جمعه 21 ارديبهشت 1403 شمسی /5/10/2024 3:52:25 PM

🔻روزنامه ایران
📍 سیمرغ دل‌ها: ققنوس ایرانی-جهانی
✍️ حسین میرزائی

از روزگاران بسیار کهن، یکی از آرزوهای انسان رسیدن به مقام «جاودانگی» بوده و همواره برای غلبه بر این نامیرایی به طرق مختلف کوشیده و شاید به همین دلیل، در اساطیر سراسر دنیا، یافتن «اکسیر حیات» این همه برجسته شده است. نکته مهم درباره «اکسیر حیات» این است که این معجون شفابخش و جاودان‌ساز از چشمه‌ای می‌جوشد که مکان آن در «ظلمات» است. به‌عبارتی دیگر، رمز جاودانگی برای انسان فانی، رفتن با چراغ در دل تاریکی‌هاست.
برخی از چهره‌های برجسته در طول تاریخ با کنش‌های اثرگذاری که بر روند سرنوشت جامعه خود داشته‌اند، توانسته‌اند نام خود را برای همیشه در تاریخ جاودانه سازند. یکی از آن شخصیت‌های مهم و اثرگذار در طول دوران چهل و دو ساله انقلاب اسلامی در ایران، بی‌شک سردار شهید قاسم سلیمانی است. محبوبیت این چهره فرامرزی و ستایش‌برانگیز در بدرقه تاریخی و کم‌سابقه او در شهرهای مختلف عراق و ایران به وضوح قابل مشاهده بود تا آن جا که طیف‌های مختلف سیاسی و اجتماعی در آن واقعه کم‌نظیر، در سوگ فراقش اشک ماتم ریختند. جناح‌های گوناگون سیاسی هیچ یک نتوانستند در برابر عظمت این مرد سر تعظیم فرو نیاورند و او را مدح نگویند. سؤالی که در این جا مطرح می‌شود این است کدام ویژگی این سردار رشید باعث محبوبیت بی‌حد و مرز او در بین مردم شد؟ نخبگی در نظامی‌گری، نبوغ فرماندهی، شکست داعش، این غول نظام استکباری؟ همه اینها قطعاً در شکل‌گیری این قهرمان اسطوره‌ای مؤثر بوده اما شاید مهم‌ترین ویژگی او آن سرمایه‌ اجتماعی‌ای بود که سردار دلها در دوره زندگی‌اش، نه فقط برای خود بلکه برای کشورش و در یک کلام برای تمام آزادی‌خواهان جهان تولید کرد. مرز برای او معنایی نداشت. برای مبارزه با تاریکی‌ها و دفاع از مردم بی‌دفاع، مرزها، این دست‌ساخته‌های امپریالیسم‌ جهانی، نمی‌توانستند او را محدود کنند: صبح در تهران، ظهر در عراق، عصر در سوریه و شب در لبنان بود. این چنین جهان‌وطنی را فقط در شخصیت‌ قهرمان اسطوره‌ای می‌توان یافت. او نمونه مطلق خیر است، پایبند به پیمان، مردم‌مدار، پاکدامن، امانتدار، مدافع مصلحت‌های جامعه، مطیع رهبر و دین، نگاهبان مرزهای سرزمینی، گسترش‌گر عدل و داد و یاری‌دهنده ستمدیدگان. او در میان نبرد بی‌نظیر و خارق‌العاده، زیرک و با مهارت است و به تنهایی حریف یک لشکر. کدام یک از این ویژگی‌ها را در سلیمانی شهید به حد اعلا نمی‌توان یافت؟ از میدان نبردش نگوییم که رقصش در میانه میدان منطقه چطور خواب را از چشمان تمام مزدوران نظام سلطه گرفته بود. سیل که آمد خود را به خوزستان رساند تا درکنار مردم باشد زیرا میدان نبرد برایش آن روز کمک به مردم سیل زده بود و کیست که نداند سرمایه اجتماعی او چه کمکی به پیشبرد یاری‌رسانی به مردم در منطقه نکرد. مردم او را ستایش می‌کردند زیرا آنها فرق سردار مردمی و سیاستمدار ابن‌الوقت را بخوبی تشخیص می‌دهند. او قائل به خط‌ کشی‌های مرسوم در جامعه‌ نبود: آدم‌های من، رفقای من، مریدهای من، با حجاب و بی‌حجاب، چپ و راست، اصلاح‌طلب و اصولگرا برای او معنایی نداشت. او همه را زیر چتر جامعه می‌دید و جامعه را چون افراد منسجم یک خانواده متنوع و متکثر می‌پنداشت. او برای همیشه در تاریخ «جاودانه» شد زیرا «اکسیر حیات» را در میانه میدان نبرد علیه تاریکی‌ها و نامردمی‌ها جست. او از بین ما رفت اما ققنوس وار، هزاران هزار سلیمانی با شهادت او متولد شدند تا راه او را ادامه دهند. او امروز برای همه یک اسوه است، اسوه‌ای در آزادگی. اگر او امروز در بین ما بود قطعاً در رفع همه‌گیری کرونا فعال بود، اما در نبود او، طرح شهید سلیمانی قدم‌های بزرگی را برای پیشگیری و مهار کرونا در جامعه برداشت.
روحش شاد و یادش گرامی.

🔻روزنامه کیهان
📍 سلیمانی این‌گونه سلیمانی شد
✍️ سعدالله زارعی

موفقیت خیره‌کننده سردار شهید سلیمانی در عرصه ملی و بین‌المللی بازتاب موفقیت درونی او بود. فتح‌المبین ابتدا در باطن اتفاق می‌افتد. وسعت پیروزی‌های حاج قاسم در محیط ملی و بین‌المللی بیانگر «وسعت درونی» او بود. عبودیت و خلق عظیم سرمایه اصلی این شهید در کارزارهای سخت بود. خودنبینی او در درون، راه‌های بیرونی را به روی او می‌گشود. این رمز محبوبیت ملی و اقتدار بین‌المللی شهید سلیمانی بود. همان که رهبر معظم انقلاب اسلامی در عبارتی کوتاه فرمودند
«مکتب سلیمانی عبارتست از صدق و اخلاص؛ این عنوان و نماد و نمایه مکتب سلیمانی است» او از دیده شدن فرار می‌کرد. چرا؛ برای اینکه دیده شدن، اخلاص را در معرض تهدید قرار می‌دهد. شهید با توسل پیوسته و با اشک جاری‌اش، سپر محکمی برای محافظت از اخلاص خود ساخته بود به همین جهت به مرور که مسئولیت‌های سنگین‌تری متوجه او می‌شد، توسل و اشک او بیشتر می‌شد به همان میزان «خاکی بودنش» جلوه بیشتری می‌یافت بدون آنکه برای خاکی دیده شدن تلاشی داشته باشد.
شهید با محیط پیرامونی خود و با افراد دو نوع برخورد قوی به موازات هم داشت؛ با «بندگان خدا» از هر قوم و ملت و مذهب،
«رحماء بینهم» بود و با مستکبران و طاغیان از هر قوم و ملت و مذهب «اشداء علی‌الکفار» بود. در برابر یتیمان داغ می‌شد، می‌گریست و هر کاری برای آنان از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد، در این موارد فروتنی‌اش دیدنی بود و در برابر مستکبران جهانی «آهنی آتشناک» بود و خود را یک تنه حریف آنان می‌دانست عبارت مشهور او - آقای ترامپ قمارباز حریف تو من هستم، بیا- نماد این جلوه استکبارستیزی او بود.
چند عنصر کلیدی در مکتب، سیره، مرام و منطق او وجود داشت و این عناصر او را از قهرمانان معاصرش ممتاز می‌کرد:
۱- عنصر «تفکر معنوی»
معنویت یکی از برجسته‌ترین و در واقع برجسته‌ترین ویژگی شهید سلیمانی بود این تفکر معنوی حرکت از توحید و به سمت توحید بود و قله حرکت توحیدی او «شهادت» بود تمنای شهادت در جان او از ابتدای دوره جوانی‌اش شعله‌ور بود بر این اساس همانطور که خود او می‌گفت شهیدانه زندگی کرد به شوق شهید شدن و این موضوع باطن او را یکسره روحانی و معنوی کرده بود به قلب حوادث سهمگین می‌رفت و از بدی‌ها رنگ نمی‌گرفت، با نورش یا اصلاح می‌کرد و یا کنار می‌زد این حکایت بیش از ۴۰ سال مجاهدت او بود. با نورش بسیاری را از خطر سقوط به جهنم نجات داد، بسیاری را به صراط انقلاب و دین رهنمون شد و در همان حال با نورش بسیاری از پلشتی‌ها را برملا کرد و از سر «راه» برداشت. عنصر تفکر معنوی هر راه ناممکنی را هموار می‌کرد. روزی که- در سال ۱۳۸۳ به مصاف اشغالگران آمریکایی در عراق رفت و در واقع دستور پاکسازی این سرزمین مطهر ائمه معصومین علیهم‌السلام اجمعین را دریافت کرد، عظمت عده و عده آمریکایی‌ها به چشمش نیامد و کمی عده و عده خودش اندکی تردید در دل او پدید نیاورد. او معتقد بود باید عراق را از لوث وجود متجاوزان مستکبر
پاک کرد و معتقد بود این کاری شدنی است و معتقد بود این رسالتی بر دوش اوست. از این رو فرماندهی آزادسازی عراق را محکم به دست گرفت و در زمانی کوتاه به آن دست یافت. زمانی هم که- در سال ۱۳۹۴ - عراق با فتنه عظیم تکفیری‌های وابسته به آمریکا و عوامل منطقه‌ای آن مواجه گردید و او فرمان پاکسازی عراق از وجود آنان را دریافت نمود، این را وظیفه‌ای مهم و شدنی می‌دید و خود را مخاطب آن می‌دانست و حال آنکه در همان زمان او در سوریه بشدت درگیر بحران امنیتی تکفیری‌ها بود. مواجهه سردار با اشغالگران آمریکایی و با تروریست‌های تکفیری حاصل تفکر معنوی او بود و پیروزی‌اش در این دو میدان بشدت سخت هم حاصل معنویت او بود. معنویت او، جوانان عراقی را به دورش جمع کرد و معنویت او امدادهای الهی را به میدان آورد. در واقع پیروزی عظیم میدانی حاصل پرورش باطنی شهید سلیمانی بود که وقتی در جمع منعکس می‌شد، هزاران نفر را معنوی می‌کرد و با اشتیاق به شهادت، به میدان‌های سخت وارد می‌نمود.
۲- عنصر «تمرکز بر اجرا»
بسیاری طرح‌های خوب وجود دارند متن‌های قوی و کامل وجود دارند اما همه این‌ها در موفقیت، وابسته به اجراست. یکی از ویژگی‌های شهید سلیمانی «اجرای خوب» بود. او تمام ظرفیت خود و هر ظرفیتی که می‌توانست فراهم آورد را به میدان می‌آورد، اطراف موضوع را با دقت تمام مطالعه می‌کرد، از موانع، اطلاعات روشن و کافی داشت، قواعد و اصول کار را می‌شناخت و با فراست وارد میدان می‌شد. توانایی او در «جمعبندی سریع و کامل» رخدادها خیلی زیاد بود و در همان حال به جزئیات کار بسیار اهمیت می‌داد. شهید در عین حال که تقسیم کار می‌کرد، خود را مسئول و پاسخگوی همه چیز می‌دانست بنابراین گزارشاتی که دریافت می‌کرد را با «دریافت‌های شخصی» در هم می‌آمیخت و با اطمینان به تاکتیک‌هایی که باید برای تحقق استراتژی به کار می‌گرفت، به دل حادثه می‌زد و در زمان مشخصی که او پیش‌بینی کرده بود، به هدف می‌رسید این موضوع هزینه‌های تصمیمات او را بسیار کم می‌کرد و فواید را توسعه می‌داد و این ویژگی‌ها از او چهره‌ای مصمم و جذاب ساخته بود. فردی به شدت معنوی و به‌شدت مصمم! این خصوصیات در جبهه مقابل نبود نه از معنویت خبری بود و نه تصمیمات از عمق کافی برخوردار بودند. آمریکا با تکبر زیاد وارد عراق شد، به گفته فرماندهان ارشد آن صدها میلیارد دلار هزینه کرد، نزدیک به یکصدهزار عراقی را از بین برد و صدها هزار نفر را مجروح و مصدوم کرد و به گفته خودش نزدیک به ۵۰۰۰ کشته داد و دست آخر در فاصله ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ با خفت از عراق خارج شد و آنچه به دست آورد نفرت عراقی‌ها نسبت به آمریکا بود. این یک درس عملی بزرگ فراروی بشریت و به‌خصوص مراکز علمی و سیاسی است. آنانکه در صحنه حکمرانی در پی موفقیت هستند و می‌خواهند رازهای موفقیت را بدانند و موانع موفقیت را بشناسند به مصاف جبهه مقاومت با جبهه استکبار در عراق نگاه کنند.
۳- عنصر «مقبولیت»
شهید سلیمانی هم در محیط ملی و هم محیط بین‌المللی، مقبولیت عظیمی پیدا کرد. مقبولیت ضمن آنکه ابزار موفقیت است ابزار مشروعیت هم می‌باشد. عنصر مقبولیت یکی از چهار عنصر پایداری قدرت و نظام مقتدر می‌باشد به عبارت دیگر عنصر اخلاقی قدرت که همان مقبولیت است، اگر وجود نداشته باشد و یا در حین کار دچار خدشه گردد، قدرت از میان می‌رود این موضوع هم در بعد ملی و هم در بعد بین‌المللی معنا پیدا می‌کند. عنصر مقبولیت بسیاری از کاستی‌های سه ضلع دیگر را که شامل قدرت اعمال نظر، قدرت کنترل جریان مقابل، قدرت ایجاد سازمان‌های مناسب می‌شود، جبران می‌کند و فقدان آن سبب ناکارآمدی سه ضلع دیگر می‌شود. سردار شهید سلیمانی در تحولات عظیمی در کشورهای عراق، سوریه، لبنان، فلسطین،‌ یمن و افغانستان نقش داشت. در همه این موارد، او «برادرانه» وارد شد نه سلطه‌گرایانه و به همین جهت مخالفان او در این کشورها هم او را تحسین می‌کردند و نمی‌توانستند محبوبیت او را انکار نمایند. او از نظر روش، ابتدا با دقت و جزئیات، شرایط را برای رهبران و گروه‌های موثر توضیح می‌داد و انصافا در
جا انداختن واقعیات توانایی فوق‌العاده‌ای داشت، پس از آن راه برون‌رفت از مشکل را به آنان نشان می‌داد و در مرتبه سوم طرح و امکانات خود را به میدان می‌آورد و پیروزی را میان آنان توزیع می‌کرد تا هیچ‌کس خود را «مغبون» نبیند. این یک درس مدیریتی بسیار مهم و یک کلید اساسی در موفقیت‌های بزرگ است.
۴- عنصر «جهانی شدن»
جهانی شدن در ادبیات سیاسی، جلوه‌ای از سلطه‌گرایی است و این با روحیه و تربیت اخلاقی و معنوی شهید مغایرت تام داشت. اما با این وجود، تفکر و سیره سردار سلیمانی جهانی شد به این معنا که در جغرافیای گسترده‌ای به ساختار سیاسی تبدیل شد و در جغرافیاهای بسیاری به یک «راه‌حل موثر» تبدیل گردید. اندیشه و راه سلیمانی فقط در کشورهای منطقه و در میان ملت‌های مسلمان جلوه‌ای حکومت‌ساز پیدا نکرد در میان مسیحیان و غیرمسیحیان آمریکای لاتین و... نیز به عنوان مدل کشورداری مورد توجه واقع گردید. در واقع تفکر و عمل سردار سلیمانی در جهانی شدن و صدور اندیشه و نظام فکری و سیاسی انقلاب اسلامی تاثیرات بسیار عمیق و ماندگاری برجای گذاشت اگر یک ملت بخواهد ظرفیت‌های ملی را به میدان آورد و یا اگر بخواهد وحدت ملی را با وجود اقوام و مذاهب مختلف محقق کند و یا اگر بخواهد با قدرت زورگوی برتر مواجه شده و بر آن غلبه کند و یا اگر بخواهد محیط منطقه‌ای امن و پرنشاطی داشته باشد، مکتب سلیمانی فراروی اوست.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 کیش یا مات؟
✍️ داود مختاریانی
از روزی که معلوم شد قطر میزبان جام جهانی ۲۰۲۲ خواهد بود، مسئولین وقت فدراسیون فوتبال و مدیران مناطق آزاد گاه و بیگاه در مورد آمادگی کیش برای میزبانی از تیم‌های حاضر در جام جهانی و حتی پیشنهاد کمک به قطر برای برگزاری این رویداد بزرگ ورزشی صحبت به میان آوردند.
کمتر از یکسال به شروع این مسابقات باقیمانده و هنوز هیچ گزارشی از اقدامات لازم برای آماده‌سازی جزیره کیش منتشر نشده است. با توجه به اینکه چند هفته پیش تفاهمنامه همکاری بین وزارت ورزش و سازمان مناطق آزاد به امضا رسید، معلوم شد که در چند سال گذشته هنوز هیچ اقدامی در این جهت صورت نگرفته است و اگر اقدامی بخواهد صورت بگیرد از این به بعد خواهد بود.

واضح است که اگر قرار بر میزبانی جزیره کیش از چند تیم حاضر در جام جهانی باشد، اولین تیم حاضر در این جزیره، تیم ملی فوتبال ایران خواهد بود و در ادامه تیم‌های دیگر.

ولی طبق اخبار منتشر شده سرپرست تیم ملی به همراه رئیس دپارتمان تیم ملی فدراسیون فوتبال با توجه به صعود تقریباً ۱۰۰ درصدی تیم ملی به جام جهانی، برای بررسی شرایط کمپ‌های کشور میزبان راهی قطر شده‌اند تا ارزیابی کلی از شرایط این کمپ‌ها داشته باشند!

این سفر می‌تواند نشان از این باشد که خود اعضای فدراسیون فوتبال هم امیدی به میزبانی جزیره کیش ندارند و تفاهمنامه همکاری منعقد شده بین سازمان مناطق آزاد و وزارت ورزش صرفاً جنبه تبلیغاتی داشته است.

با توجه به اینکه به دلیل شرایط آب و هوایی قطر، جام جهانی بر خلاف گذشته که در خرداد ماه برگزار می‌شد، آذرماه برگزار می‌شود، تقریباً اکثر کشورها درگیر مسابقات لیگ هستند و فرصتی برای برگزاری اردوی تدارکاتی ندارند.

در جام‌های جهانی گذشته با توجه به پایان یافتن اکثر لیگ‌های فوتبال تا یکماه قبل از آغاز جام جهانی، تیم‌ها فرصت کافی داشتند اردوهای آمادگی برگزار کنند ولی در مسابقات قطر، بسیاری از لیگ‌های معتبر فقط چند روز قبل از شروع مسابقات تعطیل می‌شوند و با توجه به قوانین فیفا که تیم‌ها باید حداقل ۵ روز قبل از شروع مسابقات در کشور میزبان باشند عملاً زمانی برای برپایی اردوی آماده سازی باقی نمی‌ماند و تیمها در کمپ‌های کشور میزبان تمرینات خود را انجام می‌دهند.

ضمن اینکه قطر ۴۳ کمپ پیشرفته را برای مسابقات تجهیز کرده است که هشت کمپ بیشتر از نیاز است و حتی داورهای جام جهانی هم کمپ مخصوص به خود دارند. در چنین شرایطی حتی اگر از نواقص امکانات کیش هم بگذریم، برای تیم ملی خودمان هم امکان برپایی اردو در کیش وجود نخواهد داشت و معلوم نیست چرا طی چند سال اخیر مسئولان فدراسیون و مناطق آزاد از آمادگی برای برگزاری اردوی بعضی از تیم‌های حاضر در جام جهانی سخن می‌گفتند؟

با این تفاصیل، هر هزینه‌ای در کیش به بهانه جام جهانی صرف شود، مات خواهد شد.
🔻روزنامه اعتماد
📍‌ مهاجرت یا فراری دادن؟
✍️عباس عبدی

برای ورود به بحث مهاجرت نیروهای نخبه بد نیست به خاطره‌ای از علم اشاره شود که به نکته مهمی اشاره می‌کند. یک‌بار شاه از او می‌پرسد که چرا دانشگاهیان و دانشجویان که ما به آنان هم چیز داده‌ایم این‌قدر علیه ما اقدام می‌کنند؟ علم بدون ذکر این نکته که همین که گمان می‌کنی تو به آنها چنین چیزهایی را داده‌ای مشکل اصلی است، به نکته بسیار مهم دیگری اشاره می‌کند و می‌گوید (نقل به مضمون) که آنان چیز دیگری هم می‌خواهند. آنان می‌خواهند در امور مشارکت داشته باشند. به تعبیر دیگر مساله این است که یک مهندس تنها به این راضی نمی‌شود که برود در یک کارخانه کار کند یا یک پزشک فقط در یک بیمارستان حاضر شود و مردم را در درمان کند. آنان می‌خواهند که کشورشان براساس صلاحیت‌های حرفه‌ای همگان اداره شود، نه اینکه مدیران آن یک قشر محدود و چند درصدی باشند، به ویژه کسانی باشند که افراد کم‌کیفیت را نمایندگی کنند. نخبگان نمی‌خواهند که انتصابات خانوادگی و رفاقتی حاکم باشد. نمی‌پذیرند که ملاک‌های غیرکارشناسی موجب ارتقای افراد و حضور در پست‌های مدیریتی باشد. در واقع، بودن چنین افراد نالایقی در آن بالا به خودی خود مساله نخبگان نیست، بلکه عوارض مدیریت‌های سوء آنان است که نخبگان و مردم را ناامید می‌کند. در رژیم گذشته نخبگان مشکل اشتغال و حتی حقوق دریافتی را نداشتند، ولی چون احساس مشارکت نمی‌کردند، در نتیجه واکنش نشان می‌دادند، یا از کشور می‌رفتند یا مخالف حکومت می‌شدند. امروز که به دلیل سوءمدیریت‌ها و اتلاف منابع، حتی شغل و حقوق نیز کم است، احساس نداشتن مشارکت که جای خود دارد.

چرا باید یک پدر و مادر فرزند خود را به مهاجرت تشویق کنند؟ مگر ممکن است با تشویق خشک و خالی کسی میهن خود را ترک کند؟ اگر بگویند که آنان عِرق میهن‌دوستی ندارند مشکل بزرگ‌تری ایجاد می‌شود. به این معنی که نظام آموزش و پرورش و دانشگاه‌های کشور که چنین نخبگانی در آنجا آموزش دیده، چرا نتوانسته‌اند او را میهن‌دوست و خیرخواه مردم بار آورند؟ مگر نه اینکه این افراد حداقل تا حدود ۱۶ سال (تا کارشناسی) تحت آموزش نظام رسمی بوده‌اند؟ مگر نه اینکه همه متون آموزشی و معلمان و استادان آنان از فیلترهای ویژه گذشته‌اند؟ مگر نه اینکه تمام‌وقت تحت سیطره و بمباران تبلیغاتی رسانه رسمی و فراگیر صدا و سیما بوده‌اند؟ پس چگونه ممکن است که با تبلیغ چند نفر عزم مهاجرت از کشور کنند؟ کافی است نگاهی به ترکیب مدیران رده اول و دوم همه قوای کشور کنیم، سیاهه آنان را در آوریم و با سیاهه فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های نخبه‌پرور کشور مقایسه کنیم، به روشنی شکاف عمیقی را میان این دو گروه خواهیم دید. شکاف در تمامی وجوه مشهود است. شکاف منطقه‌ای، شکاف قومی و مذهبی، شکاف گرایش فرهنگی و سیاسی، حتی شکاف خانوادگی و از همه بیشتر شکاف صلاحیتی است. هنگامی که مجلس کشور هر روز به‌ طور غیرشفاف طرح‌هایی را مخالف مطالبات عادی مردم در دستور کار قرار می‌دهد، چگونه می‌توان نخبگان را به حضور در کشور خود تشویق و امیدوار کرد؟ به درستی گفته می‌شود که می‌توان برای همه مشکلات کشور راه‌حل علمی پیدا کرد و این راه‌حل‌ها وجود دارد. طبیعی است که چنین کاری فقط از عهده نخبگان برمی‌آید و نه از عهده کسانی که فاقد حداقل صلاحیت‌های علمی هستند. شاید بتوان گفت که مساله امروز ایران مهاجرت نخبگان از کشور نیست، بلکه مساله بالاتر از این است. می‌توان گفت فراری دادن آنان از کشور مساله اصلی و خیانت است. در مهاجرت حداقل دو عامل همزمان نقش بازی می‌کنند؛ دافعه‌های مبدا و جاذبه‌های مقصد، مهاجرت نخبگان ایرانی عموما به دلیل سنگین بودن کفه دافعه‌های مبدا است و نه جاذبه‌های خیالی مقصد. بنابراین کافی است که مدیریتی صحیح برای کم کردن دافعه‌ها وارد عمل شود تا فرآیند مهاجرت معکوس شود. اتفاقا ساده‌ترین کارها در این کشور کم کردن دافعه‌های مبدا است. حداقل زیادترش نکنید.
🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اندر حکایت مذاکره نیابتی ‌
✍️ ‌جاوید قربان‌اوغلی

انتشار عکسی از اولیانوف و رابرت مالی، نمایندگان روسیه و آمریکا در مذاکرات وین، در فضای مجازی بازتاب گسترده‌ای داشت. این اولین خبط نماینده روسیه از آغاز دور جدید مذاکرات هسته‌ای نیست و احتمالا در صورت عدم برخورد مناسب با این رخداد، آخرین آن نیز نخواهد بود. قبلا نیز همین شخص در سخنانی سخیف گفته بود: «در مذاکرات اخیر، روسیه و چین، ایران را متقاعد کرده‌اند برخی خواسته‌های حداکثری خود را کنار بگذارد و مذاکرات را بر اساس پیش‌نویسی که در بهار گذشته از سوی دولت قبلی ایران تنظیم شده بود، آغاز کند»؛ سخن مداخله‌جویانه‌ای که با واکنشی از سوی سخنگویان کشورمان روبه‌رو نشد و حتی در صورت صحت، توهین‌آمیز و به دور از شئونات دیپلماتیک است. برداشت افکار عمومی از این عکس و تفسیر اولیه از آن اظهارنظر، فارغ از چگونگی برخورد مقامات رسمی، به‌طور طبیعی تلقی ایفای نقش قیم‌مآبانه روسیه در گفت‌وگوهای وین است که به یقین به صلاح انقلاب و کشور نیست. روابط روسیه و ایران قبل و بعد از انقلاب اکتبر، تاریخ پر‌فراز‌و‌نشیبی است که پرداختن به آن مثنوی هفتاد‌مَن کاغذ می‌شود. کنکاش در بازه‌های زمانی، چه در دوره تزارها و چه پس از انقلاب اکتبر، نشان می‌دهد همسایه شمالی همواره در پی نفوذ در ساختار حکومت بوده و تأثیرگذاری بر روند تصمیم‌سازی تهران از سیاست‌های دائمی مسکو بوده است. غرب‌ستیزی رو به تزاید در چهار دهه پس‌ از انقلاب و استمرار دو دهه‌ای بحران هسته‌ای، دو مؤلفه زمینه‌ساز و تأثیرگذار در پیشبرد اهداف و اغراض کرملین در مقطع کنونی است که به‌زعم رهبران کرملین، ایران گزینه‌ای جز مسکو ندارد. حرف و عکس جناب اولیانف را که بخش کوچکی از تجلی این رویکرد است، باید در این چارچوب تفسیر کرد. روسیه و اسرائیل از تشنج فزاینده ایران و آمریکا بیشترین بهره را برده‌اند. ‌برای روسیه، حل مشکل ایران و آمریکا در حکم کاهش وابستگی ایران به مسکو است. اظهارات ظریف در فایلی صوتی که سرنوشت سیاسی او را رقم زد، مستندترین تفسیر در‌این‌باره است. او می‌گوید: «روسیه در هفته آخر مذاکرات برجام حداکثر تلاش خود را کرد که برجام به نتیجه نرسد و همان‌طور که می‌بینید در آن عکس معروف نیز وزیر خارجه روسیه نیست». نگرانی مسکو این بود (‌و هست) که توافق هسته‌ای نقطه آغازین پازلی است که در ادامه، راه را برای بهبود روابط ایران و آمریکا هموار خواهد کرد، زیرا ‌نگاه کلی سیاست‌مداران و افکار عمومی به همسایه شمالی، متأثر از سابقه تاریخی ۲۰۰ سال گذشته در مقایسه با غرب بسیار تیره است. حفظ و تداوم شرایط کنونی که لاجرم انتخاب‌های ایران را محدود می‌کند، مطلوب‌ترین گزینه برای کرملین در مناسبات خود با ایران است. برای اسرائیل نیز تداوم غرب‌ستیزی و شعار نابودی اسرائیل، برخلاف سیاست اعلامی و دیپلماسی عمومی این رژیم، محمل مناسبی برای راهبردی است که از زمان موجودیت در پیشبرد آن عاجز بوده و تحولات ایران‌هراسی برخاسته از بحران هسته‌ای فرصت را برای پیشبرد آن فراهم کرده است. تل‌آویو با آگاهی از اهمیت ژئوپلیتیک ایران، می‌داند برای هر دو حزب آمریکا، در شرایط عادی ایران لنگرگاهی مطمئن و قابل اتکا برای تأمین صلح و ثبات در منطقه است و در شرایط برقراری رابطه‌ای منطقی و بر اساس منافع متقابل، ایران را بر دیگر کشورها ترجیح می‌دهند.

تحقق این‌ مهم به معنای پایان پروژه ایران‌هراسی است که تاکنون منافعی انکارنشدنی برای آن رژیم داشته است. طرفه آنکه روابط دو کشور که یکی متحد و دیگری دشمن ماست، بدون هیچ نگرانی از ایران، در بالاترین سطح سیاسی، امنیتی و نظامی قرار داشته و رایزنی‌های فشرده آنها در مسائل خاورمیانه از چشم ناظران و تحلیلگران پوشیده نبوده و تل‌آویو و مسکو ابایی از علنی‌کردن آن ندارند. تحولات سوریه و بمباران‌های مکرر مواضع ایران در این کشور، از مصادیق این روابط است. سکوت عامدانه ضدهوایی‌های پیشرفته روسیه در مقابل گستاخی حملات هوایی اسرائیل و حمله به هر نقطه‌ای از سوریه که جای پایی از ایران در آن باشد، در هماهنگی انکارنشدنی اسرائیل و روسیه صورت می‌گیرد. سه سال قبل وزیر دفاع روسیه در کنار همتای اسرائیلی به‌صراحت اعلام کرد حضور نظامی ایران در مرزهای رژیم صهیونیستی خط قرمز مسکو است. در روابط روسیه با ایران، غیر از رژیم صهیونیستی، خطوط قرمز دیگری هم وجود دارد. روسیه همسو با کشورهای غربی، دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای یا حتی ورود ایران به باشگاه هسته‌ای را خط قرمز خود می‌داند. در عرصه انرژی نیز ایران بزرگ‌ترین رقیب روسیه در صادرات گاز است و چنانچه شاهدیم این مزیت بزرگ ایران در چنبره سیاست‌ خارجی غرب‌ستیز، فرصت را برای روسیه برای جایگزینی ایران در صادرات گاز فراهم کرده است. روان‌شناسی نوع تعامل رهبران حاکم بر کرملین با ایران نیز حاوی درس‌های آموزنده‌ای است. در اوایل جنگ تحمیلی و در اوج موشک‌باران شهرهای بی‌دفاع ایران، ورنتسف، قائم‌مقام وزیر خارجه شوروی، با گستاخی راه‌حل جلوگیری از موشک‌باران مردم بی‌دفاع شهرها توسط موشک‌های اسکاد روسی را به تغییر راهبرد ایران در حمایت از مجاهدین افغانستان سنجاق کرد. سفر قوام‌السلطنه به اتحاد جماهیر شوروی پس از تصمیم سران دولت‌های اشغالگر جهت بیرون‌بردن ارتش‌های خود از ایران، یکی دیگر از درس‌آموزترین فرازهای تاریخ روابط دو کشور و روان‌شناسی سیاسی رهبران همسایه شمالی در قبال ایران است. به گفته همراهان قوام، نخست‌وزیر ایران پس از ورود به کرملین و استقبال از سوی مولوتف، جهت دیدار با مارشال استالین به دفتر کار او برده می‌شود. در اتاق انتظار مارشال استالین چند دقیقه‌ای منتظر می‌ماند. پس از باز‌شدن در، استالین در حال تماشای نقشه‌ای روی دیوار و پشت به هیئت، به نخست‌وزیر ایران بی‌احترامی می‌کند. با سرفه مولوتف که احتمالا همه اینها صحنه‌سازی بوده و از قبل طراحی شده بود، استالین به‌سوی قوام می‌آید. پس از صحبت چند‌دقیقه‌ای، ملاقات را به دو ساعت دیگر در ساعت ۱۱ نیمه‌شب حواله می‌دهد. بقیه ماجرا از برگ‌های مشعشع سفری تاریخی است. قوام به مترجم دستور می‌دهد به مولوتف بگوید به علت توهین به نخست‌وزیر ایران، به تهران بازمی‌گردد و ملاقاتی صورت نخواهد گرفت. ورق برمی‌گردد. مارشال استالین با مشاهده عزم قوام، صحنه را تغییر داده و ملاقات با قوام را به دعوت وی به شام تغییر می‌دهد. روشن است تعریض فوق به‌معنای نفی رابطه با مهم‌ترین همسایه کشور نیست. رابطه با همسایه شمالی حتی در زمان رژیم گذشته با تمام وابستگی به غرب، هیچ‌وقت کنار گذاشته نشد. نمونه‌های همکاری‌های صنعتی و حتی لجستیکی نظامی بر این مدعا گواه است. سخن در مدیریت سیاست‌ خارجی و نحوه هدایت آن برای تأمین حداکثری منافع ملی و از آن مهم‌تر حفظ کرامت ملت بزرگ و سربلند ایران در شرایط پرمخاطره روابط بین‌الملل است. کافی است جناب رئیسی به سازمان‌های مربوطه دستور دهد به میان مردم رفته و با نظرسنجی کم‌هزینه، بازخورد رفتار نماینده روسیه در وین را در غرور ملی آحاد کشوری که ریاست بر آن را بر عهده گرفته، به مقامات کشور گزارش کنند. چند سال قبل در پاسخ به سؤال خبرنگاری گفتم سیاست خارجی «نگاه به شرق نیست، ذوب‌شدن در شرق» است که در تئوری و عمل هیچ نسبتی با قانون اساسی ندارد. در آستانه سفر جناب رئیسی به مسکو قرار داریم. این سفر در مقطعی بسیار حساس انجام می‌شود. روسیه در تقابل با آمریکا به‌شدت نیازمند بازی با کارت ایران است؛ ضمن اینکه نوع تعامل ایران با روسیه و توافقاتی که صورت خواهد گرفت نیز در راهبرد غرب درباره ایران تعیین‌کننده خواهد بود. در کنار برنامه‌های روسیه و آمریکا، ایران با وجود همه مشکلات، کارت‌های بازی بسیاری در دست دارد. ایستادگی در مقابل زیاده‌خواهی غرب، روی برجسته سکه سیاست خارجی است. درباره فواید و مضرات این رویکرد سخن بسیار گفته شده ولی آنچه مشخص است، این است که ادامه این رویکرد، فرصت‌سوزی و راه‌ بازکردن برای رقبای منطقه‌ای است که به صلاح کشور نیست. نه غرب آن‌چنان سیاه و پلید است که ما می‌گوییم و نه شرق فرشته‌ای است که می‌نماید و اساسا انگاره‌هایی از این قسم در دنیای واقع موجود نیستند. منافع حداکثری، راهبرد همه کشورها در سیاست خارجی است و برای تأمین گزاره‌ای تحت عنوان «دوست و دشمن دائمی» وجود ندارد. راهبردی منطقی که ایران نیز باید آن را مطمح نظر قرار داده و با رویکرد «موازنه مثبت» از امکانات همه کشورهای جهان به شمول چین، روسیه، آمریکا، هند، انگلیس، فرانسه، ایتالیا و... برای آبادانی و توسعه کشور استفاده کند.
گام اول در این مسیر، رهایی از شر تحریم‌هاست. این مهم در گرو کنار‌گذاشتن رویه تاریخی و مصالحه با کشوری است که پیچ تحریم‌ها را در دست دارد. راهبرد نگاه انحصاری به شرق و همچنین انگاره اروپای بدون آمریکا، رؤیایی است که تعبیر نخواهد شد. مشاهده کردیم که اروپا به دلیل مخالفت ترامپ از پیشبرد «اینستکس» که در حکم آب‌باریکه‌ای برای نجات برجام بود، عاجز ماند. اگر اولیانف کارت سبز ایران را هم در دست داشته باشد، آمریکا این امتیاز ارزشمند را از طریق روسیه و چین و بلکه متحدان اروپایی خود به ما نخواهد داد. رویکرد حکیمانه و موافق با عزت، حکمت و مصلحت مذاکره مستقیم با عامل اصلی تحریم است. بازی هنرمندانه اردوغان حاوی درس‌های بزرگی است؛ جنگنده پیشرفته سوخوی روسیه را سرنگون می‌کند، سفیر پوتین در آنکارا به قتل می‌رسد، چند سال با تمام امکانات برای سرنگونی اسد سرمایه‌گذاری کرده و با روسیه سرشاخ می‌شود و در نهایت سامانه اس ۴۰۰ را از همان کشور دریافت می‌کند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 مظنون اصلی زیان انباشته خودروسازان
✍️ مهدی محمودی

در هفته نخست دی‌ماه سال جاری شورای رقابت رسما از قیمت‌گذاری خودرو کنار گذاشته شد و بر اساس مصوبه شصت و سومین جلسه شورای عالی هماهنگی اقتصادی مسوولیت تنظیم بازار خودرو از جمله تدوین و ابلاغ دستورالعمل‌های تنظیم این بازار به وزارت صمت و با هماهنگی ستاد تنظیم بازار
محول گردید.
شورای رقابت طی ده سال گذشته در قیمت‌گذاری خودرو وارد شد. البته در سال ۱۳۹۷با مصوبه سران قوا کنار گذاشته شده بود ولیکن در سال ۱۳۹۹ بار دیگر به قیمت‌گذاری خودرو وارد شد و متاسفانه طی دو سال اخیر این شورا عملکرد نامطلوبی در این خصوص از خود بروز داد.
حال جا دارد به مواضع و عملکرد این شورا خصوصا در دو سال اخیر نگاهی داشته باشیم و از تجربیات مجرب آن توشه‌ای برای عملکرد بهتر و جبران مافات در این حوزه بیندوزیم تا در جهت پیرایش آن قدم‌های عالمانه و عاملانه برداریم و لطماتی که طی این مدت بر این صنعت تحمیل شده است اصلاح شود.
اساسا نفس اعمال قیمت دستوری بر هر کالایی منجمله خودرو نتیجه‌ای جز پیدایش پدیده فرار در پی نخواهد داشت. این پدیده در اولین گام خود را در قالب کاهش تیراژ تولید نشان خواهد داد. دلیل این امر نیز کاملا مبرهن است «زیرا اگر قیمت‌گذاری بر اساس بهای تمام‌شده کالا نباشد» چه منطقی برای تولید کالا با زیان وجود دارد؟ شاید بتوان در خودروسازان با اعمال فشار نهادهای نظارتی آن هم برای مدت محدود این مطلب را دنبال کرد (که شوربختانه حاصل آن مواجهه با صد هزار میلیارد تومان زیان انباشته خودروسازان در سال جاری بوده است) ولی می‌توان این سیاست را روی قطعه‌سازان این حوزه که غالبا خصوصی هستند هم اعمال کرد؟
این سیاست باعث شده که خودروسازان در باتلاق کمبود شدید منابع مالی فرو رفته و به تبع آن به علت عدم توانایی در پرداخت مطالبات قطعه‌سازان، آنان را نیز در وضعیت بسیار بحرانی و شکننده‌ای قرار دهند که هر آن بیم ورشکستی آنها می‌رود. کمااینکه بسیاری از قطعه‌سازان به تعطیلی، تعدیل نیرو و اعمال سیاست‌های انقباضی رو آورده‌اند.
نتیجه دیگر پدیده فرار از قیمت دستوری، کاهش کیفیت قطعات تولیدی است تا شاید زیان این موضوع قدری کم شود که نیاز به توضیح بیشتر ندارد و همگی به روشنی آن را در نارضایتی مصرف‌کنندگان خودرو شاهد هستیم.اما نکته جالب این است که سیاست سرکوب قیمت صرفا روی خودرو و قطعات آن اعمال شده و صنایع بالادستی آن که تامین مواد اولیه تولید از جمله مواد فلزی و پلیمری را بر عهده دارند بر اساس نرخ ارز و تورم تولیدات خود را در برخی موارد حتی بالاتر از قیمت جهانی در اختیار این صنعت قرار می‌دهند و به هیچ وجه مورد واکاوی و پرسشگری قرار نمی‌گیرند و انتظار شورای رقابت تثبیت قیمت خودرو در شرایط افزایش روزافزون بهای مولفه‌های تولید و مواد اولیه بود که غالبا تحت مدیریت و مالکیت دولتی هستند که امیدی واهی و غیرواقعی می‌نمایاند.
پرواضح است تحت این شرایط به دو دلیل ذیل نظام عرضه و تقاضا از تعادل خارج شد و خودرو که رفته‌رفته در مسیر تبدیل به کالای مصرفی گام برمی‌داشت، ناگهان مجددا به کالای سرمایه‌ای مبدل شد:
نخست کاهش عرضه به سبب تقلیل تیراژ تولید به دلیل موارد فوق‌الذکر و ثانیا افزایش تقاضا به سبب ولع سیری‌ناپذیر بازار به دلیل اختلاف قیمت خودرو درب کارخانه و بازار سیاه.این بار این شورا به جای اینکه سعی در رفع علت‌العلل این موضوع کند که همانا وضع قیمت غیرواقعی خودرو بود، دست به اقدام خارق‌العاده دیگری زد و آن جیره‌بندی خودرو در قالب قرعه‌کشی (بخوانیم شبه‌لاتاری) برای این کالا بود که عموم جامعه بر آن شد تا از سوبسید ایجادشده از سوی خودروسازان استفاده کند و این امر نتیجه‌ای جز ایجاد صف‌های طولانی خریداران نداشت و روشن است که دلالان این بازار را ما‌به‌ازاء زیان انباشته خودروسازان منتفع کرد.
البته این پایان راه نبود و شورای رقابت به جای اصلاح نگرش حتی ذره‌ای به روش خود شک نکرده و مصرانه بر ناتوانی این صنعت و فعالان این حوزه پافشاری کردند که پایان این راه تا به امروز به هیچستان بوده است.حال در پایان از متولی جدید این امر خطیر که همانا ستاد محترم تنظیم بازار است انتظار می‌رود از تجربه تلخ و ناکارآمد شورای رقابت که تا امروز نتیجه‌ای جز تحلیل روزافزون صنعت خودروسازی و قطعه‌سازی و فربه‌ای دلالان و سوداگران در پی نداشته است دوری جسته و از نظام سرکوب قیمت صرف‌نظر کرده و قیمت را بر اساس مولفه‌های واقعی بهای تمام‌شده خودرو و البته در نظر گرفتن سودی منطقی در دستور کار قرار دهد.از سوی دیگر با واردات خودروهای اقتصادی و کم‌مصرف با سطح آلایندگی مطلوب، برای استفاده عامه جامعه بخشی از کمبود بازار را به صورت مطالعه شده و دقیق جبران کند؛ چرا که تنها در این صورت بازار عرضه و تقاضا به توازن و تعادل خواهد رسید و امید رهایی از این باتلاق آشکار خواهد شد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 سیاست ارزی در تنگنای نفت
✍️دکتر سعید بیات
مطابق قانون بودجه سالانه، اوراق مالی اسلامی (تبصره ۵) و سهم خزانه از درآمدهای نفت و فرآورده‌ها (تبصره ۱ و ۱۴) هریک بخشی از تامین مالی بودجه عمومی را بر عهده دارند. درباره فروش اوراق بدهی دولت، می‌دانیم که بانک مرکزی نمی‌تواند خریدار اول باشد. اما بعد از فروش این اوراق به بانک‌ها در بازار بین بانکی یا فروش آنها به سایر خریداران حقیقی و حقیقی در بازار سرمایه، بانک مرکزی بنا به صلاحدید خود و در چارچوب سیاست پولی می‌تواند در قالب عملیات ریپو و ریپوی معکوس اقدام به انبساط یا انقباض پولی کند.
اینکه بانک مرکزی نباید خریدار اول اوراق بدهی دولتی باشد از این منطق نشأت می‌گیرد که فروش مستقیم اوراق به بانک مرکزی استقلال این بانک در اجرای سیاست پولی را مختل می‌کند. اما متاسفانه درباره سهم خزانه از درآمدهای نفت و فرآورده‌ها هنوز چنین منطقی در حوزه اجرا شکل نگرفته و بانک مرکزی همچنان خریدار اول ارزهای دولت است. در ادامه، با آسیب‌شناسی رابطه بخش ارزی بودجه دولت با بانک مرکزی، راهکارهایی برای رفع این آسیب‌ها ارائه می‌شود.

آسیب‌شناسی رابطه بخش ارزی بودجه دولت با بانک مرکزی
در دوره‌های فراوانی درآمد نفتی، خرید سهم خزانه از این درآمدها توسط بانک مرکزی سبب انبساط پایه پولی و افزایش تورم کالاهای غیرقابل تجارت شده و حتی با تثبیت تورم کالاهای قابل تجارت از کانال افزایش واردات، باز هم اقتصاد نرخ‌های تورم نسبتا بالایی را تجربه کرده است. به علاوه، تجربه نشان می‌دهد سیاستگذاری ارزی در دوره‌های وفور درآمدهای نفتی محلی از اعراب نداشته چون معنای سیاستگذاری ارزی این است که متناسب با نرخ هدفی که بانک مرکزی برای ارز در نظر دارد، خرید و فروش انجام داده است و نرخ ارز را در دامنه مورد نظر خود قرار دهد. اما وقتی بانک مرکزی ناچار است خریدار اول ارزهای دولت باشد و تقاضای واقعی ارز کمتر از توان عرضه بانک مرکزی است، هدایت نرخ ارز به دامنه مورد نظر سیاستگذار به سادگی امکان‌پذیر نیست. به علاوه، بانک مرکزی ناچار است ارزهای مازاد را در ترازنامه خود نگه دارد و انبساط پایه پولی را نیز بپذیرد. به این ترتیب، بانک مرکزی صرفا در حال انجام عملیات ارزی مورد نظر دولت است و سیاستگذاری ارزی مفهومی ندارد. نرخ ارز نیز متناسب با میزان درآمدهای نفتی تعیین می‌شود نه نظام ارزی قانونی کشور.

در دوره‌های تحریم و کاهش درآمدهای نفتی نیز ترازنامه بانک مرکزی اسیر سیاست‌های ارزی دولت است. در این دوره‌ها، چون مازاد تقاضا نسبت به عرضه ارز وجود دارد و خرید ارزهای دولت توسط بانک مرکزی کفاف مصارف ارزی مورد نظر دولت را نمی‌دهد، ذخایر بانک مرکزی وسیله‌ای برای جبران شکاف تقاضا و عرضه ارز خواهد بود.

برای نمونه، تصمیم دولت برای فروش ارز ترجیحی (به نرخ ۴۲۰۰ تومان) سبب شد میلیاردها دلار از ذخایر بانک مرکزی در سال‌های گذشته برای اجرای این سیاست هزینه شود؛ چون درآمدهای ارزی دولت کفاف مصارف ارزی مربوطه را نمی‌داد.

به علاوه، همانند دوره‌های وفور درآمدهای نفتی، در شرایط تحریم و کاهش درآمدهای نفتی نیز اجرای سیاست ارزی و هدایت نرخ ارز در دامنه هدف بسیار دشوار است؛ چراکه وقتی اقتصاد با تحریم مواجه می‌شود و علاوه بر کاهش درآمدهای ارزی کشور، ذخایر ارزی بانک مرکزی نیز مسدود می‌شود، فنری که از تجمیع نیروهای تورمی در سال‌های وفور درآمدهای نفتی شکل‌ گرفته است، روی نرخ ارز تخلیه می‌‌شود و موجب جهش نرخ ارز و فراتر رفتن آن از نرخ تعادلی می‌شود و کاهش نرخ ارز و هدایت آن به دامنه هدف را دشوار می‌کند.

راهکار
همانند آنچه درباره اوراق بدهی دولتی گفته شد، نظر نگارنده این است که بانک مرکزی نباید خریدار اول درآمدهای ارزی دولت باشد، بلکه دولت باید مستقیما اقدام کند و سهم خود را از درآمدهای نفت و فرآورده‌ها در بازار نیما به بانک‌ها و صرافی‌ها بفروشد تا برای واردات مواد اولیه و تجهیزات تولیدی مورد استفاده قرار گیرد. دولت حتی می‌تواند بخشی از این درآمدها را در بازار بین بانکی به بانک‌ها و موسسات اعتباری بفروشد. بانک‌ها نیز می‌توانند برای جبران کسری منابع ریالی خود، این ارزها را به سایر بانک‌ها توثیق کنند.

پس نقش بانک مرکزی چیست؟ بانک مرکزی متناسب با هدف تورمی و چارچوب سیاست پولی و ارزی خود، هر زمان صلاح بداند می‌تواند در بازار بین بانکی و بازار نیما عملیات خرید و فروش ارز انجام دهد و نرخ ارز را در دامنه هدف کنترل کند. نکته کلیدی این است که در این شرایط اگر خرید و فروش ارز توسط بانک مرکزی به انبساط یا انقباضی در پایه پولی منجر شود، نتیجه یک تصمیم سیاستی و متناسب با اهداف بانک مرکزی است.

در پایان اشاره به دو نکته ضروری است. اول اینکه وقتی حرف از سلطه مالی می‌زنیم، صرفا استقراض ریالی دولت از بانک مرکزی مورد نظر نیست، بلکه عدم کنترل این بانک بر جزو خالص دارایی‌های خارجی (NFA) که بر اثر فروش مستقیم ارزهای دولت به بانک مرکزی اتفاق افتاده، خود نوعی سلطه مالی است. به بیان بهتر، منظور از استقلال بانک مرکزی این است که این بانک بر اجزای ترازنامه خود تسلط کامل داشته باشد.

دوم اینکه داستان نسبتا مشابهی درباره رابطه ارزی صندوق توسعه ملی با بانک مرکزی وجود دارد که در مواقع تحریم و کمبود درآمدهای ارزی کشور، بانک مرکزی را با چالش رو‌به‌رو می‌کند که در یادداشتی دیگر به آن خواهم پرداخت.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین