شنبه 15 ارديبهشت 1403 شمسی /5/4/2024 3:54:16 AM
یادداشتی که دیر منتشر می‌شود

به‌نام تو و به یاد تو‌ ای همه تودلم این روزها حال خوش استمراری می‌خواهد، از آنها که بیاید و گوشه قلبم بنشیند و هیچ‌وقت نرود. جانم با خاطره‌ها سفر می‌کند. دهه شصت، روزهای غریبانه جنگ و ایثار به محاق می‌رود و تنم خسته از خار روزگار بحران‌زده امروز برای تک‌تک فرزندان این خاک می‌لرزد.
کرونای بی‌آغوش، بی‌عاطفه و جدایی‌افکن

نمی‌دانم؛ گویا تقدیرِ مرا با بحران سرشته‌اند: همه جا بوده‌ام. جنگ و خاک و اعتراض‌های فقرا در ظلمات چاه نابرابری‌ها. آمدن به کمک دانشجویان در حادثه کوی دانشگاه. پیگیری قتل‌های زنجیره‌ای که در پنهان امنیت و عقیده غلط جان می‌ستاندند. با این امید که دیگر تکرار نشود.
 همین سال‌ها ایستادن در کنار آتش بر آسمانخراش پلاسکو و سخت جان دادن شریف‌ترین‌ها در اعماق زمین. زمستان یورت تا رفتن بالای سر کشتی سوخته و غرق شده سانچی و گفت‌وگو با خانواده‌های داغدارشان. غم جانکاه برای آبانی‌ها تا سیاه پوشیدن با عزاداران سرنشینان هواپیمای موشک‌خورده و...
سخت‌تر اینکه هم بدانی و هم نتوانی بگویی و هم از عمق جان غصه‌دار باشی. و امروز هم فرو رفتن در زندگی پرهراس ویروس‌زده.
در قرق مشغله‌ها، در بحران جدایی ویروس بی‌عاطفه، بمب یک عاشقانه را می‌بینم و بغضم در گلوی بی‌هم شدن این روزها عجیب می‌ترکد.
چه در‌ گیرو‌دار سال‌های جنگ، در اوج بمباران‌ و صف‌ها و چه در دلشوره‌های تمام‌نشدنی این روزها، همیشه دلم صلح می‌خواست و آرامش و خنده‌هایی که به آسمان پرتاب شوند.
سال‌ها بود که احساس می‌کردم نگاه‌ها در قحطی عاطفه روزبه‌روز سرد و بی‌روح می‌شوند و امروز کرونا بدتر از توپ و تانک‌ها و بمب‌های آدمکش دوری می‌آفریند، دست‌های عاطفه را به اسارت می‌گیرد، حجم تلخ فاصله را سنگین‌تر می‌کند و مغول‌وار آتش به ته‌مانده احساسات و عاشقانه‌های بازمانده می‌زند.
در این حال و هوای روزهای اسفندی تنها نشسته و دل‌گرفته‌ام. هنوز که هنوز است از پس سال‌های حادثه عاشقانه آرام می‌خوانم و رنج را به یاد دلدار به مهر رج می‌زنم. دلهره غامض با هم نبودن‌ها همیشه بر دلم چنگ می‌زند.
از روزهایی که خشاب پشت خشاب خالی بر آسمان کردستانات می‌بارید و قناصه پشت قناصه چشم شهلا می‌کرد برای پاییدن وطن تا خشکیدن دسته گل‌های عمر: نرگس و محمدی‌ام (محمدجواد)  و تنهایم گذاشتند. و این روزها با کرونای بی‌رحم و دستان جدا شده‌ای که گرمایی از هم‌ نمی‌گیرند. سفره‌های هفت‌سین تنهایی، نوروز بی‌دید و بازدید و از همه بی‌رحمانه‌تر این ویروس ضدآغوش، بی‌بوسه، بی‌عاطفه و جدایی‌افکن.
 آنقدر تلخی و جدایی ابدی دیده‌ام که سوگواری را از یاد برده‌ام. امروز فقط دلم می‌خواهد که تمام توانمان را در توشه‌ای، مرهم نان کنیم و به زخم این وطن بزنیم که چه بی‌اتفاق شده روزها و شب‌هایش از پرسه‌ها، خنده‌ها و آواز کودکان به شادی.
 امروز فقط دلم می‌خواهد بسرایم و با جان صدای نیمایی که سرود «آی آدم‌ها...» بگویم ‌‌آی آدم‌ها که امروز نه شاد و نه خندانید، باید تاب بیاوریم این غائله را همه با هم. باید هوای دل‌هایمان را داشته باشیم تا در دوران پساکرونا دوست داشتنمان دوباره در این مهد گل کند و مثل چینی‌بندزن‌ها به رنج‌هایمان‌ بند مهر بزنیم. همه باید این روزها با بی‌قراری دلمان کنار بیایم، صبوری کرده و به آواز مرثیه‌سرایی کنیم: این پس‌کوچه‌ها را تا درنای رفته‌ - امید - به سال نو بر ما بیاید و نو شود احوالمان به آرزو به رحمانیت ایزد.
به یاد حمید مصدق که گفت «من اگر ما نشوم تنهایم، تو اگر ما نشوی خویشتنی» ما همه باید پاشنه‌هایمان را بکشیم. امیدوار به آینده. آینده‌ای پر از عشق و امید و آغوش عزیزان و طعم شیرین زندگی. از پا نمی‌نشینیم تا دوباره همه با هم بخندیم. زندگی جاری است.
آمین یا رب‌العالمین
نیمه شب پنجشنبه ٢٩اسفندماه ۹۸


علی ربیعی ـ سخنگوی دولت

مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین