🔻روزنامه تعادل
📍 فرار سرمایه ده‌ها میلیارد دلاری از ایران
✍️ هادی حق‌شناس
اخیرا یکی از رسانه‌های کشور در مطلبی اعلام کرد که تنها طی یک سال و نیم گذشته، بیش از ۷۰ میلیارد دلار سرمایه‌های ایران به کشور کانادا ارسال شده است. این خبر تلخ، یک بار دیگر بحث فرار سرمایه‌ها از کشور را در تیررس ارزیابی‌های تحلیلی قرار داده است.

طبیعی است اقتصادهایی مانند کشور ایران نیازمند جذب سرمایه زیادی هستند. فرار سرمایه از دو طریق اصلی در ایران رخ می‌دهد؛ یکی عدم جذب سرمایه است و دیگری خروج سرمایه‌های داخلی. در کشورهایی شبیه ایران اگر فرار سرمایه اتفاق بیفتد، معنایش بیشتر بودن نرخ استهلاک سرمایه نسبت به سرمایه‌گذاری مولد است. به همین دلیل رشد اقتصادی هم طی این سال‌ها برای ایران مطلوب نبوده.

اخیرا مرکز آمار ایران گزارشی ارایه کرده که بر اساس آن نرخ رشد اقتصادی کشور در نیمه اول سال جاری به نسبت نیمه اول سال قبل، دو واحد درصد با نفت و ۴ دهم درصد واحد بدون نفت کمتر شده است. این در حالی است که اقتصاد ایران از وضعیت کرونا عبور کرده و می‌شد فضای کسب و کار را رونق بخشید. علت اینکه رشد اقتصادی مناسب اتفاق نمی‌افتد این است که نه‌تنها جذب سرمایه اتفاق نیفتاده، بلکه فرار سرمایه هم رخ داده است.

وقتی از فرار سرمایه صحبت می‌کنیم، منظورمان خروج چند صد میلیون دلار یا چند میلیارد دلار سرمایه شرکت‌های خارجی نیست؛ بلکه منظور این است که اقتصاد ایران نیازمند جذب سرمایه چند ده میلیارد دلاری است و این امر رخ نمی‌دهد. این میزان سرمایه به خصوص در بخش نفت، گاز و پتروشیمی ضروری است. اما به دلیل تحریم‌ها و عدم پیوستن ایران به اف‌ای‌تی‌اف و... این سرمایه‌گذاری در ایران رخ نمی‌دهد.

شاید برای شما جالب باشد که بدانید، بر اساس آمارها بیشترین سرمایه‌گذاری در ایران را طی سال اخیر، افغانستان انجام داده است. دانشجویانی که از ایران خارج می‌شوند و به مقصد کشورهایی چون کانادا، امریکا، ترکیه، آلمان و... مهاجرت می‌کنند، بخش قابل توجهی این سرمایه‌ها را منتقل می‌کنند.

بر اساس برخی آمارها از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۱ حدود ۸۰ هزار نفر جذب این دانشگاه‌ها می‌شوند. شما اگر حساب کنید که هزینه‌ای هم در بخش بهداشت و درمان و هم در بخش آموزش در مقاطع مختلف صورت گیرد، مبلغ قابل توجهی به دست می‌آید.

در کنار این گزاره‌ها، خرید ملک و آپارتمان در کشورهایی چون ترکیه، امارات، عمان، ارمنستان و در کل کشورهای همسایه ایران و کشورهای دورتر، باعث خروج سرمایه از کشور می‌شود. بنابراین برای ایران از دو منظر فرار سرمایه صورت می‌گیرد. نخست اینکه ایران در جذب سرمایه‌های خارجی توفیقی نداشته و دوم اینکه سرمایه‌های داخلی کشور هم راهی خارج می‌شود.

وقتی مهاجرتی برای دانش‌آموزان و دانشجویان ایرانی اتفاق می‌افتد، خانواده‌های آنان نیز سرمایه‌های خود را خارج می‌کنند. این روند در بلندمدت خلأیی بزرگ در ایران ایجاد می‌کند. بسیاری از این دانشجویان در ادامه وارد بازار کار در کشورهای غربی می‌شوند و برنامه‌های خود را در کشورهای خارجی دنبال می‌کنند. شرکت‌های تجاری ثبت می‌کنند، کارخانه می‌زنند و کسب و کار راه می‌اندازند. این افراد باعث خروج میلیارد‌ها دلار سرمایه نقدی از کشور می‌شود. مهم‌تر از آن فرار سرمایه انسانی از کشور است. بسیاری از این جوانان، افراد مستعد و نخبه هستند و خروج آنها از کشور حفره بزرگی را ایجاد می‌کند.

همان طور که اشاره شد، اینکه نرخ سرمایه‌گذاری در ایران منفی شده و رشد اقتصادی در ایران در ۶ ماه گذشته، حدود ۳ درصد است، نشان می‌دهد ایران ظرفیت‌های زیادی دارد که از آن بهره لازم را نمی‌برد. این در حالی است که ایران در حوزه‌هایی چون گردشگری، بهداشت و درمان، نفت و گاز و معادن و... ظرفیت‌های فراوانی دارد.

اما برای بالفعل کردن این ظرفیت‌ها، نیازمند سرمایه‌گذاری است که خلأ آن احساس می‌شود. رشد اقتصادی ایران در دهه ۹۰ حدود صفر شده است. در اقتصاد ایران حتما منابعی وجود داشته، زایش سرمایه و... بوده ولی وقتی تولید به سرمایه‌گذاری دوباره نپرداخت و نرخ سرمایه‌گذاری منفی شد، یعنی فرار سرمایه گسترده در کشور رخ می‌دهد. سرمایه‌ها کجا می‌روند؟ به همان کشورهایی که برخی از آنها نام برده شد. بنابراین هم مردم و هم مسوولان باید نسبت به اخباری که در خصوص فرار سرمایه از ایران منتشر می‌شود، حساس باشند.


🔻روزنامه کیهان
📍 اگر جفرسون از گور بلند می‌شد
✍️ جعفر بلوری
«دروغ، سالانه میلیاردها دلار به کسب‌وکارها خسارت می‌زند،
روابط اجتماعی را تخریب می‌کند و بعضا حتی انسان‌هایی را به کشتن می‌دهد. دروغ گفتن دلایل زیادی دارد. می‌توان آن را از دیدگاه عصب‌شناختی و روانشناسی تحلیل کرد و....»
این چند خط بخشی از یک مقاله است که وقتی خود را برای نوشتن این یادداشت آماده می‌کردم و دنبال «داده» بودم به چشمم خورد. «دروغ» چه تاثیراتی بر زندگی افراد دارد؟ بر روابط اجتماعی چه تاثیرات مخربی می‌تواند داشته باشد؟ بر اقتصاد چطور؟ در طول عمر انسان‌ها و همین‌طور در کسب‌وکارها آیا می‌تواند تاثیرات مخربی داشته باشد؟ و سرانجام این که، دروغ گفتن چه تاثیراتی بر روی خود دروغگو دارد؟ به تحولات سه ماه گذشته بیندیشید. نقش «دروغ» در وقوع این آشوب‌ها چقدر بود؟ این دروغ چه خسارت‌هایی بر کشور و بر مردم تحمیل کرد؟ روی زندگی و آرامش مردم چطور؟ همین‌طور روی کسب‌وکارها و معیشت آنها؟ روی وضعیت تحصیلی دانشجویان در دانشگاه‌ها و دانش‌آموزان در مدارس و همین‌طور روی اعصاب و روح و روان جامعه؟ روی روند خوبی که اقتصاد کشور در آن قرار گرفته بود و... چطور؟
جرقه این آشوب‌ها با این همه خسارت جانی، مالی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی، علمی و روانی با یک دروغ درباره نحوه فوت
یک خانم شروع شد؟! خبرنگار یک روزنامه زنجیره‌ای، به شکل مشکوکی از فوت یک خانم، مطلع و طبق آموزش‌هایی که در خارج از این کشور دیده بود، سراغ آن سوژه رفت و آن را به دست برخی به ظاهر رسانه آن طرف آب رساند. آنها هم با تکنیک «روایت‌سازی» و افزودن عنصر «دروغ» بر این روایت، جنگ روایت‌ها و ترکیبیِ عظیمی را آغاز و بمباران افکار را شروع کردند و... باقی ماجرا.
اما بنا به دلایلی- که جای طرح آن اینجا نیست- دروغ وقتی زیاد تکرار می‌شود، اثر خود را از دست می‌دهد. دروغ با تولید هیجان ممکن است فرصت فکر کردن از قربانی را بگیرد اما رفته رفته و با گذشت زمان، آن هیجان تخلیه شده و امکان فکر کردن افراد مهیا می‌شود.
با دروغ، این هیجان را دو سه ماهی زنده نگه داشتند اما اکنون هیجانات تخلیه شده و آنها هر چه دروغ می‌گویند، اثری نمی‌بینند یا اثر عکس می‌بینند. همین حالا سری به صفحات مجازی آنها بزنید تا تلاش‌های رسوای‌شان را ببینید. هنوز در این صفحات در میدان آزادی تهران جنگ است! شهرهای فلان استان جنوبی کشور سقوط کرده! و مسئولین هم در حال فرار به ونزوئلا هستند! تمام کشور هم در اعتصاب است و...
در حالی که این اعتصاب و نا آرامی و بحران در همان انگلیس و فرانسه و آمریکاست که جریان دارد!
اما این دروغ از یک‌جا به بعد روی گوینده است که اثر سوء و مخرب می‌گذارد. چون سه ماه است روزانه ده‌ها دروغ نوشته و گفته و توئیت‌زده، رفته‌رفته، خود او این دروغ‌ها را باور می‌کند. در چرایی به دام افتادن روح‌الله زم هم گفته می‌شود، آن‌قدر دروغ گفت و نوشت «کار جمهوری اسلامی تمام است» و او قرار است قدرت را در کشور به دست گیرد که خود، دروغ‌هایش را باور کرد، رفته‌رفته دچار توهم شد و سر انجام به راحتی دُم به تله داد. اگر چه هوشیاری و تخصص و ابتکار عمل دوستان اطلاعات سپاه در به دام افتادن او را هم نباید از نظر دور داشت.
افسردگی، پرخاشگری و ناامیدی، اثرات بعدی دروغگویی روی فرد دروغگوست. اگر مواضع این روزهای لیدرهای جریان اغتشاش را دنبال کنید می‌بینید که کاملا ناامید و خشمگین‌اند. حرف‌هایی را به‌طور واضح و علنی می‌گویند که شاید پیش از این باید تلاش می‌کردیم، آنها را به مردم بقبولانیم. از بس عصبانی و افسرده‌اند صراحتا می‌گویند از سوی کشورهای دیگر مورد حمایتند و کسانی از طیف خودشان را که مخالف این تحلیلند، به باد فحش می‌گیرند. مثلا می‌گویند: «هر کس بگوید جنبش نباید حمایت آمریکا و اسرائیل و عربستان را داشته باشد،
یا نادان است یا احمق یا مزدور جمهوری اسلامی! باید حمایت آنها را داشت و...» بعضا حین این اعتراف‌های مهم، بغض می‌کنند و مثلا می‌گویند، بایدن یا ماکرون آنها را صرفا کارت‌های بازی برای چانه‌زنی‌های سیاسی می‌خواهند. نباید به آنها امیدوار می‌شدیم و... در روزهای آینده اعتراف، رفتارهای انتحاری و خودزنی‌های بیشتری از آنها شاهد خواهیم بود چون تکرار زیاد دروغ، آنها را واقعا به این باور رسانده بود که نظام قدرتمند جمهوری اسلامی در حال سقوط است و...
درست است که «رسوایی» و «شکست» فرجام دروغگوست اما
تا وقتی این دروغگوها هستند و در فضای مهم رسانه تنفس می‌کنند، آشوب و فتنه و ترور هم هست. اینکه چرا این‌قدر دروغ می‌گویند هم یک دلیل بسیار مهم دارد و آن این است که، دروغ گفتن در این کشور، هزینه بالایی ندارد. بروید و به زبان‌های مختلف بین‌المللی تحقیق کنید و ببینید، کدام کشور در کدام نقطه از عالم اجازه فعالیت به دروغگوهایی را که به نام رسانه فعالیت می‌کنند، می‌دهد. یک مورد- فقط یک مورد- نشان دهید کشوری که بالا‌ترین استانداردهای مربوط به «دموکراسی» و «گردش آزاد اطلاعات» را دارد، اجازه فعالیت به این شعبده‌بازهای دروغ‌پرداز را می‌دهد یا نمی‌دهد. مگر همین چند روز پیش خبرگزاری آسوشیتد پرس از عملیات بزرگ و سراسری پلیس آلمان برای دستگیری فعالان رسانه‌ای کذاب، گزارش نداد؟ مگر ننوشت کسانی که در آلمان با ابزار رسانه اقدام به نفرت‌پراکنی، تهمت و دروغ‌پردازی می‌کنند، دستگیر و زندانی می‌شوند: «مقامات آلمانی اعلام کرده‌اند که پلیس این کشور خانه‌های افرادی که سخنان نفرت‌پراکنانه را در فضای مجازی ترویج می‌داده‌اند را طی ۹۱ عملیات در ۱۴ ایالت بازرسی کرده است. اتهام این افراد انتشار مطالب حاوی تحریک به نفرت، دروغ و تهمت بوده است. این اقدامات بخشی از تصمیم دولت آلمان برای برخورد شدید و سخت‌گیرانه با نفرت‌پراکنی آنلاین است که از سال ۲۰۱۶ آغاز شده است. در این رابطه یکی از مقامات امنیتی آلمانی می‌گوید: رسانه‌های اجتماعی فضای مساعدی برای خشونت افراط‌گریان فراهم کرده و این عملیات‌ها با هدف پیشگیری از وقوع خشونت صورت می‌گیرد و...»
باور بفرمایید اگر «توماس جفرسون» از گور بلند شود و به برخی از این جماعت بگوید والله منظور من از «دموکراسی» و «امپراتوری آزادی» پمپاژ دروغ‌های شاخدار در کشور برای ایجاد آشوب و اغتشاش و کشتار نبود و آزادی بیان و دموکراسی آن چیزی نیست که برخی غرب‌پرستان آفتاب‌پرست آن را نشخوار می‌کنند، به خود او هم حمله کرده و می‌گفتند، جفرسون می‌خواهد کشور را کره شمالی کند!
کدام رسانه‌های دروغ‌پرداز؟ همان‌هایی که به‌عنوان فقط یک نمونه وقتی از دروغی به بزرگی «برجام تحریم‌ها را از هم فرو خواهد پاشید» سخن به میان آمد گفت باید دروغ می‌گفتیم تا فضا را به نفع دولت وقت آماده کنیم: «این مبالغه‌ها [در مورد برجام و اثرات آن] باید می‌شد به این خاطر که فضا خیلی فضای تنگ و ترشی بود، دولت باید در حقیقت این موضوع را قدری بزک می‌کرد که بتواند حرفش را به کرسی بنشاند.»
بارها گفته‌ایم باز هم تکرار می‌کنیم. اولین گام برای توسعه اقتصادی هر کشوری، جمع شدن بساط رسانه نماهایی است که فلسفه وجودی شان راه‌اندازی «جنگ اعصاب» با ابزار «دروغ و تحریف» است. وقتی می‌گویند «امنیت» شرط اول برای توسعه اقتصادی هر کشوری است، منظورشان فقط امنیت جانی و تامین امنیت مرزها نیست. امنیت روانی هم به اندازه امنیت جانی و فیزیکی مهم است. اول باید این ماشین‌های تولید «دروغ» و «جنگ اعصاب» را از کار انداخت. بعد رفت سراغ
یک آسیب‌شناسی جدی در حوزه رسانه‌ای کشور و از اداره دهه شصتی رسانه‌ها فاصله گرفت. باید به روش‌های مدرن و امروزی رسانه مسلح شد. امروزه با توئیتر و فیس‌بوک و... دولت جابه‌جا می‌کنند. ده‌ها گزارش درباره نقش فیس‌بوک در به قدرت رسیدن ترامپ منتشر شده است. همین‌طور نقش فضای مجازی و رسانه در برخی انقلاب‌های عربی.
همه این گزارش‌ها به زبان‌های مختلف موجود و قابل دسترسند. قدرت رسانه را نباید دست‌کم گرفت. چه رسانه‌ای که کذاب و دروغگوست
چه رسانه‌ای که نجیب اما حرفه‌ای است و به قطع و یقین موفقیت رسانه نجیب و حرفه‌ای پایدار‌تر است.
رسانه مثل بسیاری از تکنولوژی‌های دیگر ده‌ها و شاید حتی صدها مزیت دارد اما معایبی هم دارد. رسانه منهای اخلاق، قدرت «خرفت‌کنندگی» و «هیولاسازی» دارد. قدرت جنگ‌افروزی و ویرانی‌‌سازی دارد. رجوع کنید به گزارش اخیر اندیشکده‌های «گرافیکا» و «رصدخانه اینترنتی استنفورد» با عنوان
«Decoding the Pentagon’s online war against Iran»
(رمزگشایی از جنگ آنلاین پنتاگون علیه ایران) همین‌طور به یادداشتی که شانزدهم آذرماه امسال تحت عنوان «جنایت هولناک لاهیجان را چه کسانی و چگونه رقم زدند» که در همین ستون منتشر شد تا ببینید با ترکیب «رسانه» و«دموکراسی» با «دروغ» چه بلایی سر ملت‌ها آورده و می‌آورند.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 یک تذکر و چند بی‌اعتنایی
✍️ دکتر محمدعلی فیاض‌بخش
گویا تذکر صریح برخی از منتسبان به نهاد رهبری نیز نتوانست به سخنان درشت برخی بزرگواران در جمعه‌ها مؤثر افتد و نرمی و عطوفتی را در سخنانشان جاری کند‏‎.
‎در تذکر ایشان این مضمون آمده بود، که توصیه‌ مقام معظم رهبری این است که امامان جمعه نه تنها بر طبل درشتی و تهدید نکوبند، بلکه موضعی دلسوزانه و پدرانه با همه بگیرند و در شرایط پرتنش فعلی، گسل‌ها را در میان مردم شکننده‌تر نکنند و بلکه در رفع و رفوی شکاف‌ها بکوشند. متاسفانه چنین نشد، و به خصوص در دو هفته اخیر از چندجا، خطبه‌ها نشانی از گوش‌سپاری بدان توصیه و تذکر نداشت. در یک جا گروهی از بانوان با صفاتی ناخوشایند نامبَر شدند و در دیگر جا گروهی دیگر از خانم‌ها تشویق به آتش‌به‌اختیاری و در سومین جا، متهم به «غلط کردن» و تعبیراتی از این دست‏‎.
‎سؤال این‌جاست: ادعابرداری در اطاعت‌پذیری و گوش‌سپاری و انقیاد مطلق، چرا نوبت به نوبت تفسیر به رأی می‌شود و از قضا در بزنگاه‌هایی که از آن، بوی عطوفت و رأفت و سهولت استشمام‌ می‌گردد، انگار نه انگار انگاشته می‌شود!؟ و برخی تا بدان‌جا پیش رانده، که نه تنها به تلویحات و اشارات در آرام‌سازی روح و روان مردمان اعتنایی نمی‌کنند، حتی به تصریحات نیز بی‌توجه‌اند.‏‎
‎یکسویه سخن‌کردن و تکتازانه تاختن و درشت‌گفتن بدان‌جا می‌انجامد، که گویا تصوری از مطلق‌انگاری و خویشتن را یکسره بر صواب‌دانستن، وجود فرد را در خود می‌گیرد و احتمالی بر خطا را هم از ذهن او می‌زداید؛ این را در زبان روان‌شناسی، «پیش‌گویی‌های خودکامبخش» می‌گویند، و در زبان ضرب‌المثل عامه، «خودرانی و خوش‌رویی‎!»
‎نمی‌دانم زبان نرم و لیّن ـ که البته از دل نرم و سینه گشاده برمی‌خیزد ـ چه بدی دارد، که اصولاً بر زبان برخی کسان دشوار می‌چرخد؟ و بابِ رفق و مدارا و صبوری ـ که سیره پیامبر رحمت بوده‌ است ـ چه کژی دارد، که بر پاشنه بعضی نمی‌گردد؟


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ گذر از یلدایی سرد به صبحی روشن
✍️ علی ربیعی
شب یلدا، بیش از سه هزار سال است که با زندگی زمستانه ایرانی‌تباران در ه‍م آمیخته است. شب یلدا، برای اقوام گوناگون ایرانی، طبقات مختلف اجتماعی، شهری و روستایی، سبب‌ساز نزدیک شدن دل‌ها بوده و به میمنت این شب، افراد از هر قشر اجتماعی و پایگاه اقتصادی همه در کنار هم، این شب سیاه را به سپیدی صبح می‌رسانند. شاید به‌رغم فرازونشیب‌های تاریخی، یک رمز ماندگاری ایرانیان، ‌داشتن مناسبت‌هایی بوده است که «در کنار هم بودن» با امید به آینده و فردایی بهتر را مشق کرده‌اند. اتفاقا با‌هم بودن‌های کوچک، زمینه‌ساز باهم بودن‌های بزرگ را دامن زده است. یلدا به معنای تولد خورشید نیز هست و مردم از فردای یلدا، روزها را بلندتر از روزهای قبل و با روشنایی بیشتر انتظار می‌کشند و همین نیز سبب‌ساز خلق افق‌گشایی در گذار از سختی‌ها شده است. متاسفانه در سال‌های گذشته یک جدال بی‌معنا در تقابل با سنت‌های هویت‌ساز ایرانی را شاهد بوده‌ایم. از نوروز و چهارشنبه‌سوری گرفته تا شب یلدا و اتفاقا زدودن عناصر فرهنگی هویت‌ساز ایران؛ ‌اقدامی خطرناک همچون ایده‌های تجزیه‌طلبی فیزیکی. ایرانیان با همه تنوع و عناصر مشترک هویتی، ‌ایران را معنا داده‌اند. البته خوشبختانه امسال برخی نهادها که بیگانه با این عناصر و فرهنگ دیرین ایرانی بودند، ‌امسال رویکردی دیگر اتخاد کرده‌اند. امیدواریم که این تغییر رویکرد پایدار بماند.

در سال‌های اخیر به دلایل مختلفی مثل ‌تحریم‌های زندگی‌زدا، فشارهای اقتصادی، منازعات بیهوده سیاسی و سیاست‌های نابجای اجتماعی، نوعی کلافگی جامعه و فردگرایی را دامن زد و در این میان فضای مجازی نیز فاصله‌های باهم بودن حتی درون یک خانواده را بیشتر کرد.
علاوه بر این، امسال، در پی ماجراهای غم‌انگیز خیابان‌های پاییزی، خانواده‌هایی هستند که عزیزان خود را در کنار ندارند از زایران شاهچراغ شیراز گرفته تا هموطنان بلوچ و کرد و... و همه هم‌میهنان‌مان در هرجای ایران. من تجربه تلخ سفره‌های یلدای بدون در کنار داشتن عزیزان از دست‌رفته‌ام را زندگی کرده‌ام و بر سر سفره، برای‌شان بشقاب‌های خالی چیده‌ام.
با این وصف در شب‌های سرد یلدایی، مسوولیت اجتماعی‌مان را نباید فراموش کنیم و به یاد داشته باشیم امید و شادی حق همه انسان‌ها از هر قشری است. در این شب‌ها، افرادی هستند که نه تنها در سفره‌ کوچک‌شان از آجیل و انار و هندوانه خبری نیست بلکه حتی از داشتن سرپناهی گرم و پرمهر هم محرومند در حالی که همه آنان انسانند و ایرانی‌اند و بخشی از واقعیت جامعه ما هستند که همه ما نسبت به آنان مسوولیت داریم. ولی متاسفانه طردشدگان اجتماعی را از ذهن خود نیز طرد کرده‌ایم و چقدر شریفند انسان‌هایی که اینچنین نیستند و در سردی زندگی این طردشدگان، گرمابخشی‌ای هرچند اندک دارند.
سوال این است تا زمانی که افراد و گروه‌های رهاشده در جامعه حضور دارند، چقدر زیست یک جامعه، اخلاقی خواهد بود؟
بی‌تردید، گذر بی‌تفاوت از میان به حاشیه‌رفتگان و ندیدن آنان جامعه را خشن‌تر می‌نماید. زندگی راحت نیاز به روح لطیف دارد. لطافت اجتماعی برای گذار همدلانه از بحران‌ها و مشکلات و دیدن همه افرادی که به نحوی آسیب دیده‌اند یا به هردلیل غم‌هایی در دل‌شان نشسته، اجتناب‌ناپذیر است. همه ما فراتر از خودبینی‌ها و فردگرایی‌های منفی باید به جامعه و همه آنچه در آن جریان دارد بیندیشیم.
رمز موفقیت جامعه ما و داشتن آینده‌ای بهتر، پیشگیری از تعمیق شکاف‌ها است. تجارب تاریخی ما نشان داده که هر آنچه از درون‌مان و در کنار هم بودن‌مان جوشیده، سعادت تضمین کرده و هیچگاه بیگانگان منشأ خیر برای زندگی ایرانیان نبوده‌اند. گذر از یلدای سرد به صبحی روشن با درک یکدیگر ‌با درک نیازها و خواست‌های جامعه و درک مصلحت‌های ملی میسر می‌شود.
از خدای مهربان در این ایام، نور و شادی برای همه انسان‌ها در هرکجای زمین و به‌خصوص هموطنان‌مان بخواهیم. از پروردگار یکتا بخواهیم که در پی تلخی این روزهای پاییزی، امید و موفقیت و پشت سر گذاشتن همه مشکلات برای کشورمان رقم بخورد.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ غرب آماده مذاکره؛ اما نگران فشار افکار عمومی
✍️ عبدالرضا فرجی‌راد
طی چند وقت اخیر اظهار نظرهای متناقض زیادی از طرف‌های غربی شنیده می‌شود و اکثرشان به نوعی مصاحبه می‌کنند که فعلا تمایلی به توافق ندارند. مثلا آقای راب مالی می‌گوید فرصتی بود و از دست رفت یا وزیر خارجه آلمان منفی صحبت می‌کند. اما آنچه مسلم است همه طرف‌ها می‌خواهند به توافق برسند. چه آمریکایی‌ها، تک‌تک اروپایی‌ها، سازمان ملل و آقای گوترش و... همه می‌خواهند که به توافق برسند و گفت‌وگو‌ها آغاز شود. اما اکنون موانعی پیش پای آنها وجود دارد. به عبارت دیگر فشار زیادی از سوی افکار عمومی چه از سوی احزاب، پارلمانتاریست‌ها، ایرانیان مقیم کشورهای مختلف اعم از آلمان، فرانسه تا حدودی انگلیس، شمال اروپا و آمریکا و کانادا روی آنها وجود دارد که نباید با ایران مذاکره کنید. این مصاحبه‌های منفی که بعضا شنیده می‌شود بیشتر به دلیل همین مساله افکار عمومی است. یعنی دلشان می‌خواهد که مذاکره کنند اما نمی‌دانند که با فشار افکار عمومی چه کنند. البته یک بخش دیگر نیز وجود دارد که می‌خواهند امتیاز بگیرند. یعنی یک بی‌میلی را نشان می‌دهند که اولا طرف ایرانی با غربی‌ها بنشیند که چه کار کنیم. دیگر اینکه اروپا به ویژه روی مساله اوکراین خیلی حساسند و به نظر می‌رسد که بر این اساس موضع اروپایی‌ها سخت‌تر از آمریکایی‌ها شده است. لذا بر خلاف چند ماه گذشته که اروپایی‌ها تلاش می‌کردند گفت‌وگوها میان ایران و آمریکا به ثمر برسد امروز روند مسائل به نحو دیگری شده است. برای اروپایی‌ها خیلی مهم است که در مساله اوکراین همکاری ایران شفاف شود و ایران با روسیه در این موضوع همکاری نداشته باشد. بنابراین به نظر می‌رسد که زمینه برای گفت‌و‌گو در حال فراهم شدن است. آقای جوزپ بورل نیز در مواضعی که در اردن داشته به نوعی به این موضوع اشاره کرده و یک مقام آمریکایی نیز بعد از صحبت‌های آقای راب مالی مطرح کرده که اگر ایران مذاکرات را می‌خواهد باید صاف و پوست کنده به میدان بیاید و به صورت مستقیم گفت‌وگو کند که در مورد برجام و آژانس چه می‌خواهد بکند. همه اینها نشان می‌دهد که آمادگی مذاکراتی وجود دارد. موضع‌گیری اخیر سازمان ملل نیز در راستای همین تمایل غربی‌هاست که احساس کردند غربی‌ها می‌خواهند مذاکره کنند. از همین جهت نیز آقای گوترش بیانیه‌ای داده و صحبتی در خصوص لزوم احیای برجام کرده است. نوع موضع‌گیری اروپایی‌ها مثل بیانیه اخیر تروئیکا نشان می‌دهد که آنها به نوعی برای مذاکره علامت می‌فرستند. وقتی آقای جوزپ بورل می‌گوید برای مذاکره آماده می‌شویم یا باید بستر مذاکرات فراهم شود تا شاهد آغاز مذاکرات باشیم و از سوی اروپایی‌ها این مساله را عنوان می‌کند. از طرف دیگر سه کشور اروپایی بیانیه می‌دهند و تمرکز خود را روی همکاری ایران و روسیه می‌گذارند. لذا می‌توان نتیجه گرفت که در نظر اروپایی‌ها تا آن مساله حل نشود آنها در خصوص برجام و مذاکرات امتیازی نخواهند داد. امروز همه غربی‌ها آماده مذاکره هستند، اما در عین حال درصددند تا زمینه‌ای فراهم شود تا از سوی افکار عمومی خودشان ضربه‌ای به آنها وارد نشود. این زمینه نیز مستلزم این است که مسائل داخلی ایران که طی سه ماه گذشته ادامه داشته پایان یابد تا فشار افکار عمومی غربی‌ها و مباحث حقوق بشری نیز کم شود. دیگر اینکه ایران باید وارد گفت‌و‌گوی مستقیم با آقای جوزپ بورل بشود و با روسیه نیز در خصوص مساله اوکراین و تاثیر آن بر احیای برجام صحبت کرده و به نتیجه برسد. هر چه این مساله توافق طولانی شود به ضرر ایران خواهد بود. پیش از این نیز گفته شده بود که اگر توافق به قبل از انتخابات آمریکا بیفتد امتیازات بیشتری می‌توان از آنها گرفت، اما اگر به بعد از انتخابات موکول گردد امتیاز کمتری خواهند داد.


🔻روزنامه ایران
📍 پای لرزان پادشاه!
✍️ حسام‌الدین برومند
«تاریخ» را باید خوب خواند؛ آنقدر خوب که به «منطق» رسید و در عصر جولان رسانه‌ها، شبه رسانه‌ها و فیک نیوزها که فریب و دروغ و جعل را برای مقاصد قدرت‌ها به‌کار گرفته‌اند اسیر فضاسازی‌های خلاف واقعیت نشد. قدرت منطق و استدلال است که نقاب از چهره سودجویان، دغلکاران و دروغگویان می‌اندازد و آشکار می‌کند که چرا از حکمرانی جمهوری اسلامی بر ایران عصبانی‌اند.
کافی است کمی به عقب بازگشت و دوره قاجار و پهلوی را دید که چطور در هر دوره‌ای جناب پادشاه پایش می‌لرزید و قدرت مقاومت نداشت و در نهایت یک بخش از خاک ایران را به دشمن می‌بخشید!
فتحعلی شاه در پی جنگ‌های اول ایران و روس‌ها به عهدنامه گلستان تن داد و طبق آن ولایت‌های قره‌باغ، خانات شکی، گنجه، شیروان، قبه، دربند، باکو و بخش‌هایی از طالش از خاک ایران جدا و به خاک روسیه اضافه شد تا در مجموع ۲۳۲ هزار کیلومتر مربع از خاک ایران جدا شود. کار به گلستان ختم نشد و در عهدنامه ترکمانچای نیز خانات نخجوان، خانات تالش و خانات ایروان به تصرف روس‌ها درآمد و این‌بار ۴۰ هزار کیلومتر مربع از خاک ایران جدا شد و این داستان تلخ گویی تمام ناشدنی است! در دوره محمدشاه دوم قاجار نیز دو عهدنامه به نام ارزروم با امپراطوری عثمانی منعقد شد. در عهدنامه دوم ارزروم مجموعاً ۶۲۷ هزار
و ۲۱۷ کیلومتر مربع از خاک کشورمان جدا شد.
ناصرالدین شاه هم کاری از پیش نبرد و در معاهده پاریس ۶۲۰ هزار کیلومتر مربع از خاک ایران جدا شد. او در پیمان آخال (معاهده‌ای میان امپراطوری روسیه و ایران) هم امتیاز داد و این بار آسیای میانه، خوارزم، خیوه، وارود، شرق مازندران، مرو، سمرقند و بخارا از خاک ایران جدا شد. ذکر همه فجایعی که رخ داده در این مقال نمی‌گنجد ولی داستان بی‌عرضگی شاهان قاجار به پهلوی هم رسید. «دشت نا امید» در مرز ایران و افغانستان در دوران پهلوی اول با وساطت انگلستان به افغانستان واگذار شد.
کوه آرارات کوچک و منطقه قره‌سو از دیگر بخش‌هایی است که به‌راحتی از خاک ایران جدا شد؛ منطقه‌ای استراتژیک در مرز ایران، ترکیه و شوروی سابق که رضا شاه با سفر به ترکیه، آن را به آتاترک هدیه داد. همچنانکه دهکده فیروزه نیز در زمان پهلوی از خاک ایران جدا شد. شاید غم‌انگیزترین قسمت این داستان تلخ، جدایی بحرین از ایران در سال ۱۳۴۹ بود که این هم از افتضاحات دوره پهلوی است. غم بزرگی است که سه و نیم میلیون کیلومتر مربع در ۲۰۰ سال گذشته از خاک ایران جدا شده است و هنوز در سودای تجزیه ایران هستند اما ۴۴ سال است که این آرزو را به گور برده‌اند. بزرگ‌ترین سد و مانع این دست‌اندازی به ایران در چهار دهه گذشته، حکمرانی جمهوری اسلامی بوده که با تکیه بر قدرت مردمی خودش (جمهور) و اعتقاد به قدرت لایزال خداوند (اسلام) به چپاول و غارتگری و باج‌طلبی قدرت‌ها، «نه» گفته است و پای ایران ایستاده و پروژه و توطئه ایرانستان را ابتر گذاشته است.
پیش از این، دشمن از مسیر اباحه‌گری و لیبرالیسم، تلاش کرد ساختار جمهوری اسلامی را تضعیف کند و «اسلام» را نشانه گرفت تا به «ایران» ضربه بزند ولی ناکام ماند. در فتنه ۷۰ روزه و اغتشاشات اخیر، این بار خود ایران را نشانه گرفتند اما با مدل حکومتی «ولایت فقیه» نه انقلاب‌های مخملین در ایران جواب می‌دهد و نه تحرکات رادیکالیستی و وحشیانه داعشی. دوره‌ای که با تهدید، جناب پادشاه پایش می‌لرزید و بخشی از خاک ایران را هدیه می‌داد یا به ثمن بخس واگذار می‌کرد، گذشته است.
ایران‌ستیزان و تجزیه‌طلبان عصبانی‌اند چون حساب کرده بودند با آشوب، اغتشاش، خرابکاری و ترور و فشار رسانه‌ای در سطح جهانی و با چاشنی تحریم و قطعنامه می‌توانند براندازی کنند و مقدمه تجزیه ایران را اجرایی کنند ولی سازمان آشوب شکست خورد و بی‌منطقی جریان ضد زندگی برملا شد و هیاهوی رسانه‌ای فروکش کرد و ایران با پرچم جمهوری اسلامی همچنان ایران ماند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ایران دیجیتال و بحران اعتماد
✍️ نیما نامداری
رشد صنعت دیجیتال مستلزم اعتماد جامعه است و دریغا که سیاستگذاران ایرانی در هیچ صنعتی به اندازه این صنعت به اعتماد جامعه لطمه نمی‌زنند. بی‌اعتمادی مردم به این صنعت به جایی رسیده که حتی کسب‌وکارهای دیجیتال کاملا خصوصی و مستقل را هم با بحران روبه‌رو کرده است. در صنایع سنتی، دارایی یک شرکت معادل مجموع ارزش دارایی‌‌های فیزیکی یعنی املاک و تجهیزات و موجودی انبار آن شرکت است که دارایی‌های مشهود نامیده می‌شوند. تامین دارایی‌های مشهود معمولا نیازمند دسترسی به نقدینگی اولیه قابل توجهی است؛ به همین دلیل ایجاد کسب‌وکارهای سنتی معمولا سرمایه‌بر است؛ اما اگر این سرمایه تامین شود معمولا این کسب‌وکارها به تدریج سودده می‌شوند.
اما در کسب‌وکارهای دیجیتال معمولا ارزش این نوع دارایی‌ها زیاد نیست در عوض داده‌ای که از کاربران در اختیار دارند دارایی اصلی این کسب‌وکارهاست که دارایی نامشهود نامیده می‌شود. به همین دلیل کسب‌وکارهای دیجیتال معمولا ساده و ارزان شروع به کار می‌کنند؛ زیرا نیازی به خرید ساختمان و تجهیزات ندارند؛ اما ممکن است خیلی سریع هم شکست بخورند؛ چون داده کاربر را با پول نمی‌شود خرید، بلکه باید اعتماد او را جلب کرد تا داده‌اش را به اشتراک بگذارد. اینکه سرمایه‌گذاری روی استارت‌آپ‌ها را سرمایه‌گذاری خطرپذیر می‌نامند یک دلیلش همین است که صرف تامین سرمایه به معنای تضمین موفقیت نیست و ممکن است کل سرمایه دود شود و به هوا برود. یکی از مهم‌ترین عوامل در موفقیت کسب‌وکارهای دیجیتال همین جلب اعتماد کاربران برای به اشتراک‌گذاری داده‌ است.

در عین حال دنیای دیجیتال دنیای شخصی‌سازی است یعنی کسب‌وکارهای دیجیتال هر چه بیشتر از شما بدانند سرویس اختصاصی‌تری به شما می‌دهند که به ترجیحات و شرایط شما نزدیک‌تر باشد و طبعا شما هم به همین دلیل حاضرید به آنها دسترسی باز هم بیشتری بدهید. اثر شبکه هم عامل دیگری است که اعتماد می‌سازد. اثر شبکه یعنی هر اندازه آدم‌های بیشتری از یک پلتفرم دیجیتال استفاده کنند مطلوبیت آن پلتفرم برای کاربران قبلی بیشتر می‌شود. مثلا اگر افراد بیشتری در یک شبکه اجتماعی عضو شوند طبعا کاربران قدیمی دسترسی بیشتری به مخاطبان دارند و به همین دلیل انگیزه بیشتری برای استفاده از آن شبکه اجتماعی پیدا می‌کنند. اثر شبکه باعث می‌شود تعداد کاربران و طبعا حجم داده پلتفرمی که موفق به جلب اعتماد کاربران شده‌اند، به‌طور نمایی بالا برود.

این حجم دسترسی کسب‌وکارهای دیجیتال به داده افراد طبعا اهمیت مساله اعتماد را بیشتر هم می‌کند. خصوصی‌ترین پیام‌ها، عکس‌ها و فیلم‌ها، خرید و مصرف روزمره، شرایط جسمی و سلامت، رفت‌وآمدها و علائق و حتی چیزهایی که خود فرد به آنها اشراف ندارد مثل الگوها و عادت‌ها همه اینها در قالب داده‌های شخصی در کسب‌وکارهای دیجیتال ذخیره می‌شوند. هوش مصنوعی و فناوری‌های زیستی چنان قابلیت‌های جدید و شگرفی ایجاد کرده‌اند که می‌توان فضای زیست روزمره فرد را تا آنجا شخصی‌سازی کرد که گویی شخص از جهان واقعی منتزع شده و در جهانی موازی زندگی می‌کند. متاورس محصول چنین سطحی از فناوری است. یا کاری که ایلان ماسک در شرکت نورالینک قرار است انجام دهد؛ یعنی تعبیه یک تراشه سخت‌افزاری دیجیتال در بافت مغز به‌نحوی‌که مستقیما مغز انسان را به رایانه متصل کند، مثالی از بالاترین سطح اشتراک‌گذاری داده انسان با کسب‌وکارهای دیجیتال است.

دادن این حد از دسترسی به داده‌های انسان مستلزم اعتماد زیاد به کسب‌وکارهای دیجیتال است. فرد باید اطمینان پیدا کند داده او محرمانه می‌ماند و در جایی که نمی‌خواهد یا علیه خودش استفاده نمی‌شود. در هیچ صنعت دیگری آدم‌ها تا این حد بر اساس اعتماد عمل نمی‌کنند. به‌ویژه که در صنایع دیگر حق انتخاب آدم‌ها محدودتر است. مثلا شاید خیلی از مردم به بانک‌ها یا خدمات سلامت کشور خود اعتماد زیادی نداشته باشند؛ ولی گزینه به صرفه دیگری ندارند و ناچار به استفاده از همین خدمات در دسترس هستند. اما ماهیت اینترنت و صنعت دیجیتال جهان‌شمول و فراتر از مرزهاست و طبعا این محدودیت کمتر وجود دارد.

این موضوع باعث شده است که دولت‌ها و نهادهای ناظر به‌شدت به مساله محرمانگی داده کاربران حساس شوند. در سال‌های اخیر انبوهی از قوانین و ضوابط در دنیا برای حفاظت از حقوق کاربر در جهان دیجیتال وضع شده و مدام هم در حال تکامل است. هدف تمام این قوانین اعتماد‌بخشی به کاربران و توانمندسازی آنها در استفاده از خدمات دیجیتال است. خود کسب‌وکارها هم به‌شدت تلاش می‌کنند اعتماد کاربران را از دست ندهند. در یکی از معروف‌ترین مثال‌ها پس از حمله تروریستی سال۲۰۱۵ در سن‌برناردینوی آمریکا که منجر به کشته‌شدن ۱۴نفر شد شرکت اپل حاضر به همکاری با پلیس برای باز کردن قفل گوشی آی‌فون فرد تروریست نشد؛ چراکه نگران بود چنین کاری باعث القای این ذهنیت شود که اپل توان باز کردن قفل همه گوشی‌ها و دسترسی غیرمجاز به داده شخصی روی گوشی کاربران را دارد.
اما در ایران روند برعکس است و اداره‌کنندگان امور کشور با عملکرد خود، صدمه به اعتماد جامعه فناوری و صنعت دیجیتال را موجب می‌شوند. در آخرین نمونه رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس که از قضا رئیس کمیسیون ویژه بررسی طرح صیانت هم هست گفته‌: «مجلس به بحث مدیریت فضای مجازی ورود پیدا کرده اما نیمه‌کاره مانده است. اگر همان کار مجلس درباره فضای مجازی به نهایت برسد مدیریت پلتفرم‌ها در دست حاکمیت قرار می‌گیرد نه دست بیرون که هر کار می‌خواهد انجام بدهد.»

درحالی‌که در دنیا تلاش می‌شود با قانون‌گذاری از حقوق کاربر در برابر شرکت‌ها و صاحبان قدرت حمایت شود در ایران تلاش می‌شود با سلب مسوولیت از شرکت‌ها حقوق کاربر به نفع حاکمیت محدود شود. طبیعی است در چنین فضایی اعتماد کاربر از بین می‌رود. به‌ویژه که محدودیت‌های جدی در دسترسی به اینترنت و فیلتر کردن تقریبا همه آنچه در دنیا به‌عنوان اینترنت می‌شناسند، نشان داده است که حاکمیت به اینترنت به چشم یک تهدید نگاه می‌کند. بدتر آنکه بی‌اعتمادی جامعه در حوزه‌های دیگر هم به حوزه فناوری سرریز کرده است. مردم گمان می‌کنند هر شرکتی که بزرگ شده و هر سرویسی که رواج پیدا کرده است، حتما سر و سری با قدرت دارد و کسب‌وکارهای دیجیتال هم از این بدگمانی بی‌نصیب نمانده‌اند.

رونق صنعت دیجیتال بیش از آنکه به سرمایه نیاز داشته باشد به اعتماد جامعه نیاز دارد. سیاست‌های محدودکننده فعلی و دامن زدن به بدگمانی جامعه به کسب‌وکارهای دیجیتال بزرگ‌ترین آسیب به این اعتماد است. اگر اعتماد مردم به شرکت‌های فناوری ایرانی از بین برود، ایران دیجیتال معنایی نخواهد داشت و تزریق سرمایه هم مشکلی را حل نخواهد کرد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0