🔻روزنامه ایران
📍تحریم، «اف‌ای‌تی‌اف» و این روزهای حیاتی
✍️علی ربیعی

۱. این روزها طرح مجدد لوایح مرتبط بـــا «اف‌ای‌تی‌اف» در دســـتور کار مجمـــع محتــــرم تشـــخیص مصلحت نظام قرار گرفته است. معتقدم همگان چه مخالفین و چه موافقین به این موضوع نباید در قالب مسائل سیاسی و جناحی بنگرند زیرا این موضوع این روزها مسأله مهم مرتبط با منافع ملی، زندگی امروز ایرانیان و توسعه فردای ایران است. این یادداشت نیز با این اعتقاد که درک و فهم متقابل از مسأله می‌تواند به تصمیم‌سازی درست منجر و تصمیمی که منافع عامه را تضمین کند، نوشته می‌شود. متأسفانه این روزها فضای کشور به حد افراطی دچار نوعی سیاست‌زدگی شده است. سیاست‌زدگی نه از جنس حکمرانی سنجیده سیاسی که ضرورت هر جامعه‌‌ای است، بلکه همراه شده با نوعی نگاه تقلیل‌گرایانه به تمامی پدیده‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی. این روزها این امر به حدی افراطی شده که هر کنشگر اجتماعی - سیاسی که به فضای تبلیغاتی - رسانه‌ای ایران می‌نگرد، این پدیده قابل مشاهده عینی است. بخصوص این روزها که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ به سر می‌بریم این بیماری نگرشی بیشتر خود را نشان می‌دهد. نگاه کنید به اظهارنظرهای سیاست‌زده نابجایی که در همین مدت مدام تکرار شد. یک روز گفتند خودشان قیمت ارز را بالا نگه داشتند تا با پیروزی بایدن آن را کاهش دهند، اجناس را در گمرک نگه داشتند تا با انتخابات امریکا وارد کشور کنند تا ارزانی ایجاد شود یا برای فروپاشی نظام بودجه نوشتند.
۲. در‌هم‌تنیدگی مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و زیست‌محیطی و تأثیرات و وابستگی متقابل آنها جزو خصوصیات این دوره ماست. این امر هم درون مرزهای ملی و هم در مقیاس جهانی پدید آمده است. در برخی موارد هر یک از این عوامل می‌توانند بنا به شرایطی تأثیرگذاری بیشتری بیابند. مسأله سیاست خارجی و شیوه تعامل با جهان و نوع سیاست‌ورزی بر تمامی عرصه‌های زیست داخلی و اقتصادی کشور تأثیرگذاری بیشتری پیدا کرده است. بدون هیچ تردیدی موضوع تحریم علیه مردم و جنگ اقتصادی در درجه اول و با فاصله‌ای در درجه دوم مسأله قرار گرفتن در لیست سیاه ‌«اف‌ای‌تی‌اف» از اساسی‌ترین مسائل بین‌عرصه‌ای در ایران است. تأثیر این دو مسأله از سیاست خارجی فراتر رفته، امروز آثار آن بر عرصه اقتصاد به روشنی دیده می‌شود - نگاه کنید به رفتار اقتصادی مردم در پی یک موضعگیری سیاسی داخلی یا خارجی و حتی بالا و پایین شدن قیمت ارز- من معتقدم آثار آن بر حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی چون با فاصله دورتر تأثیر خود را خواهد گذاشت، هنوز با آن آشنا نیستیم و مورد مداقه و مطالعه جدی نیز قرار نگرفته است.
۳. استراتژی دولت طی سالیان اخیر نه تنها گسیختن زنجیر تحریم‌ها از پای اقتصاد ایران بلکه اجتناب از خودتحریمی برای شکوفا شدن اقتصاد ملی در دنیایی است که بدون برخورداری از برون‌گرایی در اقتصاد و تعامل سازنده در ارتباطات بین‌المللی و یافتن جایگاه مناسب و دریافت سهم بیشتر در شبکه تجارت جهانی، امکان جهش‌های بزرگ در اقتصاد یک کشور امکانپذیر نیست. با شکست سیاست فشار حداکثری و آغاز دوره‌‌ای که برای امریکا چاره‌‌ای جز ملتزم شدن به تعهداتش در لغو تحریم‌های یکجانبه باقی نمانده، سرنوشت لوایح سی‌اف‌تی و پالرمو در مجمع تشخیص مصلحت نظام همچنان یکی دیگر از نگرانی‌های دولت برای پیشگیری از هزینه‌های زائد بر زندگی مردم و ضرورت کسب منفعت از اقتصاد جهانی برای بهبود زندگی مردم و توسعه کشور است. آنچه که طرفداران عدم تصویب لوایح مطرح می‌کنند یکی درباره عدم منفعت در حال حاضر و دوم ارتباط آن به مسائل تحریم و بی‌فایدگی آن است. البته نکته سوم نیز سوءاستفاده بدخواهان ایران از دستیابی به منابع مالی کشور نیز مطرح می‌شود. درباره نفع کوتاه‌مدت نگاهی به رتبه ریسک اقتصادی و افزایش هزینه‌های مالی در اقتصاد ایران نشان می‌دهد که قرار گرفتن در لیست سیاه به‌طور فوری و کوتاه‌مدت آثار زیادی بر زندگی مردم دارد. نگاه کنید به نقطه‌نظر عبدالناصر همتی رئیس کل بانک مرکزی که به هزینه‌های نظام بانکی اشاره و این موضوع را جزو ضرورت‌های بانکی می‌داند. رفتن در لیست سیاه هم در دوران تحریم آثار خود را وارد کرده و نیز در دوران پس از تحریم آثار بیشتر آن نمایان خواهد شد. این به آن معنا نیست که ما نباید از استراتژی «آب که از سر گذشت چه یک وجب چه ۱۰ وجب» استفاده کنیم. گزارش‌هایی که در دولت و ستاد اقتصادی ارائه شد نشان می‌دهد، علاوه بر کشورهای قدرتمند جهانی که روابط دوستانه‌ای با ما دارند، حتی همسایگانی که شرکای اقتصادی ما هستند و قصد مشارکت در تحریم‌ها را هم ندارند به علت تبعات «اف‌ای‌تی‌اف» حاضر به همکاری صریح و روشن نیستند و هزینه مبادله برای ایران بسیار بیش از حد معمول شده است. بدیهی است در دوران پس از تحریم و عقب راندن تحریم‌ها چالش جدیدی در پیش‌روی مبادلات تجاری و مالی ما نمایان خواهد شد. به یک تعبیر می‌توان گفت که با پایبندی دوباره امریکا به برجام که الزاماً تنها از طریق لغو تحریم‌های ناقض این توافق و قطعنامه ۲۲۳۱ میسر است، تصویب این لوایح مانع عمده دیگری را از پیش پای رونق صنعت، خدمات و تجارت حذف می‌کند اما حتی در بدبینانه‌ترین حالت و با ادامه تحریم‌های غیرقانونی امریکا هم لزوم حمایت از اقتصاد مقاومتی و بی‌اثر کردن تحریم‌ها، همان‌گونه که مقام معظم رهبری به آن تأکید کرده‌‌اند، دلیل منطقی دیگری برای تصویب این لوایح و کاستن از موانعی است که می‌تواند به صادرات و واردات دشوار کشور تحت تحریم‌ها کمک کند. در حالی که در چند ماه آینده دولت دوازدهم به پایان راه خود خواهد رسید، تصویب یا عدم تصویب این لوایح می‌تواند تأثیرات ماندگاری بر موفقیت دولت آینده داشته یا حتی در داشتن شروعی پرشتاب یا متزلزل و لنگان سهم داشته باشد. چنانچه مدارک و اسناد نشان می‌دهد در دولت قبل تلاش‌های زیاد برای پیوستن ایران و خروج از لیست سیاه صورت می‌گرفت که به علت ناکامی و عدم پذیرش دیپلماسی این امر پذیرفته نشد. در اینجا یادی کنم از دوست گرانقدر علی طیب‌نیا که در ابتدای دولت یازدهم قرار نگرفتن در لیست سیاه را مهمترین مسأله در اقتصاد ایران و تبادلات جهانی می‌دانست و با توجه به فضای مثبت جهانی تلاش‌های وی در این زمینه مؤثر واقع شد. امروز همه کشورهای دنیا با اندازه‌های اقتصاد متفاوت به نحوی به این کنوانسیون جهانی پیوستند. باید به توانایی کارشناسان و مدیران اقتصادی‌مان در فرایند پیوستن همراه تأمین منافع و امنیت ملی باور داشته باشیم. شایسته ایران بزرگ نیست که ما هم جزو چند کشور معدودی باشیم که در این لیست سیاه قرار گرفته باشند.


🔻روزنامه کیهان
📍این هم از جو بایدنِ شما
✍️جعفر بلوری

بامداد جمعه، اولین حمله نظامی آمریکا به «حشدالشعبی» عراق در دوران ریاست‌جمهوری «جو بایدن»، با فرمان مستقیم او انجام شد و بنابر گزارش‌های منتشر شده، شماری از نیروهای کتائب حزب‌الله در منطقه «بوکمال» سوریه (نزدیک مرز عراق) به شهادت رسیدند. شمار شهدا از یک نفر تا ۲۲ نفر اعلام و تحلیل‌ها و موضع‌گیری‌ها درباره این حمله ادامه دارد. این جنایت، سوای از اینکه «تجاوزی آشکار» و خلاف تمام قوانین بین‌المللی بود، از دو زاویه، «مهم» و قابل بررسی است: اول اینکه، تحلیل آن عده‌ای را که «بایدن» را فردی معقول و متفاوت از ترامپ معرفی می‌کردند، زیر سؤال برد و دوم اینکه؛ مسئولیت این حمله، رسما از سوی دولت آمریکا پذیرفته شده و حال اینکه، «غالبا»، آشکارا مسئولیت چنین حملاتی از سوی حتی دولت ترامپ، پذیرفته نمی‌شد چرا که «حشدالشعبی» نهادی رسمی و بخشی از نیروهای مسلح عراق است که زیر نظر نخست‌وزیر این کشور فعالیت می‌کند. از نکات مهم و در عین حال عجیب مرتبط با این حمله، مواضع مبهم یا بعضا عجیبی است که از عراق ساطع می‌شود. مواضعی که به نظر می‌رسد، در صورت ادامه یافتن، باعث تکرار چنین حملاتی خواهد شد. در این باره گفتنی‌هایی هست:
۱- در علوم سیاسی می‌خوانیم، قالب سیاسی حاکم بر کشورها غالبا یا «ساختارمحور» است یا «کارگزارمحور». در قالب «ساختار محور»، این قانون و ساختار سیاسی حاکم است که، رهبران یک کشور را «محدود» و به عبارت دقیق‌تر «کنترل» می‌کند تا از ساختارهایِ تعریف شده خروج نکند. بدین شکل که رهبران سیاسی موظف می‌شوند، سیاست‌های کلان کشورشان را در چارچوب این ساختار پیش ببرند. (اینکه از سوی چه کسانی موظف می‌شوند، بحث دیگری است که در ادامه به آن ‌اشاره خواهیم کرد). اما، در قالب سیاسیِ «کارگزارمحور»، قانون نمی‌تواند افراد را آن طور که باید، محدود نماید و تصمیمات غالبا «فردمحور» می‌شوند. نظام سیاسی حاکم بر آمریکا نیز مثل خیلی از نظام‌های سیاسی دیگر، ساختارمحور است طوری که با آمدن و رفتن فرد، ساختارشکنی مثل ترامپ نیز، در نهایت تسلیم ساختار می‌شود. منظور اینکه، در آمریکا، مثل خیلی از کشورهای دیگرِ دنیا، چون قالب سیاسی، «ساختارمحور» است، روسای‌جمهور نمی‌توانند از آن شاکله و ساختار عدول کنند. این وضعیت را می‌توان در نهادهای کوچکتر نیز مشاهده کرد مثل نهاد «پنتاگون». آیا با آمدن بایدن، ساختار و شاکله پنتاگون تغییر کرده است؟ پاسخ روشن است: «خیر»! از همین جا می‌توان به نکته اول این یادداشت رسید. چقدر «ساده‌لوح»، «بی‌سواد» یا مغرضند کسانی که می‌گویند، بایدن که آمد، سیاست‌های آمریکا تغییر کرد! این وضعیت فقط منحصر به عراق نیست. واکنش‌های دولت بایدن در مواجهه با روسیه، چین، ونزوئلا، رژیم صهیونیستی، ایران و... نیز نشان می‌دهد، حمایت بی‌چون و چرا از رژیم صهیونیستی و حمله به روسیه، ایران، چین یا ونزوئلا، در ساختار سیاسی آمریکا «تعریف شده» و روسای‌جمهور صرفا می‌توانند، در نحوه این حمایت‌ها یا حملات، تغییرات جزئی را اعمال می‌کند. «دولت‌های در سایه» و «لابی‌های قدرتمند» که در بسیاری از نظام‌های سیاسی دنیا، وجود دارند، این «باید‌ها و نبایدها» را مشخص می‌کنند. به عنوان یک مثالِ روز، می‌توان به استفاده امارات از لابی‌های قدرتمند و پرنفوذ صهیونیستی در آمریکا‌ اشاره کرد که، با تکیه بر حمایت همین لابی‌ها جرأت کرد، روابط خود با رژیم صهیونیستی را علنی کند! برای درک میزان قدرت و نفوذ این دولت‌های در سایه و لابی‌های قدرتمند در آمریکا کافی است این جمله را در گوگل جست‌وجو کرده و متحیر شوید: Largest lobbying groups in US
۲- آنچه بامداد جمعه در بوکمال «سوریه» به شکل «حمله» به نیروهای رسمی عراق صورت گرفت، و فرمانده سنتکام با صدور بیانیه‌ای مسئولیت آن را رسما برعهده گرفت، «حمله» به همان قوانین و چارچوب‌های بین‌المللی بود که عمده نویسندگانش، همین کشورهای غربی هستند. همان چارچوب‌ها و قوانینی که همواره، سایر کشورها به‌دلیل رعایت نکردن آنها، تحت فشار قرار می‌گیرند و صد افسوس، برخی کشورهای قربانی هم تلاش می‌کنند، در همان چارچوب‌ها بمانند و حرکت کنند. یعنی در عصری که، کشورهای زورگو، با شکستن چارچوب‌ها و قوانین خود ساخته، دیگرانی را تحت فشار قرار می‌دهند، عده‌ای تازه یادشان می‌افتد، باید در چارچوب آنها حرکت کنند! دیروز خبری از رسانه‌های عراقی به نقل از وزیر خارجه این کشور منتشر شد که ایشان گفته، در کشورهای دموکراتیک، چیزی به نام مقاومت وجود ندارد و آنهایی که به پایگاه‌های آمریکایی حمله می‌کنند، تروریست هستند (ایرنا) و حمله به بوکمال و نیروهای حشدالشعبی نیز ساعاتی پس از همین موضع‌گیری جناب «فوادحسین» صورت گرفته است! این خبر در صورت صحت می‌تواند یکی از موارد تایید‌کننده ادعای ما باشد. کشوری که نیروهای رسمی‌اش از سوی آمریکا علنا مورد حمله قرار گرفته، آن هم با نقض تمام قوانین و چارچوب‌های بین‌المللی، هنوز در تلاش است، در آن چارچوب حرکت کند! نتیجه طبیعی چنین رویکردی، ادامه این حملات خواهد بود. چه می‌دانیم شاید این حمله، نتیجه همین موضع‌گیری باشد!
۳- این جمله را به‌خاطر داشته باشید: آمریکا دیر یا زود، از عراق و حتی منطقه اخراج خواهد شد و چنین حملاتی جلوی این خروج را نخواهد گرفت. برای این ادعا، دلایل زیادی وجود دارد و حشدالشعبی و مصوبه مجلس عراق و نفرت عراقی‌ها از آمریکا بخشی از این دلایل است. وضعیت بغرنج سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آمریکا نیز اجازه هزینه‌های بیشتر به این کشور در عراق و منطقه را نمی‌دهد. کرونا هم که به تنهایی، میلیاردها دلار به این کشور خسارت زده، مزید بر علت شده تا آنها، راهی برای خروج آبرومندانه از منطقه پیدا کنند. وقتی ترامپ می‌گوید «۷ تریلیون دلار در خاورمیانه خرج کردیم حالا باید با چراغ خاموش به آنجا برویم» نشان می‌دهد، این کشور هزینه فوق سنگینی در این منطقه متحمل شده و صددرصد شکست خورده است. اینکه، نه رئیس‌جمهور آمریکا و نه هیچ مقام دیگر آمریکایی جرأت ندارند مثل مقامات سایر کشورها به منطقه سفر کنند نیز قطعا به معنای پیروزی آمریکا در منطقه نیست. اینکه چرا این کشور به‌رغم تحمل این همه خسارت، هنوز در منطقه حضور دارد نیز، مسئله دیگری است که نیاز به بررسی مفصل و جداگانه‌ای دارد. اینجا فقط به دو مورد ‌اشاره کرده و می‌گذریم. اول اینکه، همین حالا که در حال مطالعه این یادداشت هستید، تقریبا نیمی از نظامیان آمریکایی مجبور شده‌اند کشور عراق را ترک کنند. نکته دوم اینکه، خود آمریکایی‌ها، دلیل عدم خروج از عراق را «ایران» عنوان می‌کنند! بله، آمریکا حاضر است ۷ تریلیون دلار در منطقه هزینه کند تا شاید، از میزان نفوذ کشورمان در منطقه، کمی بکاهد! همین جا داخل پرانتز کمی به این موضوع که «برخی در ایران می‌گویند برویم با آمریکایی‌ها بر سر مسائل منطقه‌ای‌مان مذاکره کنیم تا شاید، به کره جنوبی اجازه دهد یک میلیارد دلار از پول نفتمان را به شکل دارو و غذا پس دهد» فکر کنید!
۴- «مقاومت»، یک جریان پراکنده و جدا از هم نیست که فعالیت‌های جزیره‌ای داشته باشد، بلکه جریانی است یکپارچه و قدرتمند که پشتوانه محکم مردمی دارد و از ایران و افغانستان و سوریه تا عراق و لبنان و فلسطین و...کشیده شده است. آنچه کمر پروژه عظیم و پر هزینه «داعش» را شکست، مگر چیزی جز همین جریان مقاومت بود؟! حمله به بخشی از این مقاومت، حمله به تمام مقاومت است. این را گفتیم تا نتیجه بگیریم، اگر فردا روزی شنیدید دشمن از ناحیه‌ای ضربه خورده که در محاسباتش نیامده، تعجب نکنید. دیروز آسوشیتدپرس اعلام کرد، یک کشتی متعلق به رژیم صهیونیستی روز پنجشنبه، حین عبور از دریای عمان، منفجر شد!


🔻روزنامه اطلاعات
📍جنگ روانی با سلاح رسانه
✍️ابوالقاسم قاسم‌زاده

با پیروزی انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی جنگ روانی از مسیر جبهه‌سازی رسانه‌ای در خارج از کشور شکل گرفت. این جبهه و محورهای جنگ روانی آن اکنون گسترده و متنوع شده است. از آغاز تا امروز محور اصلی در این جنگ نرم، القای ناپایداری نظام و استقرار نیافتن آن بوده است. بسیاری یاد دارند که بی،بی،سی (فارسی‌زبان) در دهه ۶۰ و ۷۰ مدام در پی اخبار یا گزارش‌های تخریبی خود، این جمله را تکرار می‌کرد: «جمهوری اسلامی ایران به مویی بسته است!» چندی نگذشت که صدای اسرائیل و صدای آمریکا (فارسی‌زبان) به تکرار همین جمله در اغلب برنامه‌ها و گزارش‌های خبری خود پرداختند. هدف در این جنگ روانی، ترسیم التهاب و هرج و مرج فراگیر در سراسر ایران بود. اکنون این جبهه رسانه‌ای برای استمرار جنگ روانی یا در اصطلاح «جنگ نرم» با سرمایه‌های دلاری سعودی‌ها، اماراتی‌ها و سرمایه‌داران صهیونیست در نیویورک بسیار گسترده‌تر شده است و موتور حرکت آن را روشن نگه می‌دارند. استخدام ایرانیانی که به خارج از کشور رفته‌اند و خود را مخالفان نظام می‌خوانند همراه با آموزش‌های حرفه‌ای در دستور کار اغلب این رسانه‌هاست. در چهار سال گذشته، دورانی که ترامپ رئیس‌جمهوری آمریکا بود و سیاست «تحریم همه‌جانبه و فشار حداکثری» علیه ایران را به اجرا درآورد، محورهای جنگ سرد (روانی) در بخش تنظیم خبرها یا گزارش‌ها و تولید برنامه‌ها مرحله به مرحله گسترده‌تر و پیچیده‌تر شد و نیاز به سرمایه مالی (دلاری) بزرگ برای چنین کاری موجب شد تا از طریق ابوظبی و به ویژه دلارهای نفتی محمد بن سلمان ولیعهد سعودی هزینه‌های سنگین آن تامین شود. در دوره چهار سال ریاست جمهوری ترامپ، نتانیاهو گشنر (داماد صهیونیست ترامپ) و از اعضای کادر مرکزی «آیپک» ـ سازمان مرکزی صهیونیست‌های آمریکا در نیویورک ـ ولیعهد سعودی و حاکم ابوظبی هدایت مرکزیت این جنگ روانی ـ رسانه‌ای را به‌عهده گرفتند. این جبهه جنگ جدید در چهار سال گذشته برای بسترسازی سیاست‌های تحریمی ترامپ تا حدودی موفق شد. انتظار آنها این بود که ترامپ برای چهار سال دوم نیز رئیس‌جمهوری آمریکا خواهد شد و در عمل گام به گام مرحله سرنگونی جمهوری اسلامی ایران محقق خواهد شد؛ اما چنین نشد و شکست ترامپ یکباره برای اغلب رسانه‌هایی که در این جنگ روانی فعالند، بسیار سخت و نگران‌کننده شد. چند هفته‌ای مساله تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و امکان باطل‌شدن آن، سوژه هر روز این رسانه‌ها بود که خود حکایت از آشفتگی آنها داشت. ماجرای شکست ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری و استقرار بایدن در کاخ‌سفید، شوک بزرگی برای مجموعه رسانه‌های بیگانه در خارج کشور شد، تا آنجا که در روزهای آغاز به کار بایدن گرفتار حدس و گمان گوناگون شدند و در چند برنامه این محورها را ارائه دادند:
۱ـ نگرانی عمیق نتانیاهو و احتمال شکست او در انتخابات نخست‌وزیری آینده اسرائیل. تغییر در سیاست‌های خاورمیانه‌ای کاخ سفید از دوران ترامپ.

۲ـ احتمال بازگشت بایدن به معاهده برجام و آغاز دیپلماسی «گفتگو» با ایران برای حل اختلاف‌ها.

۳ـ آمادگی نداشتن ایران برای گفتگو و پذیرش دیپلماسی دو و چند جانبه.

۴ـ تردید نسبت به آینده‌نگری‌ها در کوتاه‌مدت.

۵ـ مشکلات ایران و غرب (اروپا و آمریکا) حل نخواهد شد و ایران همچنان در انزوای سیاسی ـ اقتصادی در محاصره خواهد ماند.

۶ـ احتمال حمله نظامی اسرائیل (نتانیاهو) به ایران و به‌هم‌‌خوردن بسیاری از موازنه‌ها پس از آن.

این محورها و بسیار دیگر در هفته‌های گذشته از سوی جبهه رسانه‌ای خارج از کشور در اجرای مأموریت جنگ روانی آنها علیه ایران اجرا شد. در مجموعه آنها، تردید و نگرانی از آینده خود در صورت بازگشت آمریکا به برجام و تعدیل در روابط خارجی ایران با اروپا و بخصوص آمریکا دیده می‌شود. در سه هفته گذشته از آغاز به کار بایدن در کاخ سفید، تلاش‌های جبهه رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور برای تشدید جنگ روانی گسترده‌تر شده و وسعت بیشتر تخریبی پیدا کرده است. انتشار شایعات تخریبی به صورت خبر آن هم گاهی با تأکید که فی‌المثل «بی، بی‌، سی» نتوانسته است این خبر را تائید کند، یا برخی منابع گفته‌اند، یا منابع یا افراد محلی می‌گویند، برخی منابع احتمال می‌دهند، یا برخی مراکز می‌گویند و… در راستای تخریب و ایجاد هراس در شنوندگان و بینندگان شدت بیشتری گرفته است. اگر از سه هفته گذشته تا امروز برنامه‌های اغلب این رسانه‌ها که با دلارهای سعودی‌ها و حاکم ابوظبی فعالند و از سوی خط تخریبی صهیونیستی مدیریت و اداره می‌شوند را دیده باشید، نگرانی از آینده کاری را در آنها می‌توانید مشاهده کنید، زیرا به قول معروف، ورق برگشته و ترامپ، «ارباب بزرگ» رفته و بایگانی شده، آینده نتانیاهو و محمدبن سلمان چندان روشن و معلوم نیست و بایدن به جای پالس‌های تخریبی دوران ترامپ، حداقل آینده نزدیک را «زمان پذیر» آن هم از نگاه کارآیی دیپلماسی «گفتگو» کرده است و همه نشانه‌ها، حکایت دارد که پل جنگ روانی و ادامه آن از مسیر جبهه‌سازی رسانه‌ای، متزلزل شده است.


🔻روزنامه اعتماد
📍به مناسبت افتتاح آزادراه غدیر
✍️عباس عبدی

چند روز پیش کتاب خاطرات جو بایدن را می‌خواندم. خاطرات که چه عرض کنم، بیشتر قالب داستان‌نویسی دارد و افراد حرفه‌ای با هدف جذب مخاطب و خواندنی کردن کتاب آن را نوشته‌اند. نکته‌ای که برایم جالب بود چیزی فراتر از هدف آن کتاب است. با خواندن آن پیش خودم فکر کردم اگر یک مسوول ایرانی که در هر سطحی بخواهد این خاطرات را بنویسد، چگونه خواهد بود؟ دیدم که آقای هاشمی روزنوشت‌هایش در دسترس است. با اطمینان می‌توان گفت که بیش از ۸۰ درصد اشتغالات مسوولان ما ربط چندانی به وظیفه اصلی دولت و حکومت ندارد. شاید امور فردی یا حل مسائل موردی و نیز موضوعات غیر مرتبط با وظیفه حاکمیتی، بخش اعظم فکر و ذهن آنان را به خود مشغول می‌کند و دیگر توانی برای پرداختن به مسائل اصلی باقی نمی‌گذارد. برای نمونه قیمت‌گذاری‌ کالا و خدمات یکی از پرمساله‌ترین این امور است. چیزی که در آن کتاب دیده می‌شد، غیبت مسوولان امریکایی در امور غیرحاکمیتی است، گویی که آن بخش به صورت خودکار دارد کار خودش را انجام می‌دهد و دغدغه‌ای برای حکومت‌ها نیست. در نتیجه مسوولان حکومتی قادر می‌شوند که به صورت کارشناسی و حرفه‌ای‌تر به امور حاکمیتی بپردازند. حتی به موقع به مرخصی و تعطیلات نیز بروند. در حالی که دولت‌ها باید فعالیت خود را به امور حاکمیتی و سیاست‌گذاری و در کشورهایی مثل ایران به‌علاوه امور زیربنایی محدود کنند. امور زیربنایی مثل تامین انرژی، آب، حمل و نقل، ارتباطات و آموزش و بهداشت، حاکمیت قانون و امنیت؛ حتی اجرای بخشی از اینها نیز می‌تواند به مردم واگذار شود. تصدی‌گری چاه ویلی است که ورود به آن در اختیار شما و جذاب است...

ولی خروج از آن در اختیار شما نیست و در آن غرق خواهید شد. حتی در شرایط کنونی نیز متوجه شده‌ایم آنچه که روند امور جامعه را دچار اختلال جدی می‌کند، نقایص در امور زیربنایی است. در هر حال این را گفتم تا به افتتاح آزادراه غدیر بپردازم. آزادراهی که بخشی از راه ترانزیتی جاده ابریشم است و از آبیک در قزوین آغاز و استان‌های البرز و تهران را دور زده و در میانه راه در جنوب به جاده ارتباطی قم و ساوه وصل سپس به سمت شمال شرق و سمنان و مشهد امتداد می‌یابد. طرحی که نه تنها از اهمیت اقتصادی برخوردار است و امنیت پایدار خطوط ارتباطی تهران را برقرار می‌کند، بلکه به لحاظ تأمین هزینه و اجرا نیز اهمیت دارد که همه مراحل آن طی ۵ سال اجرایی و به بهره‌برداری رسید آن هم در شرایط اقتصادی کنونی که انگیزه‌های کافی برای حذف امور سرمایه‌گذاری وجود دارد. دولت می‌توانست منابع این طرح را در امور جاری هزینه کند تا بلکه فشار روزمره را کاهش دهد، ولی به هر صورت آن را انجام دادند تا اقدامی اساسی و زیربنایی انجام شده باشد. ایران از حیث برخی از زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی از جمله ارتباطات، انرژی و برق و آموزش و بهداشت، شرایط خوبی دارد. همچنین زیرساخت حمل و نقل در این سال‌ها روند قابل قبولی را طی کرده است. بنابراین برای جهش تولید از حیث این نوع زیرساخت‌ها با کمبود جدی مواجه نیست بلکه بیشترین مشکلات در فقدان شاخص‌های مناسب برای کسب و کار، به ویژه در تجارت خارجی، تأمین منابع ریالی و ارزی، فقدان ثبات سیاست‌ها، اخذ مجوزها، ضعف نهادهای حل اختلاف و از این قبیل موارد است. این به معنای آن نیست که زیرساخت‌های مزبور مشکل ندارد، بلکه منظور وجود آمادگی برای بهبود جهش‌گونه تولید با همین زیرساخت‌های موجود است. تنها موردی که تا حدی دچار پس‌افتادگی است، حمل و نقل هوایی است که آن نیز به‌شدت تحت تأثیر تحریم‌ها است. متأسفانه دو عامل موجب شده است که تحولات زیرساختی دیده نشوند. اولین آن وجود مشکلات عدیده در عرصه زندگی روزمره مردم است که به حق با آن درگیر هستند و در نتیجه دل و دماغی برای توجه به تحولات دیگر باقی نمی‌گذارد و حتی ممکن است آنها را فضاسازی رسانه‌ای دولت برای خودنمایی بدانند. دومین عامل نیز فقدان رسانه‌های مستقل و آزاد است که ارزش و اهمیت و اثرات این طرح‌ها را به اطلاع مردم برساند تا مورد قبول و اقبال جامعه نیز واقع گردد. در مجموع وزارتخانه‌های زیرساختی کشور که از دخالت نیروهای غیر مسوول مصون هستند، توانسته‌اند بیش از امکانات موجود کشور برای طرح‌های خود تأمین منابع و ارایه خدمات کنند.‌ ای کاش دخالت‌های فراقانونی و سلیقه‌ای و غیرعقلایی در وزارتخانه‌های متولی آموزش و بهداشت نیز قطع شود تا شاهد ارایه خدمات بهتر آنها نیز باشیم.اکنون که یادی از فعالیت‌های این وزارتخانه شد بد نیست به موضوع مهمی در رابطه با این وزارتخانه اشاره شود. ادغام وزارت مسکن و شهرسازی با وزارت راه و ترابری، از نگاه برخی از کارشناسان، سیاست قابل دفاعی نبود و نیست. زیرا بخش مسکن عموماً نیازمند سیاست‌گذاری است و مردم هستند که حجم اصلی سرمایه‌گذاری را در آن انجام می‌دهند، در حالی که توسعه راه‌آهن، بزرگراه‌ها، بنادر، فرودگاه‌ها و کشتیرانی حوزه‌هایی هستند که دولت‌ها سهم بیشتری در سرمایه‌گذاری دارند، در نتیجه ادغام این دو وزارتخانه بیش از اینکه در خدمت توسعه این دو حوزه باشد به زیان هر دو به ویژه بخش مسکن و شهرسازی شده است و انتظار می‌رود دوباره تفکیک شوند.


🔻روزنامه شرق
📍سر نخواستن اصلاح‌طلبان دعواست
✍️احمد غلامی

آنچه کار را برای اصلاح‌طلبان در دو دهه اخیر دشوار کرده است، رو ‌شدن دست آنان درمواجهه آگاهانه با روش‌های غیردموکراتیک بخشی از طیف‌های سیاسی ایران است؛ طیفی که بر شیوه و عملکرد سیاسی‌اش اصرار و پافشاری دارد. بعد از دوم خرداد ۷۶ و با قدرت‌گرفتن اصلاح‌طلبان این امید به وجود آمد که جریان‌ها‌ی سیاسی تندرو آرام‌آرام دچار فرسایش و در دل مردم هضم خواهند شد و اثرگذاری‌شان از بین می‌رود؛ اما چنین اتفاقی رخ نداد. این جریان با آگاهی از عملکرد و نیت دولت سازندگی و اصلاحات به وضعیت انقباضی روی آورد و سخت‌تر از گذشته شد. اصلاح‌طلبان وقتی با عدم پذیرش شیوه‌های دموکراتیک از سوی این گروه‌های سیاسی روبه‌رو شدند، با دو استراتژی وارد عمل شدند؛ یکی برچیدن این جناح به وسیله اهرم‌ها و ابزارهای سیاسی و دیگری خنثی‌سازی آنان. اصلاح‌طلبان در هر دو مورد ناموفق بودند؛ چرا‌که برچیدن این جناح‌های سیاسی نیاز به حرکتی ضربتی داشت که به دور از سیاست‌ها و شعارهایی بود که آنان تا آن زمان سر داده بودند و خنثی‌سازی کاری دشوارتر بود؛ چون این طیف سیاسی نزدیک به نهادهای رسمی بودند. شاید استراتژی آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در مواجهه با این جریان سیاسی سنجیده‌تر از دیگران بود. آیت‌الله سعی داشت با جلب مشارکت آنان در قواعد بازی اقتصادی و سیاسی دولت، این جناح را در دل خود مستحیل سازد. سیاست و شیوه‌ای مانند «بوم‌سامانه» در طبیعت. بوم‌سامانه چیزی شبیه دریاچه‌ای است که با خاک و سنگ‌های قوام‌یافته و با گیاهان و ماهی‌ها و موجودات متفاوت دیگر شکل گرفته است. اگر در این دریاچه تعدادی از ماهی‌های نوع دیگر رها شوند، برخی از آنان توسط ماهی‌های دیگر بلعیده شده و برخی با سازگاری در محیط و صیانت از خود رشد و تولیدمثل کرده و به‌تدریج جریان غالب دریاچه خواهند شد. آیت‌الله سعی کرد با چهره‌های تکنوکرات و ‌‌روش بوم‌سامانه سیاسی آنان را دچار دگرگونی کند؛ اما استراتژی فرسایشی هاشمی‌رفسنجانی تبعات ناخواسته‌اش بیش از تبعات خواسته‌اش بود. این جریان سیاسی که تا چندی پیش از آن صرفا چشم به دست نهادهای رسمی داشت، پایش به منافع دولتی نیز باز شد و سودای دولت‌داری پیدا کرد. دست بر قضا دولت هاشمی از همین جریان سیاسی بسیار آسیب دید و در خرداد ۸۴ در برابر آن شکست خورد؛ اما اصلاح‌طلبان سرنوشت تلخ‌تری داشتند. آنان که استراتژی برچیدن را دنبال می‌کردند، توسط فشار همین طیف‌های سیاسی متهم به ارتباط با بیگانه شدند و در حین ناباوری پایشان به زندان و بازجویی‌هایی باز شد که انتظارش را نداشتند. آنان که درصدد خنثی‌سازی بودند، اعتماد این جریان سیاسی را از دست دادند و این جریان در دل جریان بزرگ‌تری به نام جریان اصولگرایی سنگر گرفت. اصلاح‌طلبان خنثی‌ساز، هنوز در پی ادامه شیوه‌های مماشات و جنگ و گریز با این جریان‌های سیاسی‌اند.

امروز برخی از یاران هاشمی‌رفسنجانی با تغییر شکل در استراتژی فرسایشی این‌بار شیوه نزدیکی به اصولگرایان و طیف متکثر آن، وارد مرحله ادغام شده‌اند؛ راهی که همچنان ادامه دارد و بعید است از آن چیزی عاید اصلاح‌طلبان شود؛ مگر تأخیر در خروج از قدرت؛ اما اصولگرایان به‌ویژه این جریان تندرو درون آن بیش از سامانه سیاسی خود مدیون اپوزیسیون خارج از ایران است؛ چراکه جریانی که به اصلاح‌طلبان بیشترین لطمه را زده است، همان اپوزیسیون خارج از کشور است که می‌داند تنها جناح سیاسی که پایگاه مردمی دارد، اصلاح‌طلبان‌اند. اینک گویا تمام طیف‌های اپوزیسیون برای زدن اصلاح‌طلبان جایزه گذاشته‌اند و بدون هیچ تفکیکی در میان این چهره‌های سیاسی آنان را به یک چشم می‌بینند؛ چراکه اگر جریانی بتواند با شیوه‌های دموکراتیک حیات سیاسی انقلاب را تضمین کند، همین اصلاح‌طلبان هستند. لفظ استمرارطلب بی‌دلیل بر این گروه سیاسی اطلاق نشده است. این لفظ در معنای غیرکنایی‌اش اتفاقا به اصلاح‌طلبان بسیار نزدیک است. آنان بیش از گذشته بر استمرار اصلاحات تأکید دارند. البته ناگفته پیداست که پاشنه‌آشیل اصلاح‌طلبان چهره‌هایی‌اند که صرفا برای حفظ ثروت و قدرت در پی استمرار اصلاحات هستند و بدنامی‌ آنان بیش‌از‌پیش با درشت‌نمایی این چهره‌ها در نزد مردم باورپذیر می‌شود. وقت آن رسیده که اصلاح‌طلبان حتی به قیمت شکست در انتخابات راه خود را از این دست اصلاح‌طلبان جدا کنند. هر اتحادی الزاما سازنده نیست؛ به‌ویژه اتحادی که بر مبنای اصولی مشترک شکل نگرفته باشد. تا زمانی که این مرزها روشن و شفاف نباشد، بسیاری باز به اصلاح‌طلبان، به حق یا ناحق حمله خواهند کرد. بگذریم ازحملات برخی از چهره‌های تندرو که در گذشته با حمایت جریان راست سنتی در حوزه هنری تبلیغات اسلامی فیلم‌های ایدئولوژیک می‌ساختند. بی‌تردید این یادآوری گذشته سرزنش به تغییری نیست که در این افراد، رخ داده است. صرفا تأکید بر این نکته است که بدون استدلالی محکم نباید اصلاح‌طلبان را در کنار سلطنت‌طلبان ‌نشاند؛ آن‌هم بدون در‌نظر‌گرفتن اینکه بسیاری از این چهره‌ها بیشتر از آنها در زندان‌های پهلوی دوم، مورد آزار و شکنجه قرار گرفته‌اند. اینک اصلاح‌طلبان کار سختی پیش‌رو دارند. در داخل و خارج سر نخواستن آنها دعواست و تنها راه باقی‌مانده آنان برگشتن به سوی مردم است. مردمی که هنوز که هنوز است دل در گرو حقیقت دارند.
*برای نوشتن این یادداشت از کتاب گذرراه‌های بدیل سوسیالیستی، اریک اولین رایت ترجمه کمال اطهاری نشر گام نو استفاده شده است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍آمپر قیمت‌ها چگونه می‌چسبد؟
✍️دکتر علی فرحبخش

«بازار قیمت همه چیز را می‌داند، اما ارزش هیچ چیز را نمی‌داند.» شاید این عبارت در ابتدا بسیار عجیب به نظر برسد، زیرا عامه مردم قیمت را با ارزش یکی می‌پندارند و معتقدند هر آنچه ارزش بیشتری دارد، حتما قیمت بالاتری هم خواهد داشت.
ولی برای درک عمیق‌تر موضوع بهتر است بازار دارایی‌ها به‌خصوص دارایی‌های مالی را بررسی کنیم.

اگر در یک روز و یک لحظه خاص، نگاهی به تابلوی قیمت سهام در بورس تهران بیندازیم، نام چند صد شرکت را خواهیم دید که متناظر با هریک، قیمتی به نمایش درآمده است. این همان است که در جمله ابتدایی آمد که بازار قیمت همه چیز را می‌داند. فرض کنید سهام شرکت الف در بازار بین دو نفر از معامله‌گران به قیمت ۱۰ هزار ریال معامله شود. مفهوم این معامله چیزی نیست جز آنکه خریدار و فروشنده برای این سهم دو ارزش متفاوت قائل هستند. خریدار این تحلیل را دارد که سهم موردنظر بیش از ۱۰ هزار ریال ارزش دارد، درحالی‌که فروشنده بر این باور است که ارزش این سهم کمتر از قیمت تابلو است و بهتر است در چنین قیمتی در موقعیت فروش قرار گیرد. اساسا اگر هر دو طرف معامله انتظارات هم‌جهتی داشته باشند، فی نفسه معامله‌ای صورت نمی‌گیرد، زیرا در آن صورت دو طرف یا هر دو خریدار یا هر دو فروشنده هستند و انجام معامله محلی از اعراب ندارد. نه فقط در معاملات لحظه‌ای (spot)، بلکه در معاملات آتی هم این قاعده کلی برقرار است.

تصور کنید در حالی که یک سبد چرخدار را در یک فروشگاه زنجیره‌ای می‌رانید، در مسیر انتخاب یکی از لاین‌ها برای پرداخت در یکی از صندوق‌ها هستید. با یک نگاه اجمالی مسیری را انتخاب می‌کنید که به نظرتان، کوتاه‌ترین مسیر ممکن است. هریک از مشتریان دیگر فروشگاه نیز بنا بر تخمین خود یکی از لاین‌ها را انتخاب می‌کنند. نتیجه همه این انتخابات فردی، یک انتخاب جمعی است که در آن تقریبا همه لاین‌ها درازایی مساوی یکدیگر دارند. زیرا اگر یکی از لاین‌ها به‌طور تصادفی کوتاه‌تر شود، مشتریان به سویش هجوم می‌آورند و آن را پر می‌کنند.

حال در بازار سهام نیز اتفاق مشابهی روی می‌دهد. هریک از بازیگران قیمت‌های منعکس شده در تابلو را با انتظارات فردی تطبیق می‌دهند و تصمیم خود را برای خرید یا فروش سهم مربوطه اتخاذ می‌کنند. حال فرض کنید به ناگاه خبر مثبتی در حوزه سیاسی، اقتصاد کلان، صنعت مربوطه یا تحول جدیدی در شرکت مورد معامله منتشر شود، در این صورت انتظارات کفه خرید را سنگین‌تر می‌کند و قیمت‌ها به سوی تعادل جدیدی میل می‌کند. در واقع قیمت‌گذاری سهام در بورس همچون رفراندومی است که در هر لحظه در مورد آینده شرکت مربوطه انجام می‌گیرد و نتیجه این رفراندوم مسیر افزایشی یا کاهشی قیمت‌ها را تعیین می‌کتد. ولی این سطح تعادلی یک پاسخ ازلی و ابدی نیست، زیرا با یک قیمت‌گذاری دینامیک یا پویا روبه‌رو هستیم که در هر لحظه بازار به سوی مرزهای جدیدی میل می‌کند.

پس از این مقدمه نسبتا مطول، می‌خواهم سوال مهمی را آن هم به‌صورت وارونه مطرح کنم. فرض کنید فردی به ریاست سازمان بورس منصوب می‌شود و مایل است سیاستی را اتخاذ کند که قیمت‌ها منعکس‌کننده انتظارات از آینده سهام نباشند، به چه روشی این امر امکان‌پذیر است؟ برای این سوال می‌توان پاسخی بسیار سهل تدارک دید: «قرار دادن دامنه نوسان روزانه برای قیمت سهام.»

سال‌هاست سیاست‌گذاران بورس از دامنه نوسان به‌عنوان دو عامل کنترل قیمت‌ها در مسیر صعودی یا نزولی استفاده کرده‌اند. پیش‌فرض ساده، اما پنهان این سیاست آن است که اساسا فعالان این بازار قدرت تحلیل و ارزیابی بنیادی سهام شرکت‌ها را ندارند و باید از طریق یک مکانیزم احتیاطی، امکان نوسانات شدید را از بازار سلب کرد. حال در هر دو صورت پذیرش یا عدم پذیرش این فرض با پارادوکس جدیدی روبه‌رو می‌شویم.

اگر فرض را بر آن بگذاریم که اکثر فعالان بازار از قدرت و توانایی لازم برای تحلیل شرکت‌ها برخوردار نیستند، این سوال پیش می‌آید که چرا در چنین اتوبان بزرگی اجازه رانندگی به افرادی داده می‌شود که آیین‌نامه رانندگی را نخوانده‌اند و فاقد گواهینامه هستند. اگر فرض را بر آن بگذاریم که فعالان بازار قادر به تحلیل و ارزیابی شرکت‌ها هستند، این سوال پیش می‌آید که چرا نهاد مقررات‌گذار صلاحیت این افراد را به رسمیت نمی‌شناسد و به‌صورت قیم‌وار اجازه نمی‌دهد فعالان بازار بر اساس ارزیابی خود از قیمت‌ها به انجام معامله مبادرت کنند. برای مثال در بازارهای موازی همچون ارز، سکه یا مسکن هیچ گونه محدودیتی برای دامنه نوسان وجود ندارد و هریک از فعالان می‌توانند بنا بر ارزیابی خود از آینده به معامله در قیمت توافقی اقدام کنند. هرگاه در این بازارها قیمت‌ها آهنگ نزولی می‌یابد، با عبور از خط حمایتی خاص عده‌ای اقدام به خرید می‌کنند و هر موقع قیمت‌ها آهنگ صعودی می‌یابند، با عبور از خط مقاومتی خاص عده‌ای اقدام به فروش می‌کنند. به این ترتیب همواره تعادل در این بازارها مهیا می‌شود و به جز در روزهای بحرانی خاص، شاهد نوسانات روزانه گسترده‌ای در این بازارها نیستیم.

قرار دادن این دامنه نوسان به مساله‌ای منجر می‌شود که برق‌کاران اتومبیل از آن به نام «چسبیدن آمپر» یاد می‌کنند. فرض کنید شما دستگاه آمپرمتری دارید که حداکثر جریان عبوری ۱۰ آمپر را نمایش می‌دهد، ولی این دستگاه را در مداری قرار می‌دهید که از آن جریان ۵۰ آمپری عبور می‌کند. در این حالت به قول برق‌کاران آمپر می‌چسبد، زیرا دستگاه قادر به نمایش آنچه رخ داده نیست.همین سیاست دامنه نوسان باعث شده است همین اتفاق بارها در بورس تهران بیفتد و از آنجا که محدودیت تغییرات روزانه قیمتی برقرار است، بارها در بسیاری از نمادها «آمپر چسبیده می‌شود» و قیمت‌ها نمی‌توانند انتظارات سهامداران را به نمایش بگذارند.

جالب است پس از چند روز روند نزولی بازار، سهامداران بانگ اعتراض برمی‌آورند که چه نشسته‌اید که سرمایه ما در بازار در حال آب شدن است. در واقع این سهامداران، بورس را بازی یک‌طرفه‌ای می‌دانند که فقط در سود آن شریک هستند و هرگاه در آن زیان کوچکی شکل بگیرد، مسوولان با آنچه در دست دارند، باید به یاری آنان بشتابند. هر گاه که مدیران بازار از این فشارها به تنگ می‌آیند، مقررات خلق‌الساعه‌ای را برای نجات بازار وضع می‌کنند که از جمله آخرین اقدامات آنان اجرای محدوده کاهشی ۲ درصدی و افزایشی ۶ درصدی قیمت‌ها است. این مقررات همچون پستانکی است که مادر به دهان طفلی می‌گذارد که در حال ضجه و گریه است، بدون آنکه بداند ریشه گریه‌های بی‌امان کودک چیست. درحالی‌که بارها بی‌اثر بودن این داروهای آرام‌بخش در بازار به اثبات رسیده است، اما هر دم از این باغ بری می‌رسد و دستورالعمل جدیدی در بازار به اجرا درمی‌آید. اگر ما بازی فوتبال را به رسمیت می‌شناسیم، باید قواعد آن را هم بپذیریم و نمی‌توانیم هر روز برای داوری فوتبال مقررات جدیدی وضع کنیم، با این بهانه که فوتبال ما با بقیه جهان متفاوت است!



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0