دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 شمسی /4/29/2024 9:30:16 PM

🔻روزنامه ایران
📍کرونا با جان و جهان ما ایرانیان چه کرد؟
✍️تقی آزاد ارمکی

از اسفند سال گذشته تا به اینک که ویروس کرونا در ایران شیوع پیدا کرده همواره در سخنانی تأکید کرده‌ام کرونا یک پدیده ملی است، البته نمود جهانی هم دارد ولی آمده است که بماند و نه به سادگی از بین برود. به‌همین دلیل کرونا یک پدیده ماندگار است و اثراتش نیز همیشگی است؛ مثل بادی نیست که بوزد و چیزی را جابه‌جا کند و آدم‌ها هر زمان که اراده کنند بخواهند آن چیز جابه‌جا شده را به وضعیت قبلی اش برسانند. کرونا آمده است فی الواقع اثرات بنیادین در زیست مردم ایرانی یا جهانی بگذارد. اینکه این اثر از روی اراده و سیستم هوشمند طراحی شده کرونایی است یا اینکه نتایج کرونا بر زندگی اینچنین است؟ در پاسخ باید بگویم، کرونا یک پدیده ارادی و سیستم هوشمند طراحی شده نیست اگر این‌طور بود ما باید آن را به‌عنوان یک پدیده ساخته شده دولت‌ها و فرهنگ‌ها و حکومت‌ها بدانیم که آمده‌اند جهان را نابود کنند؛ خیر این پدیده هوشمند به آن معنا نیست. کرونا پدیده‌ای است محصول مجموعه‌ای از اتفاقاتی که در زیست بشر معاصر اتفاق افتاده است. به همین دلیل کرونا یک بیماری مدرن است وما برخی هوشمندی‌ها یا تغییر شکل اشکال گوناگونش را می‌بینیم. این پدیده هوشمند محصول زیست جامعه مدرن است و آمده است زندگی مدرن را دگرگون کند. طبیعی است این پدیده طبیعی، زیستی، بهداشتی و پزشکی خودش را به شکل پدیده اجتماعی، اقتصادی فرهنگی و سیاسی نشان دهد. به‌همین دلیل است دولت‌ها در مقابلش قرار گرفتند. به همین دلیل پدیده سیاسی است، تمام سیاست‌های اقتصادی را تحت تأثیر قرار داده؛ امر اقتصادی است، مناسبات انسانی را تحت تأثیر قرار داده؛ پدیده فرهنگی است، زیست و زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده؛ پدیده اجتماعی است. این ابعادی که این پدیده پیدا کرده روز‌به ‌روز بر فربه و قوی بودن و همه جانبه بودنش افزون می‌شود. این پدیده مبتنی بر اراده یک فرد، یک گروه، یک سازمان و یک نیرو نیست و نمی‌توانند آن را سامان دهند. به همین دلیل پزشکان روز اول قهرمانان این پدیده بودند بعدها قربانیان آن شدند و امروز نیز پزشکان و بهداشت و درمان متهمان اصلی این عرصه هستند. در جامعه امریکا متهمان اصلی سیستم بهداشت و درمان است. در ایران هم کم کم نظام بهداشت و درمان متهم اصلی می‌شود چون نظام سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بر نظام بهداشت و درمان متمرکز شده است. اینکه نظام بهداشت و درمان قهرمان بود، قربانی بود و الان محکوم شده است نشانه یک اتفاق مهم است که کرونا توانسته کسی که با تمام قد و قامت در مقابلش ایستاده بود یعنی پزشکان و نظام بهداشت و درمان را هم مغلوب کند. واقعیت این است. هنوز هم با اینکه واکسن تولید شده است ولی همچنان کرونا می‌تازد و اشکال جدیدی ازاین ویروس ظهور پیدا می‌کند البته ما نیز در آینده با یک پدیده «کرونای ایرانی» که تأثیر بر زندگی ایرانی گذاشته روبه‌رو خواهیم شد هم به‌ لحاظ نوع پدیده‌اش که زیست می‌کند و هم با اثراتش بر جامعه ایرانی روبه‌رو می‌شویم.
سؤال اساسی این است آیا کرونا بر جامعه ایرانی اثر گذاشته است؟ اگراثر گذاشته کوتاه مدت است یا بلند مدت و ساختاری است؟ اگر این اثرات ساختاری است بیشتر در کجاها اثر‌گذار شده است و کانون اثر‌گذاری اش کجا است؟ طبیعی است و در زیست‌مان نیز می‌بینیم اثر کرونا موقتی نیست بنیادی است و در کل ساختار اجتماعی جامعه ایرانی کرونا می‌تازد. کانون اثر‌گذاری و هدف‌گیری کرونا کجاست؟ در پاسخ به این سؤال باید ببینیم جامعه ایرانی چگونه صورت‌بندی شده است؟ مثلاً جامعه امریکا عنصر سرمایه‌داری و اقتصاد اصلی‌ترین ساختار آن است. کرونا علاوه بر عنصر اقتصاد و سرمایه داری، سیستم پزشکی و درمان را در امریکا هدف گرفته است شاید یک جنگ تمام عیار نمی‌توانست امریکا را مستأصل کند و تلفات بسیار و نابسامانی فراوان برجای بگذارد. حداقل اثرگذاری کرونا در حوزه سیاسی امریکا حذف رئیس جمهور قدرتمند امریکا بود. این کرونا بود که ترامپ را حذف کرد و بایدن را آورد. بایدن یک رئیس‌جمهوری کرونایی است. جالب است که بعدها بتوان این ویژگی را در رفتار و منش بایدن هم پیگیری کرد که چگونه کرونایی عمل می‌کند. در ایران باید ببینیم مرکز نظام اجتماعی کجاست؟ یکی از مراکز حوزه دین است مرکزدوم حوزه دولت و مرکز سوم حوزه خانواده است. چون من نظام اجتماعی ایران را نظام سه پایه می‌دانم و کرونا سه پایه و بنیان اساسی نظام اجتماعی ایران را مورد حمله قرار داده است. حوزه دولت را به‌صورت بنیادین به چالش کشیده و کارایی نظام سیاسی را مورد سؤال قرار داده است. در آغاز، کرونا به انسجام موقت درون نظام کمک کرد ولی در نهایت چون نظام سیاسی در ایران نتوانست از این انسجام ایجاد شده بهره ببرد مشکلاتی برای نظام سیاسی ایجاد کرده است همین دوگانه جدید اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی ریشه‌اش به اثرات کرونا در ساخت سیاسی برمی‌گردد بگونه‌ای که همه متهم می‌کنند نظام سیاسی نتوانست کاری انجام دهد پس نیاز به بیان جدید از دولت و نظام سیاسی برای برون رفت از چالش‌ها و مشکلات اقتصادی است. این مسأله را کرونا خیلی بیشتر از برجام نشان داده است. کانون دیگر هدف‌گیری کرونا عرصه دین است. هنوزعرصه دین در کرونا متمرکز شده و جدایی‌های متفاوتی ایجاد می‌کند. جدایی بین مراکز دینی؛ دین به معنای شریعت، مناسک و امثالهم. فی الواقع کرونا ناخواسته به تولید و تقویت دین فردی کمک می‌کند. دینی که براساس ایمان است و این نوع دین فردی شکل می‌گیرد شاید اگر در دوره‌های گذشته یک اتفاق تاریخی موجب شده بود دین‌گرایی فردی شکل بگیرد در حال حاضر کرونا توانسته به این عرصه وارد شود و فردیت آدم‌ها را مهم کند. ما در آینده نه چندان دور با تمام تلاشی که نظام سیاسی، دینی و مرجعیت و روحانیت خواهند داشت ولی با یک زمزمه از نوع دین فردی و تکثرگرایی بزرگی در عرصه دینی مواجه خواهیم شد. هر چند عالمان حوزه دین داران کمک کردند، مراکز دینی و مساجد را بستند و سعی کردند از تجمع‌های دینی اجتناب کنند تا جان انسان‌ها نجات پیدا کند ولی در نهایت یک نوع امکان بازنگری دینی برای افراد ایجاد کرد. کانون سوم که کرونا مورد چالش قرار داده خانواده است خانواده ایرانی در گذشت سالیان سال تغییرات مهمی پیدا کرده است مثل تغییر ریزش خانواده گسترده، ظهور و قدرت یافتن خانواده هسته‌ای، اهمیت زنان، اهمیت فرزندان و ظهور سالمندی و امثالهم. کرونا خانواده را اول کانون کرد بعد بی‌کانون کرد یعنی اول همه آدم‌ها برای اینکه در جامعه کسی را نبینند به خانواده برگشتند. خانواده یک بار دیگر مهم شد ولی با اینکه خانواده مهم شد کرونا به‌دلیل اثر‌گذاری در ساخت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خودش عاملی برای انفجار درون خانواده شد و خانواده را به یک ساحت انفجاری تبدیل کرد. مسأله دوم تمرکز بسیاری از اتفاقات به درون خانواده مانند واگذاری آموزش به درون خانه‌ها، تفریح و بهداشت به درون خانواده‌ها بود در حالی که خانواده استعدادش را نداشت و ضعیف شده بود و اینجا خانواده را به مرکز چالش‌های بنیادین دیگر در نظام اجتماعی ایرانی تبدیل کرد. بنابراین خانواده اول به مرکز مهم تبدیل شد و بعد بی‌مرکز شد. در دوره جدید و بعد از پایان کرونا خانواده مرکز مهم چالش اجتماعی است و زمینه اتفاقاتی در آینده ایران خواهد بود.
در مجموع باید بگویم کرونای ایرانی بر جامعه ایرانی اثر‌گذاری ماندگاری خواهد داشت فقط باید کرونا از جامعه فاصله بگیرد تا ببینیم چه بر سر جامعه ایرانی آمده است مثل زمان جنگ که بعد از پایان جنگ می‌بینیم چه نوع دگردیسی اتفاق افتاده است. زمانی که توانستند کرونا را از طریق واکسن مهار کنند آن وقت شاهد خواهیم بود کرونا جامعه جدیدی ایجاد کرده است که کمتر تناسبی با جامعه قبل از کرونا دارد. آنجاست که خواهید دید یک دفعه چه اتفاقات عجیب و غریب می‌افتد؛ اولین اتفاق در حوزه سیاست است که از طریق جامعه به چالش‌های ناکارآمدی دچار خواهد شد. چالش دوم دین فردی است و چالش سوم خانواده است که تقسیم کار و جدایی گزینی و فردیت انسان ایرانی ظهور خواهد کرد و بعد اینها اثراتی را در ساخت فرهنگ، اقتصاد و مناسبات جامعه ملی و جهانی ایجاد خواهد کرد و گزاره هایش را در ادبیات و فرهنگ و موسیقی هم خواهیم دید به‌طوری که در آینده ما با نجواهای جدید در هنر و فرهنگ و موسیقی و قصه ایرانی روبه رو خواهیم بود.‌


🔻روزنامه کیهان
📍سوء‌مدیریت فضای مجازی غفلت یا...؟!
✍️عباس شمسعلی

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی نوروزی امسال خود فرمودند: «[دشمنان] از فضای مجازی هم حداکثر استفاده را دارند می‌کنند. خب متأسفانه در فضای مجازیِ کشور ما هم که آن رعایت‌های لازم با وجود این همه تأکیدی که من کردم صورت نمی‌گیرد و در یک جهاتی واقعاً ول است، که بایستی آن کسانی که مسئول هستند حواسشان باشد. همه‌ کشورهای دنیا روی فضای مجازیِ خودشان دارند اِعمال مدیریّت می‌کنند،
[در حالی که] ما افتخار می‌کنیم به اینکه ما فضای مجازی را ول کرده‌ایم! این افتخار ندارد؛ این به هیچ وجه افتخار ندارد. فضای مجازی را بایستی مدیریّت کرد. از این امکان مردم استفاده کنند، برای مردم بلاشک وسیله‌ آزادی است، خیلی هم خوب است امّا نباید این وسیله را در اختیار دشمن گذاشت که بتواند علیه کشور و علیه ملّت توطئه کند. دارند استفاده می‌کنند از این فضا و هدفشان هم همین است که با شیوه‌های روانی، مشارکت مردم را در انتخابات کاهش بدهند.» این بخش مهم از سخنرانی نوروزی امسال رهبر معظم انقلاب را می‌توان از صریح‌ترین نمونه‌های مواضع و گلایه‌های ایشان در مورد نحوه مدیریت فضای مجازی در کشور دانست.
رهبر معظم انقلاب با توجه به اهمیت موضوع، طی سال‌های گذشته بارها و بارها ضمن تأکید بر اهمیت فضای مجازی و نیاز کشور به تقویت در این حوزه بر لزوم مدیریت صحیح این فضا تأکید کرده و ابعاد مختلفی از تلاش دشمنان برای بهره‌برداری از فضای مجازی رها شده را ترسیم نموده‌اند، اما متاسفانه با همه تأکیدات ایشان در این حوزه همانطور که معظم‌له در سخنرانی نوروزی با گلایه بیان فرمودند موضوع مدیریت صحیح فضای مجازی از سوی متولیان امر و مسئولان کشور مورد غفلت قرار گرفته و توجه کافی به آن صورت نگرفته است. اما آیا «غفلت» تعبیر درست و کاملی برای سوء مدیریت جاری در فضای مجازی کشور و میدان دادن به دشمن برای اثرگذاری مخرب فرهنگی، تغییر سبک زندگی ایرانی اسلامی، شکار ذهن و روح فرزندان و انحراف در مسیر تربیت آینده‌سازان کشور، القای یأس و ناامیدی و پمپاژ جنگ روانی، تحریف و وارونه‌نمایی حقیقت و دروغ و حق و باطل و انواع هجمه‌های هدفمند است؟
باید گفت غفلت آن است که با یک هشدار یا تلنگر رفع و اصلاح شود اما وقتی بارها علاوه‌بر تأکیدات رهبر انقلاب، از سوی کارشناسان، رسانه‌ها، علما، خانواده‌های نگران و... به روش‌ها و بیان‌های مختلف نسبت به خطرات شیوه فعلی مدیریت فضای مجازی هشدار داده می‌شود و تغییری در این روند خسارت‌بار رخ نمی‌دهد باز هم می‌توان این شرایط را صرفاً محصول غفلت دانست؟
رهبر معظم انقلاب صحنه موجود فضای مجازی و سرمایه‌گذاری و تحرکات دشمنان در این فضا را به صحنه جنگ تشبیه کرده و علاوه‌بر تأکید مکرر بر حیاتی بودن و قوی شدن در فضای مجازی برای کشور فرموده‌اند: «قوی شدن کشور جزو هدف‌های ما است... ابعاد قوّت ابعاد وسیعی است... امروز قوّت در فضای مجازی حیاتی است؛ امروز فضای مجازی حاکم بر زندگی انسان‌ها است در همه‌ دنیا؛ و قوّت در این [زمینه] حیاتی است» (۳/۱/۱۳۹۹)، ایشان همچنین از لزوم داشتن آرایش جنگی در این حوزه سخن گفته‌اند:«امروز دشمنان از لحاظ فضای مجازی، دارند برنامه‌ریزی می‌کنند برای اینکه از این طریق به کشور ضربه بزنند... [دشمن] از لحاظ فضای مجازی آرایش جنگی گرفته؛ در مقابل این دشمنی که آرایش جنگی در مقابل ملّت ایران گرفته، ملّت ایران بایستی آرایش مناسب بگیرد، باید خودش را آماده کند در همه‌ بخش‌های مختلف» (۱۱/۲/۱۳۹۸).
حال سؤال این است که مسئولان فضای مجازی کشور در بخش‌های مختلف سیاست‌گذاری و ساماندهی و همچنین تأمین زیرساخت‌های مورد نیاز برای قوی شدن، حفظ استقلال و مبارزه در این نبرد مجازی به راستی در جهت قوی شدن حرکت کرده و آرایش جنگی گرفته‌اند؟ آیا رفتار و تحرکات شورای عالی فضای مجازی با تشکیل نامنظم و دیر به دیر جلسات و خروجی‌های کم‌اثر یا مصوبات بدون ضمانت اجرایی و بدون نظارت درست بر روند اجرای آنها، شباهتی به یک اتاق فکر و عملیات در میدان جنگ مجازی دارد؟ آیا رفتارهای عجیب فلان مسئولی که وظیفه خطیر و مهم تامین زیرساخت‌های لازم برای خودکفایی و استقلال کشور در عرصه فضای مجازی کشور و تأمین ابزار و مهمات مورد نیاز رزمندگان و افسران جنگ در عرصه مجازی را دارد اما به جای ارائه گزارش و توضیح درباره چرایی رشد ناکافی و نامطلوب تکمیل شبکه ملی اطلاعات و تقویت توان داخلی در زیرمجموعه‌های آن از جمله حمایت از شبکه‌های اجتماعی و پیامرسان‌ها و موتورهای جست‌وجوی داخلی که از سطح فنی خوبی برخوردار هستند، مشغول بارگذاری لیست آهنگ‌ها و فیلم‌های مورد علاقه خود آن هم در بستر شبکه‌های اجتماعی مخرب غربی است نشان از تدبیر و آرایش جنگی یک فرمانده است؟ این شیوه مدیریت در عرصه نبردی که قابل کتمان نیست خیال دشمن را نگران می‌کند یا آسوده؟ آیا می‌توان تصور کرد فرمانده ترابری یا مسئول ساخت معبر و خاکریز مورد نیاز سربازان در زیر آتش دشمن، به جای انجام وظیفه‌ای که یک لحظه غفلت از آن می‌تواند جان سربازان یا مردم را به خطر بیندازد با فراغ بال و خیال راحت مشغول سلفی گرفتن با در و دیوار باشد؟!
