جمعه 28 ارديبهشت 1403 شمسی /5/17/2024 2:28:20 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 خطر مهاجرت استارتاپ‌ها از ایران
✍️ حمید حاج اسماعیلی
برخی تصمیمات که اخیرا در فضای اقتصادی و مدیریتی کشور اتخاذ می‌شوند؛ نگرانی‌های فراوانی را در میان تحلیلگران اقتصادی و صاحبان کسب و کار درباره آینده بازار کار ایران شکل داده است.برخوردهای اخیر با استارتاپ‌ها و اپلیکیشن‌های ایرانی به بهانه حجاب و سایر موضوعات اجتماعی یکی از این نمونه تصمیم سازی‌های اشتباه است که دورنمای تیره و تاری را از آینده بازار کار در ایران ایجاد کرده است.

اغلب این نگرانی‌ها باعث مهاجرت نیروهای نخبه کار ایران به سمت سایر کشورهاست. البته معضل مهاجرت همواره در ایران وجود داشته است و اقشار مختلف به بهانه‌های گوناگون مهاجرت می‌کنند، هر زمانی که شرایط در اقتصاد ایران (و کشور) سخت‌تر می‌شود، همه گزینه‌های مهاجرت فعال می‌شود.البته مهاجرت گونه‌های مختلفی دارد و تنها مربوط به مهاجرت‌های سیاسی نیست. یکی از مسائلی که در کشورهای توسعه یافته بسیار مورد توجه قرار می‌گیرد، جذب شرکت‌های استارتاپی، کارآفرینان و نخبگان اقتصادی کشورهای دیگر است.
افرادی که تخصصی در اقتصاد دارند، کارآفرین هستند، خلاقیت دارند و ...در راس برنامه‌های جذب سایر کشورها قرار دارند. اساسا بخشی از راهبرد کشورهای غربی برای توسعه جذب استعداد سایر کشورهاست. اما در ایران به دلیل عدم نگاه راهبردی به نیروی انسانی بسیار از سرمایه‌ها هدر می‌روند و استفاده درستی از آنها در راستای توسعه کشور نمی‌شود. باید توجه داشت، در گذشته اغلب مهاجرت‌ها متوجه دانشگاهیان و نیروهای علمی بود؛ اما بر اساس پایش نهادهای حاکمیتی (و نه حرف من و سایر کارشناسان) اما امروز حتی کارگران ساده هم از ایران مهاجرت می‌کنند. چرا که دستمزدهای ایران کفاف رفع نیازهای حداقلی آنها را نمی‌دهددر عین حال کارجویان جوان ایرانی که از فعالیت در ایران دلسرد شده‌اند و سایر کشورها به آنها در باغ سبز نمایان می‌کنند به رحل اقامت در سایر کشورها می‌افکنند.

فضایی که اخیرا از منظر اجتماعی در ایران شکل گرفته و از سال ۱۴۰۱ باعث بروز اعتراضاتی بسیاری در ایران شده است، باعث برنامه‌ریزی سایر کشورها برای جذب جوانان و نیروهای متخصص ایرانی شده است. کشورهای اروپایی، امریکایی و... متوجه شده که مسوولان ایرانی به موضوعات راهبردی توجهی ندارند و تلاش می‌کنند استعدادهای کشور را از ایران خارج سازند. این یک راهبرد دو سویه است، از یک طرف ایران را از جوانان با انگیزه و خلاق تهی می‌کند و از سوی دیگر ظرفیت‌های تازه‌ای برای کشورهای مقصد شکل می‌دهد. فرصت مناسبی که در ایران با ورود اینترنت، رشد پلتفرم‌های ارتباطی و افزایش شرکت‌های دانش بنیان طی دهه‌های اخیر ایجاد شده، به سادگی در حال تضعیف است. در عین حال کشوهای غربی تلاش می‌کنند تا از این فرصت به نفع منافع خود استفاده کنند.

رفتاری که برخی نهادهای دولتی و حاکمیتی با استارتاپ‌ها، دانش بنیان‌ها و...دارند نتیجه‌ای جز فرار استعدادها، نیروهای خلاق و خشک شدن ظرفیت‌های اقتصادی و کسب و کار ندارد. این جوانان و ظرفیت‌ها مانند ریشه‌هایی هستند که می‌توانند درخت‌های تناوری در بازار کسب و کار شکل دهند. این شرکت‌ها ارزش افزوده فراوانی دارند و بخشی از گره‌های اقتصادی و اجتماعی را باز می‌کنند. اما به این ضرورت‌ها توجهی نمی‌شود. تیپ نخبه و کارآفرینان جوان ایرانی که به سمت راه‌اندازی کسب و کارهای نوین رفته‌اند با مشکلات عدیده‌ای مواجه شده‌اند.

این روند باعث می‌شود تا این ظرفیت‌های اقتصادی به فکر مهاجرت بیفتند، چرا که می‌دانند در کشورهایی اروپایی، کانادا و...امکانات فراوانی را ایجاد کرده‌اند و از این جوانان استقبال می‌شود. بنابراین نگرانی‌های مهاجرنتی فقط متوجه کارجویان، فراغ التحصیلان و جوانان نست که در حال خروج از کشورند، بله سرمایه‌های ایرانی در حوزه کسب و کار و صاحبان استارتاپ‌ها هم به قکر مهاجرت از ایران هستند. بخشی از این مهاجرت ناشی از در باغ سبز کشورهای دیگر است اما بخش مهم‌تر این مهاجرت‌ها به دلیل سوءمدیریت‌ها و اشتباهات مسوولان ایرانی است که برخوردهای سلبی در مواجهه با این نوع کسب و کارها دارند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ترامپ و آینده آمریکا
✍️ دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور
در سوم اوت دونالد ترامپ، چهل‌وپنجمین رئیس‌جمهور آمریکا در مقابل دادگاه فدرال حاضر شد و دادگاه در دادخواستی ۴۵صفحه‌ای، وی را درباره تلاش برای خدشه‌دار کردن نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری۲۰۲۰ تفهیم اتهام کرد و او به قانون‌شکنی جدی و اساسی در چهار مورد متهم شد.
در مجموعه پرونده‌هایی که علیه ترامپ در دادگاه‌های مختلف محلی، ایالتی و فدرال آمریکا مطرح است و شامل ۷۵مورد قانون‌شکنی‌های متنوع می‌شود، دادگاه اخیر مهم‌ترین و حساس‌ترین است. علت آن است که در اتهامات چهارگانه در عمل ترامپ برانداز نهادها و روندهای حاکمیتی ایالات متحده قلمداد شده و جالب است که عنوان پرونده «ایالات متحده آمریکا علیه ترامپ» است.

به عبارت دیگر ترامپ متهم است که علیه ایالات متحده آمریکا اقدام کرده است. براساس این پرونده تفهیم اتهام رئیس‌جمهور سابق باید در ۲۸اوت انجام و وی در مقابل هیات منصفه در واشنگتن حاضر شود. تشکیل این دادگاه مبتنی بر روندی است که بعد از اعلام نتایج انتخابات سال۲۰۲۰ و مخالفت ترامپ که در واقع بازنده آن انتخابات بود، اتفاق افتاد. در واقع شورشی با همکاری ترامپ در واشنگتن راه‌اندازی شد که منجر به اشغال کنگره آمریکا در ۶ ژانویه۲۰۲۱ توسط هواداران ترامپ شد. گفته می‌شود واشنگتن دهه‌ها، چنین صفحه‌های آشوبناک را به خود ندیده بود. متعاقبا بعد از برقراری پرچالش آرامش، تحقیقات گسترده‌ای در کنگره آمریکا درباره آن حوادث انجام گرفت. این دادگاه، در حقیقت محصولی از آن تحقیقات با بارهای سنگین حقوقی و قضایی است. با این زمینه تشکیل این دادگاه در شرایطی که آمریکا وارد فضای انتخابات ریاست‌جمهوری۲۰۲۴ (۱۴۰۲) می‌شود، چگونه می‌توان تجزیه و تحلیل کرد؟ در پاسخ باید به«زمینه‌ها و انگیزه‌ها» به «روندها و مسیرها» و «نتایج و برون‌دادها» توجه کرد. این تحلیل سه وجهی روشن می‌کند که جامعه آمریکا در یکی از حساس‌ترین مراحل پرتنش بین نخبگان قرار گرفته و ترکیبی از روندهای هیجانی و حقوقی، سرنوشتی برای آمریکا رقم خواهند زد که در آن احتمال استحکام بیشتر یا فرسایش بیشتر را می‌توان متصور بود.
در خصوص زمینه‌ها و انگیزه‌ها باید گفت که همه چیز حول شخصیت ترامپ و گذشته و آینده او می‌چرخد. ترامپ شخصیت استثنایی در میان روسای جمهور آمریکاست. تنها کسی است که بدون هیچ سابقه اجرایی و با دستور کاری ضدنخبگان حاکم در ۲۰۱۶ به کاخ سفید راه یافت و چهار سال را با روش‌های غیرمتعارف من‌جمله ثبت حدود ۳هزار دروغ، به تولید هیجان پرداخت.

هیجان‌آفرینی برجسته‌ترین ویژگی او بود. او در این چهار سال دو بار از استیضاح جان سالم به در برد و نهایتا شورشی کم‌سابقه را در آمریکا راه‌اندازی کرد؛ اما این فقط گذشته او نیست که مطرح می‌شود، بلکه وی دوباره می‌خواهد به کاخ سفید برگردد. ترامپ پیشروترین نامزد در بین نامزدهای حزب جمهوری‌خواه برای انتخابات پیش‌رو است. او حزب جمهوری‌خواه را قبضه کرده و البته پایگاه اجتماعی وسیعی در اقشار خاصی از جامعه آمریکا را حفظ کرده است. جامعه‌ای که مخصوصا از نظر فرهنگی و اجتماعی دوپاره و دوقطبی است. قطبی که ترامپ آن را نمایندگی می‌کند بر این باور است که در جنگ فرهنگی گرفتار است و لیبرال‌ها و دموکرات‌ها دارند بنیاد فرهنگی آمریکا را نابود می‌کنند. جالب آنکه این دادگاه‌ها تا به حال نتوانسته‌اند حامیان ترامپ را علیه او بشورانند. ترامپ بلافاصله بعد از حضور در دادگاه فدرال در واشنگتن برای مراسمی که جمهوری‌خواهان در شهر مونتگومری ایالت آلاباما برگزار کرده بودند، به آن شهر رفت و برخی از افراد برای شرکت در این مراسم شام و کمک به انتخابات جمهوری‌خواهان نفری ۵۰هزار دلار پرداخت کرده بودند. فراتر از این، دادگاه‌ها به بهانه‌ای برای تامین درآمد و گردآوری پول برای انتخابات آینده ترامپ تبدیل شده است. ترامپ هنرپیشه‌ای است که نقش مظلوم را بازی و هیجان تولید می‌کند و مجموعه جمهوری‌‌خواهان را به دنبال خود می‌کشد.
اما روندها و مسیرهای پیش رو، ترکیبی از حقوق و روان‌شناسی است. حقوق بعد رسمی و از طریق نهادهای دادگاهی دنبال می‌شود. به‌طور کلی در ایالات متحده، حقوق و نهادهای حقوقی در عرصه‌های خصوصی و عمومی برجسته‌اند، اکثر سیاستمداران فارغ‌التحصیلان رشته حقوق‌اند و نیروهای سیاسی از مجرا و مسیر حقوق می‌گذرند. در این میان قانونی وجود ندارد که مانع کاندیداتوری نهایی ترامپ شود. اما مسیر چندان هم روشن نیست. آنچه روشن است، آن است که ترامپ بی‌تردید در موارد گوناگون قانون را زیر پا گذاشته است. محکومیت و محکومیت‌های او قطعی به نظر می‌رسد و در نظر برخی از کارشناسان آمریکایی علت فعالیت‌های سنگین ترامپ در انتخابات چیزی نیست جز فرار به جلو و دسترسی به جایگاه ریاست‌جمهوری که در آن می‌تواند خود را مورد عفو ریاست‌جمهوری قرار دهد. البته این چشم‌انداز چندان ساده‌ای نیست.

در نقطه مقابل هیجان‌سالاری که ترامپ دنبال می‌کند و آمیخته‌ای از روش‌های روان‌شناسانه، بهره‌برداری از حس تنفر و ترس بخشی از مردم آمریکا که از نخبگان حاکم سرخورده‌اند، همراه با تکنیک‌های رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی را به نمایش می‌گذارد که از نظر محتوا و روش پرقدرت است؛ اما رقیب هم از این ابزارها بی‌بهره نیست.

در سالی که پیش رو است آمریکا با همه فراز و نشیب‌ها و همه اتهام‌ها و اتهام‌زنی‌ها چه در دادگاه‌ها چه در رسانه‌ها، سالی پرهیجان را پشت سر خواهد گذاشت و نهایتا رئیس‌جمهوری را برخواهد گزید. اگر نظام حاکم بتواند ترامپ را به زندان بیندازد و مانع دستیابی او به کاخ سفید شود، شاید این روند برای پویایی درونی و جهانی آمریکا، افزوده‌ای داشته باشد و آمریکا روشن‌ خواهد ساخت که مخصوصا در مقایسه با چین از نهادهای قضایی و حقوقی استواری برخوردار است و البته معنای اقتصادی عمیقی هم خواهد داشت. در عین حال احتمال فرسایش نهادهای سیاسی و حقوقی را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. اگر ترامپ بتواند شورش یا شورش‌هایی را شکل دهد، آمریکا گرفتارتر خواهد شد و بر جایگاه جهانی و موقعیت اقتصاد سیاسی آن اثرات منفی خواهد داشت و لذا دادگاه‌های ترامپ، موضوع ساده و صرفا شخصیت‌محور نیستند. آینده آمریکا و موقعیت جهانی آن در این روندهای سیاسی و هیجانی و در نهادهای حقوقی رقم می‌خورند.


🔻روزنامه کیهان
📍 در جست‌وجوی ناامیدی!
✍️ جعفر بلوری

۱-اگر بخواهیم پیام و مفهوم نظریه «معنا درمانی» ویکتور فرانکل، روانشناس و عصب‌شناس مشهور اتریشی را به زبان خیلی ساده بیان کنیم این می‌شود که «انسان، نباید تحت هیچ شرایطی امیدش را از دست بدهد. انسان می‌تواند از دل هر شرایط غیر قابل تحملی، معنایی یافته و امید را زنده نگاه دارد.» او مثال‌هایی هم از زندانیانی می‌زند که به گفته خودش، در بدترین شرایط ممکن -حتی غیر قابل تصور- زیسته‌اند ولی تا وقتی امید داشته‌اند، زنده مانده‌اند اما به محض این که امیدشان را از دست داده‌اند، انواع بیماری‌های عفونی و مرگبار- که چه بسا پیش از این بدون وجود علائم و نشانه در وجودشان بوده -بروز یافته و فرد را در کمتر از ۲۴ ساعت از پا در آورده است. داشتن هدف در کنار امید، و یافتن «معنا» از دل هر شرایط، چکیده آن چیزی است که نظریه «معنادرمانی» این روانشناس مطرح اتریشی به آن توصیه می‌کند.
۲-وقتی جامعه‌ای (جامعه به معنای یک جمع کوچک مثل خانواده یا بزرگ مثل یک کشور) به هر دلیلی، به سمت ناامیدی رفت، به همان میزانِ ناامیدی، از امکان موفقیت و رسیدن به اهدافش کاسته خواهد شد. مرور تاریخ نه چندان دور غرب نشان می‌دهد، در شرایط غیر عادی و بحرانی-مثل جنگ‌های جهانی اول و دوم-یکی از کارویژه‌های طیف‌های مختلف جامعه-از سلبریتی بگیر تا نخبگان علمی و سیاسی-تلاش برای امید آفرینی بین مردم بوده است. وقتی به هر دلیلی مثل تبعات یک جنگ سخت و طولانی، یا تحریم‌های آنچنانی، تنظیمات معمول یک جامعه، به هم می‌خورد، هر یک از این طیف، برای کمک به بهبود فضای حاکم بر جامعه به ‌اندازه خود تلاش می‌کرد. به عنوان فقط یک مثال در حوزه سینما، گفته می‌شود بروز و ظهور شخصیت‌های سینمایی و ایتالیایی «چیچو و فرانکو» که در حوزه طنز فعال بودند، حاصل چنین شرایطی است. آنها به ‌اندازه خود و در حوزه فعالیت خود برای کمک به بهبود حال و روز انسان‌هایی که از جنگی به بزرگی جنگ جهانی دوم زخم خورده بودند، تلاش می‌کردند. همین‌طور آهنگ‌ساز، نقاش، روزنامه نگار و....در حوزه‌های کاری‌شان، برای کمک به بهبود شرایط روانی جامعه و تزریق شادی و امید ورود می‌کردند.
در تاریخ معاصر کشور خودمان نیز می‌توان نمونه‌های مشابهی یافت که، ماحصل شرایط جنگ و بعد از جنگ ۸ ساله است. می‌خواهیم بگوییم، یکی از کارویژه‌های طیف‌های مختلف جامعه به ویژه طیف رسانه (از سینما و تبلیغات بگیر تا روزنامه و خبرگزاری) در شرایط خاص و بحرانی، تولید شادی و امید بین مردم است تا، مردمان آن کشور راحت‌تر بتوانند از شرایط دشوار عبور کند. این «شرایط دشوار» می‌تواند به سختیِ فضایی باشد که فرانکل در کتاب مشهورش توصیف کرده؛ و می‌تواند از آن شرایط سخت‌تر نباشد.
۳-بند سوم این یادداشت را با یک سؤال شروع می‌کنیم: «آیا ایران، امروز درگیر جنگ است؟» به عبارت دیگر «آیا جنگ جبهه غرب با جمهوری اسلامی ایران، بعد از شکست عراق و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ تمام شد؟» پاسخ روشن است: خیر. این جنگ همچنان ادامه دارد و فقط شکل آن تغییر یافته و پیچیده‌تر و گسترده‌تر از یک جنگ کلاسیک شده است. امروز کشور ما در حوزه‌های مختلف نرم و سخت درگیر جنگ است. از تحریم‌های ظالمانه اقتصادی تا یک جنگ شناختی و رسانه‌ای. امروز درگیر یک جنگ تمام‌عیار ترکیبی هستیم که به اعتقاد حقیر، به مراتب دشوارتر از جنگی است که با رژیم بعث عراق داشتیم. در چنین شرایطی وضعیت رسانه‌های ما چگونه است؟ وضعیت سلبریتی‌هایمان چطور؟ آیا آنها در مسیر تولید و تزریق شادی و امید قرار دارند؟ چند درصد از سلبریتی‌ها و رسانه‌ها برای تولید امید، و چند درصد برای تولید ناامیدی فعالند؟ یافتن پاسخ‌های این سؤال‌ها اصلا سخت نیست. همین حالا به صفحات اول روزنامه‌ها، سایت‌ها و خبرگزاری‌های کشور سری بزنید. همین‌طور به کانال‌های خبری آنها نگاهی بیندازید.
۴-حالا کمی به پاسخ این سؤال‌ها بیندیشید: به نظر شما، در شرایط همان ایام جنگ جهانی اول و دوم و بعد از آن، کشورهایی مثل آمریکا یا انگلیس با افراد و رسانه‌هایی که ظرفیت و توانشان را به میدان می‌آوردند تا با پمپاژ ناامیدی و یأس اوضاع را برای مردم سخت کنند، چگونه برخورد می‌کردند؟ در چنین شرایطی، با طیفی که برای دشمن قلم می‌زدند، چگونه برخورد می‌کردند؟ این‌جا از «نقد» آن هم از نوع «کارشناسی» آن حرف نمی‌زنیم. نقد در هر شرایطی لازم است. این‌جا از طیفی حرف می‌زنیم که، مطالب تولیدی‌شان، عیناً و بدون کمترین تغییری از سوی بدترین و کثیف‌ترین دشمنان کشورشان، بازنشر می‌شود، آن هم به شکلی گسترده و وسیع. مطالبی که جز دروغ، یأس‌آفرینی چیزی به خورد مخاطب نمی‌دهد. نوع برخورد با چنین طیفی در غرب شاید برای عده‌ای باورکردنی نباشد. بخوانید:
۵-در طی سال‌های منتهی به جنگ جهانی دوم و در حین این جنگ، رژیم آلمان نازی اقدام به ایجاد و تقویت جریان تبلیغاتی (پروپاگاندا) به زبان‌های خارجی و بالاخص انگلیسی برای ایجاد تزلزل، تضعیف روحیه و ایجاد ناامیدی در کشورهای متخاصم می‌کرد. در این میان وقتی انگلیسی‌ها متوجه قضیه شدند به طور خاص ۳۲ نفر از افراد دخیل در قسمت انگلیسی پروپاگاندا آلمان نازی را به خیانت متهم و محاکمه کردند. (دقت کنید! ۳۲ نفر را که در آلمان به زبان انگلیسی فعال بودند نه در انگلیس). به عنوان مثال نام «ویلیام بروک جویس» معروف به «لرد هُو هُو» را در گوگل انگلیسی جست و جو کنید. درباره او آمده: «او در نیویورک به دنیا آمد و سپس به ایرلند و بریتانیا مهاجرت کرد و از سال ۱۹۳۲ به اتحادیه فاشیست بریتانیا پیوست و سپس در سال ۱۹۳۹ به آلمان فرار کرد و در سال ۱۹۴۰ تابعیت آلمان را گرفت. وی با اجرای برنامه آلمان تماس ارتباط گرفت (Germany calling) و یکی از معروف‌ترین افراد در قسمت انگلیسی رادیو آلمان شد. جویس در اوج نفوذ خود، در سال ۱۹۴۰، حدود شش میلیون شنونده ثابت و ۱۸ میلیون شنونده گاه به گاه در بریتانیا داشت. او آخرین اجرای خود را در ۳۰‌آوریل ۱۹۴۵ طی نبرد برلین انجام داد چون به اسارت ارتش بریتانیا درآمد و به اتهام خیانت به بریتانیا به اعدام محکوم شد. این در حالی بود که هیچ سندی دال بر تابعیت بریتانیایی وی موجود نبود و او به جرم خیانت به کشوری که اصلا شهروند و تبعه آن نبود محکوم به مرگ شد.»
مورد بعدی «ملیدرد گیلرز» آمریکایی است که سال ۱۹۳۴ برای تحصیلات در رشته موسیقی به درسدن آلمان رفت و علی‌رغم خروج اتباع آمریکایی از آلمان در سال ۱۹۴۱ به خاطر نامزد آلمانی‌اش در این کشور ماند. او به تدریج وارد رادیو آلمان شد و در قسمت سیاسی این رادیو مشغول شد و با نام مستعار «سالی» اجرای برنامه می‌کرد. وی در مارس ۱۹۴۶ توسط قوای آمریکایی دستگیر شد و سال ۱۹۴۹ به جرم خیانت محاکمه شد و به ۳۰ سال زندان و ۱۲۳۰۰۰ دلار جریمه محکوم شد. سال ۲۰۲۱ (دو سال پیش)‌هالیوود فیلمی ساخت به نام « خائن آمریکایی». موضوع این فیلم راجع به زندگی گیلرز است. همین طور «هربرت جان برگمن»، «رابرت هنری بست» و... که پس از بازداشت شدن، سرنوشت بدی برایشان رقم خورد. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره رسانه‌ها و افرادی که در شرایط جنگی - وحتی غیر جنگی- اقدام به یأس‌آفرینی کرده و برای دشمن فعالیت می‌کنند بد نیست روی «توکیو رز»‌ها هم یک بررسی اجمالی صورت دهید!
این‌جا در ایران خودمان اما اوضاع بسیار متفاوت است. این‌جا روزی داریم به نام «روز خبرنگار». امسال در این روز به چنین رسانه‌هایی جایزه دادند و از سلبریتی‌هایی هم که در بحبوحه جنگ ترکیبی دشمن، سمت دشمن ایستاده بودند، دعوت به عمل آمد تا با آنها قراردادهای میلیاردی ببندند.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 سبک زندگی و هویت تاریخی
✍️ سید مسعود رضوی
یکی از اصطلاحاتی که در سال‌های اخیر، فراوان به کار برده می‌شود، سبک زندگی است. تغییر شیوه رفتار، ظواهر، سلایق، علایق و هر عنصری که در زندگی فردی و جمعی مرسوم بوده است، موجب تغییر در سبک زندگی افراد می‌شود. اما در همین حد متوقف نمی‌ماند، زیرا این تحولات که غالباً از فرم و شکل زندگی انسان‌ها آغاز می‌شود، موجب دگرگونی احوال و اندیشه‌ها و سپس عادات و عقاید خواهد شد. یک نسل به صورت طبیعی نسبت به نسل پیشین، تمایزات و نیازهایی دارد و تحولاتی متناسب با شرایط و امکانات و سرفصل‌های زندگی خود را الزام می‌کند؛ولی غالباً محیط مشترکی هم با سنت نیاکان و سنن اصیل فرهنگی، ایده‌ها و عقاید و هنرها و علایق تثبیت شده برقرار می‌کند. این محیط مشترک، پایه و ستون فرهنگ و سنت در یک جامعه و یک ملت و پیوندگاه اعتبار و اقتدار همگانی برای تمایز از دیگر جوامع محسوب می‌شود.
تغییر سبک زندگی، امری طبیعی و از نوع گذار و رشد جوامع است، حتی نوعی تکامل و برافزودن سنت و پالایش آن را می‌توان در این گذار اجتماعی میان نسل‌ها شناسایی کرد و به رسمیت شناخت. ولی گاه به جای گذار، موجب تقابل و آشفتن شده و در یک برهه تاریخی ممکن است آرامش اجتماعی را نیز دستخوش تزلزل سازد و حتی وحدت ملی را دچار خدشه و آسیب کند. سبک زندگی در نقطه‌ای حساس، می‌تواند به جای حرکت در بستر سنت‌ها، همچون رودخانه‌ای زلال و زندگی‌بخش که حامل حیاتی تازه برای محیط جاری است، به سیلی گل‌آلود و ویرانگر بدل شود و هر موجود زنده و بنای مفیدی را از میان ببرد و در نهایت جز رسوب و ویرانی بر جای نگذارد.

باری، در ابتدا برخی ظواهر و ذائقه‌ها خبر از تغییر می‌دهند ولی تجربه و دانش به ما آموخته که این سرآغاز تحول است و اگر به درستی مدیریت نشود و با دلسوزی و همزبانی همراه نباشد، بنیان رفتار نسل‌های جدید و سپس ارزش‌ها و عرف‌های ایشان را دگرگون می‌سازد. این هم سرآغاز و مقدمه است و اگر باز هم نسبت بدان توجهی صورت گیرد و مرجعیت سنت و عرف‌ها و ارزش‌های معیار، که بنیادهای وحدت ملی و تفاهم اجتماعی است، واسطه این نوگرایی و تغییر سبک زندگی نباشد و نتواند با آن به درستی تعامل کند، تقابل ایجاد می‌شود و نسل‌‌های انسانی رودرروی هم قرار می‌گیرند،بسترهای منطقی برای ادب و تربیت و گفتگو و ایجاد معیارهای سازنده و برازنده از بین می‌رود و تنازع بقا میان دو گرایش و دو گروه متزاحم یا متخاصم ایجاد می‌شود؛ دو گروهی که هر یک، دیگری را به رسمیت نمی‌شناسد و آن را مخل و مزاحم می‌پندارد. اتفاقی که متأسفانه با فقدان تدبیر و کم توجهی در دو سه نسل اخیر در جوانان ایران رخ داده و از هنر سنتی تا ظواهر البسه و آرایه‌ها و حتی تغذیه و عواطف و سامانه‌های جمعی و سازه‌های شهری و روستایی را دگرگون ساخته و قدرت آن همچون ریزگردهایی که در کویر مرسوم بود، به هوای البرز و زاگرس هم کشیده شده و کل زیست بوم را به مخاطره خواهد افکند. هر معماری، معیاری دارد که بر مبنای مصالح موجود و شرایط اقلیمی و ذوق زیباشناسی و نیازهای فردی و اجتماعی، بنایی را می‌سازد. بنای شهرهای یزد و بافت‌های سنتی در کاشان و گیلان یا شهرهای کردستان بر این اساس شکل گرفته و بازارهای سنتی و میادین و مساجد نیز فقط در پی تقاضای عمومی و برای رفع حوایج ساخته نشدند، بلکه برای رفع حوادث و بر اساس الزامات عمومی به وجود آمدند. عجب آن‌که هنوز پس از چهار صد سال، پل‌های خواجو و الله‌وردی‌خان (سی و سه پل) در اصفهان، از نمونه‌های قدیم و جدید بر رود تیمز لندن یا رود سن در فرانسه زیباتر و کارآمدتر و استوارتر برجای‌مانده‌‌اند. این بناها، نمادهای قدرت و سنت در ترکیب با نیازها و نوآوری‌های نسل‌های جدید ساخته و دوام آورده‌اند.

با این مقدمات بایدبه تغییر سبک زندگی در ایران اشاره کرد و این موضوع مهم، ممکن است شرایط دشواری را برای کشور ما رقم زند. رودررویی با نسل‌های جدید، با توجه به دسترسی عمومی به رسانه‌هایی که سبک‌ها و عناصر کاملاً متفاوت و متضادی با فرهنگ و شیوه زندگی و حتی عقاید و ارزش‌های ما را روا می‌دانند و رواج می‌دهند، همانند گذشته نیست؛ پیچیدگی‌ زیادی دارد و در چندین لایه، نیازمند مدیریت علمی و تدبیر عینی است. شکل زندگی به سرعت در حال دگرگونی است، اما مدیران شهری، به‌جای آن‌که میان گذشته و حال پیوند ایجاد کنند، مهم‌ترین نمادهای بصری و بومی را به سرعت تباه می‌کنند تا به جای آن پاساژ و برج بسازند. از بناهای لاکچری با قیمت‌های نجومی، تا خلا زیر و سازه‌های بنا شده بر خلأ و خلاف، که اگر فقط به تخریب ناهنجار آنها بنگریم، نتایج فاجعه بارش برای جامعه و مردم آشکار می‌شود. تخریب این شبه سازه‌های بی‌هویت یکسویه، از مشکلات ماست و از بین بردن بافت‌های سنتی که صدها سال دوام داشته، نظیر بافت تاریخی و عتیق در شیراز و اصفهان و تهران و برخی بلاد دیگر، یک رویه دیگر از مصائب و آسیب‌هایی است که در حال رخ دادن است. چگونه انتظار دارید که نسل‌های جوان و نوجوان در شهرهای دیرینه و مهم قدم بزنند و از تاریخ وهویت آن بهره‌ای نصیب ببرند؟ آیا پاساژگردی و دور دور کردن در خیابان‌های انباشته از پاساژهای لوکس و پرزرق و برق، نباید تغییر لباس و کاهش ادراک بصری و گرایش به موسیقی ناهنجار و بی‌هویتی فردی و جمعی را الزام کند؟ چرا باید جوانان را برای تغییر سبک زندگی ملامت کنید در حالی که شما تصمیم‌گیران و مدیران، برترین و بادوام‌ترین سازه‌های شهرها را در اختیار بسازبفروش‌هایی قرار می‌دهید که نه درک و علاقه‌ای به هویت ملی و سنن بومی ما دارند و نه ریشه و پیشه سالمی در سال‌های اخیر از آنان یافته‌ایم. اطراف بزرگ‌ترین و زیباترین معبد جهان، یعنی حرم و صحن‌های متعدد و بی‌نظیر حضرت ثامن‌الائمه (ع) را به پاساژها و سازه‌هایی به اسم هتل و زائرپذیر و امثال ذلک مبدل ساخته و زیرساخت‌های حرم را اتوبان‌ها و پارکینگ‌های مشابه شهرهای صنعتی آراسته‌اند. بافت تاریخی شیراز به جای مرمت و حفظ و روزآمدن‌شدن بر اساس معیارهای جدید، به منابع مالی عجیب تعریف شده است و … این قصه سر دراز دارد.

اما اخیراً دانستم که منطقه ۱۲ تهران که کهن‌ترین و شاید بهترین بخش تاریخی شهر است هم از لحاظ رویدادها و شخصیت‌های زیسته در آن و هم از نظر تنوع ابنیه و زیبایی و هویتی که به شهر می‌بخشید، عرصه تخریبی دردناک و گسترده شده است. اگر مدیریت صاحب دانش و علاقمند به هویت فرهنگی و آشنا با تاریخ در کار بود، مرمت و بازسازی و جذب سرمایه از همان بناها را مد نظر قرار می‌داد تا همانند ابنیه کاشان و یزد به نشان سربلندی و شناسنامه شهروندان بدل شود. جایی باشد که بازدید از آن، جوانان را به وجد آورد و میان آنان با میراث و سنت و تاریخ پیوند ایجاد کند؛ نه آنکه مشتی پاساژ و شهربازی و برج‌های فاقد زیبایی و منشاء تباهی و بی‌هویتی جانشین آن شود. بازسازی خانه ملک در مشهد و تبدیل آن به کارگاه هنرهای سنتی و موزه و آموزه‌های تاریخی بهتر است یا ساختن پاساژی که متناسب با عنوانش، لباس پاره و موبایل و زیورآلات و فست‌فود به مردم غالب کند. البته همان هم نیازمند مقدمات و ارتباطات بین‌‌المللی است که فعلاً مفقود و ناموجود است!

سخن به درازا کشید. تخریب خاموش بافت سنتی و قدیمی تهران، به اسم نوسازی، همین نوع مدیریت است؛ هویت‌زدایی به‌نام درآمدزایی، سنت‌زدایی به جای سنت‌سازی، نابودی تعلقات و پیوندها و حلقه‌های ارتباط با گذشته به اسم نوسازی و تخریب بافت‌های فرسوده…؛ آخرین مورد، حمام سنتی و سالم سر پولک در نزدیکی خانه و مسجد آیت‌الله بهبهانی است که ابتدا از فهرست آثار ملی کشور خارج شد و تاریخ آن به دوره ناصرالدین شاه قاجار می‌رسید. به راحتی و به درایت جمعی از دانشجویان دانشکده هنر و معماری، می‌شد از این بنا، یک مرکز تاریخی ـ سنتی برای بازدید و پذیرایی و تجارت مفید ساخت، اما قرار است یک پاساژ تجاری پنج طبقه شود!

لطفاً دیگر از تغییر سبک زندگی و رفتار جوانان این کشور ایراد نگیرید و با نابودی این بناها بر بنای فرهنگ زخم نزنید. هنگامی که شمایل شهر، از لباس فاخر و زیبای سنتی عریان می‌شود، چه انتظاری از جوانان خام و احساساتی دارید؟ بافت قدیمی تهران که به سرعت در حال محو شدن و دفن زیر آوار بولدوزرهای شهرداری است، بهترین مکان برای ایجاد یک شهرک سینمایی و تجاری با قهوه‌خانه‌ها، حمام‌ها و بازار هنر و کتاب و عکس و تولیدات سنتی و اجرای نمایش‌های آیینی و موسیقی فاخر بود؛ مکانی برای همدلی و گذران اوقات فراغت به سبک ایرانی و در شأن ایرانیان…، تا جوانان و خانواده‌های ما مجبور نباشند به کافه‌ها و پاساژها بروند و با فست‌فود و فلافل خود را سیر کنند!


🔻روزنامه اعتماد
📍 مسوولیت‌های قضایی بر زمین مانده در ماجرای خلازیر
✍️ سید علی مجتهدزاده
راننده‌ای را تصور کنید که موظف است در یک مسیر جاده‌ای خدمتی را ارایه کند. حالا فرض کنید همین راننده در این مسیر به دلیل یک سانحه که ناشی از سهل‌انگاری بوده، موجب فوت ۵ نفر شده است. وقتی راننده مورد مواخذه قرار می‌گیرد این‌گونه توجیه می‌کند که تاکنون ۳۵ بار این مسیر را رفته و برگشته، اما فقط یک‌بار آن منجر به سانحه و فوت ۵ نفر شده است. بنابراین قصور چندانی متوجه او نیست و طبق آمارها او کارش را درست انجام داده، چون قبل از آن سانحه، ۳۵ بار تردد بدون حادثه داشته. شما درباره استدلال این راننده و نوع نگاهش به سانحه چه می‌گویید؟ دستگاه قضایی چقدر باید این توجیه را بپذیرد؟ منطقی که او بیان کرده آیا دال بر این است که وی راننده قابل اعتماد و شایسته‌ای است یا خیر؟ استدلالی که مورد اشاره قرار گرفت عینا توسط آقای زاکانی، شهردار تهران درباره حادثه خلازیر به کار رفته. او در یک نشست به مناسبت روز خبرنگار، شهرداری را در ماجرای خلازیر بی‌تقصیر دانسته و استدلال‌های جالبی را پیش کشیده است. از جمله اینکه گفته در ۳۵ عملیات تخریب قبلی هیچ مصدوم و فوتی وجود نداشته و این را یکی از نشانه‌های عدم قصور شهرداری دانسته. کسی هم البته از ایشان نپرسیده که مگر قرار است هر عملیات تخریبی توسط شهرداری با تلفات جانی همراه شود که به چنین چیزی افتخار می‌کند؟ تازه آقای زاکانی استدلالی بدتر و غیرقابل توجیه‌تر از این هم داشته و گفته شهرداری در مجموع این عملیات‌های تخریب یاد شده در مجموع ۶۰ نفر زخمی داشته و این را نشانه عزم شهرداری در مبارزه با ساخت‌وسازهای غیرقانونی دانسته. معلوم نیست چنین مبنای غلطی چطور معیار عزم شهرداری برای مبارزه با فساد است؟ مثلا اگر بحث مبارزه با ساخت و سازهای غیرقانونی است، آیا شهرداری یک نمونه مقابله یا تخریب مشابه در مناطق گرانقیمت تهران انجام داده است؟ یا اینکه باید در هر عملیات تخریبی کسی مجروح یا فوت شود تا باعث اثبات عزم شهرداری برای مبارزه با فساد شود؟

آن‌طور که دادستان تهران اعلام کرده برای ماجرای خلازیر بازرس ویژه‌ای تعیین و پیگرد حقوقی آن آغاز شده است. اینکه این پرونده نهایتا به کجا خواهد سید و چقدر از عوامل اصلی ماجرا، فارغ از سطح و اهمیت مسوولیت آنها مورد پیگرد قرار خواهند گرفت، بحث مهمی است. اما بحث مهم‌تر این است که چرا تاکنون دستگاه قضایی به این بحث ورود نکرده بوده؟ در این ماجرا ما با دو موضوع مواجه هستیم؛ یکی تلفات بالای عملیات‌های تخریب گذشته به گواه سخنان شهردار تهران و دیگری گستردگی ساخت و سازهای غیرمجاز.
شهردار تهران در همان گزارشی که به مصدومیت ۶۰ نفر در ۳۵ عملیات تخریب گذشته اشاره کرده، گفته که «در مبارزه با ساخت‌وسازهای غیرقانونی سه ضلع فراجا، شهرداری و قوه قضاییه فعال هستند.» این یعنی نیروی انتظامی و دستگاه قضایی در جریان این عملیات‌ها بوده‌اند. وقتی در ۳۵ عملیات تخریب، ۶۰ نفر مجروج شده‌اند یعنی به‌طور واضح و روشن کار عملیات تخریب دچار اشکال و اشتباه فنی است. در دنیای امروز تخریب بلندترین برج‌ها و مجتمع‌های مسکونی بدون اینکه خون از دماغ کسی بیاید، تبدیل به یک امر عادی شده. آیا دستگاه قضایی نباید به این امر ورود می‌کرد که چطور در ۳۵ عملیات تخریب، ۶۰ نفر مجروح شده‌اند؟ آیا این تعداد مجروح نشانه عدم اجرای صحیح یک عملیات حساس و خطر جانی و مالی آن در آینده نبوده؟
مضافا اینکه در این آمار شبهه جدی نسبت به صلاحیت فنی مجموعه‌های انجام‌دهنده این تخریب‌ها نیز وجود دارد که در مواردی می‌تواند عناوین مجرمانه هم داشته باشد. کما اینکه سازمان نظام مهندسی نیز یک روز بعد از حادثه خلازیر تایید کرد که تخریب صورت گرفته غیراصولی انجام شده و مضافا اینکه در این عملیات نماینده نظام مهندسی هم حاضر نبوده. بعید است این موضوع صرفا به همین مورد اخیر مربوط باشد و می‌شود حدس زد که در دیگر عملیات‌های تخریب گذشته نیز روند کار چنین بوده. بنابراین باید پرسید چرا دستگاه قضایی این موارد واضح خطرآفرین و مرگبار را پیگیری نکرده؟
نکته دوم جایی است که شهردار تهران گفته در برخی عملیات‌ها روزانه تا ۱۷۰ واحد مسکونی غیرمجاز تخریب می‌شدند. این عدد معنای بسیار مهمی دارد خصوصا وقتی در نظر بگیریم که آماده کردن این ساختمان‌ها تا مرحله دیوارچینی که در تصاویر خلازیر مشخص است، نیاز به چندین هفته یا حتی چند ماه زمان دارد. یعنی در یک مدت زمان طولانی، تعداد بسیار زیادی ساختمان غیرمجاز در حال بالا رفتن هستند و هیچ کسی نیست که جلوی آنها را در مراحل ابتدایی بگیرد. این اصلا مساله کوچکی نیست. هم باید سوال شود دستگاه قضایی خود در این مراحل کجا بوده و هم اینکه مهم‌تر از آن، چرا دستگاه قضایی در مقابل ترک فعل نهادهایی که دارای مسوولیت مستقیم در این کار هستند، سکوت کرده؟
به همه اینها البته باید مسوولیت مستقیم شهرداری و دیگر نهاد مسوول در عملیات اخیر تخریب در خلازیر را نیز افزود. مخلص کلام اینکه اگر فرض بر اجرای قانون و انجام وظایف نهاد قضایی باشد، نباید روز ۱۷ مرداد شاهد حضور شهردار تهران در آن نشست می‌بودیم و مهم‌تر اینکه بعد از آن توضیحات عجیب باید پیگیری حقوقی و حتی قضایی بسیار جدی‌تری را مشاهده می‌کردیم.


🔻روزنامه شرق
📍 حریق ایران‌سوز
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
روزنامه شرق در اقدامی قابل‌تحسین در هفته اول مردادماه کتاب شرق را تحت عنوان برنامه هفتم توسعه –بدون تاریخ، بدون جغرافیا- منتشر کرده است. در این کتاب ۱۶۷ صفحه‌ای نظرات ۴۰ نفر از افراد مختلف ازجمله اقتصاد‌دانان، اعضای هیئت‌علمی دانشگاه‌ها، جامعه‌شناسان و معماران درباره لایحه برنامه هفتم توسعه مطرح شده است.

نگاه اجمالی به مقالات نشان می‌دهد که‌ شش نفر درباره کلیات برنامه، ۹ نفر درباره یک یا چند مسئله کلی و ۲۵ نفر درباره فقدان یا ضعف یک مسئله در لایحه برنامه هفتم اظهارنظر کرده‌اند.

می‌توان گفت‌ همه اظهارنظر‌ها از سر علاقه و عشق به آینده کشورمان است و البته در برخی افراد مانند دکتر فرشاد مؤمنی که توصیه‌های درستی کرده است، ریشه‌های ناامیدی و انفعال دیده می‌شود اما تحلیل اظهارنظرها این معنی را می‌رساند که در کشور وفاقی برای برنامه‌ریزی و حل مشکلات وجود ندارد. همان‌طورکه ذکر شد، عموم اظهارنظرها نشان‌دهنده پذیرش نوع برنامه‌ریزی یعنی برنامه‌ریزی جامع است و فقط نکاتی را قابل حک و اصلاح می‌دانند یا با اضافه‌کردن نکته و موضوعی به برنامه آن را قابل‌قبول می‌شمارند.

در‌این‌باره می‌توانیم بگوییم که نگاه فراهم‌کننده لایحه برنامه، نگاه کلی به همه بخش‌ها و فعالیت‌های کشور است و نگاه عمده نویسندگان مقالات چنین برنامه جامع و عمومی را قابل‌قبول می‌داند؛ هر‌چند آن را چندان قابل‌اجرا به‌شمار نمی‌آورند.

فرض کنیم در لایحه برنامه هفتم همه نظرات افرادی که به فقدان یا ضعف یک مسئله اشاره کرده‌اند، گنجانده شود، آیا آن هنگام برنامه هفتم قابل‌دفاع است؟ به نظر می‌رسد مجموعه مقالات حاکی از عدم شناخت مسائل اصلی و تهدیدکننده کشور از یک‌سو و عدم شناخت از توانایی‌های اجرائی کشور و قائل‌نبودن به اولویت‌ها در تهیه ‌چنین برنامه‌ای است.

اگر ایران را یک خانه فرض کنیم، می‌توانیم تصور کنیم که در این خانه برای مثال کودکی گریه می‌کند، شیر آب حمام چکه دارد، لامپ روشنایی اتاق سوخته است و نیز حریقی در آشپزخانه در گرفته است. صاحب خانه عاقل چه کار می‌کند، کودک را ساکت می‌کند، شیر را تعمیر می‌کند یا لامپ را عوض می‌کند؟ یا اصلا اینها را فراموش می‌کند و حریق را خاموش می‌کند؟

البته برخی می‌گویند حریقی که در ایران اتفاق افتاده نوع حکمرانی است و باید این حریق را خاموش کرد و هر کار دیگری بی‌فایده است. باید گفت تجربه تاریخی نشان داده که حکومت‌ها نوعا از ویژگی پوپولیستی برخوردار هستند و هر متن قانون اساسی و هر نوع حکمرانی، حتی دموکراسی کامل باشد، اگر سیاست‌های سازنده و توسعه پایدار را در نظر نگیرد، تفاوتی با دیکتاتوری ندارد؛ زیرا در درازمدت آورده‌شان یکسان می‌شود.

اگر هر نوع حکومتی وجود داشته باشد و حریق را تشخیص ندهد، تفاوتی در عملکرد و اجرا ندارد. آتش حریق خرمن کشور را خواهد سوزاند و این وظیفه روشنفکران، عالمان، پژوهشگران است که حریق را تشخیص بدهند و بر خاموش‌کردن آن پافشاری کنند. شاید پرسیده شود چگونه؟

در کشور ما شبکه‌های توانمند اما ناپیدا و به‌هم‌ناپیوسته وجود دارد. یکی از این شبکه‌ها شبکه استادان دانشگاه در رشته‌های مختلف است که اینک در سراسر کشور حضور دارند. فقدان ارتباط بین افراد همگن در یک شبکه و عدم انعکاس نظرات آنان، رسیدن به وفاق در مسائل کلی کشور و ارائه راه‌حل‌ها را غیرممکن می‌کند.

البته می‌توان گفت اگر چنین شبکه‌هایی وجود داشته باشند، شاید حریق را بشناسند ولی شاید این امر به‌سادگی قابل دست‌یافتن نباشد. آیا می‌توانیم این وفاق یعنی شناخت حریق در کشور را از جمع کوچک‌تری بخواهیم؟ می‌توانیم به جمع «مجمع تشخیص مصلحت» یا جمع «مجمع وزیران ادوار» یا جمع «مجمع استانداران ادوار» مراجعه کنیم. آیا در هرکدام از اینها وفاقی وجود دارد و می‌توانند تشخیص دهند که اینک در این برهه زمانی چه کار اصلی‌ای را برای ایران باید انجام دهیم؟ به نظر می‌رسد وفاقی وجود دارد ولی نه در این مسئله بلکه وفاق عبارت است از بیان آمال و آرزوها و چشم‌بستن از راه‌حل‌های سخت ولی سازنده.

گیریم برخی «مجمع»‌ها بگویند ما پراکنده‌ایم و جمع آدم‌هایمان متفرق یا دسترسی به آنان مشکل است، بسیار خب ‌ «مجمع تشخیص مصلحت نظام» که حسب وظیفه اداری دور هم می‌نشینند، آیا به این حریق هرگز فکر کرده‌اند و آیا مصلحت نظام را خارج از مصلحت ایران می‌دانند.

تصویری از آمال و آرزوها تصویر واقعی ایران آینده نیست. با تصور مجازی آینده، فقط حرمان و تنازل نصیب کشور می‌شود. شواهد واقعی روند تخریبی کشور را نشان می‌دهد. براساس شواهد واقعی روند تخریبی کشور را باید متوقف کنیم تا به نقطه صفر توسعه برسیم یا به قول دکتر فرشاد مؤمنی به بدیهیات اولیه عقل سلیم وفادار بمانیم.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 شرایط کاهش قیمت‌ها در بازار خودرو
✍️ بابک صدرایی
واردات خودرو زمانی تاثیرگذار است که باتوجه به شرایط اقتصادی کشور مداوم بوده و به‌عنوان یک اصل در سیاست‌های کشور پذیرفته شود. نه اینکه مانند سال‌های اخیر بنا بر سلیقه متولیان امر، چندین بار با باز و بسته شدن درهای کشور، واردات ممنوع یا آزاد شود و فقط در برهه‌های زمانی کوتاهی واردات داشته باشیم. واردات خودرو اعم از کارکرده و نو زمانی در بازار داخلی موثر خواهد بود که هم پیوستگی داشته باشد و هم به لحاظ کمی، تعداد قابل توجهی خودرو وارد کشور شود.
در حال حاضر، باتوجه به شرایط بازار خودرویی جهان که جریان تولید و عرضه خودروهای صفر کیلومتر در دنیا بسیار محدود شده و متقاضیان خودروهای نو باید بعضا تا چند ماه در انتظار باشند، استقبال از خودروهای کارکرده بسیار رونق یافته و حتی در کشورهای پیشرفته هم این بازار با اقبال بیشتر مواجه شده است. نکته مهمی که باید به آن اشاره شود اینکه زمانی که بنزین و ارز کافی نداریم، چرا دست به واردات خودروی دست دوم می‌زنیم. برای واردات خودروهای کارکرده ارز دولتی وجود ندارد. همچنین آثار تورمی استفاده از ارز شخصی برای واردات خودروهای کارکرده هم وجود دارد. اگر قرار باشد از ارز بازار آزاد برای واردات خودروی کارکرده استفاده کنند، آثار تورمی جدی خواهد داشت. بنابراین واردات خودروی کارکرده یک بازی دو سر باخت است و بهترین کار این است که پرونده واردات خودرو کارکرده کنار گذاشته شود.
با توجه به وضعیت اقتصادی کشور و همچنین تورم ۵۰ درصد، اینکه فکر کنیم با این راهکارها خودرو ارزان می‌شود یک خیال باطل و شعار تبلیغاتی است. اما مسئله‌ای که مطرح است اینکه به‌خصوص قیمت برخی از خودروهای وارداتی در بازار حتی با همین شرایط اقتصادی هم همخوانی ندارد. مثلا یک خودرو لکسوس ان ایکس ۲۰۱۷ حدود ۱۱ میلیارد تومان است در حالی که اگر شما قیمت ۲۰۲۳ این خودرو را ۴۰ هزار دلار هم در نظر بگیرید قیمت آن با همین دلار امروزی در خارج از کشور ۲ میلیارد تومان است پس چطور ممکن است مدل ۲۰۱۷ آن که در گمرک مانده و بیرون آمده ۱۰ تا ۱۱ میلیارد تومان قیمت بخورد.


🔻روزنامه جام جم
📍 تأملی بر تحرکات جدید آمریکا
✍️ محمدمهدی ایمانی‌پور
این روزها تحرکات آمریکا در شرق سوریه وارد مراحل خطرناک و تازه ای شده است. بر اساس مستندات موجود، واشنگتن به‌دنبال تشکیل شورای عشایری در منطقه الجزیره سوریه است و بر این اساس، عناصر داعشی و جبهه النصره را وارد این تشکل جدید کرده است. همچنین اشغالگران آمریکایی، مراکزی برای آموزش عناصر داعش به‌منظور استفاده از تسلیحات جدید به‌وجود آورده‌‌اند. در تحلیل این تحرکات جدید، نکاتی وجود دارد که نمی‌توان به‌سادگی ازکنار آن گذشت:
نخست این‌که بخشی از تحرکات آمریکا در سوریه، جنبه امنیتی داشته و ناظر بر راهبرد کلان دموکرات‌ها و جمهوریخواهان مبنی بر ایجاد بحران‌های عمیق و مستمر راهبردی در منطقه غرب آسیاست. خلق ناامنی، ترور و خشونت در کشورهای مسلمان تبدیل به یک فرمان ثابت در عرصه سیاست خارجی واشنگتن شده و بازتعریف تروریسم تکفیری در مناطق مرزی سوریه و عراق نیز بر همین مبنا صورت می‌گیرد. دولت کنونی آمریکا که بسیاری از اعضای آن سال ۲۰۱۳ در پیدایش داعش نقش به‌سزایی ایفا کرده‌اند، در حال حاضر نیز سرمایه‌گذاری خود را روی تجدید حیات شوم داعش و احرارالشام (جبهه النصره سابق) البته با اسامی جدید، متمرکز ساخته‌اند.

نکته دوم، مربوط به نگاه خاص جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا نسبت به تحولات منطقه است. در سال ۲۰۰۶، زمانی که بایدن در کسوت یک سناتور آمریکایی مشغول فعالیت در کنگره بود، طرح فدرالیزه کردن عراق را بر مبنای مؤلفه‌های قومیتی و مذهبی تدوین کرد. این طرح، ترجمانی از تجزیه عراق به سه کشور سنی نشین، شیعه نشین وکرد نشین بود اما در واقع این طرح منحصر به عراق نبود و کل منطقه غرب آسیا را در بر می‌گرفت. فقدان امنیت جمعی،خمیرمایه این طرح خطرناک را تشکیل می‌دهد به‌گونه‌ای که به موازات تشدید بحران‌های امنیتی، شکاف‌های قومیتی و مذهبی در سراسر منطقه عمیق‌تر شود و در نهایت، مقدمات تجزیه کشورهای مسلمان را فراهم کند. تقسیم سودان به دو بخش جنوبی و شمالی (براساس تعلقات مذهبی) بر همین اساس با مدیریت واشنگتن و تل‌آویو صورت گرفت.

نکته سوم به بازتعریف گفتمان تروریسم تکفیری در برهه کنونی برمی‌گردد. اقدامات به‌ظاهر غیر مرتبط در سطح جهان در یک نگاه جامع، قطعات یک پازل است. تحرکات اخیر آمریکا در سوریه بی‌ارتباط با جریان اسلام هراسی از جمله قرآن‌سوزی در غرب نیست. اتاق‌های فکر در آمریکا و اراضی اشغالی در صدد هستند تروریسم تکفیری را به‌عنوان نماد دروغین اسلام معرفی و ترویج کرده و در کنار استفاده از توان ضد امنیتی داعش و تروریست‌های تکفیری علیه امنیت جمعی منطقه، از چهره ضد فرهنگی آن نیز در راستای ترویج آموزه‌های ضد دینی و استمرار روند اسلام هراسی در جهان استفاده کنند.

در چنین شرایطی باید متوجه نقشه راه فرهنگی و امنیتی آمریکا و متحدانش درتقابل همه جانبه با جهان اسلام بود. این نقشه راه، فرهنگ دینی، امنیت روانی و تمامیت ارضی کشورهای مسلمان را هدف قرار داده است. اکنون زمان آن رسیده تا ابعاد مبنایی و عملیاتی این نقشه خطرناک برای افکارعمومی دنیا و خصوصا مسلمانان تشریح شده و تدابیر لازم در مواجهه تمام عیار با آن در نظر گرفته شود. بخش مهمی از این روند، مرهون به‌‌کارگیری دقیق ابزارها و الگوهای تبلیغی مؤثر( در ذیل جهاد تبیین) است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین