چرا اقتدارگرایی حیات توسعه را تهدید می‌کند؟

اقبال به اقتدارگرایی در میان نخبگان کشورهای جهان سوم بیش از گذشته به چشم می‌خورد، اما «فایننشال‌تایمز» در مطلبی به انتقاد از این رویکرد پرداخته است.
نفع اقتصاد از دموکراسی

بر این اساس درحالی‌که طرفداران خودکامگی به موفقیت‌های اقتصادی چین یا برخی کشورهای کوچک و کم‌جمعیت اشاره دارند، آمارها حاکی از آن است که این کشورها بیشتر از یک قاعده، نشانگر یک استثنا هستند. از سوی دیگر، توانایی دموکراسی در عزل مسالمت‌آمیز سران سیاسی، همچنان نقطه قوت بی‌رقیب آن به شمار می‌رود.
پیشرفت‌های اقتصادی در چین موجب شده تمایل به اقتدارگرایی در سراسر جهان با افزایش مواجه شود. طرفداران این رویکرد کاهش آزادی‌های سیاسی را هزینه اجتناب‌ناپذیر رشد اقتصادی می‌دانند و استدلال می‌کنند که دموکراسی یک ایده غربی است که بر سایر ملل جهان تحمیل شده است. با‌این‌حال به نظر می‌رسد چنین استدلالی از هر جهت روند کلی را نادیده می‌گیرد و به استناد به موارد استثنا اکتفا می‌کند.

صرف‌نظر از اینکه بسیاری از دموکراسی‌ها در جهان سن کمی دارند، بسیاری از طرفداران اقتدارگرایی به این سوال کلیدی پاسخ نمی‌دهند که «مشت آهنین» حکومت اقتدارگرا لزوما به کام آنها نخواهد چرخید و در این صورت و در فقدان سازوکار عزل دموکراتیک، چه ابزاری برای دور ماندن از شرارت‌های احتمالی اقتدارگرایی وجود دارد؟
گزارش جهانی درباره وضعیت آزادی نشان می‌دهد که در سال ۲۰۲۳، آزادی در جهان برای هجدهمین سال متوالی کاهش یافته است. عمده این افت به کشورهای درحال‌توسعه مربوط است و در قالب افت قابل‌توجه حقوق سیاسی و مدنی منعکس شده است. این وضعیت تصویری بزرگ‌تر از سوالی به شمار می‌رود که این روزها در ذهن بسیاری از نخبگان کشورهای درحال‌توسعه وجود دارد: اصلا چرا باید به دموکراسی علاقه‌مند بود؟

آیا دموکراسی یک ایده غربی نیست که به باقی ملل جهان تحمیل شد؟ آیا کشورهای درحال‌توسعه با استبدادهای سنتی وضعیت بهتری ندارند؟ به نظر می‌رسد اقتدارگرایی بیش از هر زمان دیگری در دو دهه اخیر محبوب است و همین مساله موجب شده فایننشال‌تایمز به شکل جدی‌تری به این سوال بپردازد که آیا اقتدارگرایی واقعا مزیتی نسبت به دموکراسی دارد یا خیر.

اقتدارگرایی ثروت‌ساز
اولین و مهم‌ترین مزیتی که طرفداران اقتدارگرایی مطرح می‌کنند نرخ بالاتر رشد اقتصادی در حاکمیت چنین نظمی است. بر این اساس، یک دولت اقتدارگرا می‌تواند با جلوگیری از اتلاف منابع در فرآیندهای دموکراتیک و با برنامه‌ریزی هدفمند، رشد بالاتر و طولانی‌تری را برای کشور خود به ارمغان بیاورد. بااین‌حال به طور کلی می‌توان با این ادعا مخالفت کرد. اگر چند کشور غنی از منابع مانند کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و هنگ‌کنگ و سنگاپور را کنار بگذاریم، ثروتمندترین کشورهای جهان همگی لیبرال‌دموکراسی هستند.

بااین‌حال، بدبین‌ترها ممکن است همچنان استدلال کنند که دموکراسی بهترین راه برای ثروتمند شدن کشورهای فقیر نیست و می‌توانند برای مثال به رشد شگفت‌انگیز چین در ۴۰ سال گذشته اشاره کنند. نگاهی دقیق‌تر نشان می‌دهد که این عملکرد مثبت اقتدارگرایی یک تصادف است و نمی‌توان چنین نتیجه‌ای را در عمده کشورهای اقتدارگرا مشاهده کرد.

اقتدارگرا به ساز شما نمی‌رقصد
یکی از نکاتی که طرفداران اقتدارگرایی به آن توجه ندارند این است که وقتی مستبدان خوب هستند، ممکن است واقعا خوب باشند و عملکرد بی‌سابقه‌ای از خود بر جا بگذارند، اما وقتی بد هستند، وحشتناک عمل می‌کنند. استالین، هیتلر، پل پوت و مائو تسه تونگ میلیون‌ها انسان را کشتند. این ممکن است به این دلیل باشد که آنها اینچنین می‌خواستند یا ممکن است به این خاطر باشد که برایشان اهمیتی نداشت. نکته این است که خودکامه حکومتی است که پاسخگو نیست. دولت‌های غیرپاسخگو می‌توانند مرتکب هرکاری شوند.

تیموتی اسنایدر، مورخ مشهور، در این باره معتقد است آنچه معمولا طرفداران اقتدارگرایی فراموش می‌کنند این است که «حکومت فرد مقتدر از یک فانتزی فراتر نمی‌رود. این ایده که مردی مقتدر امور را به دست بگیرد الزاما به این معناست که آن فرد قدرتمند، دیگر نماینده شما نخواهد بود. او چنین نخواهد کرد. در یک دموکراسی، نمایندگان منتخب به حرف رای‌دهندگان گوش می‌دهند.

ما این را بدیهی می‌دانیم و تصور می‌کنیم که یک دیکتاتور چیزی به ما بدهکار است و به همین جهت طبق میل ما عمل خواهد کرد. اما رأیی که به او می‌دهید بی‌ربط بودن شما به قدرت را تأیید می‌کند. تمام موضوع این است که فرد مقتدر به ما بدهکار نیست. ما مورد سوء‌استفاده قرار می‌گیریم و به آن عادت می‌کنیم.»

دعوا بر سر ضرر است
اوضاع از این هم بدتر می‌شود، دیکتاتور احتمالی یک انسان عادی نیست. او تقریبا همیشه درگیر میل به قدرت است. هنگامی که او آنچه را می‌خواهد به چنگ آورد، در صورت اقدامات خصمانه چگونه می‌توان از شر او خلاص شد؟ چگونه می توان یکپارچگی نهادهای اصلی جامعه را در برابر او حفظ کرد؟ چگونه می توان جانشینی‌اش را مدیریت کرد؟

ما می‌دانیم که یک مستبد اگر تشخیص دهد که حاکمیت قانون و تضمین حقوق مالکیت نقش مهمی در بهروزی دارند، می‌تواند در کشور کوچکی مانند سنگاپور خوب عمل کند. می دانیم که در کره جنوبی و تایوان، مستبدان بر شروع توسعه سریع این کشورها نظارت داشتند. ما همچنین می‌دانیم که در چین، در دوران رهبری دنگ شیائوپینگ، او سرمست از قدرت شخصی نبود. بنابراین، همان‌طور که چینی‌ها می‌گویند، ممکن است یک «امپراتور خوب» داشته باشید. اما اگر مانند اغلب اوقات، یک امپراتور بد گیرتان آمد چه باید کرد؟

سازوکار بی‌رقیب دموکراسی
دموکراسی به واسطه سازوکارهای داخلی خوداصلاحگر، از چنین نتایج وحشتناکی جلوگیری می‌کند. حتی اگر یک دموکراسی از حقوق مدنی، سیاسی و قانونی ناکافی برخوردار باشد، انتخابات همچنان می‌تواند اوضاع را تغییر دهد. در نظام‌های پارلمانی، نمایندگان پارلمان نیز می‌توانند علیه نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور بشورند.

مزیت اصلی دموکراسی این نیست که حکومت خوبی به وجود می‌آورد، بلکه مزیت آن این است که از ایجاد یک حکومت وحشتناک جلوگیری می‌کند. هرچه مجموعه حقوق کامل‌تر باشد، محدودیت‌ها بر دولت قوی‌تر خواهند بود؛ و تنها در این صورت است که بحث آزاد، آزادی اعتراض، رسانه‌های آزاد و نهادهای مستقل نیز وجود خواهد داشت.
منبع: دنیای اقتصاد



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0