همین حاشیه‌پردازی‌ها و غفلت از عمل به وظایف اصلی از سوی مسئولان فضای مجازی و انفعال شورای عالی فضای مجازی است که باعث شده کشور در زمینه رشد زیرساخت‌های مورد نیاز برای استقلال و قوی شدن در عرصه فضای مجازی با تأخیر روبرو باشد. در همین زمینه رهبر انقلاب تا‌کنون در چند نوبت از تاخیر در تکمیل شبکه ملی اطلاعات گلایه کرده‌اند. ایشان در تاریخ ۲/۶/۹۹ اظهار داشتند:«شبکه‌ ملی اطّلاعات اجزائی دارد، این اجزا باید در زمان‌بندی‌های مشخّص تحقّق پیدا کند؛ آدم می‌بیند که تحقّق پیدا نمی‌کند، از زمان‌بندی‌ها عقبند؛ یا سیاست‌های اصولی‌ای در زمینه پهنای باند وجود دارد که مکرّر ابلاغ شده، خب این سیاست‌ها باید رعایت بشود و اینها مورد درخواست و تأکید مؤکّد اینجانب است.»، ایشان در جایی دیگر می‌فرمایند: «در مسئله‌ فضای مجازی، آنچه از همه مهم‌تر است، مسئله‌ شبکه‌ ملی اطّلاعات است. متأسفانه در این زمینه کوتاهی شده. اینکه ما به‌عنوان اینکه نباید جلوی فضای مجازی را گرفت، در این زمینه‌ها کوتاهی کنیم، این مسئله‌ای را حل نمی‌کند و منطق درستی هم نیست... کشورهایی که شبکه‌ ملّی اطّلاعات درست کرده‌اند و [فضای مجازی را] کنترل کرده‌اند به نفع ارزش‌های مورد نظر خودشان، یکی دو تا نیستند». (۲۲/۳/۱۳۹۶)
البته برخی شیطنت‌ها و تلاش‌ها برای انحراف افکار عمومی از سوی برخی رسانه‌ها و جناح‌های سیاسی وابسته به دولت وجود دارد که انتقاد منتقدان به وضعیت یله و رهای مدیریت فضای مجازی را به جای پاسخگویی مترادف با اعتقاد منتقدان به فیلترینگ گسترده و سلب آزادی مردم یا علم‌گریزی و به روز نبودن آنها جا می‌زنند در حالی که بسیاری از منتقدان خود از فعالان عرصه فضای مجازی هستند و مخالفتی با استفاده درست از این فضا ندارند فقط خواستار اعمال مدیریت صحیح بر این فضا از سوی مسئولان هستند و در همان حال بسیاری از کسانی که منتقدان را به علم‌گریزی و نا آگاهی متهم می‌کنند افرادی کم‌سوادند و در سطح پایین از درک و شعور اجتماعی قرار دارند. کاش همین طیف‌های مدعی رها بودن لزوم فضای مجازی قدری شیوه مدیریت این فضا را از کشورهایی که گاه سنگ آنها را به سینه می‌زنند می‌آموختند. نمونه‌های بسیار زیادی از کشورهای اروپایی، آمریکا و کشورهای کوچک و بزرگ دنیا را می‌توان مثال زد که با اتخاذ روش‌ها و قوانین سختگیرانه در حوزه فضای مجازی اجازه نمی‌دهند ذره‌ای از منافع این کشورها تهدید شود. نمونه‌های زیادی از مجبور کردن پیامرسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی غیر بومی به تبعیت قوانین داخلی کشورها از جمله در ترکیه، چین، استرالیا، روسیه، آمریکا و... و تلاش کشورها برای حرکت به سمت حمایت از امکانات و خدمات بومی را می‌توان برشمرد که متاسفانه دقیقاً برعکس شیوه مدیریت منفعلانه این فضا در کشورمان است.
برخی مدیران ما گاه در تقلید مدیریت لیبرالی از غربی‌ها نیز لیبرال‌تر می‌شوند، مثلا وقتی گفت‌و‌گوی همراه با نگرانی نماینده زن کنگره آمریکا که به عنوان مادر پنج فرزند با مطالبه‌گری از مدیران فیسبوک و... خواستار توضیح آنها درباره تهدید این شبکه‌ها علیه کودکان می‌شود را در کنار برخی بی‌خیالی‌های موجود در بین مدیران داخلی که روز به روز معضلات و خطرات و تهدیدات فضای مجازی رها شده برای کودکان را بیشتر از قبل می‌بینند و حس می‌کنند اما شیوه خود را اصلاح نمی‌کنند قرار می‌دهیم نمی‌دانیم چه باید بگوییم.
از سوی دیگر گاه در بین برخی مسئولان کشورمان در حوزه مجازی یا حوزه‌های اجرایی دیگر به جای حمایت از شبکه‌های اجتماعی داخلی و فرهنگ‌سازی در استفاده از آنها، شاهد سبقت و ‌اشتیاقی عجیب برای استفاده از پیامرسان‌های خارجی هستیم! مثلا یک برنامه صوت‌محور جدید آمریکایی که تازه در کشورمان در حال عرضه است این روزها محل حضور تعداد زیادی از وزرا و مسئولان دولتی شده است و چه بسا همین حضور و تبلیغ بیشتر به شناخته شدن این پیامرسان غیر بومی کمک می‌کند!
وقتی از لزوم مدیریت فضای مجازی می‌گوییم از وزیر مربوطه می‌شنویم که «اینترنت ماهواره‌ای خواهد آمد و مردم هم از آن استفاده خواهند کرد. حکمرانی همه دنیا دچار چالش خواهد شد، هدف هم فقط ایران نیست، هدف تغییر تکنولوژی و سبک زندگی در دنیاست.» البته این مسئول پاسخ نمی‌دهد آیا می‌توان در صحنه جنگ بگوییم چون دشمن مثلاً قدرت موشکی قوی‌ای دارد پس دیگر مرزها را رها کنید؟! آیا نباید به تقویت توان داخلی برای مبارزه با دشمن پرداخت؛ همان کاری که شهید طهرانی‌مقدم کرد؟
حال که رهبر معظم انقلاب خود یکی از حامیان اصلی استفاده صحیح از فضای مجازی هستند و حتی بارها بر لزوم تولید محتوا در این فضا تأکید داشته‌اند، صریح‌تر از همیشه نارضایتی خود از رها بودن مدیریت فضای مجازی را بیان فرموده‌اند، وظیفه جدی مجلس، قوه قضائیه، دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی است که جدی‌تر از همیشه به موضوع ورود کرده و با کم‌کاری‌ها و ترک فعل‌ها یا برخی وادادگی‌های مضر در عرصه مدیریت و شاید خیانت‌ها و اهداف پشت پرده‌ای که مانع قدرت‌یابی مجازی کشور می‌شوند برخورد نمایند.
ظاهراً از دولت فعلی با این روش مدیریت و نگاه غلط به مدیریت فضای مجازی که در جاهایی با اهداف سیاسی نیز گره خورده است نباید انتظار تغییر روش به نفع کشور و مردم را داشت هر چند وظیفه نظارت بر انحرافات و ‌اشکالات همچنان بر عهده مجلس، دستاه قضا و... است اما باید یکی از اهداف اصلی دولت آینده را اصلاح شیوه‌های مخرب و غلط مدیریت فضای مجازی و تلاش برای تقویت جایگاه ایران در عرصه بومی‌سازی بیشتر این فضا از جمله تکمیل شبکه ملی اطلاعات دانست.


🔻روزنامه اطلاعات
📍سیاستِ آب
✍️سیدمسعود رضوی

استفاده و بهره گیری از هر پدیده ای، نیازمند آموزش جمعی و وضع قواعدی برای جلوگیری از سوءاستفاده و تزاحم و اصطکاک میان مردم است. اجتماعات متمرکز و متراکم امروز، با جوامع پراکنده در پهنه‌های قدیم تفاوت زیادی دارند. اگر درست‌تر بگوییم، هیچ شباهتی ندارند. مناسبات و مفاهیم، برای ما متفاوتند و آنچه در گذشته برآورندة نیازی طبیعی بوده است، امروزه بدون برنامه ریزی و امکانات و تقسیمات و محاسبات بسیار پیچیده قابل دسترسی و استفاده نیست.

ازجمله، آب شرب و مصرفی که با لوله کشی و سدها و افزوده‌های پاکساز و مسیرهای انباشت و دفع فاضلاب و…، به وسیلة ابزارها و نقشه‌های بسیار پیچیده راهی خانه من و شما و دیگر شهروندان می‌شود و بیشتر مردم بدون ملاحظه آن را مصرف و برخی نیز اسراف و به فاضلابی سمّی بدل می‌کنند. دولت‌ها البته متفاوتند و آنچه بر ما گذشته نگرشی مصرف گرا و اهرمی گذرا بوده است، که آب را به شهروندان می‌فروشد تا در بهترین حالت هزینه‌های متعدد و پروژه‌های مورد نیاز برای فراهم‌سازی منابع تازه از آب و احیانا تعمیر و نوسازی فراهم آید.

بیان این نکات، شاید بدیهی به نظر آید، اما تمامی آنچه که امروزه بدیهی و در زمرة اولیّات زندگی محسوب می‌شوند، در گذشته آرزو و خیالی بیش نبوده‌اند؛ از جمله پرواز یا سفر به اعماق دریاها یا ارتباط با کسانی در آن سوی جهان به سر می‌برند و آگاهی بر گفتار و آشنایی با پندار و کردارشان!

مردمان قدیم، آب مورد نیازشان را از چشمه و رود و قنات و چاه، یا ذخیرة آب باران فراهم و مصرف می‌کردند و جایی که آب نبود آبادانی و جمعیت‌های انسانی هم نبود. با این حال آب مبنا و معنای مهمی داشت و سرچشمه زندگی و مهم‌ترین سرمایه و نیاز تمامی انسان‌ها به شمار می‌رفت. مهاجرت‌های بزرگ در تاریخ بشر و شکل گیری تمدن‌ها در کنار رودهای بزرگ بوده است؛ از رود زرد و گنگ و سند و جیحون، تا دجله و فرات و نیل در آسیا و افریقا.

این روزها سد النهضه با شرکت سه کشور افریقایی در حال اتمام و بهره گیری است. همین یک مورد، نمونه مشخصی از راهبردهای آینده نگرانه است که به وضوح آب شیرین را کالای استراتژیک تشخیص داده‌اند و به درستی می‌فهمند که هر سرمایه گذاری و کاری در این زمینه، قدرت افزا و رهایی بخش خواهد بود و سود و سیاست و سرمایة عظیمی به صاحبان و کنترل‌کنندگان منابع آبی خواهد بخشید. ترکیه نیز با استفاده از ضعف و تشتت در عراق و سوریه، در همین مسیر گام‌های شتابان برداشته و حتی افغانستان مشغول تدبیرهایی در همین راه و راهبرد شده است.

از شگفتیهای تمدن و تاریخ بشر آنکه در بسیاری از موارد انگاردوباره باید به سرچشمه‌ها و الگوهای نخستین بازگشت. آب از نیازهای بی جایگزین است و اگر نفت به طور متناوب و محدود، سرمایه‌ای به خزانه حکومت و دولت سرازیر می‌کند، آب راهبرد حیات ما در جادة زندگی و شرط بودن یا نبودن ما محسوب می‌شود. امروزه معنای سیاست، حضور در عرصة دولت است و همگام شدن با الیگارشی نهادهای تکنوکراسی و بوروکراسی برآمده از آن. داشتن و اِعمال قدرت و حاکم بودن و فرمان راندن و اهرم‌های مالی و نظامی و امنیتی و… از جمله لوازم ضروری سیاست شمرده شده‌‌اند. ‏

‏ اما به نظرم به سرعت این تلقی قرون وسطایی در حال بی‌اعتبار شدن است و باید در این مورد هم به نظر و آرای آموزگاران دیرین و فیلسوفان کهن بیندیشیم. از کنفسیوس و بودا که ما را به همراهی طبیعت و احترام به حیات فرا می‌خواندند و انسان را در پیوستی ناگسستنی با زمان و زمین می‌جستند، تا افلاطون و ارسطو و فارابی و بوعلی سینا که تدبیر منزل و بحث مدن را ذیل سیاست یا الزام انضمامی آن قلمداد می‌کردند.

امروز باید بیندیشیم که چرا آموزش بهره‌وری از منابع طبیعی و تاریخ آب و کیفیات استفاده از طبیعت و حفظ محیط زیست را از کودکی به فرزندانمان نیاموختیم؟! چرا هیچ درسی در این زمینه‌ها و هیچ اردوی عملی و کنفرانسی در این موضوعات به عنوان زیربنای زندگی به کودکان از سنین اولیه آموزش ندادیم؟! تاوان این غفلت بسیار سنگین خواهد بود.

استفادة بهینه از هر عنصر ضروری و کمیاب در زندگی جمعی، نیازمند آموزش است. نمی‌توان بر اساس غریزه و در هنگام بحران به دنبال رفع نیاز روانه شد. باید برنامه داشت، آموزش دید و آموزش داد. باید سرمایه‌گذاری کرد، از تجربه و علم و تکنولوژی‌های باکیفیت بهره مند شد، باید گنجهای زندگی و طبیعت یعنی آب و هوا و غذا و ژنوم متنوع حیات را در تمامی گونه‌ها، از یاخته‌های مرجانی در دریاها تا گیاه و انسان در سراسر زمین با وسواس و دقت حفاظت کرد.

علم محصول تجربه‌های تمامی فرزندان بشر و دارایی مشترک تمدن‌ها و فرهنگ‌های گذشته و حال است. ربطی به عقاید ندارد و برای بهبود سطح زندگی، تعمیق اندیشه و رفع نیازهای انسانها، پیش رفته و گسترش یافته است. نباید به بهانه‌های سیاسی یا ایدئولوژیک، مانع تحرک علمی و پیشرفت تکنولوژی شد؛ این هم جفا به علم است و هم بی‌وفایی به اعتقاد و آیین.

با این اوصاف از هر جنبه‌ای که به موضوع بنگریم، آب برای ایران یک مسأله حیاتی و در صدر مسائل داخلی، منطقه‌ای و جهانی است. هر غفلت و اشتباهی تاکنون صورت گرفته از جمله توجیهات بی‌منطق و بلکه فاجعه بار برای ساخت سدّ ناسنجیده‌ای که آب شرب و شیرین کرخه را به نمکزاری مهلک پیوند داد و اینک جز خسارت و ویرانی برجای ننهاده باید جبران شود.‏

دولت‌ها، باید بپذیرند که ما در عصر خشکسالی طولانی و مستمر قرار داریم و افزایش اتفاقی میزان بارندگی در برخی سال‌ها نباید دستاویز اهمال و فراموشی مصیبت خشکسالی قرار گیرد. بر این مبنا، سیاست‌های آب باید جامع، بلندمدت، مستمر، متناسب با پهنای جغرافیایی و مناطق اقلیمی اتخاذ شود. آنچه طی سالیان اخیر از آن به عنوان کوچ جمعیت از مناطق شرقی و جنوبی به مناطق شمالی و غربی نام می‌برند، پدیده‌ای بسیار خطرناک از حیث آمایش سرزمینی و امنیت ملی است که خط تشدید و تسریع آن با تداوم بحران آب، در پیش است. ‏


🔻روزنامه اعتماد
📍سطوح دروغ
✍️عباس عبدی

دروغ کلمه مشترکی است که حالات یا سطوح گوناگونی دارد. دروغ، یعنی آگاهانه خلاف واقع گفتن است. دروغ با اشتباه فرق دارد. ما به خیلی از پرسش‌ها پاسخ غلط و اشتباه می‌دهیم و نه دروغ. دروغ هنگامی است که پاسخ صحیح را می‌دانیم و آگاهانه نادرست بگوییم. آنچه که برای جامعه خطرناک است، دروغگویی است. اشتباه را می‌توان و می‌باید تصحیح کرد ولی دروغ‌گو کوششی برای تصحیح ندارد چون می‌داند دروغ است. با این مقدمه می‌خواهم چند سطح دروغ را از یکدیگر تفکیک کنم. اولین و پایین‌ترین سطح دروغ هنگامی است که می‌دانیم مخاطب ما از حقیقت ماجرا مطلقا اطلاعی ندارد و هیچ راه متعارفی هم برای اطلاع از حقیقت برای دیگران وجود ندارد. برای مثال قصد مسافرت داریم ولی اگر کسی بپرسد که سفر می‌روی به دروغ بگوییم که خیر. او راهی به ذهن ما ندارد که بداند آیا دروغ می‌گوییم یا راست؟ سطح بالاتر دروغ هنگامی است که مخاطب به گزاره ما شک می‌کند و احتمال دروغ می‌دهد. مثل دانش‌آموز تنبلی که علت انجام ندادن تکالیف خود را بیماری اعلام می‌کند که به‌طور معمول فرض بر دروغ بودن ادعای او است، مگر آنکه خلافش ثابت شود! در این موارد می‌توان با قدری پرسش و پاسخ واقعیت ماجرا را نیز دریافت. سطح بالاتر، دروغی است که مخاطب آگاه به دروغ بودن آن است، ولی دروغگو گمان می‌کند که او نمی‌داند. مثلا فردی مرتکب جرم شده و نزد پلیس و دادگاه انکار می‌کند، و گمان می‌کند که آنان از واقعیت امر خبر ندارند، در حالی که آنان به دلیلی، سند معتبر یا فیلمی از ارتکاب جرم او را دارند. دروغگو در این مرحله هنگامی که با سند مواجه می‌شود، به یک باره فرو می‌ریزد و شرمنده دروغگویی خود می‌شود.
سطح بعدی دروغی است که می‌دانیم مخاطب اطمینان عرفی دارد که ادعای ما دروغ است، ولی در هر حال جا برای انکار کماکان وجود دارد. اگر پرونده‌های قتل‌ها را پیگیری کرده باشید، از این نوع دروغ در دادگاه‌ها زیاد دیده می‌شود. ولی با این حال همیشه یک احتمال وجود دارد که ادعای طرف دروغ نباشد، حتی اگر این احتمال ضعیف باشد.
سطح بعدی دروغ چنین است که مخاطب ما یقین دارد که آنچه می‌گوییم دروغ است، و ما هم می‌دانیم که او آگاه از ماجرا است و جالب است که دیگران هم می‌دانند واقعیت چیست و هیچ چیز غیر آشکاری وجود ندارد و حقیقت بر همه آشکار است، با این حال دروغگو به چشم دیگران زل می‌زند و با اعتماد به نفس کامل، دروغ می‌گوید و حتی تعجب می‌کند که چرا حقیقتی به این آشکاری نادیده گرفته می‌شود. در واقع به اینها نمی‌توان دروغگو گفت. البته این افراد مراحل قبلی دروغ را نیز به راحتی طی می‌کنند و بیان دروغ برای آنان حتی ساده‌تر از بیان راست برای مردم عادی است. ولی این سطح از دروغ را باید به گونه دیگری توصیف کرد. شخصا در جریان آخرین پرونده‌ام، موجودی را که چنین دروغ‌هایی می‌گفت بارها تجربه کردم. این نوع رفتار را باید در قالب مشهور «چشم دریده» و گستاخ و بی‌شرم توصیف کرد. فقط کسانی مرتکب این رفتار می‌شوند که هیچ خط قرمز اخلاقی آنان را محدود نمی‌کند. هیچ حس اخلاقی ندارند و فاقد وجدان هستند. مشکل فقط آنان نیستند. در جامعه‌ای که چنین افرادی با طرد کامل اجتماعی مواجه نشوند، آن جامعه حتما ایرادات اساسی دارد. این موجودات را بیشتر باید در میان قدرتمندان یا سیاستمداران پیدا کرد. مردم عادی آنقدر بی‌شرم و بی‌وجدان و قدرتمند نیستند که چنین نوع گفتاری را پیشه کنند. شکل‌گیری این رفتار و گفتار در جامعه به منزله سقوط اخلاقی آن جامعه است. به ویژه هنگامی که به صورت آشکار در فضای عمومی رخ دهد. جامعه‌ای که دروغگویی جرم محسوب نشود، سهل است که دروغگو جایزه بگیرد، آخر و عاقبت خوبی در انتظارش نیست. آن هم دروغ در این حد که جز با بی‌شرمی قابل توصیف نیست. در کشورهای توسعه‌یافته دستگاه‌های دروغ‌سنج هست که با اتصال آن به نقاطی از بدن، اگر فرد دروغ بگوید، از طریق تغییرات ضربان قلب یا علایم دیگر، دستگاه اعلام دروغگویی می‌کند. ولی کسانی که به این حد از چشم‌دریدگی و بی‌شرمی برسند، به‌طور قطع دستگاه دروغ‌سنج را نیز به زانو در می‌آورند زیرا مرز میان راست و دروغ برای آنان برچیده شده است. جامعه‌ای که فاقد چنین مرزی باشد، روی آرامش را نخواهد دید، زیرا دروغگویی مقرون به‌صرفه‌ترین رفتاری می‌شود که باید انجام داد.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌سیاست‌مدار و هنرمند علیه جامعه مدنی
✍️حمزه نوذری

در چند روز اخیر (نوروز ۱۴۰۰) دو رخداد در جامعه شکل گرفت و بازتاب وسیعی پیدا کرد که وجه مشترک هر دو بی‌توجهی و تضاد با جامعه مدنی بود. رخداد نخست امضای سند همکاری با کشور چین بود. واکنش‌های متفاوتی نسبت به این برنامه به وجود آمد. این واکنش‌ها را می‌توان مانند پیوستاری در نظر گرفت که در یک ‌سر پیوستار دیدگاهی قرار دارد که این سند همکاری را با قرارداد ترکمنچای مقایسه می‌کند و آن ‌را به همان مقدار باعث ضرر و زیان مردم ایران می‌داند. در سر دیگر پیوستار تفکری قرار دارد که امضای این سند را به عنوان تحقق نگاه به شرق و مقابله با استعمار نوین آمریکا ستایش می‌کند. حامیان این تفکر اعلام کردند که چرا زودتر این سند همکاری که ما را بی‌نیاز از برجام می‌کند، محقق نشده است. در میانه پیوستار دیدگاه‌های متعددی قرار دارد ازجمله برخی معتقدند که سرمایه‌داری بدون دموکراسی چینی در حال توسعه به تمامی کشورهاست. دولتمردان ایرانی به ‌دنبال سرمایه‌داری منهای دموکراسی چینی هستند که برای جامعه ما مناسب نیست. برخی نیز معتقدند امضای سند همکاری دوجانبه و چندجانبه با کشورهای دیگر امری معمول و متداول است. برخی به خصلت‌های چینی‌ها اشاره کردند و چینی‌ها را به‌ دلیل تجربه تمامیت‌خواهی و تعهد‌نداشتن به مفاد قرارداد شایسته سرزنش می‌دانند. اما مسئله مهم بی‌توجهی دولت (به‌معنای عام آن) به درخواست جامعه مدنی برای انتشار متن کامل سند همکاری است. سخنگوی دولت در مقابل این خواست جامعه مدنی اعلام کرده است که دولت چین مایل به انتشار آن نیست و مردم نگران نباشند چون این سند همکاری است و نه قراردادی که تعهد‌آور باشد. این سخن به‌معنای آن است که سیاست‌مداران ایرانی خواست دولت چین را ارجح دانستند و در مقابل جامعه مدنی موضع گرفتند که می‌توان گفت طرد و کنار‌گذاری جامعه مدنی است. رد درخواست جامعه مدنی برای انتشار متن کامل سند همکاری به گمانه‌زنی‌ها درباره مفاد این سند دامن زده است. رخداد دوم مرگ دردناک یکی از مجریان سابق صداوسیما بود. نکته مهم واکنش هنرمندان به این اتفاق بود. برخی هنرمندان جامعه مدنی مردم را قاتل این هنرمند اعلام کردند. این عبارت‌ کسی که شما کشتید، مرد، اوج موضع‌گیری‌های هنرمندان بود؛ البته برخی دیگر نیز با ادبیات این‌چنینی خطاب به مردم نکاتی مطرح کردند. در چند سال اخیر و با گسترش شبکه‌های اجتماعی، جامعه مدنی به دو‌رویی، تزویر و نان به نرخ روز خوردن هنرمندان انتقادات جدی وارد کرده بود. نقد جامعه مدنی نسبت به خانم مجری متوفی از همین زاویه مطرح شده بود. قبل از این جامعه مدنی ناصداقتی یکی از بازیگران مطرح سینما را که جایزه جهانی ارزشمندی نیز به دست آورده است، نقد کرده بود. مردم از تناقض گفتار این بازیگر با رفتارش در آمریکا که به صورت ناشناس واکسن کرونا دریافت کرد، گله و شکایت کردند، هرچند برخی افراد در نقد منصفانه عمل نکردند که واکنشی عجیب از طرف این بازیگر را به دنبال داشت.

کسی که موقع دریافت جایزه اسکار اعلام کرد این جایزه را به مردم ایران تقدیم می‌کند، در مقابل این نقد اعلام کرد وامدار هیچ فردی نیست و کانال‌های ارتباطی با مردم را بست. رفتار دولتمردان و هنرمندان در این دو رخداد شبیه به هم و در مقابل جامعه مدنی بود. دولتمردان درخواست جامعه مدنی را فدای تقاضای دولت چین کردند و برخی هنرمندان نیز جامعه مدنی را قاتل مجری تلویزیون معرفی کردند. بر اساس این طرز تفکر جامعه مدنی فقط باید مطیع و تحسین‌گو باشد. اما زمانی که جامعه مدنی منتقد می‌شود باید در مقابلش ایستاد یا با طرد یا با اتهام به قتل. زمانی‌ که سیاست‌مداران و هنرمندان به افتخاری نائل می‌شوند، در مقام سخن خود را وامدار مردم می‌دانند و آنان را ولی‌نعمت خود تلقی می‌کنند اما زمانی که نقد می‌شوند، ناقدان را مذمت می‌کنند. هنرمند وقتی جایزه می‌گیرد آن را به مردم ایران تقدیم می‌کند و دولتمردان مردم را صاحبان اصلی انقلاب و نظام می‌دانند اما وقتی جامعه مدنی عدم صداقت آنها را متذکر می‌شود، کنار گذاشته یا قاتل پنداشته می‌شود. هر دو این کنشگران خواهان هوراکشیدن و کف و سوت زدن جامعه مدنی هستند. جامعه مدنی را باید با نقد و تحسین‌شان پذیرفت. هنرمندی که بابت نقد جامعه مدنی از آنها قهر می‌کند و سیاست‌مداری که ارائه‌ندادن متن سند همکاری به جامعه مدنی را امری متداول و مرسوم می‌داند، باید نقد کرد. منتقد را قاتل نامیدن هیچ توجیهی ندارد و واقعیتی را برملا نمی‌کند. دولتمرد یا هنرمندی که مبلغ چیزی می‌شود ولی در عمل به سخن خود بی‌توجهی می‌کند، باید تحسین کرد یا نقد؟ جامعه مدنی سال‌ها رفتار دولتمردان و هنرمندان را رصد کرده‌اند، سخنان و حرف‌هایشان را شنیده‌اند. پس حق دارند مطابق معیارهای خودشان سیاست‌مداران و هنرمندان را نقد کنند. سیاست‌مدار و هنرمند هر دو مردم را به تحسین یا سکوت دعوت می‌کنند. جامعه مدنی حق دارد نقد کند هم سیاست‌ها را و هم رفتار هنرمندان را. آیا اگر مردم دورویی و تزویر هنرمندان را نقد کنند، به معنای دوربودن از ادب و انصاف است ولی برخی هنرمندان منتقدان را قاتل بنامند، سزاست؟


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍برنامه یا توافق‌نامه؟
✍️ابوالفضل علمایی‌فر

در اسفندماه ۱۳۹۴ که رئیس‌جمهور چین به ایران سفر داشت، دو کشور بیانیه‌ای به‌عنوان مشارکت جامع راهبردی ایران و چین منتشر کردند که در بند ۶ آن قید شده بود یک برنامه بلندمدت تنظیم خواهند کرد.

با توجه به اینکه این بیانیه به‌صورت هم‌زمان در هر دو کشور منتشر شده بود، در شهریورماه ۱۳۹۸ که محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان به چین سفر کرد، در واقع پیش‌نویسی که طرف ایرانی تدوین کرده بود به دوستان چینی داده شد و طرف چینی نیز نظرات خود را به طرف ایرانی مخابره کرد. در نهایت در فروردین‌ماه امسال دستگاه‌های داخلی هر دو کشور مجددا نظرات خود را اخذ کردند و در سفر اخیر وزیر خارجه چین، این سند به امضای طرفین رسید. نام این سند «برنامه» است و در واقع چین و ایران در این برنامه تلاش کردند با توجه به مزیت‌های مطلق و نسبی و سابقه تاریخی همکاری که طی سال‌های متمادی داشتند، بتوانند با یکدیگر تعاملات دوطرفه‌ای را برقرار کنند. طبیعی است در این شرایط برخی از کشورها مخصوصا به دلیل تحریم‌ها‌ حساس شوند و موج‌های خبری را در این رابطه راه بیندازند.

یکی از سوالاتی که در سطح جامعه نیز بارها تکرار شد این بود که چرا متن دقیقی در رابطه با سند همکاری ایران و چین در اختیار شهروندان قرار نگرفته است؟ چینی‌ها براساس سطوح روابطی که تعریف کرده‌اند با ۷۸ کشور و پنج سازمان مختلف در جهان برنامه همکاری دارند. ایران هم کشوری مستقل است و هزینه بسیار زیادی برای کسب استقلال داده است-کمااینکه بحث تحریم‌ها، اهمیت حوزه استقلال برای ایران را نشان می‌دهد- قاعدتا چنین کشورهایی موضوعاتی دارند که به صورت محرمانه انجام می‌شود. این در حالی است که هیچ کشوری حاضر نیست، تمام موضوعات و برنامه‌های بلندمدتی را که در نظر دارد، در معرض عموم قرار دهد. قطعا در خصوص برنامه بلندمدت همکاری ایران و چین هم با توجه به توافقی که طرفین داشته‌اند و براساس مزیت‌ها و امتیازهایی که دارند، با یکدیگر بر سر میز گفت‌وگو نشسته‌اند. البته توافقی که به صورت برابر، برد-برد و با اطلاع تمام نهادهای ذی‌ربط انجام شده است. بر همین اساس نیاز به این نیست که تمام جزئیات همکاری را ارائه کرد و موضوعی که کشورهای غربی هم بسیار روی آن تاکید دارند و حساسیت‌زایی می‌کنند از مبنا با تناقض‌هایی همراه است. بسیاری از این کشورها خودشان هم قراردادهای بسیار زیادی با کشورهای دیگر منعقد کرده‌اند که جزئیات آن را فاش نمی‌کنند. ضمن اینکه باید تاکید کرد، این یک برنامه است و هیچ گاه نیاز نیست جزئیات برنامه‌ها را ارائه کرد که همه کشورها بدانند قرار است چه اتفاقی رخ دهد.

اما موضوع دیگری که مورد پرسش قرار گرفت این بود که سند همکاری ایران و چین به دست وزرای خارجه دو کشور به امضا رسید. پرسش این بود که میزان اهمیت این توافق آیا در حد وزیران است یا بالاتر از آنهاست؟ ابتدا باید گفت، درست این است که ما از این سند به‌عنوان یک برنامه راهبردی راه یاد کنیم. برنامه راه، حتی با یادداشت تفاهم متفاوت است، حتی با موافقت‌نامه یا قرارداد نیز معنی واحدی ندارد. هر کدام از این مباحث، معنای حقوقی و بار حقوقی و موضوعات خاص خود را دارند. این یک برنامه راه برای همکاری است و اسم این سند هم برنامه جامع همکاری ایران و چین است. بنابراین مفهوم واقعی نامی است که بر این سند گذاشته شده است. بنابراین حساسیت‌هایی که از سوی برخی صورت می‌گیرد، کاملا خارج از اصول قرار می‌گیرد، چون نه قرارداد است و نه نامی از عددی در آن ذکر شده یا نه بحثی بوده که قراردادی به امضا رسیده است.

در واقع برنامه راهبردی به مفهوم این است که زمینه را برای انعقاد قراردادها فراهم و حوزه‌های همکاری را برای هر دو طرف مشخص می‌کند و در این چارچوب است که همکاری‌ها با یکدیگر شکل می‌گیرند. در واقع در برنامه راه، مزیت‌ها و حوزه‌های همکاری و برنامه‌هایی که در کشور می‌توانند در یک چشم‌انداز بلندمدت کار کنند، مشخص می‌‌شود. بر همین مبنا در این سند، چشم‌انداز یک برنامه بلندمدت بین دو کشور ترسیم شده است و دو کشور در این زمینه با هم به توافق رسیده‌اند. بنابراین بسیاری از موضوعاتی که در حال طرح شدن است، خارج از حوزه بحث قرار دارد. در نتیجه این برنامه راه فعلا در سطح دو وزیر به امضا رسیده است.

چرا چین؟

باید پذیرفت یک اتفاق بسیار مهم در شرق آسیا با محوریت چین رخ داده و قدرتی مانند این کشور ظهور کرده و بدیهی است که کشورهای دیگر بخواهند برنامه‌ای برای بهره‌برداری دوجانبه بر مبنای راهبرد برد-برد با فرصت جدیدی که در عرصه نظام بین‌الملل ایجاد شده، داشته باشند. باید پذیرفت که برجام و بحث کرونا واقعیت‌هایی را در عرصه نظام بین‌الملل چه در حوزه اقتصاد و چه در حوزه سیاست و فرهنگ مشخص کرده است و نشان داد که بسیاری از کشورهای غربی که ادعای بزرگی داشتند در عرصه عمل بسیار کوچک بودند و نتوانستند به تعهدات خود جامه عمل بپوشانند. ضمن اینکه آمریکا بدعهدی کرد. بنابراین بسیاری از کشورها با توجه به تحولات نظام بین‌الملل قاعدتا برای استفاده از فرصت جدیدی که به وجود آمده است برنامه‌ریزی می‌کنند و ایران نیز از این امر مستثنی نیست. در واقع این برنامه همکاری، یک نوع فرصت‌سازی برای کشور به شمار می‌رود که در چارچوب آن یک برنامه بلندمدت با یک کشور قدرتمند در عرصه اقتصاد و سیاست ترتیب دهد.

چند نکته در مورد فصل همکاری‌ها

چند نکته را باید درخصوص این برنامه همکاری مشترک عنوان کرد. اولا باید پذیرفت دیپلماسی یک فن و حرفه است و به‌عنوان یک کار تخصصی باید مورد توجه قرار گیرد. آوردن دیپلماسی به کف خیابان به سود کسی نیست و کسانی که این کار را می‌کنند به فکر منافع خودشان هستند. سیاست و دیپلماسی یک کار تخصصی است و این موضوع به معنی بی‌توجهی به افکار عمومی نیست. افکار عمومی قابل احترام است و باید در مقابل آن پاسخگو بود، اما باید پذیرفت که دیپلماسی یک کار تخصصی است. نکته دیگر این است که مرکل از زمانی که به قدرت رسید، ۱۴ بار به چین سفر کرده است. بزرگ‌ترین شریک تجاری آلمان در حال حاضر چین است و قراردادهای بسیار زیادی هر دو کشور منعقد کردند و جای تعجب است که یک‌هزارم از مسائلی که مطرح است در مورد مرکل نیست. در مورد انگلستان هم اوضاع همین گونه است و خود آمریکایی‌ها هم تبادلات بسیاری با چینی‌ها دارند. چه بخواهیم و چه نخواهیم، چین قدرتی است که در نظام بین‌الملل ظهور کرده و قاعدتا فرصت‌ها و تهدیدهایی را ممکن است با خود به همراه داشته باشد. عاقلانه این است که از این فرصت استفاده کنیم.

نکته بعدی اینکه چینی‌ها اولین کشوری بودند که پروژه ساخت مترو را در ایران اجرا کردند و این در حالی بود که به مراتب از قیمتی که فرانسوی‌ها پیشنهاد داده بودند، برای ما ارزان‌تر محاسبه شد. این پروژه، به‌عنوان یکی از موفق‌ترین پروژه‌ها با فناوری بالای چین در خارج از چین در آن زمان رخ داد. سوال اینجاست، آیا ما اکنون می‌توانیم تهران را بدون مترو تصور کنیم؟ این نشان‌دهنده هوشمندی ما بود که بعد از اینکه فهمیدیم چینی‌ها در این زمینه توانمند هستند، ساخت متروی تهران را با آنها کلید زدیم. بعد از آن تا سال ۲۰۲۰، سفارش‌های شرکت‌های چینی برای ساخت تجهیزات مترو پر شد.

درمورد مترو چین هم این نکته را باید یادآوری کرد که این کشور توانست در طول ۱۲ سال ۳۹ هزار کیلومتر قطار پرسرعت بسازد و کشوری مانند ژاپن تنها توانست ۳۰۰ کیلومتر خطوط قطار پرسرعت راه‌اندازی کند و کشوری مانند آمریکا در این زمینه تقریبا صفر است. یکی از مهم‌ترین کارهای دیپلماسی در بعد اقتصادی این است که بتوان توانمندی کشورها را به سرعت کشف و از آن با قیمت ارزان در راستای منافع کشور خود استفاده کرد. کمااینکه در زمینه مترو و در زمینه سوپرتانکرهایی که ساخته شده است و هم در زمینه نیروگاه ما نه تنها متضرر نشدیم، بلکه منتفع شدیم و قراردادی برد-برد بوده است. چین به هر حال رسما از ما نفت خریده است و این موضوع به معنی این بوده که در واقع یک‌جانبه‌گرایی و تحلیلی را که آمریکا در ارتباط با بحث تحریم‌ها در نظر داشته قبول نکرده و قاعدتا از این منظر می‌تواند در بحث برجام موثر باشد.

نکته مهم دیگر این است که براساس این برنامه همکاری، فضایی فراهم می‌شود که نهادها، افراد و گروه‌های ذی‌ربط دو کشور وارد یک تعامل شوند. این موضوع بستگی به این دارد که از این ظرفیتی که ایجاد شده است توسط دیپلماسی چه بهره‌برداری‌ای شود. سه سال است که چین نمایشگاه واردات را در شانگهای برگزار می‌کند، یعنی کشور منعطفی که در داخل کشور خود نمایشگاه برگزار می‌کند، در واقع آنها می‌گویند شما بیایید به ما بگویید چه کالایی می‌توانید وارد چین کنید. این یک فرصت ارزشمند است. حالا اینکه ما چه چیزی آنجا ببریم و عرضه کنیم بسیار مهم است. ما در سال اول و دوم برگزاری نمایشگاه، یکسری کالاها بردیم و در سال سومی که اکنون در آن شرکت کرده‌ایم تقریبا ۸۵ تا ۹۰ درصد شرکت‌های ما که در این نمایشگاه شرکت کرده‌اند، شرکت‌های دانش‌بنیان بوده‌اند. بنابراین نوع تعامل نهادها و مراکز ذی‌ربط کشور ما مهم است. ضمن اینکه باید پذیرفت در دهه آتی، یکی از مهم‌ترین چالش‌هایی که در عرصه نظام بین‌الملل وجود خواهد داشت، چالش آمریکا و چین در ابعاد بین‌الملل خواهد بود. با توجه به فرض‌هایی که درخصوص روابط این دو کشور و موضوعاتی که با آن درگیر هستند مطرح می‌شود، به نظر هم نمی‌رسد این چالش‌ها بتواند به راحتی فروکش کند، بنابراین باید قبول کرد یک‌جانبه‌گرایی که آمریکایی‌ها به دنبال آن هستند، چینی‌ها مخالف آن هستند. این نکته را باید پذیرفت که در تاریخ ۴۰ سال اخیر هزینه‌های بسیاری برای حفظ استقلال‌مان پرداخته‌ایم. بنابراین هیچ وقت منافع کشور را فدای مسائل زودگذر نخواهیم کرد. یکی از مهم‌ترین چارچوب‌های برنامه همکاری جامع ایران و چین این است که عرصه همکاری کشور را با یک کشور دیگر در پروسه زمانی ۲۵ ساله فراهم می‌کند و چون بحث هیچ قراردادی در آن مطرح نیست. حوزه وسیعی را برای تعاملات و قرارداد و چشم‌اندازهای آتی گشوده است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین