سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 شمسی /5/7/2024 9:27:07 AM

روزنامه دنیای اقتصاد

متغیرهای اثر‌گذار بر آینده برجام

احسان ابطحی

بی‌تردید یکی از مهم‌ترین و جدی‌ترین چالش‌هایی که بایدن از همان ابتدای کار با آن مواجه خواهد بود، مساله ایران است.

این در شرایطی است که غیر از تهران و واشنگتن، کشورها و نیروهای دیگری در منطقه و دیگر نقاط جهان بر آینده روابط تیره و تنش‌آلود تهران و واشنگتن اثر‌گذار خواهند بود.

رژیم اسرائیل، امارات عربی متحده و عربستان سعودی از جمله کشورهایی هستند که در هرگونه تحولی در رابطه تهران و واشنگتن ذی‌نفعند و هر یک تلاش خواهند کرد تا به نفع خود بر آن اثر‌گذاری داشته باشند.

آنها به‌طور فعالانه‌ای تلاش خواهند کرد تا تصمیم بایدن برای بازگشت به برجام و تغییر استراتژی بزرگ آمریکا برابر ایران را به چالش بکشند یا دست‌کم با اثر‌گذاری بر آن، شرایط را به نفع خود تغییر دهند.

به‌طور خلاصه می‌توان گفت که این کشورها تلاش خواهند تا این پیام شفاف را به تیم امنیت ملی و سیاست‌خارجی بایدن مخابره کنند که هرگونه بازگشت سریع به برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) و رفع تحریم‌ها، می‌تواند اهرم‌های آمریکا برای تحت فشار گذاشتن ایران در مسائلی از جمله برنامه موشکی و نقش منطقه‌ای تهران را از دست این کشور خارج کند.

با این حال، تل‌آویو، ریاض و ابوظبی هر کدام تاکتیک‌های متفاوتی در قبال این چالش در پیش گرفته‌اند.

عربستان به‌طور آشکار اعلام کرده ‌است که اصلی‌ترین خواسته‌اش از مذاکرات احتمالی ایران و آمریکا، مشارکت در این مذاکرات است. ریاض خواستار آن است که به‌طور کامل مورد مشورت قرار بگیرد.

رژیم صهیونیستی اما استراتژی مبهمی در این باره پیش گرفته‌ است. این رژیم همواره مخالف بازگشت آمریکا به برجام است و این موضوع را نیز به صراحت اعلام کرده ‌است. این رژیم البته با پیش گرفتن اقدامات ایذایی و تحریک‌کننده از جمله اعزام زیردریایی به خلیج‌فارس و اعمال تروریستی، تلاش می‌کند هرگونه مذاکره تهران-واشنگتن در عصر بایدن و احتمال بازگشت او به برجام را تحت تاثیر قرار دهد.

موضع امارات در این میان بیشتر به عربستان نزدیک است؛ اما این کشور به‌دلیل مجاورت با ایران و نگرانی از هرگونه تنش در منطقه و تاثیر منفی آن بر اقتصادش، تلاش کرده تا موضع نرم‌تری اتخاذ کند. اما خلاصه حرف ابوظبی هم این است: «به‌دلیل نزدیکی جغرافیایی به ایران، امارات هم باید در مذاکرات احتمالی آینده نقش داشته باشد.»

عربستان، امارات و رژیم صهیونیستی همزمان در حال لابی‌های سنگین با کشورهای اروپایی هستند تا از موضع آنان حمایت کنند و در هر گونه مذاکره احتمالی منافعشان را در نظر بگیرند. این سه، چنین استدلال می‌کنند که دولت بایدن به همراه سه قدرت اروپایی فرانسه، آلمان و بریتانیا باید از اهرم «فشار حداکثری» که در دولت دونالد ترامپ ایجاد شد، با هدف دست‌یابی به توافقی گسترده‌تر با ایران که شامل طولانی‌تر شدن زمان بند غروب آفتاب در برجام، برنامه موشکی ایران و همچنین نقش منطقه‌ای تهران است، بهره بجویند.

ریاض، ابوظبی و تل‌آویو همچنین به شدت نگران آن هستند که اولویت‌های دولت بایدن به‌دلیل شیوع کرونا و بحران اقتصادی ناشی از آن، همچنین تمرکز بر مهار چین تغییر کرده و کاخ سفید علاقه کمتری به درگیر شدن در مسائل خاورمیانه داشته باشد و همین موضوع باعث - به زعم آنان- تکرار اشتباه باراک اوباما و کاهش فشارها بر تهران و در نهایت تقویت موضع ایران در منطقه شود.

عربستان، امارات و رژیم صهیونیستی قاطعانه خواستار استفاده از ابزار تحریم برای اعمال فشار بر ایران هستند. اگرچه، اولویت رژیم صهیونیستی مهار برنامه هسته‌ای ایران و به ادعای آنان ممانعت از دستیابی تهران به سلاح هسته‌ای است، اما تل‌آویو بازگشت سریع به برجام - بدون ایجاد تغییرات در آن- را به منزله مشروعیت بخشی به اهداف بلند‌مدت هسته‌ای ایران می‌داند.

تل‌آویو، ریاض و ابوظبی همچنین از این موضوع نگرانند که بازگشت بی‌قید و شرط به برجام و به‌دنبال آن لغو تحریم‌ها، فروش دوباره نفت و آزادشدن منابع مالی ایران، به سرعت به تقویت نیروهای نزدیک به تهران در منطقه منجر شود.

برای این سه، مرحله‌بندی در مذاکره با ایران موضوعی کلیدی است. آنها به‌دنبال مذاکراتی طولانی هستند که بعد از بیشتر کردن زمان بند غروب آفتاب، موضوع موشکی و سپس نقش منطقه‌ای ایران را شامل شود.

اگرچه مذاکرات احتمالی بر سر مسائل منطقه‌ای بسیار دشوار به‌نظر می‌رسد، اما رژیم صهیونیستی، عربستان و امارات بر این باورند که پیمان موسوم به «ابراهیم» که به عادی‌سازی روابط اسرائیل با امارات و بحرین منجر شد، بتواند موضع آنان را در این مذاکرات تقویت کند.

در این میان، عراق اگرچه در مورد موضوع مذاکره احتمالی میان تهران و واشنگتن سکوت اختیار کرده است، اما موضع بغداد هم می‌تواند بر تیم امنیت ملی و سیاست‌خارجی بایدن تاثیری جدی داشته باشد.

تحریم‌های آمریکا علیه ایران به‌دلیل روابط تجاری گسترده تهران و بغداد بر عراق نیز اثر‌گذار بوده ‌است. همچنین روابط نزدیک مقامات بغداد با سران تهران می‌تواند به ابزاری مفید برای واشنگتن تبدیل شود.

مقامات بغداد معتقدند که سیاست‌ خاورمیانه‌ای واشنگتن نباید صرفا بر مبنای موضوع ایران پی‌ریزی شود. آنان باور دارند که سیاست دولت بایدن در قبال عراق باید شامل یک سیاست همه‌جانبه باشد که تنها بر مسائل نظامی و امنیتی و مهار ایران متمرکز نباشد و به جای آن واشنگتن باید به بغداد کمک کند تا اصلاحاتی بنیادی در این کشور در زمینه ریشه‌کنی فساد، ایجاد تنوع در اقتصاد و سرمایه‌گذاری‌های گسترده در این کشور اعمال شود. به بیان دیگر، اولویت عراق در میانه تنش ایران و آمریکا فاصله گرفتن از این تنش و بهبود وضعیت اقتصادی است.

در این میان سه قدرت اروپایی هم می‌توانند نقش بسیار مهمی ایفا می‌کنند. این سه قدرت به ویژه بریتانیا، به‌دلیل داشتن روابط دیرینه با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس می‌توانند نقشی منحصر به فرد برای فراهم کردن زمینه مذاکرات جامع با ایران فراهم کنند. به‌عبارت دیگر اروپایی‌ها می‌توانند با رایزنی همزمان با کشورهای منطقه، ایالات‌متحده و ایران شرایط را برای انجام مذاکرات و دستیابی به یک توافق احتمالی فراهم کنند. اروپایی‌ها در این میان تلاش خواهند کرد تا دغدغه‌های کشورهای منطقه را برطرف کنند و به آنان اطمینان دهند که تحولات سال ۲۰۲۱ متفاوت با تحولات سال ۲۰۱۵ خواهد بود. سه قدرت اروپایی به خوبی آگاهند که کشورهای حاشیه خلیج‌فارس بر سر یک دوراهی قرار گرفته‌اند؛ ارتقای سطح امنیتی خود با استفاده از «بازدارندگی» یا تقویت و پشتیبانی کانال‌های دیپلماتیک این کشورها با ایران. بی‌تردید منافع اروپا تقویت دیپلماسی میان کشورهای حاشیه خلیج‌فارس با ایران است.

حضور جو بایدن در کاخ سفید و احتمال فاصله گرفتن او از خاورمیانه می‌تواند انگیزه اروپایی‌ها را در چارچوب دستیابی به این هدف افزایش دهد و آنان را به تحرک بیشتر وادارد. آنها در نقطه اول مذاکرات به‌دنبال بازگشت همزمان تهران و واشنگتن به تعهدات کامل خود در برجام هستند و در مراحل بعدی تلاش خواهند کرد تا زمینه را برای برقراری یک دیالوگ معنادار بین ایران و کشورهای خلیج‌فارس فراهم کنند.

ترکیه نیز نقش متفاوتی ایفا می‌کند. روابط تنش‌آلود تهران و واشنگتن در طول این سال‌ها همواره به نفع آنکارا بوده‌ است. آنها همزمان با رشد اقتصادی و گسترش صنعت توریسم، به ایران برای دور زدن تحریم‌ها کمک کرده و البته از این منظر بسیار سود برده‌اند. بهترین گزینه برای قدرت‌های منطقه‌ای مانند ترکیه و عربستان یک ایران تضعیف‌شده است که تهدیدی کمتر برایشان محسوب شود. بنابراین ترکیه‌ای‌ها هم علاقه چندانی به کاهش تنش بین تهران و واشنگتن ندارند و وضعیت فعلی را -اگر به درگیری نظامی منجر نشود تا به اقتصادشان ضربه بزند- بهترین گزینه می‌دانند؛ اما آنها که ایران را یک رقیب جدی منطقه‌ای می‌دانند، هرگز به دستیابی تهران به توانایی ساخت سلاح هسته‌ای رضایت نخواهند داد.

روسیه نیز دیگر بازیگری است که در این میان برنامه هسته‌ای و موشکی تهران را به‌دلیل نزدیکی جغرافیایی، تهدیدی برای امنیت ملی خود می‌داند و همزمان تلاش می‌کند با تشویق طرفین برای بازگشت سریع به برجام، این تهدید را خنثی کند. روسیه اخیرا اعلام کرده است که بازگشت به برجام باید بدون پیش شرط باشد. برخی از ناظران این موضع مسکو را اقدامی برای امتیاز‌گیری از اروپا و آمریکا در حوزه‌های دیگر ارزیابی می‌کنند.

پاکستان نیز در این میان احتمالا به نفع توافق میان تهران و واشنگتن عمل می‌کند؛ زیرا هرگونه تنش در منطقه را به ضرر خود می‌داند. عمران‌خان، نخست‌وزیر این کشور پیش‌تر هرگونه جنگ در منطقه را فاجعه‌ای برای منطقه و کشورش توصیف کرده ‌بود. اما اسلام‌آباد هم قطعا به دلایل امنیتی علاقه‌ای به دستیابی تهران به توانایی ساخت سلاح اتمی نخواهد داشت.

چین و ژاپن اما منافع مستقیم نظامی-امنیتی در منطقه ندارند و برنامه هسته‌ای و موشکی تهران نیز تهدیدی برای امنیت ملی آنان محسوب نمی‌شود. اما پکن و توکیو همواره بر کاهش تنش در منطقه تاکید داشته‌اند تا امنیت انرژی‌شان آسیب نبیند.

اما یک لابی قدرتمند نیز علیه مذاکره احتمالی تهران و واشنگتن به شدت فعال است؛ جمهوری‌خواهان رادیکالی از جمله سناتور تدکروز و سناتور لیندسی گراهام که از وفاداران ترامپ و پمپئو و به شدت نزدیک به رژیم صهیونیستی هستند تلاش می‌کنند تا با اقدامات حقوقی از جمله ارائه برجام از سوی رئیس‌جمهوری کنونی آمریکا به سنا و عدم تصویب آن، راه را برای بازگشت بایدن به برجام سد کنند.

به این ترتیب به‌نظر می‌رسد دستگاه دیپلماسی ایران ماموریت دشواری پیش رو دارد و باید با استفاده گسترده‌ و فعالانه از ظرفیت‌های دیپلماتیک خود، منافع تهران را در فرآیند احتمالی به حداکثر و اثر‌گذاری عناصر و کشورهای دیگر را به حداقل برساند.

 

 

روزنامه اطلاعات

دولت، متولی همه ملّت

فتح الله آملی

یکی از نمایندگان مجلس در تعریف بودجه ۱۴۰۰ تعبیری را به کار برد که در میان انبوه خبرها و گم شد و بحثی چندان که باید پیرامون آن شکل نگرفت. به گفته او بودجه ۱۴۰۰ بیشتر بودجه کارکنان دولت است و نه بودجه کل ملت. به بیان ساده‌تر انگار دولت فقط متولی رفع مشکلات عائله خویش است و چندان درباره مشکلات بقیه مردم احساس مسؤولیت نمی‌کند. البته این نقد فقط متوجه امسال و بودجه امسال نیست. اصولاً در بودجه نویسی همواره این نگاه بر نگاه کلی و مردمی غالب بوده است. به عنوان مثال بسیاری از کارشناسان اشاره داشته‌اند که امسال با وجود تمامی مشکلات اقتصادی و مضایق سخت تأمین مالی و کسری بودجه، دولت طرح همسان‌سازی را با هزاران میلیارد تومان هزینه اجرایی کرده و نسبت به افزایش حقوق کارمندان نیز دوبار تصمیم گرفته و با وجود این افزایش‌ها برای امسال نیز ۲۵درصد افزایش پیشنهاد داده است؛ اما برای پرداخت کمک هزینه‌های معیشتی که رقم ناچیزی هم هست آه و ناله سر می‌دهد و برای حمایت از اقشار آسیب‌دیده از کرونا که هیچ مستمری از جایی دریافت نمی‌کنند و هیچ حقوق ثابتی هم نمی‌گیرند و بعضاً ماه‌هاست رنج بیکاری را در شرایط کرونایی تحمل می‌کنند، کار و اقدام در خور توجه و مشکل‌گشایی صورت نداده است.

در این رابطه چند نکته را باید گفت تا تکلیف بحث روشن شود. نخست این که حقوق اکثریت کارمندان و بازنشستگان حتی باوجود افزایش‌های قابل توجه اخیر، هنوز کافی نیست و هزینه‌های زندگی آبرومند باتوجه به گرانی‌های رو به تزاید، بسی بیشتر از این‌هاست. بگذریم که عده‌ای از مدیران و نجومی‌بگیران، بسیار بیشتر از آنچه باید از خزانه و بیت‌المال حقوق می‌گیرند و هنوز که هنوز است بحث حقوق‌های نجومی و استمرار این رویه ظالمانه، حکایتی همچنان باقی و البته دردآور است؛ اما حدیث اکثریت کارمندان و کارگران و بازنشستگان حدیث دیگری است و خدا کند روزی برسد که آنها در حد تأمین یک زندگی آبرومند دریافتی داشته باشند. سخن اصلی هم این است که اگر سختی هست، اگر دولت درآمد ندارد و اگر نمی‌تواند به قدر کفایت به درد همه مردم برسد، قاعدتاً درباره عائله خود هم باید صرفه جو باشد و قناعت پیشه کند. نکته دیگر این که اگر دولت قدرت مالی بالایی دارد، آن را به تناسب برای همه ملت و به عدالت توزیع کند؛ ولی مشکل این است که دولت ندارد و کلی هم مقروض است و بسی بیش از دخل، خرج می‌کند و نتیجه‌اش می‌شود چاپ پول، کسری بودجه، رشد نقدینگی،‌استقراض، فروش اوراق، پیشخور کردن درآمدهای حتمی یا فرضی آینده و در نهایت تورم و گرانی که تاوان آن را همه مردم می‌دهند. همه می‌دانیم که بدنه دولت حجیم و چاق است و همه هم بر ضرورت مردمی‌سازی اقتصاد کشور تأکید می‌کنیم اما در عمل، تصمیمات و اقدامات ما صرفاً باعث بزرگ‌تر‌شدن و چاق‌تر شدن بخش دولتی و خصولتی و عمومی کشور شده و اجازه رشد به بخش خصوصی نداده است. شاید برخی خرده بگیرند که این بی‌انصافی در حق کارمندان و کارگران و بازنشستگان دولتی است که تا می‌روند اندکی جان بگیرند و درصدی افزایش حقوق شامل حالشان می‌شود، عده‌ای گلایه‌ سر می‌دهند و خبر ندارند که آنها ضعیف‌ترین اقشار جامعه هستند و همگی از وضعیت خویش گلایه دارند.

قدر مسلّم از مقایسه حداقل حقوق در ایران و بسیاری از کشورها می‌توان فهمید که حقوق‌ها در ایران بسیار کمتر از اکثر کشورهای دنیاست اما شاید بد نباشد بدانیم که با این وجود، طبق آمار کارمندان دولت در زمره ۴ دهک بالای درآمدی محسوب می‌شوند و علت این همه استقبال برای استخدام در دستگاه‌های دولتی و عمومی و خصولتی و… همین سطح برخورداری مطمئن آنان از همین حقوق حداقلی نسبت به سایر اقشار اجتماعی است و عدم رشد بخش خصوصی در کشور به همین دلیل آشکار است که دولت از محل درآمدهای خود و نیز شرکت‌های فراوان دولتی خود نسبت به پرداخت حقوق و مستمری اقدام نمی‌کند، بلکه از منابع عمومی و نفت که مال تمامی ملت است پرداخت‌های خود را تأمین می‌کند یا قرض می‌گیرد؛ در حالی که تورم حاصله را همه مردم باید تحمل کنند. البته چون تقریباً تمامی نمایندگان مجلس و نیز همه کارکنان سایر قوا و نهادها و مراکز تصمیم‌گیری به نوعی کارمند یا بازنشسته دولت به حساب می‌آیند، قاعدتاً صدای رساتری در نهاد تصمیم‌گیری کشور دارند و بقیه مردم و سایر بخش‌های اقتصادی و اجتماعی و حتی بخش خصوصی واقعی و مولّد کشور از چنین حامیانی در نهاد تصمیم‌گیری برخوردار نیستند.

کلام آخر اینکه اشتباه نشود؛ نگارنده خود یک بازنشسته است که از تأمین اجتماعی مستمری می‌گیرد و هرگز هم در بخش خصوصی نبوده است و نیز به هیچوجه معتقد نیست که حقوق اکثریت کارمندان و کارگران و بازنشستگان حقوق خوب و مناسبی است و افزایش حقوق آنان ظلم به حساب می‌آید، بلکه به یک نکته کلیدی اشاره دارد که نگاه دولت که متولی اداره کل کشور است باید نگاه عادلانه و ملی و به کل آحاد جامعه باشد و نه به یک یا چند بخش یا فقط به عائله خود و نیز نباید شرایطی را به وجود آورد که نتیجه‌اش تورم و فقر بیشتر مردم باشد و بر رشد فاصله‌های طبقاتی بیفزاید. اگر فشار هست این فشار باید عادلانه تقسیم شود، همانطور که اگر گشایشی هست باید برای همه باشد.

 

 

روزنامه شرق

مردی با موهای سفید

علی خدایی

خیلی می‌گردم که اولین تصویری را  که از او دارم پیدا کنم. لای تصویرها چند نشست در کافه شانتِ جلفای اصفهان به یادم می‌آید. لای تصویرها، رفتن به کاخ گلستان میدان ارگ یادم می‌آید. جایزه «داستان تهران» بود، کدام دوره؟ یک روز هم گفت می‌آییم بیمارستان تو، بیمارستان «خورشید» در اصفهان. موهای سفید، سیگار و صدایی که به‌شدت برای اجرا ساخته شده بود. «اینجا خونه ما است. آن‌طرف‌تر خانه هاشمی‌نژاد این‌ها. بیایید تو، بیایید تو!» صدایی که نظم داشت و انگار این صدا، کلمه‌ها بودند که می‌آمدند، جور می‌شدند.

 خوش‌نوا، خوش‌لحن، ضرب می‌گرفتند، که باز می‌شدند در سطرها در یک چیدمان استثنائی. بو می‌دادند. جنوبی می‌شد. بو می‌دادند. میگو می‌شد. نور می‌شدند. یک خانه و راه‌پله، و پرده‌ای می‌شد که کشیده و خاموش می‌شد. بعد تهران، بعد کاشان، بعد آبادان، بعد دریا، دریا، رطوبت که حصیر را بالا می‌کشیدند.اصغر عبداللهی، داستان‌نویسِ پیاده‌روی‌ها از پیاده‌روی به شکل عمارت می‌رسید. از پنجره‌، اتاق‌ها را می‌نوشت. از مخمل، ویلن‌سل که داخل جعبه سیاه بود.

 از مجله‌های تلنبارشده روی هم و میزی پُر از آجیل و قیسی، و تابلوها. کدام پیاده‌روی‌ها در عصر خیابان بهارشیراز می‌تواند عمارت‌های قاجاری را بسازد. کدام بازی در پیاده‌روی‌های عصر می‌تواند نمایشی بسازد که همه بازیگران آن آمده‌اند تا در پیاده‌روها اصغر نقش‌شان را همین‌طور که قدم برمی‌دارد بگوید، بنویسد، بنویسند. اصغر عبدالهی، مردی با موهای سفید هر‌بار می‌گوید «نمی‌توانم بیایم، روی داستانی کار می‌کنم، روی فیلم‌نامه‌ای کار می‌کنم...» که همه اینها مثلِ پچ‌پچی در مِه گم می‌شود تا گوشی را می‌گذارد.تهرانم. قرار است آرش بیاید برای آدم‌های چهارباغ در کتابفروشی چشمه حرف بزند.

می‌آید و بعد از حرف‌هایش می‌گوید «آقای خدایی من می‌رسانمتان ترمینال، اما اول باید اصغر را ببرم دکتر، وقت گرفتیم باز، بعد می‌آیم شما را می‌برم». می‌روم که ببینمش. دیگر حرف نمی‌زنیم. عادت ندارم بگویم کسی دیگر نیست. همه در دنیای من زندگی می‌کنند. اصغر عبداللهی، مردی با موهای سفید، حالا سفرنامه تازه‌اش را می‌نویسد، از دکلِ بلند شیخ. همانی که آن روز در کافه شانت به من گفت. از بالای دکل. هرچند که هنوز... و حیف و حیف، قدیمی‌ترین تصویرم را از او پیدا نکردم.

 

 

روزنامه کیهان

شماره تلفن و شیشه عطر مدیر امنیتی نامتعارف
محمد ایمانی

1.بامداد سیزدهم دی‌ماه 98، حاج قاسم سلیمانی و همراهانش، در فرودگاه بین‌المللی بغداد ترور شدند. آمریکا و اسرائیل، سا ل‌ها برای این جنایت بزرگ تدارک کرده بودند و حال آنکه سردار سلیمانی، بر خلاف همه مدیران امنیتی دنیا، زندگی عادی و رفت و آمد علنی داشت و آن روز هم به دعوت رسمی دولت عراق به بغداد سفر کرده بود. آیا ترور میهمان رسمی یک دولت نشانه قدرت تروریست‌های ‌اشغالگر است، یا سند درماندگی و دریوزگی؟ این نقشه، قطعا منفعلانه بود، چه اینکه حاج قاسم، نقشه نرم‌افزاری مقاومت و بیداری اسلامی را از چند دهه قبل، به درستی به اجرا گذاشته و زیر پای ‌اشغالگران آمریکایی- صهیونیستی را خالی کرده بود. این واقعیت، با ترور، برگشت‌پذیر نمی‌شود.

2-قاعده زندگی متعارف امنیتی، پنهانکاری است. اما حاج قاسم، چند دهه در میانه میدان، عاشقانه و شهیدانه زیسته بود؛ سبکی از زندگی که در تناقض با روش زندگی یک مدیر ارشد امنیتی متعارف و یک فرمانده نظامی عالی‌رتبه به نظر می‌رسد. گویا اصرار داشت حقارت آمریکا و اسرائیل و سایر تروریست‌ها را به رخ بکشد؛ که آن گونه به دل دریای خطر می‌زد. حبّ نفس و صیانت از جان، غریزه‌ای قدرتمند است. خیلی هنر می‌خواهد که ترس را پشت سر بگذاری و مرد میدان جنگ شوی.

 و از آن متناقض‌نماتر، اینکه در بحبوحه جنگ‌های سخت، بالاترین عواطف را به نمایش بگذاری. خشونت، ذات جنگ است و جنگجوی متعارف را خشن بار می‌آورد اما جهاد، با همه جنگ‌ها فرق می‌کند؛ قاسم سلیمانی فرمانده مبارزه با ‌اشغال و تروریسم را تربیت می‌کند که برای صاحب‌خانه‌ سُنّی در جنوب ‌شرق سوریه نامه می‌نویسد و حلالیت می‌طلبد از اینکه از منزل او در عملیات آزادسازی بوکمال استفاده کرده است. حوصله می‌خواهد که در هنگامه جنگ، به همین بسنده نکنی و شماره منزل خود را هم زیر نامه بنویسی و از صاحب‌خانه بخواهی در صورت تمایل، برای جبران خسارت تماس بگیرد. کدام مدیر امنیتی متعارف، برای رضایت گرفتن شماره می‌گذارد؟ یا تا قم می‌رود و سراغ خانه یکایک علمای وارسته را می‌گیرد تا کفنش را امضا کنند؟ یا مخاطبان رزمنده‌اش را به اصرار به استشهاد می‌گیرد که آیا او را به عنوان مومن قبول دارند و حاضرند روز قیامت، همین را گواهی کنند؟!

3. چه قدر خراب آباد! «سرباز قاسم سلیمانی»، سفارش امیر مومنان (ع) را به جان خریده بود که «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهًِْ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَهًْ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَهًْ وَ ذَلله بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ...». یاد مرگ، گویا او را ویران کرده و از نو ساخته بود؛ که آذر 94 وقتی شایعه مجروحیت و شهادتش منتشر شد، به شبکه «‌الوقت» گفت «اینها چیزهایی است که دشت‌‌‌ها و کو‌ه‌‌ها را برای پیدا کردنش پیموده‌‌ام». چه کش و قوس مداومی بود میان حاج قاسم و محافظان و رزمندگان پا به رکابش برای اینکه به دل دشمن نزند. کابوس مرگ وقتی شکست، انسان را نه فقط روئین‌تن، که عاشق می‌کند و نشاط کارهای دشوار را به او می‌بخشد. خط‌شکن می‌کند، تا جوّ وحشتی را که جباران برقرار می‌کنند، بشکند.‌ اشتیاق وقتی به نهایت رسید، انسان را بی‌قرار و بی‌پروا می‌کند؛ و چنین زیستنی را چه مناسبت با زندگی امنیتی متعارف؟! او عاشق بود و عاشق، شهره آفاق می‌شود. «عشق، بوی مُشک دارد، زان سبب رسوا بود- مُشک را کی چاره باشد از چنین رسوا شدن». حاج قاسم، دلباخته حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) بود؛ محبوبه پرده‌نشین خدا و رسول او (ص) که ‌اشتیاق دفاع از مولا، او را به میانه میدان کشاند، تا جو تهدید و تحریف را بشکند. و اگر حضرت مادر، جان‌فشان باید، فرزندان را جز این نشاید. کدام مدیر امنیتی، هر سال در زمان و مکانی مشخص، مراسم می‌گیرد، چنانکه حاج قاسم در ایام فاطمیه می‌کرد؟ تهدید و ترساندن، ابزار مهم قدرت‌های مستکبر است و اگر این ترس در هم شکست، اصلی‌ترین سپر قدرت امنیتی آنها فرو ریخته است.

4. بامداد سیزدهم دی‌ماه 98، شیشه عطر حاج قاسم شکست و دنیا را پر کرد. احمق‌های درجه یک آمریکایی و صهیونیست، یزیدوار جشن گرفتند، غافل از آنکه حماسه شهادت او، موجی تازه به راه خواهد انداخت. دقیق گفت کریس مورفی سناتور آمریکایی که تاکید کرد «ژنرال سلیمانی به عنوان یک شهید، می‌‌‌تواند برای آمریکا به مراتب خطرناک‌‌تر باشد. سؤالی که باید از خود بپرسیم این است که او زمانی که زنده بود، خطرناک‌‌تر بود، یا الان که کشته شده؟». قاسم سلیمانی، از ساعت ترور، تبدیل به یک رسانه جدید برای نرم‌افزار مقاومت شد. ملت‌ها در سوگ و محکومیت ترور او، از کشمیر، هند، افغانستان، پاکستان و ایران، تا‌ ترکیه، عراق، سوریه، لبنان و یمن، و تا برخی شهرهای آفریقا و اروپا و آمریکا به خیابان‌ها آمدند و آن تشییع چند ده میلیونی در ایران اتفاق افتاد. همان روز شبکه المیادین گفت «برآورد اولیه حاکی از شرکت دست‌‌کم پنج میلیون نفر در مراسم تشییع ژنرال سلیمانی است» و رویترز نوشت «حجم جمعیت حاضران در این تشییع، شبیه جمعیتی بود که برای تشییع پیکر آیت‌‌الله خمینی به خیابان‌‌ها آمدند». خبرنگار نیویورک تایمز هم گزارش داد «دریای بیکران مردم، در مراسم حضور یافته‌‌‌اند. سیل بی‌‌‌پایان و چند میلیونی مردم از ساعت ۶ صبح در خیابان هستند. در ٢۵ سالی که ایران را پوشش خبری می‌‌‌دهم، هرگز چیزی شبیه این را ندیده بودم

5. ژنرال سلیمانی»، همواره در چشم دشمن مهابت داشت. چنانکه از پترائوس تا پمپئو (دو رئیس‌ سیا در فاصله سال‌های ۹۰ تا ۹۶) در پی مذاکره و دادن نامه به او بودند. روزنامه گاردین مرداد ۹۰ نوشت «ژنرال پترائوس رئیس سازمان سیا علاقه‌مند است داستان را از زمانی بازگو کند که یک ژنرال ۴ستاره در عراق بود. اوایل سال ۲۰۰۸، پیامک یک سردار ایرانی به او داده شد. پترائوس به شدت نیاز داشت به او گوشزد شود که تلاش‌‌های نظامی و دیپلماتیک آمریکا در عراق و لبنان و سایر نقاط خاورمیانه توسط سپاه قدس و ژنرال سلیمانی به تحلیل برده می‌شود. یکی از مقامات بلندپایه آمریکایی می‌‌گوید سلیمانی هراس‌انگیز است، همه جا هست و هیچ جا نیست... بسیاری از مقامات آمریکایی، چند سال اخیر را صرف توقف کار افراد وفادار به سپاه قدس کرده و مبهوت کارهای آنها هستند. یک مقام پنتاگون می‌گوید من اگر سلیمانی را ببینم، از او خواهم پرسید که از ما چه می‌خواهد؟». مایک پمپئو رئیس ‌وقت سیا هم 11 آذر ۹۶ تأیید کرد قاسم سلیمانی به نامه او بی‌اعتنایی و حتی از دریافت و باز کردن آن امتناع کرده است. حجت‌الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی در روایت ماجرا می‌گوید «همین اواخر زمانی که سردار سلیمانی در بوکمال بود، رئیس ‌سیا به وسیله یکی از رابطان خود در منطقه، نامه‌‌ای برای سردار فرستاد اما ایشان گفت نامه تو را نمی‌ گیرم و نمی‌‌خوانم و اصلا با این افراد صحبتی ندارم». باید سلیمانی باشید تا آمریکا التماس بکند. و اگر به مکتب او پشت کنید، شما باید التماس آمریکا را بکنید و جز خدعه نبینید.

6. مایکل روبین (مقام سابق وزارت دفاع آمریکا و کارشناس امریکن اینترپرایز) مرداد 96 در واشنگتن اگزمینر نوشت «از هر تحلیلگر آمریکایی بپرسید، می‌‌گوید رئیس ‌‌نیروی قدس، یک تروریست است. اما بسیاری از ایرانی‌‌ها از او به عنوان یک قهرمان و رزمنده واقعی یاد می‌‌کنند؛ نه مانند متیس وزیر دفاع آمریکا که این‌طور نیست. سلیمانی علاوه‌ بر رزمندگی، چهره یک استاد معامله‌‌گر و دیپلمات برجسته را دارد. او برای اجتناب از خونریزی میان اتحاد میهنی کردستان و نیروهای دولت عراق پادرمیانی کرد. نتیجه اینکه ایران نه تنها استراتژی بلکه پرسنلی برای اجرای آن دارد. آمریکا می‌تواند از نفوذ ایران شکایت کند اما تا زمانی که سلیمانی در بطن کار قرار دارد، بسیار دشوار است عراقی‌‌ها، آمریکا را جدی بگیرند. مک گورک فرستاده ویژه آمریکا، خود را به عنوان یک دیپلمات قابل ثابت کرد، اما از روال و استحکامی که سلیمانی به خرج می‌‌دهد، برخوردار نیست».
7. سلیمانی، فرمانده جنگ‌های نامتقارن بود؛ آنجا هم که باید در تراز دیپلمات ارشد و سیاستمدار تراز ظاهر می‌شد، ابایی از انجام تکلیف نداشت. چنانکه دیپلماسی تراز و موثر را، از افغانستان و عراق و سوریه و لبنان و غزه، تا ترکیه و کردستان عراق و روسیه به نمایش گذاشت. سلیمانی در سفر به مسکو، به مدت دو ساعت و بیست دقیقه با ولادیمیر پوتین مذاکره و او را برای مبارزه با تروریست‌ها (جنگ نیابتی غرب) مجاب کرد. خبرگزاری آسوشیتدپرس بعدها نوشت «دیدار مهم ژنرال سلیمانی با پوتین، نقشی مؤثر در نقش‌آفرینی روسیه در جنگ سوریه داشت. یکی از قدرتمند‌ترین مقامات نظامی ایران، نشستی سه‌ساعته را با پوتین روسیه داشت تا او را متقاعد کند. فرمانده نیروی قدس سپاه، ماه اوت (مردادماه 94) به مسکو رفت. سلیمانی و پوتین، نقشه‌ها و عکس‌ها را بررسی کردند و به تبادل اطلاعات پرداختند. بررسی‌ها نشان داد گروه‌های تروریستی، در صورتی که مسکو وارد عمل نشود، فعالیت‌شان را به نزدیکی روسیه در منطقه قفقاز گسترش خواهند داد. در این نشست درباره برنامه تشکیل یک مرکز مشترک تبادل اطلاعات میان عراق، سوریه، ایران و روسیه توافق شد. این نقش‌آفرینی، حاکی از نفوذ شدید ایران در منطقه است».

8.  سردار سلیمانی با همه منحصر به فرد بودنش، یک مکتب است و نه صرفا یک شخص، که با ترور بزدلانه تمام شود. این مکتب، زنده و زاینده و رویاننده، نقطه مقابل «تهدید و تحریم و ترور و تحریف» است. قطعا مجازات بانیان ترور، مشمول مرور زمان نخواهد شد و آنها تاوان سختی خواهند پرداخت. در عین حال، ترویج عملیاتی نرم‌افزار بیداری و مقاومت، آن راهبرد اصلی است که به حاشیه نخواهد افتاد. این نرم‌افزار وقتی توسعه پیدا کرد، نیرویی متراکم را فراهم می‌کند و هر مانع سخت را از پیش پا بر می‌دارد. سند، شکست‌های تحقیرآمیزی که به صدام و سپس آمریکا و اسرائیل تحمیل شد. از مختصات جنگ جدید این است که اگرچه فرماندهی مقاومت در ایران است، اما نیروها برای هر عملیات، از مرکز دستور نمی‌گیرند. آنها در یک هماهنگی کامل با جبهه مقاومت قرار دارند و هر جا که بتوانند ضربه راهبردی بزنند، معطل نمی‌کنند.

9.  همه مرام شهید سلیمانی در چند جمله خلاصه می‌شود؛ آنجا که با شش قسم جلاله گفت: «برادران از مهم‌ترین شئون عاقبت به خیری، نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است. والله از مهم‌ترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی، دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهم‌ترین محور محاسبه این است.»

 

 

روزنامه اعتماد

ویروس اتهام

عباس عبدی

چندی پیش یکی از دوستان مطلبی را که در فضای مجازی منتشر شده بود برایم فرستاد؛ مطالبی عجیب و غریب علیه سوابق خانوادگی یکی از اعضای کابینه. متاسف شدم. از این جهت که یا این اتهامات دروغ است یا حقیقت دارد. اگر حقیقت دارد وای به حکومتی که چنین سوابقی از مدیران عالیرتبه‌اش موجود است و کسی نمی‌داند، حالا هم که منتشر شده اقدامی علیه او نمی‌شود و اگر حقیقت ندارد، وای بر جامعه‌ای که حتی مدیران عالیرتبه آن از گزند اتهامات بی‌اساس مصون نیستند چه رسد به افراد عادی و بدترین حالت این است که چنین اتهاماتی زده شود ولی هیچ مرجعی برای تعیین صحت و سقم آن وارد عمل نشود، تا اگر درست است اقدامی علیه آن مدیر کنند و اگر دروغ است، اتهام‌زننده را مجازات کنند.

 در پی دیدن آن خبر برای یکی از نزدیکان آن مقام پیام فرستادم که چرا در این باره اقدامی نمی‌کنید؟ زنگ زد و با ناراحتی گفت، به جایی نمی‌رسد. تاکنون ده‌ها دروغ علیه ما گفته‌اند، با اسم و رسم. شکایت می‌کنیم، ولی رسیدگی نمی‌شود. زیاد صحبت کردیم. گفتم ساختاری که با کارگزاران خودش چنین است با دیگران چگونه است؟  اکنون پرسش مهمی پیش روی نهاد تامین‌کننده عدالت است. به نظر من حتی اگر این فرد شکایت هم نکند، وظیفه دستگاه عدالت است که مستقیما وارد ماجرا شود و صحت و سقم ادعاها را رسیدگی کند، چون این ادعاها ناظر به مساله‌ای عمومی است.

هنگامی که تا این حد بی‌پروا اتهامات مهمی را علیه یک نفر در دولت مطرح می‌کنند، نمی‌توان ساکت بود و از کنارش رد شد. اگر به یک مقام دولتی گفته شود که دزد است، دستگاه قضایی باید رسیدگی و حکم کند. نمی‌تواند ندید بگیرد و رسیدگی را منوط به شکایت یکی از طرفین کند. چون اگر دزد است باید مجازات و برکنار شود و اگر نیست، باید مفتری را مجازات کرد و اعتماد مردم را به مدیران جامعه حفظ کرد.  بصیرت اجتماعی همین است. یعنی افکار عمومی در برابر ادعاها به یک داوری روشن برسد. این کار را مردم نمی‌توانند انجام دهند، هر کسی که حوصله و توان رسیدگی به این اتهامات را ندارد. پس باید مراجع قضایی و حقوقی با اختیارات قانونی خود، آن را رسیدگی کنند و جامعه را از سردرگمی بیرون آورند. ریشه اصلی بی‌اعتمادی مردم که روزبه‌روز هم بیشتر شده است..

 از فقدان چنین سازوکاری است؛ سازوکاری که فصل‌الخطاب باشد و ادعاها را به درستی و شفاف رسیدگی کند و در نهایت حکم قانونی بدهد. در فضای موجود حتی اتهامات واقعی نیز شنیده نمی‌شود و به قول معروف فرق میان دوغ و دوشاب از میان می‌رود.  متاسفانه دستگاه قضایی و ضابطین آن بیشتر در پی رسیدگی به اتهاماتی هستند که متوجه بخش خاصی از رفتارها است در حالی که فضای عمومی جامعه ایران به وسیله همین شایعه‌پراکنی‌ها تخریب شده است. اگر محیط آلوده به میکروب یا ویروس باشد، باید همه مبتلایان را درمان کرد و رسیدگی به چند بیمار خاص مشکلی را حل نمی‌کند، چون آلودگی گسترده وجود دارد. تبعیض در این مساله و عدالت قضایی، روح و روان جامعه را خط‌خطی می‌کند.

 بنده به عنوان یک شهروند نمی‌دانم که این اتهامات درست است یا غلط؟ البته به لحاظ منطقی اصل را بر برائت می‌دانم و برحسب قراین حدس می‌زنم که دروغ است، ولی هنگامی که یک اتهام در سطح عمومی منتشر می‌شود، ماجرا تفاوت می‌کند. باید آن را رسیدگی کرد. عدم رسیدگی به معنای تن دادن به انتشار آزاد ویروس و میکروب شایعه و اتهام است و خطر این ویروس از کرونا و هر ویروس یا میکروب دیگری بیشتر است.

 

 



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

آخرین عناوین