🔻روزنامه ایران
📍 قول بی‌ثمر به مردم اصفهان نمی‌دهیم
✍️ سیدرضا مرتضوی

بازکردن گره از ریسمان مشکلات کشاورزان، زارعین و برزگرانی که جزو اقشار زحمتکش و محروم جامعه بوده و هستند بی‌تردید یکی از افتخارات غیر قابل توصیف است. افراد شریف و زحمتکشی که روزی‌شان را با تلاش در کسب رزق حلال به‌دست می‌آورند. دولت مردمی بویژه رئیس جمهور محترم از روزهای نخستین آغاز به‌کار دولت در پی شناسایی مؤلفه‌های کارآمد و بنیادین در موضوع عدالت در تخصیص منابع آب میان ذی نفعان بویژه کشاورزان بوده است ولی متأسفانه مؤلفه‌های تأثیر‌گذار از جمله تغییر اقلیم، خشکسالی‌های پی‌در‌پی، کمبود قابل توجه نزولات جوی، محدودیت منابع آب جهت مصارف شرب و کشاورزی، نشست زمین، وقوع گسترده ریزگردها و... رویکردی است که زیست عمومی و علی الخصوص مدیریت عمومی زندگی کشاورزان و روستائیان استان را با مخاطرات جدی و غیر قابل جبران روبه‌رو ساخته است.
از سوی دیگردر استان اصفهان با جامعه‌ای گسترده روبه‌رو هستیم که دغدغه آب شرب آنها را برای ۱۰۰ روز آینده پیش رو داریم و این در حالی است که پیش‌بینی‌های هواشناسی نشان می‌دهد در بهترین حالت، بارش‌ها در پاییز ۱۴۰۰ کمتر از نرمال بلند مدت و در زمستان در حد نرمال خواهد بود. البته در صورت عدم بارش مورد نیاز نزولات جوی، راهکارهایی برای مقابله و مدیریت صحیح زیستی و بهداشتی مردم نجیب اصفهان با توجه به محدودیت‌های منابع باید اجرایی شود. در این خصوص جلسات و اتاق فکرهای مختلفی با نخبگان عرصه بهداشت، کشاورزی، تغذیه و... برگزار شده است و باید اذعان داشت که در نهایت از همه این جلسات یک نتیجه مورد حمایت همگانی حاصل شد که آن خط قرمز اصفهان در بخش آب شرب همگانی است. متأسفانه آخرین بررسی‌های کارشناسان حوزه آب استان نشان می‌دهد میزان حجم ذخیره آب سد زاینده رود وضعیت خوبی ندارد واین واقعیت ما را ناگزیر ساخته اولویت استان را بر پوشش آب قابل شرب برای مصارف همگانی قرار دهیم و خوشبختانه در جلساتی که با نمایندگان محترم کشاورزان داشتیم بهره برداران بخش کشاورزی نیز از این مسأله آگاهی داشتند و آن را تأیید کردند.
متأسفانه بالغ بر شش سال بود که وزیران وقت نیرو به استان اصفهان سفررسمی نداشتند ولی با همت همه عزیزان بویژه کشاورزان در دولت جدید، این رخداد رقم خورد و حتی وزیر محترم پس از بازدیدهای میدانی، معاون خود را به‌عنوان معین حوزه زاینده رود برای بازدیدهای هفتگی منصوب کردند. رئیس‌جمهور محترم نیز برای رفع دغدغه کشاورزان اصفهانی شخصاً دستوراتی را به مسئولان ملی و اعضای هیأت دولت دادند که ان‌شاءالله نتیجه آن را در آینده نزدیک خواهیم دید. مردم فهیم اصفهان خود کاملاً آگاه هستند که مشکلاتی که در حال حاضر در بخش آب دارند در برهه زمانی ۲دهه‌ای ایجاد شده است فلذا نمی‌توان انتظار داشت این مشکلات ظرف چند ماه و در حالی که پژوهشگران از ورشکستگی آبی نام می‌برند، به یکباره حل شود.
ولی به‌عنوان نماینده دولت در اصفهان تمام تلاش خود را برای رفع مشکلات کشاورزی استان تا آنجا که مقدور باشد انجام خواهیم داد. هر چند مدت زمان زیادی از حضور بنده بر مسند استانداری اصفهان نمی‌گذرد اما اتفاقات مثبتی در این بخش افتاده است که لازم است قضاوت مقایسه آن را با عملکرد مدیران پیشین در سطح استان به مردم فهیم اصفهان بسپاریم.
از همه مردم خوب اصفهان، بویژه کشاورزان عزیز می‌خواهم نسبت به تمهیدات اتخاذ شده در ابعاد ملی، بین استانی و استانی اطمینان داشته باشند و با سعه صدر و امیدواری به آینده‌ای روشن بیندیشند. همانگونه که از روز اول عهد کرده‌ایم باز هم اعلام می‌کنم که موضوع آب و رخدادهای تلخ ناشی از کمبود آب را در هم‌افزایی با مردم و سایر مسئولان تقنینی، قضایی و... حل خواهیم کرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 شکست مذاکرات، هدف بایدن!
✍️ دکتر محمدحسین محترم

۱- تیم بایدن به این نتیجه رسیده که تهران به‌دلیل بی‌اثر کردن تهدید گزینه نظامی و خنثی‌‌سازی تحریم‌ها و با توجه به شرایط مناسب داخلی و قرار گرفتن در موقعیت قدرتمند بازدارندگی چه از لحاظ دیپلماتیک و سیاسی و چه از نظر قدرت دفاعی، از تحریم‌های ترامپ جان سالم به در برده و توان خنثی‌‌سازی تحریم‌های بایدن را هم دارد. لذا بایدن تمام تلاش خود را به‌کار گرفته تا با به شکست کشاندن مذاکرات، تحریم‌های ترامپ را ادامه دهد. این نشان می‌دهد در آمریکا سیاست‌های مصوب کنگره و سنا ثابت است، هرچند رئیس‌جمهورها تغییر کنند! تعبیر پایگاه امریکن کانسروتیو در این خصوص نیز گویای عمق سیاست‌های آمریکاست. این پایگاه خبری به این نتیجه رسیده که «آنچه آمریکا به آن نیاز دارد شامل یک بحث کینه‌توزانه علیه جمهوری اسلامی در مورد موضوعی حاشیه‌ای و عمیقاً احساسی است که آن موضوع هسته‌ای ایران است»! بر این اساس رابرت مالی که یک یهودی آمریکایی است، اما زمانی که بایدن به قدرت رسید، او را
ضداسرائیلی! خوانده بود، اکنون قبل از مذاکرات وین سیاست‌های بایدن را در اسرائیل با صهیونیست‌ها هماهنگ کرده و وزارت خزانه‌داری آمریکا بعد از تحریم‌های پهپادی‌، بر اساس فرمان اجرایی شماره ۱۳۸۴۸ شش فرد و یک نهاد ایرانی را در آستانه مذاکرات وین، در فهرست تحریم‌های خود قرار‌داده است. این تحریم‌های نمایشی اولاً؛ نشانه استیصال بایدن و اصرار بر ادامه سیاست ترامپ است و نشان می‌دهد که بایدن اراده‌ای برای لغو تحریم‌ها ندارد و برعکس انگیزه لازم برای تشدید آنها را هم دارد‌، چراکه در صورت صداقت داشتن به جای صدور فرمان تشدید تحریم‌ها‌، با یک فرمان اجرایی تحریم‌ها را لغو می‌کرد. ثانیاً؛ این نهاد و شش ایرانی قبلاً نیز در سال ۲۰۱۹ بر اساس فرمان اجرایی ۱۳۶۰۶ رئیس‌جمهور آمریکا در فهرست تحریم‌های آمریکا قرار گرفته بودند و این نشان می‌دهد که کفگیر تحریمی آمریکا به ته دیگ خورده و فقط برای فضا‌سازی و فریب افکار عمومی، همان نهادها و افراد را مجدداً تحریم کرده است. ثالثاً؛ ‌ادعا شده این نهاد و شش فرد ایرانی به‌دلیل نفوذ در فضای سایبری و جنگ الکترونیک علیه نهادهای مدیریت رسانه‌ای آمریکا و تلاش برای تأثیرگذاری بر انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا تحریم شده‌اند و برای شناسایی دو نفر از آنها جایزه تعیین شده است. این یعنی اذعان به‌ظاهری بودن قدرت آمریکا و آسیب‌پذیری آمریکایی که ادعای ابرقدرتی با تبلیغات ‌هالیوودی دارد! و این همان سخن عمیق و نافذ بنیان‌گذار جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب است که بارها تأکید داشته و دارند که «قدرت آمریکا پوشالی است و از هیاهوهای آنها نترسید»!
۲-هرچند بایدن ادعا کرده سیاست او دیپلماسی برای احیای برجام است اما اکنون که به شکست خود پیشاپیش واقف شده‌، در تلاشی مزورانه‌، به گفته رویترز و به نقل از دیپلمات‌های آمریکایی‌، ناچار شده برای فشار علیه جمهوری اسلامی دست به دامن روسیه و چینی که مشمول تحریم‌های گسترده آمریکا و دوست ایران هستند‌، شود! بر اساس گزارش رویترز و به گفته دیپلمات‌های اروپایی «بایدن تلاش دارد چین و روسیه را ترغیب کند که قبول کنند دولت ایران و نه دولت آمریکا، مانع احیای برجام است»! رابرت اینهورن عضو ‌اندیشکده بروکینگز نیز که به دولت بایدن مشاوره می‌دهد آشکارا ادعا کرده «باید اطمینان حاصل کنیم که جهان‌، ایران را دلیل شکست مذاکرات بداند نه آمریکا را»! این اولاً؛ نشان می‌دهد بایدن به‌عنوان رئیس‌جمهور یک کشور مدعی ابرقدرتی چه قدر ضعیف است که برای مقابله با ایران دست به دامن کشورهایی شده که آنها را دشمن و تهدید برای خود می‌داند. ثانیاً؛ نشان می‌دهد بایدن که در ابتدای کارزار انتخاباتی با مقصر دانستن دولت ترامپ در خروج از برجام‌، رأی آورد‌، اکنون فریبکارانه تلاش دارد با مقصرنمایی ایران‌، توپ را از زمین کاخ سفید به زمین تهران پرتاب و مذاکرات را در بن‌بست وین نگه دارد. ثالثاً؛ نکته مهم در گزارش رویترز این است که دیپلمات‌های طرف گفت وگو با این خبرگزاری تأکید دارند «ممکن است زمانی به نتیجه برسیم که حفظ برجام دیگر ارزشی ندارد». این سخن در فضای دیپلماتیک یعنی در عین ادعای فریبکارانه احیای برجام، در بطن سخنان خود تهدید به خروج مجدد از برجام را نیز چاشنی کار خود کرده‌اند! حال برخی با ادعای احیای برجام به هر قیمتی، مثل امضای آن باز معترض‌اند چرا ایران تضمین می‌خواهد!
۳- آن‌گونه که پایگاه خبری آکسیوس خبر داده جیک سالیوان مشاور امنیت ملی بایدن و رابرت مالی نماینده آمریکا در امور ایران در سفرهای خود به تل‌آویو و گفت‌وگوهای متعدد تلفنی با مقامات رژیم صهیونیستی، طرح «توافق موقت» را برای میز مذاکرات وین نهایی کرده‌اند. هدف از این طرح که در فضای سیاسی و رسانه‌ای نشانه دیگری از سردرگمی بایدن و نداشتن اراده لازم برای لغو تحریم‌ها تلقی می‌شود «فرصت نداشتن بایدن و خرید زمان بیش‌تر او برای ایجاد فضای لازم در مسیر اجماع ‌سازی و تشدید فشارها علیه ایران» تحلیل شده است. مجله آمریکایی نیوزویک نیز با ‌اشاره به اینکه «عدم وجود سیاست منسجم در کاخ سفید موجب فروپاشی آشکار اعتبار آمریکا در جهان و دگرگونی نظم جهانی شده است»‌، در گزارشی تحت عنوان «برجام بالقوه مردهِ و تهدیدات توخالی با ابزارهای بدلکاری سیاسی»‌، از قول منابع خبری در کاخ سفید، اذعان می‌کند «طرح بایدن برای اجرای برجام حتی با آغاز مذاکرات، واقعی به نظر نمی‌رسد و هدف بایدن از دیپلماسی با تهران، نوعی برجام نه چندان جدی است»! این نشان می‌دهد اولاً؛ برخلاف اتهام‌زنی‌ها به ایران مبنی بر وقت‌کشی، خود آنها از اراده و آمادگی لازم برخوردار نیستند. این موضوع را می‌توان از تماس مجازی بایدن با رئیس‌جمهور چین به‌خوبی دریافت تا جایی که مذاکرات را قطع کرد و بیش از بیست دقیقه استراحت و مشورت کرد و برخلاف عرف دیپلماتیکِ چنین دیدارهایی، مجدداً گفت وگو را از سر گرفت. علاوه‌بر این، سردرگمی در تیم بایدن تا بدان حد است که جنیفر ساکی سخنگوی کاخ سفید در پاسخ به سؤال خبرنگاران از تغییر مواضع کشورش در جهت «یک توافق موقت» اظهار بی‌اطلاعی می‌کند! رابرت مالی هم با امیدوار نبودن به «طرح موقت»، با بیان اینکه «بگذارید منتظر بمانیم تا ببینیم چه اتفاقی می‌افتد»، آشکارا نشان داد که کاخ سفید چقدر در مواجهه با سیاست و تیم جدید ایران مستأصل و سردرگم است.
۴- به دلیل پیشرفت‌های هسته‌ای و غنی‌‌سازی ۶۰ درصد بایدن فهمیده است که فضا و شرایط برای تحمیل سیاست‌هایش مهیا نیست و با توجه به دست برتر ایران در وین و مواضع محکم و مستدل دولت سیزدهم‌، جمهوری اسلامی در دوره جدید حاضر به کوتاه آمدن از حقوق ملت خود نیست. لذا با «توهم اجماع ‌سازی» علیه ایران که بیش‌تر از سوی‌ اندیشکده‌های وابسته به سیا و وزارت خارجه آمریکا به‌خصوص ‌هادسون و شورای آتلانتیک و مرکز واشنگتن و بروکینگز دیکته و توسط رسانه‌های غربی به‌ویژه فارسی‌زبان القا می‌شود‌، تلاش دارد تا شاید تهران را مجبور به عقب‌نشینی کند که این موضوع نیز هدف بایدن از مذاکرات را به‌خوبی آشکار می‌کند. تلاش برای وارد کردن رافائل گروسی و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به این بازی و برگزاری نشست امنیتی منامه و ادعای تشکیل کارگروه ویژه آمریکا و شورای همکاری خلیج‌فارس مستقر در ریاض هم در جهت فراهم کردن همین فضاست که ایران این موارد را ساختگی و نمایشی خواند و شایسته پاسخ ندانست. هرچند نشست و برخاست آمریکا با چند کشور غربی و عربی و اسرائیل در مقابل ۲۰۰ کشور جهان که بر حقانیت مواضع ایران تأکید دارند‌، اجماع جهانی را القا نمی‌کند‌، اما خبرهایی که از درون نشست کارگروه ویژه آمریکا و کشورهای عربی منتشر شده‌، نشان می‌دهد آمریکا به دلیل قدرت بازدارندگی بالای جمهوری اسلامی‌، در ائتلاف و اجماع ‌سازی علیه ایران نیز بیش از پیش با شکست مواجه شده تا جایی که اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس برخلاف فضا‌سازی‌های رسانه‌های صهیونیستی - آمریکایی، با اطلاع از عواقب دشمنی با ایران، فقط بر ایجاد راه‌های ارتباطی دیپلماتیک مبتنی بر تاریخ طولانی مبادلات
اقتصادی – فرهنگی با ایران و لغو تحریم‌های آمریکا تأکید داشتند‌، نه بر تشدید آنها! کنایه میخائیل اولیانف نماینده روسیه در سازمان‌های بین‌المللی در وین در واکنش به تشکیل این کارگروه ویژه و مواضع عرب‌ها در نشست آن هم بسیار جالب بود که توئیت کرد: «چندی پیش برخی از این کشورها مخالف برجام بودند و از خروج آمریکا از توافق هسته‌ای استقبال کردند و خوشحال بودند، اما اکنون در پرتو تجربه‌ای که به دست آورده‌اند، توانایی درس‌آموزی و تجدیدنظر در موقعیت خود را ابراز می‌کنند!».
۵- با توجه به مواضع آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها به نظر می‌رسد دور سختی از مذاکرات در وین در پیش است و در سال ۲۰۲۱ اتفاق خاصی نخواهد افتاد و همه چشم‌ها به سال ۲۰۲۲ دوخته شده‌، درحالی‌که برجامی که به دنبال احیای آن هستند‌، یک سال تا زمان نخستین بند غروبش یعنی پایان محدودیت‌های موشکی در قطعنامه ۲۲۳۱ باقی مانده است. لذا از یک‌سو‌ هارولد هیمن تحلیلگر فرانسوی اذعان می‌کند «اروپایی‌ها موضع تندی گرفتند اما برخلاف گذشته مشکل این است که ایران نیز از حالت انفعال خارج و مواضع خود را تثبیت کرده و این شبیه بازی پوکر است که روند بازی بر وفق مراد اروپایی‌ها نیست»! از سوی دیگر وزیر امور خارجه ایران نیز هشدار داده که «اقدامات و اظهارات التهاب‌آفرین» ممکن است «تلاش‌های موجود را به خطر ‌اندازد»!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 خشونت
✍️علیرضا خانی

موضوع زنان و خشونت علیه زنان به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم وارد ادبیات علوم اجتماعی شد و به تدریج در حدی وسعت گرفت که از سال ۱۹۸۱ چهارم آذر(۲۵ نوامبر ) به عنوان روز جهانی رفع خشونت علیه زنان برای یادآوری عزم همگانی برای مبارزه با خشونت علیه زنان انتخاب شد. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۹ این روز را به عنوان روزی جهانی نامگذاری کرد.
درباره خشونت علیه زنان، دیدگاه ها ودسته بندی‌های مختلفی وجود دارد. برخی فقط خشونت‌های جسمی و فیزیکی را مصداق خشونت می دانند و برخی انواع خشونت روانی ، کلامی و انواع محدودیت های اجتماعی و اجحافات اقتصادی و مالی را نیز از مصادیق مسلم خشونت علیه زنان معرفی می کنند. فی المثل اینکه در برخی مشاغل دستمزد زنان از مردان کمتر است ، اینکه زنان حق ورود به برخی اماکن عمومی را نداشته باشند یا خود بترسند وارد برخی اماکن شوند، اینکه در خیابان مورد آزار کلامی قرار گیرند و مصادیقی از این دست در زمره اقسام خشونت علیه زنان است. از مصادیقی که همه فعالان حقوق زنان آن را به عنوان خشونت آشکار و مسلم علیه زنان می دانند خرید و فروش زنان ، ازدواج های اجباری و ازدواج های زودرس و فرزندآوری اجباری است. علاوه بر خرید و فروش زنان که کاری صد در صد ضد انسانی است ، ازدواج های اجباری و ازدواج های زودرس از آنجا که همزمان به زنان آسیب های روحی و جسمی وارد می کند از سوی فعالان حقوق زنان به عنوان مصداق بارز تعدی به حقوق زنان تلقی می شود که در برخی کشورها رواج دارد.

موضوع تعدی به حقوق زنان و رواج صُور مختلف خشونت علیه زنان در همه دنیا سالیان درازی است که جریان دارد و برای همین است که اساساً روزی به نام روز منع خشونت علیه زنان در سازمان ملل تصویب شده است.

بواقع ، رشد آگاهی بشر در قرن بیستم و به وجود آمدن جنبش های دفاع از حقوق زنان سبب شد زنان به حقوق خود و نیز مظالمی که به طور سنتی بر آنها روا داشته می شد، آگاهی یابند و برای مقابله با آن ، به طور متشکل و سیستماتیک نهادهای مدنی ، انجمن ها و کرسی های تئوری پردازی خلق کنند. این آگاهی از زنان طبقات بالاتر اجتماعی به زنان سایر طبقات انتشار یافت و اینک در قرن بیست ویکم ، رشد معجزه گون ارتباطات اجتماعی و فضای مجازی، این سیر با سرعت بیشتری در حال پیش رفتن است. به طوری که اگر در میانه قرن بیستم زنان طبقه متوسط شهری در اروپا نیز از حقوق خود چندان مطلع نبودند و برخی نابرابری ها و حتی جفاها به حقوق خود در محیط خانواده ، جامعه و نظام تصمیم گیری را طبیعی تلقی می کردند ، اینک زنان طبقات پایین دست کشورهای جهان سوم نیز از حقوق خود مطلعند و خواهان احقاق آنند.

در کشورما نیز خوشبختانه طی چند دهه اخیر با رشد آگاهی های فردی و اجتماعی زنان ، گسترش شبکه های اجتماعی و مهمتر از همه بالارفتن سطح آموزش زنان و همت این قشر در گرفتن سهم بالاتری از صندلی های دانشگاه ، میزان آگاهی زنان و اشراف به حقوقشان به طور چشمگیری افزایش یافته است. با همه اینها، هنوز صُور مختلف خشونت علیه زنان و نابرابری زنان از جامعه رخت بر نبسته است که البته این امیدواری وجود دارد به همت زنان توانمند شده ، این نابرابری ها در آینده ای نه چندان دور به کمترین میزان ممکن تقلیل یابد. برای نمونه در پایان به مصادیقی از آنها اشاره می کنیم.

طبق گزارش رسمی مرکز آمار ایران، ۹۶ درصد از مجموع ۸۰ هزار و ۱۸۷ مورد معاینه مربوط به مدعیان «همسر آزاری جسمی» پزشکی قانونی در سال ۱۳۹۹ معطوف به زنان بوده است.در بهار امسال نیز مجموعا ۲۰ هزار و ۷۳۵ مورد معاینه مدعیان همسر آزاری جسمی در پزشکی قانونی انجام شده است که از این تعداد ۶۹۹ مورد برای مردان و ۲۰ هزار و ۳۶ مورد برای زنان بوده است.

طبق آمار رسمی ثبت احوال در ۳۴ هفته نخست امسال ( کمتر از ۸ ماه ) ۹۷۰ نوزاد در ایران متولد شده اند در حالی که مادرانشان کمتر از ۱۴ سال سن داشته اند. این مصداق آشکار خشونت علیه زنان است که در نظام اجتماعی شیوع دارد و نظام تصمیم گیری کشور نیز متاسفانه در برابر آن واکنشی نشان نمی دهد. در همین مدت ۴۴۸۹۶ نوزاد به دنیا آمده اند که مادرانشان بین ۱۴تا ۱۹ ساله بوده اند.

به هر حال چشم انداز حقوق زنان در ایران روشن و امیدبخش است و با ادامه روند آگاهی زنان بویژه در استانها و مناطق محروم، این امیدواری تقویت می شود که وضع فردای زنان ایران بهتر از امروز باشد.
🔻روزنامه اعتماد
📍‌ اشتباه مهلک در کسب رضایت
✍️عباس عبدی
قتل، یکی از مهم‌ترین جرایم است و برخی از قتل‌ها برای مردم جذابیت‌های خبری فراوانی دارد. البته همه قتل‌ها به یک اندازه بازتاب ندارند. در سال‌های اخیر قتل‌هایی که به دست سمیه و شاهرخ، در دهه ۱۳۷۰ رخ داد، سپس قتلی که به دست یک دختر نقاش به نام دل‌آرا رخ داد و عمه‌اش را کشت، قتل همسر یک فوتبالیست به دست زن صیغه‌ای فوتبالیست و خودکشی یا قتل پدرام تجریشی در دهه ۱۳۶۰، قتل یک خانم پیر به دست پرستارش کبرا رحمان‌پور و نیز قتل مریم رحمانی و اکنون غزاله و آرمان بازتاب‌های خبری و اجتماعی زیادی داشتند. اینها به جز قتل‌های سریالی هستند که بازتاب‌های وسیع‌تری دارند. به تناسب این بازتاب‌ها مردم دستخوش داوری‌ها و احساسات خوب یا بد می‌شوند. پرداختن به ابعاد این داوری‌ها و احساسات می‌تواند به ما در شناخت نحوه برخورد صحیح نیز کمک کند. در ماجرای غزاله و آرمان، پس از یک کش‌وقوس ۸ساله هفته گذشته، آرمان اعدام شد و دو نگرش متضاد در دفاع از این اعدام یا رد آن نیز در جامعه دیده شد. ولی این ماجرا را چگونه باید مورد توجه قرار داد؟ اولین نکته، پرسش درباره اصل وقوع قتل است. در ماجرای پدرام تجریشی اختلاف میان ادعای قتل یا خودکشی بود. در برخی از موارد قتل قطعی است، ولی انتساب آن به متهم محل سوال است و در برخی نیز رخداد قتل به دست متهم، قطعی تلقی می‌شود. به‌طور کلی استقلال و دقت رسیدگی قضایی در پرونده‌های قتل عمد و در دادگاه‌های عمومی رعایت می‌شوند. فرآیند ماجرا آن قدر پیچیده است که اعمال نفوذ سخت است. پلیس و آگاهی، بازپرس و دادستان، دادگاه بدوی رسیدگی‌کننده با چند قاضی، دیوان عالی کشور و رفت‌وبرگشت‌های فراوان، علنی بودن دادگاه و حضور و موضع‌گیری وکلا و رسانه‌ها همگی موجب می‌شوند که اعمال نفوذ استثنا شود.

از این رو شخصا تاکنون با مورد خاصی که خلاف عدالت حقوقی حکم نهایی صادر شده باشد، نشنیده‌ام. شاید از این نظر پرونده آقای جلال‌الدین فارسی محل سوال جدی باشد. انکار نباید کرد که وضعیت رسیدگی به پرونده‌های امنیتی و سیاسی موجب بدبینی به پرونده‌های عادی هم شده است. در هر حال این بدان معنی نیست که هیچگاه حکم اشتباهی صادر نمی‌شود. حقیقت نزد خداست، ولی براساس قانون و شواهد می‌توان اجمالا به این نتیجه رسید که چه کسی قاتل است. بنابراین در اصل وقوع قتل‌ها و انتساب آنها به متهمان، چندان جای چون و چرا نیست. شاید اختلاف‌نظر میان قتل عمد با غیر عمد یا دفاع مشروع باشد که از این نظر جای بحث و جدل زیاد است. همچنین تعریف قتل عمد در حقوق ایران به گونه‌ای است که میان قتل‌های فجیع و قتل‌های اتفاقی یا حتی تحریک‌شده از جانب مقتول و... تمایزی قایل نمی‌شود که این ضعف اساسی در قانون مجازات ما است.
نکته بعدی درباره کودک محسوب شدن مجرم یا قاتل است که این موضوع می‌تواند محل بحث قرار گیرد ولی در این مورد خاص، ظاهرا و با توجه به قراین ماجرا، دادگاه موضوع پایین بودن سن را به عنوان شاهدی بر عدم رشد در ارتکاب جنایت نپذیرفته است.
مهم‌ترین نکته به قصاص یا عفو مربوط است. جامعه با شدت و حدّت فراوان وارد این پرونده‌ها می‌شود و نسبت به مجازات فرد حساسیت نشان می‌دهد و انتظار دارد مطابق این انتطار عمل شود، در حالی که در عمل نقش چندانی در تعیین مجازات و کیفیت آن ندارد. این حضور در پرونده بعضا اثرات منفی می‌گذارد. شاید یکی از علل رضایت ندادن خانواده‌های مقتولین، نحوه مواجهه دیگران با پرونده است؛ گویی که خانواده مقتول موظف هستند که رضایت دهند و اگر ندهند، مرتکب فعل قبیحی شده‌اند. این همان اشتباه مهلکی است که برخی از متهمان و خانواده‌های آنان و نیز وکلا یا افکار عمومی به ویژه افراد سرشناس در دفاع از قاتل می‌کنند و خانواده مقتول را در رنج مضاعف قرار می‌دهند، در نتیجه خانواده مقتول هم پای خود را در یک کفش می‌کنند و حاضر به رضایت نمی‌شوند، حتی اگر از ابتدا دنبال قصاص نبوده نباشند. به‌طور مشخص می‌توان درباره قصاص دل‌آرا چنین رفتاری را دید یا در مورد قصاص مریم رحمانی شاید همین عامل سبب اجرای قصاص شد.
در حقیقت اگر کسانی از جمله قاتل و خانواده او خواهان گذشت و عدم اصرار بر قصاص هستند، باید تمام حق را به خانواده مقتول داده و با آنان همدلی کرده و از آنان دلجویی نمایند. هیچ نگاه مثبتی به قاتل را نباید ترویج کرد. در واقع قاتل باید اظهار پشیمانی جدی کند. صادقانه درصدد جبران برآید. اینکه تا آخر و خلاف برداشت دادگاه و کارشناسان قتل را انکار کند، نتیجه‌ای جز تحریک و اصرار خانواده مقتول بر قصاص ندارد. همیشه باید خود را به جای خانواده مقتول قرار داد و احساس آنها را درک و با آنان همدلی کرد. درخواست عدم قصاص از قاتل هنگامی موجه است که او صادقانه پشیمان شود و درصدد جبران برآید. البته اگر معتقد است که مرتکب قتل نشده است، باید بتواند و می‌تواند تمام نقاط ابهام را به خوبی رفع کند و امید به تبریه نیز داشته باشد. گام اول برای درخواست قصاص از سوی خانواده مقتول، همراهی بدون قید و شرط همگان با آنان و محکوم کردن جنایت رخ داده است. این کار درد و رنج آنان را کاهش می‌دهد و انگیزه آنان را برای قصاص تضعیف می‌کند. اتفاقا طبقات پایین جامعه این قاعده را خوب می‌فهمند. قرار نیست خانواده مقتول مجبور به گذشت شود و درد مضاعفی را تحمل کند و بدهکار محسوب شود. این اشتباه مهلکی است که شاهد تکرار آن هستیم.
🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ایران در غیاب هژمونی
✍️احمد غلامی

ما در سیاست خارجی و روابط بین دولت‌ها با تغییرات ناخواسته در سطح جهان روبه‌رو هستیم. دیگر جهان امروز جهانی دوقطبی یا حتی چندقطبی نیست. می‌توانیم از چین و روسیه و آمریکا به‌عنوان قدرت‌های بزرگ و جهانی نام ببریم، اما این قدرت‌ها کارکرد پیشین خود و اثرگذاری سابقشان را از دست داده‌اند. تفکر سرمایه‌داری به معنای واقعی با اینکه بر بخش زیادی از جهان سیطره دارد و از یک آبشخور فکری یعنی اندیشه لیبرالی نشئت می‌گیرد، اما این اندیشه در میان کشورها با تفاوت‌ها و بازتاب‌های بسیاری روبه‌رو است و هر دولت مرکزی و پیرامونی با سلیقه و امکانات خاص خود آن را تعریف می‌کند و به کار می‌بندد. خاصه آنکه آمریکا هژمونی سابق خود را از دست داده است و امروز حرف‌زدن از رهبری جهانی با اندیشه لیبرالی و اقتصاد بازار آزاد کار دشواری است، چنان‌که روسیه بعد از فروپاشی، سیطره اندیشه سیاسی و اقتصادی‌اش را بر جامعه جهانی و کشورهای پیرامونی از دست داده است و چین به‌ندرت از سیطره فکر و فرهنگ خود بر جهانیان و کشورهای پیرامونی سخنی به میان می‌آورد. رهبری چین بیش از آنکه مستظهر به مانیفستی در راستای فرهنگ و سنت کمونیستی آن باشد، در همکاری‌های اقتصادی تجلی پیدا می‌کند.

در نگاه کل‌نگر، اروپا را هم می‌توان در این بستر سنجید و از آن حرف زد. حال اگر بخواهیم برای این وضعیت مصداقی پیدا کنیم، هیچ کشوری به‌‌اندازه افغانستان نمی‌تواند راستی و درستی این وضعیت را تبیین کند. خاصه با عقب‌نشینی شتاب‌زده آمریکا پس از ۲۰ سال حضور در این کشور آن‌هم بدون فشار جدی داخلی و جهانی معنایی جز افول هژمونی و حتی سلطه آمریکا ندارد. آنچه ماجرای افغانستان را ترسناک کرد، بیش از چهره‌های غبارگرفته و بدوی جنگجویان طالبان، آگاهی به اسقاط هژمونی در روابط بین‌الملل است. اینک پرسش اساسی این است که چرا خاورمیانه به‌یک‌باره بعد از بازگشت طالبان از خواب آشفته بیدار شده است و نگران به آینده این کشور چشم دوخته است و هر جرقه‌‌ای را معجزه‌ای می‌‌بیند که شاید افغانستان به وضعیت سابق خود بازگردد؛ اما هرچه ‌گذشت توهم این انتظار بیش از پیش فرو ریخت و چشم‌های نگران ترجیح دادند افغانستان را از یاد ببرند، چراکه این کابوس به‌دلیل اسقاط هژمونی در جهان می‌تواند امروز به شیوه‌ها و دلایل گوناگون برای دیگر کشورها تکرار شود، به تعبیر تریپل «از نظر تاریخی محمل‌های هژمونی دولت‌ها بودند و جوهر هر دولتی قدرت است. در این میان هر دولت قوی و سلامتی قصدش تحمیل قدرت در دولت‌های دیگر است. در شکل خام و ابتدایی‌اش از طریق به‌انقیاد‌درآوردن همسایگان خود و در شکل پیشرفته و ظریف‌تر از طریق گسترش نفوذ خود بر آنها. هژمونی شکل مستحکمی از نفوذ است یا به معنای دقیق‌تر شکلی از قدرت است در فاصله میان سلطه و نفوذ. هژمونی رهبری تأیید‌شده‌ای است که رهبری‌شوندگان بر آن توافق دارند». اگر بخواهیم با این تعریف و با این الگو پیش برویم بسیاری از کشورها در سطح جهانی و منطقه‌ای با بحران هژمونی و حتی سلطه روبه‌رو هستند. از این گفته که متکی بر دانش پیشینی است می‌خواهم استدلال کنم وضعیت نابسامان منطقه‌ای و جهانی ما، ماحصل غیاب هژمونی و به معنای دقیق‌تر آن از‌کارافتادگی دستگاه هژمونی است. حالا اگر بخواهیم با این صورت‌بندی حضور ایران در منطقه را ارزیابی کنیم با پرسش‌های جدی‌تری روبه‌رو خواهیم بود که پاسخ عینی‌ دادن به آنها کار ساده‌ای نخواهد بود.

در غیاب هژمونی، ایران با چه ابزاری قدرت اثرگذاری در منطقه را خواهد داشت؟ شاید به همین دلیل است که کشورهای دیگر و جریان‌های سیاسی داخلی می‌توانند در عراق، سوریه و افغانستان موقعیت ایران را دستکاری کنند. در غیاب هژمونی است که مقتدی صدر که هیچ‌گاه در عراق دست بالا را نداشته، اینک برای تثبیت موقعیتش یکی از ظواهر هژمونیک ایران را برای سهم‌خواهی سیاسی مورد حمله قرار داده است. اگر بخواهیم درباره نسبت ایران با همسایگان خود سخن بگوییم، نه از هژمونی بلکه باید از یک تفوق سخن گفت؛ چراکه هژمونی تسلیم داوطلبانه دولت‌ها در برابر گفتمان ایدئولوژیک یا اقتدار نظامی است. از سوی دیگر به‌راحتی قابل حدس است در جهانی که کشورهای قدرتمندی همچون آمریکا، روسیه و چین هژمونی به معنای اجبار آن را از دست داده‌اند، کشورهای کوچک‌تر برای حفظ هژمونی خود باید هزینه‌های گزافی بدهند که در ثمرمندبودن این هزینه‌ها تردید جدی وجود دارد. به تحلیل پری اندرسون، در نزد تریپل، هژمونی از نفوذ قوی‌تر و از سلطه ضعیف‌تراست؛ اما در اندیشه گرامشی، هژمونی قوی‌تر و باثبات‌تر از سلطه است. اندرسون از این اختلاف‌نظر چنین نتیجه‌گیری می‌کند که اختلاف ذاتی میان هژمونی ملی و بین‌المللی وجود دارد؛ اما از سوی دیگر نمی‌توان از نظر دور داشت تغییر در هژمونی بین‌المللی ناگزیر در هژمونی داخلی اثرگذار است. هدفم از این آسمان و ریسمان کردن فقط یک چیز است و آن طرح پرسشی اساسی است که شاید بتواند موقعیت داخلی کشورمان را ترسیم و تبیین کند. در واقع در شرایط کشور ما و کشورهای منطقه این غیاب هژمونی تا چه میزان مؤثر است؟ آیا وضعیت کنونی ما ماحصل مواجهه قدرت‌های بزرگ بدون هژمون با یکدیگر در منطقه است؟ خرده‌قدرت‌های منطقه‌ای که هژمون نیستند ولی قادرند در برابر خواسته‌های منطقی و غیرمنطقی دیگر کشورها و مردم خود ایستادگی و مقاومت کنند؛ هرقدر این مقاومت به درازا بکشد. آیا زمان آن فرانرسیده است که از کارایی و عملکرد هژمونی معنای تازه پیدا کنیم و بگوییم کشورها درصدند با دور تازه‌ای از اثرگذاری‌ها وارد میدان شوند. اگر بپذیریم با صورتی تازه از هژمونی و سلطه روبه‌رو هستیم، باید به این پرسش پاسخ بدهیم برای مقابله با آن چه تمهیداتی اندیشیده‌ایم؟
* برای نوشتن این یاداشت از کتاب «ه مثل هژمونی» پری اندرسون، ترجمه شاپور اعتماد، نشر نیلوفر استفاده کرده‌ام.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 توافق در گفت‌وگوهای وین دور از دسترس نیست
✍️نادر کریمی‌جونی

از ابتدا هم معلوم بود که در نشست حاضر، شورای حکام قرار نیست قطعنامه‌ای صادر کند که نشست دوشنبه آینده برجام در وین را به خطر اندازد. چنین به نظر می‌آید که دو طرف برای حضور و پیروزی در مذاکرات آینده وین صف‌آرایی کرده و تلاش می‌کنند تا بیشترین شانس موفقیت در گفت‌وگوها را از آن خود کنند.در طرف غرب، بیانیه تروئیکای اروپایی و توصیه به شورای حکام برای تحت فشار قرار دادن ایران که با مقدمه مدیرکل آژانس درباره عدم همکاری کشورمان با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای آغاز شد، در ابتدا این پرسش را به وجود آورد که آیا قرار است شورای حکام علیه ایران بیانیه و یا قطعنامه‌ای صادر کند؟ گزارش رافائل گروسی درباره عدم همکاری ایران و نبود چشم‌انداز دلگرم‌کننده برای تداوم نظارت موثر آژانس بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران و حل‌وفصل نشدن موضوع کشف ذرات مواد رادیواکتیو غنی‌شده در مکان‌های اعلام نشده برای برخی ناظران این سوال را به وجود آورد که آیا سرانجام و پایان این روند، صدور بیانیه علیه ایران است. این ناظران می‌گفتند با صدور این بیانیه یا قطعنامه مذاکرات برجام در وین چه صورتی پیدا خواهد کرد و آیا پس از صدور قطعنامه، مذاکرات از پیش شکست‌خورده نخواهد بود؟
در همان زمان گمان غالب آن بود که شورای حکام از صدور قطعنامه علیه ایران پرهیز خواهد کرد و اجازه می‌دهد تا مذاکرات وین در ظرفیت خودش و به دور از فضای تشنج‌آمیز برگزار شود. با این حال ایرانیان عدم صدور قطعنامه شورای حکام را پیروزی خود محسوب نکرده و از آن استقبال نکرده‌اند. ایرانیان به خوبی می‌دانند که حتی نقل‌قول نادرست از رافائل گروسی و پافشاری بر مواضع گذشته و یا اظهارات نسنجیده و نامتعارف برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی مانند نبویان، کمکی به وضعیت ایران در صحنه گفت‌وگوها نکرده و نمی‌توان وضعیت حال حاضر در موضوع هسته‌ای را پیشرفت تلقی کرد و دست برتر را از آن تهران دانست. حتی روسیه و چین به عنوان متحدان ایران هم در این شرایط ترجیح داده‌اند موضع محتاطانه‌ای اتخاذ و از آنچه شرکای غربی برجام را ناخرسند کند، پرهیز کنند به عنوان مثال مسکو درباره پیدا شدن ذرات غنی‌شده در اماکن اعلام نشده که به پرونده‌ای جدید علیه ایران تبدیل شده است بدون حمایت از ایران، تنها ابراز امیدواری کرده‌اند که موضوع این ذرات گزارش نشده، میان تهران و آژانس حل و فصل شود.
از سوی دیگر چنین به نظر می‌آید که سه کشور اروپایی و ایالات‌متحده آمریکا، اراده خود را برای آنکه ایران را وادار به عقب‌نشینی از خواسته‌هایش کنند، جزم کرده‌اند؛ پس از صدور بیانیه تند آلمان، فرانسه و انگلستان در محکومیت عدم همکاری ایران با آژانس و توصیه به آژانس برای تحت فشار گذاشتن تهران، مقامات آمریکایی در موضعی همسو با تروئیکای اروپایی، مقامات ایرانی را به برگزاری نشست اضطراری شورای حکام تهدید کرده‌اند. آمریکایی‌ها از این موضع هدف‌های گوناگونی داشته‌اند از جمله اینکه به تهران پیام دهند که عدم صدور قطعنامه در نشست شورای حکام به منزله مهلت دادن به ایران و یا خرید زمان از سوی مقامات تهران نیست. آمریکایی‌ها اظهار کرده‌اند که همچنان نگران پیشرفت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران هستند و این پیشرفت را برای به ثمر رسیدن به مذاکرات مضر می‌دانند. آمریکایی‌ها علاوه بر این، هشدار می‌دهند که چنانچه در گفت‌وگوهای وین توافقی حاصل نشود خطر برگزاری نشست اضطراری شورای حکام و ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، ایران را تهدید می‌کند. روشن است که برابر مفاد توافق هسته‌ای در صورت ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد هیچ‌یک از اعضای دائمی حق وتوی قطعنامه شورای امنیت را ندارند. به همین دلیل آمریکایی‌ها هشدار می‌دهند که ایران باید میان قطعنامه تنبیهی شورای امنیت و توافق در وین یکی را انتخاب کند. با این همه رسانه‌های آمریکا حتی پیش از جلسه شورای حکام نسبت به موفقیت گفت‌وگوهای وین ابراز ناامیدی کرده و از جمله نیویورک‌تایمز در این باره نوشته است که مقامات کاخ‌سفید نسبت به ثمربخش بودن مذاکرات وین ناامید هستند.
بعید به نظر می‌رسد که تهدید نشست اضطراری شورای حکام و ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، مقامات تهران را هراسان کرده باشد. تهران معتقد و البته امیدوار است که خواسته حفظ برجام از سوی اروپایی‌ها و ایالات متحده آمریکا موضوع ارجاع این پرونده به شورای امنیت را فقط در حد تهدید باقی گذارد. مقامات ایرانی می‌گویند اگر پرونده‌شان به شورای امنیت ارجاع شود، توافق هسته‌ای به طور کامل شکست خورده و نابود می‌شود و با وجود همه لفاظی‌ها و تهدیدهایی که به ویژه از زبان اسراییلی‌ها شنیده می‌شود، نه واشنگتن و نه تروئیکای اروپایی خواهان نابودی توافق مذکور نیستند.
با این حال گمان می‌رود که در تهران نیز علاقه زیادی به پایان دادن به این اختلاف‌ها وجود دارد و مقامات ایرانی خود را برای کسب یک توافق آماده کرده‌اند. به ویژه دولت سیدابراهیم رییسی می‌خواهد به وعده‌اش برای پایان دادن به تحریم‌ها و ایجاد گشایش در روابط بین‌المللی ایران عمل کند.از این بابت اگرچه تعجیل در حصول توافق وجود ندارد اما اراده برای پایان این مناقشه در نزد هر دو طرف وجود دارد و گمان می‌رود که طرفین از استراتژی «یا همه یا هیچ» دست بردارند و به حصول یک توافق بینابینی رضایت دهند. در این صورت حتی اگر در نشست یا دور اول گفت‌وگوهای وین این توافق حاصل نشود، امیدواری زیادی وجود دارد که در گام‌های بعدی توافق حاصل و رضایت همه طرف‌ها تا حدودی جلب شود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 احیای علامت‌دهی بازار
✍️ دکتر پویا جبل‌عاملی

دو سوءتفاهم بزرگ در مباحث اقتصادی کشور، باعث شده نقش‌هایی فراتر از ابزاری که سیاست‌گذار پولی داراست برایش تعریف کنند. نقش‌هایی که باعث می‌شود نهاد پولی از وظیفه اصلی خود، یعنی کنترل تورم دور شود. نخستین مورد «هدایت نقدینگی» و بعد «هدایت اعتبارات» است. اصطلاح دوم توسط افراد کم و بیش آشنا با واژگان اقتصادی مطرح می‌شود. آنان به خوبی می‌دانند اصطلاح اول هیچ جایی در ادبیات علمی ندارد، اما می‌توان از اصطلاح دوم به راحتی استفاده کرد. در عین حال که وقتی به توصیه‌های طرفداران «هدایت اعتبارات» به شکل اداری و دستوری نگاه می‌کنیم، دقیقا همان برداشت «هدایت نقدینگی» را در ذهن دارند.
در نقد هدایت نقدینگی برای ایجاد تولید دو نکته کلیدی وجود دارد. اولا نقدینگی قابل هدایت نیست، زیرا هیچ بخش اقتصادی کوچه بن‌بست نیست که وقتی نقدینگی در آن تزریق شد، همان‌جا بماند و بلافاصله به بخش‌های دیگر سرریز می‌شود. ثانیا اگر بر فرض محال قابل هدایت باشد، نقدینگی و پول، سرمایه نیست که باعث افزایش تولید در مقیاس کلان شود. هر چند این موضوع بارها مورد تاکید قرار گرفته، اما به دلیل تداوم خلط بحث پول و سرمایه میان اقتصاد خوانده‌ها که منجر به اتخاذ رویکردهایی می‌شود که نتیجه‌ای جز تورم ندارد، باید باز، بر تمایز میان آن تاکید داشت.

سرمایه که می‌تواند به شکل دارایی فیزیکی یا غیرفیزیکی‌(مهارت، آموزش و...) باشد برای تولید کالا و خدمات مورد استفاده قرار می‌گیرد. در حالی که پول (بخوانید نقدینگی) وسیله‌ای برای تبادل یک کالا با کالای دیگر است. اینکه چرا این دو مفهوم کاملا منفک، در ذهن به یک شکل تصویر می‌شود برای آن است که اندازه‌گیری سرمایه مانند هر کالای دیگری بر مبنای پول انجام می‌شود، ضمن آنکه پول برای خرید سرمایه نیز استفاده می‌شود و از همین رو ذهن دچار خلط میان این دو مفهوم می‌شود. اما همچنان که با پول می‌شود مثلا زمین خرید، اما زمین یک چیز است و پول چیز دیگر، در مورد سرمایه نیز همین است. حال وقتی حجم پول یا نقدینگی افزایش می‌یابد، میزان سرمایه تغییر نمی‌کند تا تولید افزایش یابد، بلکه قیمت سرمایه افزایش می‌یابد. از همین روست که وقتی روند تولید ناخالص داخلی واقعی را با حجم نقدینگی مقایسه می‌کنید هیچ رابطه معناداری بین آنها مشاهده ‌نمی‌شود. به عبارت دیگر پول و نقدینگی بر تولید بی‌اثر و خنثی است. حال چرا باید چیزی را که هم خنثی و هم غیرقابل هدایت است به شکل خطوط اعتباری به این بنگاه و به آن بنگاه دهیم؟ خطوطی که برای چند صباحی یک بنگاه را حفظ می‌کند، اما هم به مردم هزینه تورم را وارد می‌کند و هم بر تولید ملی اثرگذاری ملموسی ندارد.

اما بگذارید به مقوله «هدایت اعتبارات» بپردازیم. مدافعان کنونی این اصطلاح، معتقدند بانک مرکزی دارای قدرت خلق اعتباراتی است که منجر به افزایش تولید می‌شود. از این رو، سخن آنان در مورد «هدایت اعتبارات» همان «هدایت نقدینگی» است و آنچه در بالا گفته شد برای نظریه آنان مصداق دارد. اما حال بیایید فرض کنیم که منظور از «اعتبارات» پس‌اندازی است که حاصل عدم مصرف از درآمد واقعی است. این «اعتبارات» خود را در عرضه «وجوه وام دادنی» متجلی می‌کند و بخشی از آن نیز ذیل سیستم بانکی تخصیص می‌یابد. پرسش این است، چگونه این اعتبارات تخصیص یابد تا بیشترین تولید را به همراه داشته باشد.

دو طریق ممکن برای آن وجود دارد. اول سیستم بانکی به شکل اداری با توجه به بخشنامه‌ها و دستورات بودجه‌ای و... آن را تخصیص دهد. دوم، مکانیسم بازاری با کشف نرخ بهره، تخصیص منابع را بر عهده گیرد. راه اول، به جز ایجاد رانت، افزایش بوروکراسی برای نظارت بر تخصیص، فساد و هدر شدن منابع نتیجه‌ای در بر ندارد. اصلا معلوم نیست متر و معیار تخصیص منابع برای حوزه‌های مختلف چیست؟ در این حالت، هر کس قدرت بیشتری در مجاب کردن تصمیم‌گیرندگان برای تخصیص منابع به حوزه ذی‌نفوذ خود داشته باشد، منابع آنجا می‌رود، بدون آنکه کسی بداند این حوزه واقعا بیشترین اثر را بر رشد اقتصادی داراست یا خیر. وقتی هم می‌خواهیم بسنجیم تنها معیار میزان تولیدات به شکل حسابداری است در حالی که نمی‌دانیم چه تولیداتی را در بخش‌های دیگر از دست داده‌ایم که اکنون به این میزان تولید رسیده‌ایم.

اقتصاد ایران بیش از هر زمان دیگر نیاز به کارآمد تولید کردن منابع موجود دارد. این امر نیز به جز احیای علامت‌دهی بازار وجوه وام‌دادنی از کانال نرخ بهره میسر نیست. شاید زمانی که منابع قابل توجهی داشتیم می‌توانستیم نگران تخصیص ناکارآمد نباشیم، اما امروز وضعیت دیگری است. اگر سیاستگذاران می‌خواهند هم بر تورم چیره شوند و هم با افزایش کارآیی، تولید را به بالاترین سطح قابل دسترس با وجود منابع موجود برسانند، راهی به جز احیای علامت‌دهی بازار ندارند. از این رو «هدایت اعتبارات» به شکل واقعی بر خلاف آنچه واضعان این اصطلاح در پر‌رنگ کردن نقش دولت‌(که همین الان نیز پررنگ است) برای کانالیزه کردن منابع پیگیر آنند، در جهت عکس و با احیای علامت‌دهی در بازار وجوه وام دادنی امکان‌پذیر است.

🔻روزنامه ایران📍 قول بی‌ثمر به مردم اصفهان نمی‌دهیم✍️ سیدرضا مرتضوی
بازکردن گره از ریسمان مشکلات کشاورزان، زارعین و برزگرانی که جزو اقشار زحمتکش و محروم جامعه بوده و هستند بی‌تردید یکی از افتخارات غیر قابل توصیف است. افراد شریف و زحمتکشی که روزی‌شان را با تلاش در کسب رزق حلال به‌دست می‌آورند. دولت مردمی بویژه رئیس جمهور محترم از روزهای نخستین آغاز به‌کار دولت در پی شناسایی مؤلفه‌های کارآمد و بنیادین در موضوع عدالت در تخصیص منابع آب میان ذی نفعان بویژه کشاورزان بوده است ولی متأسفانه مؤلفه‌های تأثیر‌گذار از جمله تغییر اقلیم، خشکسالی‌های پی‌در‌پی، کمبود قابل توجه نزولات جوی، محدودیت منابع آب جهت مصارف شرب و کشاورزی، نشست زمین، وقوع گسترده ریزگردها و... رویکردی است که زیست عمومی و علی الخصوص مدیریت عمومی زندگی کشاورزان و روستائیان استان را با مخاطرات جدی و غیر قابل جبران روبه‌رو ساخته است.از سوی دیگردر استان اصفهان با جامعه‌ای گسترده روبه‌رو هستیم که دغدغه آب شرب آنها را برای ۱۰۰ روز آینده پیش رو داریم و این در حالی است که پیش‌بینی‌های هواشناسی نشان می‌دهد در بهترین حالت، بارش‌ها در پاییز ۱۴۰۰ کمتر از نرمال بلند مدت و در زمستان در حد نرمال خواهد بود. البته در صورت عدم بارش مورد نیاز نزولات جوی، راهکارهایی برای مقابله و مدیریت صحیح زیستی و بهداشتی مردم نجیب اصفهان با توجه به محدودیت‌های منابع باید اجرایی شود. در این خصوص جلسات و اتاق فکرهای مختلفی با نخبگان عرصه بهداشت، کشاورزی، تغذیه و... برگزار شده است و باید اذعان داشت که در نهایت از همه این جلسات یک نتیجه مورد حمایت همگانی حاصل شد که آن خط قرمز اصفهان در بخش آب شرب همگانی است. متأسفانه آخرین بررسی‌های کارشناسان حوزه آب استان نشان می‌دهد میزان حجم ذخیره آب سد زاینده رود وضعیت خوبی ندارد واین واقعیت ما را ناگزیر ساخته اولویت استان را بر پوشش آب قابل شرب برای مصارف همگانی قرار دهیم و خوشبختانه در جلساتی که با نمایندگان محترم کشاورزان داشتیم بهره برداران بخش کشاورزی نیز از این مسأله آگاهی داشتند و آن را تأیید کردند.متأسفانه بالغ بر شش سال بود که وزیران وقت نیرو به استان اصفهان سفررسمی نداشتند ولی با همت همه عزیزان بویژه کشاورزان در دولت جدید، این رخداد رقم خورد و حتی وزیر محترم پس از بازدیدهای میدانی، معاون خود را به‌عنوان معین حوزه زاینده رود برای بازدیدهای هفتگی منصوب کردند. رئیس‌جمهور محترم نیز برای رفع دغدغه کشاورزان اصفهانی شخصاً دستوراتی را به مسئولان ملی و اعضای هیأت دولت دادند که ان‌شاءالله نتیجه آن را در آینده نزدیک خواهیم دید. مردم فهیم اصفهان خود کاملاً آگاه هستند که مشکلاتی که در حال حاضر در بخش آب دارند در برهه زمانی ۲دهه‌ای ایجاد شده است فلذا نمی‌توان انتظار داشت این مشکلات ظرف چند ماه و در حالی که پژوهشگران از ورشکستگی آبی نام می‌برند، به یکباره حل شود.ولی به‌عنوان نماینده دولت در اصفهان تمام تلاش خود را برای رفع مشکلات کشاورزی استان تا آنجا که مقدور باشد انجام خواهیم داد. هر چند مدت زمان زیادی از حضور بنده بر مسند استانداری اصفهان نمی‌گذرد اما اتفاقات مثبتی در این بخش افتاده است که لازم است قضاوت مقایسه آن را با عملکرد مدیران پیشین در سطح استان به مردم فهیم اصفهان بسپاریم.از همه مردم خوب اصفهان، بویژه کشاورزان عزیز می‌خواهم نسبت به تمهیدات اتخاذ شده در ابعاد ملی، بین استانی و استانی اطمینان داشته باشند و با سعه صدر و امیدواری به آینده‌ای روشن بیندیشند. همانگونه که از روز اول عهد کرده‌ایم باز هم اعلام می‌کنم که موضوع آب و رخدادهای تلخ ناشی از کمبود آب را در هم‌افزایی با مردم و سایر مسئولان تقنینی، قضایی و... حل خواهیم کرد.🔻روزنامه کیهان📍 شکست مذاکرات، هدف بایدن!✍️ دکتر محمدحسین محترم
۱- تیم بایدن به این نتیجه رسیده که تهران به‌دلیل بی‌اثر کردن تهدید گزینه نظامی و خنثی‌‌سازی تحریم‌ها و با توجه به شرایط مناسب داخلی و قرار گرفتن در موقعیت قدرتمند بازدارندگی چه از لحاظ دیپلماتیک و سیاسی و چه از نظر قدرت دفاعی، از تحریم‌های ترامپ جان سالم به در برده و توان خنثی‌‌سازی تحریم‌های بایدن را هم دارد. لذا بایدن تمام تلاش خود را به‌کار گرفته تا با به شکست کشاندن مذاکرات، تحریم‌های ترامپ را ادامه دهد. این نشان می‌دهد در آمریکا سیاست‌های مصوب کنگره و سنا ثابت است، هرچند رئیس‌جمهورها تغییر کنند! تعبیر پایگاه امریکن کانسروتیو در این خصوص نیز گویای عمق سیاست‌های آمریکاست. این پایگاه خبری به این نتیجه رسیده که «آنچه آمریکا به آن نیاز دارد شامل یک بحث کینه‌توزانه علیه جمهوری اسلامی در مورد موضوعی حاشیه‌ای و عمیقاً احساسی است که آن موضوع هسته‌ای ایران است»! بر این اساس رابرت مالی که یک یهودی آمریکایی است، اما زمانی که بایدن به قدرت رسید، او راضداسرائیلی! خوانده بود، اکنون قبل از مذاکرات وین سیاست‌های بایدن را در اسرائیل با صهیونیست‌ها هماهنگ کرده و وزارت خزانه‌داری آمریکا بعد از تحریم‌های پهپادی‌، بر اساس فرمان اجرایی شماره ۱۳۸۴۸ شش فرد و یک نهاد ایرانی را در آستانه مذاکرات وین، در فهرست تحریم‌های خود قرار‌داده است. این تحریم‌های نمایشی اولاً؛ نشانه استیصال بایدن و اصرار بر ادامه سیاست ترامپ است و نشان می‌دهد که بایدن اراده‌ای برای لغو تحریم‌ها ندارد و برعکس انگیزه لازم برای تشدید آنها را هم دارد‌، چراکه در صورت صداقت داشتن به جای صدور فرمان تشدید تحریم‌ها‌، با یک فرمان اجرایی تحریم‌ها را لغو می‌کرد. ثانیاً؛ این نهاد و شش ایرانی قبلاً نیز در سال ۲۰۱۹ بر اساس فرمان اجرایی ۱۳۶۰۶ رئیس‌جمهور آمریکا در فهرست تحریم‌های آمریکا قرار گرفته بودند و این نشان می‌دهد که کفگیر تحریمی آمریکا به ته دیگ خورده و فقط برای فضا‌سازی و فریب افکار عمومی، همان نهادها و افراد را مجدداً تحریم کرده است. ثالثاً؛ ‌ادعا شده این نهاد و شش فرد ایرانی به‌دلیل نفوذ در فضای سایبری و جنگ الکترونیک علیه نهادهای مدیریت رسانه‌ای آمریکا و تلاش برای تأثیرگذاری بر انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا تحریم شده‌اند و برای شناسایی دو نفر از آنها جایزه تعیین شده است. این یعنی اذعان به‌ظاهری بودن قدرت آمریکا و آسیب‌پذیری آمریکایی که ادعای ابرقدرتی با تبلیغات ‌هالیوودی دارد! و این همان سخن عمیق و نافذ بنیان‌گذار جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب است که بارها تأکید داشته و دارند که «قدرت آمریکا پوشالی است و از هیاهوهای آنها نترسید»!۲-هرچند بایدن ادعا کرده سیاست او دیپلماسی برای احیای برجام است اما اکنون که به شکست خود پیشاپیش واقف شده‌، در تلاشی مزورانه‌، به گفته رویترز و به نقل از دیپلمات‌های آمریکایی‌، ناچار شده برای فشار علیه جمهوری اسلامی دست به دامن روسیه و چینی که مشمول تحریم‌های گسترده آمریکا و دوست ایران هستند‌، شود! بر اساس گزارش رویترز و به گفته دیپلمات‌های اروپایی «بایدن تلاش دارد چین و روسیه را ترغیب کند که قبول کنند دولت ایران و نه دولت آمریکا، مانع احیای برجام است»! رابرت اینهورن عضو ‌اندیشکده بروکینگز نیز که به دولت بایدن مشاوره می‌دهد آشکارا ادعا کرده «باید اطمینان حاصل کنیم که جهان‌، ایران را دلیل شکست مذاکرات بداند نه آمریکا را»! این اولاً؛ نشان می‌دهد بایدن به‌عنوان رئیس‌جمهور یک کشور مدعی ابرقدرتی چه قدر ضعیف است که برای مقابله با ایران دست به دامن کشورهایی شده که آنها را دشمن و تهدید برای خود می‌داند. ثانیاً؛ نشان می‌دهد بایدن که در ابتدای کارزار انتخاباتی با مقصر دانستن دولت ترامپ در خروج از برجام‌، رأی آورد‌، اکنون فریبکارانه تلاش دارد با مقصرنمایی ایران‌، توپ را از زمین کاخ سفید به زمین تهران پرتاب و مذاکرات را در بن‌بست وین نگه دارد. ثالثاً؛ نکته مهم در گزارش رویترز این است که دیپلمات‌های طرف گفت وگو با این خبرگزاری تأکید دارند «ممکن است زمانی به نتیجه برسیم که حفظ برجام دیگر ارزشی ندارد». این سخن در فضای دیپلماتیک یعنی در عین ادعای فریبکارانه احیای برجام، در بطن سخنان خود تهدید به خروج مجدد از برجام را نیز چاشنی کار خود کرده‌اند! حال برخی با ادعای احیای برجام به هر قیمتی، مثل امضای آن باز معترض‌اند چرا ایران تضمین می‌خواهد!۳- آن‌گونه که پایگاه خبری آکسیوس خبر داده جیک سالیوان مشاور امنیت ملی بایدن و رابرت مالی نماینده آمریکا در امور ایران در سفرهای خود به تل‌آویو و گفت‌وگوهای متعدد تلفنی با مقامات رژیم صهیونیستی، طرح «توافق موقت» را برای میز مذاکرات وین نهایی کرده‌اند. هدف از این طرح که در فضای سیاسی و رسانه‌ای نشانه دیگری از سردرگمی بایدن و نداشتن اراده لازم برای لغو تحریم‌ها تلقی می‌شود «فرصت نداشتن بایدن و خرید زمان بیش‌تر او برای ایجاد فضای لازم در مسیر اجماع ‌سازی و تشدید فشارها علیه ایران» تحلیل شده است. مجله آمریکایی نیوزویک نیز با ‌اشاره به اینکه «عدم وجود سیاست منسجم در کاخ سفید موجب فروپاشی آشکار اعتبار آمریکا در جهان و دگرگونی نظم جهانی شده است»‌، در گزارشی تحت عنوان «برجام بالقوه مردهِ و تهدیدات توخالی با ابزارهای بدلکاری سیاسی»‌، از قول منابع خبری در کاخ سفید، اذعان می‌کند «طرح بایدن برای اجرای برجام حتی با آغاز مذاکرات، واقعی به نظر نمی‌رسد و هدف بایدن از دیپلماسی با تهران، نوعی برجام نه چندان جدی است»! این نشان می‌دهد اولاً؛ برخلاف اتهام‌زنی‌ها به ایران مبنی بر وقت‌کشی، خود آنها از اراده و آمادگی لازم برخوردار نیستند. این موضوع را می‌توان از تماس مجازی بایدن با رئیس‌جمهور چین به‌خوبی دریافت تا جایی که مذاکرات را قطع کرد و بیش از بیست دقیقه استراحت و مشورت کرد و برخلاف عرف دیپلماتیکِ چنین دیدارهایی، مجدداً گفت وگو را از سر گرفت. علاوه‌بر این، سردرگمی در تیم بایدن تا بدان حد است که جنیفر ساکی سخنگوی کاخ سفید در پاسخ به سؤال خبرنگاران از تغییر مواضع کشورش در جهت «یک توافق موقت» اظهار بی‌اطلاعی می‌کند! رابرت مالی هم با امیدوار نبودن به «طرح موقت»، با بیان اینکه «بگذارید منتظر بمانیم تا ببینیم چه اتفاقی می‌افتد»، آشکارا نشان داد که کاخ سفید چقدر در مواجهه با سیاست و تیم جدید ایران مستأصل و سردرگم است.۴- به دلیل پیشرفت‌های هسته‌ای و غنی‌‌سازی ۶۰ درصد بایدن فهمیده است که فضا و شرایط برای تحمیل سیاست‌هایش مهیا نیست و با توجه به دست برتر ایران در وین و مواضع محکم و مستدل دولت سیزدهم‌، جمهوری اسلامی در دوره جدید حاضر به کوتاه آمدن از حقوق ملت خود نیست. لذا با «توهم اجماع ‌سازی» علیه ایران که بیش‌تر از سوی‌ اندیشکده‌های وابسته به سیا و وزارت خارجه آمریکا به‌خصوص ‌هادسون و شورای آتلانتیک و مرکز واشنگتن و بروکینگز دیکته و توسط رسانه‌های غربی به‌ویژه فارسی‌زبان القا می‌شود‌، تلاش دارد تا شاید تهران را مجبور به عقب‌نشینی کند که این موضوع نیز هدف بایدن از مذاکرات را به‌خوبی آشکار می‌کند. تلاش برای وارد کردن رافائل گروسی و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به این بازی و برگزاری نشست امنیتی منامه و ادعای تشکیل کارگروه ویژه آمریکا و شورای همکاری خلیج‌فارس مستقر در ریاض هم در جهت فراهم کردن همین فضاست که ایران این موارد را ساختگی و نمایشی خواند و شایسته پاسخ ندانست. هرچند نشست و برخاست آمریکا با چند کشور غربی و عربی و اسرائیل در مقابل ۲۰۰ کشور جهان که بر حقانیت مواضع ایران تأکید دارند‌، اجماع جهانی را القا نمی‌کند‌، اما خبرهایی که از درون نشست کارگروه ویژه آمریکا و کشورهای عربی منتشر شده‌، نشان می‌دهد آمریکا به دلیل قدرت بازدارندگی بالای جمهوری اسلامی‌، در ائتلاف و اجماع ‌سازی علیه ایران نیز بیش از پیش با شکست مواجه شده تا جایی که اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس برخلاف فضا‌سازی‌های رسانه‌های صهیونیستی - آمریکایی، با اطلاع از عواقب دشمنی با ایران، فقط بر ایجاد راه‌های ارتباطی دیپلماتیک مبتنی بر تاریخ طولانی مبادلاتاقتصادی – فرهنگی با ایران و لغو تحریم‌های آمریکا تأکید داشتند‌، نه بر تشدید آنها! کنایه میخائیل اولیانف نماینده روسیه در سازمان‌های بین‌المللی در وین در واکنش به تشکیل این کارگروه ویژه و مواضع عرب‌ها در نشست آن هم بسیار جالب بود که توئیت کرد: «چندی پیش برخی از این کشورها مخالف برجام بودند و از خروج آمریکا از توافق هسته‌ای استقبال کردند و خوشحال بودند، اما اکنون در پرتو تجربه‌ای که به دست آورده‌اند، توانایی درس‌آموزی و تجدیدنظر در موقعیت خود را ابراز می‌کنند!».۵- با توجه به مواضع آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها به نظر می‌رسد دور سختی از مذاکرات در وین در پیش است و در سال ۲۰۲۱ اتفاق خاصی نخواهد افتاد و همه چشم‌ها به سال ۲۰۲۲ دوخته شده‌، درحالی‌که برجامی که به دنبال احیای آن هستند‌، یک سال تا زمان نخستین بند غروبش یعنی پایان محدودیت‌های موشکی در قطعنامه ۲۲۳۱ باقی مانده است. لذا از یک‌سو‌ هارولد هیمن تحلیلگر فرانسوی اذعان می‌کند «اروپایی‌ها موضع تندی گرفتند اما برخلاف گذشته مشکل این است که ایران نیز از حالت انفعال خارج و مواضع خود را تثبیت کرده و این شبیه بازی پوکر است که روند بازی بر وفق مراد اروپایی‌ها نیست»! از سوی دیگر وزیر امور خارجه ایران نیز هشدار داده که «اقدامات و اظهارات التهاب‌آفرین» ممکن است «تلاش‌های موجود را به خطر ‌اندازد»!🔻روزنامه اطلاعات📍 خشونت✍️علیرضا خانی
موضوع زنان و خشونت علیه زنان به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم وارد ادبیات علوم اجتماعی شد و به تدریج در حدی وسعت گرفت که از سال ۱۹۸۱ چهارم آذر(۲۵ نوامبر ) به عنوان روز جهانی رفع خشونت علیه زنان برای یادآوری عزم همگانی برای مبارزه با خشونت علیه زنان انتخاب شد. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۹ این روز را به عنوان روزی جهانی نامگذاری کرد.درباره خشونت علیه زنان، دیدگاه ها ودسته بندی‌های مختلفی وجود دارد. برخی فقط خشونت‌های جسمی و فیزیکی را مصداق خشونت می دانند و برخی انواع خشونت روانی ، کلامی و انواع محدودیت های اجتماعی و اجحافات اقتصادی و مالی را نیز از مصادیق مسلم خشونت علیه زنان معرفی می کنند. فی المثل اینکه در برخی مشاغل دستمزد زنان از مردان کمتر است ، اینکه زنان حق ورود به برخی اماکن عمومی را نداشته باشند یا خود بترسند وارد برخی اماکن شوند، اینکه در خیابان مورد آزار کلامی قرار گیرند و مصادیقی از این دست در زمره اقسام خشونت علیه زنان است. از مصادیقی که همه فعالان حقوق زنان آن را به عنوان خشونت آشکار و مسلم علیه زنان می دانند خرید و فروش زنان ، ازدواج های اجباری و ازدواج های زودرس و فرزندآوری اجباری است. علاوه بر خرید و فروش زنان که کاری صد در صد ضد انسانی است ، ازدواج های اجباری و ازدواج های زودرس از آنجا که همزمان به زنان آسیب های روحی و جسمی وارد می کند از سوی فعالان حقوق زنان به عنوان مصداق بارز تعدی به حقوق زنان تلقی می شود که در برخی کشورها رواج دارد.
موضوع تعدی به حقوق زنان و رواج صُور مختلف خشونت علیه زنان در همه دنیا سالیان درازی است که جریان دارد و برای همین است که اساساً روزی به نام روز منع خشونت علیه زنان در سازمان ملل تصویب شده است.
بواقع ، رشد آگاهی بشر در قرن بیستم و به وجود آمدن جنبش های دفاع از حقوق زنان سبب شد زنان به حقوق خود و نیز مظالمی که به طور سنتی بر آنها روا داشته می شد، آگاهی یابند و برای مقابله با آن ، به طور متشکل و سیستماتیک نهادهای مدنی ، انجمن ها و کرسی های تئوری پردازی خلق کنند. این آگاهی از زنان طبقات بالاتر اجتماعی به زنان سایر طبقات انتشار یافت و اینک در قرن بیست ویکم ، رشد معجزه گون ارتباطات اجتماعی و فضای مجازی، این سیر با سرعت بیشتری در حال پیش رفتن است. به طوری که اگر در میانه قرن بیستم زنان طبقه متوسط شهری در اروپا نیز از حقوق خود چندان مطلع نبودند و برخی نابرابری ها و حتی جفاها به حقوق خود در محیط خانواده ، جامعه و نظام تصمیم گیری را طبیعی تلقی می کردند ، اینک زنان طبقات پایین دست کشورهای جهان سوم نیز از حقوق خود مطلعند و خواهان احقاق آنند.
در کشورما نیز خوشبختانه طی چند دهه اخیر با رشد آگاهی های فردی و اجتماعی زنان ، گسترش شبکه های اجتماعی و مهمتر از همه بالارفتن سطح آموزش زنان و همت این قشر در گرفتن سهم بالاتری از صندلی های دانشگاه ، میزان آگاهی زنان و اشراف به حقوقشان به طور چشمگیری افزایش یافته است. با همه اینها، هنوز صُور مختلف خشونت علیه زنان و نابرابری زنان از جامعه رخت بر نبسته است که البته این امیدواری وجود دارد به همت زنان توانمند شده ، این نابرابری ها در آینده ای نه چندان دور به کمترین میزان ممکن تقلیل یابد. برای نمونه در پایان به مصادیقی از آنها اشاره می کنیم.
طبق گزارش رسمی مرکز آمار ایران، ۹۶ درصد از مجموع ۸۰ هزار و ۱۸۷ مورد معاینه مربوط به مدعیان «همسر آزاری جسمی» پزشکی قانونی در سال ۱۳۹۹ معطوف به زنان بوده است.در بهار امسال نیز مجموعا ۲۰ هزار و ۷۳۵ مورد معاینه مدعیان همسر آزاری جسمی در پزشکی قانونی انجام شده است که از این تعداد ۶۹۹ مورد برای مردان و ۲۰ هزار و ۳۶ مورد برای زنان بوده است.
طبق آمار رسمی ثبت احوال در ۳۴ هفته نخست امسال ( کمتر از ۸ ماه ) ۹۷۰ نوزاد در ایران متولد شده اند در حالی که مادرانشان کمتر از ۱۴ سال سن داشته اند. این مصداق آشکار خشونت علیه زنان است که در نظام اجتماعی شیوع دارد و نظام تصمیم گیری کشور نیز متاسفانه در برابر آن واکنشی نشان نمی دهد. در همین مدت ۴۴۸۹۶ نوزاد به دنیا آمده اند که مادرانشان بین ۱۴تا ۱۹ ساله بوده اند.
به هر حال چشم انداز حقوق زنان در ایران روشن و امیدبخش است و با ادامه روند آگاهی زنان بویژه در استانها و مناطق محروم، این امیدواری تقویت می شود که وضع فردای زنان ایران بهتر از امروز باشد.🔻روزنامه اعتماد📍‌ اشتباه مهلک در کسب رضایت✍️عباس عبدیقتل، یکی از مهم‌ترین جرایم است و برخی از قتل‌ها برای مردم جذابیت‌های خبری فراوانی دارد. البته همه قتل‌ها به یک اندازه بازتاب ندارند. در سال‌های اخیر قتل‌هایی که به دست سمیه و شاهرخ، در دهه ۱۳۷۰ رخ داد، سپس قتلی که به دست یک دختر نقاش به نام دل‌آرا رخ داد و عمه‌اش را کشت، قتل همسر یک فوتبالیست به دست زن صیغه‌ای فوتبالیست و خودکشی یا قتل پدرام تجریشی در دهه ۱۳۶۰، قتل یک خانم پیر به دست پرستارش کبرا رحمان‌پور و نیز قتل مریم رحمانی و اکنون غزاله و آرمان بازتاب‌های خبری و اجتماعی زیادی داشتند. اینها به جز قتل‌های سریالی هستند که بازتاب‌های وسیع‌تری دارند. به تناسب این بازتاب‌ها مردم دستخوش داوری‌ها و احساسات خوب یا بد می‌شوند. پرداختن به ابعاد این داوری‌ها و احساسات می‌تواند به ما در شناخت نحوه برخورد صحیح نیز کمک کند.  در ماجرای غزاله و آرمان، پس از یک کش‌وقوس ۸ساله هفته گذشته، آرمان اعدام شد و دو نگرش متضاد در دفاع از این اعدام یا رد آن نیز در جامعه دیده شد. ولی این ماجرا را چگونه باید مورد توجه قرار داد؟ اولین نکته، پرسش درباره اصل وقوع قتل است. در ماجرای پدرام تجریشی اختلاف میان ادعای قتل یا خودکشی بود. در برخی از موارد قتل قطعی است، ولی انتساب آن به متهم محل سوال است و در برخی نیز رخداد قتل به دست متهم، قطعی تلقی می‌شود. به‌طور کلی استقلال و دقت رسیدگی قضایی در پرونده‌های قتل عمد و در دادگاه‌های عمومی رعایت می‌شوند. فرآیند ماجرا آن قدر پیچیده است که اعمال نفوذ سخت است. پلیس و آگاهی، بازپرس و دادستان، دادگاه بدوی رسیدگی‌کننده با چند قاضی، دیوان عالی کشور و رفت‌وبرگشت‌های فراوان، علنی بودن دادگاه و حضور و موضع‌گیری وکلا و رسانه‌ها همگی موجب می‌شوند که اعمال نفوذ استثنا شود.  
از این رو شخصا تاکنون با مورد خاصی که خلاف عدالت حقوقی حکم نهایی صادر شده باشد، نشنیده‌ام. شاید از این نظر پرونده آقای جلال‌الدین فارسی محل سوال جدی باشد. انکار نباید کرد که وضعیت رسیدگی به پرونده‌های امنیتی و سیاسی موجب بدبینی به پرونده‌های عادی هم شده است. در هر حال این بدان معنی نیست که هیچگاه حکم اشتباهی صادر نمی‌شود. حقیقت نزد خداست، ولی براساس قانون و شواهد می‌توان اجمالا به این نتیجه رسید که چه کسی قاتل است. بنابراین در اصل وقوع قتل‌ها و انتساب آنها به متهمان، چندان جای چون و چرا نیست. شاید اختلاف‌نظر میان قتل عمد با غیر عمد یا دفاع مشروع باشد که از این نظر جای بحث و جدل زیاد است. همچنین تعریف قتل عمد در حقوق ایران به گونه‌ای است که میان قتل‌های فجیع و قتل‌های اتفاقی یا حتی تحریک‌شده از جانب مقتول و... تمایزی قایل نمی‌شود که این ضعف اساسی در قانون مجازات ما است. نکته بعدی درباره کودک محسوب شدن مجرم یا قاتل است که این موضوع می‌تواند محل بحث قرار گیرد ولی در این مورد خاص، ظاهرا و با توجه به قراین ماجرا، دادگاه موضوع پایین بودن سن را به عنوان شاهدی بر عدم رشد در ارتکاب جنایت نپذیرفته است. مهم‌ترین نکته به قصاص یا عفو مربوط است. جامعه با شدت و حدّت فراوان وارد این پرونده‌ها می‌شود و نسبت به مجازات فرد حساسیت نشان می‌دهد و انتظار دارد مطابق این انتطار عمل شود، در حالی که در عمل نقش چندانی در تعیین مجازات و کیفیت آن ندارد. این حضور در پرونده بعضا اثرات منفی می‌گذارد. شاید یکی از علل رضایت ندادن خانواده‌های مقتولین، نحوه مواجهه دیگران با پرونده است؛ گویی که خانواده مقتول موظف هستند که رضایت دهند و اگر ندهند، مرتکب فعل قبیحی شده‌اند. این همان اشتباه مهلکی است که برخی از متهمان و خانواده‌های آنان و نیز وکلا یا افکار عمومی به ویژه افراد سرشناس در دفاع از قاتل می‌کنند و خانواده مقتول را در رنج مضاعف قرار می‌دهند، در نتیجه خانواده مقتول هم پای خود را در یک کفش می‌کنند و حاضر به رضایت نمی‌شوند، حتی اگر از ابتدا دنبال قصاص نبوده نباشند. به‌طور مشخص می‌توان درباره قصاص دل‌آرا چنین رفتاری را دید یا در مورد قصاص مریم رحمانی شاید همین عامل سبب اجرای قصاص شد.در حقیقت اگر کسانی از جمله قاتل و خانواده او خواهان گذشت و عدم اصرار بر قصاص هستند، باید تمام حق را به خانواده مقتول داده و با آنان همدلی کرده و از آنان دلجویی نمایند. هیچ نگاه مثبتی به قاتل را نباید ترویج کرد. در واقع قاتل باید اظهار پشیمانی جدی کند. صادقانه درصدد جبران برآید. اینکه تا آخر و خلاف برداشت دادگاه و کارشناسان قتل را انکار کند، نتیجه‌ای جز تحریک و اصرار خانواده مقتول بر قصاص ندارد. همیشه باید خود را به جای خانواده مقتول قرار داد و احساس آنها را درک و با آنان همدلی کرد. درخواست عدم قصاص از قاتل هنگامی موجه است که او صادقانه پشیمان شود و درصدد جبران برآید. البته اگر معتقد است که مرتکب قتل نشده است، باید بتواند و می‌تواند تمام نقاط ابهام را به خوبی رفع کند و امید به تبریه نیز داشته باشد. گام اول برای درخواست قصاص از سوی خانواده مقتول، همراهی بدون قید و شرط همگان با آنان و محکوم کردن جنایت رخ داده است. این کار درد و رنج آنان را کاهش می‌دهد و انگیزه آنان را برای قصاص تضعیف می‌کند. اتفاقا طبقات پایین جامعه این قاعده را خوب می‌فهمند. قرار نیست خانواده مقتول مجبور به گذشت شود و درد مضاعفی را تحمل کند و بدهکار محسوب شود. این اشتباه مهلکی است که شاهد تکرار آن هستیم.🔻روزنامه شرق📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ایران در غیاب هژمونی✍️احمد غلامی
ما در سیاست خارجی و روابط بین دولت‌ها با تغییرات ناخواسته در سطح جهان روبه‌رو هستیم. دیگر جهان امروز جهانی دوقطبی یا حتی چندقطبی نیست. می‌توانیم از چین و روسیه و آمریکا به‌عنوان قدرت‌های بزرگ و جهانی نام ببریم، اما این قدرت‌ها کارکرد پیشین خود و اثرگذاری سابقشان را از دست داده‌اند. تفکر سرمایه‌داری به معنای واقعی با اینکه بر بخش زیادی از جهان سیطره دارد و از یک آبشخور فکری یعنی اندیشه لیبرالی نشئت می‌گیرد، اما این اندیشه در میان کشورها با تفاوت‌ها و بازتاب‌های بسیاری روبه‌رو است و هر دولت مرکزی و پیرامونی با سلیقه و امکانات خاص خود آن را تعریف می‌کند و به کار می‌بندد. خاصه آنکه آمریکا هژمونی سابق خود را از دست داده است و امروز حرف‌زدن از رهبری جهانی با اندیشه لیبرالی و اقتصاد بازار آزاد کار دشواری است، چنان‌که روسیه بعد از فروپاشی، سیطره اندیشه سیاسی و اقتصادی‌اش را بر جامعه جهانی و کشورهای پیرامونی از دست داده است و چین به‌ندرت از سیطره فکر و فرهنگ خود بر جهانیان و کشورهای پیرامونی سخنی به میان می‌آورد. رهبری چین بیش از آنکه مستظهر به مانیفستی در راستای فرهنگ و سنت کمونیستی آن باشد، در همکاری‌های اقتصادی تجلی پیدا می‌کند.
در نگاه کل‌نگر، اروپا را هم می‌توان در این بستر سنجید و از آن حرف زد. حال اگر بخواهیم برای این وضعیت مصداقی پیدا کنیم، هیچ کشوری به‌‌اندازه افغانستان نمی‌تواند راستی و درستی این وضعیت را تبیین کند. خاصه با عقب‌نشینی شتاب‌زده آمریکا پس از ۲۰ سال حضور در این کشور آن‌هم بدون فشار جدی داخلی و جهانی معنایی جز افول هژمونی و حتی سلطه آمریکا ندارد. آنچه ماجرای افغانستان را ترسناک کرد، بیش از چهره‌های غبارگرفته و بدوی جنگجویان طالبان، آگاهی به اسقاط هژمونی در روابط بین‌الملل است. اینک پرسش اساسی این است که چرا خاورمیانه به‌یک‌باره بعد از بازگشت طالبان از خواب آشفته بیدار شده است و نگران به آینده این کشور چشم دوخته است و هر جرقه‌‌ای را معجزه‌ای می‌‌بیند که شاید افغانستان به وضعیت سابق خود بازگردد؛ اما هرچه ‌گذشت توهم این انتظار بیش از پیش فرو ریخت و چشم‌های نگران ترجیح دادند افغانستان را از یاد ببرند، چراکه این کابوس به‌دلیل اسقاط هژمونی در جهان می‌تواند امروز به شیوه‌ها و دلایل گوناگون برای دیگر کشورها تکرار شود،  به تعبیر تریپل «از نظر تاریخی محمل‌های هژمونی دولت‌ها بودند و جوهر هر دولتی قدرت است. در این میان هر دولت قوی و سلامتی قصدش تحمیل قدرت در دولت‌های دیگر است. در شکل خام و ابتدایی‌اش از طریق به‌انقیاد‌درآوردن همسایگان خود و در شکل پیشرفته و ظریف‌تر از طریق گسترش نفوذ خود بر آنها. هژمونی شکل مستحکمی از نفوذ است یا به معنای دقیق‌تر شکلی از قدرت است در فاصله میان سلطه و نفوذ. هژمونی رهبری تأیید‌شده‌ای است که رهبری‌شوندگان بر آن توافق دارند». اگر بخواهیم با این تعریف و با این الگو پیش برویم بسیاری از کشورها در سطح جهانی و منطقه‌ای با بحران هژمونی و حتی سلطه روبه‌رو هستند. از این گفته که متکی بر دانش پیشینی است می‌خواهم استدلال کنم وضعیت نابسامان منطقه‌ای و جهانی ما، ماحصل غیاب هژمونی و به معنای دقیق‌تر آن از‌کارافتادگی دستگاه هژمونی است. حالا اگر بخواهیم با این صورت‌بندی حضور ایران در منطقه را ارزیابی کنیم با پرسش‌های جدی‌تری روبه‌رو خواهیم بود که پاسخ عینی‌ دادن به آنها کار ساده‌ای نخواهد بود. 
در غیاب هژمونی، ایران با چه ابزاری قدرت اثرگذاری در منطقه را خواهد داشت؟ شاید به همین دلیل است که کشورهای دیگر و جریان‌های سیاسی داخلی می‌توانند در عراق، سوریه و افغانستان موقعیت ایران را دستکاری کنند. در غیاب هژمونی است که مقتدی صدر که هیچ‌گاه در عراق دست بالا را نداشته، اینک برای تثبیت موقعیتش یکی از ظواهر هژمونیک ایران را  برای سهم‌خواهی سیاسی مورد حمله قرار داده است. اگر بخواهیم درباره نسبت ایران با همسایگان خود سخن بگوییم، نه از هژمونی بلکه باید از یک تفوق سخن گفت؛ چراکه هژمونی تسلیم داوطلبانه دولت‌ها در برابر گفتمان ایدئولوژیک یا اقتدار نظامی است. از سوی دیگر به‌راحتی قابل حدس است در جهانی که کشورهای قدرتمندی همچون آمریکا، روسیه و چین هژمونی به معنای اجبار آن را از دست داده‌اند، کشورهای کوچک‌تر برای حفظ هژمونی خود باید هزینه‌های گزافی بدهند که در ثمرمندبودن این هزینه‌ها تردید جدی وجود دارد. به تحلیل پری اندرسون، در نزد تریپل، هژمونی از نفوذ قوی‌تر و از سلطه ضعیف‌تراست؛ اما در اندیشه گرامشی، هژمونی قوی‌تر و باثبات‌تر از سلطه است. اندرسون از این اختلاف‌نظر چنین نتیجه‌گیری می‌کند که اختلاف ذاتی میان هژمونی ملی و بین‌المللی وجود دارد؛ اما از سوی دیگر نمی‌توان از نظر دور داشت تغییر در هژمونی بین‌المللی ناگزیر در هژمونی داخلی اثرگذار است. هدفم از این آسمان و ریسمان کردن فقط یک چیز است و آن طرح پرسشی اساسی است که شاید بتواند موقعیت داخلی کشورمان را ترسیم و تبیین کند. در واقع در شرایط کشور ما و کشورهای منطقه این غیاب هژمونی تا چه میزان مؤثر است؟ آیا وضعیت کنونی ما ماحصل مواجهه قدرت‌های بزرگ بدون هژمون با یکدیگر در منطقه است؟ خرده‌قدرت‌های منطقه‌ای که هژمون نیستند ولی قادرند در برابر خواسته‌های منطقی و غیرمنطقی دیگر کشورها و مردم خود ایستادگی و مقاومت کنند؛ هرقدر این مقاومت به درازا بکشد. آیا زمان آن فرانرسیده است که از کارایی و عملکرد هژمونی معنای تازه پیدا کنیم و بگوییم کشورها درصدند با دور تازه‌ای از اثرگذاری‌ها وارد میدان شوند. اگر بپذیریم با صورتی تازه از هژمونی و سلطه روبه‌رو هستیم، باید به این پرسش پاسخ بدهیم برای مقابله با آن چه تمهیداتی اندیشیده‌ایم؟* برای نوشتن این یاداشت از کتاب «ه مثل هژمونی» پری اندرسون، ترجمه شاپور اعتماد، نشر نیلوفر استفاده کرده‌ام.🔻روزنامه جهان صنعت📍 توافق در گفت‌وگوهای وین دور از دسترس نیست✍️نادر کریمی‌جونی
از ابتدا هم معلوم بود که در نشست حاضر، شورای حکام قرار نیست قطعنامه‌ای صادر کند که نشست دوشنبه آینده برجام در وین را به خطر اندازد. چنین به نظر می‌آید که دو طرف برای حضور و پیروزی در مذاکرات آینده وین صف‌آرایی کرده و تلاش می‌کنند تا بیشترین شانس موفقیت در گفت‌وگوها را از آن خود کنند.در طرف غرب، بیانیه تروئیکای اروپایی و توصیه به شورای حکام برای تحت فشار قرار دادن ایران که با مقدمه مدیرکل آژانس درباره عدم همکاری کشورمان با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای آغاز شد، در ابتدا این پرسش را به وجود آورد که آیا قرار است شورای حکام علیه ایران بیانیه و یا قطعنامه‌ای صادر کند؟ گزارش رافائل گروسی درباره عدم همکاری ایران و نبود چشم‌انداز دلگرم‌کننده برای تداوم نظارت موثر آژانس بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران و حل‌وفصل نشدن موضوع کشف ذرات مواد رادیواکتیو غنی‌شده در مکان‌های اعلام نشده برای برخی ناظران این سوال را به وجود آورد که آیا سرانجام و پایان این روند، صدور بیانیه علیه ایران است. این ناظران می‌گفتند با صدور این بیانیه یا قطعنامه مذاکرات برجام در وین چه صورتی پیدا خواهد کرد و آیا پس از صدور قطعنامه، مذاکرات از پیش شکست‌خورده نخواهد بود؟در همان زمان گمان غالب آن بود که شورای حکام از صدور قطعنامه علیه ایران پرهیز خواهد کرد و اجازه می‌دهد تا مذاکرات وین در ظرفیت خودش و به دور از فضای تشنج‌آمیز برگزار شود. با این حال ایرانیان عدم صدور قطعنامه شورای حکام را پیروزی خود محسوب نکرده و از آن استقبال نکرده‌اند. ایرانیان به خوبی می‌دانند که حتی نقل‌قول نادرست از رافائل گروسی و پافشاری بر مواضع گذشته و یا اظهارات نسنجیده و نامتعارف برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی مانند نبویان، کمکی به وضعیت ایران در صحنه گفت‌وگوها نکرده و نمی‌توان وضعیت حال حاضر در موضوع هسته‌ای را پیشرفت تلقی کرد و دست برتر را از آن تهران دانست. حتی روسیه و چین به عنوان متحدان ایران هم در این شرایط ترجیح داده‌اند موضع محتاطانه‌ای اتخاذ و از آنچه شرکای غربی برجام را ناخرسند کند، پرهیز کنند به عنوان مثال مسکو درباره پیدا شدن ذرات غنی‌شده در اماکن اعلام نشده که به پرونده‌ای جدید علیه ایران تبدیل شده است بدون حمایت از ایران، تنها ابراز امیدواری کرده‌اند که موضوع این ذرات گزارش نشده، میان تهران و آژانس حل و فصل شود.از سوی دیگر چنین به نظر می‌آید که سه کشور اروپایی و ایالات‌متحده آمریکا، اراده خود را برای آنکه ایران را وادار به عقب‌نشینی از خواسته‌هایش کنند، جزم کرده‌اند؛ پس از صدور بیانیه تند آلمان، فرانسه و انگلستان در محکومیت عدم همکاری ایران با آژانس و توصیه به آژانس برای تحت فشار گذاشتن تهران، مقامات آمریکایی در موضعی همسو با تروئیکای اروپایی، مقامات ایرانی را به برگزاری نشست اضطراری شورای حکام تهدید کرده‌اند. آمریکایی‌ها از این موضع هدف‌های گوناگونی داشته‌اند از جمله اینکه به تهران پیام دهند که عدم صدور قطعنامه در نشست شورای حکام به منزله مهلت دادن به ایران و یا خرید زمان از سوی مقامات تهران نیست. آمریکایی‌ها اظهار کرده‌اند که همچنان نگران پیشرفت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران هستند و این پیشرفت را برای به ثمر رسیدن به مذاکرات مضر می‌دانند. آمریکایی‌ها علاوه بر این، هشدار می‌دهند که چنانچه در گفت‌وگوهای وین توافقی حاصل نشود خطر برگزاری نشست اضطراری شورای حکام و ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، ایران را تهدید می‌کند. روشن است که برابر مفاد توافق هسته‌ای در صورت ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد هیچ‌یک از اعضای دائمی حق وتوی قطعنامه شورای امنیت را ندارند. به همین دلیل آمریکایی‌ها هشدار می‌دهند که ایران باید میان قطعنامه تنبیهی شورای امنیت و توافق در وین یکی را انتخاب کند. با این همه رسانه‌های آمریکا حتی پیش از جلسه شورای حکام نسبت به موفقیت گفت‌وگوهای وین ابراز ناامیدی کرده و از جمله نیویورک‌تایمز در این باره نوشته است که مقامات کاخ‌سفید نسبت به ثمربخش بودن مذاکرات وین ناامید هستند.بعید به نظر می‌رسد که تهدید نشست اضطراری شورای حکام و ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، مقامات تهران را هراسان کرده باشد. تهران معتقد و البته امیدوار است که خواسته حفظ برجام از سوی اروپایی‌ها و ایالات متحده آمریکا موضوع ارجاع این پرونده به شورای امنیت را فقط در حد تهدید باقی گذارد. مقامات ایرانی می‌گویند اگر پرونده‌شان به شورای امنیت ارجاع شود، توافق هسته‌ای به طور کامل شکست خورده و نابود می‌شود و با وجود همه لفاظی‌ها و تهدیدهایی که به ویژه از زبان اسراییلی‌ها شنیده می‌شود، نه واشنگتن و نه تروئیکای اروپایی خواهان نابودی توافق مذکور نیستند.با این حال گمان می‌رود که در تهران نیز علاقه زیادی به پایان دادن به این اختلاف‌ها وجود دارد و مقامات ایرانی خود را برای کسب یک توافق آماده کرده‌اند. به ویژه دولت سیدابراهیم رییسی می‌خواهد به وعده‌اش برای پایان دادن به تحریم‌ها و ایجاد گشایش در روابط بین‌المللی ایران عمل کند.از این بابت اگرچه تعجیل در حصول توافق وجود ندارد اما اراده برای پایان این مناقشه در نزد هر دو طرف وجود دارد و گمان می‌رود که طرفین از استراتژی «یا همه یا هیچ» دست بردارند و به حصول یک توافق بینابینی رضایت دهند. در این صورت حتی اگر در نشست یا دور اول گفت‌وگوهای وین این توافق حاصل نشود، امیدواری زیادی وجود دارد که در گام‌های بعدی توافق حاصل و رضایت همه طرف‌ها تا حدودی جلب شود.🔻روزنامه دنیای اقتصاد📍 احیای علامت‌دهی بازار✍️ دکتر پویا جبل‌عاملی
دو سوءتفاهم بزرگ در مباحث اقتصادی کشور، باعث شده نقش‌هایی فراتر از ابزاری که سیاست‌گذار پولی داراست برایش تعریف کنند. نقش‌هایی که باعث می‌شود نهاد پولی از وظیفه اصلی خود، یعنی کنترل تورم دور شود. نخستین مورد «هدایت نقدینگی» و بعد «هدایت اعتبارات» است. اصطلاح دوم توسط افراد کم و بیش آشنا با واژگان اقتصادی مطرح می‌شود. آنان به خوبی می‌دانند اصطلاح اول هیچ جایی در ادبیات علمی ندارد، اما می‌توان از اصطلاح دوم به راحتی استفاده کرد. در عین حال که وقتی به توصیه‌های طرفداران «هدایت اعتبارات» به شکل اداری و دستوری نگاه می‌کنیم، دقیقا همان برداشت «هدایت نقدینگی» را در ذهن دارند.در نقد هدایت نقدینگی برای ایجاد تولید دو نکته کلیدی وجود دارد. اولا نقدینگی قابل هدایت نیست، زیرا هیچ بخش اقتصادی کوچه بن‌بست نیست که وقتی نقدینگی در آن تزریق شد، همان‌جا بماند و بلافاصله به بخش‌های دیگر سرریز می‌شود. ثانیا اگر بر فرض محال قابل هدایت باشد، نقدینگی و پول، سرمایه نیست که باعث افزایش تولید در مقیاس کلان شود. هر چند این موضوع بارها مورد تاکید قرار گرفته، اما به دلیل تداوم خلط بحث پول و سرمایه میان اقتصاد خوانده‌ها که منجر به اتخاذ رویکردهایی می‌شود که نتیجه‌ای جز تورم ندارد، باید باز، بر تمایز میان آن تاکید داشت.
سرمایه که می‌تواند به شکل دارایی فیزیکی یا غیرفیزیکی‌(مهارت، آموزش و...) باشد برای تولید کالا و خدمات مورد استفاده قرار می‌گیرد. در حالی که پول (بخوانید نقدینگی) وسیله‌ای برای تبادل یک کالا با کالای دیگر است. اینکه چرا این دو مفهوم کاملا منفک، در ذهن به یک شکل تصویر می‌شود برای آن است که اندازه‌گیری سرمایه مانند هر کالای دیگری بر مبنای پول انجام می‌شود، ضمن آنکه پول برای خرید سرمایه نیز استفاده می‌شود و از همین رو ذهن دچار خلط میان این دو مفهوم می‌شود. اما همچنان که با پول می‌شود مثلا زمین خرید، اما زمین یک چیز است و پول چیز دیگر، در مورد سرمایه نیز همین است. حال وقتی حجم پول یا نقدینگی افزایش می‌یابد، میزان سرمایه تغییر نمی‌کند تا تولید افزایش یابد، بلکه قیمت سرمایه افزایش می‌یابد. از همین روست که وقتی روند تولید ناخالص داخلی واقعی را با حجم نقدینگی مقایسه می‌کنید هیچ رابطه معناداری بین آنها مشاهده ‌نمی‌شود. به عبارت دیگر پول و نقدینگی بر تولید بی‌اثر و خنثی است. حال چرا باید چیزی را که هم خنثی و هم غیرقابل هدایت است به شکل خطوط اعتباری به این بنگاه و به آن بنگاه دهیم؟ خطوطی که برای چند صباحی یک بنگاه را حفظ می‌کند، اما هم به مردم هزینه تورم را وارد می‌کند و هم بر تولید ملی اثرگذاری ملموسی ندارد.
اما بگذارید به مقوله «هدایت اعتبارات» بپردازیم. مدافعان کنونی این اصطلاح، معتقدند بانک مرکزی دارای قدرت خلق اعتباراتی است که منجر به افزایش تولید می‌شود. از این رو، سخن آنان در مورد «هدایت اعتبارات» همان «هدایت نقدینگی» است و آنچه در بالا گفته شد برای نظریه آنان مصداق دارد. اما حال بیایید فرض کنیم که منظور از «اعتبارات» پس‌اندازی است که حاصل عدم مصرف از درآمد واقعی است. این «اعتبارات» خود را در عرضه «وجوه وام دادنی» متجلی می‌کند و بخشی از آن نیز ذیل سیستم بانکی تخصیص می‌یابد. پرسش این است، چگونه این اعتبارات تخصیص یابد تا بیشترین تولید را به همراه داشته باشد.
دو طریق ممکن برای آن وجود دارد. اول سیستم بانکی به شکل اداری با توجه به بخشنامه‌ها و دستورات بودجه‌ای و... آن را تخصیص دهد. دوم، مکانیسم بازاری با کشف نرخ بهره، تخصیص منابع را بر عهده گیرد. راه اول، به جز ایجاد رانت، افزایش بوروکراسی برای نظارت بر تخصیص، فساد و هدر شدن منابع نتیجه‌ای در بر ندارد. اصلا معلوم نیست متر و معیار تخصیص منابع برای حوزه‌های مختلف چیست؟ در این حالت، هر کس قدرت بیشتری در مجاب کردن تصمیم‌گیرندگان برای تخصیص منابع به حوزه ذی‌نفوذ خود داشته باشد، منابع آنجا می‌رود، بدون آنکه کسی بداند این حوزه واقعا بیشترین اثر را بر رشد اقتصادی داراست یا خیر. وقتی هم می‌خواهیم بسنجیم تنها معیار میزان تولیدات به شکل حسابداری است در حالی که نمی‌دانیم چه تولیداتی را در بخش‌های دیگر از دست داده‌ایم که اکنون به این میزان تولید رسیده‌ایم.
اقتصاد ایران بیش از هر زمان دیگر نیاز به کارآمد تولید کردن منابع موجود دارد. این امر نیز به جز احیای علامت‌دهی بازار وجوه وام‌دادنی از کانال نرخ بهره میسر نیست. شاید زمانی که منابع قابل توجهی داشتیم می‌توانستیم نگران تخصیص ناکارآمد نباشیم، اما امروز وضعیت دیگری است. اگر سیاستگذاران می‌خواهند هم بر تورم چیره شوند و هم با افزایش کارآیی، تولید را به بالاترین سطح قابل دسترس با وجود منابع موجود برسانند، راهی به جز احیای علامت‌دهی بازار ندارند. از این رو «هدایت اعتبارات» به شکل واقعی بر خلاف آنچه واضعان این اصطلاح در پر‌رنگ کردن نقش دولت‌(که همین الان نیز پررنگ است) برای کانالیزه کردن منابع پیگیر آنند، در جهت عکس و با احیای علامت‌دهی در بازار وجوه وام دادنی امکان‌پذیر است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0