقوع پیوست و خون تازه‌ای را در رگهای دنیای اسلام تزریق کرد، و به همین خاطر میلیون‌ها مسلمان در سراسر جهان به انحاء مختلف همبستگی خود را با انقلاب و امام خمینی نشان دادند، رژیم‌های مرتجع عرب در هراس فرو رفتند، اسرائیل از پشتیبانی شاه ایران محروم شد، امریکا نیز متحد بزرگ خود در منطقه خلیج فارس را از دست داد و مجاهدان افغان جان تازه‌ای گرفتند و به مقابله با ارتش متجاوز شوروی قد علم کردند.

شعار نه شرقی ـ نه غربی انقلاب، و پیروزی نهضت به رهبری یک عالم دینی مسلمان، اسلام را به عنوان الترناتیو و راه سومی در برابر جهان سرمایه داری و مارکسیستی مطرح کرد. در پاسخ به همبستگی‌های مسلمانان هیات‌های فراوانی از ایران به بلاد اسلامی اعزام شدند و در همه جا مورد استقبال قرار گرفتند. همچنین شخصیت‌ها و هیات‌هایی نیز از ممالک اسلامی به ایران آمدند تا از نزدیک شاهد تحولات جدید جامعه انقلابی باشند. سفارت اسرائیل در تهران برچیده شد و در سفری که یاسر عرفات به تهران کرد با حضور او در سوم بهمن ۱۳۵۷ ساختمان این سفارت در اختیار فلسطینی‌ها قرار گرفت و اولین سفارت فلسطین در تهران تأسیس شد.‏

امیدی که انقلاب اسلامی در دنیا و جهان اسلام پدید آورد، عکس‌العمل‌هایی را ایجاد و هم مطالباتی را از انقلاب و رهبران آن مطرح کرد. این که خواسته‌های مطرح شده چه‌قدر منطقی بود، این که ما در ایران بعد از ۱۳۵۷ به چه میزانی این توقعات را فهم کردیم، این که چه‌قدر موفق شدیم به آن‌ها پاسخ مثبت دهیم، این که عملکرد ما در این خصوص چقدر با مقتضیات و حساسیت‌های جهانی متناسب بود و چه‌قدر توانستیم در این مسیر آثار منفی نیافرینیم و و عرف رایج و پذیرفته شده بین‌المللی را رعایت کنیم و موجب مشوه شدن سیمای انقلاب در دنیا نشویم، همگی پرسش‌هائیست که باید صاحب نظران به آنها پاسخ دهند. در پایان سالروز پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را گرامی میداریم و با ادای احترام به بنیانگذار فقید انقلاب، در برابر همه آنهایی که برای تحقق آرمان‌های انقلاب به فیض شهادت نائل شدند سر تعظیم فرود می‌آوریم.‏
🔻روزنامه اعتماد
📍‌ شنود نعمت یا نقمت؟
✍️عباس عبدی
پیشرفت فناوری، انسان را به مرحله‌ای رسانده که توانایی اطلاع از چیزهایی را به دست آورده که در گذشته غیرممکن بود. فیلمبرداری‌های پنهان، یا از راه دور و شنودهای ثابت یا تلفنی و دیدن پنهانی اسناد و رصد شبکه‌های اجتماعی از این جمله‌اند. در کشورهای دارای حاکمیت قانون استفاده از این امکانات بسیار محدود و قانونمند است، ولی به تناسبی که از حاکمیت قانون دور شوند، امکان بهره‌مندی بی‌ضابطه از این شیوه‌ها بیشتر می‌شود و این خطری است که روال عادی جامعه را تهدید می‌کند. در این یادداشت چگونگی این خطر را توضیح می‌دهم. پیش از آن باید موارد مشروع و منطقی انواع شنود را بدانیم. با پیشرفت فناوری، همان‌طور که حکومت‌ها به ابزار قدرتمندی برای کنترل جامعه تجهیز می‌شوند، مجرمان نیز توانایی انجام اقدامات پیچیده‌تر را علیه افراد و آسایش جامعه و حکومت‌ها به دست می‌آورند، خرابکاری‌های پیشرفته، جاسوسی و توطئه‌های امنیتی، از جمله این اقدامات است که با استفاده از ابزارهای جدید، پنهانی و راحت‌تر انجام می‌دهند. بنابراین دولت‌ها نیز وظیفه دارند با همین فناوری‌ها به رصد آنان مشغول شوند و آنان را شناسایی و بازداشت کنند. این مساله فقط برای اقدامات ضددولتی نیست، بلکه در دیگر اقدامات مجرمانه چون قاچاق انسان و مواد مخدر و اسلحه، فساد مالی و... نیز انجام می‌شود که شنود آنها قابل دفاع است مشروط بر اینکه همه در قالب قانون و زیرنظر دادگاه‌های مستقل انجام شود.
ولی انواع شنود (مکتوب، تصوری و صوتی و الکترونیکی) ظرفیت تبدیل شدن به یک فاجعه و نقمت (متضاد نعمت) بزرگ را دارد. جالب اینکه در ادبیات ایران این مساله در قالب داستانی جذاب در مثنوی مولوی به تصویر در آمده است. خواجه زیاده‌خواهی دوست داشت که زبان حیوانات را بداند، لذا خواسته‌اش را نزد موسی می‌برد و به‌‌رغم انذار موسی به او که این کار زیان دارد، درنهایت خداوند قدرت فهم زبان خروس و سگ را به او می‌دهد و از همین‌جا ماجرا آغاز می‌شود که یادگیری این زبان تا چه اندازه باعث خوشحالی و کسب منافع برای او شد، ولی طولی نکشید که به قیمت جانش تمام شد. اینجا بود که خواجه از این درخواست مأیوس شد و با خود گفت: «ای‌کاش من هم زبان حیوانات را نمی‌دانستم.» البته نتیجه‌ای نگرفت و جانش را فدای این هوس کرد، و دیگرانی که از اطلاعات ویژه او به دلیل آشنایی با زبان حیوانات زیان دیده بودند، درنهایت از این ماجرا بهره‌مند شدند. اگر فرصت کردید این داستان آموزنده را در اینترنت بخوانید. شنود نیز به نوعی بهره‌مندی از چنین توانایی است که ابتدای آن جذاب و سودآور جلوه می‌کند و اگر خارج از محدوده منطقی استفاده شود که در جوامع فاقد حاکمیت قانون سوءاستفاده می‌شود، بسیار زیان‌بار خواهد شد. اگر جلسات عادی یا تماس‌های معمولی یا زندگی متعارف و حتی غیرمتعارف افراد و مخالفان خود را شنود تصویری یا صوتی یا الکترونیکی کنیم و روزانه ساعت‌ها را صرف شنیدن و دیدن یا خواندن این شنودها کنیم، از جایگاه و درک یک انسان عادی و متعارف خارج می‌شویم. درک ما از دیگران و از خودمان و از محیط پیرامون‌مان، به‌شدت مخدوش و گلخانه‌ای می‌شود. سپس عدم تقارن اطلاعات میان افراد به وجود می‌آید. فرض کنید که ما از همه مواضع دوستان‌مان و حتی آنچه در ذهن آنان می‌گذرد مطلع باشیم، به‌طور قطع دچار مشکل روانی خواهیم شد. اگر انسان قدرت عظیم شنوایی یا چشایی و بینایی برخی حیوانات را داشته باشد، زندگی عادی او دچار اختلال می‌شود. ما باید با همین قدرت متعارف خود در زندگی، با دیگران تعامل کنیم. قدرت‌های نامتعارف و مبتنی بر فناوری‌های پیشرفته قطعا اطلاعات و داده‌های جالبی را دراختیار ما می‌گذارند، ولی زندگی را جهنم و روابط افراد و حکومت با یکدیگر را از مسیر انسانی خارج می‌کند. قدرت یک سویه حکومت‌ها در تسلط به محیط و مردم و کسب اطلاعات فراتر از نیاز متعارف و قانونی، بیش از آنکه آنها را قوام دهد، موجب هلاکت آنان خواهد شد. دستگاه مخوف اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی نمونه روشن این ادعاست. حکومتی که پرنده‌ها نمی‌توانستند بدون اطلاع آن، از مرزهای چند هزار کیلومتری این کشور عبور کنند و کودکان، خبرچینی پدر و مادر را می‌کردند، همسران خبرچین یکدیگر بودند و... روزی که عمرش سر آمد و چه زود هم سر آمد، کار چندانی از آن اطلاعات برنیامد. جالب این است که یک سال پیش از فروپاشی این حکومت، کمتر کسی حتی گمان می‌کرد که آن حکومت میرا باشد! به نظر بنده ریشه بخش اعظم بی‌اطلاعی آن حکومت از جامعه‌اش، سلطه یک سویه و نامحدود بر اطلاعات و رفتارهای متعارف مردمش بود که آن حکومت را از فهم واقعیات ضروری محروم کرد. حکومت مشغول به جمع‌آوری اطلاعات بی‌فایده بود و از اطلاعات مورد نیاز غافل شده بود.
🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ «منطقِ» میز روسی
✍️احمد غلامی
«هرچه به غرب نزدیک شوید از ما دور می‌شوید». این منطق روسیه است که به‌ نظر می‌آید در فاصله معنادار «میز روسی»، در ملاقات اخیر «سران» دو کشور، هویدا شده است؛ یعنی چهره‌ای دیگر از سیاست خارجی روسیه و تحکیم پیوند روسی-اسرائیلی در مواجهه با ایران. آنها احتمالا به‌دلیل اطلاعاتی که از «وین» دارند و پیش از اظهارات رسمی وزیر خارجه ایران، تغییر رویکرد ما را دریافته بودند. خودتان را جای روسیه بگذارید تا «منطق» رفتار آنان را دریابید. برخورد سرد روسیه با رئیس‌جمهور ایران به‌دلیل آن است که چشم‌انداز «حل برجام بدون روسیه» را می‌بیند. روسیه بر این باور است که اگر ایران خود مستقیم به سازوکاریً برای حل بحران با غرب برسد، در ادامه راه تنها خواهد بود و هزینه آن را نیز باید بپردازد. در این بحبوحه، موشک‌پرانی به امارات نیز به تحریک هرکس بوده باشد، در همین چارچوب قابل فهم است؛ فعلا بیش از این نمی‌توان گفت... . روسیه مایل است که به‌عنوان «واسطه استراتژیک» برای مهار و بهره‌برداری از ایران مطرح باشد. آنگاه که ایران به‌ سوی دیگری بغلتد، روسیه فاصله معناداری با ایران خواهد گرفت. ازاین‌رو باید منتظر بود تا به موازات حل بحران هسته‌ای ایران و آمریکا پیوند روسی-اسرائیلی تحکیم بیشتری بیابد. روسیه می‌داند که «سفر کاری» رئیس‌جمهوری ایران به مسکو دامنه‌ای از معانی و دستاوردها را برای ایران می‌توانست داشته باشد: از اطمینان‌بخشی به روس‌ها و حفظ رابطه با آنها تا بهره‌برداری تبلیغاتی از سفر به روسیه. ازاین‌روست که برای بازی‌نخوردن از ایرانیانِ «سیاس» این «رودستِ دیپلماتیک» را اجرا کرد و میز بزرگی را از آستین درآورد تا دستاوردهای رسانه‌ای این سفر را تخریب کند. شاید روسیه بر این باور بود که ایرانیان با این سفر به‌صورتی «فریب‌کارانه» در پی بازی‌دادن آنان هستند، از‌این‌رو با «چیدمان دیپلماتیکِ میز» همان حرف جورج بوش را زدند: «یا با ما یا بر ما». اگر موضوع را در این چارچوب ببینیم، «سفر کاری» رئیس‌جمهور ایران (و نه سفر رسمی) توجیه دیگری می‌یابد. این سفر انگیزه مهمی در پیش داشت و البته با توجه به پیشینه رفتارهای سرد دیپلماتیک پوتین با مقامات ایرانی به «ریسک» آن می‌ارزید. هرچند من بر این باور نیستم که تیم اجرائی دیپلماتیک ایران از خودآگاهی لازم برای این سفر خود برخوردار بودند؛ که اگر بودند باید ملاحظات بسیاری را در نظر می‌داشتند و پیش‌دستی‌ها و پس‌دستی‌های لازم را آینده‌نگری می‌کردند؛ درست مثل یک بازی شطرنج که حرکات گوناگون و گزینه‌های آتی حریف را باید پیش‌بینی کنید و برای آن راهکاری در آستین داشته باشید. مثلا مذاکره مستقیم را پیش از سفر رئیس‌جمهور مطرح می‌کردند. البته برای این هم هیچ تضمینی نبود که با بازی دیگری از سوی روسیه مواجه نمی‌شدیم. صحنه دیپلماسی همچون یک شطرنجِ باز است و برای هر کنشی باید منتظر واکنش‌های گوناگون بود. شما نیز باید راهکارها و برخوردهای لازم را در آستین داشته باشید. این سفر یک «روتین تاریخی موازنه مثبت» برای ایرانیان بود و کارگزاران جدید دستگاه دیپلماسی ایران به‌صورتی ناخودآگاه همان «روتین» تاریخی را دنبال می‌کردند. در دیوان‌سالاری‌ها «روتین»‌های تاریخی پدید می‌آید که مجریان جدید ناخودآگاه آن را دنبال می‌کنند. «روتین موازنه» به تاریخ معاصر ایران بازمی‌گردد و از قاجار تا قوام‌السلطنه و از محمد مصدق تا علی‌اکبر ولایتی را در بر می‌گیرد؛ ازاین‌رو بر این باورم که برادران نورسیده ما ابعاد تاریخی و استراتژیک سفر خود را درک نکرده بودند. وقتی سفر شما «کاری» است.

یعنی شما در پی کسب امتیازی کم‌و‌بیش یک‌جانبه هستید و طرف مقابل هم خوب این را می‌فهمد؛ بنابراین نباید تصور کنید که با طرف مقابل «پسرخاله»‌اید و دودستی آنچه را که بخواهید به شما می‌دهد. در «سفر کاری» او دیگر میزبان نیست، یک غریبه است که دست بر کلاه خود گذاشته که شما آن را نربایید. به هر حال از این پس و به موازات حل برجام باید منتظر برافتادن پرده‌های حجب و حیا بین ایران و روسیه باشید. رقابت‌ها آشکارتر می‌شود که باکی نیست، چون دوستی و «نادوستی» روسیه به همان سرمای سیبری است، خیلی تفاوتی ندارد. فقط نباید نادوستی را به دشمنی تبدیل کرد. باید منافع استراتژیک را با روسیه تحکیم بخشید و زمین بازی مشترک‌المنافع را گسترش داد. زمین بازی یک‌جانبه پایدار نیست و برای ما سودی ندارد. در نگاهی درازمدت برای روسیه هم سودی ندارد؛ اما یک‌جانبه‌گرایی تاریخی روسی در سیاست خارجی با منطقه اوراسیا درک این معنا را برای «رفقای امنیتی روس» سخت می‌کند. آنها در «روتین» تاریخی خویش درگیر یک‌جانبه‌گرایی با ایران هستند و زمین‌گیر همین پیشینه‌اند. حل مشکل برجام به آن معنا نیست که حالا دیگر جای پسرخاله‌ها عوض می‌شود و با اروپا و آمریکا رفیق گرمابه و گلستان می‌شویم. اساسا چنین ظرفیتی، در آن سو و این سو، وجود ندارد. زندگی بین‌المللی سخت است. غرب هم روی خوشی به ما نشان نخواهد داد. چرا نشان بدهد؟ قصه همان زمین بازی مشترک‌المنافع و اتکا به ابتکارات دیپلماتیک خودی بر بستری از اقتصاد بین‌الملل است. در پایان به دو نکته حاشیه‌ای اشاره می‌کنم؛ اول، سیاست خارجی پستی و بلندی زیادی دارد و مدیران دیپلماسی باید بتوانند مواضع متفاوت و گاه متناقض و شگفت‌آوری بگیرند. سیاست خارجی را به دلخوشی‌های عوام و سخنرانان بی‌مسئولیت آنان نسپارید؛ آنان موج ناآگاهی و خشونت می‌آفرینند و سرنوشت کشور را قربه الی الله به سوی تباهی به پیش می‌برند. دوم، وظیفه کنشگران سیاسی و رسانه‌ای در چنین شرایطی این است که بگذاریم دولت جدید به‌طور طبیعی راه خود را بیابد. اگر قرار است مستقیم مذاکره کنند، از زخم زبان و فضاسازی رسانه‌ای منفی حذر کنیم و «شوخ مرد به بازویش نیاوریم». رویکرد جدید را که در راستای منافع ملی است تقویت کنیم.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 خون قربانیان خودروها به گردن کیست
✍️محمد بلوردی
حوادث رانندگی، عامل پرشمارترین کشتار انسانی در کشور است که در سال ‌جاری هر ماه به طور متوسط ۱۵۰۰ نفر در تصادفات شهرها و جاده‌ها کشته و بیش از ۲۰ هزار نفر زخمی یا ناقص‌العضو شده‌اند. در حالی که براساس آمار هر سال با افزایش تصادفات تا ۱۰ درصد بر تعداد مجروحان و کشته‌های حوادث رانندگی افزوده شده است.به تایید کارشناسان، عامل خونین‌ترین حوادث رانندگی همین خودروهای ساخت و مونتاژ داخل است که عاملان ساخت و تولید بر آنها عنوان «خودروی ملی» داده‌اند، اما به تعبیر رییس پلیس راهور این خودروهای تولیدی ارابه‌های مرگ هستند که در جاده‌ها به راه می‌افتند و به خاطر نواقص فنی سبب‌ساز حوادث رانندگی هولناکی می‌شوند و آمار کشتار انسانی را در تصادفات شهرها و جاده‌ها با روند نگران‌کننده‌تری افزایش می‌دهند.
در حالی که سرانجام دیروز در مجلس وزیر صنعت «کیفیت پایین» در ساخت خودروها را پذیرفت و به تعبیری قبول کرد چنین کیفیت نازلی سبب‌ساز افزایش حوادث ناگواری در رانندگی می‌شود! روندی مرگبار و خونین که به نظر می‌رسد با سکوت مجلس، حمایت ضمنی شریک دولتی از خودروسازان و مدارا یا بی‌توجهی برخی از نهادهای مسوول درباره خودروهای خطرساز، ادامه داشته است.
هرچند سرانجام مجلس به خود آمد و با توجه به نارضایتی گسترده مردمی وزیر مسوول را برای پاسخگویی درباره تولید خودروهای خطرساز فراخواند.
هرچند تاکنون با مسوولیت‌ناپذیری خودروسازان و با توجه به حمایت‌های ضمنی از آنان، این گروه به خاطر حمایت‌ها و سودجویی‌هایشان تن به رفع معایب خطرآفرین در امر خودروسازی نداده‌اند و در این میان افکار عمومی متعجب است که با توجه به خطرات مرگ‌آور خودروها، راهنمایی و رانندگی هم اقدام به شماره‌گذاری این خودروها می‌کرد که حتی «ایربگ»های نصب‌شده هم گویا برای ظاهرسازی روی این خودروها آن‌گونه که در حادثه رانندگی جاده بهبهان پیش آمد (روز بیستم دی‌ماه) ۵۰ خودرو پیاپی از راه رسیدند و لاشه‌های درهم کوبیده‌شان چون تلی رو به هم انباشت. در این حادثه پنج تن از سرنشینان در میان آهن‌پاره‌ها کشته و ده‌ها نفر مصدوم شدند و «ایربگ» حفاظتی هیچ‌کدام از خودروها هم برای حفظ جان رانندگان باز نشد، در حالی که طی حوادث رانندگی بیشتر کشته‌ها به ویژه رانندگان بر اثر ضربه مغزی جان سپرده‌اند و رییس پلیس راهور این خودروها را ارابه مرگ خوانده‌ است.چندی پیش در جریان تنظیم برنامه‌های توسعه‌ کشور برای کاهش تلفات و پیشگیری از حوادث رانندگی در جاده‌ها، دستگاه‌های مربوط و مسوول مکلف شدند اقدام‌های ضروری را انجام دهند و دولت مکلف شد تا سازوکار لازم را در این مورد در دستور کار خود قرار دهد. در حالی که امروزه تصادفات جاده‌ای هر سال با شمار بیشتری خون سرنشینان خودروها را بر زمین می‌ریزد بی‌آنکه تاکنون برنامه خاصی از طرف مسوولان برای کاهش حوادث رانندگی اجرا شود.آمار نشان می‌دهد که امسال طی هفت ماه گذشته در مجموع ۱۰ هزار و ۲۶۶ نفر در حوادث رانندگی کشور کشته شده‌اند که نسبت به سال قبل در همین مدت، بیش از ۹ درصد افزایش نشان می‌‌دهد. براساس آمار پزشکی ‌قانونی طی هفت ماه گذشته ۶۹۶۶ تن از سرنشینان خودروها در حوادث رانندگی جاده‌ها کشته شده‌اند که تعداد قربانیان جاده‌ها ۱۱ درصد بیش از کشته‌های جاده‌ها در سال ۹۹ طی مدت مشابه بوده است.
رییس پلیس راهور با توجه به افزایش تعداد قربانیان جاده‌ها و نواقص در تولید خودروها می‌پرسد: در کشور این همه دستگاه‌های نظارتی، ‌امنیتی، اطلاعاتی داریم اما چطور می‌شود یک نفر حتی نتواند به خودروسازها بگوید: بالای چشم‌تان ابروست؟!
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 نشانه‌های احیای برجام
✍️کامران کرمی
نشانه‌های احیای برجام را می‌توان از آخرین مواضع طرف‌های برجامی و افزایش تحرکات دیپلماتیک بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی به خوبی رصد کرد. از بازگشت هیات‌های مذاکره‌کننده به پایتخت‌ها برای انجام مشورت‌های سیاسی پس از یک ماه مذاکرات بی‌وقفه و طولانی تا آزادسازی دلارهای ایران در عراق و مذاکرات ایران و کره جنوبی بر سر دارایی‌های بلوکه شده و سفر قریب‌الوقوع امیر قطر به واشنگتن و دیدار با رئیس‌جمهوری آمریکا.
افزایش این فعل و انفعالات همراه با ارزیابی مثبت تیم‌های حاضر در مذاکرات وین پس از اعلام تنفس چند روزه نشان می‌دهد برجام در روند احیا قرار گرفته و مذاکره‌کنندگان با از سرگیری مجدد این گفت‌وگوها می‌توانند تا یک ماه آینده زمینه را برای رسیدن به توافق فراهم کنند.

در این میان بروز برخی نشانه‌ها و ظهور سیگنال‌های مصالحه‌جویانه نیز نشان می‌دهد رفتار سایر بازیگران هم متاثر از این رویداد مهم با اثرگذاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی در حال تغییر است. بر این مبنا دولت کره جنوبی که تاکنون از پرداخت بدهی‌های خود به‌بهانه تحریم‌ها طفره می‌رفت، روز شانزدهم دی ماه با حضور ناگهانی در هتل کوبورگ وین با علی باقری‌کنی، مذاکره‌کننده ارشد ایران به گفت‌وگو نشست.

متاثر از این اتفاق، سئول از محل دارایی‌های مسدود شده ایران، ۱۸ میلیون دلار برای بازگشت حق عضویت ایران در سازمان ملل پرداخت کرد. روز شنبه ۲۹ ژانویه(۹ بهمن) هم مقامات کره اعلام کردند در حال برنامه‌‌ریزی با تهران برای برگزاری نشست کاری به‌منظور بحث درباره اموال مسدود ایران در بانک‌های کره‌جنوبی هستند.

این روند از مدت‌ها پیش از سوی بازیگران شورای همکاری خلیج فارس در دستورکار قرار گرفته است. از مذاکرات دوجانبه ایران و عربستان و ایران و امارات در فرمت‌های مختلف تا حضور برخی هیات‌ها از جمله عربستان و کویت و اخیرا پاکستان در وین برای اطلاع از فرآیند گفت‌وگوها و قرار گرفتن در متن مذاکراتی که با مساله امنیت و ثبات آنها پیوند وثیقی دارد.

در واقع این مساله چنان حائز اهمیت است که حتی دولت امارات عربی متحده پس از حملات موشکی و پهپادی گروه‌های یمنی به دبی و ابوظبی و تحمل خسارت‌های مادی و اعتباری، از تبدیل این مساله به یک جنجال رسانه‌ای با ایران خودداری کرد و به نقل از نماینده خود در سازمان ملل اعلام کرد امارات متعهد به داشتن روابط خوب با تهران است.

مضاف بر این یک رویداد دیگر به این تحرکات دیپلماتیک و بروز رفتارهای واقع‌بینانه برای احیای برجام پس از یک دوره تنش و تصاعد بحران در خلیج فارس سرعت بیشتری خواهد بخشید؛ این رویداد سفر امیر قطر به واشنگتن و دیدار با جو بایدن، رئیس‌جمهوری آمریکا است که در نوع خود سفری مهم است. چرا که این سفر، نخستین دیدار یک مقام عربی خلیج‌فارس با مقامات دولت دموکرات بایدن پس از یک سال از روی کار آمدن در ژانویه ۲۰۲۱ به شمار می‌رود که با افزایش نقش دوحه در تغییر راهبرد ایالات متحده برای خاورمیانه مرتبط است.

مساله‌ای که با خروج آمریکا از افغانستان و نقش قطری‌ها در پساخروج آغاز شده است و می‌تواند با مذاکرات برجام تحکیم پیدا کند. در این میان آنچه سفر تمیم بن حمد به واشنگتن را با مذاکرات احیای برجام مرتبط می‌کند، برخی نشانه‌های بروز کرده قبل از این سفر است که با سفر وزیرخارجه قطر به تهران و دعوت از رئیس‌جمهوری ایران برای حضور در پنجمین نشست سران کشورهای صادرکننده گاز مصادف شد.

از این زاویه ارتباط دو متغیر برجام و گاز به عنوان دستورکارهای اصلی سفر امیر قطر در آمریکا بیشتر روشن می‌شود. به این معنی که آمریکایی‌ها در تلاش هستند با توجه به شبح بحران بر سر اوکراین و قطع احتمالی صادرات گاز روسیه به اروپا، ارزیابی دقیق‌تری از توان قطر برای ارسال گاز به اروپا در شرایط بحران داشته باشند.

همچنین این موضوع در ارتباط با بخشی از مساله تضمین‌ها در مذاکرات احیای برجام است که وعده سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های انرژی ایران با تضمین‌های قطر می‌تواند به عنوان اهرمی برای سرعت بخشیدن به روند احیای توافق هسته‌ای مورد توجه تیم بایدن قرار گرفته باشد.

از این‌رو تشدید فعل و انفعالات و تحرکات دیپلماتیک و بروز و ظهور نشانه‌ها و سیگنال‌ها در هفته‌های اخیر که سرعت قابل توجهی پیدا کرده، نشانگر بازگشت واقع‌بینی به ادراک و رفتار بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی برای احیای توافق و استفاده از ظرفیت‌های ثبات‌زای آن برای مدیریت تنش‌ها است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین