چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 شمسی /5/8/2024 12:53:29 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 رمزگشایی از توافق شکننده پوتین با واگنرها
✍️ علی بیگدلی
رخدادهای عجیبی که اخیرا با حمله نیروهای شبه‌نظامی واگنر به روسیه شکل گرفت و به فاصله ۲۴ ساعت برای مدتی به آتش زیر خاکستر بدل شد، از منظر تحلیلی بسیار مهم است و خبر از تحولاتی می‌دهد که جهان در آستانه مواجه شدن با آن قرار دارد. این حادثه، بسیار مهم است و مهم‌تر از همه، لطمه شدیدی به پرستیژ سیاسی و نظامی پوتین وارد کرده است. حتی کشورهای دوست روسیه، مانند ایران و چین و کره‌شمالی هم با احتیاط درباره این رخدادها صحبت کردند. در فضای داخلی روسیه، اما اظهارنظرها کاملا متفاوت و متعارف است و نوعی ترس و وحشت این کشور را در برگرفته است.

به‌رغم صحبت‌هایی که در خصوص اعلام آتش‌بس و حل مشکل با میانجی‌گیری بلاروس مطرح شده، پوتین دستور داده مسکو در یک حلقه نظامی و امنیتی قرار بگیرد. تصمیمی که نشان‌دهنده ترس حاکمان روس از تحرکات واگنرها دارد. گروه واگنر، گروه قدرتمندی است که تجربیات فراوانی دارند. گروه شبه‌نظامیان واگنر، تجربه جنگ‌های پارتیزانی را دارند و طرفداران فراوانی برای خود در جهان و منطقه خاورمیانه دست و پا کرده‌اند. این گروه در جنگ سوریه حتی با داعش، جبهه النصره و حشد الشعبی و... ارتباطات سازمانی زیادی را ایجاد کرد تا در بزنگاه‌ها از آن بهره‌برداری کند.
امریکا و اروپا هم هرچند این گروه را تحریم کرده‌اند اما هنوز در امریکا طرفداران زیادی دارند. گروه‌های «کوکلاکس کلان‌ها» ارتباطات زیادی با گروه واگنر دارند و حمایت‌های مالی و تسلیحاتی زیادی را برنامه‌ریزی کرده‌اند. تعداد شبه‌نظامیان واگنر، حدود ۵۰ هزار نفر تخمین زده می‌شود که نیمی از آنها (۲۵ هزار نفر) در بخش‌های میدانی و نظامی و بقیه در کادرهای اداری، امنیتی، اطلاعاتی و جاسوسی فعالیت دارند.

از چند هفته قبل، جرقه مشکلات این گروه با برخی دولتمردان روسی زده شد؛ ماجرا از جایی آغاز شد تعدادی از افراد واگنرها کشته شدند و رهبر این گروه ادعا کرد که این حمله‌ها با تحریک وزیر دفاع روسیه رخ داده است. این روند باعث ایجاد فاصله میان این گروه و ارتش و دولت روسیه شد. برخلاف برخی تحلیل‌ها معتقدم، بحران اخیر به این راحتی‌ها جمع نشده و روسیه آبستن تحولات تازه‌ای در آینده خواهد شد.

این گروه خطرناک و قدرتمند از این ظرفیت برخوردار است که دست به اقدامات تروریستی و خرابکارانه بزنند. موضوعی که برای روسیه و پوتین یک نقطه عطفی در کاهش محبوبیت و ریزش نیروهای نظامی خواهد بود. واگنرها در میان نیروهای نظامی روسیه، طرفداران زیادی دارند و همه می‌دانیم نیروهای نظامی در روسیه از چه قدرت و نفوذی برخوردارند. هر چند حس ناسیونالیستی فراوانی میان واگنرها در خصوص خاک روسیه وجود دارد؛ اما این گروه معتقد است که جنگ روسیه با او کراین یک نبرد میهنی نیست، بنابراین مرگ جوانان روسی را بر نمی‌تابند. حدود ۲۵ هزار نیروی روسی از ابتدای این جنگ کشته شده‌اند و تداوم این نبرد باعث بروز برخی نارضایتی‌ها در میان نیروهای نظامی و مردم عادی روسیه خواهد شد. از طرفی باید به این موضوع هم توجه کرد، هر چند واگنرها ارتباط مستقیمی با دولت امریکا ندارند، اما از سوی گروه‌های صاحب نفوذ و قدرت امریکا که صاحب قدرت هستند، حمایت می‌شوند.

فراموش نکنید گروه‌هایی مثل کوکلاکس کلان‌ها به اندازه‌ای نفوذ و قدرت دارند که حتی در زمینه انتخاب روسای جمهور امریکا هم تاثیرگذارند. از آنجا که در سیاست همواره باید بدبین بود، هیچ بعید نیست واگنرها ارتباطات خاصی با اروپا، امریکا و... برقرار کرده باشند تا روسیه را به سمت یک جنگ داخلی هدایت کرده و پرستیژ پوتین را خدشه‌دار سازند. این تحولات همان طور که در حوزه‌های راهبردی، امنیتی، نظامی، سیاسی و... تاثیرگذار خواهند بود در بخش‌های اقتصادی هم اثر خواهد داشت. مهم‌ترین تاثیر هر نوع بی‌ثباتی در روسیه در بازار انرژی نمایان می‌شود؛ با توجه به اینکه اروپا با مشکل تامین انرژی روبه‌رو هستند و ذخایر استراتژیک آنها در حال کاهش است، این نگرانی وجود دارد که قیمت اقلام انرژی افزایش پیدا کند. در کل، جهان در حالت بهت و حیرت به ‌سر می‌برد.

هیچ بعید نیست که بورس‌های کشورهای مختلف با افت مواجه شوند. بعید نیست نرخ غلات، گندم و دانه‌های روغنی با افزایش قیمت مواجه شود. از سوی دیگر پوتین برای جبران این ضعف، دستور داده کیف را بمباران کنند و نیروهای روسی در اوکراین را بیشتر کند. این نمایش قدرت بدون تردید در عرصه اقتصادی تبعاتی را به دنبال خواهد داشت و باعث گران‌تر شدن نفت و گاز و مواد غذایی می‌شود. باید منتظر روزهای آینده و تحولات بعدی بمانیم تا مشخص شود، جنگ یک روزه و صلح شکننده واگنرها با حکومت مرکزی روسیه آیا سکانس‌های هیجان‌انگیز‌تری را به دنبال خواهد داشت یا اینکه آتش‌بس فعلی پایدار خواهد بود و دو طرف به پایان تنش‌ها متعهد می‌مانند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ارز و دیگر هیچ!
✍️ دکتر پویا جبل‌عاملی
ابدا نمی‌توان این گزاره را رد کرد که با جهش‌های ارزی، انتظارات قیمتی دستخوش تغییر و نوسانات قیمتی ایجاد می‌شود.
باز نمی‌توان انکار کرد که وقتی چارچوب سیاستگذاری پولی ضعیف است، سیاست ارتباطی به شکل اثرگذاری کار نمی‌کند، لنگر اسمی موثری در دست سیاستگذار پولی نیست تا انتظارات را کنترل کند، ابزار مداخلات ارزی برای کمک به ثبات قیمتی باید در جعبه ابزار سیاستگذار باشد. با وجود این، چند امای بزرگ وجود دارد که عدم توجه به آن باعث می‌شود نوع کنش سیاستگذار در جهت ثبات‌سازی ابتر باقی بماند. نکاتی که ناظر به عملکرد سیاستگذاران در چند دهه اخیر بوده است.
امای اول برای گزاره بالا آن است که علت‌العلل بی‌ثباتی قیمتی و تورم، پول است. این پول است که روند تورم را شکل می‌دهد و کل‌های پولی، زیر دست سیاستگذار منبسط می‌شود. برای ثبات‌سازی اقتصاد، اصل و اولویت اول انقباض پولی است نه مداخله ارزی. راهی جز این نیست. نمی‌توان هر روز بنزین (پول) بر آتش (تورم) ریخت و انتظار داشت با آب (ذخایر ارزی) آن هم آبی که معلوم نیست فردا کافی باشد و تازه همان نیز باید صرف تشنگی اهالی شود، آتش را کنترل و خاموش کرد. عقل سالم می‌گوید از ابتدا بنزین نریزیم.

اگر کل‌های پولی و انتظارات کنترل شود و تورم در بازه‌ای معقول جا خوش کند، تکانه‌های ارزی به شکل قابل توجهی محدود می‌شود و اگر هم رخ دهد، دیگر مانند یک شوک طرف عرضه عمل می‌کند و نیازی به مداخله از سوی سیاستگذار ندارد.

دوم، مداخله ارزی تنها با فروش ارز در بازار آزاد رخ می‌دهد و هیچ کتاب مرجعی درباره سیاست ارزی، نوع مداخله دیگری غیر از این را نمی‌شناسد. تعریف بازارهای خودساخته گوناگون، دسته‌بندی تقاضای ارز به قانونی و غیرقانونی، امنیتی کردن داد و ستد و خلط آن با مباحث پول‌شویی و مجرم ساختن شهروندانی که تنها هدفشان حفظ دارایی خود و خانواده‌شان است و... در هیچ تکست‌بوکی نیامده است. اینها اقدامات تصنعی ما در چند سال گذشته بوده به‌دلیل آنکه قادر به مداخلات ارزی شسته‌رفته با ذخایر خود برای برطرف کردن شوک تقاضای بازار نبودیم. وقتی می‌دانیم، نمی‌توان مداخله ارزی با مکانیسم حراج انجام داد، عملا ابزار ارزی را برای ثبات‌سازی باید کنار گذاشت. پایان داستان. هیچ جلسه دیگر، هیچ نوآوری دیگر و هیچ ابداع خودساخته‌ای دردی را دوا نمی‌کند که بدتر به مشکلات بازار، اعوجاج در قیمت، انبساط آیین‌نامه‌ا‌ی، پیچیدگی تجارت و فساد بیشتر کمک می‌کند.
سوم، اینکه هنوز برای ثبات قیمتی در ایران باید ابزار ارزی را هم در نظر داشت، اتفاقا نشان‌دهنده کم‌کاری سیاستگذار پولی در طول دهه‌های گذشته است. اینکه چارچوب سیاستگذاری پولی ما هنوز قوام یافته نیست، سیاست پولی فعال راه نفس کشیدن ندارد و سیاستگذار پولی نمی‌تواند انتظارات فعالان اقتصادی را شکل دهد، همگی برون‌داد عدم حرکت به سمت ساخت چارچوب مدرن سیاستگذاری پولی است که در دنیا مرسوم است. نگارنده به مشکلات، شوک‌ها و عوامل برون‌زایی که دست سیاستگذار را برای این حرکت محدود می‌کند، واقف است. با وجود این، از یک طرف نشانه‌ها برای برطرف ساختن اختلاف ظرفیت داخلی با بانک‌های مرکزی دنیا در زمینه کارشناسی، تحلیل و مدل‌سازی و استفاده از کمک‌های فنی موسسات بین‌المللی کمرنگ است و از سوی دیگر تلاش‌ها برای اقناع مقامات، نمایندگان مجلس وتصمیم‌گیرندگان دولتی برای ایجاد سیاست پولی فعال و افزایش اعتبار سیاستگذار نزد فعالان، تعریف لنگر اسمی تازه در بازه زمانی مشخص، تقویت سیاست ارتباطی و گزارش‌دهی منظم به سبک و سیاق بانک‌های مرکزی دیگر کشورها در زمینه ثبات پولی و مالی، به اندازه کافی قوی نیست. حرکت در این زمینه و نشان دادن اینکه همه چیز ارز نیست، می‌تواند متخصصان را به چشم‌اندازی مثبت از سیاستگذاری پولی بیش از گذشته امیدوار کند.


🔻روزنامه کیهان
📍 خائن‌تر از پریگوژین یهودی
✍️ محمد ایمانی
واشنگتن‌پست و نیویورک‌تایمز می‌گویند «مقامات آمریکایی، از تصمیم یوگنی پریگوژین، فرمانده گروه واگنر برای شورش مطلع بوده‌اند». مارگاریتا سیمونیان، سردبیر راشا تودی و رئیس‌ تلویزیون دولتی روسیه هم گفته است: «شکی نیست که شورش اخیر گروه واگنر علیه کرملین، توسط سرویس‌های مخفی آمریکا، انگلیس و شاید
یکی از کشورهای خاورمیانه سازماندهی شده بود».
آیا پریگوژین از سوی سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس فریب داده شده بود، اما از ادامه بازی منصرف شد؟ یا این که با غرب هماهنگ نبود، اما حرکت بدی را شروع کرد که بازی در زمین غرب و خیانت به کشورش در بحبوحه جنگ محسوب می‌شد؟ وزیر خارجه آمریکا دیروز گفت «آشوب ایجاد شده به‌ دست واگنر که چالشی بی‌سابقه را برای پوتین رقم زد، ممکن است هنوز تمام نشده باشد و هفته‌ها یا ماه‌ها ادامه یابد». آیا این فقط یک احتمال است، یا خبر از آرزو و نقشه شکست خورده دولت آمریکا می‌دهد؟!
هر چه بود، رئیس ‌واگنر پس از چند ساعت جوگیری و معرکه‌گیری، کوتاه آمد و غائله‌ای را که می‌توانست خسارت راهبردی برای کشورش به همراه داشته باشد، به پایان برد. این را مقایسه کنید با برخی مشابه‌های ایرانی که یا رسما به خدمت سیا و موساد و MI۶ درآمدند؛ و یا رفتار‌شان خیانت به کشور و کمک به دشمنان بود، اما پس از تجربه اولین ناکامی‌ها، سر عقل نیامدند و خیانت‌های بعدی را هم مرتکب شدند. اولین آنها، سازمان منافقین است که ادعای انقلابیگری و مبارزه برای خلق را داشت و لاف مبارزه با امپریالیسم می‌زد، اما سرکرده آن مسعود رجوی، از زمان زندان در قبل از انقلاب، به خدمت ساواک شاه در آمده و از مرگ نجات یافته بود. رجوی و اطرافیانش، برای ارضای جاه‌طلبی و گرفتن پول و خدمات، به هیچ سفارش خارجی برای جنایت و خیانت علیه مردم خود، نه نگفتند: جاسوسی، آدم‌کشی و ترور، خرابکاری، آشوب‌افکنی و حتی حمله به خاک خود، به نیابت از صدام. نکبتی که اعضای این گروهک جنایتکار و وطن فروش، اخیرا در اردوگاه آلبانی متحمل شدند، از حوادث عبرت‌آموز تاریخ معاصر است.
دومین گروهی که مانند منافقین، روی امثال گروه واگنر را سفید کردند، طیف منافقین جدیدی هستند که از متن جمهوری اسلامی بیرون آمدند، اما بر اساس پروژه یا از سر جاه طلبی و لجاجت و کینه و حسادت و انواع رذایل اخلاقی دیگر، پذیرفتند در زمین دشمنان تاریخی ایران نقش‌آفرینی کنند. مجنون‌های واگنری، در کمتر از ۲۴ ساعت سر عقل آمدند و از موضع خودزنی بلاهت‌آمیز عقب نشستند؛ اما ما در ایران، بدتر از واگنر‌ها را سراغ داریم
که با دروغ تقلب، انتخابات سال ۱۳۸۸ را به آشوب کشاندند و هشت ماه تمام، در حالی که یقین کرده بودند پشت‌شان را خالی کرده‌اند، رفتار‌های دشمن شادکن علیه ملت ایران را شدت بخشیدند.
پریگوژین، حداکثر رئیس‌ یک گروه پیمانکار نظامی است،
اما ما در کشور خود سیاستمدارانی مثل موسوی و خاتمی را سراغ داریم که حماسه مشارکت ۴۰ میلیونی (۸۵ درصدی) مردم ایران را با یک دروغ محض درباره تقلب، تبدیل به تهدید امنیت ملی کردند و نمایندگان آنها در دیدار مقامات آمریکایی، برای انتقام از شکست در مقابل ملت ایران در کف خیابان، گرای «تحریم‌های فلج‌کننده» را به تیم اوباما و هیلاری کلینتون دادند.
لس آنجلس تایمز، ۲۸ مهر ۱۳۸۸ از زبان جان ‌‌هانا مقام آمریکایی نوشت: «مطمئناً پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران- که در میان آنها بعضی شخصیت‌های نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و این تحریم باید هرچه شدید‌تر باشد؛ تحریم ضعیف و یا تدریجی، فقط به رژیم این امکان را می‌‌دهد که با وضعیت جدید خودش را تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم مؤثر باشد، باید به صورت شوک‌ وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن... برخی از آنها نگرانند که
رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود و به جای آن، جنبش سبز سرکوب شود. با وجود این نگرانی، آنها پیشنهاد دادند بمباران همزمان تأسیسات هسته‌ای و مراکز سپاه پاسداران و بسیج- هر چند که تعدادی از مردم را هم نابود کند- موجبات جمع کردن بساط حکومت به دست مخالفان را تسریع خواهد کرد»!
ما واگنر‌های ایرانی را سراغ داریم که قبل و بعد از برجام، به آمریکایی‌ها پیغام دادند از تحریم‌ها دست نکشد، شاید که ملت ایران به ستوه آمدند و شورش کردند! واگنرهایی را می‌شناسیم که همین پاییز پارسال، به جای ایستادن کنار کشور و ملت خود، کنار ‌اشرار تروریست و گروهک‌های تجزیه‌طلب ایستادند و تا جایی که می‌توانستند، کشور را طبق نقشه سیا و موساد و MI۶، در کام ناامنی و التهاب اقتصادی حاصل از آن بُردند.
برای ملت ما پدیده خیانت، چیز عجیبی نیست. ما خیانت کشمیری و کلاهی در دفتر نخست‌وزیر و حزب جمهوری اسلامی را تجربه کرده‌ایم؛ همان‌گونه که استخدام مستقیم و غیر مستقیم رئیس‌جمهور بنی‌صدر، ناخدا افضلی، تیمسار مدنی و بعدها برخی مدیران را دیده‌ایم که در بحبوحه تهاجم سنگین آمریکا و اروپا، به جای دفاع از کشور، سر توپخانه را به سمت جبهه داخلی گرفتند و از کف خیابان تا کریدور‌های سیاسی (در دولت و مجلس و رسانه‌ها)، مهندسی بلوا کردند.
ما تجارب بسیاری را در مواجهه با خائنان به کشور،
از سر گذرانده‌ایم و از بسیاری از کشورها در این زمینه آبدیده‌تر هستیم. سران نفاق قدیم و منافقین جدید، آبروی هر چه واگنر و پریگوژین در دنیا هست را پیشاپیش خریده‌اند! اینان همان کسانی هستند که روز شنبه، هنگامی که از خیانت سرکرده گروه واگنر به کشور خود با خبر شدند، عنان از کف دادند و با ذوق زدگی آمیخته با توهم نوشتند واگنر تا چند ساعت دیگر مسکو را فتح می‌کند و این ایران است که باید جام زهر را در مقابل آمریکا سر بکشد! در میان‌شان، مشاور ارشد دولت سابق و روزنامه‌نگار ارشد هم بود.
نابغه‌ها و اَبَر استراتژیست‌ها (!!) با این پیشگویی هیجان‌زده، روی سیاه سرکرده سازمان منافقین را سفید کردند که مرداد ۱۳۶۷ و در نشست توجیهی فرماندهان سازمان برای حمله به ایران، هدف عملیات «فروغ جاویدان» را «تصرف ۴۸ ساعته تهران» عنوان کرده و گفته بود: «فقط یک ابرقدرت می‌تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند»! نتیجه این مزدوری بلاهت‌آمیز، گسیل
۱۵ هزار تروریست از مسیر «چهارزبر- کرمانشاه- همدان- سه راهی بوئین‌زهرا- کرج و میدان آزادی» برای فتح دو روزه تهران بود؛ اما آنها در همان تنگه چهارزبر (مرصاد) گرفتار شدند و حدود ۲۰۰۰ نفر تلفات دادند. در برخی گزارش‌ها، آمار تلفات تا چهار هزار نفر هم عنوان شده است.
تاریخ ایران، پر از خیانت پریگوژین‌هایی مثل ابراهیم‌خان کلانتر‌، و جانوسیار و ماهیار است. لطفعلی‌خان زند اگر مقابل خواجه بی‌صفتی چون آغا محمدخان‌ قاجار شکست خورد و ظرف ۱۳۰ سال حکومت قاجار، حداقل ۴۰ درصد خاک ایران به ‌اشغال اجنبی رفت،
زیر سر خیانت صدر اعظمی به نام ابراهیم‌خان کلانتر بود که
درِ قلعه ورودی شیراز را در بحبوحه جنگ به روی لطفعلی‌خان زند بست. ناصرالدین شاه چند دهه بعد گفته بود: «من فراموش نمی‌کنم این یک یهودی، حاج ابراهیم کلانتر بود که کمک کرد قاجارها سلطنت را به دست آورند». بله دست بر قضا، ابراهیم‌خان کلانتر
هم مثل پریگوژین، یهودی بود. همچنین، «جانوسیار» و «ماهیار» هم دو سردار هخامنشی هستند که نام‌شان به خیانت جنگی در تاریخ مانده است. چهار قرن پیش از میلاد، هنگامی که اسکندر مقدونی علیه ایران لشکرکشی کرد، این دو به مملکت خود خیانت کردند اما پس از پیروزی اسکندر، توسط خود او به دار کشیده شدند. حکیم قاآنی ضمن یادآوری این خیانت به دارا (داریوش سوم)، می‌گوید «رسم عاشق نیست با
یک دل، دو دلبر داشتن- یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن/ ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار- یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن/ یا اسیر حکم جانان باش یا در بند جان- زشت باشد نوعروسی را دو شوهر داشتن».


🔻روزنامه اطلاعات
📍 پوتین «رکب» خورد! اما…
✍️ ابوالقاسم قاسم‌زاده
انفجار خبری شورش گروه مسلح و نظامی «واگنر» با فرماندهی «یوگنی پریگوژین» علیه مسکو و «پوتین» در صدر گزارش‌های فوری خبری رسانه‌های غربی قرار گرفت. ساعتی بعد این خبر که فرمانده گروه نظامی واگنر علیه مسکو اعلان جنگ کرده است و بر شهر «روستوف» مسلط شده و مسکو را تهدید کرده است، سرتیتر اخبار اغلب رسانه‌های غربی شد. شبکه‌های فارسی زبان غربی، علی‌الخصوص بی.بی.سی فارسی با تکرار گزارش‌های خبری، در یک «خبر فوری» اعلام کرد: «پوتین از مسکو فرار کرده است!» و چندین بار این خبر را برجسته‌‌سازی کرد، اما بعد از چند بار تکرار آن، گفت: «این خبر هنوز تأیید رسمی نشده است!»
اولین پی‌آمد گزارش‌های خبری از شورش گروه مسلح واگنر به فرماندهی پریگوژین، کلید زدن جنگ روانی ـ خبری علیه شخص پوتین رئیس جمهوری روسیه و دولت مستقر در مسکو بود. ساعتی بعد خبر دادند که گروه نظامی ۵۰ هزار نفری واگنر که بارها وزیر دفاع روسیه و «والری کراسیموف» رئیس ستاد کل ارتش روسیه را به بی‌کفایتی متهم کرده بود، با شعار «عدالت‌خواهی» به سوی مسکو در حرکت است!

پوتین در اوج شرایط جنگ روانی ـ خبری رسانه‌های غربی که شروع عملیات گسترده نظامی واگنر را انتشار می‌دادند، در تلویزیون مسکو ظاهر شد و در سخنان کوتاهی خطاب به مردم روسیه گفت: «… هر آنکس که این شورش را ساماندهی کرده، تلاش دارد، کشور را تسلیم کند و آن را به جنگ داخلی بکشاند. ما پاسخ سختی به این شورش مسلحانه می‌دهیم.» رئیس جمهوری روسیه به مردم کشورش و دیگر مخاطبان داخلی و خارجی اطمینان داد که «روسیه توانایی غلبه بر مشکلات و خیانت فعلی داخلی در کشور را دارد. از آنهایی که این جنایت را سازماندهی کرده‌اند، می‌خواهم به اقدامات خود فکر کنند که تنها راه بازگشت به خانه (وطن)، توقف این اقدامات است.»

تحرکات گروه واگنر در شرایطی انجام گرفت که نیروهای روسیه در حدود ۲۰ روز گذشته با تحمیل تلفات و خساراتی سنگین به نیروهای اوکراینی، ضد حملات آنها را که به پشتوانه کمک‌ها و تسلیحات پیشرفته غربی (ناتو) انجام شد، دفع کنند. حتی اخبار رسانه‌های غربی حکایت از آن داشت که ضد حمله نیابتی ناتو در جبهه شرق اوکراین با شکستی سهمگین مواجه شده و چیزی دست‌نیروهای تحت امر «زلنسکی» رئیس جمهوری اوکراین را نگرفته است.

آخر خبر حکایت دارد که رهبر گروه مسلح واگنر پس از گفتگوی تلفنی با «الکساندر لوکاشنکو»، رئیس جمهوری بلاروس که متحد پوتین است، ادامه حرکت نیروهایش به مسکو را اواخر شنبه شب، لغو کرده و فرمانده گروه واگنر روسیه را به مقصد بلاروس ترک کرده است. در اطلاعیه کرملین نیز آمده است که او و جنگجویان واگنر را مجازات نخواهد کرد. در این میان روزنامه واشنگتن پست خبر داده است که کاخ سفید احتمالاً از شورش گروه نظامی واگنر اطلاع داشته است. دولت‌های آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان گفته‌اند، وضع کنونی را از نزدیک زیر نظر دارند.

اگرچه شورش گروه مسلح واگنر یکباره خبر ساز شد، اما بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باورند که هنوز همه داده‌ها از چرایی‌ این شورش آشکار نشده است، اما همین شورش نشان می‌دهد جنگ اوکراین با مدیریت «ناتو» با همه تلاش‌های آمریکا و سه کشور اصلی اروپایی آلمان، فرانسه و انگلیس همچنان در بن‌بست نظامی ـ سیاسی می‌چرخد، و هنوز دورنمای پایان آن دیده نمی‌شود.

آنچه که در چند روز گذشته از شورش گروه مسلح واگنر به یکباره خبرساز و فراگیر شد، اگرچه هنوز ابهام‌های بسیاری دارد، اما در این ماجرا پوتین به یکباره «رکب» خورد! و این اتفاق مهم می‌تواند نقطه عطف جدیدی در جنگ طولانی در اوکراین باشد. نقطه عطفی که یا به مذاکره برای برقراری «صلح» و توافق طرفین منجر خواهد شد یا فاز جنگ را از این رخوت خارج می‌کند و بر شدت آن می‌افزاید.

پوتین اگر چه در این ماجرا رکب خورد، اما همچنان دست برتر را در اوکراین (جنگ «بایدن ـ پوتین») دارد. واقعیت این است که بایدن در دو جبهه «چین» و «روسیه» کاخ سفید و سیاست خارجی آمریکا را درگیر کرده است. تا جایی که به تازگی «ترامپ» به کسانی که مشتاق کودتا در روسیه هستند، گفت: «برکناری پوتین رئیس جمهوری روسیه می‌تواند اوضاع را بدتر کند. مراقب باشید چه آرزویی دارید.»

رویدادهای چند روز گذشته، شرایط بحران‌زده ناشی از امتداد جنگ در اوکراین را بدتر و پیچیده‌تر کرد. در روزهای آینده پی‌آمدهای آن آشکارتر و خبرساز خواهد شد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 رشد اقتصادی و ناتوانی مصرف‌کننده
✍️ حسن فروزان‌فرد
زمانی که نهادهای رسمی اطلاعاتی درخصوص تغییر وضعیت شاخص‌های منتخب اقتصادی منتشر می‌کنند نگاه‌ها به سمت این موضوع معطوف می‌شود که آیا تغییرات یاد‌شده انطباقی با واقعیت‌های اقتصادی کشور دارد؟

برای بررسی این مساله باید بدانیم که آیا نگرش تصمیم‌گیران و آنهایی که در راس امور سیاستگذاری قرار دارند همسو با نگاه فعالان اقتصادی است
یا خیر؟
آنطور که به نظر می‌رسد دولتمردان از منظر اقتصاد کلان مسائل و تحولات کشور را رصد می‌کنند حال آنکه فعالان اقتصادی، اتحادیه‌ها و انجمن‌های آنان با استناد به فعالیت‌های اقتصاد خرد به چالش‌ها و مشکلات حوزه تولید کشور می‌پردازند. از دید فعالان اقتصادی، نشانه خروج از رکود در حوزه فعالیت بسیاری از صنایع تولیدی دیده نمی‌شود. برای مثال افت شدید تقاضا و کاهش مصرف به دلیل افزایش قیمت نهاده‌های تولید، رشد هزینه‌ها و همچنین افزایش قیمت نهایی تولید به یکی از دغدغه‌های اصلی فعالان صنایع غذایی کشور تبدیل شده است. این مساله به معنای ایجاد اختلال در چرخه تولید و مصرف است، به طوری که از یک سو قیمت نهاده‌های تولیدی و هزینه‌های تولید کالا بالا رفته و از سوی دیگر بالا رفتن قیمت کالای نهایی، کاهش شدید مصرف کالا را به دنبال داشته است. افت مصرف خانوار به دلیل بالا رفتن هزینه‌های تولید و افزایش قیمت کالاهای نهایی، نشان‌دهنده کاهش شدید درآمد قابل تصرف خانوار است. در همین حال، هزینه مسکن در سبد خانوار به‌گونه‌ای رشد کرده که امکان خرید و مصرف بسیاری از کالاها از سوی خانوارها غیرممکن شده است. کاهش شدید مصرف لبنیات از سوی مردم مصداق روشن این ادعاست که اولویت‌های مصرفی خانوار به دلیل هزینه‌های بالای اجاره مسکن جابه‌جا شده است. اینجاست که پی می‌بریم قرار گرفتن ایران در ردیف بزرگ‌‌ترین صادرکنندگان محصولات لبنی در غرب آسیا حاصل رشد میزان تولید این محصول نیست، بلکه تصویرگر کاهش شدید مصرف خانوار در حوزه یادشده است. بنابراین کاهش تقاضا برای خرید بسیاری از کالاهای تولیدی (به ویژه محصولات غذایی) نشان می‌دهد که به دلیل تورم بالای اقتصاد، افزایش هزینه‌های بالای تولید، کاهش درآمد قابل تصرف خانوار و همچنین افزایش چشمگیر نرخ اجاره‌بها نمی‌توان نشانه‌های رونق را در اقتصاد مشاهده کرد. با استناد به اطلاعات مرتبط با حوزه خرد اقتصادی، کنترل تورم و مهار رشد قیمت‌ها را باید گام نخست خروج از رکود و حرکت در مسیر رونق دانست. مقامات دولتی باید این نکته را بپذیرند که تورم بالای امروز اقتصاد ایران ناشی از تقاضای اضافی در بازار نیست، بلکه حاصل نقدینگی غیرمدیریت‌شده‌ای است که به دلیل کسری بودجه بالای دولت به اقتصاد تزریق می‌شود. هرچند ممکن است که تورم بالای یک کشور نتیجه عرضه کم کالا و افزایش تقاضا باشد، اما تورم امروز اقتصاد ایران ناشی از افزایش بی‌قاعده نقدینگی ناشی از کسری بودجه دولت است. بنابراین تورم افسارگسیخته کنونی یکی از چالش‌های اصلی امروز اقتصاد ایران است که قدرت خرید مصرف‌کنندگان را در زمینه کالاهای مصرفی، کالاهای بادوام و کالاهای سرمایه‌ای به حداقل رسانده است. این موضوع به این معناست که دهک‌های اول تا نهم درآمدی در زمینه تامین غذا، تامین مسکن، تامین وسیله حمل‌و‌نقل و همچنین تامین لوازم خانگی دچار ناتوانی شده‌‌اند. موضوع نگران‌کننده این است که تولیدکنندگان فشار ناشی از شرایط رکود تورمی امروز اقتصاد ایران را در سایه کاهش شدید مصرف کالا و همچنین افزایش قیمت نهاده‌ها و هزینه‌های بالای تامین مواد اولیه از محل کاهش سود تولیدی خود جبران می‌کنند. این همان موضوعی است که نشان می‌دهد وضعیت نامناسب سودآوری و درآمدزایی شرکت‌های کوچک و متوسط خصوصی حتی به اندازه جبران استهلاک فعالیت‌های تولیدی آنها نیز نیست. اینجاست که پی می‌بریم فضای تورمی حاصل از کسری بودجه دولت که در افزایش نقدینگی غیرمدیریت‌شده و غیرمولد نمایان می‌شود، مانع جدی توسعه و حرکت در مسیر رونق اقتصادی است.


🔻روزنامه اعتماد
📍 نمک پاشیدن بر زخم
✍️ عباس عبدی
درباره اظهارات برخی از ائمه جمعه چه موضعی می‌توان گرفت؟ موضع صادقانه نقد و رد آنهاست و اگر بخواهیم علیه ارزش‌های دینی تبلیغ کنیم، به‌طور قطع باید از چنین اظهاراتی استقبال کرد، زیرا هیچ‌چیز به اندازه این سخنان، مردم را نسبت به گویندگان و موضوعات یا نهادهای مورد دفاع آنان بدبین نمی‌کند. تعجب از این است که طرفداران حکومت و کسانی که خواهان ارتقای جایگاه روحانیت و دین هستند، چرا در برابر اینها سکوت می‌کنند؟ بعضا شک می‌کنیم که شاید آنان هم خواهان همین نتیجه هستند، بگذریم. به این سخنان آقای علم‌الهدی امام جمعه مشهد توجه کنیم: «متاسفانه در برخی از خانواده‌ها این رویه نادرست وجود دارد که به‌محض اینکه بر حقوق افزوده می‌شود یا درآمد بالاتر می‌رود، سطح هزینه نیز بلافاصله به همان نسبت افزایش پیدا می‌کند. این بزرگ‌ترین عامل از بین برنده معیشت خانواده است. این مساله مصرف و هزینه از جمله ارکان مهمی است که خانواده‌ها باید مدنظر قرار بدهند.» نمونه دیگر سخنان آقای مصباحی‌مقدم است که در مقایسه ایران و چین و در توجیه عقب ماندگی ایران گفته‌اند: «آن جمعیت (جمعیت چین) قانع است، جمعیتی که به دو یا یک وعده غذا در شبانه روز اکتفا می‌کند. این فرهنگ کاملا متفاوتی است.» در گذشته خیلی مرسوم بود که تا کسی حرفی از دین و فقه می‌زد که به مذاق برخی خوشایند نبود، فوری مدعی می‌شدند که این در حوزه تخصصی شما نیست، باید درس حوزوی خوانده باشید. فارغ از بی‌اعتباری این ادعا، کم‌کم چنان حوزه صلاحیت خود را بسط دادند که برای علم پزشکی هم شاخ و شانه می‌کشند و حکیم اسلامی و طب اسلامی راه انداخته و البته درآمد خوبی هم دارند و در دولت جدید هم ارج و قرب بیشتری پیدا کرده‌اند. صلاحیت دخالت آنان در حوزه‌های روانشناسی و سیاست و تاریخ و جامعه‌شناسی و اقتصاد و... که جای بحث و چون و چرا ندارد. در این میان جالب‌ترین آن، مداخلات و توصیه‌های آنان در حوزه اقتصاد است ولی توجه ندارند که اینجا دیگر مجالی نیست که هر حرفی را بتوان زد و مردم از کنارش بگذرند، مثل آن اظهارنظر عجیبی که وقوع زلزله را به عریانی خانم‌ها ربط دادند.

اینجا به جیب مردم ربط دارد که از رگ گردن برای حیات آنان ملموس‌تر است. روحانیت که روزگاری مرجع دردهای مردم بود، امروز کارش به جایی رسیده که از منبر نماز جمعه، سعی در توجیه نادرست و وارونه مردم به تمکین در برابر مشکلات می‌کند. تا اینجا را هم شاید بشود نادیده گرفت، ولی هنگامی که این توجیه حالت نمک پاشیدن بر زخم پیدا می‌کند، قابل تحمل نخواهد بود. مساله این است که نه تنها افزایش حقوقی وجود ندارد بلکه شاهد کاهش آن هستیم. در شرایط تورمی این کاهش حقوق و دستمزد است که از طریق افزایش نقدینگی و به صورت غیر شرعی و غیرقانونی از جیب مردم برداشته می‌شود و به خواص تعلق می‌گیرد. تورم در سال ۱۴۰۱، حدود ۴۸ درصد است، یعنی اگر افزایش حقوق در سال ۱۴۰۲، برابر ۴۸ درصد باشد تازه می‌توانند مثل سال ۱۴۰۱ زندگی کنند. البته فراموش نشود، تورم سالانه برای طبقات پایین و مزد و حقوق‌بگیر به ۵۵ تا ۶۰ درصد هم می‌رسد. مردم سال گذشته را با هر بدبختی بود سر کرده‌اند، امسال باید حداقل ۵۵ درصد به حقوق‌شان اضافه شود تا بتوانند مثل سال گذشته و نه بهتر از آن زندگی کنند، در حالی که در بهترین حالت ۲۷ درصد، یعنی نصف این رقم به حقوق آنان اضافه شده است. به تعبیر دقیق‌تر باید بگوییم در سال جاری بیش از این مقدار از حقوق و دستمزد آنان نسبت به سال ۱۴۰۱ کم شده است و باید سطح زندگی خود را به اندازه این مقدار تنزل دهند. آیا فهم و درک مساله‌ای به این سادگی آن اندازه سخت است که اظهارات غیرمنطبق با واقعیت را بیان می‌کنید؟ بعید است که ندانید. یا در مورد مردم‌ چین آیا نمی‌دانند که بهبود وضع چین محصول اصلاح سیاست خارجی و اقتصادی است و ربطی به ادعای دو وعده غذا خوردن ندارد؟ گزارش هیات مجمع تشخیص مصلحت به چین را منتشر کنید که چینی‌ها چه می‌گفتند؟ به‌علاوه آقایان خودشان چند وعده غذا می‌خورند که این توصیه‌ها را می‌کنند؟
این اظهارات و مواضع بیانگر چیست؟ اینکه پشت صحنه و نیز چنته آقایان خالی است و هیچ‌چیزی برای بیان و عرضه وجود ندارد. این یک قاعده کلی است که هر نیروی سیاسی فارغ از جهت‌گیری‌های آن، اگر نتواند یک گزاره منطقی و قابل فهم ارایه کند، سرنوشت خود را با شکست قطعی پیوند زده است. به نظر می‌رسد که مهم‌تر از سخنان مزبور، سکوت ساختار سیاسی در برابر این اظهارات و ناتوانی در انجام تغییرات است. شاید همه می‌دانند که کفگیر به ته دیگ خورده است. در هر حال نمک به زخم مردم نپاشید. اگر نمی‌توانید یا نمی‌خواهید باری را از دوش مردم‌ بردارید حداقل بار بیشتری بر بارگران آنان اضافه نکنید.


🔻روزنامه شرق
📍 فقط به اندازه بال پشه
✍️ احمد میدری
در چند‌ماهه گذشته توفیق داشتم در مراسم نکوداشت چند دوست بزرگ مانند مراسم نکوداشت استاد بهروز هادی‌زنوز شرکت کنم. یکی از پیام‌های این قبیل مراسم‌ها مرثیه‌ای در مظلومیت و حق‌ناشناسی دولت‌ها از چهره‌های علمی کشور است. مراسم استادم بایزید مردوخی در اول اسفند ۱۴۰۱ در همین‌جا نمونه بارزی از این مرثیه بود؛ مرثیه‌ای که می‌توان نام آن را مرثیه بی‌قدرتی خواند. من با این مرثیه به دلایلی که عرض خواهم کرد، به‌شدت مخالفم و نمی‌توانم با این «بازنمایی بی‌قدرتی اندیشمندان» همراهی کنم.

اقتصاددانان مانند عموم اندیشمندان علوم اجتماعی از میزان تأثیرگذاری خود ناراضی هستند و آن را اندک یا هیچ می‌انگارند. به طور مثال آمارتیاسن در کتاب توسعه به‌مثابه آزادی از اینکه تأثیری بر وضعیت مردم نداشت، تأسف می‌خورد یا تمام کتاب سرمایه، دموکراسی و سوسیالیسم ژوزف شومپیتر مرثیه‌ای است در نشنیدن صدای او مبنی بر حقانیت سرمایه‌داری و اینکه سرمایه‌داری به‌ ناحق صحنه را به سوسیالیسم می‌بازد؛ پیش‌بینی‌ای که محقق نشد.

نارضایتی آمارتیاسن و شومپیتر از بی‌قدرتی اشکال ندارد و نشانه‌ای از تواضع فهمیده می‌شود. همه دانشجویان بر آنها غبطه می‌خورند و حسرت همانند آنها شدن را خواهند داشت؛ اما در جامعه ما مرثیه بی‌قدرتی اندیشمندان سم مهلک است. هرگونه بازنمایی بی‌قدرتی خود منشأ بی‌قدرتی است و شاید روح و روان را تسلی دهد و ما را از مسئول‌بودن مبرا کند؛ اما خود و دیگران را در مرداب بی‌قدرتی فرو‌می‌بریم.

ازاین‌رو فکر کردم اگر درباره خدمات علمی دکتر زنوز بگویم، مقدمه‌ای خواهد شد که نتیجه آن مجددا بازنمایی بی‌قدرتی است. از مرور آرا و خدمات هیچ‌کس نمی‌توان به تأثیرات او پی برد. برای همین صرف‌نظر کردم که بگویم همه دانشگاهیان در رشته برنامه‌ریزی شهری و منطقه‌ای، سیاست‌گذاری صنعتی، اقتصاد نهادگرا و توسعه اقتصادی مدیون

هادی‌زنوز هستند. به جای فهرست‌کردن خدمات علمی ایشان به دانشجوی سابق‌شان زنگ زدم و پرسیدم استادش چقدر در دنیای عمل مؤثر بود. افشین برمکی پاسخ داد دکتر زنوز مشاور بخش خصوصی هم بود و بخش خصوصی یک ریال پول بیخودی به کسی نمی‌دهد، دوم اینکه در پژوهش‌هایی که همکار ایشان بودم، به تدوین چند آیین‌نامه در دولت منجر شد و سوم آنکه براساس نظرات کارشناسی ایشان مسیر برخی از پروژه‌ها کاملا تغییر کرد. به‌عنوان مثال پس از امکان‌سنجی دکتر زنوز ساخت یک مرکز تجاری بزرگ در اهواز متوقف شد. از او پرسیدم ‌خودش را تا چه اندازه مؤثر می‌داند. او در پاسخ گفت بی‌اندازه مهم بوده‌ام، بی‌اندازه. گفتم توضیح بیشتری بدهید، گفت من کارشناس شورای اقتصاد کشور بودم و در شورای اقتصاد کشور حداقل صد مسئله مهم در یک سال بررسی می‌‌شود و من در هزار تصمیم ملی مشارکت داشتم و در برخی از آنها بسیار مؤثر بودم. گفتم مثلا؟ گفت در هنگام کرونا وزارت بهداشت می‌خواست ۲۱۷ میلیون دلار وام ارزی بگیرد و من مسئول بررسی این پیشنهاد بودم و با مجموعه شواهدی که آوردم، تصمیم‌گیران قانع شدند که این وام ضرورت ندارد و نیاز وزارت بهداشت می‌تواند از داخل تهیه شود. این تأثیر یکی از دانشجویان البته خاص دکتر زنوز است. قدرت‌داشتن یا بی‌قدرتی اندیشمندان تنها به واقعیت دنیای خارج برنمی‌گردد؛ بلکه ما با کلام خود می‌توانیم قدرت را تولید کنیم. گاهی مانند جان مینارد کینز با اعتماد‌به‌نفس کامل باید گفت که دانشمندان صاحبان خانه و سیاست‌مداران میهمان هستند که تاریخ اهل قلم در ایران نیز گواه روشنی بر آن است. به قول محمدحسین پاپلی‌یزدی تاریخ ایران گواهی می‌دهد فرهنگ بر شمشیر پیروز است. اهل فرهنگ در ایران صاحبخانه هستند.

گاهی باید متواضعانه مانند مجتبی مینوی گفت «اگر به اندازه بال پشه‌ای به تمدن و فرهنگ ایران خدمت کرده باشم، زندگانی من بیهوده نبوده است». سهم اندک یا همان بال پشه وقتی صحبت از سرنوشت یک ملت و تاریخ است، احساس قدرت رستم دستان به انسان می‌دهد. در ثانی دانش تغییر از شناخت تغییرات بسیار کوچک حاصل می‌شود. فرض کنید صدها جلد کتاب در اهمیت ساختارهای متصلب سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ایران بنویسیم و برای انواع امتناع‌ها در ایران نظریه‌های فربه تولید کنیم، چنان‌که در باب امتناع اندیشه در ایران، امتناع برنامه‌ریزی در ایران، امتناع توسعه در ایران، هزاران صفحه نگارش شده است. این نظریات درست یا غلط تا چه اندازه به درد تغییر می‌خورند؟ ما به دنبال تغییر هستیم و تفسیر را به دیگران سپردیم. تنها با تجمیع تجربه‌های مثبت پایدار می‌توان به نظریه‌ای برای زندگی بهتر دست یافت.

در تجربه‌های بهروز هادی‌زنوز می‌توان به چگونگی تغییر دست یافت، مشروط به آنکه از الگوی (پارادایم) امتناع به الگوی امکان، مهاجرت کنیم و به جای «مرثیه بی‌قدرتی اندیشمندان»، «آواز قدرت اندیشمندان» سردهیم.


🔻روزنامه ایران
📍 تولید قدرت برای ایران
✍️ حسام‌الدین برومند
۱. در تمامی دهه‌های اخیر، تحول در مفهوم «قدرت» در ساحت سیاست همواره ناگزیر بوده است. برای همین است که در دو دهه اخیر مباحثی پیرامون «قدرت نرم» بالا گرفته و در کانون توجه و تمرکز کارشناسان و صاحبنظران سیاسی و روابط بین‌الملل قرار گرفته است. به عنوان نمونه «جوزف نای» که سابقه تدریس در دانشکده حکمرانی «جان اف کندی» در دانشگاه هاروارد را هم دارد در سال ۲۰۱۱ کتابی را با عنوان «آینده قدرت» منتشر کرد. او در این کتاب، نسخه راهبرد «قدرت هوشمند» را برای امریکا می‌پیچد. «نای» قدرت هوشمند را تلفیقی از منابع قدرت سخت و نرم تبیین و توصیف می‌کند و داعیه او این بود که اگر امریکا از راهبرد قدرت هوشمند به خوبی استفاده کند، همچنان قدرت اول جهان باقی خواهد ماند. فارغ از اینکه آینده قدرت مطابق با فرضیه و نظریه جوزف نای و امثال او پیش نرفت ولی نکته مهم این است که دریابیم از چه زاویه و نگاهی داریم مقوله قدرت و قدرتِ تعیین سرنوشت را تحلیل می‌کنیم.
به نظر می‌رسد یکی از زوایای قدرت که کمتر در عرصه سیاسی و دنیای امروز مورد توجه بوده، «قدرت معنوی» است؛ قدرتی که می‌تواند انسان‌های بزرگ و قهرمانانی تاریخ‌ساز بسازد که سرنوشت کشوری را عوض کنند. جالب اینجاست که پس از فتنه سال ۸۸ که دشمن با همه توان به میدان آمده بود تا حکمرانی دینی را براندازی نماید، شبکه خبری «راشاتودی» در گزارشی از بهشت‌زهرا(س) تهران نوشت: «آرامگاه‌های شهیدان یک بُعد قدرت ایرانی‌ها حتی بیشتر از قدرت هسته‌ای است...».
۲.حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از خانواده‌های معظم شهدا فرمودند: «شهیدان شما در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ کشور، سرنوشت کشور را عوض کردند.»
این تأکید رهبر انقلاب، یک واقعیت تاریخی است که هر چه از زمان دفاع مقدس می‌گذرد بهتر می‌توان به کار بزرگ و تاریخ‌ساز شهدا پی برد و دریافت که این جوانان غیور چگونه ایران اسلامی را قدرتمند ساختند و این قدرت را برای همیشه تضمین کردند. سیاست‌ورزی مبتنی بر آموزه‌های دینی، مدلی از حکمرانی را ایجاد کرد که از جمله قدرت‌ها، قدرت معنوی است. شهدا با گذشتن از جان خود که ریشه در باورهای دینی دارد هم سرنوشت کشور را عوض کردند و معادلات دشمنان و معاندان و کمین‌کرده‌ها را بر هم زدند و هم اینکه در ادامه نیز برای کشور «تولید قدرت» کردند. امروز ایران اسلامی در اوج امنیت است. این امنیت را چه کسانی برای ایران به ارمغان آوردند؟ الگوی دفاع مقدس برای کشور امنیت و قدرت آفریده است. ایران اسلامی امروز مجهز به موشک‌های هایپرسونیک است که تنها چهار کشور دنیا این موشک مافوق‌صورت را در اختیار دارند. بله؛ این به برکت خون شهدایی است که پای امنیت و استقلال کشور ایستادند. «جروزالم پست»، ماه گذشته و پس از رونمایی از موشک هایپرسونیک فتاح نوشت: «فتاح» می‌تواند ظرف ۴۰۰ ثانیه به اسرائیل برسد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین