🔻روزنامه تعادل
📍 رمزگشایی از سفر سلطان عمان به ایران
✍️ علی بیگدلی
سفر سلطان عمان به ایران با چه هدفی انجام میگیرد؟ پیامهای سلطان عمان حول محور چه موضوعاتی است؟ این پرسش و پرسشهایی از این دست، پس از تحولات اخیر در حوزه سیاست خارجی ایران بسیار کلیدی به نظر میرسند.
اهمیت این تحولات زمانی برجستهتر میشود که ایران به دلیل نوسانات ارزی نیازمند اخبار خوش در حوزه دیپلماسی است تا انتظارات تورمی کاهش یافته و ثبات بیشتری در بازارهای ایران شکل بگیرد. در وهله نخست از سرگیری روابط ایران و عربستان با میانجیگری چین، در مرحله بعد انتشار اخباری درباره احتمال انجام مذاکرات میان ایران و امریکا و نهایتا تبادل برخی زندانیان میان ایران و کشورهای غربی، فضایی را ایجاد کرده که برخی از بستر آن احتمال احیای برجام را برداشت میکنند.
معتقدم هر کدام از این کلیدواژهها را باید در قلمروی خاص خود تحلیل و ارزیابی کرد؛ ابتدا آزادسازی زندانیان ایران و بلژیک به نظرم مقدمهای است که میتواند در ادامه استمرار بیشتری پیدا کند. میتوان پیشبینی کرد که زندانیان بیشتری میان دو طرف ایران و غرب جابهجا شوند. اما سفر سلطان عمان به ایران جدا از آنکه در راستای مسائل برجامی تفسیرپذیر است، در راستای مسائل منطقهای هم معنا و مفهوم دارد. تصور من آن است که سلطان عمان در کنار همه برنامههای تدارک دیده شده، تلاش میکند پروسه بهبود روابط ایران با کشورهای عربی را تسریع ببخشد. فراموش نکنید، سلطان عمان قبل از سفر به ایران، راهی قاهره شده و با مقامات مصری دیدار گفتوگو کرده بود؛ بنابراین این سفر میتواند در راستای مسائل منطقهای هم باشد.
ممکن است ایران و مصر در مسیر احیای روابط حرکت گام بردارند و تبادل سفیر را در دستور کار قرار بدهند. البته احتمال انتقال پیام از سوی کشورهای غربی در جریان این سفر هم ممکن است، بنابراین این سفر یک سفر چند وجهی است که در آن موضوعاتی چون تبادل زندانیان ایران و غرب، موضوع مسائل منطقهای و از سرگیری روابط ایران و مصر و نهایتا احیای برجام میتواند طرح شود. بدون تردید بهبود روابط منطقهای ایران، قطعهای مهم از یک پازل بزرگتر است که بهبود مناسبات جهانی است. بارها تاکید کردهام که رابطه ایران با عربستان و سایر کشورهای عربی بیشتر از آنکه راهبردی باشد، دیپلماتیک است. روابط ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس زمانی راهبردی میشود که تحریمها پایان یابند، ایران باید به fatf بپیوندد تا شبکههای مالی و بانکی به سوی او گشوده شود. تا قبل از این گشایشها، نمیتوان توقع داشت که شاخصهای اقتصادی بینالمللی ایران از طریق روابط با عربستان یا هر کشور دیگری در حاشیه خلیج فارس بهبود یابد.
ایران همان طور که در حوزه مسائل منطقهای انعطاف از خود نشان داده در حوزه مسائل بینالمللی هم باید این انعطاف را نشان بدهد تا بتواند زمینه احیای برجام را فراهم سازد. اقتصاد ایران نیازمند جذب سرمایههای خارجی است و این سرمایهها زمانی جذب میشوند که تحریمها پایان یابد و ایران به شبکه اقتصاد بینالمللی بپیوندد. در این میان گزارش آژانس بینالمللی هم قرار است در آینده نزدیک ارایه شود؛ این گزارش بسیار مهم است و در صورتی که با رویکرد مثبت ارایه شود، میتواند گشایشهای خوبی ایجاد کند.
البته مطالبی که اخیرا آسوشیتدپرس منتشر کرده و حاشیههایی برای ایران در خصوص سایت نطنز ایجاد شده، چشمانداز پیش رو را بسیار حساستر کرده است. ایران در این برهه نیازمند اتخاذ تصمیمات سیاسی جدی است تا بتواند از این مرحله عبور کند و اقتصاد خود را کمی بهبود ببخشد. در حال حاضر قدمهای مثبت خوبی برداشته شده است، در حوزه مسائل منطقهای، روابط مثبتی شکل گرفته است. زمینه مذاکره دو جانبه با امریکا در حال فراهم شدن است، آزادی زندانیان به عنوان یک اهرم رسانهای قوی در حال اجراست؛ و در ادامه در صورتی که انعطاف و تدابیر لازم اتخاذ شوند، میتوان گام نهایی که احیای برجام و لغو تحریمهاست را برداشت.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تنها راه مهار تورم
✍️ دکتر داود سوری
راهحل اصلی معضل تورم، رفع کسری بودجه و بازگشت به انضباط مالی است. عموما کسری بودجه نشاندهنده این است که دولت بیش از آنکه درآمد دارد، هزینه ایجاد میکند.
در ایران درآمدها به دو بخش درآمدهای حاصل از فروش نفت و مالیات تقسیم میشود. درآمدهای نفتی به این صورت است که وقتی دولت نفت را میفروشد، درآمد ارزی حاصل از آن را به بانکمرکزی میدهد و با نرخ مشخصی معادل ریالی آن را از بانکمرکزی دریافت میکند. در مقابل درآمدهای دولت، هزینههای دولت قرار دارد که برای مثال آنها را صرف پرداخت حقوق به کارمندان یا در امور جاری و عمرانی مصرف میکند.
زمانی که این درآمدها کمتر از هزینهها باشد، دولت با کسری بودجه مواجه میشود. تفاوتی که بین درآمدها و هزینهها در ابتدای سال وجود دارد این است که درآمدها پیشبینی میشود. در واقع پیشبینی میکنیم که چقدر مالیات بگیریم یا چقدر نفت بفروشیم. بنابراین، عدد یادشده اطمینانی است که نسبت به درآمدها داریم، در حالی که هزینهها عموما قطعی است و دولت تعهدی را میپذیرد و باید به آن تعهد عمل کند. در طول سالهای مختلف هم همیشه اینطور بوده که بخشی از درآمدها تحقق پیدا نکرده؛ اما هزینهها نسبت به پیشبینی محقق شده است. بنابراین برآوردهایی که از کسری بودجه سالجاری میشود طبعا میتواند افزایش هم پیدا کند.
وقتی از کسری بودجه صحبت میکنیم، این کسری باید الزاما از محلی تامین شود. درنهایت تامین کسری بودجه در دولتها در طول تاریخ به صورت استقراض از بانکمرکزی بوده است؛ به این مفهوم که دولت از بانکمرکزی درخواست میکند بدهیهایش را با ریالی که منتشر میکند تامین کند؛ بدون اینکه در مقابل آن دارایی یا ارزی در اختیار بانکمرکزی قرار بگیرد. البته طی سالهای گذشته دولت از ابزار بدهی هم استفاده کرده و فقط از بانکمرکزی بودجه خود را تامین نکرده؛ یعنی با انتشار اوراق به سراغ قرض گرفتن از مردم هم رفته است.
نهایت این بدهیها و قرضها هم این است که از منابع بانکمرکزی و به صورت چاپ پول جدید تامین میشود و ما هم میدانیم که چاپ پول جدید یعنی از ارزش پولی که امروز در اختیار مردم است کاسته میشود؛ زیرا در مقابل پول جدید کالایی وارد اقتصاد نشده و به این معنی است که ارزش پول شما کاهش یافته است. کاهش ارزش پول در دو حالت رخ میدهد. یکی در داخل کشور و در قبال کالا و خدمات که اصطلاحا به آن تورم میگوییم؛ یعنی قیمت کالاها افزایش مییابد و اگر میتوانستید قبلا کالایی را با دو واحد پول خریداری کنید، امروز باید برای آن چهارواحد پول پرداخت کنید که همان تعریف تورم است. شکل دوم این است که ارزش پول ما با چاپ پول در مقابل ارزش پولهای خارجی هم کاهش پیدا میکند و همان افزایش نرخ ارز است که با آن آشنا هستیم و در تمام سالهای گذشته آن را تجربه کردهایم.
بهطور خلاصه، کسری بودجه دولت درنهایت به تورم و افزایش نرخ ارز منجر خواهد شد؛ اما بحثی که وجود دارد هزینههایی است که دولت ایجاد میکند و در جیب مردم سرشکن خواهد شد. این رویه، روند طبیعی اقتصاد است و از آن گریزی نداریم. دولتها نیز ممکن است بتوانند با برخی دخالتها این روند را تحتتاثیر قرار دهند؛ اما نمیتوانند از آن فرار کنند و تنها میتوانند آن را به تاخیر بیندازند. بهعنوان مثال حداقل در مورد ارز اعتقاد این است که دولت با دخالت در بازار و فروش و عرضه ذخایر ارزی خود، با محدود کردن واردات برخی از کالاها یا خرید و فروش ارز توانسته است نرخ را تا حدودی به صورت موقتی کنترل کند؛ اما در نهایت هیچ گریزی نیست و کسری بودجه و اضافه خرج کردنهای دولت باید از محلی تامین شود و آن جایی جز جیب مردم نیست.
دولت برای کنترل کسری بودجه باید هزینههای خود را کنترل یا درآمدهایش را واقعبینانه پیشبینی کند؛ اما معمولا کنترل هزینهها جایی است که دولت در مدیریت آن دچار مشکل میشود. دولت ما طی سالهای گذشته به دولتی بزرگ بدل شده و متاسفانه در شرایط فعلی درصد زیادی از درآمدهای دولت، صرف هزینههای جاری میشود. هزینههایی که بابت کارهای جاری پرداخت میشود شامل حقوق کارمندان دولت، صندوقهای بازنشستگی و بودجههایی است که دولت صرف امور عمرانی میکند. در طول زمان این مشکل همواره وجود داشته و دولت با فرار کردن از حل مشکلات، این مساله را به تاخیر انداخته است. اکنون دولت به جایی رسیده که هزینههای عمرانی را نیز بهشدت کاهش داده است تا هزینههای جاری را پرداخت کند.
دولت باید دامنه فعالیتهای خود را کوچک کند و تغییر دهد و بسیاری از ردیفهای بودجهای را که طی سالها شکل گرفتهاند کاهش دهد. حتی اگر این ردیفها خیلی کوچک باشند، انباشت آنها روی هم عدد بزرگی میشود و باید از بودجه حذف شوند. در واقع دلیلی ندارد که دولت در بسیاری از زمینهها فعال باشد یا بودجهای برای آن اختصاص دهد و باید دخالت خود را کاهش دهد تا هزینهها و در نهایت تورم افت کند.
🔻روزنامه کیهان
📍 بازدارندگی در دست ماست
✍️ سعدالله زارعی
فرمانده اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی در اواسط هفته گذشته به طور ضمنی مقاومت منطقه را به «جنگ گسترده» تهدید کرد و بعضی از رسانهها هم از توافق آمریکا و این رژیم در اقدام نظامی علیه ایران خبر دادند و بعضی هم در داخل ایران به تجزیه و تحلیل این خبر پرداخته و آن را مهم شمردند. اندکی بعد مقامات صهیونیستی اعلام کردند شرایط را زیر نظر دارند تا اگر مورد حمله قرار گرفتند، پاسخ قاطع بدهند. این موضع جدید، عقبنشینی از موضع قبلی تلقی شد. «ایزرائیل نیوز»، پایگاه خبری رژیم صهیونیستی پس از سخنرانی دبیرکل حزبالله لبنان که روز پنجشنبه به مناسبت سالگرد فرار ارتش اسرائیل از جنوب لبنان ایراد شد، نوشت دبیرکل حزبالله لبنان پاسخ سرلشکر «آهارونهالیوا» را داد. در این خصوص نکاتی وجود دارد:
۱- رژیم صهیونیستی از لحاظ داخلی در وضعیتی است که برای خروج از آن به تهدید علیه مقاومت روی آورده است. تهدیدات رژیم طی هفتههای اخیر
به دو شکل ظهور و بروز پیدا کرده است؛ حمله به غزه و به شهادت رساندن تعدادی از فرماندهان جنبش جهاد اسلامی و تهدید اخیر مبنی بر انجام «جنگ بزرگ» علیه حزبالله. جنگ رژیم صهیونیستی در غزه پس از پنج روز به آتشبس تبدیل شد. نتانیاهو در روز سهشنبه ۱۹ اردیبهشت - دو هفته پیش - بلافاصله پس از ترور سه فرمانده جهاد اسلامی در غزه، اعلام کرد مأموریت ارتش اسرائیل در حمله به غزه پایان یافته است. با این وجود، اسرائیل طی پنج روز در معرض شلیک حدود ۱۲۰۰ موشک و راکت قرار گرفت و در شرایطی موفق به دریافت آتشبس از طرف فلسطینی شد که نشانهای از ضعف در جهاد اسلامی و جنبش حماس مشاهده نشد. در عین حال از آنجا که شروط اصلی طرف فلسطینی هم برای تحقق آتشبس محقق نشده بود، توانست به اقدام تجاوزکارانه خود رنگ پیروزی بزند و وضع او را در جامعه یهودی بهبود ببخشد. از اینرو رهبران احزاب مخالف نتانیاهو
- که در حین جنگ از اقدام ارتش حمایت کرده بودند - درگیریهای سهشنبه تا شنبه را «جنگ سیاسی نتانیاهو با غزه» لقب دادند.
نتانیاهو پس از خروج از درگیری با غزه، یک گام به جلو گذاشت و حزبالله لبنان را به طور ضمنی به «جنگ بزرگ» تهدید نمود اما وقتی احساس کرد حزبالله برای مقابله با آن آماده است، عقبنشینی کرد. در این میان حزبالله لبنان پس از مواجه شدن با تهدید دست به برگزاری مانور نظامی روز یکشنبه هفته قبل زد که در جنوب لبنان با انواعی از مهمات که بعضاً جدید بودند، برگزار شد و در نوع خود بیسابقه بود. در این میان کانال ۱۲ رژیم صهیونیستی که عمدتاً اخبار ارتش این رژیم را پوشش میدهد، اعلام کرد «تحول تکنولوژیکی حزبالله لبنان، احتمالاً موجب نگرانی روزافزون فرماندهی نظامی اسرائیل میشود.» روزنامه «یدیعوت آحارونوت» هم دوم خرداد ماه نوشت «این رزمایش شبیه به یک حمله به شهرکهای یهودینشین اسرائیل و انجام عملیات اسیرگیری بود؛ چرا که در آن از پهپادها و موتورسواران استفاده شد».
بررسی روند اظهارات مقامات و منابع سیاسی و رسانهای رژیم صهیونیستی بیش از این نشان نمیدهد که آنان ممکن است دوباره دست به اقدامی علیه غزه بزنند، اما در مورد حمله به حزبالله بسیار بیمناک هستند و وضع ارتش اسرائیل هم به هیچ وجه نشان از آمادگی برای درگیر شدن با حزبالله را ندارد، چه رسد به اینکه بخواهد با همکاری آمریکا علیه ایران دست به اقدام ولو محدود نظامی بزند.
۲- رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز ۲۷ فروردین گذشته در دیدار جمعی از فرماندهان ارشد نیروهای مسلح کشور به نکته مهمی اشاره فرمودند «اشتباه نباید بکنیم، انسان گاهی میبیند که مثلاً فرض کنید یک قدرت کوچک و کماهمیتی یک حرفی میزند، یک اقدامی میکند، ذهن انسان متوجه میشود به او. مشغول نشویم به این دشمنیهای جزیی. ببینیم چه کسی پشت صحنه است، چه کسی اصل طراحی را برعهده دارد؛ این مهم است. پشت همه این جنگافروزیهایی که در منطقه ما و در مناطق دیگر جهان انجام میگیرد، قدرتهای بزرگند... اینها نگاه میکنند، برنامهریزی میکنند، میبینند اینجا احتیاج است به اینکه یک دعوایی راه بیفتد، برای اینکه فلانجا سود ببرند. این دعوا را اینها راه میاندازند برای اینکه سودش را آنجا ببرند، اینها را باید توجه کرد و پشت صحنه را دید.»
رژیم صهیونیستی حدود دو هفته پس از آغاز جنگ ۳۳ روزه ۱۳۸۵ علیه لبنان، متوجه شد نمیتواند به پیروزی برسد و لذا تصمیم گرفت جنگ را به پایان برساند اما «کاندولیزا رایس» که آن موقع وزیر خارجه آمریکا بود، به تلآویو رفت و به «ایهود اولمرت» نخستوزیر رژیم گفت این جنگ نباید بدون شکست کامل حزبالله به پایان برسد. نبیهبری رئیس پارلمان لبنان نقل میکند که در همان سفر، رایس روز دوشنبه ۲۴ جولای ۲۰۰۶/ دوم مرداد ۱۳۸۵ به بیروت آمد و مقامات لبنان را فراخواند و در جلسه خطاب به من گفت شروط پایان جنگ اینهاست؛ نیروهای حزبالله باید خلع سلاح شوند، از جنوب لبنان تا شهر لیتانی بیرون بروند و مغرورانه اضافه کرد من اینجا تکان نمیخورم تا شما سیدحسن نصرالله و بقیه مسئولین درجه اول حزبالله را تحویلدهی تا من آنها را به تلآویو ببرم و تحویل اسرائیل دهم! وی میگوید من به رایس گفتم خانم وقتتان را اینجا تلف نکنید و تشریف ببرید.
حالا با تجربه سال ۱۳۸۵ لبنان به وضع آمریکای امروز نظر بیندازیم. از منظر کشورهایی که طی ۶۰ - ۷۰ سال گذشته به شدت وابسته به آمریکا بوده و منابعشان در اختیار آن قرار داشته، آمریکا امروز عرضه پیش بردن سیاستهای خود در منطقه را ندارد و طبعاً نمیتواند از آنان در مقابل دیگران حمایت مؤثر نماید. در نتیجه این نگرش حتی کشورهای وابسته، به خود اجازه میدهند با دولتهای ایران، چین و روسیه که در ادبیات رسمی آمریکا، «دشمن» قلمداد میشوند، وارد انواعی از مراودات اقتصادی و سیاسی شوند و حتی دربهای خود را روی سوریه که خود اینها بخشی از سازوکار آمریکا برای انهدام آن بودهاند، باز کنند و از اسد در اجلاس جده علیرغم مخالفت صریح واشنگتن استقبال نمایند. کاملاً واضح است که غرب و به ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی از این وضعیت به شدت عصبانی هستند.
حال در کشاکش این وضعیت یک خبر منتشر میشود که مقامات ارشد آمریکا و رژیم صهیونیستی در مورد انجام یک حمله علیه ایران به توافق رسیدهاند و پس از آن مقامات رژیم اسرائیل، حزبالله را به «حمله بزرگ» تهدید کردهاند. این موضوع را اندکی بررسی کنیم. دویچه وله آلمان ۲۷ اردیبهشت ماه گذشته به نقل از وبسایت «اکسیوس» با استناد به اظهارات سه مقام آمریکایی و اسرائیلی نوشت جو بایدن طی چند هفته گذشته به اسرائیل پیشنهاد داده است، برای مقابله با جمهوری اسلامی برنامهریزی نظامی مشترکی انجام دهند و مقامات آمریکایی این پیشنهاد را بیسابقه دانستهاند. در همان حال اکسیوس به نقل از یک مقام آمریکایی که نخواسته نامش فاش شود، گفته است «این پیشنهاد به معنی برنامهریزی برای هرگونه حمله مشترک ایالات متحده و اسرائیل علیه برنامه هستهای ایران نیست.» دویچه وله مدعی است این پیشنهاد را «لوید استین» وزیر دفاع، «مارک میلی» رئیس ستاد مشترک ارتش و «مایکل کوریلا» فرمانده سنتکام در جریان سفرهای جداگانه به تلآویو، به مقامات اسرائیلی دادهاند.
در یک جمعبندی میتوان گفت رژیم اسرائیل اگرچه در جهت تخریب تأسیسات هستهای ایران اقداماتی را انجام داده و اقدامات بعدی آن نیز - به دلیل متکی بودن به عوامل جاسوس - دور از انتظار نیست، اما حمله مستقیم نظامی به ایران چه به صورت انفرادی و چه با مشارکت آمریکا را به هیچ وجه به نفع خود ارزیابی نمیکند. خود اسرائیلیها اعلام کردند، چنین اقدامی با واکنش ویرانگر ایران مواجه میشود. از آن طرف آمریکاییها هم که تجربه عینالاسد را دارند، میدانند حمله به خاک و یا در خاک ایران با واکنش شدید جمهوری اسلامی مواجه میشود و تمام پایگاهها و نیروهای آن را در معرض آسیب فوری و فراگیر قرار میدهد. بنابراین ما میتوانیم بگوییم معنای آنچه در خبر دویچهوله و بعضی رسانههای دیگر آمده، حمله به جغرافیای جمهوری اسلامی و تأسیسات آن در داخل نیست.
در عین حال این موضوع هم واضح است که یگانهای نظامی آمریکا نمیتوانند با وجود شرایط موجود، در غرب آسیا باقی بمانند و حال آنکه قدرت آمریکا در این منطقه وابسته به حفظ پایگاهها و نیروهای نظامی آن میباشد. آمریکا نه میتواند با ایران وارد جنگ شود و نه با وجود سیاست کنونی ایران، قادر به حفظ پایگاههای نظامی خود میباشد که به مرور از ۶۰ سال گذشته در غرب آسیا مستقر کرده و دهها پایگاه ثابت و بسیار را شامل میشود. آمریکا در اینجا به یک راهحل سوم احتیاج مبرم دارد؛ این راهحل بر مبنای معامله با ایران استوار است اما کار سادهای هم نیست چرا که ماههاست تمام راههای مستقیم و غیرمستقیم گفتوگو میان دو کشور مسدود میباشد. این راهحل وابسته به پاسخ به یک سؤال کلیدی است؛ «سیاست ایرانی اخراج نیروهای نظامی آمریکا از منطقه یک راهبرد است یا
یک تاکتیک؟» آمریکاییها و هواداران آن آرزو میکنند این یک تاکتیک باشد و ایران برنامهای برای به نتیجه رساندن آن نداشته باشد. براساس این آرزو آنان رسیدن به توافق با ایران را در دسترس ارزیابی میکنند. اما در همان حال آمریکاییها مثل همیشه از دریچه تهدید وارد شدهاند و صحبت از توافق با نتانیاهو برای عملیات مشترک علیه ایران میکنند و حال آنکه در پس این تهدید، تمنایی وجود دارد.
اخراج آمریکا از منطقه برای ایران یک تاکتیک نیست، یک راهبرد اساسی است چرا که با توجه به تجربه چهل سال اخیر، آمریکا در مواجهه با ایران جز از روش دشمنی استفاده نکرده و به همین دلیل رهبر معظم انقلاب، همواره در دیدار با مقامات عراقی روی اخراج آمریکا از عراق تأکید داشتهاند کما اینکه در دیدار
نهم اردیبهشتماه گذشته با «عبداللطیف رشید»، رئیسجمهور عراق فرمودند «حتی حضور یک آمریکایی در عراق زیاد است». بر این اساس میتوان خبرهای مبتنی بر توافق آمریکا و رژیم اسرائیل را نوعی اعمال فشار برای تجدیدنظر جمهوری اسلامی در سیاست اصولی اخراج آمریکا از منطقه ارزیابی کرد و در همان حال نباید هوشیاری را هم از دست داد؛ چرا که ممکن است هدفگذاری مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی پایگاهها و نیروهای ایران در منطقه باشد. ما باید به آمریکاییها بفهمانیم تفاوتی میان شهروندان ایرانی داخل جغرافیای جمهوری اسلامی با خارج جغرافیای آن وجود ندارد؛ کمااینکه تفاوتی میان حمله به یک ساختمان در داخل ایران و یا یک ساختمان ایرانی در خارج ایران وجود ندارد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 ترکیه بعد از انتخابات!
✍️ ابوالقاسم قاسم زاده
امروز یکشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۲ دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در ترکیه پایان میپذیرد تا رأیدهندگان یکی از دو نامزد ریاست جمهوری، رجب طیب اردوغان یا قلیچدار اوغلو را انتخاب کنند. آخرین نظرسنجیها در داخل و خارج ترکیه نشان میدهد که برگزاری رقابت در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری بسیار نزدیک به هم و شانه به شانه است. این شرایط، تنور رقابت و شرکت مردم ترکیه در این انتخابات را چنان داغ کرده که رسانهها چه در داخل یا خارج ترکیه آن را یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی اجتماعی و «نزدیکترین» رقابت سیاسی ـ اجتماعی در تاریخ مدرن این کشور ارزیابی کردهاند.
براساس نظرسنجیها ۴۰ درصد از رأیدهندگان به اردوغان و ۳۹ درصد به قلیچدار اوغلو رأی میدهند در حالیکه ۱۵ درصد از شرکتکنندگان در انتخابات هنوز بلاتکلیف هستند؛ آن هم در حالیکه اردوغان و حزب او برتری تبلیغاتی ـ رسانهای و اقبال اکثریت افکار عمومی رأیدهندگان را دارند. در دور اول، اردوغان و قلیچدار اوغلو به ترتیب ۵۲ر۴۹ درصد و ۸۸ر۴۴ درصد آرا را کسب کردند، همین نسبت آماری از نتیجه انتخابات دور اول نشان میدهد که اردوغان سیاستمداری زیرک و بسیار هوشمند است که اصل رقابت «آزاد و سالم» را در حراست از آراء مردم و حضور تعیینکننده «ملت» در سکانداری از قدرت سیاسی حاکم را اجرا میکند. در حالیکه در کشورها و دولتهای منطقه ما، دستکاری درصدی در انتخابات و آراء مردم چندان غیرطبیعی نبوده و نیست!
اردوغان با پذیرفتن نتیجه آراء در دور اول، از انتخابات برای خود جایگاهی فراتر از یک رئیس جمهوری معمولی و قدرتطلب، آن هم از مسیر انتخابات دو حزبی رقم زد. فاجعه زلزله در ترکیه بسیاری از محاسبههای مدیریتی گذشته او را بههم ریخت، اما موفق شد به سرعت پیامدهای ناشی از بحران زلزله را مدیریت کند؛ تا آنجا که رقیب او «قلیچدار اوغلو» نتوانست بر نقد اجرایی مدیریتی اردوغان در فاجعه زلزله انگشت اتهام بگذارد و از آن بهرهگیری تبلیغاتی ـ سیاسی و مردمی کند. در حال حاضر «اردوغان» و حزب حاکم او، باتجربهترین سیاستمداران مدیر در مجموعه کشورهای مسلماناند!
در دور اول، اگرچه انتخاب رئیس جمهوری به دور دوم کشیده شد، اما اردوغان پیروزی اکثریت مطلق نمایندگان طرفدار خود را در مجلس ترکیه به دست آورد. از نگاه بسیاری از تحلیلگران انتخابات ریاست جمهوری در ترکیه از هماکنون نتیجه دور دوم همین است؛ به ویژه که ستاد انتخاباتی رقیب او «قلیچدار اوغلو» بعد از اعلان نتیجه دور اول، آشفته شد.
