جمعه 7 ارديبهشت 1403 شمسی /4/26/2024 9:58:13 PM

کی سینجر، سراغ شش رهبر جهانی رفته و از سرگذشت و دستاوردهای آن‌ها، یک تعریف دیگری از " رهبری" و " استراتژی " را در آورده است .
استراتژی رهبری از نگاه کی سینجر
هنری کی سینجر در آستانه ۱۰۰ سالگی خود کتابی را نوشت که سیاستمداران را در بهت و حیرت فروبرد. اینکه چطور یک فرد در ۹۹ سالگی هم کتاب می نویسد ، هم نظر می دهد و هم توان تحلیل و بررسی مسایل را دارد. در هفته گذشته شاهد بودیم که این سیاستمدار کهنه کار درباره جنگ اوکراین و نیز مذاکرات برجام نظر داده بود. خوب یا بد ، به آن کاری نداریم ، فعلا مهم برای ما این است که او توان تحلیل دارد و تحلیلش هم برای سیاستمداران آمریکایی صائب است. 
حال او در اواخر ماه گذشته کتابی را نوشت تحت عنوان " رهبری : شش بررسی در استراتژی جهانی" . ما پیش از این با کتاب های مشهور و اثرگذار هنری کی سینجر آشنا شده ایم . کتاب معروف "دیپلماسی" اش که در سال ۱۹۹۴ نوشته شده بود نشان داد که بیش از هر سیاستمدار دیگری با تاریخ سیاست  بین الملل و روند تکاملی آن آشنا است. در سال ۲۰۱۱ کتاب " درباره چین " را نوشت . او که در دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون به عنوان مشاور امنیت ملی و سپس وزیر امور خارجه آمریکا فعالیت می کرد پایه گذار روابط آمریکا و چین شد و با این ابتکار ، چین را از انزوای بین المللی درآورد. در سال ۲۰۱۴ ، کی سینجر کتاب " نظم جهانی " را منتشر کرد. او در این کتاب به این نکته مهم اذعان دارد که " نظم جهانی " باید نه فقط توسط حکومت ها بلکه شهروندان آن مورد قبول باشد. حال با این اوصاف که " نظم جهانی " چیست و چه کسی می تواند آن را تعریف کند  و به آن مشروعیت ببخشد،  کی سینجر به سراغ تعریف " قدرت  و توازن قوا " می رود ، نه  فقط قدرت نظامی که قدرت فرهنگی و اقتصادی! که این دو مورد آخر ، حرف اول و آخر را در " نظم جهانی " می زنند.
اکنون کی سینجر ، سراغ شش رهبر جهانی رفته و از سرگذشت و دستاوردهای آن ها ، یک تعریف دیگری از " رهبری" و " استراتژی " را در آورده است . " کنراد آدناور" ، " شارل دوگل" ، "ریچارد نیکسون" ، "انور سادات" ،”لی کوان یو" و " مارگارت تاچر" ، شش رهبری هستند که کی سینجر برای هر کدام از آن ها ، " استراتژی " خاص اشان را تعریف کرده است.
اینکه چرا کی سینجر به این رهبران پرداخته ، نگاه عجیبب و غریب او را نشان می دهد. به اعتقاد او ، دو گروه رهبر در جهان وجود دارند : رهبران عادی و رهبران پیامبرگونه. رهبران پیامبرگونه ، از نگاه کی سینجر ، رهبرانی هستند که به شرایط عادی تن در نمی دهند و خواهان ارتقا هستند. او می نویسد که :" این نوع رهبران به جای آنکه وضع موجود را مدیریت کنند ، بدنبال ارتقاء آن هستند." او رهبرانی مانند ژاندارک ، گاندی ، لنین و روبسپیر را از این نوع رهبران می داند ، رهبرانی که بدنبال ارتقاء وضع موجود بودند.
در اینجا یک سوال مطرح می شود و آن این است که " فرد " چه نقشی در تغییر یا شکل دهی جامعه می تواند داشته باشد؟ یک فرد بالذات شاید هیچ نقشی نداشته باشد اما یک " رهبر" بدون شک می تواند . کی سینجر در این باره می نویسد که " در فیزیک خوانده ایم که واقعیت طی فرایند مشاهده تغییر می کند . تاریخ هم به طور مشابه به ما یاد می دهد که مردان و زنان محیط اطرافشان را با تفسیری که از آن می کنند ، شکل می دهند." 
اما این افرادی که کی سینجر آنها را انتخاب کرده و به بررسی استراتژی اشان پرداخته ، چه کسانی هستند؟
کنراد آدناور، اولین صدراعظم آلمان غربی که از سال ۱۹۴۹ تا سال ۱۹۶۳ بر آلمان غربی حکم راند.  کی سینجر ، استراتژی او را " استراتژی فروتنی " نام نهاده است. آدناور در دوره ای صدراعظم آلمان شده بود که کشورش در جنگ جهانی دوم شکست خفت باری خورده بود و بخش شرقی آن تحت اشغال شوروی بود و بخش غربی آن را آمریکا ، بریتانیا و فرانسه اشغال کرده بودند. خسارات اقتصادی و اجتماعی جنگ ، آلمان را در موقعیت ناگواری قرار داده بود. از این رو کارکرد آدناور، صدراعظم آلمان ، که توانست پس از ۱۴ سال آن کشور را آن چنان ارتقاء دهد که هم خسارات اقتصادی را جبران سازد و هم نظم و اعتماد به آلمان را برگرداند ، شایان تقدیر است. آدناور یک چیز را باور داشت و آن این بود که آلمان نازی شکست خورده است و این واقعیتی بود که باید آلمان ها باور می کردند ، هر چند که باورش برای مردم آلمان سخت بود . قبولاندن این باور و جنایاتی که هیتلر و نازی ها در سرزمین های اشغالی کرده بودند و نیز قتل عام یهودی ها ، کار آسانی نبود. حتی روشنفکرانی مانند هانا آرنت هم نمی توانست این سیاست آدناور را باور کند و تا آخر عمرش منتقد سیاست آدناور .
شارل دوگل : کی سینجر ، استراتژی شارل دوگل را " استراتژی اراده " نامیده است. پایه گذار جمهوری پنجم و اولین رییس جمهور فرانسه پس از جنگ جهانی دوم ، که پس از اشغال فرانسه توسط آلمان نازی ، ارتش آزادی بخش فرانسه را تشکیل داد. در دوره ریاست جمهوری  او- ۱۹۵۹تا۱۹۶۹ -  بود که فرانسه از یک کشور جنگ زده توانست به یک کشور پیشرفته دست یابد. جنگ الجزایر و استقلال آن کشور در دوره ریاست جمهوری دوگل روی داد.
ریچارد نیکسون: کی سینجر، استراتژی ریچارد نیکسون را " استراتژی تعادل" نامیده است. در واقع در زمان ریچارد نیکسون بود که ارتباط آمریکا با چین برقرار شد ، دیپلماسی با شوروی به سمت مدارا کشیده شد ، جنگ ویتنام پایان یافت و کلید روند صلح در خاورمیانه کلید زده شد. هر چند ریچارد نیکسون اولین رییس جمهوری آمریکا بود که استعفا داد – به دلیل واترگیت- اما هر رییس جمهوری که پس از نیکسون بر سرکار آمده است نتوانسته از تعریف سیاست داخلی و خارجی که در دوره او روی داده بود ، خودداری کند .
انورسادات : سومین رییس جمهور مصر  که یازده سال بر مصر حکومت کرد. کی سینجر ، استراتژی انور سادات را استراتژی "ارتقاء" نامیده است. هر چند که دلایلی که او بیان می کند از زاویه یک سیاستمدار آمریکایی است اما نمی توان تاثیر سیاست خارجی او و ارتباط با اسراییل را در خاورمیانه نادیده گرفت. 
لی کوان یو: اولین نخست وزیر سنگاپور که به مدت ۳۱ سال از سال۱۹۵۹ تا ۱۹۹۰ اداره سنگاپور را در دست داشت و آن کشور را از یک بندری کوچک به یک کانون مهم اقتصادی جهان تبدیل کرد. کی سینجر ، استراتژی لی کوان یو را " استراتژی تعالی " خوانده است که بیراه هم نگفته است. او توانست سنگاپور را از مالزی جدا کند و این بندر کوچک ۷۳۰ کیلومتر مربع – تقریبا اندازه شهر تهران- را با ۶۰۰ میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی به ۳۶ امین اقتصاد جهان و از لحاظ درامد سرانه به دومین کشور جهان تبدیل کند. 
مارگارت تاچر: نخست وزیر بریتانیا از سال ۱۹۷۹ تا سال ۱۹۹۰. معروف به بانوی آهنین. کی سینجر استراتژی تاچر را " استراتژی محکومیت" نامیده است. او در این کتاب تاچر را یک رهبر بی همتا خوانده و حتی رفتار او را " چارچوبی برای رهبری دیگران" دانسته است. در دوره او درگیری بر سر جزایر فالکلند پیش آمد که با قدرت تمام در برابر آرژانتین ایستاد. سرکوب اعتصاب کارگران و اصلاحات اقتصادی بریتانیا در دوره تاچر رخ داد و توانست آن کشور را از یک بحران اقتصادی بیرون آورد. در دوره تاچر و همکاری بی شائبه ای که او با ریگان داشت ،اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید.
نقد تند گاردین از کتاب
انتشار این کتاب از نگاه برخی رسانه ها قابل تامل بود . روزنامه گاردین در معرفی و نقد این کتاب ابتدا کی سینجر را به نقل از کرسیتوفر هیچنز ، روزنامه نگار و نویسنده آمریکایی – بریتانیایی ، یک " دروغگوی گزافه گو با یک حافظه عجیب" می خواند و در ادامه می نویسد که داوری بخش اولش را کنار می گذاریم و اما در مورد بخش دوم نمی توانیم این داوری هیچنز را در مورد کی سینجر در سن ۹۹ سالگی نادیده بگیریم.
به نوشته گاردین در حالی که بسیاری از مردم در این سن به سختی می توانند حتی نام خود را به یاد بیاورند ، این مرد بزرگ " رئال پلتیک" به بررسی شش رهبر ملی ( تجارت فردا- که نامشان را در بالا آورده ایم) پرداخته است. کی سینجر این معلم ژئوپلتیک در عوض آنکه به این موضوع بپردازد که آیا رهبران به مجلس کشور خودشان دروغ می گویند و یا اینکه آیا آن‌ها از قوانین خودشان تخطی می کنند به  این موضوع پرداخته که چطور رهبران در صحنه جهانی عمل می کنند .
قلب کتاب سیاسی کی سینجر ، مفهوم استراتژی است و اینکه مفهوم منافع ملی و روابط قدرت ها از اواسط قرن هفدهم و معاهده وستفلیا خیلی تغییر نکرده است. کی سینجر با تمامی شش رهبری که در کتاب خود آورده است یا دیدار کرده است یا با آن‌ها سروکار داشته است که مشخص ترین آن ریچارد نیکسون است که هم مشاور امنیت ملی او بوده و هم وزیر امور خارجه اش و به همین خاطر یک لایه اضافه تری از نفع شخصی هم به آن افزوده می شود.
روزنامه گاردین در ادامه می نویسد که جهان از نگاه کی سینجر ، خیلی با دسیسه های " بازی تخت و تاج " تفاوتی ندارد و شما می توانید او را در نقش " دست پادشاه " تصویر کنید که همیشه توطئه های شیطانی را به رهبر پارانوییدش القا می کند. 
برخورد کی سینجر با تاچر که او را دوست عزیز خطاب می کند  خیلی پیچیده نیست چون تنش های اجتماعی میراثی بود که تاچر برجای گذاشت. نوع سیاست بازار آزادی که او ارایه داد پیشتاز فردگرایی اجتماعی بود که برای محافظه کاری های قدیمی که تاچر در بسیاری از جنبه ها این محافظه کاری ها را داشت قابل هضم نبود .در عوض کی سینجر بر فالکلند ، موضع جنگ سرد و برخورد تاچر با ارتش آزادیبخش ایرلند متمرکز شده که منشا هیچکدام از اینها تاچر نبوده است. 
گاردین همچنین می نویسد که ظریف ترین تصویر از شش رهبر ، دوگل است. اگر یک جنبه حیاتی رهبری ، اعتماد به خود است ، در این صورت تعداد کمی از رهبران توانسته اند در شرایط مساعد کمی این بخش از خود را به نمایش بگذارند. زمانی که دوگل خودش را رهبر فرانسه آزاد نام نهاد فقط دو هفته تجربه سیاسی داشت آن هم به عنوان معاون وزیر دفاع. او در لندن ، شهری که حکومت در تبعید را پایه نهاد که تمامی  نیات و اهداف او را در برداشت ، به ندرت شناخته شده بود. دوگل تمامی متحدانش را رنجاند علی الخصوص فرانکلین روزولت و نیز میزبان خود یعنی وینستون چرچیل را و با اینحال او با عزم راسخ و نادیده گرفتن ضعف های جایگاهش توانست خودش را چهره برجسته جنبش آزادی فرانسه سازد. دوگل بعد از عملیات روز دی(D-day) در میدان اصلی شهر بایو سخنرانی خطاب به مردم فرانسه کرد که انگار همه آنها عضو مقاومت فرانسه بودند که پیروزی فرانسه را  جشن می گیرند و حتی به نیروهای نظامی  بریتانیا و آمریکا که صدمات شدیدی در ساحل فرانسه خورده بودند اشاره ای نکرد.دوگل ، قهرمان جنگ جهانی اول ، فرانسه را  قادر ساخت تا خودش را به عنوان یک مقاوم بی شائبه در برابر نازی ها ببیند و اینکه تصویر دولت ویشی را از فرانسه بزداید. او یک واقعیت سیاسی را خلق کرد که کی سینجر درباره آن بنویسد :" با نیروی راسخ اراده ."


مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

آخرین عناوین