يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 شمسی /4/28/2024 2:36:40 PM

فلسفیدن امر غریب و نامانوسی با روابط بین الملل نیست و بسیاری از تئوری های در این حوزه از بنیان های فکری و فسلفی سترگی برخوردارند.
دوئل هگل و مارکس در مذاکرات وین

نظریات لیبرال و نولیبرال از کوهن تا میترانی همه بر دوش ایده آلیسم کانتی جای گرفته اند و نظریات رئالیستی و نورئالیستی نیز از مورگنتا تا کنت والتس بر بدبینی هابز بر طبیعیت انسان و جامعه  استوار بوده اند. بر این اساس می توان این جسارت را به خود داد و در مورد مذاکرات وین نیز به فلسفیدن دست زد و به یک تبیین فانتزی و ذهنی از چشم انداز مذاکرات پرداخت.در این نگاه فلسفی بی آنکه کارگزاران و سوژهای ماراتن مذاکرات هسته ای بدانند،در راهی قدم می گذارند که بر آن تقابل های ظریف و البته مهم هگل و مارکس از تاریخ سایه افکنده است.اینکه سرنوشت مذاکرات هسته ای دقیقا به کجا ختم می شود؛بستگی زیادی به این خواهد داشت که در این دوئل خود ساخته و فکری  چه کسی به پیروزی می رسد:هگل یا مارکس.اما اجازه بدهید پیش از ورود به محل منازعات در وین ابتدا محل دعوا و نزاع فکری که من مدعای آن را دارم که بر گفت و گوها سایه افکنده است،مشخص کنیم.هگل و مارکس هر دو به ستیزها و تضادهای تاریخی توجه ویژه ای نشان می دهند(در فسلفه به آن دیالکتیک می گویند)اما اختلاف ظریفی میان این دو از این حیث وجود دارد.نگاه هگل به تعارض های تاریخی ایده آلیستی است؛یعنی از نگاه او روح رازآمیز تاریخ این تناقضات و تعارضات را پیش از تصادم نهایی حل می کند.اما مارکس دیدگاه مادی و عینی به این تعارضات دارد و قائل به ستیز دائمی در بستر تاریخ است تا از دل آن تصادم نهایی و انقلاب بزرگ زاده شود.حال پس از مشخص شدن محل نزاع فکری به سراغ محل نزاع در حوزه پراتیک یا واقعیت می رسیم:مذاکرات وین.آنچه درمرحله کنونی مبرهن و مشخص است تشدید نزاع و ستیز تهران و واشنگتن است ولی آنچه نامشخص است سرنوشت این تضاد است و اینکه کدام پیش بینی از مذاکرات درست از آب در می آید:حل این ستیزها یا تصادم نهایی؛صلح یا جنگ و حتی صلح مسلح.برای اینکه پیش بینی هگل درست از آب درآید،باید استفاده طرفین از اهرم های فشار خود و بالتبع پیدایش تنش های فزاینده به اصلاح انتظارات طرفین از یکدیگر و برداشت های آنها از نقاط ضعف یکدیگر ختم شود.یعنی آمریکا به مرحله ای برسد که احساس کند استفاده از اهرم های فشارش نظیر رژیم تحریم ها،استفاده از مکانیسم اسنپ بک و بازگشت قطعنامه های شورای امنیت موجب تصاعد بحران در منطقه خواهد شد و این مساله تاثیر مستقیمی بر استراتژی کلان آمریکا برای سد نفوذ بین المللی چین خواهد داشت.در طرف مقابل نیز ایران به این نتیجه برسد که استفاده از اهرم های هسته ای ،غنی سازی ۹۰درصد،خروج از ان پی تی و پایان دادن به همکاری دوفاکتو با بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی و سرانجام عبور از آستانه گریز هسته ای و تحقق بازدارندگی موجبات افزایش امنیت اش را فراهم نخواهد کرد و در خوش بینانه ترین حالت منجر به موازنه وحشت در منطقه خواهد شد که ظرفیت اقتصادی،اجتماعی و سیاسی آن جوابگوی آن نخواهد بود.طبیعتا در صورت رسیدن طرفین به این نقطه راه حل نهایی پیش از تصادم حاصل خواهد شد.این راه حل با احتمال بیشتر توافق محدود اعتمادساز،با احتمال کمتر برجام و با احتمال خیلی کمتر برجام پلاس خواهد بود.اما نکته مهم اینجاست که هگل برای پیروزی تزش زمان چندانی ندارد-البته این به خودی خود نقطه ضعف نخواهد بود چرا که تاریخ روابط بین الملل نشان می دهد که توافقات بزرگ در بازه های زمانی محدود و با تشدید بی سابقه تنش های حاصل می شود.یعنی هر چه زمان تنگ تر می شود طرفین ممکن است احساس کنند به اصلاح انتظارات و تجدید نظر موقتی در اهداف خود نیاز بیشتری دارند تا بتوانند از تصادم بزرگ جلوگیری کنند.اما با این همه اگر مذاکرات وین تا ماه مارچ به سرانجام نرسد،حداقل باید از مرگ برجام سخن گفت چرا که این توافق بندهای موسوم به غروب آفتاب دارد که بر اساس آن   ایران پس از 10 سال می ‌تواند سانتریفیوژهای غنی‌سازی را افزایش دهد و پس از 15 سال نیز اجازه دارد بر حجم اورانیوم خود بیافزاید.در کنار پایان یافتن محدودیت های هسته ای، زمانی نیز برای محدودیت های فعالیت های موشکی و تسلیحاتی برای یک بازه 8 و 5 ساله تعیین شده است.(بازه محدویت های تسلیحاتی در اکتبر ۲۰۲۰ فرا رسید که دولت ترامپ به آن تن نداد و بر اساس یک فرمان اجرایی و بصورت یکجانیه در سپتامبر ۲۰۲۰ آن را تمدید کرد.دولت بایدن نیز در ۶ دور مذاکرات وین در دولت روحانی حاضر به لغو آن نشد)بر این اساس برجام پس از مارچ در عمل کمتر از ۹ماه برای دولت بایدن مطلوبیت خواهد داشت و این مطلبویتی نیست که بایدن بخواهد در ازای آن به لغو تحریم ها دست بزند.برنامه بایدن این بود که با گنجاندن بند همکاری های آینده در پیش نویس توافق و سپس احیای آن در سال ۲۰۲۱ ،۲سال زمان برای برجام پلاس و تمدید محدودیت های هسته ای،تسلیحاتی و موشکی داشته باشد.اما پس از ماه مارچ تا حداکثر ماه جون امکان رسیدن طرفین به یک توافق محدود همچنان وجود خواهد داشت؛توافقی که می تواند به سکوی پرتابی برای توافق جدید تبدیل شود.اما تا آن مقطع زمانی بدلیل بی اعتمادی شدید طرفین به یکدیگر و بدون توافق محدود نمی توان از برجام پلاسی سخن گفت و طرف ایرانی بسیار بعید است به این درخواست تن دهد.بنابراین در سناریوی هگلی روایت ما شانس احیای برجام حداکثر تا مارچ  و شانس توافق محدود حداکثر تا جون خواهد بود و هر توافقی پس از آن صرفا از مسیر توافق محدود مقدور خواهد بود.اما همه این موارد می تواند بدلیل عدم رسیدن طرفین به یک نقطه توازنی جدید حاصل نشود و در اینجاست که سناریوی مارکسی مطرح می شود.در این سناریو که با گذشت زمان هرچه بیشتر احتمال تحقق آن افزایش می یابد،ایران و آمریکا با استفاده از اهرم های فشار و گام های متقابل برای اعمال فشار به نقطه ای می رسند که تصادم نهایی بوقوع می پیوندد؛یعنی آمریکا اسنپ بک را فعال می کند و بدین وسیله همه قطعنامه های قبل از ۲۲۳۱ باز می گردد و ایران دوباره ذیل فصل هفتم تعریف می شود،در مقابل ایران از ان پی تی خارج می شود و غنی سازی در سطح ۹۰درصدی را آغاز می کند وحتی ترجیح می دهد از آستانه گریز هسته ای عبور کند.در اینجا آمریکا می تواند با راهکاری تصادم نهایی را به تعویق بیندازد و از طریق تعیین خطوط قرمز این عبور از آستانه گریز را برای ایران در حد ظرفیت نگه دارد تا مانع از آن شود که ایران این ظرفیت را از حالت بالقوه به شکل بالفعل درآورد.اما اقدامات خرابکارانه اسراییل می تواند این استراتژی تعویق تصادم را ملغی کند و سناریوی مارکسی محقق شود.در این سناریو حتی می توان دگرگونی بزرگی را با توجه به پیشرفتهای هسته ای ایران در نظر گرفت و اینکه این اقدامات خرابکارانه اسراییل،ایران را به این نقطه برساند که بازدارندگی هسته ای را به هر قیمتی کسب کند و این اتفاق هم می تواند در عرض یکسال تا دوسال پس از خرابکاری محقق شود.ماههای آینده مشخص خواهد کرد که برنده همه این تضادها اولیه کیست:هگل یا مارکس.


هادی خسروشاهین، پژوهشگر مسائل بین الملل

مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین