سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 شمسی /5/7/2024 12:07:50 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 دیپلماسی در خدمت اقتصاد
✍️ یوسف مولایی
مجموعه تحرکات دیپلماسی باید به بهبود شاخص‌های اقتصادی و راهبردی منجر شود. این ریشه و بنیان فعالیت‌های حوزه سیاست خارجی است. نه فقط ایران، بلکه اساسا هر کشوری در پهنه عالم به دنبال تامین منافع خود از طریق دیپلماسی است.

اگر دولت ایران، دامنه وسیعی از تحرکات ارتباطی با جهان را در دستور کار قرار دهد، اما نتیجه این ارتباطات در زندگی معیشتی مردم نمود نداشته باشد، عملا بی‌فایده خواهد بود. در واقع مجموعه تحولات حوزه دیپلماسی باید در عرصه اقتصادی نمود و عینیت پیدا کند. در ایران با توجه به ساختار سیاسی خاص کشورمان، تصمیم‌سازی‌ها در حوزه بالادستی صورت می‌گیرد و تا اراده سیاسی مقامات ارشد نظام نباشد، هیچ حرکتی در حوزه دیپلماسی رخ نمی‌دهد. بنابراین وقتی نشانه‌هایی از تحرک در حوزه دیپلماسی مشاهده می‌شود، مانند رفت و آمدها، نشست‌ها، برقراری روابط دیپلماتیک با عربستان و... نشان از آن دارد که انعطاف و چرخشی در حوزه سیاست خارجی ایران رخ داده است. به عبارت روشن‌تر، اراده تصمیم‌سازان اصلی کشور، بر این امر قرار گرفته که ایران وارد مرحله جدیدی از مناسبات بین‌المللی شود.

مظنون به طبقه متوسط
حمایت تاثیرگذار و کم‌اثر
دوره جدیدی که می‌توان گفت، استوار است به تنش‌زدایی؛ هم با همسایگان و هم با کشورهایی که ایران به نوعی با آنها مشکل داشته است. در دوره تازه تلاش برای بهبود مناسبات در دستور کار قرار گرفته که برآمده از اراده مقامات ارشد نظام است. پرونده اصلی که در رابطه با همسایگان مطرح است، اغلب مبتنی بر مسائل سنتی چون؛ حسن همجواری، مبادلات اقتصادی، گسترش و ارتقای مناسبات سیاسی، تنش‌زدایی در منطقه، بالا بردن سطح همکاری و... استوار است. در سیاست خارجی هم تحرکات اخیر فعلا بر محور حل پرونده هسته‌ای و احیای برجام می‌چرخد و خروجی آن هم می‌تواند باعث ایجاد اعتماد بین ایران و کشورهای ۱+۴ و امریکا شود. نتیجه نهایی این گزاره هم تنش‌زدایی است. اما باید توجه داشت، همه این تحرکات تازه باید در اقلب یک استراتژی واحد برنامه‌ریزی شود. باید به این پرسش بنیادین پاسخ داده شود که از مجموعه این تعاملات و نشست و برخاست‌ها با عربستان، سفر به امریکای لاتین و... قرار است چه نتیجه‌ای حاصل شود؟ آیا همه این سفرها و رفت و آمدها به بهبود وضعیت معیشتی مردم و کشور کمک می‌کند و باعث افزایش رضایتمندی عمومی می‌شود یا نه؟ در غیر این صورت هرچند ممکن است این تعاملات تازه به لحاظ سیاسی جذاب باشند، اما نتیجه نهایی آن اگر بهبود معیشت جامعه نباشد، مردم این تعاملات را تایید نکرده و رضایت عمومی حاصل نمی‌شود. در این میان، ایران به دنبال عینیت بخشیدن به سند برجام (امضا شده در سال ۲۰۱۵) است، اما غربی‌ها تلاش می‌کنند دامنه مذاکرات به موضوعات وسیع‌تری برسد.

باید توجه داشت که برجام در سال ۲۰۱۵ در یک زمینه خاص و تحت شرایط خاص میان ایران و کشورهای ۱+۵ منعقد شد. آن شرایط، آن نیازها و پیش نیازها از میان رفته است و دوران جدیدی حاکم شده است. ایران فعالیت‌های هسته‌ای خود را گسترش داده و هم در بخش غلظت غنی‌سازی و هم در حوزه توسعه دانش هسته‌ای، سانتریفیوژها، ذخیره اورانیوم و... کارهای متفاوتی انجام شده است و دیگر نمی‌توان به سال‌های قبل بازگشت. امریکا هم تحریم‌ها را تشدید کرده و فشارها بر ایران را بالا برده است. به نظر می‌رسید غرب به دنبال آن است که مذاکراتی تازه را برای رسیدن به قالبی جدید آغاز کند.

غرب به دنبال آن است که دست بالا را در مذاکرات داشته باشد و مشکلات وسیع‌تری را حل کند. ایران هم تلاش می‌کند ابتدا تحریم‌ها را لغو کند و بعد سایر پرونده‌ها را دنبال کند. ایران دانش هسته‌ای خود را افزایش داده، مهارت‌های جدیدی در حوزه فعالیت‌های هسته‌ای دست یافته، بنابراین حاضر نیست که دست بالا را در اختیار غربی‌ها قرار دهد. معتقدم غرب بعید است که توافق ۲۰۱۵ بازگردد و تلاش می‌کند قالب حقوقی جدیدی را طراحی و اجرا کند. باید دید نهایتا کدامیک از این گزاره‌ها محقق می‌شود و کدام طرف می‌تواند منافع حداکثری مورد نظر خود را برداشت کند؟


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 دیوار کوتاه خصوصی‌سازی
✍️ دکتر علی سرزعیم
چندی پیش خبری درباره ورشکسته شدن شرکت داروگر منتشر شد. همان‌طور که انتظار می‌رفت در فضای ایران بلافاصله خصوصی‌سازی این شرکت زیرسوال رفت و متهم اصلی ورشکستگی این شرکت خصوصی‌سازی اعلام شد. اما برای فهم درست موضوع باید به چند پرسش ساده فکر کنیم.
پرسش اول: آیا ورشکسته شدن شرکت‌ها همیشه چیز بدی است یا ورشکسته شدن برخی شرکت‌ها بخشی از فرآیند اقتصاد رقابتی است؟

پرسش دوم: آیا شرکت داروگر اگر دولتی می‌ماند، ورشکست نمی‌شد؟

پرسش سوم: اگر کسی مال خود را صرف خرید یک شرکت کرده نسبت به آن دلسوزتر است و دوست دارد آن شرکت سودآور باشد یا افرادی که هزینه‌ای برای یک شرکت نمی‌کنند و حتی خود هزینه‌ای به آن تحمیل می‌کنند؟
پرسش چهارم: آیا بازار صنایع آرایشی-بهداشتی بازاری با رقابت شدید است یا بازاری با رقابت کم؟

پرسش پنجم: آیا خصوصی‌سازی شرکت‌های کوچک در اولویت است یا شرکت‌های خیلی بزرگ؟
برای راهنمایی توضیحاتی بدیهی درباره هر کدام از این پرسش‌ها عرضه می‌شود؛ ولی مطمئن هستم بیست سال بعد ایرانیان وقتی به مکتوبات این زمان برگردند تعجب می‌کنند که چرا این حرف‌های بدیهی دریک مقطعی از زمان غیربدیهی بوده است.

نخست آنکه ورشکستگی بخشی از فرآیند رقابت است. همان‌طور که در ورزش جالب نیست یک تیم همیشه اول باشد و جالب‌تر آن است که رقابت‌ها نزدیک باشد و هر سال یک تیم بتواند خود را به سکوی نخست برساند، در عرصه اقتصاد نیز جالب نیست که در رقابت بازاری همیشه یک شرکت پیروز باشد. بازارها وقتی رقابتی هستند که شانس بازنده شدن برای برخی شرکت‌ها وجود داشته باشد و اگر شرکتی نتواند خود را دوباره آماده کند و به رقابت برگردد از گود رقابت حذف خواهد شد؛ یعنی ورشکست می‌شود. به‌طور کلی، ورشکستگی نه تنها پدیده بدی نیست، بلکه سازوکاری است برای اینکه اموالی و منابعی که نامولد بودند تغییر مسیر فعالیت یابند و در عرصه مولدتری به‌کارگرفته شوند.

دوم آنکه آنچه شرکت‌ها را در رقابت موفق یا ناموفق می‌سازد، مالکیت دولتی یا خصوصی صاحبان آنها نیست، بلکه توان نوآوری شرکت در عرضه محصولات جدید و مدیریت منابع برای رقابت‌پذیر ساختن محصولات به لحاظ قیمت و کیفیت است. وقتی شرکت، دولتی است البته انگیزه کمتری برای رقابت‌پذیر بودن یا نوآوری دارد؛ زیرا در شرکت‌های دولتی به پیروزی در رقابت بازاری جایزه داده نمی‌شود و مدیران انگیزه‌ای برای تقلا ندارند. بنابراین داروگر اگر دولتی بود بازهم ورشکست می‌شد؛ اما ورشکستگی آن هیچ وقت اعلام نمی‌شد؛ زیرا دولت مجبور بود سالانه بودجه‌ای برای جبران ضرر و زیان وارده پرداخت کند.

سوم آنکه عرصه محصولات بهداشتی-آرایشی عرصه‌ای بسیار رقابتی است و شرکت‌های فعال در این حوزه همواره با محصولات جدید و بسته‌بندی‌های نوین سعی می‌کنند حضور خود را در بازار حفظ کنند. این در حالی است که در دهه شصت به واسطه بسته بودن اقتصاد، مردم با محصولات بدون تنوع، بسته‌بندی‌های ملال‌آور و بی‌کیفیت روبه‌رو بودند. در آن زمان کار به جایی رسیده بود که افراد از خارج از کشور به‌عنوان سوغات صابون و شامپو هدیه می‌آوردند. اصلا معلوم نبود که اگر همان دهه شصت نیز اقتصاد بسته نمی‌شد، داروگر می‌توانست آن سهم از بازار ایران را داشته باشد.

چهارم آنکه خصوصی‌سازی شرکت‌های کوچکی چون داروگر امر درستی بوده است تا خصوصی‌سازی شرکت‌های بزرگ که حساسیت و پیچیدگی‌های به مراتب بیشتری دارند. اگر دولت نتواند یک شرکت آرایشی- بهداشتی را خصوصی‌سازی کند دیگر چه شرکت‌هایی هستند که بتوان واگذاری آنها به بخش خصوصی را مشروع دانست. نهایتا آنکه هیچ‌کس به اندازه مالک شرکتی که بابت تملک آن پول داده نسبت به آن حساسیت و دلسوزی ندارد. نه خبرنگاران نه مدیران دولتی و نه توده مردم زیان مستقیمی از ورشکسته شدن یک شرکت نمی‌کنند و فقط صاحب آن است که بیش از هرکس دیگری متضرر می‌شود. لذا تصور اینکه دایه‌ها دلسوزتر از مادر شوند بسیار دور از ذهن است.


🔻روزنامه کیهان
📍 عبرت منافقین برای غرب‌گرایان
✍️ سعدالله زارعی
وقتی «تغییر به راه می‌افتد» همه چیز تغییر می‌کند، روابط و موقعیت‌ها به‌هم می‌خورد و دیگر نمی‌توان روی بسیاری از مناسبات و توافقات قبل حساب کرد و آنان که این تغییر را درنیابند، حتماً دچار بحران می‌شوند. بحرانی که نه تنها سود، که سرمایه آنان را هم به تاراج می‌برد. به اطراف خود نگاه کنیم،
تا این موضوع را به وضوح ببینیم. آنان که معماران وضع ظالمانه گذشته بوده‌اند، ناگزیر به آن تن داده‌اند اگرچه قبول تغییر در پیری، مثل بیرون زدن شیری که در دوران کودکی نوشیده‌اند، بسیار سخت و گاه ناممکن است. آنان ضمن پذیرش شکست در درون، در بیرون نوعاً آدرس‌های غلط می‌دهند. بعضی که عادتاً تحت تأثیر آنها هستند، به آن سرگرم شده و قلیلی آن آدرس‌های غلط را باور می‌کنند و ‌اندکی هم با وجود نومیدی به دنبال آن راه می‌افتند. اما آنان که مانعی در دیدن ندارند، متوجه قضایا هستند و به عظمت تغییری که
واقع شده توجه دارند.
خداوند شهید عظیم‌الشأن حاج قاسم سلیمانی را در بالاترین درجه عنایت خاص خود قرار دهد، در دوم اردیبهشت سال آخری که در دی‌ماه آن به «شهادت عظیم» رسید، در جلسه‌ای گفت این مردم یکپارچه پای کار نظام هستند و دلخوری‌هایی که از بعضی از ماها دارند به نظام تسری نمی‌دهند. او می‌گفت این مردم یک محور دارند و آن «رهبری» است که با او ارتباط عقیدتی پیدا کرده و این ارتباط در زیر و بم حوادث، کاستی نمی‌گیرد. او معتقد بود علی‌رغم بعضی ظواهر، درصد مخالفان این نظام در داخل آن‌قدر ‌اندک است که از ناحیه آنان خطری متوجه نظام نمی‌شود و لذا باید متوجه کانون‌های اصلی معاند نظام که آمریکا و... است، بود.
همین چند روزه یک رخداد عجیب اتفاق افتاد و این اعجاب از این جهت است که اتفاق رخ داده در تصور انسان‌هایی که مسائل جهان را براساس دوگانه سود و زیان ارزیابی می‌نمایند، نمی‌گنجد وگرنه با معادلات الهی و اعتقادات مذهبی و آیات قرآن که منافقین را به «عذابی خفت‌بار» وعید داده، این اتفاق چندان هم غیرمنتظره نبود. غربی‌ها تا همین یکی دو هفته پیش حاضر به کوتاه آمدن از موضع خود درباره ایران نبودند و آخرین حرف‌هایی که از سوی افرادی نظیر جوزپ بورل رئیس‌سیاست خارجی اتحادیه اروپا و انریکه مورا معاون او و رئیس‌تیم غرب در مذاکرات هسته‌ای به مقامات ایران گفتند این بود که «تا شما در روابط نظامی با روسیه تجدیدنظر نکنید، ما درباره موضوع هسته‌ای و سایر مسائل با شما گفت‌وگویی نخواهیم داشت» بعد از بازگشایی روابط عربستان با ایران هم از این موضع سلبی فاصله نگرفتند.
بحث آنان در روابط نظامی ایران و روسیه حول دو محور دور می‌زد؛ یک محور بحث فروش هواپیماهای سوخو ۳۵ بود که در واقع خلأ قدرت هوایی ایران را تا حد زیادی پر می‌کند و پوشش دفاعی هم به آن می‌دهد و یک موضوع هم بحث فروش پهپادهای ایران به روسیه بود که غربی‌ها - به درست یا غلط - مدعی بودند معادله نظامی را در جنگ اوکراین برهم زده و باید تکلیف آن مشخص شود. در واقع غربی‌ها معتقد بودند توافقات نظامی ایران و روسیه اصولاً امکان بحث میان غرب و ایران در حوزه نظامی و منطقه‌ای در آ‌ینده هم از بین می‌برد؛ چرا که وقتی بخشی از نظام بین‌الملل - روسیه و چین - در تعامل نظامی با ایران بوده و در چرخه افزایش قدرت آن نقش داشته باشد، دیگر صحبت از الزام جهانی برای محدودیت قدرت نظامی ایران معنا و مفهوم ندارد. ضمن آنکه - در تحلیل غرب - توافقات نظامی ایران و روسیه در حوزه تسلیحات، دو کشور را به سمت ایجاد «روابط راهبردی» سوق می‌دهد. روابط راهبردی دو کشور به این دلیل با حساسیت غرب مواجه است که دو عنصر را کنار هم دارد؛ همکاری‌های سطح بالای نظامی و پایداری در روابط دو کشور روابط ایران و روسیه هر چه بوده، تا این‌جا و به خصوص در هفته‌های اخیر کمتر نشده و حتی مناسبات دو کشور در همه حوزه‌ها از جمله در بعد نظامی در حال گسترش بوده است. اما علی‌رغم این موضوع، اتحادیه اروپا و شخص بورل و شخص مورا درب اتاق گفت‌وگو را به روی تیم آقای علی باقری باز کرده و ظاهراً توافقات اولیه‌ای هم داشته‌اند.
در آن طرف ماجرا اما تحولات مهمی روی داده است که درشت‌ترین آن برخورد دولت آلبانی با منافقین و به‌هم ریختن کمپ ‌اشرف و متعاقب آن دفاع دولت آمریکا از اقدام پلیس آلبانی علیه منافقین بود. خب طی ۴۰ سال گذشته، در منازعه آمریکا با ایران، منافقین با همه حقیری و ضعیف بودن، مهم‌ترین ابزار واشنگتن بوده‌اند. خدماتی که منافقین طی این چند دهه به آمریکا، رژیم اسرائیل، اروپا و بعضی کشورهای منطقه و علیه جمهوری اسلامی کردند، با هیچ گروه دیگری قابل مقایسه نیست. ترور حدود ۱۷۰۰۰ عناصر ضدآمریکایی کوچه و خیابان ایران، تهاجم نظامی به مرزهای ایران، دادن اطلاعات ویژه از تأسیسات صنعتی حساس کشور به آمریکا از جمله صنعت هسته‌ای و شرکت در عملیات‌های تخریب و ترور در ایران، بی‌ثبات‌نمایی ایران در محیط بین‌المللی وآماده بودن برای هر نوع عملیاتی علیه ایران، این گروهک را از سایر گروه‌های مخالف ایران، متمایز کرده بود و به همین جهت آن‌گاه که دولت وقت عراق برای ترک عراق به این گروهک فشار آورد، آمریکایی‌ها و سعودی‌ها ضمن اعلام حمایت از سازمان منافقین، با کشورهایی برای «اسکان متمرکز» آنان وارد مذاکره شده و در نهایت با دادن پول و وعده‌هایی، دولت تیرانا را در سال ۱۳۹۵ به واگذاری یک کمپ بزرگ به این گروهک مزدور، متقاعد کرد. آلبانی این را با گرفتن ۲۵ میلیون دلار از سعودی و مبالغی وعده از آمریکا پذیرفت و برخی اسناد می‌گویند در این ۷ سال آلبانی سالانه نزدیک به یک میلیارد دلار بابت پذیرش منافقین دریافت کرده است و حال آنکه می‌دانست این کار برای مردم مسلمان آلبانی چه خطراتی دارد و در همان حال به شدت از این گروهک به عنوان «پناهندگان» دفاع می‌کرد. روزنامه آلمانی «اشپیگل»، یک سال پس از استقرار منافقین در کمپ تیرانا درباره روحیات و اهداف آنان نوشت «اعضای سازمان در این اردوگاه در تمرین‌های هفتگی خود برای بریدن گلو با چاقو، شکستن دست و درآوردن چشم با انگشت تلاش می‌کنند».
منافقین قبل از مواجه شدن با این حادثه دو علامت دریافت کردند و باید می‌فهمیدند که اوضاع دگرگون شده است؛ آزادی اسدالله اسدی دیپلمات ایرانی که از آبان ۱۳۹۹ در زندان بود و اتهام اصلی - دروغین - او این بود که درصدد بوده محل تجمع عناصر و پشتیبانان خارجی منافقین را در پاریس منفجر کند و یکی هم مخالفت دولت فرانسه با برگزاری تجمع سالانه منافقین بود. مدیران منافقین با بهت زیاد خبر آزادی اسدی را دریافت کردند و انتظار نداشتند با توجه به خدمات ویژه‌ای که به‌خصوص در اغتشاشات پاییز سال گذشته ایران به غربی‌ها ارائه دادند، مورد بی‌توجهی قرار گیرند. اما چیزی نگذشت که با ضرب شست پلیس آلبانی مواجه شدند.
برخورد آلبانی برای آنان این معنا را دارد که حتماً باید کمپ را تحویل داده و از این کشور خارج شوند. اما کجا می‌توانند بروند؟ و چه کشور دیگری این امکان را در اختیار آنان می‌گذارد و حال آنکه حالا دیگر احیاناً فشار و تقاضای غرب هم برای «اسکان متمرکز» آنان وجود نخواهد داشت. سازمان منافقین از این رو اقدام روز سه‌شنبه هفته پیش آلبانی را به «فروپاشی» خود ترجمه کرد. خود آنان در همین روزها بروز دادند، انتقال کمپ ‌اشرف از بغداد به تیرانا، سبب شد افراد زیادی از این گروهک فرار کنند. حالا معلوم است که در این جابه‌جایی به «ناکجا آباد»، از شیرازه این گروهک جنایتکار و وطن‌فروش چیزی باقی نمی‌ماند.
عمل آمریکا و اروپا در این موضوع خیلی مهم است و برای خیلی‌ها باورنکردنی است به همین دلیل بعضی‌ها درصدد توجیه رفتار آلبانی، اروپا و آمریکا برآمده و گفتند غربی‌ها در حال ساماندهی و وحدت‌بخشی به اپوزیسیون ایرانی هستند و مانع‌زدایی داخلی از آن را به عنوان شرط لازم ساماندهی آنان شروع کرده‌اند! اینها برخورد با منافقین را بخشی از این پروژه مانع‌زدایی معرفی می‌کنند ولی این یک توجیه نچسب محسوب می‌شود. آخر مگر در این روزها همین یک اتفاق رخ داده است و مگر اختلافات شدید اپوزیسیون بر سر هواداری یا عدم هواداری از این سازمان بوده است؟ از سوی دیگر این تنها اتفاق زجرآور برای مخالفان ایران نبوده است؛ انفعال غرب در برابر بازگشایی روابط عربستان با ایران، چراغ سبز اخیر اروپا به ایران در دوحه، تماس طولانی رئیس‌جمهور فرانسه با رئیس‌جمهور ایران و... هم در همین یک هفته روی داده و از «وضع جدید» خبر می‌دهند.
این وضع جدید حتماً ناشی از «مذاکرات» نیست، ناشی از «مقاومت» است. در واقع ایران در مواجهه با غرب مقاومت کرده و الان هم در سنگر مقاومت و در حال چیدن اولین برداشت این مزرعه است. در همین ماجرای جنجال غرب بر سر روابط نظامی ایران و روسیه، ایران با جدیت این روابط را دنبال کرده و حتی ‌اندکی از شتاب آن نکاسته است. بنابراین ما از سنگر مقاومت فاصله نگرفته‌ایم. این غرب است که به نقطه‌ای رسیده که احساس یأس می‌کند و این یأس طبیعی است. وقتی یک نفر چهل سال زیاده‌خواهانه، تلاش کند تا طرف مقابل با زور به تحمیل‌های او تن دهد و طرف مقابل نه تنها تن نداده بلکه اینک خود هم
- به تعبیر اخیر ریچارد ‌هاس - به یک قدرت مدعی تبدیل شده است، برای او یأس می‌آورد. در واقع می‌توان اقدام اخیر غرب در مواجهه با گروه جنایتکار منافقین و نیز گروه‌های موسوم به اپوزیسیون ایران را جمع‌بندی غرب از چهل و چهار سال درگیری‌های مختلف با ایران دانست. ما می‌دانستیم که انقلاب اسلامی را اگر بتوان پروژه نامید - که اطلاق پروژه به انقلاب اسلامی تحریف واقعیت است چرا که خیلی بزرگ‌تر از آن است - یک «ابرپروژه» (Macro Project) است. غربی‌ها در این سال‌ها با ریز‌پروژه (Micro Project) سرگرم بودند و معلوم است که نتیجه چنین بازی چه خواهد بود.
این ماجرا یک نکته هم برای بعضی جریانات داخلی دارد؛ آنان‌که مثل همین سازمان منافقین خیلی روی آمریکا و توافق با آن حساب می‌کردند؛ آنان که با لباس اصلاح‌طلبی به آمریکا علامت می‌دادند؛ یا با لباس اعتدال؛ آنان که همین روزها با وقاحت خود را در میانه اقدامات توطئه‌گون منتظری قرار داده، این مرده را به خیال خود به صحنه آوردند و اقدامات خیانت‌بار او را به دعوای امام و منتظری تقلیل داده و در نهایت هم به نفع منتظری داوری کردند، این‌ها بدانند ارزش‌شان نزد آمریکا و اروپا یک هزارم ارزش منافقین نزد آمریکا و اروپا نیست. این‌ها ببینند آنان با منافقین چه کردند. با این‌ها هم همین را می‌کنند. کما اینکه با آن همه «رقص در میانه میدان» به آنها مدال محور شرارت دادند و هواپیمای محمدجواد ظریف را در اروپا معطل چند لیتر بنزین کردند.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 فرصت یا تهدید؟!
✍️ فتح‌الله آملی
پس از مطالبی که جواد ظریف اخیراً در کلاب‌هاوس مطرح کرد، حملات به او هم از در و دیوار فرو ریخت و دوباره برجام، لعنتی شد و کار ظریف خیانت در حق ملت. همان برجامی که مخالفان قبلی برجام در دوره جدید با دست پس می‌زنند و با پا پیش می‌کشند؛ البته حرکت دستشان دیده می‌شود و حتی صدایش بلند است، اما کسی پا را نمی‌بیند. بگذریم که تاریخ بهترین داوری کننده در مورد افراد خائن و خادم است.
اما نکته عجیبی که در مقام نقد عملکرد وزیر قبلی امور خارجه گفته می‌شود (چه قبولش داشته باشیم و چه نه… چه کارش را شاهکار بدانیم یا همراه با غفلت و اشتباه و…) آن است که چرا پس از دو سال سکوت حالا در سال انتخابات پا به عرصه دفاع گذاشته و سکوتش را شکسته است؛ و این حرکتها را برای حضور در انتخابات قلمداد کرده‌اند.

گرچه خودش برای رفع این شبهه به صراحت گفته که خیال آمدن ندارد و حتی به فکر ریاست جمهوری هم نیست اما حتی اگر چنین می‌بوده یا چنین باشد مگر ذنب‌‌ لایغفر است؟ راستی ورود چهره‌های مختلف به عرصه انتخابات فرصت است یا تهدید؟ اتفاقاً همه دوستداران انقلاب و ایران باید خوشحال باشند که تب انتخابات هرچه رقابتی‌تر و داغتر باشد، چرا که انگیزه مشارکت را بالا می‌برد و دیگر حضور ۵۰ درصد یا ۴۰ درصدی مردم را که انصافاً برای نظام مردمسالاری دینی فاجعه‌ای تمام عیار است اتفاق نمی‌افتد. آنها که می‌خواهند حلقه و دایره انتخاب را تنگ کنند و با ایجاد مضایق مختلف فرصت حضور چهره‌های متنوع را محدود و محدودتر کنند، مگر سودایی غیر از این در سر دارند که از این ضیق و تنگنا، برای رسیدن خود به مناصب قدرت بهره ببرند و در یک عرصه غیررقابتی مجدداً بر صندلی‌هایی بنشینند که برآیند نمایندگی درصد اندکی از مردم است و نه اکثریت ملت؟ در آن صورت علیرغم این همه دأب پیروی از رهبری چگونه با توجیه حضور حداکثری ملت در انتخابات کنار می‌آیند؟

چه موافق ظریف باشیم و چه نباشیم باید از حضور افراد اثرگذاری چون او در عرصه انتخابات اتفاقاً استقبال کنیم گرچه خود به صراحت گفته است که چنین سودایی در سر ندارد و این یادداشت نیز به هیچ عنوان آتش‌ تهیه‌ای برای ایجاد بستر حضور یکی از بهترین وزرای خارجه تاریخ ایران برای این عرصه نیست حتی در مقام دفاع از او هم نیست گرچه در ایمان و وطن‌دوستی او تشکیک نارواست، اما سخن بر سر آن است که هرکس داعیه دفاع از انقلاب و نظام دارد و هر هموطن دلسوزی که به اعتلای ایران و ایرانی و ارتقای سطح کارشناسی و فهم مدیریتی در مراکز بالای تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری کشور اعتقاد دارد باید، هم از افزایش ظرفیت انتخاب نخبگانی در مرکز سهمی چون پارلمان به شدت استقبال کند و هم از کاهش فاصله عجیب و معنادار ملت و دولت شادمان شود که برآیند آن را می‌توان در افزایش میزان مشارکت که بهترین سنجه رشد سرمایه اجتماعی است، مشاهده کرد.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه خود را اصلاح‌طلب بدانیم یا اصولگرا (که البته همه می‌دانیم ملت دیگر نه به این دل خوش دارد و نه به آن و نه به زیر شاخه‌های متکثر هر کدام چون نو اصولگرا یا اعتلایی یا کارگزارانی و یا…) و چه حتی با حاکمیت هم مسأله داشته باشیم و با کل نظام سر آشتی نداشته باشیم، به خاطر نقش مهمی که پارلمان در تصویب قانون خوب، اصلاح قوانین نادرست، نظارت کافی و دقیق بر حسن اجرای امور و ایجاد ریل مناسب برای عبور از گردنه‌های سخت و مقابله با ابر بحرانهای اساسی کشور عزیزمان ایران برعهده دارد، باید همه همّت خود را به کار گیریم تا آنجا که می‌شود ظرفیت اندیشگی و عقلانیت پارلمان بالا برود و بیشترین فرصت برای حضور نخبگان در آن فراهم آید و بیشترین میزان مشارکت در آن صورت گیرد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 چیزهایی که دیده نمی‌شود
✍️ نادر کریمی‌جونی
تهیه یک دریاچه دوغ راه‌حل ساده‌ای دارد؛ ابتدا یک دریاچه مناسب انتخاب می‌کنید سپس به میزان لازم در آن ماست می‌ریزید، اگر آب دریاچه شور نباشد به آن نمک اضافه می‌کنید، دست‌ آخر آب دریاچه را آن‌قدر هم می‌زنید که ماست و آب دریاچه کاملا مخلوط شوند و دوغ تهیه شود. این فرآیند روی کاغذ امکان‌پذیر و عقلانی می‌نماید، اما از لحظه‌ای که برای ساخت دوغ گام عملی برداشته شود، تازه مشکلات و موانع یکی پس از دیگری رخ می‌نماید و اگر کسی اهل تفکر باشد ، با راه‌حل‌های ساده فریب نمی‌خورد و دچار ساده‌اندیشی نمی‌شود.

راه‌حل‌ها و به‌اصطلاح دستاوردهایی که سیدابراهیم رییسی در نطق تلویزیونی سه‌شنبه‌شب گذشته بیان کرد از نمونه‌های مثال‌زدنی و قابل توجه همین ساده کردن مشکلات و ارائه راه‌حل‌های آسان برای مشکلات پیچیده است. مثلا راه‌حل جدایی از دلار و کاهش آسیب وابستگی به دلار آمریکا و یوروی اروپا چیست؟ روشن است که معامله با ارزهای جایگزین که می‌تواند شامل ارزهای ملی شود، راه‌حلی ساده و قابل دسترس است. سیدابراهیم رییسی در همین نطق و پیش از آن بارها در مورد کنار گذاشتن دلار از تبادلات تجاری ایران تاکید کرده است، اما اگر ایران در قبال کالای صادراتی به چین، یوآن دریافت کند یا بهای کالای صادراتی به روسیه با روبل پرداخت شود، دریافت‌کننده یعنی بخش خصوصی ایران این یوآن یا روبل را به جز روسیه و چین به کدام کشورها می‌تواند بدهد و از آنها خرید کند؟ روشن است که گزینه‌های زیادی در مقابل فعالان اقتصادی کشورمان قرار ندارد. آیا رییسی، زمانی که در این‌باره سخن می‌گفت برای پرداخت به وسیله روبل به کشوری جز روسیه تمهیداتی اندیشیده بود؟ جالب است که صرافان چینی حاضر به خرید دلار از ایرانیان و تعویض ارزهای آنان نیستند. در همین روزهای اخیر برخی تجار ایرانی تایید می‌کنند که پرداخت صورت‌حساب و هزینه‌های مسافرت‌شان به شهرهای چین دچار مشکل شده، چراکه چینی‌ها حاضر به تعویض پول‌های ایرانیان به یوآن نیستند.
هنگامی که سیدابراهیم رییسی در نطق تلویزیونی‌اش از کاهش نرخ تورم صحبت می‌کرد و در مقایسه با عملکرد دولت پیشین موفقیت‌اش را به رخ مخاطبان می‌کشید، آیا از خود پرسید که اگر تورم کاهش یافته پس چرا اثر کاهش تورم در زندگی فردی شهروندان ایرانی دیده نمی‌شود. آیا او از خود پرسید که اگر سازوکارهای اقتصادی درست کار می‌کند پس چرا جریان منطقی پول در کشور برقرار نشده و بسیاری از بازارها در رکود ناشی از بی‌اطمینانی به آینده به‌سر می‌برند؟ نکته مهم در این‌باره آن است که در بازار کالا و خدمات، نرخ‌ها از ابتدای سال تاکنون دست‌کم دو بار افزایش پیدا کرده‌اند. تازه، این افزایش رسمی، گاهی با افزایش غیررسمی و یا کاستن از حجم و وزن کالای تحویلی همراه شده است. در کمترین مورد که کرایه حمل‌ونقل عمومی درون‌شهری و برون‌شهری است نرخ خدمات ۴۰ درصد افزایش یافته است. در این وضعیت چگونه می‌توان پذیرفت که اردیبهشت‌ماه امسال نسبت به اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۰ تورم کاهش یافته باشد. آیا رییس‌جمهوری اطلاعات درستی دریافت می‌کند و این اطلاعات برای وی قابل فهم است؟
انتظاری نیست که مجریان برنامه نطق رییس‌جمهوری این مفاهیم را درک کنند یا در مقابل ابهام‌های اظهارات سیدابراهیم رییسی واکنش نشان دهند.
وقتی رییسی توضیح داد که کاهش نرخ تورم باید در سفره‌های مردم دیده شود، کمترین واکنش مورد انتظار از یک مصاحبه‌گر این بود که بپرسد چرا چنین نشده و به نسبت ابتدای سال سفره‌های شهروندان ایرانی کوچک‌تر شده است. اما این سوال پرسیده نشد و معلوم نیست وقتی رییس‌جمهوری می‌داند که کاهش نرخ تورم در سفره‌های ایرانیان مشاهده نشده و تاثیر نداشته است، چگونه می‌تواند از کاهش این نرخ ابراز رضایت کند.
نیازی به توضیح نیست که رفتار ایالات متحده در قبال ایران در دولت‌های رییسی و روحانی کاملا با هم متفاوت است. در حالی که ماموریت اصلی وزارت امور خارجه، نهادهای نظارتی و مالی کاخ سفید و دستیاران دونالد ترامپ در دولت حسن روحانی، مسدود کردن راه‌های انتقال پول به ایران و جلوگیری از تجارت ایران بود، نمی‌توان انکار کرد که رویه دولت جو بایدن در این‌باره سهل‌گیرانه‌تر است و اکنون اوضاع به سختی دوران ترامپ نیست. علاوه بر این اکنون کشورهای دیگر نیز هراس کمتری از تدابیر سختگیرانه دولت‌های اروپایی و آمریکا علیه ایران دارند و به همین دلیل همکاری‌های تجاری با ایران، آزادانه‌تر شده است. با این حال هنوز دولت سیدابراهیم رییسی نتوانسته مطالبات پولی ایران از کشورهای دیگر را به حساب‌های جمهوری اسلامی ایران بازگرداند. به عنوان مثال تنها پس از نشان دادن چراغ سبز از سوی واشنگتن، دولت بغداد حاضر شد پول‌های ایران را در عربستان بدهد تا صرف هزینه‌های حجاج ایرانی شود. اگر دولت رییسی مدعی است که بدون پیوستن به FATF و CFT و با وجود تحریم‌های گوناگون می‌تواند فعالیت‌های اقتصادی و تجاری را به آسانی انجام دهد، در وهله اول به این سوال پاسخ دهد که چرا قیمت کالاهای فروخته‌شده ایران به صورت ارز معتبر به حساب کشورمان بازنمی‌گردد؟ سپس به این سوال پاسخ دهد که چرا در سفرهای سیدابراهیم رییسی به کشورهای دیگر و روسای‌جمهوری به ایران، تنها تفاهمنامه همکاری- و نه قرارداد- امضا می‌شود. در این باره توضیح داده می‌شود که تفاهمنامه فقط علاقه به همکاری را نمایش می‌دهد و مرحله بعدی آن توافقنامه و دست آخر قرارداد است. یعنی کشورها حاضر نیستند با ایران قرارداد شفاف امضا کنند و همکاری‌های تهران و کشورهای دیگر تنها در دایره تفاهمنامه که همه چیز غبارآلود و غیرشفاف است و ضمانت اجرایی ندارد، خلاصه می‌شود.
سیدابراهیم رییسی همچنین باید توضیح بدهد که چه بر سر ارزش ذاتی ریال آمده است و اگر او و همکارانش به طور مداوم اظهار می‌کنند که به بازار غیررسمی دلار اهمیت نمی‌دهند و این بازار را تحت تاثیر شایعات و شبکه‌های اجتماعی می‌دانند، اکنون به بازار جهانی و نرخ برابری ریال ایران در مقابل ارزهای معتبر توجه کنند و ببینند که آیا نرخ برابری ریال کشورمان در موقعیتی قابل قبول قرار دارد؟ در همین نطق تلویزیونی که در ظاهر مصاحبه انجام شد، رییس‌جمهور اگرچه برخی دستاوردهای دولت را برشمرد و برای برخی مشکلات مانند نابسامانی‌های موجود در بازار خودرو، راه‌حل‌های ساده‌ای ارائه کرد، اما درباره مسائل مهم و اساسی اقتصاد ایران سخن نگفت و توضیح نداد که چرا پس از مهاجرت نخبگان، اکنون مهاجرت شرکت‌ها در دستور کار فعالان اقتصادی قرار گرفته است.
نمی‌توان باور کرد که آنچه در این سطرها آمده خارج از دانش یا فهم دولت و همکاران سیدابراهیم رییسی است ولی نکته مهم در این خصوص آن است که مقامات دولت ترجیح می‌دهند بر چیزهایی که باعث استرس و نگرانی‌شان می‌شود چشم ببندند.


🔻روزنامه اعتماد
📍 سرنوشت آموزنده
✍️ عباس عبدی
وضعیت مجاهدین خلق را که می‌بینیم، بسیار متاسف می‌شویم که چگونه ممکن می‌شود حضور مجموعه‌ای از افراد در دل چنین ساختاری ادامه پیدا کنند و در قالب فرقه‌ای متحجر درآیند و انواع و اقسام شکست‌ها و خفت‌ها را تجربه کنند، ولی همچنان در سنین بالای ۵۰ تا ۷۰ سالگی به چنین خط‌مشی احمقانه‌ای ادامه دهند. این تداوم وضعیت در حالی است که می‌بینند، حتی فرزندان و نوه‌های آنان، راه خویش را جدا کرده‌اند و در مسیر دیگری قرار گرفته‌اند. در این یادداشت می‌خواهم دو شاخص را برای فهم و سنجش آینده این نیروها یا هر نیروی دیگر معرفی کنم. اولین مورد، شاخص آزادی است. هر گروه سیاسی یا دولت اگر به آزادی نقد و بیان به ویژه نزد نیروهای داخلی خودش ملتزم نباشد، دیر یا زود یا از هم می‌پاشد یا به فرقه تبدیل می‌شود. موضوع آزادی نقد و بیان چنین است که اگر جلوی آن گرفته شود، حد یقفی ندارد و مجبور می‌شوند دایره را تنگ‌تر و تنگ‌تر کنند، سپس به جایی می‌رسند که به یک باره کل ساختارِ ضدِ نقد فرو می‌ریزد، مثل آنچه در سازمان چریک‌های فدایی خلق رخ داد یا به سوی فرقه‌ای شدن پیش می‌رود که آزادی را به سوی صفر می‌برد، مثل آنچه در فرقه مجاهدین یا رجوی رخ داده است. شاید برای ما قابل تصور نباشد که یک فرد چگونه ممکن است تا این اندازه تابع رهبری فرقه شود که جنگ داخلی را تجربه کند و هزاران نفر را بکشد و کشته شود، سپس برود عراق با دشمن دو ملت ایران و عراق به نام صدام همدست شود و فاجعه فروغ جاویدان یا مرصاد را رقم بزند...

بعد در اردوگاه‌های مبتذل بدون ذره‌ای آزادی زندگی کند و صدایش در نیاید و آخر هم با این وضعیت در آلبانی که خارج از جهان سیاست است پرتاب شود و حیات و ممات آنها به دست امریکا باشد که روزی افتخار این گروه ترور چند نفر از مستشاران امریکایی در تهران بود. این وضعیت محصول فقدان آزادی بیان است. آزادی درون‌گروهی در هر ساختاری، اعم از حزب، گروه، دولت یا کشور و... برای بقای آن ضروری است و هر نهاد و ساختاری که این ویژگی را نداشته باشد، سرنوشت آن در بهترین حالت چریک‌های فدایی خلق است که پس از شکست از روی اجبار تن به تغییر خط‌مشی دهند و در بدترین حالت سازمان مجاهدین خلق است که چهارنعل راه گذشته را ادامه دهد و اعضای فرقه را از بدیهی‌ترین حقوق برای درک از حقیقت محروم کند و اقدامات مبتذل رهبری سازمان را با لطایف‌الحیل توجیه کند. چقدر گردان‌های سایبری توجیه‌گر این نوع ساختارهای بسته، شبیه یکدیگرند؟
معیار دوم عینی‌تر است، فرزندان. هر نسل یا سازمانی یا حکومت یا هر ساختار دیگری که نتواند با نسل بعد از خود تعامل داشته باشد، به‌طور قطع و یقین نابود خواهد شد. البته این مساله نیز مربوط به موضوع آزادی است ولی عینی‌تر است و قابل پوشاندن نیست.
فیلمی که از اردوگاه اشرف منتشر شد، ظاهرا فاقد نیروی جوان بودند، متوسط سن حاضران آن اردوگاه باید بالای ۵۵ تا ۶۰ و ۶۵ سال باشد. چنین گروهی نیاز نیست کشته شوند یا بمیرند، به قول حافظ «بر او نمرده به فتوای من نماز کنید.» جوان یعنی آینده، مجموعه‌ای که آنان را ندارد، یعنی فاقد آینده است. همان‌گونه که زاد و ولد موجب ادامه حیات جامعه می‌شود، در سازمان‌ها و حکومت‌ها و نهادها نیز زاد و ولد موجب تداوم حیات آن می‌شود. البته نه هر جوانی که جوانان رانتی بلای جان چنین نهادها و حکومت‌هایی خواهند بود. با این دو معیار می‌توانیم آینده هر جریان و نهاد و ساختاری از جمله مجاهدین خلق را در ایران پیش‌بینی کنیم.


🔻روزنامه شرق
📍 دولت سیزدهم خالق ناخواسته مردم
✍️ احمد غلامی
درک مفهوم «شکل زندگی» در ایران کار دشواری است. همه دولت‌های بعد از انقلاب درصدد بودند شکلی از زندگی مطلوب خود را که در نهایت خواسته یک ایده مرکزی بوده است، به شکل زندگی مردمان نهادینه کنند. درواقع اشکال متفاوتی از زندگی اما در غالب زندگی‌های رایج توصیه می‌شده است. از این منظر، دولت سیزدهم تجلی ناموفق القای زندگی مطلوب خود به مردمان است. با وجود اینکه دولت‌های دیگر به‌صراحت از شکل زندگی مد‌نظر خود سخن نمی‌گفتند ولی با شیوه‌های گوناگون نوع زندگی مطلوب خود را به مردمان تحمیل می‌کردند، دولت سیزدهم اولین دولتی بود که با قاطعیت از شکل زندگی دلخواه خود سخن گفت. سکوت مردم و مخالفان این تصور را در اذهان دولتمردان به وجود آورد که راه همواری پیش‌رو دارند و چیزی نمانده رؤیایی را که سال‌ها در انتظارش به سر می‌بردند، به‌راحتی محقق کنند. آنچه دولت‌ها در سر دارند زندگی با خیالی آسوده در کنار مردمان و جدا‌کردن آنها از شکل زندگی بالقوه‌ای است که همواره مستعد رویدادهای شگفت‌انگیز است؛ چراکه مردمانی که در کنار یکدیگر دست به تولید می‌زنند، شدت‌هایی را خلق می‌کنند که دولت‌های سازمان‌دهنده جامعه را با وضعیت‌های پیش‌بینی‌نشده مواجه می‌کنند. مواجهه‌ای که منطق سازمان‌دهی سیاسی و اجتماعی برساخته دولت‌ها را آشوبناک می‌کند. هیچ دولتی علاقه ندارد با یک زندگی اصیل روبه‌رو شود. یکی از وظایف تاریخی دولت‌ها، ایجاد فاصله بین زندگی و شکل آن است. شکل زندگی یعنی امکان‌های زندگی، امکان‌های متکثری از زندگی که از قواعد سازمان‌یافته سرپیچی می‌کند و تن به زندگی مورد نظر نهادها نمی‌دهد. دولت سیزدهم قرار نبود دست به کار ویژه‌ای در شکل زندگی بزند. پس چرا مردمان این‌گونه در برابر خواسته‌هایی که آنان برایشان تدارک دیده بودند، مقاومت کردند؟ درواقع آنچه دولت سیزدهم می‌گفت تا حدودی خواسته‌های دولت‌های قبلی نیز بود؛ یک زندگی نظام‌مند در پرتو یک سازمان‌دهی مرکزی. اشتباه این دولت این بود که این تمایل به تحمیل را بر زبان آورد و زندگی به معنای هستی را که از چشم مردمان پوشیده بود عیان کرد؛ آن‌هم با زبان ویژه خود. فراموش نکنیم در زبان است که شکل زندگی عینیت می‌یابد. دولت سیزدهم نشان داد شکل زندگی‌ای که در زبانش وجود دارد، بسیار متفاوت و دور از انتظار از همان مردمانی است که به این قواعد خو کرده بودند. می‌توان گفت تقابل دو زبان برای مردم آشکار کرد که چقدر این نوع از زندگی برساخته شرایطی است که آنان به آن خو کرده‌اند. این تلنگر مردمان را بیمناک کرد که دولت سیزدهم حتی درصدد است در شکل این زندگی پذیرفته‌شده نیز دخل و تصرف کند. همان شکلی از زندگی که در دولت‌های دیگر پذیرفته شده بود. البته نه زندگی به‌مثابه امر بالقوه. به تعبیر دیوید کیشیک: «یک زندگی یک راه است یا بهتر بگوییم، زندگی قدرتِ بودن در یک راه و ادامه‌دادن به این راه است، اما اگر یک راه خاصِ بودن وجود آدمی را ضعیف کند، آن‌گاه زندگی به قدرت تغییر‌دادن راه خود و کنشگری بر اساس طبیعت خویش بدل می‌شود. اما زندگی از شکلش جدانشدنی است. با توجه به دم‌ودستگاه‌ها یا آپاراتوس‌های پرشمار قدرت‌های موجود که تلاش می‌کنند تا وجه آدمی را قالب دهند یا به‌سادگی آن را متلاشی کنند (فهرستی که باید با دولت حاکم آغاز شود، اما حتما دامنه‌ای بسیار فراتر از آن را در بر می‌گیرد)، «زیستن» همان «ایستادگی» یا حتی «جان به‌در‌بردن» از این نیروهاست که می‌تواند از (شکل) زندگی یک نفر قدرتی در حق خودش بسازد». البته در این بخش، کیشیک به مقایسه هابز و اسپینوزا می‌پردازد و شیوه اندیشه این دو فیلسوف را در ایجاد شکل یک زندگی بیان می‌کند. اگرچه این مقایسه بسیار به کار ما می‌آید، اما از حوصله این یادداشت خارج است و فقط باید به همین بسنده کرد که شکل زندگی در نزد هابز شکل رایجی است که ما نیز به آن تن داده‌ایم. همان طرز زندگی که بر قواعد و سازمان‌دهی استوار است و تهی از بالقوگی است. دولت سیزدهم ناخواسته پا به عرصه‌ای گذاشت که برایش ناشناخته بود و می‌پنداشت تصورش از شکل زندگی همان تصوری است که در اذهان مردمان وجود دارد؛ در صورتی‌که این بیان تناقض‌ها و تضادهای زندگی نظام‌مند برساخته دولت‌ها را که مردمان به آن خو گرفته بودند، عیان کرد و ناخواسته آنان را واداشت تا در برابر این زبان ایستادگی کنند. از این منظر می‌توان گفت که این دولت با آشکارگی زبان، مردمی را برساخت که اصلا منتظرشان نبود. شاید وضعیت کنونی این‌گونه باشد که مرکزیت نظام‌مند و قواعد آن همچنان پابرجا هستند، اما مردمان بی‌اعتنا به این قواعد در مسیر دلبستگی‌های خود گام برمی‌دارند. آنان نه در پی انحلال قواعدند و نه درصدد رهایی از وضع موجود. وضعیت کنونی، وضعیت تعلیق در سیاست و جریان‌های اجتماعی است. تجربه تاریخی یا به معنایی دیگر تجربه زیسته جوامعِ در حال تعلیق نشان داده است این وضعیت برون‌داد مطلوبی ندارد. جنبش‌ها یا جریان‌هایی که در این وضعیت دست بالا را پیدا کرده‌اند، موجب ایجاد یک زندگی مطلوب، خلاق و بالقوه نشده‌اند. آنان نیز با قدرت توده‌ها تحمیل نوع دیگری از زندگی را در سر داشته‌اند، البته از نوع زندگی حداکثری مردمان.

* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «مفهوم شکل زندگی نزد ویتگنشتاین» نوشته دیوید کیشیک با ترجمه عادل مشایخی، نشر نگاه و «قدرت زندگی، آگامبن و سیاست آینده» از همین نویسنده با ترجمه مجتبی گل‌محمدی، نشر بیدگل استفاده شده است.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 شرایط کاهش قیمت خودرو
✍️ بابک صدرایی
قیمت خودرو در ایران به یک اتفاق اقتصادی تبدیل شده است. به همین علت قیمت خودرو با حل یک مشکل ساماندهی نخواهد شد. از سوی دیگر موضوع واردات خودرو نیز به یک مساله تاریخی تبدیل شده که در برهه های مختلف شاهد ممنوعیت آن بوده ایم. هر از چند گاهی که بازار با مشکلات غیرقابل حل روبرو می شود، ایده واردت خودرو به میان می آید و بدون برنامه و بدون واردات در حد و اندازه بازار ایران، پرونده آن بسته می شود. واردات خودرو باید با برنامه و پیوسته انجام شود. اینکه هر از گاهی واردات خودرو آن هم به تعداد انگشت شمار آزاد می شود و باز ممنوعیت از سر گرفته می شود، اصلا تاثیری بر کاهش قیمت خودرو نخواهد داشت. این سوال اینجا مطرح می شود که در کشورهایی که قصد واردات خودروی کارکرده از آنها را داریم چند دستگاه خودرو کارکرده وجود دارد که بخواهند در اختیار ایران قرار دهند. امروز در تمام جهان بازار خودروهای کارکرده داغ است و مشتریان بسیاری برای خودروهای کارکرده وجود دارد. کمتر کشوری حاضر است این خودروها را در اختیار ایران قرار دهد. متاسفانه واردات خودرو در کشور ما به یک جریان بسته و به دیوار خورده تبدیل شده است. از طرفی دیگر ارزی هم وجود ندارد که واردات خودرو با آن انجام شود. برای تاثیرگذاری واردات بر بازار باید حداقل ۲۰۰ هزار خودرو وارد شود که با میانگین قیمتی ۱۵ هزار دلار، ارز مورد نیاز آن معادل ۳ میلیارد دلار خواهد بود. این مقدار ارز برای واردات خودرو نداریم و قرار هم نیست این تعداد خودرو وارد کشور شود.
به طور کلی دلایل سیاسی افزایش قیمتها در بازار خودرو بر دلایل اقتصادی آن می چربد. همچنین باید قیمت خودروهای لوکس شکسته شود تا دیگر خودروها نیز مشمول کاهش قیمت شوند.
در مجموع واردات خودروهای کارکرده مانند تیغ دو لبه‌ای است که اگر خوب اجرا شود در بازار داخل موثر خواهد بود. اما اگر درست اجرا نشود، در کوتاه‌مدت تاثیر منفی ایجاد می‌کند. حتی باعث می‌شود بعضی از مدل‌های خودرو با افزایش قیمت هم مواجه شود. واردات خودروهای دست دوم به معنای ارزانی خودرو نیست.
بلکه حباب‌های بی‌رویه‌ای که مخصوصا در بازار خودروهای وارداتی ایجاد شده را از بین می‌برد. این اتفاق قطعا در بازار خودروهای پایین‌دستی هم تاثیرگذار خواهد بود. البته نه به آن شدتی که به طور ناگهانی خودروی ۱۰ میلیارد تومان ۶ میلیارد تومان شود. بلکه همه اینها به عوارض و تعرفه‌هایی که تعیین می‌شود و همچنین اینکه در چه تعدادی و چه کسی و یا چه نهاد و ارگانی این خودروها را وارد می‌کند و چه کسی می‌خواهد کنترل کند، بستگی دارد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین