سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 شمسی /5/7/2024 8:57:33 PM

روزنامه کیهان

حکمت سلیمانی؛ نقشه راه مدیریت انقلابی

محمد ایمانی

شهید سلیمانی، موضوعات مهم سیاست کشور را چگونه تحلیل می‌کرد؟ رویکرد او با رویکرد دیگران، چه‌قدر همپوشانی یا تفاوت داشت؟ رهبر انقلاب سال گذشته در تبیین ابعاد شخصیت این قهرمان ملی فرمودند:

«شهید سلیمانی، هم شجاع بود، هم با تدبیر بود؛ صِرف شجاعت نبود؛ بعضی‌ها شجاعت دارند امّا تدبیر و عقل لازم برای به کار بردن این شجاعت را ندارند. بعضی‌ها اهل تدبیرند امّا اهل اقدام و عمل نیستند، دل و جگر کار را ندارند. این شهید عزیزِ ما هم دل و جگر داشت... هم با تدبیر بود؛ فکر می‌کرد، تدبیر می‌کرد، منطق داشت برای کارهایش. این شجاعت و تدبیرِ توأمان، فقط در میدان نظامی هم نبود، در میدان سیاست هم همین جور بود؛ بنده بارها به دوستانی که در عرصه‌ سیاسی فعّالند این را می‌گفتم؛ شهید سلیمانی اهل حزب و جناح و مانند اینها نبود، لکن بشدّت انقلابی بود. انقلاب و انقلابیگری خطّ قرمزِ قطعیِ او بود؛ این را بعضی‌ها سعی نکنند کمرنگ کنند، این واقعیّتِ اوست؛ ذوب در انقلاب بود، انقلابیگری خطّ قرمز او بود. در این عوالم تقسیم به احزاب گوناگون و اسم‌های مختلف و جناح‌های مختلف و مانند اینها نبود امّا در عالَم انقلابیگری چرا، بشدّت پایبند به انقلاب، پایبند به خطّ مبارک و نورانیِ امام راحل (رضوان الله علیه) بود».

در این باره گفتنی است که هر جا دولتمردان، مواضع منطبق بر سیاست‌های نظام در پیش گرفتند، شهید سلیمانی، جانانه از آن مواضع حمایت کرد. به عنوان مثال، آقای روحانی

13 تیر 97 در سوئیس گفت «در صورتی که نفت ایران از منطقه صادر نشود، دیگر کشورها هم قادر به صادرات نخواهند بود. می‌توانید امتحان کنید... با صراحت می‌گویم ایران،

رژیم صهیونیستی را نامشروع می‌داند و فعالیت‌هایش را تجاوزکارانه می‌داند».

سردار سلیمانی بلافاصله ضمن حمایت از این موضع نوشت «آنچه از فرمایشات حضرتعالی منعکس شد، مبنی بر اینکه اگر نفت ایران صادر نشود، تضمینی برای صدور نفت کل منطقه نمی‌باشد و بیانات بسیار ارزشمندی که نسبت به رژیم صهیونیستی فرمودید، مایه مباهات است. دست شما را برای ایراد این سخنان به موقع، حکیمانه و صحیح می‌بوسم و برای هر سیاستی که مصلحت نظام اسلامی باشد در خدمت هستیم».

اما همین شهید بزرگوار، در مقاطعی که غفلت یا انحراف را در مواضع برخی مدیران می‌دید، از نصیحت و هشدار در خلوت و جلوت دریغ نمی‌کرد. او با بصیرت انقلابی، مهرماه 95 هشدار داد «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحب‌منصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شده‌‌اند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است».

حاج قاسم همچنین 9 اسفند 97، از ساده‌اندیشی درباره برجام و نقشه دشمن بر حذر داشت و با صدای بلند گفت

«برای دشمن، این برجام، سه ضلعی است نه یک ضلعی. اوباما فکر می‌‌کرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر می‌‌رسد، اما آدم عجولی که آمده، اصرار دارد به سرعت برسد و تصورش این بود که می‌‌رسد. اینکه اصرار می‌‌کنند بر برجام 2 در منطقه، برای این است که می‌خواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، این خونی را که در عالم اسلامی جریان پیدا کرده، بخشکانند. اگر العیاذ بالله ما رفتیم و در برجام 2 شرکت کردیم، به همین تمام می‌شود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. تلاش آنها به اینجا منتهی نخواهد شد و برجام سه هم خواهند داشت، چون دشمنان معتقدند که چشمه باید خشکانده شود و این چشمه، ایران است.»

اینها مواضع علنی حاج قاسم است. اما اخیرا نکات دیگری هم فاش شد. آقای حسین امیرعبداللهیان، معاون عربی و آفریقای وزارت خارجه و از مدیران انقلابی این وزارت است که بعدها توسط آقای ظریف کنار گذاشته شد.

امیر عبداللهیان اخیرا با ‌اشاره به ماجرای قدم زدن

آقای ظریف با جان کری در تاریخ ۲۴دی۱۳۹۳ پس از مذاکرات رسمی، در ژنو که تصاویر آن منتشر شد، گفت «سردار سلیمانی به من زنگ زدند. شب قبل از آن، تصاویری از قدم زدن آقای ظریف با جان کری منتشر شده بود. سردار با کنایه و خنده‌‌ای به من گفت دارید با آمریکایی‌ها قدم می‌زنید؟! سپس گفتند این پیامی را که می‌خواهم بگویم، به آقای ظریف برسانید. گفتند ما اسناد دقیقی بدست آوردیم مبنی بر اینکه در جریان سقوط موصل، چند هواپیمای غول‌پیکر آمریکایی در فرودگاه موصل به زمین نشسته و ژنرال‌های آمریکایی پیاده می‌شوند و فرماندهان داعش، روی فرش قرمز به استقبال آنها می‌روند. آنها به مدت ۵ ساعت در سالن vip فرودگاه موصل مذاکره می‌کنند. در تمام این ۵ ساعت هم، سلاح‌ها و تجهیزات پیشرفته آمریکایی از هواپیماها پیاده و در اختیار داعش قرار می‌گرفت. سردار سلیمانی می‌خواستند به ما بگویند این دشمنی که در حال مذاکره با شماست، قابل اعتماد نیست و بدانید در آن روی سکه، این کارها را می‌کند».

سردار سلیمانی، برخلاف رویه «تحریم‌هراسی» برخی مدیران معتقد بود «من با تجربه می‌‌گویم؛ میزان فرصتی که در بحران‌‌ها وجود دارد، در خود فرصت‌‌ها نیست. اما شرط آن، این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم». آن شهید والامقام که اکنون به یک مکتب و یک تراز برای سنجش عملکرد مدیران تبدیل شده، درستی این باور را با کارنامه موفق خویش ثابت کرد. هر جا پای سلیمانی رسید، امنیت و آبادانی یافت؛ و دست دشمن و نقشه‌های خباثت آلود آن کوتاه شد. او سرمایه‌گذاری 7 هزار میلیارد دلاری منطقه برای نابودی منطقه را شکست داد و نقشه راه مدیریت حکیمانه انقلابی را با آمیزه‌ای از شجاعت و قاطعیت و تدبیر و اخلاص ترسیم کرد.

بالاترین مرام شهید سلیمانی که خط قرمز او هم محسوب می‌شود، یقین به «ولایت فقیه» است؛ چنانکه شش قسم جلاله یاد کرد و گفت: «برادران از مهم‌‌ترین شئون عاقبت به خیری، نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است. والله از مهم ‌ترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی، دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد.

در قیامت خواهیم دید مهم‌‌ترین محور محاسبه این است».

آن شهید همچنین در بخشی از وصیت خویش نوشت: «برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را عزیزِ جان خود بدانید. حرمت او را حرمتِ مقدسات بدانید. جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی می‌کند. بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد. دشمن به پیامبر شما

چه نگاهی داشت و چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل کردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل کردند؟ مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار تفرقه نکند. بدانید که می‌دانید مهم‌ترین هنر خمینی عزیز این بود که اوّل اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام، چون گرگ درنده‌ای این کشور را می‌درید؛ آمریکا چون سگ هاری همین عمل را می‌کرد، اما هنر امام این بود که اسلام را به پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد. انقلاب‌هایی در انقلاب ایجاد کرد. به این دلیل در هر دوره هزاران فداکار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام کرده‌ و بزرگ‌ترین قدرت‌های مادی را ذلیل خود نموده‌اند. عزیزانم، در اصول اختلاف نکنید».

 

 

روزنامه اعتماد

اصلاحات و کاندیدای حزبی

جلال میرزایی

درحالی که به‌ تازگی زمزمه‌هایی از معرفی کاندیدای حزبی از سوی برخی اصلاح‌طلبان به گوش می‌رسد، بررسی این مهم از جهات مختلف محل تامل است. بر این اساس معتقدم که اگرچه معرفی کاندیدای حزبی در جریان اصلاحات به خودی خود اتفاقی مثبت و ارزشمند است اما نحوه دستیابی به اجماع در این مورد، بحث بسیار مهمی است و اصلاح‌طلبان ابتدا باید در این رابطه به تصمیم برسند که در صورت معرفی کاندیداهای متعدد از سوی احزاب اصلاح‌طلب، درنهایت چگونه قرار است به اجماع برسند، چراکه قطعا ورود به انتخابات با کاندیداهای متعدد و متکثر نتیجه‌بخش نخواهد بود و احتمالا رهاوردی جز آنچه در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 شاهد بودیم، به همراه نخواهد داشت.

از طرف دیگر باید توجه داشته باشیم که در حال حاضر برخی شخصیت‌های بزرگ اصلاح‌طلب که از سرمایه و پایگاه اجتماعی چشم‌گیری نیز برخوردارند، عضو هیچ حزبی نیستند و باید توجه داشته باشیم که استفاده از این ظرفیت‌هاست که می‌تواند موجبات توفیق جریان اصلاحات را در انتخابات پیش‌رو فراهم آورد. همچنین باید به این مهم توجه داشته باشم که برخی احزاب عضو شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، معمولا دبیران کل خود را به عنوان کاندیدای مدنظر برای انتخابات ریاست‌جمهوری معرفی می‌کنند؛ حال آنکه این افراد اگرچه بسیار محترم و بعضا صاحب تجربه‌ای گرانبها در حوزه‌های مختلف اجرایی و تقنینی هستند اما با این حال بعضا برای کاندیداتوری در سطح ریاست‌جمهوری از همه شرایط برخوردار نیستند. ضمن آنکه تایید صلاحیت این کاندیداها نیز ممکن است با مصایبی همراه باشد.  با تمامی این مباحث اما شاید مهم‌ترین انتقاد به این ایده، آن باشد که در صورت حرکت به سوی معرفی کاندیدای حزبی در جریان اصلاحات عملا با تکثر کاندیداها مواجه خواهیم شد، آن‌هم در شرایطی که جریان اصلاحات بیش از هر نکته به اجماع نیاز دارد و باید با وحدت کامل وارد کاراز انتخابات ریاست‌جمهوری 1400 شود.

در این میان اما موافقان این ایده معتقدند که در صورت حرکت به سوی معرفی کاندیداهای حزبی برای انتخابات سرنوشت‌ساز ریاست‌جمهوری، اگرچه ممکن است با مشکلاتی مواجه شویم اما دست‌کم به تقویت احزاب و کنشگری حزبی یاری رسانده و در این مسیر فرهنگ‌سازی می‌کنیم اما باید دقت داشته باشیم که انتخابات ریاست‌جمهوری فرصت مناسبی برای آزمون و خطا نیست. ما هم‌اکنون در جریان اصلاحات چهره‌های شاخص و پاکدست، بی‌حاشیه، دارای برنامه و قوه تعقل و تعامل و قائل به کار تشکیلاتی بسیاری داریم که متاسفانه عضو هیچ حزبی نیستند و نمی‌توان از این ظرفیت غافل شد. با تمامی این اوصاف اما باید در عین حال بر این نکته نیز تاکید کنیم که معرفی کاندیدای حزبی، ازسوی احزاب اصلاح‌طلب، درصورتی که بتوانیم با تعامل و همکاری با یکدیگر به سوی گزینه واحد و اجماعی برسیم و مانع از آن شویم که تشتت و دودستگی در جریان اصلاحات ایجاد شود و علقه حزبی جایگزین رویکرد کلان اصلاح‌طلبی گردد، حتما می‌تواند امری مثبت در مسیر تحزب و همچنین توسعه سیاسی کشور باشد. منتها چنانچه اشاره شد به شرط آنکه همگی با بلوغ سیاسی و روحیه مبتنی بر تعامل و همفکری وارد میدان شده و مانع از آن شویم که احیانا تفاوت‌های جزیی حزبی، شباهت‌های کلان و اساسی جریانی را تحت‌الشعاع قرار دهد.

 

 

روزنامه اطلاعات

کرونا می‌رود، این ویروس نه!

فتح الله آملی

مرکز آمار ایران نرخ تورم را کمی بیش از ۳۰ درصد و تورم گروه خوراکی، آشامیدنی و دخانیات را حدود ۵۸ درصد اعلام کرده است. این آمار آذرماه است. فصل سرد سال که معمولاً تورم از عطش می‌افتد و قیمت‌ها نباید زیاد بالاتر برود. از آن طرف مرکز پژوهش‌های مجلس خط فقر را در کلانشهری مثل تهران چهار میلیون و پانصد هزار تومان اعلام کرده و ۳۵ درصد مردم ایران را زیر خط فقر دانسته است. حتی اگر همین نرخ را کاملاً درست و واقعی بدانیم بدین معناست که هزینه خانوارها بیش از یک سوم افزایش یافته است.

ضمن اینکه خط فقر چهار و نیم میلیونی برای یک خانوار چهار نفره در تهران اندکی خوش‌بینانه است؛ زیرا فقط هزینه مسکن در این کلانشهر بیش از پنجاه درصد این میزان است.

مدت‌هاست تورم در اقتصاد ایران به ویروسی خطرناک‌تر و بدتر از کرونا بدل شده است و اگر کرونا تنها یک سال است که میهمان نحس و بد ترکیب ایرانیان شده، ویروس تورم در اقتصاد کشور دهه‌هاست که رهایمان نمی‌کند. همه دولت‌ها هم برای وجود این ویروس در بدنه اقتصاد کشور که آرام و تدریجی و بی‌صدا بر روح و جان جامعه چنگ می‌اندازد و اگر برایش اصطلاح کشتار خاموش را به کار ببریم چندان بی‌‌وجه و علت نیست، مرثیه‌ها و مدایحی‌ سروده و از جمله نخستین اولویت‌های دولت خود را کاهش تورم اعلام کرده‌اند اما یا نخواسته یا نتوانسته‌اند برای این درد درمانی بیابند. توجیهی هم که برای این وضع آشفته ارائه می‌دهند وجود تحریم و کاهش درآمد‌ها به خاطر عدم فروش نفت کافی، دشمنی استکبار و مواردی از این قبیل است؛ در حالی‌که وجود همین تورم و نیز کاهش مداوم ارزش پول ملی به پاشنه آشیلی بدل شده که همیشه دشمن از طریق آن ما را بیشتر تحت فشار قرار داده و از ضریب مقاومت ما کاسته است. پس اگر هدف، مقابله با توطئه‌های دشمنان و شیطنت‌‌های آمریکای‌ جهانخوار و رژیم صهیونیستی است باید همه تلاشمان را به کار می‌گرفتیم تا میزان آسیب‌پذیری خود را از این محل کاهش دهیم اما عملکرد دولت‌ها و از جمله دولت مستقر حرکتی در این مسیر نبوده است. چرا که همواره کسری بودجه، هزینه‌های بیش از درآمد، بی‌توجهی به کارکرد موثر و عدالت‌آفرین مالیات، عدم مقابله با سنت غلط مفت‌خوارگی نفتی و عدم اهتمام به اصلاحات ساختاری در اقتصاد زمینه‌های آسیب‌پذیری کشور را فراهم‌تر کرده است.

معمولاً هم هر وقت هنگام تنظیم و بررسی بودجه می‌شود، شخصیت‌ها و مقامات و نمایندگان اظهارات امیدوارکننده‌ای درباره اصلاحات ساختاری بودجه بیان می‌کنند و برای دولت خط و نشان‌های آنچنانی می‌کشند و بعد در چند جلسه در کمیسیون تلفیق می‌نشینند و گپ و گفتی می‌کنند و چند مورد درخواست‌های مجلس را در بودجه می‌گنجانند و کلیات آن‌را با ذکر صلوات تصویب می‌کنند! از جمله همین امسال که تقریباً تمامی نمایندگان مجلس از این اصلاحات ساختاری و رد کلیات لایحه سخن به میان آوردند و ملاحظه کردیم که به خیر و خوشی کلیات آن به تأیید و تصویب رسید و بقیه آن هم با اندکی تغییرات مورد نظر اهالی پارلمان به تصویب می‌رسد و سال بعد هم مردم و اقتصاد کشور می‌مانند و کسری بودجه بیشتر، فرارهای گسترده‌تر مالیاتی، رانت‌های کمرشکن ارزی ناشی از اختلاف قیمت ارز، بدهی‌های گسترده بخش دولتی و ناترازی دخل و خرج… و نتیجه همه این سیاست‌ها و لابی‌کردن‌ها و گپ و گفت‌ها می‌شود تورم بیشتر و وابستگی بیشتر به درآمدهای موهوم نفتی و پیچش بیشتر ویروس بد پیله و مقاوم شده و نحسی به نام تورم که بی‌تردید خطر و اثر آن اگر از کرونا بدتر نباشد کمتر نیست و عجیب است وقتی جوانان و دانشمندان کاربلد و متعهد و دلسوز کشورمان می‌توانند برای ویروس منحوس کرونا واکسن بسازند و مقدمات نابودی آن‌را فراهم بیاورند، چگونه نخبگان این کشور و ملت نمی‌توانند و نتوانستند طی چند دهه برای آن یکی ویروس واکسن بسازند؟ دلیل آن البته کم دانشی یا بی‌عرضگی جوانان و دانشمندان و ظرفیت نخبگانی و مدیریتی کشور نیست. شاید ناشی از آن است که به این نخبگان و به مدیران تحول آفرین که ویروس شناس هستند و البته از صدقه سر حیات چنین ویروس منافعی ندارند و نمی‌بینند میدان عمل نمی‌دهند. حالا چرایش بحث مفصل دیگری دارد که در این مقال با این مجال نمی‌گنجد.

 

 

روزنامه شرق

سیاوش در قتلگاه

مهدى افشار- پژوهشگر

نه اندرز گویم و نه اندرز نیوش، اما دریغم آمد جمله‌اى در باب زیان‌بارى‌هاى زودباورى و زودخشمى نگویم که زودباوران و زودخشمان چه آسان بازیچه رشک‌ورزان مى‌شوند و چه نیکو مى‌بود که این آموزه حکیم توس را به یاد بسپاریم که هر سخنى در مذمت دیگران شنیدیم، نخست به مذمت‌کننده بیندیشیم که از چه مى‌نالد و اگر افراسیاب اندکى شکیبا مى‌بود و درباره بدگویى‌هاى گرسیوز لختى مى‌اندیشید، شاید رویدادهاى روزگار به‌گونه‌اى دیگر رقم مى‌خورد و فرجام سیاوش این‌چنین تلخ نبود.‌بارى در ادامه چندین یادداشت پیرامون سیاوش در شاهنامه، بازگردیم به روزهاى پایانى سیاوش

پس از دیدار گرسیوز از سیاوشگرد و در پى ناکامى دو پهلوان تورانى در مبارزه دوستانه با سیاوش، آن‌چنان خشمى گلوى گرسیوز را فشرد که با سینه‌اى پر از کینه و دلى پر از نفرت به نزد افراسیاب بازگشت. شاه توران با خوش‌رویى برادر خویش را پذیرا شد و نامه سیاوش را به لبخند و خوشدلى بخواند. این لبخند گرسیوز را بیشتر غمین و آزرده گرداند و چون درگاه افراسیاب از بیگانگان تهى شد، به نرمى گفت: «سیاوش جز آن است که مى‌نماید. آگاهى یافته‌ام از سوى کاووس‌شاه براى او پیام مى‌آورند و مى‌برند و نهانى با روم و چین در ارتباط است و هم‌اکنون سپاهى جنگاور گرد آورده و بیم آن دارم به نیرنگى دست یازد و توران را زیر فرمان خویش گیرد. بر خود وظیفه مى‌دیدم آنچه دیده‌ام نزد تو فاش گویم».

با شنیدن این سخنان، اندوهى بر دل افراسیاب بنشست و به گرسیوز گفت: «سه روز به من زمان بده تا در‌این‌باره بیندیشم». در روز چهارم گرسیوز ددمنش به نزد افراسیاب آمد و پرسید که شاه چه تصمیمى درباره سیاوش گرفته است و افراسیاب در پاسخ گفت: «آن جوان براى نجات گروگان‌ها و براى تعهدى که به اخلاق داشت، پدر را رها کرد و به ما پیوست و تاکنون از فرمان من سر نتافته است و اکنون بین ما پیوند خویشى هم افزوده شده، چگونه با او به درشتی رفتار کنم. شاید صلاح باشد او را بخوانم و نزد پدرش روانه کنم و اگر پادشاهی مى‌خواهد، در سرزمین خود به کف آورد».

گرسیوز آن‌چنان بر سیاوش رشک مى‌ورزید که جز ریخته‌شدن خون او و به کمتر از آن خشنود نبود؛ به همین روى به افراسیاب گفت: «دشمنى را به خانه راه داده‌اى که بر همه نقاط قوت و ضعف تو آگاه است، چگونه رضا مى‌دهى به نزد بزرگ‌ترین دشمنت، یعنى کاووس بازگردد؟».

سیاوش بداند همه کار تو /هم از کار تو هم ز گفتار تو/ ندانى که پروردگار پلنگ/ نبیند ز پرورده جز درد و جنگ. چون افراسیاب به سخنان گرسیوز نیکو نگریست، همه را راست پنداشت و از پذیرش سیاوش پشیمان شد؛ با این حال گفت نباید شتاب ورزید، او را به درگاه خویش خوانم تا از آرزوهایش آگاه شوم.گرسیوز مى‌دانست دیدار سیاوش با افراسیاب همه نیرنگ‌هاى او را بى‌رنگ مى‌گرداند، به همین روى گفت: «این سیاوش همانى نیست که مى‌شناختى، چون به نزد تو آید، با سپاه آید و روزگار تو را سیاه کند». و بدین‌‌گونه گرسیوز بدسرشت به دمدمه در گوش شاه سخن گفت. سرانجام افراسیاب در خلوتى به گرسیوز گفت به سیاوشگرد رفته، بگوید شاه مشتاق دیدار اوست. گرسیوز اندیشه‌اى کرد و گفت این پیشنهاد خوبى است. شتابان با گروهى از نزدیکان و یاران خود به سیاوشگرد رفت و چون به آن شهر نزدیک رسید، از میان لشکریان، مردی زبان‌آور را برگزید و به نزد سیاوش فرستاد با این پیام که گرسیوز به هیچ روى نمى‌خواهد سیاوش را به رنج افکند و نیازى به پذیره‌شدن او نیست.

سیاوش اگرچه فروگذاردن آیین‌ها را نامردمى مى‌پنداشت، لکن به سبب پافشارى مرد سخندان تسلیم شد و از پذیره رفتن خوددارى کرد.گرسیوز چون به سیاوشگرد وارد شد، شاهزاده جوان ایرانى که نسبت به رفتار او بدگمان شده بود، در برابر کاخ خود پذیراى او شد و گرسیوز، سیاوش را به نیرنگ در آغوش گرفت. سیاوش جویاى حال شهریار توران شد که او از دادن پاسخ طفره رفت و سپس پیام شاه توران را داد که افراسیاب خواهان دیدار اوست.

سیاوش بسیار شادمان شد و گفت به شوق دیدار افراسیاب از هیچ رنجى آزرده نمى‌شود و از هم‌اکنون آماده دیدار اوست.سیاوش به گرسیوز گفت سه روزى در این گلشن بماند تا رفع خستگى کند و غبار از چهره و پاى بزداید و سپس با یکدیگر به نزد افراسیاب روند.گرسیوز از همان لحظه حرکت به سوى سیاوشگرد تنها به یک نکته مى‌اندیشید و آن اینکه هرگز پاى سیاوش به درگاه افراسیاب نرسد؛ به همین روى سخن به‌گونه‌اى دیگر کرد و چون اشتیاق سیاوش به دیدار افراسیاب را بدید، چهره درهم کشید و آب از دیده فروریخت که: «من دوست و دوستدار تو هستم و صلاح نیست به نزد افراسیاب بروى که سوداى کشتن تو را دارد و من خود را به این‌جا رسانده‌ام تا تو را در امنیت نگاه دارم». سیاوش در پاسخ گفت: «اندیشه بد به دل راه نده که جهان‌آفرین، یار من است و پیران مرا نوید داده که با آمدنم به توران، شب سیاه مرا روز سپید کند و شهریار توران نیز اگر از من رنجیده‌خاطر بود، این‌گونه سر مرا به ابرها نمى‌رساند». گرسیوز در پاسخ گفت: «تو او را این‌گونه نبین که اگر سپهر گردون چین بر جبین اندازد، با خرد نتوان آن گره گشود و اگر تو را داماد خود کرد، مى‌خواست دامى بگذارد و دیگر اینکه تو را با ساختن گنگ‌دژ و سیاوشگرد دلگرم کند؛ مگر ندیدى با برادر خویش، اغریرث چه کرد. من بر خود دانستم آنچه مى‌دانم بگویم تا تو را در امنیت قرار دهم». سیاوش بهت‌زده به گرسیوز نگریست، چشمانش دو جوى خون بود، گفت بهتر آن است به نزد شاه آمده، چرایى رنجش او را جویا شود. گرسیوز به نرمى گفت: «من مى‌کوشم نزد افراسیاب پایمردى کنم و او را آرام گردانم و زمانى که آسوده‌خاطر از فرونشستن خشم او شدم، سوارى تیزتک به نزد تو فرستم که اکنون گاه دیدار با شاه است».سرانجام سیاوش پذیرفت که گرسیوز نزد افراسیاب خواهشگرى کند و به تشویق آن رشک‌ورز نابه‌کار، دبیرى فراخوانده شد و نامه‌اى پر از ستایش براى شاه نوشت و از دیدار شاه پوزش خواست به سبب گران‌شدن فرنگیس که پیوسته از درد گرانى و باردارى مى‌نالید.گرسیوز کین‌ورز، نامه از سیاوش بگرفت و شتابان خود را به افراسیاب رساند. شهریار توران از وى پرسید چرا این‌گونه شتابان بازگشته است، در پاسخ گفت: «روزگار بد را شایسته نیست به آهستگى درنوردیدن، سیاوش دیگر به هیچ‌کس نگاه هم نمى‌کند، نه مرا پذیرا شد و نه اندیشه دیدار شاه را دارد و حتى نیم‌نگاهى هم به نامه شهریار جهان نیفکند و مرا پیش تختش به زانو نشاند. پیوسته از ایران نامه مى‌آید و سپاهى از روم و چین پیرامون او را گرفته‌اند و زود باشد که برخروشد و اگر کوتاهى کنى، اوست که بر تو بتازد و دو کشور به چنگ آورد».

افراسیاب با این سخن، داستان‌هاى کهن در خاطرش زنده شد و از خشم پاسخ نداد. سپس فرمان داد تا سپاه آماده شود به سرکوبى گردن‌فراخى سیاوش.از دیگرسوى سیاوش پر از درد به نزد فرنگیس بازگشت که شهریار توران بى‌سبب بر من خشم گرفته. فرنگیس چنگ در گیسو افکند و چهره ارغوانى خویش را به ناخن بخراشید و گفت: «راه بازگشت به ایران ندارى، روم هم دور است، بهتر است به چین پناه برى» و سرانجام با این سخن سیاوش را آرام گرداند که به‌زودى گرسیوز هیونى مى‌فرستد با این پیام که شاه، آرام و رام شده است.چهار شب از بازگشت گرسیوز گذشت، سیاوش خوابى هولناک بدید، بلرزید و خروشى برآورد. فرنگیس او را در آغوش کشیده، کوشید او را آرام گرداند و پرسید چه خوابى دیده است. سیاوش گفت: «در ورطه‌اى هولناک بودم، در یک سویم رودى بیکران و در سوى دیگرم، کوه آتش بود، سیاوشگرد در آتش مى‌سوخت و افراسیاب با چهره‌اى دژم بر این آتش مى‌دمید و مى‌دانستم که این آتش را گرسیوز برپا داشته»

.سیاوش نیمه‌شبان سپاه را بخواند و خود را آماده دفاع کرد و طلایه سپاه را فرستاد تا بررسى کنند و گزارش دادند که افراسیاب با سپاهى گران به سیاوشگرد نزدیک مى‌شود و از سوى گرسیوز سوارى بیامد که سیاوش اندیشه جان کند. فرنگیس به سیاوش گفت نگران او نباشد، با اسبى تیزتک از اینجا دور شود. ولى سیاوش رشته امید از زندگى را بریده مى‌دید و گفت که سرانجام خاک بستر او خواهد شد.سیاوش، اسب خویش، بهزاد را بیاورد و با او به نجوا سخن گفت که تنها به فرزندش کیخسرو سوارى دهد که به‌زودی زاده خواهد شد. سپس همراه با سپاهش راه ایران را در پیش گرفت و نیم‌فرسنگى بیش پیش نرفته بود که سپاه افراسیاب راه بر او بربست. سیاوش به افراسیاب گفت: «اى شهریار جهان چرا با سپاه به دیدار من آمده‌اى و بى‌گناه مى‌خواهى مرا بکشى؟». در این هنگام گرسیوز بدسرشت گفت: «اگر سوداى جنگ نمى‌داشته‌اى، چرا با زره به دیدار شاه شتافته‌اى؟» و آن‌گاه بود که سیاوش دانست همه نیرنگ‌ها از گرسیوز بوده.

سپاه ایران مى‌خواست بجنگد، سیاوش آنان را از نبرد بازداشت و چون سپاه توران بر آنان تاخت، همه کشته شدند و تنها سیاوش به بند کشیده شد، بر گردنش پالهنگ افکندند و شاه فرمان داد او را ببرند و سرش را با خنجر از تن جدا کنند و خونش را در جایى بریزند که دیگر گیاهى نروید.

سپاه توران به افراسیاب گفت از او چه گناهى دیده‌اى که فرمان مرگ مى‌دهى؛ سرى را که شایسته تاج است، به خنجر نبرند. گرسیوز چون سکوت شاه را بدید و بیم کرد که نرم شود، به فریاد گفت هرچه زودتر فرمان شاه را اجرا کنید. پیلسم، برادر پیران‌ویسه از افراسیاب خواست اندکى شکیبایى کند تا پیران از سفر بازگردد که سیاوش در بند اوست و باز گرسیوز بر کشته‌شدن سیاوش پاى فشرد. پیلسم، افراسیاب را اندرز داد که او فرزند کاووس است و رستم پرورنده اوست، شتاب‌زدگی پشیمانى به بار آورد. گرسیوز به میانه شتافت و گفت: «همین بد که کردى و او را پذیرفتى بس نبود که مى‌خواهى او را زنده نگه دارى؟ سیاوش اگر بخروشد، از روم و چین به یارى او آیند و خاک توران را بر چشم تو تیره‌و‌تار کنند».

افراسیاب گفت: «من از او گناهى ندیده‌ام ولى ستاره‌شمران گفته‌اند که او فرجامى تلخ به باور آورد و رهاکردنش در این حالت بدتر از کشتن اوست».

فرنگیس از اسارت سیاوش آگاه شد، با چهره‌اى دژم و چشمانى اشک‌بار دوان به نزد پدر رفت و گفت: «اى شهریار بزرگ، چرا دخت خویش را خاکسار مى‌گردانى؟ سیاوش به پشتوانه تو به توران آمده، کارى نکن که به رستمى گرفتار شوى که جهان از نام او مى‌لرزد. درختى بر زمین ننشان که کین به بار آورد». دل افراسیاب بر او بسوخت و گفت به کاخ خود بازگردد و چون بسیار بنالید، فرمان داد تا فرنگیس را در خانه‌اى بیندازند و در بر او ببندند و سپس فرمان داد تا سیاوش را به قتلگاه برند.

سیاوش را از شهر بیرون بردند و گرسیوز خنجر آبگون به دست گروى‌زره داد تا آن سروبن را بر زمین زند و او بى‌شرمانه سر سیاوش را در تشتى زرین نهاد و از آن سرو سیمین جدا کرد. در این هنگام تندبادى برخاست و خاک تیره را به خورشید فشاند و سپاه توران به گروى‌زره بسیار نفرین کرد.

ز گرسیوز آن خنجر آبگون/ گروى‌زره بستد از بهر خون / بیفکند پیل ژیان را به خاک/ نه شرم آمدش زان سپهبد نه باک / یکى تشت بنهاد زرین برش/ جدا کرد از آن سرو سیمین سرش.

 

 

روزنامه دنیای اقتصاد

خطر حذف از تجارت جهانی

حسین سلاح ورزی

حقیقت ایران امروز چیست؟ ایران امروز یک کشور منحصربه‌فرد در دنیا به حساب می‌آید. ایران قانون اساسی دارد که تصریح می‌کند هر اقدام و تصمیم و قانون‌گذاری باید در چارچوب اسلام و شرع صورت پذیرد و این اتفاق در ۴۱ سال سپری‌شده تا حد امکان اجرایی شده است. ازسوی دیگر نظام سیاسی ایران به‌گونه‌ای است که یک سلسله‌مراتب واقعی را مراعات می‌کند و نهادهای اداره‌کننده جامعه باید مطابق قانون اساسی از نهاد رهبری مجوز فعالیت‌هایشان را به‌ویژه در امور ویژه بگیرند.

نظام سیاسی ایران در حال حاضر از نظر سلسله‌مراتب قدرت به‌گونه‌ای است که نهاد دولت درمیان نهادهای اداره‌کننده جامعه نقش اول را ندارد و مجلس، شورای نگهبان و به تازگی نیز با تفسیر گسترده از اختیارات مجمع تشخیص مصلحت نظام را بالای سر خود می‌بیند. علاوه‌بر این برخی نهادها مثل شورای امنیت ملی نیز بر پله بالاتری نسبت به دولت ایستاده است. یک حقیقت غیر‌قابل‌انکار در نظام سیاسی ایران نیز این است که غرب‌ستیزی و به‌ویژه ستیز با آمریکا در این نظام نهادینه شده است.

این حقیقت و جلوه‌های آن در ایران موجب شده است تصمیم‌گیری درباره مسائلی که با حقیقت نظام سیاسی برخورد و آن را تهدید می‌کند، سخت و چندلایه می‌شود و آن را در یک دور بی‌تصمیمی مزمن می‌اندازد. به این معنی که ممکن است تصمیم‌گیری در باره یک موضوع به‌دلیل حقیقت ایران سال‌ها به تاخیر بیفتد و از سوی نهادهای قدرت با مخالفت رو‌به‌رو و به یک کلاف سردرگم منجر شود.

واقعیت ایران

در کنار حقیقت ایران به شرحی که در بالا یادآور شدم، ایران یک واقعیت هم دارد. برخی از گوشه‌های این واقعیت که به شدت خود را نشان می‌دهد این است که به‌رغم بیان آرزوهای بلند در ایران در همه روزها و سال‌های پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی برای داشتن یک اقتصاد خوداتکا که کمترین نیاز به خارج را داشته باشد، هرگز لباس عمل نپوشیده است. به این ترتیب است که ایران برای زندگی عادی خویش باید با دنیا تجارت کند و تجارت ایران نیز تا همین دو-سه سال پیش صورت ساده‌ای داشت. به این معنی که ایران سالانه به‌طور میانگین ۵۰ میلیارد دلار نفت خام و نیز مقادیر متغیری کالاهای دیگر به چند کشور مشخص می‌فروخت و سالانه به‌طور میانگین ۶۰ میلیارد دلار نیز واردات کالاها ی مصرفی، کالاهای واسطه‌ای ونیز مواد اولیه تولید وارد می‌کرد. این واقعیت موجب شده است ایران با دنیای امروز با همه پیچیدگی‌ها و درهم‌تنیدگی‌هایش برخورد داشته باشد و در این برخوردهاست که گره‌هایی دیده می‌شود؛ زیرا حقیقت جهان با حقیقت ایران سازگاری ندارد.

حقیقت جهان

حقیقت و واقعیت جهان امروز این است که برخلاف خواست و اراده وتمایل نهادهای اداره‌کننده ایران، غرب به معنای عام آن و به‌ویژه ایالات‌متحده آمریکا در آن قدرت اول اقتصادی به حساب می‌ایند. واقعیت این است که به‌رغم تلاش‌های مسکو، پکن و تا اندازه‌ای اتحادیه اروپا و سایر کشورهای ناسازگار با آمریکا، این کشور با فاصله قابل اعتنا در حال حاضر بر سرنوشت و سرشت تحولات اقتصادی و سیاسی در دنیا اثرگذاری زیادی را دارد. این حقیقت تا روزی که نابود نشود با حقیقت ایران سازگاری ندارد و به همین دلیل است که این دو حقیقت در نقاط متفاوتی با هم برخورد غیر‌دوستانه دارند. از آنجا که حقیقت جهان توانسته است واقعیت‌های دنیای امروز را تا حد زیادی براساس آنچه می‌خواهد شکل دهد و نیز با توجه به فرمان پذیری و همراهی کشورهای گوناگون با این حقیقت، ایران با دردسر روبه‌رو می‌شود.

حقیقت FATF

واقعیت این است که در دنیای امروز و با گسترده‌تر شدن دادوستد کالا وجریان‌های پولی و مالی، درهم‌تنیدگی‌هایی پدیدار شده است و کشورهای جهان و به‌ویژه غرب و آمریکا که در جریان حمله به این کشور در سال ۲۰۰۱ متحمل خسارت سنگینی شدند به این نتیجه رسیدند که باید در نظام دادوستدهای مالی و پولی کاری کرد که معلوم شود هر جابه‌جایی پول از کدام مقصد به کدام مبدا می‌رود و این جا‌به‌جایی را چه کشوری یا چه سازمان و فرد حقیقی و حقوقی انجام می‌دهد. این خواسته و اراده آمریکایی‌ها موجب شد پس از ۲۰۰۱ یک نهاد به نام گروه اقدام ویژه تشکیل شود و ابتدا تعدادی کمتر از انگشت‌های دودست عضو آن بودند و آن را تشکیل دادند. فلسفه تاسیس این نهاد به‌طور خلاصه این بود و هست که راه جابه‌جایی منابع مالی پرریسک یا متعلق به گروه‌های ناشناس را که ممکن است از آن منابع استفاده‌های تروریستی انجام شود، مسدود کند. FATF یک جزوه با ۴۰ توصیه برای مبارزه با پولشویی در سطح جهان دارد و یک جزوه دیگر دارد که ۹ توصیه برای مبارزه با تامین مالی تروریسم دارد.

نظام سیاسی ایران و FATF

نظام سیاسی ایران حقیقتی است که این نهاد را به چند دلیل قبول ندارد. دلیل نخست آن باور به برتری رهبری ایالات‌متحده در FATF ازسوی تصمیم‌گیرندگان اصلی در ایران است. این یک اصل در ایران است که آمریکا هر فعالیتی می‌کند برای صیانت از منافع خودش است و این منافع لزوما با منفعت ایران که با نظام سیاسی آمریکا تضاد ذاتی دارد سازگار نیست که هیچ، بلکه منافع ایران را تهدید می‌کند. بنابراین ضرورت ندارد ایران شرایط FATF را قبول کند. دلیل دیگر مخالفت ایران با این نهاد این است که می‌گویند چرا باید اطلاعات ایران و گروه‌های مورد حمایتش و نیز مسیر دادوستدهای مالی‌اش در اختیار آمریکا قرار گیرد و از این اطلاعات علیه ایران استفاده کند. دلیل سوم این است که تصور می‌شود این نهاد با استقلال ایران سازگاری ندارد.

واقعیت تجارت ایران

اما حقیقتی که در بالا به آن اشاره شد با واقعیت‌های ایران در تضاد قرار گرفته است. ایران باید تجارت کند و مسیر دادوستدهای مالی‌اش همانند همه کشورهای جهان در صورت ورود به FATF شفاف می‌شود. اما ایران نمی‌خواهد حقیقت را با واقعیت یکی بداند و می‌گوید می‌توان از کنار این موضوع عبور کرد. اما به‌نظر می‌رسد و تجربه سال‌های اخیر و نیز رخدادهای پرشمار نشان می‌دهد ایران به نقطه‌ای رسیده است که برای تداوم فعالیت‌های اقتصادی باید با قواعد جهان‌شمولی که مورد توافق بین‌المللی است، کنار بیاید. شاید قبول این حقیقت سخت باشد و ایران به لحاظ سیاسی نخواهد مفاد و محتوای توصیه نامه‌های دوگانه FATF را قبول کند؛ اما باید بتواند بدیلی برای نبودن امکان جا‌به‌جایی منابع پول تهیه کند.

چه خواهد شد؟

دو سناریوی موجود این داستان که انگار به روزهای آخر رسیده است، وجود دارد. ایران تجارت خارجی عادی را کنار بگذارد و کج‌دار و مریز رفتار کند تا ببیند چه می‌شود و آیا بدیلی برای عبور از این شرایط پدیدار می‌شود؟ در این صورت خطر حذف تدریجی از تجارت مشهود و مراعات‌شده جهانی را باید به مرور بپذیرد. فعالان اقتصادی ایران و بازرگانان به این نتیجه رسیده‌اند ایران به‌دلیل عدم پذیرش FATF در حال حذف تدریجی از اقتصاد عادی جهان است. هزینه‌های سربار و راه‌های پیچیده برای دور زدن، توانایی بازرگانی خارجی را به انتها می‌رساند. سناریوی دیگر این است که نهادهای اداره‌کننده کشور حقیقت جهان را بپذیرند و با استفاده از گریزگاه‌های قانونی و عرفی در یک دوره معین تجارت خارجی خود را چنان سامان دهند که بتوانند با تجارت مشهود فعالیت‌های دیگر اقتصادی را سر پا نگه دارند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

آخرین عناوین