در نقد شرایط کنونی ترکیه با آغاز دور دوم، یکی از روزنامههای اقتصادی صبح تهران، مهمترین محور انتخابات دور دوم را، مسأله اقتصاد و نرخ تورم بالا و بحران معیشتی زندگی مردم ترکیه خوانده و نوشته است:
«باسابقهترین رهبر این کشور پس از غلبه بر همه چالشهای انتخاباتی که با آن روبهرو بوده، اکنون با اولین دور دوم انتخابات در طول دوره حاکمیت خود مواجه است؛ زیرا کشورش درگیر بحران عمیقتر هزینههای زندگی بوده که پایانی برای آن پیشبینی نشده است. افزون بر این زمینلرزههای ۶ فوریه که بیش از ۵۰ هزار نفر را در جنوب کشور کشت، مشکلات مالی کشور را تشدید کرد. اکثریت پاسخدهندگان نیز معتقدند مهمترین مسألهای که ترکیه با آن مواجه است، اقتصاد است. بیش از ۵۷ درصد از پاسخدهندگان گفتند که قیمت مواد غذایی و تورم، بزرگترین مشکل در کشور است. بانک مرکزی ترکیه که استقلال خود را تا حد زیادی در این چند سال از دست داده، تحت نفوذ اردوغان، از یک سیاست پولی بسیار نامتعارف پیروی میکند. در حالی که همتایانش نرخهای بهره خود را برای مهار تورم افزایش دادند، بانک مرکزی ترکیه چندین کاهش نرخ بهره را اعمال کرد و آن را به ۵ر۸ رساند. بسیاری نظریه اقتصادی غیرمتعارف اردوغان را که استدلال میکند نرخهای بهره بالاتر باعث تورم بالاتر میشود، مقصر تورم سرسامآوری میدانند که در اواخر سال گذشته به ۵ر۸۵ درصد رسید و در آوریل به زیر ۴۵ درصد بازگشت. با این حال، قلیچدار اوغلو نتوانسته است رأیدهندگان را متقاعد کند که میتواند اقتصاد را احیا کند، به طوری که ۵۲ درصد از پاسخدهندگان گفتند که درباره اقتصاد به اردوغان اعتماد دارند و ۴۸ درصد گفتند که به قلیچدار اوغلو اعتماد دارند. در مقابل، درباره موضوع پناهندگان در ترکیه، به نظر میرسد رهبر اصلی مخالفان توانسته است اعتماد بیشتری را میان رأیدهندگان جلب کند. از میان پاسخدهندگان، ۵۷ درصد گفتند که در این زمینه به قلیچدار اوغلو اعتماد بیشتری دارند؛ در حالی که ۴۳ درصد گفتند که به اردوغان اعتماد دارند. اکثریت فراگیر پاسخ دهندگان ـ ۷۱ درصد ـ گفتند که پناهندگان باید هرچه زودتر به کشور خود بازگردند. فقط ۵ درصد از پاسخدهندگان گفتند که تصمیم باید به عهده آنها باشد و ۲۰ درصد گفتند که باید زمانی بازگردند که انجامش برای آنها ایمن باشد.»
نکته پایانی و بسیار مهم در محک امروز چنین است که دستاندرکاران سیاست خارجی ما، باید با نقد و بررسی نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در ترکیه، بازنگری دقیق و همهجانبه از آینده مهمترین کشور همسایه ما، در صورت پیروزی اردوغان انجام دهند. ترکیه، اصلیترین و مهمترین کشور همسایه ما است و اگر تنظیم روابط ایران ـ ترکیه به پیمان دقیق استراتژیکی، بهویژه در روابط اقتصادی و البته امنیتی برسد، آثار آن برای هر دو کشور و همه کشورهای مسلمان منطقه، تعیینکننده خواهد شد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بازار ارز به کدام سو میرود؟
✍️ وحید شقاقیشهری
نگاه معاملهگران بازار ارز این روزها به تغییرات قیمت دلار و ارائه تصویری روشن از آینده این بازار معطوف شده است. بهطور کلی دو دسته عوامل بر قیمت دلار تاثیر میگذارند؛ عامل نخست مسائل بینالمللی و انتظارات تورمی است و عامل دوم نیز مسائل و شرایط اقتصادی داخلی کشور اعم از ناترازی بودجه، ناترازی بانکی، ناترازی تجاری و غیره است.
هرچند در حال حاضر اقداماتی برای کاهش ناترازیهای اقتصادی آغاز شده، با این حال این اقدامات از کفایت لازم برخوردار نبوده و در نتیجه تلاشها برای رفع ناترازیهای یادشده هنوز به نتیجه مطلوبی نرسیده است. بر این اساس ناترازیهای اقتصادی به عنوان یکی از عوامل تاثیرگذار بر بازار ارز هنوز برطرف نشده و کماکان زمینهساز افزایش قیمت دلار میشود.
واضح است که در روزهای اخیر شدت نوسانات قیمتی در بازار ارز بیشتر شده و خبرهایی که در این بین دست به دست میشود تعیین میکند که قیمت دلار در مسیر کاهش قیمت حرکت کند و یا افزایش قیمت. یکی از این خبرها گزارههای اخیر وزیر امور خارجه است مبنی بر اینکه مذاکرات برجامی در پشت صحنه در حال انجام است و دولت مساله برجام را رها نکرده است. خبر دیگر موضوع تبادل زندانیان سیاسی میان ایران و بلژیک است. موضوع قابل توجه اینکه این قبیل اتفاقات عمدتا با میانجیگری کشور عمان صورت میگیرد. سفر سلطان عمان به ایران را نیز میتوان شاهدی بر این مدعا دانست که آزادی زندانیان سیاسی با واسطه عمان انجام شده است. برگزاری نشست شورای حکام در خرداد ماه نیز خبر دیگری است که این روزها بر روند معاملات ارزی در بازار اثرگذار بوده با این حال این خبر برخلاف دو خبر دیگر باعث تغییر جهتگیری بازار به سمت افزایش قیمت شده است.
مسائل یادشده هرچند بر قیمت ارز در بازار تاثیرات آنی و کوتاهمدت میگذارند اما آنچه میتوانست تاثیر بلندمدت بر قیمتها در بازار ارز داشته باشد رفع تحریمها و احیای برجام است. واقعیت این است که ایران فرصت برجام را طی حدود دو سالی که دموکراتها بر سر کار آمدهاند از دست داده و این نگرانی را تقویت کرده که برجام بعد از زمان طولانی صرفشده برای رفع تنشها سرنوشت مشخصی نداشته باشد. این مساله زمانی روشنتر میشود که بدانیم در سال جاری انتخابات درونحزبی آمریکا را در پیش داریم و هر دو کاندیدای احتمالی جمهوریخواهان یعنی دونالد ترامپ و ران دسنتیس (فرماندار فلوریدا) مواضع تندی نسبت به ایران دارند. موضع تند کاندیداهای یادشده برای انتخابات درونحزبی آمریکا میتواند یکی از نگرانیهای جدید در عرصه سیاست خارجی ایران و تشدیدکننده انتظارات تورمی در ماههای پیشرو باشد.
مساله بعدی نیز در پیش بودن انتخابات بینحزبی آمریکاست که پیشبینی میشود در شش ماه آینده نامزدهای انتخابات از دو حزب دموکرات و جمهوریخواه مناظرات انتخاباتی خود را آغاز کنند و آماده آغاز انتخابات در آبانماه سال آینده شوند. بدون شک مسائل مرتبط با ایران در کنار مسائل مرتبط با چین جزو مباحث چالشبرانگیز بین کاندیداهای درونحزبی و بینحزبی خواهد شد. در شرایط کنونی به نظر نمیرسد آمریکاییها حاضر به آمدن پای میز مذاکره باشند و رییسجمهور کنونی آمریکا نیز دیگر تمایلی برای تداوم مذکرات با ایران ندارد. با این تفاسیر میتوان اذعان کرد که ایران فرصت طلایی مذاکرات و رفع تحریمها را با روی کار آمدن دموکراتها بر سر کار طی سه سال گذشته از دست داده است.
انتظار میرود دولت و به ویژه بانک مرکزی با یک تقویم بینالمللی مبتنی بر انتظارات، خود را برای تلاطمهای جدید قیمتی در بازار ارز آماده کنند. همانطور که خبر سفر پادشاه عمان به راحتی توانست قیمت دلار را کاهش دهد این احتمال نیز وجود دارد که با شروع مناظرات درونحزبی و برونحزبی در آمریکا و یا تشدید شیطنت برخی کشورهای اروپایی انتظارات تورمی در ایران بار دیگر تشدید و زمینهساز التهابات قیمتی در بازار ارز شود. با تصویری که از آینده سیاسی کشور داریم، در خوشبینانهترین حالت میتوان دامنه نوسان قیمت دلار را در محدوده ۵۰ هزار تومان پیشبینی کرد. با در نظر گرفتن سه مساله کاهش قیمت جهانی نفت، در پیش داشتن انتخابات درونحزبی و برونحزبی آمریکا و همچنین رویکرد اروپاییها در خصوص ایران و مواضع سختگیرانهای که در قبال کشورمان در پیش گرفتهاند اما، دولت باید خود را برای تشدید انتظارات تورمی و احتمال رشد دوباره قیمتها در بازار ارز به واسطه تحولات بینالمللی آماده کند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 چرخه ویرانگر فقر
✍️ عباس عبدی
یکی از مشکلات روزنامهنگاران برای نوشتن در ایران، برچسبهای جناحی و سیاسی بر مطالب آنان است. از آنجا که سیاستمداران بهطور متعارف مشکلات رقبای خود را برجسته و نقاط ضعف خود را نفی میکنند و برعکس؛ تصور این است که روزنامهنگاران نیز باید چنین کنند، در حالی که واقعیت چنین نیست و فارغ از اینکه چه جناحی در مصدر کار باشد، باید حقایق را منتشر و تحلیل کرد. البته ممکن است برحسب سلایق و علایق این کار قدری سوگیرانه انجام شود، ولی نباید حقیقت را فدای سیاست کرد. یادداشتهای انتقادی بنده نیز مشمول این رویکرد ناصواب میشود و طرفداران دولت نگاه سیاسی به آن میکنند. در حالی که مساله طرح حقیقت اجتماعی است و باید رویکرد خود را اصلاح کنند و خود را شناخت این حقایق محروم نکنند. در این یادداشت بهطور مختصر به مساله فقر و کمتوجهی به آن اشاره میکنم.
فقر را با یک مثال ساده به دو بخش تقسیم میکنم. اگر فرض کنیم درآمد روزانه یک خانوار ۴ نفری زیر ۵۰۰ هزار تومان باشد آن خانوار فقیر محسوب شود، در این صورت ما با دو نوع فقر مواجه هستیم، اول با خانوادههایی که درآمد روزانه آنان در گذشته پیش از این مبلغ بوده (به قدرت خرید امروز) و اکنون به زیر این مبلغ آمده، دوم کسانی که در گذشته نیز کمتر از این رقم داشتهاند و اکنون هم درآمدشان زیر این خط است، حتی ممکن است بهتر هم شده باشند، یعنی اگر ۳۰۰ هزار تومان درآمد روزانه داشته، الان ۴۰۰ هزار تومان شده است. این دو نوع فقر آثار به کلی متفاوتی بر زندگی خانوار دارند. یک تقسیمبندی دیگر این است که افراد جدیدا فقیر شده یا از پیش فقیر بودند، ولی در جامعه نابرابری کمتر یا بیشتر میشود. در واقع اگر عدهای فقیر هستند یا فقیر شدهاند این مساله برای طبقات ثروتمند هم به صورت کاهش درآمد رخ دهد؛ فاصلههای طبقاتی زیاد نشده حتی کمتر هم شده است. حالت معکوس این است که خانوارها فقیر میشوند، در حالی که شکاف طبقاتی یا همان ضریب جینی نیز بیشتر میشود. از تقاطع این دو طبقهبندی ۴ نوع فقر را میتوانیم ببینیم. اول فقیر بودهاند و اندکی بهبود یافتهاند و فاصلههای طبقاتی نیز کم شده است. این حالت عوارض خاصی ندارد، فقرا را به آینده خود و جامعه امیدوار میکند. دوم اینکه فقیر بودهاند و اندکی هم بهبود یافتهاند، ولی ثروتمندان به نسبت بیشتر از آنان رشد کردهاند و فاصله طبقاتی بیشتر شده است، این وضعیت نیز کمابیش امیدوارکننده است، هرچند نطفههای اعتراض را درون خود دارد. سوم فقیر نبودهاند، اکنون فقیر شدهاند، در عین حال همه دچار این وضع شدهاند به ویژه طبقات بالا نزول به نسبت بیشتری کردهاند، تحمل این وضع برای خانواده فقیر شده سخت است، ولی از برخی جهات فشار را تحمل میکنند، هر چند در نهایت زمینهساز عصیان است، برحسب اینکه علت این فقیر شدن چه باشد. اگر حوادث طبیعی باشد، وضعیت قابل تحمل میشود، ولی اگر ناکارآمدی دولت و جامعه باشد به مهاجرت و عصیان ختم خواهد شد. چهارمین شکل که از همه بدتر است اینکه برخی فقیر شوند و در عین حال شکاف طبقاتی نیز بیشتر شود. این وضعیت فاجعهبار است و ترکیب آن با دیگر شرایط منفی جامعه خطرناک است. به نظر میرسد که وضعیت غالب فقر در ایران از نوع اخیر است. چرا؟
طی ۱۷ سال گذشته یعنی از سال ۱۳۸۵، تعداد فقرای جامعه بیش از دو برابر شده است. یعنی اگر در سال ۱۳۸۵، جمعیت فقیر ایران حدود ۱۱ میلیون نفر بود، اکنون به حدود ۲۵ میلیون نفر رسیده است. به عبارت دیگر در این فاصله به جای آنکه از تعداد فقرا کم شود بیشتر هم شده است. البته بسیاری از کسانی هم که هنوز به زیر خط فقر پرتاب نشدهاند، در حال نزدیکتر شدن به خط فقر هستند. از سوی دیگر شکاف طبقاتی نیز بیشتر شده است. ضریب جینی که زمانی به حدود ۳۷/۰ رسیده بود، در ادامه به حدود ۳۹/۰ و اکنون به احتمال فراوان به بالای ۴۰/۰ رسیده است. وضعیت عمومی جامعه نیز این حس را به خوبی نشان میدهد، ضمن اینکه منبع درآمدها به گونهای است که همچنان رانت نقش مهمی در ثروتاندوزی دارد. بنابراین ما با بدترین نوع فقر مواجهیم.
این فقر یک ویژگی مهم دیگری هم دارد و آن وضعیت تشدیدکنندگی آن است. به عبارت دیگر خانوارها برای زنده ماندن دست به اقداماتی میزنند که آنان را فقیرتر میکند. تحصیل، آموزش، بهداشت و سایر امور رفعکننده فقر را از سبد مصرفی خانوار حذف میکنند در نتیجه در آینده فقر را تشدید میکنند. در سطح جامعه نیز نیروهای نخبه و تحصیلکرده و کارآمد اقدام به مهاجرت میکنند و بزرگترین سرمایه کشور که سرمایه انسانی است خارج میشود و این نیز فقر را در سطح کلان تشدید میکند و جامعه را وارد چرخه فقر میکند. در یادداشت بعدی به ویژگیهای دیگر فقر و خروج از این وضعیت اشاره خواهد شد.
🔻روزنامه شرق
📍 خرافات و سینمای سیاسی ایران(۳)
✍️ کیومرث اشتریان
اینکه چرا به سینمای سیاسی ایران و خرافات میپردازم به این دلیل است که محتوای این جریان و پیام سیاسی آن زنده است و با جلوه «روشنفکری-حزبالهی» که دارد، سبب میشود بخش درخور توجهی از جوانان، کارگردانان، نویسندگان و منتقدان سینمایی را به خود جذب کند. دلیل دیگر آنکه این تفکر در عرصه سیاسی هم حضور دارد و درواقع با بررسی آن به نقد این تفکر سیاسی میپردازم. این تفکر، ماشین دولت را بهصورت ملکی، فرقهای و ماورایی (از جنس موجودات مشاهدهنشدنی) میبیند. از همینجاست که نقطه عزیمت ادعاهای واهی در همه حوزههای سیاسی و سیاستگذاری شکل میگیرد و از سیاست خارجی تا محیط زیست، فرهنگ، رسانه، علوم پزشکی و علوم اجتماعی را در بر میگیرد و کشور و نظام را به ناکجاآباد میبرد. رابطه دولت، نظام و سرمایههای ملی را با عالم واقع میبُرد و ما را در عرصه سیاست داخلی و خارجی به انزوایی فکری میکشاند. این انزوا در مقایسه با انزوای بینالمللی که از سوی شماری از کشورهای زورگو و قدرتمند ایجاد شده، بسیار خطرناکتر است. این انزوا سیستم را همچون بیماری روانی و افسرده به گوشهای در دنیایی خیالی پرتاب میکند و رابطه ذهنی سیاستمداران را با ملت خویش قطع میکند. «او در خیال خویش و ما در میان جمع/ در حیرتم که شرح هجران چگونه کنم؟». سیاستمدار به «مبحث عوالم» مشغول میشود (یعنی ورود و دخالت عملیاتی لشکر شیطان در این عالم) و آیهای از قرآن مجید مستمسکی قرار میگیرد تا امور زمینی را به عوالمی مجهول نسبت دهیم که محصول جنگیران است.
از همینجا نقد سیاسی فیلم «ملک سلیمان نبی(ع)» را میآغازم. به نظرم این فیلم زبان حال تفکری سیاسی در ایران است که اگر نگوییم حاکم، همچنان زنده و تأثیرگذار است. این فیلم برای تحلیل خرافات سیاسی در ایران ارزش نمادین دارد؛ بهویژه از آنرو که بعضا طراحان و ایدئولوگهای آن همچنان تأثیرگذار صحنه سیاست و سیاستگذاری در ایران هستند. صحنه ابتدایی این فیلم جادوگری را نمایشش میدهد که در پی ارتباط با عالم دیگر است و نیروهایی اهریمنی را اینگونه به جهان فرامیخواند: «آن که سجده نکرده و نمیکند، خدمتگزارانش را فرامیخوانم» و در ادامه پیروان حضرت سلیمان میگویند: «تاکنون وسوسه میکردند، اما اکنون مستقیما بر ما اثر میگذارند. اجنه و شیاطین که در دنیای خود به سر میبرند، بهزودی خشن و غلیظ شده و به ما نزدیک و نزدیکتر میشوند و وارد دنیای ما خواهند شد». سراسر فیلم برداشتی غیرمستند و خرافاتی از آیه ۳۰ سوره مبارکه انبیا است: «أوَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَروا أنَّ السَّماواتِ و الأرضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما و جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أ فَلا یُؤْمِنُونَ؛ آیا کافران نمیدانند که آسمانها و زمین بسته بودند، ما آنها را گشودیم و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم؟ چرا ایمان نمیآورند؟». تفسیر علامه طباطبایی و البته دیگر مفسران از این آیه ناظر بر این است که آسمان زمانی بسته بود و نمیبارید و زمین چیزی نمیرویانید و با فتق و گشودهشدن آن دو، باران بارید و زمین رویانید و خداوند همه چیز را از آب زنده کرد. اما برداشت فیلم از این آیه چیز دیگری است که تحت عنوان «مبحث عوالم» ارائه میشود (اجنه و شیاطین وارد دنیای ما خواهند شد). تفسیری که حتی موجب نقد یکی از وعاظ جریان اصولگرا نیز شده است. این برداشت و البته نکات دیگری که در فیلم هست و مجال بررسی همه آن نیست، تأثیری اساسی بر درک سیاسی برخی افراد در درون حاکمیت داشته است. نتایج این درک سیاسی به این قرار است:
- نگاه به دولت و حکومت، نگاه مُلک و مالکیت است. خود را با حضرت سلیمان و اصحاب ایشان یکی میانگاریم. نگاه مالک و مملوکی به حکمرانی، بنیان اندیشه سیاسی ما را شکل میدهد.
- مخالفت با ما ناشی از این است که موجوداتی به هیبت ابرهای تیره از عوالم دیگر جدا شدهاند و به درون شما رسوخ کردهاند و شما را تحت تأثیر قرار دادهاند. مخالفت با ما نه از روی فکر و اندیشه، بلکه نتیجه حلول مستقیم شیاطین در مخالفان است.
- فیلم نشان میدهد علمای یهود و مخالفان حضرت سلیمان اعتراض میکنند که مشکل آن حضرت ناکارآمدی است و اگر از ما در اداره امور کشور کمک میگرفتید، به چنین وضعی گرفتار نمیشدید. پس مخالفان ما هم به این دلیل با ما مخالف هستند که آنان را در اداره کشور سهیم نکردهایم.
- علمای یهود میگویند «حکومتداری تجربه میخواهد، تجربه!» به همینسان مخالفان دولت ما هم به سیاق مخالفان حضرت سلیمان به ما میگویند تجربه حکومت ندارید.
اینها و بسیاری دیگر از چنین مواردی، روح فیلم را تشکیل میدهد و برای امروز ما خرافات و جعلیاتی را مبنای مناسبات سیاسی، اقتصادی و بینالمللی قرار میدهد. این جعلیات همچون پردهای آهنین، باورمندان به خرافات را از واقعیات دور میکند تا جایی که روابط بینالملل را به چنین سطحی برسانید که «مرگ پادشاه عربستان از نشانههای نزدیکی ظهور است؛ حکومت شیطان تصمیم گرفته است خودش جریان سفیانی را راه بیندازد؛ حکم دولتی خود را از امام زمان(ع) میگیریم؛ سیاستها و طرح و آییننامههای ما طرح امام زمان(عج) است؛ اخبار غیبی فلان مرتاض تحقق پیدا میکند؛ صهیونیستها در پی شناسایی و ترور امام زمان هستند و...». اشتباه نگیرید! اینها فقط محدود به مسئولان بعضا سادهدل دولتهای نهم و دهم نیست؛ شهر آلودهتر از اینهاست، این هم نمونه جدیدتر: «قواعد در عرصه سیاست، اقتصاد و... قواعد معرفتی است که از سوی خدا مشخص شده است. با این قواعد بهراحتی میتوان پیشبینی کرد که چه میشود». با برداشتی ناصواب از فلسفه تاریخ، بهکلی از تجربه عینی میگسلیم و مثلا در مذاکرات بینالمللی به کلیگوییهایی در باب فلسفه تاریخ بسنده میکنیم تا از محتوای مذاکره و شبکه تحریم بانکی که روزبهروز تنگتر میشود، غفلت کنیم. البته این متضمن این معنا نیز هست که این ماییم که مجری دقیق این قواعد هستیم.
نکته مهم دیگر این است که جمعیت هدف بسیاری از این خرافات اتفاقا برخی مدیران و مسئولان صادق، دیندار و متشرع هستند که بازیچه میشوند. چنین مدیران متشرعی به خیال اینکه اگر از پذیرش چنین جعلیاتی سر باز زنند مرتکب گناه کبیرهای شدهاند، خود را چشموگوشبسته به چنین اوهامی میسپارند و گاه سیاستهای خود را با الهام از این خرافات سامان میدهند. در چنین فضایی است که شما برای امام زمان اتوبان احداث میکنید، سرنوشت آب کشور را به قضا و قدر میسپارید، ارتباطات شبکه بانکی بینالملل را به هیچ میانگارید، فاصله خود را تا ابرقدرتشدن دو بند انگشت میبینید و... .
سینمای خرافات دقیقا در همین راستا عمل میکند و از صداقت، دینداری و علاقه به معنویت ابزاری خرافی برای گمراهی جوانان و «روشنفکران حزبالهی» میسازد و آنها را در دستگاههای حکومتی و ازجمله و بهویژه در صداوسیما، بهعنوان لشکر باورمند و غرورآفرین خرافه، سامان فکری و سیاسی میدهد و بدینسان «عصر نادر»ی را در «افقِ» مبارزه در «آرماگدون» برای خود ترسیم میکنند. سینمای خرافه همین است.
🔻روزنامه مردمسالاری
📍 تداوم حضور اردوغان بر مسند ریاست
✍️ سیفالرضا شهابی
بعد از چندین ماه تبلیغات انتخاباتی در ترکیه و افزایش تنش بین احزاب و شخصیتهای سیاسی شناخته شده در این کشور و به وجود آمدن دو قطبی در جامعه، در نهایت در روز یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ مصادف با چهاردهم می ۲۰۲۳ در سراسر ترکیه انتخابات برگزار شد. از آنجایی که هیچکدام از سه نامزد موفق نشدند آرای لازم ۵۰ درصد به اضافه یک را کسب کنند همانطور که تا حدودی از قبل قابل پیش بینی بود دو مرحلهای شد. امروز یکشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۲(۲۸ می ۲۰۲۳) انتخابات مجددا برگزار خواهد شد. باید در انتظار بود تا دید کدام یک از دو نامزدی که به فینال رسیدند برای پنج سال آینده در کاخ ریاست جمهوری مستقر شوند.
انتخابات ترکیه توجه خیلیها را در داخل ترکیه و کشورهای همسایه از جمله ایران و سطح جهانی به خود جلب کرده است تا جایی که آن را یکی از مهمترین رویدادهای انتخاباتی قرن بیست و یکم قلمداد کردند که در بر گیرنده نکاتی حائز اهمیت به شرح زیر است:
۱- درصد بالای شرکت کنندگان - در انتخابات دو هفته قبل، از ۶۴ میلیون واجدین شرایط برای رای دادن، ۸۸ درصد واجدین شرایط شرکت کردند گر چه بعضیها تعداد بالای شرکت کنندگان را ناشی از ماده ۲۵ قانون شماره ۲۹۸ احکام اساسی انتخابات میدانند که عدم شرکت در انتخابات ترکیه را جرم دانسته و جریمه مالی یا محرومیت احتمالی از خدمات عمومی در نظر گرفته است ولی علت اصلی انبوه رای دهندهگان محدود به این قانون نیست. اگر این قانون در مورد بخشی از جامعه صادق باشد نمیتواند دلیل اصلی برای تمام رای دهندگان در نظر گرفت. علت شرکت گسترده مردم به خاطر دو قطبی شدن شدیدی بود که بر اثر تبلیغات نامزدها بر جامعه ترکیه حاکم شده بود. در هر انتخابات با دو قطبی شدن، تعداد زیادی را به پای صندوق میآورد برای مثال انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا، تعداد شرکت کنندگان در تاریخ انتخاباتی این کشور بی سابقه یا کم سابقه بود.
۲- دو قطبی شدن - علل متعدد برای دو قطبی شدن وجود دارد از جمله: حضور طولانی مدت اردوغان در راس هرم قدرت در ترکیه به مدت بیست سال بطوریکه از نخست وزیری وی شروع شد و به ریاست جمهوری رسید این دوران طولانی سبب خستگی روحی در مردم ترکیه شد بخشی از جامعه بر آن شدند تا تغییراتی در راس هرم بوجود آورند با توجه به این که در سالهای اخیر اقتصاد ترکیه بعد از دورانی از شکوفایی، دچار بحران شد و با این که تحت تحریم نیست تورم بی سابقه و افسار گسیختهای جامعه را در بر گرفت و بر نارضایتی افزود این مساله انگیزهای شد تا فریاد مخالفان اردوغان بیشتر شنیده شود و جامعه را به دو قطب بکشانند البته زلزله پر تلفات اخیر نیز مورد تبلیغات گسترده رقبای وی قرار گرفت و مخالفان سعی کردند چهره اردوغان را تخریب و به فضاسازی شدید علیه وی دست زدند.
۳- اختلاف با غرب - اردوغان که در سالهای ابتدایی رسیدن به قدرت وعده الحاق این کشور به اتحادیه اروپا را داده بود بعد از تلاشهای فراوان به خاطر کارشکنی اروپاییها موفق نشد به وعده اش دست پیدا کند و این ناکامی سبب شد بتدریج از غرب نا امید و سر خورده بشود نگاه به شرق در دولت ترکیه تقویت شد به این ترتیب بین ترکیه و غربیها کدورت بروز کرد.
در این انتخابات غربیها برای حذف وی، از رقیب انتخاباتیش شدیدا حمایت کردند و در سایه تبلیغات وسیعی که علیه وی و به نفع رقیبش صورت گرفت اردوغان را در تنگنا قرار دادند تبلیغات علیه وی توسط رسانههای غربی به حدی بود که بی بی سی فارسی در روز انتخابات اعلام کرد: «آقای قلیچدار اوغلو نامزد یک ائتلاف گسترده اپوزیسیون شانس واقعی برای پیروزی در انتخابات امروز است.»
۴- با توجه به تبلیغات گستردهای که علیه اردوغان در داخل و خارج ترکیه انجام گرفت و مشکلات داخلی ایجاد شده در زمینه اقتصادی و سیاسی به خصوص بعد از کودتای نافرجام طرفداران فتح الله گولن علیه او در سال ۲۰۱۶ و دستگیریهای گسترده، مع الوصف رئیس جمهور ترکیه توانست با اختلاف نزدیک به پنج درصد از رقیب انتخاباتیش جلو بیفتد.
آنچه در این یادداشت در مورد نفوذ اردوغان در ترکیه باید به آن اشاره کرد از یک سو، محبوبیت اردوغان در بین تودههای مردم و اقشار متوسط و پایین دست جامعه است که در اعتقادات مذهبی با اردوغان مخرج مشترک دارند و از دیگر سو، زیرکی و ذکاوت سیاسی است که اردوغان از آن برخوردار است و میداند با برگهایی که در اختیار دارد چگونه در داخل ترکیه و سطح منطقه و در روابط بینالملل و حفظ موازنه بین شرق و غرب از آن استفاده کند. اگر در دو هفتهای که از انتخابات قبل گذشت، اردوغان میتوانست دیداری با بشار اسد داشته باشد در افزایش آرایش تاثیر گذار بود ولی حمایت «سینان اوغان» یکی از سه نامزد دوره اول از اردوغان به پیروزی وی کمک خواهد کرد و احتمال قوی برنده اردوغان است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست