چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 شمسی /5/1/2024 6:35:44 AM
خلط پول با ثروث

بدیهی ترین و سرسخت ترین خطایی که جاذبه تورم بر آن قرار دارد، عبارت است از خلط پول با ثروت. یعنی اعتقاد به اینکه پول همان ثروت است.
افسون گری و ساحری/ فریبی زیرکانه یا نگاهی ساده لوحانه

اقتصادنامه؛ فرزان خدادادی: می خواهیم در متن زیر نگاهی به تورم و دوستاران رخ ش بیندازیم که بلکه روشن شود درستی و نادرستی استدلال هایی که هرازگاهی طرفداران این پدیده مرموز، به آن می پردازند.

خب سوال این است که این تورم چه چیزی دارد که مردم اینقدر دوستش دارند. و چرا افسون و سحر آن با اینکه ملتها را یکی پس از دیگری در مسیر مصیبت اقتصادی روانه می کند، ولی هنوز طرفدارانی دارد.

بدیهی ترین و سرسخت ترین خطایی که جاذبه تورم بر آن قرار دارد، عبارت است از خلط پول با ثروت. یعنی اعتقاد به اینکه پول همان ثروت است.

تقریبا دو قرن پیش آدام اسمیت نوشت: « اینکه ثروت عبارت است از پول یا طلا و نقره، یک نظر عمومی است که طبیعتا از کارکرد دوگانه پول به عنوان وسیله تجارت و به عنوان سنجه ارزش ناشی می شود. ...ثروتمند شدن یعنی کسب پول؛ و خلاصه، در زبان معمول، ثروت و پول از همه نظر مترادف محسوب می شوند.»

خب ثروت واقعی چیست؟ در واقع ثروت واقعی چیزی جز آنچه مصرف وتولید می شود، نیست. غذاها ، میوه ها و نوشیدنی هایی که مهمان همایش یک وزارت خانه هستیم و می خوریم، خانه ای که در آن سکنا داریم، اتومبیلی که داریم. کشتی ها و هواپیماها، مساجد و کتابها و...

با این همه، ابهام لفظی آنقدر قوی است که پول را با ثروت خلط می سازد، به طوری که حتی آنان که گاهی متوجه این خلط می شوند در مسیر استدلالشان به درون آن می لغزند. هر انسانی می بیندکه اگر شخصا پول بیشتری داشت، می توانست چیزهایی بیش از پیش بخرد. اگر دوبرابر پول داشت می توانست دو برابرکالا بخرد. هر چه پول بیشتر مقدار بیشتری کالا. لذا برای بسیاری این نتیجه بدیهی به نظر می رسد که اگر دولت فقط پول بیشتری نشر دهد و آن را میان همه توزیع نماید، باید همه بسیار ثروتمندتر باشیم!

خب این افراد، ساده لوحانی هستند که گرفتار عدم فهم تورم شده اند (و یا اینکه معتاد طعم آن شده اند!)

گروه دومی هم هستند که کمتر ساده لوح اند و می دانند که اگر قضیه به این سادگی بود که، دولت هرروز برای رفع مشکلات خود و مردم پول چاپ میکرد و اصلا برای کاهش هزینه ها، این امر خطیر و پر زحمت(چاپ پول) را با دادن دستگاه چاپ پول، به خانواده ها محول می کرد. آنها احساس می کنند که باید در جایی مانعی باشد؛ بنابراین به طریقی مبلغ پول اضافی را که از دولت می خواهند به نشر آن اقدام کند، محدود می سازند. در واقع آنها از دولت می خواهند که درست به قدر کافی برای رفع کسری و یا کمبودِ ادعایی، پول منتشرسازد.

به خیال خود بسیار دانا هستند وگمان می کنند که اقتصاد و کشور دچار کسری مزمن است که علتش چیزی جز قدرت خرید پایین نیست. زیرا صنعت به دلیلی پول کافی میان تولید کنندگان توزیع نمی کند تا آنها را قادر سازد که در نقش مصرف کننده محصول ساخت خود را بخرند. در واقع انگاردر جایی نشت مرموزی است.

گروهی دیگر نیز هستند(بنامیم تورم خواهان داناتر) و این را درک می کنند که هر افزایشی در میزان پول، قدرت خرید هرواحد منفرد پولی را کاهش خواهد داد، یا به عبارت دیگر به افزایشی در قیمت کالا می انجامد، اما آنها را توزیع نمی کند. دقیقا بدین دلیل است که آنها تورم را دوست دارند(عدم توزیع یکسان تورم بر همه افراد و گروه ها). برخی از آنها استدلال می کنند که این نتیجه، موضع بدهکاران فقیر را درمقایسه با بستانکاران ثروتمند بهبود خواهد داد. دیگران گمان می کنند که به صادرات تحرک بخششیده و واردات را با مانع روبرو می سازد. برخی دیگران فکر می کنند که این اقدامی اساسی است برای درمان رکود، برای « از سرگیری تحرک صنعت» و رسیدن به اشتغال بالا.

نظریه های زیادی در مورد تاثیر پذیری پول بر قیمت ها هست. همانطور که در بالا نیز گفته شد، کسانی تصور می کنند که مقادیر پول را می توان تقریبا به هر مقدار افزایش داد بدون اینکه تاثیری بر سطح قیمت ها داشته باشد. این گروه به قدرت خرید ایمان دارند، به مردم دو برابر پول بدهید تا دو برابر کالا خریداری کنند. این گروه هیچوقت نتوانسته و یا نخواسته است که به این نکته توجه کند که مردم زمانی می توانند دو برابر کالاخریداری کنند که دوبرابر کالا تولید شود. یا اینکه تصور کنند که تنها چیزی که تولید را پایین نگه می دارد، کمبود نیروی انسانی، کمبود ساعات کار یا ظرفیت تولید، ضعف تکنولوژی تولید و..است نه تنها کمبود تقاضای پول. این گروه معتقد است که اگر مردم کالا را بخواهند و پول برای پرداخت بابت آن را داشته باشند، آن کالا تقریبا خود به خود تولید خواهد شد.

از سوی دیگر، گروه دیگری شامل اقتصاددانان برجسته هم مشاهده می شود که یک دید بسیار سختگیرانه درباره عرضه پول بر قیمت ها دارند و معتقدند که کل پول عرضه شده خود را در قیمت ها نشان می دهد. که البته این نوع تفکر هم دارای خطاهایی است که به اندازه کافی در محافل علمی در مورد آن بحث شده است و از پرداختن به آن چشم پوشی می کنیم.

حال به بحث جذاب چاپ پول می پردازیم. فرض کنید(فرضی که دور از ذهن نیست) دولت برای خرج هایی که لازم می بیند بیش از درآمدش داشته باشد، دست به چاپ پول می زند. واین پول چاپ شده را در ابتدا در اختیار گروه(الف) قرار می دهد. خب این گروه (گروه الف) که درآمد پولی را بدست آورده اند اکنون می توانند بیشتر خرید کنند و لذا تقاضا برای کالاهایی خاص افزایش یافته که این افزایش خود باعث افزایش قیمت آن کالاها می شود. این گروه چون پول بیشتری دارد لذا مایل است که با افزایش قیمت، همچنان آن کالا را خریداری کنند.(چون ارزش هر واحد خرج کردن پول با بیشتر شدنش، کمتر شده) حالا گروهی که تقاضا برای کالایش بیشتر شده(گروه ب)، فروشش بیشتر شده و قیمت بالاتری نیز دریافت می کند، لذا به نوبه خود تقاضایش برای کالاها و خدمات گروه دیگر(ج) بیشتر می شود. و گروه ج نیز همین روند برایش تکرار شده و تقاضایش برای کالاها و خدمات گروه دیگر(د) بیشتر شده و این روند آنقدر تکرار می شود تا این افزایش درآمد و قیمت سراسر کشور را بپوشاند. وقتی این فرایند کامل شد در صورت سنجش از نظر پول، تقریبا  همه درآمد بالاتری خواهند داشت.؛(اما بافرض عدم تغییر تولید) قیمت کالاها و خدمات به تناسب افزایش خواهد یافت و کشور ثروتمندتر از گذشته نخواهد بود.

اما این بدین معنا نیست که ثروت و درآمد نسبی یا مطلقِ همه همان خواهد بود که پیشتر بود. برعکس، مسلما فرایند تورم اثرات متفاوتی بر ثروت گروه های مختلف دارد.گروه اول که پول را دریافت کرد بیشترین سود را دریافت می کند. زیرا افزایش قیمت ها را تجربه نکرده است. ولی  گروه های بعد به میزان اختلاف بین درآمد پولی و افزایش قیمت ها سود می برند. و اما گروه های آخرچه! این گروه قبل از اینکه درآمد پولی آنها افزایش یابد، افزایش سطح قیمت ها را خیلی وقت است که تجربه کرده است. لذا نفعی که گروه اول بدست می آورند، به ناچار از محل ضرر اخرین گروه ها تامین می شود.

حال اگر تورم بعد از چند سال متوقف شود و مثلا سطح درآمد پولی و قیمت ها به اندازه 25 درصد ا افزایش یابند.(که هر دو افزایش به صورت برابر و منصفانه میان همه گروه ها توزیع می شود.) اما موجب امحای سود و ضرر انتقال نمی گردد؛ مثلا گروه د، اکنون درآمد و قیمتش به یک اندازه افزایش پیدا کرده است اما این گروه هرگز ضررهایی را که تحمل کرده است را جبران نخواهد کرد. ضررهایی که درآمدش افزایش نیافته بود ولی مجبور به خرید و پرداخت هزینه های بیشتر به علت افزایش قیمت کالا و خدمات گروه های الف،ب و ج، بود.

در حقیقت ممکن است تورم موجب نفع گروه های مورد عنایت در یک دوره کوتاه مدت باشد ولی این نفع از جیب دیگران است. که در بلندمت پیامدهای مصیبت باری را نصیب کل جامعه خواهد نمود.

حتی تورم ملایم باعث انحراف تولید می شود. تورم علت توسعه بیش از حد برخی صنایع به بهای فدا کردن دیگر صنایع است. در واقع باعث اتلاف منابع می شود. وقتی تورم سقوط می کند یا متوقف می شود، پولی که به صورت ماشین در کارخانه یا ساختمانی بد سرمایه گذاری شده، نمی تواند بازده کافی داشته باشد و بخش بیشتری از ارزش خود را ازدست می دهد.

به علاوه متوقف ساختن آرام و آسان تورم و پرهیز رکود ناشی از آن ممکن نیست. زیرا هم نیروهای سیاسی و هم اقتصادی در دسترس نیستند. نمی توان در حمایت از 25 درصد افزایش قیمت ها، با تورم استدلال کرد، بدون آنکه فرد دیگری را متضرر ساخت. در واقع گروه ها سیاسی که از تورم منتفع شده اند، برادامه آن اصرار خواهند ورزید.

با این اوصاف، حرارت تورم هرگز ازمیان نرفته است. به نظر می رسد که انگارتقریبا هیچ کشوری قادر نیست که از تجربه کشور دیگر و هیچ مشکلی از رنج های پیشینیان خود بهره مند گردد! هر نسل و هر کشور در جستجوی همان سراب است. هریک آب همان سراب را می جویند که در دهانش به خاک و خاکستر تبدیل می شود؛ زیرا این طبیعت تورم است که هزاران توهم به وجود می آورد.

در این روزا ماندگارترین استدلالهای مطرح شده درباره تورم این است که: تورم «چرخهای صنعت را به چرخش در خواهد آورد»، ما را از زیان های جبران ناپذیر رکود و بیکاری نجات خواهد داد. این استدلال در شکلی خام تر بر خلط دیرپای پول  ثروت واقعی قرار دارد و بر این فرض استوار است که «قدرت خرید» جدید درشرف تکوین است و تاثیرات این قدرت خرید جدید در دو اثری گسترش یابنده، مانند امواج حاصل از سنگی که به درون آبگیر می اندازیم، به اطراف گسترش می یابد.

اما همانطور که دیدیم، قدرت خرید واقعی برای کالاها عبارت است از دیگر کالاها. قدرت خرید نمی تواند تنها با چاپ کاغذهای بیشتری افزایش شگفت انگیزی داشته باشد. اساسا چیزی که در اقتصاد رخ می دهد، این است که چیزهایی که (الف) تولید می کند، با چیزهایی که(ب) تولید می کند، مبادله می شود.

کاری که در واقع تورم می کند، تغییر رابطه قیمت-هزینه است. مهمترین تغییری که تورم برای تحقق آن طراحی شده، افزایش قیمت کالاها در پیوند با نرخ های دستمزد و بنابراین اعاده سود کسب و کار و تشویق از سرگیری تولید در نقاطی که منابع بیکار مانده، از طریق اعاده رابطه ای عملی میان قیمت و هزینه تولید است.

بی درنگ این نکته روشن است که رسیدن به هدف افزایش تورم، را می توان به صورت صادقانه تر و با کاهش نرخ های دستمزد محقق ساخت؛ اما مدافعان فرهیخته تورم براین باورند که درحال حاضر این کار ازنظر سیاسی غیرممکن است. و حتی پا را ازاین فراتر نیز گذاشته و با تعیین نرخ دستمزد و جلوگیری از کاهش آن، ژست طرفداران حقوق کارگران به خودگرفته و بیان می کنند که این سیاست ضد کارگری است. اما چیزی که خود در عمل پیشنهاد می کنند به بیانی صریح، در حکم فریب کارگر باکاهش دستمزد واقعی(یعنی نزخ دستمزد از نظر قدرت خردی) از طریق افزایش قیمت ها است.

و سخن آخر آن که، دوستداران سیاست های تورمی، در نهایت خود را نیز فریب می دهند، در آغاز از پول کاغذی سخن به میان می آورند، گویی که آن خود شکلی از ثروت است که می توان به میل خود در چاپخانه ایجاد کرد. حتی به شکلی رسمی از یک« ضریب» سخن می گویند که با آن هر دلاری که دولت چاپ و خرج می کند، به گونه ای معجزه آسا معادل چند ریال بر ثروت کشور می افزاید.

خلاصه، توجه مردم و نیز توجه خود را از علل اصلی هر رکود موجود منحرف می سازند؛ زیرا اغلب اوقات، علل واقعی، کژسازگار ها در ساختار« دستمزد-هزینه-قیمت» است. گژسازگای میان دستمزد و قیمت، میان قیمت مواد خام و قیمت کالاهای ساخته شده، میان یک قیمت و یک قیمت دیگریا یک دستمزد دیگر. درنقطه ای این کژسازگاریها، انگیزه تولید را از میان برده یا در عمل ادامه تولید را غیرممکن ساخته است؛ و از طریق اتکای متقابل طبیعی اقتصاد مبادله ای، رکود گسترش می یابد. تا زمانی که این کژسازگاریها تصحیح نشود نمی توان تولید کامل و شتغال بالا را از سرگرفت.

درست است، گاهی تورم می تواند آن را تصحیح نماید؛ اما روشی غیر محتاطانه و خطرناک است. این روش با استفاده از ایجاد توهم شکل میگیرد. این کار به آن می ماند که مردم را یک ساعت زودتر بیدار کنند تنها با ایجاد این باور در آنها که ساعت 8 است، حال آنکه در واقع ساعت7 است. شاید تصادفی نباشد: دنیایی که به فریب توسل جسته و همه ساعت های خود را یک ساعت به جلو کشیده تا این نتیجه رامحقق نماید، دنیایی است که درآن باید به تورم برای تحقق نتیجه ای مشابه در حوزه اقتصاد متوسل شد.

 

1.  هنری هزلیت



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

آخرین عناوین