چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 شمسی /5/15/2024 11:00:48 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 رشد بازار واقعی است؟
✍️ حسین مریدسادات
شاخص کل نماینده وضعیت سبدهای مردم نیست. در ابتدای این مقاله کافی است که نگاهی به شاخص کل بیندازیم، همه‌چیز گویا و گواه این است که شاخص کل به‌صورت کاملا دستوری و با الگوریتم‌های متنوع در روزهای منفی بازار مدیریت می‌شود و در نهایت یک سیکل نزولی فرسایشی ٢٠ روزه را می‌توان با دو روز صعودی پوشش داد.

اتفاقی که بارها در سال‌های گذشته رخ داده است و این روزها بسیاری از سهامداران نگران این هستند که باز هم یک سناریوی نخ نمای مهندسی شاخص کل اتفاق بیفتد.

با تحلیل زمانی روند حرکتی بازار می‌توان به این نتیجه پی برد که رفتار شاخص کل بر مبنای طبیعت بازار نیست.

این بدان معناست که شاخص کل فاصله حداقل ٥٠٠ هزار واحدی با عدد حقیقی خود دارد. رشد ١٢٠ هرار واحدی دو روز گذشته بر این سناریو مهر تایید می‌زند و سوال بسیاری از سهامداران این است که چه زمانی سن مهندسی شاخص کل به اتمام می‌رسد؟ رشد سه روز گذشته شاخص کل ١٧ روز زیان فرسایشی یک ماه گذشته را پوشش داد و با یک محاسبات ساده می‌توان دریافت که در همین مدت مشابه سبد سهامداران حداقل ٢٠ الی ٣٥ درصد زیان را شناسایی کردند! در سال ١٤٠١ فرازو نشیب‌های بسیاری برای فعالان بازار بورس اتفاق افتاد و همه عوامل باعث شدند که بورس جامانده‌ترین بازار این روزها باشد، اما این جاماندگی در شاخص کل و اعداد و ارقام محاسباتی دولتمردان قابل مشاهده نیست. امیدواریم که در سال ١٤٠٢ شاهد چنین دستکاری‌های سازمان یافته در بازار بورس نباشیم و بازار سرمایه هم جزو اولویت‌های بدنه مدیریتی دولت باشد.

از نظر مولفه‌های تورمی و توجه به جاماندگی بازار سرمایه نسبت به بازارهای موازی، هر روز می‌تواند کف جدیدی برای بازار به شمار‌آید. اگر بازدهی بورس تهران را نسبت به سایر بازارها در سه سال گذشته مقایسه کنیم، این بازار به‌شدت جاماندگی دارد. می‌توان بیان کرد در حال حاضر طلا با دلار ۶۰ تا ۷۰ هزار تومانی، مسکن با دلار ۵۵ تا ۶۰ هزار تومانی معامله می‎‌شود، بورس همچنان با دلار ۲۸ هزار و ۵۰۰ تومانی در حال معامله است. شرایط شاخص کل از دید تکنیکال گویای آن است که موج چهار اصلاحی بازار پایان یافته و موج پنج آغاز شده است. هدف این موج نیز محدوده یک میلیون و ۷۵۰ هزار تا یک میلیون و ۸۰۰ هزار واحد شاخص کل است.اما هزار و یک مولفه است که در راه این رشد تاثیرگذاراست؛ از جمله این مولفه‌ها می‌توان به نوع سبد چیدن هر فعال بازار سرمایه که چه سهامی را در پرتفوی خود انتخاب کند، ریسک‌های بودجه و مقدار فروش اوراق توسط دولت در سال آتی و همچنین ریسک‌های سیستماتیکی نظیر دخالت بی‌موقع شورای رقابت در روند طبیعی بازار اشاره کرد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 دو سناریو از اقتصاد ایران
✍️ دکتر مرتضی ایمانی‌راد
با آغاز تحریم‌های نفتی در ابتدای دهه۱۳۹۰، تورم به سطح بی‌سابقه‌ای رسید؛ اما با انتخاب روحانی به‌عنوان رئیس جمهور، تورم آرام گرفت و طی پنج سال به کمتر از ۱۰درصد رسید. از سال۹۷ به بعد تاکنون تورم به مرور و با میزان بالایی در حال افزایش بوده است. این افزایش آن‌چنان قابل توجه است که بسیاری از اقتصاددانان کشور را نگران کرده است.
حال پرسش اساسی این است که چرا برای مهار تورم کماکان از سیاست‌هایی که جواب نداده است، استفاده می‌شود و اساسا چرا چنین تورمی که هم از نظر تاریخی و هم از نظر مقایسه بین‌المللی بی‌سابقه است در سال‌های اخیر در کشور شکل گرفته است؟

آنچه به نظر نگارنده می‌رسد این است که سیاست‌های پولی در ایران در بسیاری از سال‌های بعد از انقلاب به ابزاری برای پوشش ناکارآمدی‌ها یا تامین هزینه‌های سیاسی به‌کار گرفته شده است. یعنی نه تنها از آنها به‌عنوان ابزار پولی بسیار قوی برای تعادل قیمت‌ها با کالاها استفاده نشده، بلکه حجم پول به متغیری وابسته تبدیل شده که به‌طور مستمر به نیازهای دولت‌ها قفل شده است. این نیاز مستمر هم در بنیان‌های خود چیزی به جز رشد ناکارآمدی و رشد هزینه‌های سیاسی نبوده است. بنابراین وقتی عدم کارآیی به‌طور مستمر افزایش می‌یابد، نیاز به نقدینگی برای دولت برای جبران عدم کارآیی‌ها بیشتر می‌شود و این خود متغیر وابسته حجم پولی را وابسته‌تر می‌کند. اینجاست که رابطه تولید و حجم پول برهم می‌خورد و به دنبال خود تورم ایجاد می‌کند. حال هر چه این ناکارآمدی بیشتر شود، حجم پول و به دنبال آن تورم بیشتر خواهد شد. این دلیل عمده‌ای است که به‌رغم شناخت سیاستگذار از سیاست‌های پولی، عملا نمی‌تواند کاری برای تورم انجام دهد.

در واقع دولت‌ها حجم نقدینگی را بزرگ کردند تا مشکلات خود را حل کنند؛ اما همین حجم نقدینگی با بزرگ‌تر شدن، خود به مشکل بزرگ‌تری تبدیل شد. هم‌اکنون نقدینگی از نظر اندازه و رشد بسیار بزرگ‌تر از توانایی دولت‌ها شده و یکی از دلایل رشد تورم فزاینده در کشور است (که از سال۹۷ به‌طور مستمر در حال افزایش بوده و در دو سال گذشته به بالاترین نرخ از زمان جنگ جهانی دوم رسیده است).
در سال۱۴۰۲ ما با دو سناریوی اجتناب‌ناپذیر مواجهیم؛ طبق سناریوی اول تورم به همین ترتیب افزایش می‌یابد و در هر دوره افزایش، دولت را برای کنترل آن ضعیف‌تر می‌کند. در نتیجه باید انتظار داشته باشیم که تورم حدود ۵۰درصدی سال جاری به تورمی بالاتر در سال آینده برسد. در سناریوی دوم ممکن است با اقدامات پیشگیرانه (و نه الزاما درست) دولت بتواند نرخ تورم را کنترل و آن را از سال جاری کمتر کند. در این صورت اقتصاد ایران با رکود مواجه می‌شود که این خود کسری بودجه دولت را به‌دلیل عدم توانایی در وصول مالیات‌ها بیشتر می‌کند. تحویل این شیوه مالیات‌ستانی به دنبال خود رکود بیشتری را به اقتصاد تحمیل می‌کند.

در مجموع با توجه به اجرای تحریم‌های شدیدتر در دولت بایدن، به نظر می‌رسد که سال۱۴۰۲ سال بسیار سختی برای سیاستگذاران باشد. در سال آینده ما مواجه می‌شویم با انبوهی از کاستی‌های دولت‌های قبل و دولت موجود که این کاستی ها تجمیع یا انباشت اشتباهاتی است که در تاریخ ۴۴ساله اقتصاد ایران رخ داده است. حل این دو مشکل هم فراتر از توان سیاست‌های اقتصادی است؛ زیرا علت بنیادین آن از ناکارآمدی سیاستی ریشه گرفته است. بنابراین باید راه‌حل آن را در اقدامات رادیکال غیر اقتصادی جست. اقداماتی که به واسطه کاهش سرمایه اجتماعی دارای هزینه و ریسک بالایی است.


🔻روزنامه کیهان
📍 مدعیان اصلاحات این عکس را قاب بگیرند!
✍️ مسعود اکبری
این سنت الهی است که هرکس ولایت شیطان را بپذیرد، شیطان
او را تحقیر کرده و از او درس عبرتی برای تاریخ می‌سازد. خداوند متعال در بخشی از آیه ۲۹ سوره مبارکه فرقان می‌فرماید: «وَکَانَ الشَّیطانُ لِلإِنسانِ خَذُولا؛ و شیطان همیشه تحقیرکننده(خوارکننده) انسان بوده است.» یکی از مصادیق این آیه از قرآن، تصویری است که اخیرا از رئیس‌جمهور آمریکا و رئیس‌جمهور اوکراین منتشر شده است. در این تصویر، بایدن با تبختر و چهره‌ای سرد پشت میز نشسته و زلنسکی با وضعیتی اسفناک و تحقیرآمیز، همچون رعیت در مقابل ارباب، گوش به فرمان و خبردار ایستاده است.
اوکراین همان کشوری است که پس از فروپاشی شوروی، بعد از آمریکا و روسیه سومین قدرت اتمی جهان بود. اما این کشور به‌واسطه فرمانبرداری از آمریکا، در سال ۱۳۷۳ با امضای معاهده بوداپست متعهد شد که کلیه سلاح‌های هسته‌ای خود را تحویل دهد و در مقابل آمریکا و انگلیس تعهد کردند که از امنیت و تمامیت ارضی اوکراین در مقابل هرگونه تجاوز خارجی حمایت کنند. اوکراین به این تعهد خود به‌طور کامل عمل کرد اما از آن به بعد به یک کشور حاشیه‌ای و آسیب‌پذیر تبدیل شد.
چندی پیش «یوری کاستنکو» سیاستمدار معروف اوکراینی در قسمتی از کتاب «اوکراین و خلع سلاح هسته‌ای» نوشته بود: «همه ما (اوکراینی‌ها) فریب خوردیم و برای معاهده بوداپست دست زدیم، بنابراین همه ما مقصریم. خلع سلاح با توافق و کف و سوت ملت اوکراین و با حمایت رسانه‌ای و تبلیغاتی انجام شد. اما اکنون مشخص شده که آن ارزیابی‌ها کاملا اشتباه بوده است. گویی اوکراین، عراق دوم شده که نظام آن با تهاجمی بین‌المللی سرنگون شد و در حال حاضر به سمت تکه‌تکه شدن و غرق‌شدن در بحران‌های گوناگون پیش می‌رود.»
«ولودیمیر زلنسکی» رئیس‌جمهور فعلی اوکراین، یک سلبریتی و بازیگر کمدین بوده است. وی پیش از آنکه به ریاست جمهوری اوکراین برسد در اظهارنظری گفته بود: «شعار من تبدیل ‌کردن جهان به جایی بهتر؛ جهانی روشن‌تر و خوشحال‌تر با کمک‌ گرفتن از تمام ابزارهایی که در اختیار داریم.» وقتی این سلبریتی کمدین، به ریاست جمهوری رسید، این شعار خود را عملیاتی کرد. به نظر شما زلنسکی چگونه اوکراین را به جایی بهتر، روشن‌تر و خوشحال‌تر تبدیل کرد؟! وی پس از نشستن بر کرسی ریاست جمهوری از قانونی شدن فروش و استعمال ماریجوانا، قمار و روسپی‌گری حمایت کرد و انجام سقط جنین را فاقد منع قانونی و آزاد اعلام کرد.
اما این همه ماجرا نیست، این سلبریتی سابق و رئیس‌جمهور فعلی، با فرمانبرداری از آمریکا، اوکراین را به یک جهنم تبدیل کرد. ۸ هزار کشته، ۱۳ هزار زخمی، ۱۳ میلیون آواره، ۱۲۷ میلیارد دلار خسارت به زیرساخت‌های اوکراین، حدود ۵۰ میلیارد دلار خسارت به کسب و کارها و مشاغل و... تنها بخشی از جهنمی است که زلنسکی به مردم اوکراین تحمیل کرد. و البته این نتیجه اعتماد مردم اوکراین به یک سلبریتی دلقک و از آن مهم‌تر اعتماد مردم این کشور به وعده‌های سرخرمن مقامات آمریکایی و اروپایی است.
بله، این سنت الهی است که هرکس ولایت شیطان را بپذیرد، شیطان او را
تحقیر کرده و از او درس عبرتی برای تاریخ می‌سازد. حدود ۱۰۰ سال پیش
در همین ایام «رضا پالانی» با کودتای انگلیسی بر سر کار آمد.
وی همان شخصی است که رسماً توسط یک دولت خارجی روی کار آمد و از یک سرباز ساده که نگهبانی اصطبل سفارت هلند را برعهده داشت، به پادشاهی ایران رسید.
رضا پالانی را انگلیسی‌ها با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ سر کار آوردند و ۱۳۰۴ به پادشاهی رساندند و به‌واسطه این دیکتاتور، بساط مشروطیت و قانون نیم بند را نیز برچیدند. شهریور ۱۳۲۰ هم که اقتضای منافعشان در جنگ جهانی دوم، اشغال ایران و کمک به شوروی در مقابل ارتش هیتلر بود، رضاخان را مانند دستمال مصرف شده دور انداختند و فرزند بی‌شخصیت‌تر و سرسپرده‌تر او را به ملت ایران تحمیل کردند.
یکی از وابستگان به رژیم پهلوی نقل می‌کند که «در اوایل رفتن رضاشاه که هنوز تکلیف سلطنت در ایران درست معلوم نشده بود، سفیر انگلیس در تهران به کسی که از طرف محمدرضا پهلوی به او مراجعه کرده بود که تکلیف خودش را بداند، می‌گوید که چون بر طبق اطلاعات ما، محمدرضا به رادیو برلین گوش می‌کند و پیشرفت‌های آلمان را روی نقشه پی می‌گیرد، پس مورد اعتماد ما نیست. آن شخص، خبر را به محمدرضا می‌دهد. او هم گوش کردن به رادیو برلین را ترک می‌کند و کنار می‌گذارد! آن‌وقت سفیر انگلیس می‌گوید: «الان دیگر عیبی ندارد؛ می‌شود او را به سلطنت انتخاب کرد».» و حاکمیت این خاندان منحوس موجب شد که ملت ایران چندده سال روی آزادی و انتخابات و استقلال و عزت و پیشرفت را ندید.
و اما قاب عکس عبرت‌آموز بایدن و زلنسکی، ذهن را به یاد یک قاب عکس مشابه در دوران رژیم پهلوی می‌اندازد. ششم آذرماه سال ۱۳۲۲ رؤسای‌جمهور سه کشور پیروز جنگ جهانی دوم بدون اطلاع دولت وقت(رژیم پهلوی)، وارد ایران شدند و یکی از کنفرانس‌های چندگانه‌شان را در سفارت شوروی در تهران برگزار کردند.
در این کنفرانس چهار روزه «فرانکلین دلانو روزولت» رئیس‌جمهور آمریکا، «وینستون چرچیل» نخست‌وزیر انگلیس و «ژوزف استالین» رهبر اتحاد جماهیر شوروی حضور داشتند. نکته قابل توجه اینجاست که مقامات ارشد رژیم پهلوی در روز ورود این ۳ مقام خارجی در جریان قرار گرفتند و تا لحظه ورود، هیچ خبری نداشتند. محمدرضا پهلوی برای شرکت در کنفرانس به سفارت شوروی در تهران رفت، اما در جریان کنفرانس، چرچیل و روزولت حاضر نشدند به دیدار شاه ایران بروند و تنها با وی در محل سفارت دیدار کردند.
چرچیل تنها برای چند دقیقه در حیاط سفارت شوروی با شاه دیدار کرد که شامل سلام و احوالپرسی و گرفتن یک عکس بود. در دیدار کوتاه شاه با روزولت نیز، محمدرضا پهلوی از رئیس‌جمهور آمریکا خواست تا پدرش (رضاشاه) را از جزیره موریس به جای دیگری که آب و هوای بهتری دارد، منتقل کند!
و باز هم باید این را تکرار کرد که این سنت الهی است که هرکس ولایت شیطان را بپذیرد، شیطان او را تحقیر می‌کند. یکی از مصادیق آشکار این مسئله، وضعیت تحقیرآمیز «سیرک اپوزیسیون» در مونیخ و بروکسل و لندن و واشنگتن است.
با همه این اوصاف، رئیس‌جمهور فعلی اوکراین و سلبریتی سابق این کشور، از شخصیت‌های محبوب جریان مدعی اصلاحات در داخل کشور است. مدعیان اصلاحات پیش از این تصویر تمام‌قد این دلقک اوکراینی را در صفحات اول روزنامه منتشر کرده و از او با عنوان «رئیس‌جمهورِ در میدان»! نام بردند. این طیف چشم و گوش خود را بر واقعیت‌های بدیهی در ایران و سایر نقاط جهان و از جمله اوکراین بسته و با تخطئه و تخریب تعاملات منطقه‌ای و تعامل با شرق، همچنان تنها نسخه شفابخش را برقراری رابطه با آمریکا جا می‌زند. یک پیشنهاد به بخشی از این جریان سیاسی این است که عکس عبرت‌آموز بایدن و زلنسکی را قاب گرفته و هر روز به آن نگاه کنند.
امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در ۳ اسفند ۱۳۶۷ در بخشی از «پیام تاریخی منشور روحانیت» تاکید کردند: «امروز عده‌ای...
چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند... اینها مروّج اسلام آمریکایی‌اند... در ۱۵ خرداد ۴۲ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان‌ می‌نمود. بلکه علاوه‌بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و... گلوله زخم‌زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می‌سوخت و می‌درید.»
در بخشی از جنگ ترکیبی اخیر، آمریکا، انگلیس و اسرائیل با همراهی پادوهای داخلی غرب در توهمی آشکار تقلا کردند تا با تمرکز و سرمایه‌گذاری روی برخی سلبریتی‌های بی‌سواد و جوگیر، مدلی شبیه به قدرت رسیدن زلنسکی را در ایران مشابهت‌‌سازی کنند. اما ملت عزیز و فهیم ایران، یک‌بار دیگر ثابت کرد که «ایرانِ اسلامی» جای این شامورتی‌بازی‌ها و شعبده‌بازی‌های سخیف نیست.


🔻روزنامه ایران
📍 واژگونی پروژه‌های امریکایی
✍️ حسام‌الدین برومند
سوم شعبان‌المعظم، سالروز ولادت امام حسین(ع) را روز پاسدار نامیده‌اند و این یادداشت می‌کوشد به این مناسبت، گوشه‌هایی از حماسه‌آفرینی‌های پاسداران انقلاب اسلامی را در جمهوری اسلامی روایت کند. از همان روزهای اول که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید بلافاصله قدرت‌های غربی پروژه‌های مختلفی را تعریف کردند تا در نهایت کار این انقلاب بزرگ قرن بیستم را یکسره کنند و نگذارند الگوی حکمرانی مبتنی بر آموزه‌های دینی در ساحت اجتماع و سیاست عرض اندام نماید. ابتدا با کودتا و جنگ نیمه سخت تلاش کردند تا در همان شش ماه نخست به حیات جمهوری اسلامی پایان بدهند ولی این محاسبه غلط از آب در آمد. جنگ نظامی و گزینه سخت را به ایران اسلامی تحمیل کردند ولی یک وجب از خاک کشورمان هم از ایران جدا نشد. این در حالی است که قبل از انقلاب اسلامی، سه و نیم میلیون کیلومتر مربع از خاک ایران را پادشاهان در مقاطع مختلف به دشمن واگذار کردند. در دهه هفتاد و هشتاد، جنگ نرم را علیه ایران اسلامی تدارک دیدند و با تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و در نهایت ناتوی فرهنگی، امید داشتند ارزش‌های انقلاب اسلامی را مات کنند و با استحاله و بدون اینکه فشنگی شلیک کنند پروژه مهار انقلاب اسلامی را عملیاتی کنند. امروز هم دشمن، «جنگ ترکیبی» را کلید زده و در صحنه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فناوری و حتی در صحنه منطقه می‌کوشد همچنان پروژه‌های ضدایرانی را اجرایی کند، ولی در همه این سال‌ها و در همه این جنگ نفس‌گیر، یک نیروی استراتژیک و ایدئولوژیک، پروژه‌های امریکایی را واژگون کرده است. انقلاب اسلامی، پاسدارانی را تربیت نمود که در اقتدار و پیشرفت کشور نقش‌آفرین شدند. حسن طهرانی مقدم در روزهایی که در جنگ تحمیلی در تأمین سیم خاردار هم مشکل داشتیم، به موشکی شدن ایران اسلامی فکر کرد و امروز هیچ قدرتی نمی‌تواند قدرت موشکی ایران را نادیده بگیرد. امروز این قدرت موشکی را باید به قدرت پهپادی علاوه کرد و اینجاست که در راه و مکتب شهید طهرانی مقدم، نام سردار حاجی‌زاده می‌درخشد. از سوی دیگر، چاره‌ای نبود که به قدرت هسته‌ای مجهز شویم و اینجا هم نام شهید دانشمند محسن فخری‌زاده ماندگار شده است. در صحنه منطقه و جبهه مقاومت هم حاج قاسم سلیمانی، معادلات امریکا را برهم زد. کار بزرگ او این بود که هم به سیطره داعش پایان داد و هم پروژه خاورمیانه امریکایی را هوا کرد و امروز اخراج امریکا از منطقه واقعیتی است که با قدرت از سوی ملت‌های منطقه دنبال می‌شود. سپاه ثابت کرده است در هر صحنه‌ای که لازم باشد ورود می‌کند و پاسدارهایی دارد که حماسه آفرین و تاریخ‌ساز هستند و اساساً هنر «سپاهی» این است که با سناریوها و پروژه‌های امریکایی مقابله کند. برای همین است که دشمن هر بار که فتنه و توطئه‌ای بزرگ را به میدان می‌آورد و شکست می‌خورد؛ می‌داند که نباید از نقش سپاه و پاسدارانی که جان خود را بر دست گرفته‌اند تا از مردم و نظام دفاع نمایند، غافل شود.
این نیروی استراتژیک و ایدئولوژیک، نه فقط پروژه‌های امریکایی را بر باد داده که حتی توانسته نظم و هژمونی امریکایی را تهدید کند. جیغ امریکا و غرب را در این تقلاهای اخیر ببینید که سناریوی تروریستی اعلام کردن سپاه را کلید زدند ولی در نهایت جوزپ بورل (مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا) اعتراف کرد که امکان تروریستی اعلام کردن سپاه را نداریم. دشمن از دست سپاه و پاسدارانی که در بزنگاه‌های حساس و سرنوشت‌ساز «تولید امنیت و قدرت» کردند و از مردم و نظام و کشور مقتدرانه دفاع کردند، عصبانی بوده و هست و از همین رو، چون در مواجهه در میدان در برابر سپاه، مستأصل است؛ می‌کوشد در هجمه‌ای رسانه‌ای و تصویرسازی‌های خلاف واقع و جعلی، میان مردم و سپاه جدایی بیندازد ولی نمی‌فهمد که مردم ایران، سلیمانی‌ها، طهرانی مقدم‌ها، فخری زاده‌ها و... را با جان و دل شناخته‌اند و هر روز بیشتر به عمق این جمله حکیمانه امام راحل پی می‌برند که «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود».


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 روزنامه‌نگار در صف مردم یا دولت
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
رسانه‌نگاری از روز زایش تا امروز کاری سخت و فرسایشی بوده و تا روزی که رسانه‌نگاری به هر شکل جان دارد و زندگی می‌کند همان ویژگی‌ها را دارد. روزنامه‌نگاری البته در جامعه‌هایی به دلیل داشتن سندیکا، فدراسیون و دیگر نهاد‌های قدرتمند و به ویژه وجود آزادی اطلاع‌رسانی و پیوندهای گسست‌ناپذیر با شهروندان پیچیدگی‌هایش کمتر شده است.
با این همه در همان جامعه‌ها با وجود نهادهای قدرتمند به ویژه نهاد دولت باز هم رسانه‌نگاری سخت است. در کشورهای دارای دولت‌های نیرومند که از سوی نهادهای بالادستی حمایت می‌شوند و نیز نداشتن نهادهای مستقل و قدرتمند صنفی و بریده شدن نسبی پیوند با شهروندان به دلیل تیراژهای اندک‌، کار روزنامه‌نگاران بسیار دلهره‌آور شده است. روزنامه‌نگاران در چنین جامعه‌هایی که ایران نیز در میان آنها قرار گرفته یک دغدغه همیشگی دارند: باید در صف شهروندان و مردم بایستند یا اینکه در پشت دولت و نهادهای قدرت ایستاده و پشت به شهروندان کنند. برخی باور دارند می‌توان وسط ایستاد و هم با شهروندان بود و هم اینکه با دولت کنار آمد. این وضعیت شاید در روزهایی که حال کشور و شهروندان و نهادهای قدرت خوش است راهی باشد برای زندگی روزنامه‌نگاران‌، اما در روزهایی که حال کشور و شهروندان به دلایل گوناگون خوش نیست با نگاهی از سر اشاره به هر بخش آن، می‌توان نزار و لاغر بودن شهروندان و استیصال دولت را دید. روزنامه‌نگار نمی‌تواند وسط بایستد و باید انتخاب کند که تا روزگار خوشی از راه برسد پشت به مردم باشد یا زبان گویا و گوش شنوا و چشم بینای آنها باشد.شوربختانه ایرانیان امروز دست‌کم و به اعتراف مدیران ارشد اداره‌کننده کشور در بخش اقتصاد و نیز از نظر معیشت و کسب‌وکار روزهای غم‌انگیزی را تجربه می‌کنند. کاهش قدرت خرید شهروندان به دلیل تورم شتابان و ناتوانی دولت در تامین منابع پایدار درآمدی برای بودجه کشور‌، رشدهای با نوسان و بی‌کیفیت و پایین برخی از نشانه‌های اقتصاد بدحال ایران است. در این وضعیت روزنامه‌نگاری که مدام با پرسش شهروندان ناراضی روبه‌رو می‌شود که چرا حرف و گلایه ما را به گوش بالایی‌ها نمی‌رسانید و چرا آمارهای نادرست منتشر می‌کنید و فعالان اقتصادی که می‌پرسند چرا واقعیت‌های تلخ کسب‌وکارهای روبه خاموشی را با صدای بلند‌تر نمی‌نویسید چه باید کند‌؟ دولت و سایر نهادهای قدرت و به ویژه گروهی از رسانه‌داران که بیشتر از خود دولت از دولت هواداری می‌کنند به جان رسانه‌ها افتاده‌اند که چرا هراس‌افکنی می‌کنید و چرا مردم را امیدوار نمی‌‌کنید. روزنامه‌نگاران چه باید کنند؟ باید واقعیت‌های سرسخت فقیرتر شدن شهروندان را ننویسند و فقط وعده‌های به واقعیت تبدیل‌نشده دولت را در هرجای روزنامه بنویسند و همین میزان پیوند با مردم را نیز از دست بدهند؟ روزنامه‌‌نگار باید برای مردم بنویسد و واقعیت‌ها را بیان کند و این به منفعت نهادهای قدرت است که ببینند و توجه کنند جامعه چه می‌خواهد و به کدام سو می‌رود.


🔻روزنامه اعتماد
📍 بایزید مردوخی و توقف‌های قطار نظام تدبیر
✍️ علی ربیعی
درباره بایزید مردوخی که «فیلسوف الملوک» نیست

در بعدازظهر روز اول اسفند، در مراسم نکوداشت بایزید مردوخی، نخبه ملی «کرد» ایران‌دوست نشسته‌ام. مردی که هر روز پنج دهه اخیر عمرش، با دغدغه توسعه ایران همراه بوده است. با تجاربی که از همکاری با مردوخی در دوران وزارت کار داشتم، به چرایی ستودنی شدن برخی افراد همچون او می‌اندیشم. پیش از این، مردوخی همانند بسیاری از نخبگان دیگر در دولت نهم -لابد به عنوان یکی از بانیان وضع موجود!- کنار گذاشته شد و در آن سال‌ها بعد از آن هم اساسا نظام برنامه‌ریزی و تدبیر به سوی بازنشستگی رفت. من مردوخی را با سه ویژگی شاخص می‌شناسم: کارشناسی مجرب، آینده‌نگر با بینشی جامع که تحولات جهان را به درستی مطالعه و درک کرده است. او فردی جدایی‌ناپذیر از تحقیق، مطالعه و نوشتن است. بسیاری، او را ایده‌پرداز خلوت‌نشین کتابخانه سازمان برنامه توصیف می‌کنند.
و سومین خصوصیت چشمگیر او، داشتن شرافت همراه با صداقت و صراحت کارشناسانه است. مشهور است که او هیچ‌گاه نان را به نرخ روز نمی‌خورد و در مقابل دستورات غیرکارشناسی بالادستان، از نظر کارشناسی خود عدول نمی‌کرد. در این سال‌ها، هرگاه با او در جلسه‌ای نشستم یا یادداشتی از او خواندم، پربسامدترین واژه که با دقت و وسواس به کار می‌برد، «نظام تدبیر» است که خود مبدع آن است.
می‌اندیشم توسعه، دغدغه دیرینه روشنفکران کشورهای جهان سوم و نیز ایران ماست. من معتقدم اولین گام برای برون‌رفت از توسعه‌نیافتگی، احیا و نهادینه ساختن خصوصیات افرادی همچون «بایزید مردوخی» در نظام تدبیر میهن‌مان است. مطالعات در خصوص کشورهای تازه صنعتی شده نشان می‌دهد طیفی از نخبگان و افراد سرشار از نبوغ جامعه در یک فرصت تاریخی، به هم آمده و تحول‌ساز جامعه خود شده‌اند. مدرسه «باتسوها» در ژاپن، آزمون‌های استخدامی دقیق کره‌جنوبی و انتخاب مستخدمین دولت فقط از این میان، نخبگان موسسات پژوهشی بوتسوانا، نخبگان برکشیده از موسسات پژوهشی در برخی کشورهای تازه صنعتی شده امریکای لاتین و انتخاب شایسته‌ترین‌ها و به کرسی نشاندن آنها در سنگاپور -به گونه‌ای که شخصا شاهد بودم یک کارآفرین موفق بدون هیچ نسبت جناحی، یا پشتیبانی سیاسی و بدون نامه‌ای از سوی ستاد انتخاباتی!!! به مدارج عالی در مسوولیت اجرایی کشور رسیده بود- نشان می‌دهد آنگاه که ساختارها معیوب، ناکارآمد، فاسد و زنگ‌زده شده‌اند، نقش عاملان نخبه، فداکار و وطن‌پرست همراه با دانش بین‌المللی و آشنا با سرزمین خود، کشانه‌های توسعه در زمان‌های «بهم‌آمدگی» بوده‌اند. خصوصیت دیگر مردوخی، عجین بودن وی با آخرین دستاوردهای مطالعات علمی در جهان و اشراف عمیق به مختصات سرزمین ایران است. هیچ کشوری که در مسیر تاریخی توسعه و صنعتی شدن اول قرار نداشته و بعدا میانبر توسعه‌‌ای را طی کرده است، بدون ایجاد نهادهایی برای پژوهش‌های عمیق و جهان‌شناسی کارشناسانه و ترسیم چشم‌اندازهایی مبتنی بر واقعیات داخل و خارج و بین‌المللی قادر به طی مسیر توسعه نشده است. به اعتقاد من، یکی از مصایب نظام تدبیر در کشور، فقدان نظریه است.این امر را در روزهای اول مسوولیتم در وزارت کار دریافتم که نظریه‌ای برای اشتغال و فقرزدایی و عدالت‌گستری به عنوان راهنمای عمل وجود ندارد. متاسفانه این سندروم نامناسب گریبان نظام آکادمیک ما را هم گرفته است. نگاه کنید به جلسات دفاع پایان‌نامه‌ها که گویا فصل دوم، فصلی زاید بوده و بود و نبود آن در نتایج کاربردی و توسعه‌ای اثری ندارد. به همین سیاق، در نظام تدبیر نیز نانوشته و ناگفته، بیان می‌شود از فصل دوم سریع بگذرید. بدون فصل دوم، دور زدن‌های بی‌ثمری پدید آمده که در پنج، شش دهه گذشته سرنوشت سیاستگذاری‌های غیرموثر و اتلاف‌دهنده منابع را سبب شده است. در کنار ایجاد زمینه‌ای برای ظهور نخبگان، ایجاد جریان پژوهش ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. مردوخی «فیلسوف‌الملوک» نیست. وی از جمله کارشناسانی است که در تاریخ معاصر ما کم نبوده‌اند. آنچه از دانش و علم خود برداشت کرده بود، با تواضع و ادب بیان می‌کند. به نظرم یکی از مشکلات صد ساله اخیر ما، توجیه‌کنندگان و فیلسوف‌الملوکان در کنار مدیران ارشد ما در سازمان‌ها و نهادها هستند. وقتی در مقایسه با برخی به کرسی‌نشستگان پرمدعا و زیاده‌گو که بدون درک درست از جهان و مطالعه تاریخ این سرزمین و شناخت مقدورات و امکانات و فرهنگ جامعه با تحلیل‌های فضایی و گنده‌گویی‌های نامعلوم با جسارتی عجیب اظهارنظر می‌کنند، می‌پردازیم علت وضعیت و ناکامی‌های تاریخی‌مان چقدر قابل فهم می‌شود.

و نکته آخر اینکه مردوخی به عنوان یک کرد با مذهب سنی در بعد از انقلاب بالیدن گرفت، در سمت‌های موثری چون دبیری صندوق ذخیره ارزی قرار گرفت. اما از دوره‌ای به بعد، به‌رغم تواضع و آمادگی، کمتر به کار گرفته شد. این رفتاری است که با بسیاری از فرزندان این سرزمین کرده‌ایم. باز هم تفاوت مردوخی آن است که به‌رغم ناملایمات تازه‌آمدگان، اندکی از تعهد متخصصانه‌اش به کشور کم نشد. اما چه زمانی نامهربانی با فرزندان و پیاده کردن نخبگان از قطار نظام تدبیر کشور متوقف می‌شود؟ فرصت آن فرا نرسیده که یک‌بار هم که شده از بیرون به قطار نظام تدبیر کشور نگاهی بیندازیم؟ در هر توقف، چه کسانی را پیاده و چه کسانی را سوار می‌کنیم؟


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 حضور بازرسان پایان شبهات
✍️ سیدجلال ساداتیان
از مدت‌ها قبل مشخص بود که فشارهای بین‌المللی و فضایی که علیه ایران در حال شکل‌گیری است با اهدافی در حال افزایش است؛ اهدافی که برخی معتقد بودند در نهایت موجب فعال شدن اسنپ‌بک علیه ایران خواهد شد. بعد از اینکه مذاکرات ایران و اروپا بر سر بازگشت به برجام با موانعی روبه‌رو شد این فشارها افزایش پیدا کرد. همزمان با این فشارها مسائل داخلی در ایران نیز به وجود آمد. تمامی این شرایط موجب شد ایران هراسی در جامعه بین‌المللی در دستور کار غرب قرار بگیرد. تا اینگونه جلوه دهند که ایران قصد ندارد در پرونده هسته‌ای با آژانس همکاری و با غرب تعامل کند و هم اینکه تهران دست به موارد خلاف حقوق بشری زده است. ایران و غرب نقاط اختلافی با هم داشتند از جمله اینکه ایران خواستار حذف سپاه از لیست تحریم‌ها بود که آمریکا اعلام کرده بود به صورت جدا از پرونده هسته‌ای حاضر به مذاکره در این مورد است. همچنین مساله پادمان چالش دیگری بین ایران و غرب بود. پادمان برای نظارت بر تولیدات هسته‌ای است. البته فراپادمان نیز مطرح می‌شود که منظور نظارت گاه و بی‌گاه آژانس است. ایران بر اساس مصوبه‌ای که در اواخر دولت روحانی به تصویب مجلس رسید، تمامی این بازرسی‌ها را رد کرد. آژانس هم تحت فشار غربی‌ها قطعنامه‌ای را علیه ایران تصویب کرد و از ایران خواست که با بازرسان همکاری کند. از این مرحله به بعد غربی‌ها تحریم‌های متنوعی را علیه ایران وضع کردند و این احتمال از سوی کارشناسان داده شد که اگر آژانس موضوع را به شورای حکام ارسال کند و پرونده ایران به شورای امنیت برود، در این صورت احتمال آن داده می‌شد که اسنپ‌بک علیه ایران فعال شود و بر اساس فعال شدن اسنپ‌بک شش قطعنامه قبلی توسط این مکانیزم علیه ایران فعال شود. اما ایران از این مرحله به بعد بر ابعاد دیپلماسی خود افزود. کمالوندی و اسلامی سفری به وین و مقر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی داشتند و در مرحله بعد اعلام شد تفاهم شده که نمایندگان آژانس به ایران سفر کنند. بعد از این بازرسی‌ها اعلام شد که ذرات اورانیوم با غنای بالا در ایران کشف شده است و غربی‌ها در حال وانمود کردن این شرایط بودند که تهران در حال حرکت به سمت غنی‌سازی با غنای بالاتر است. از این منظر تهران تلاش کرد که این شبهات را رفع کند. از این منظر تهران اجازه داد بازرسی‌ها صورت بگیرد. البته برخی پرونده‌های ایران در آژانس وجود دارد که به نظر می‌رسد در سفر قبلی آقای گروسی در مسیر رفع موانع این پرونده‌ها گام‌هایی برداشته شد. اکنون به نظر می‌رسد توافقاتی حاصل شده است که شبهات ایجاد شده علیه ایران رفع شود و این مورد فرصتی برای ایران است تا به برخی حاشیه‌های ایجاد شده توسط غربی‌ها علیه پرونده هسته‌ای تهران پاسخ دهد. به نظر می‌رسد ایران در شرایط کنونی باید از چنین فرصت‌های به وجود آمده برای رفع موانع به منظور بازگشت به برجام استفاده کند چرا که در آن سو برخی تمایل ندارند که ایران مسائلش را با آژانس حل وفصل کند. حل مسائل ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی موجب خواهد شد جو ایران هراسی علیه تهران کاهش یابد و با عادی‌تر شدن شرایط علیه ایران می‌توان امید داشت که در آینده مسیر مذاکرات برای احیای برجام و بازگشت به توافق وین باز شود.


🔻روزنامه شرق
📍 چین و «ما»چین
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
بی‌تردید سفر آقای رئیس‌جمهور به کشور چین، امری پسندیده تلقی می‌شود و طبیعی است کشوری که مورد تحریم برخی کشورها قرار گرفته، به دیگر کشورها روی آورد. در اینکه تفاوتی ماهوی بین سفر رئیس‌جمهور چین به عربستان و سفر رئیس‌جمهور ایران به چین وجود دارد، تردیدی نمی‌توان داشت؛ معمولا آنکه به سفر می‌رود نشانه درخواست است و آنکه می‌پذیرد، نشانه قبول. ولی این توضیح باید داده شود که سفر رئیس‌جمهور ایران از نظر دیپلماتیک پاسخ به سفر آقای شی به تهران است؛ هرچند در آن سفر آقای شی به تهران، بهتر می‌توانستیم عمل کنیم. از سه زاویه سفر آقای رئیسی را می‌توان مرکز توجه قرار داد.

الف- درباره بیانیه مشترک: البته این نوع بیانیه‌ها ضمانت اجرائی ندارد و رسمی است که تعارفات دو طرف را نوعا به روش «نه سیخ بسوزد و نه کباب» در آن منعکس می‌کند و از کنار اختلاف‌ها‌ می‌گذرند؛ اما به‌هرحال محتویات آن از نظر دارندگان دقت عمل دور نمی‌ماند. طبیعی است که چنین بیانیه‌هایی نمی‌تواند به‌صورت دلخواه یک طرف تحریر و منتشر شود. نوعا دیپلمات‌ها و سیاست‌پیشگان به چنین بیانیه‌هایی ایرادهایی وارد می‌کنند که در این زمینه می‌توان به چند نکته بیانیه اشاره کرد. نکته اول آنکه به‌صراحت نام «اسرائیل» در بیانیه آمده است و به نوعی شناسایی دو‌فاکتو تلقی می‌شود؛ یعنی آنکه اصل وجودی آن را پذیرفته‌ایم، ولی می‌خواهیم به مقررات بین‌المللی احترام بگذارد. ما معمولا آن را «رژیم اشغالگر قدس» خطاب می‌کنیم. نکته دوم درباره یکپارچگی ایران است. ظاهرا این عبارت در مقابل بیانیه قبلی چین و عربستان (اعراب) در قبال جزایر سه‌گانه است. البته امارات و شورای همکاری خلیج فارس نیز علیه یکپارچگی ایران سخن نمی‌گویند. آنها ادعای کاذب دارند که جزایر سه‌گانه متعلق به آنهاست و نه ایران. پس عبارت بیانیه نمی‌تواند ناقض نظرات قبلی اعلام‌شده چین در بیانیه کذایی باشد. سومین نکته، موضوع جریان انرژی در خلیج فارس است که خوشبختانه با این عبارت شعاری‌های بی‌منطق بستن تنگه هرمز را خنثی کرده که نشانه واقع‌بینی رئیس‌جمهور است.

ب- موضوع مباحث اجرائی در بیانیه و توافق‌ها: اینکه ما فهرست بلندبالایی تهیه کنیم و بگوییم طرفین در این موارد توافق دارند، نه صحیح است و نه قابلیت اجرائی دارد. صحیح از این نظر نیست که اولویت‌های کشور که قابلیت اجرا داشته باشد، نمی‌تواند فراوانی زیادی داشته باشد و اگر همکاری کشوری دیگر ممکن باشد، باید به اولویت‌ها پرداخت. برای مثال، اولویت‌های حفظ سرزمین ایران به حدی است که ساختن فرودگاه جایی در آن ندارد. تهیه یک فهرست با فراوانی بسیار برای همکاری دوجانبه که نه سرمایه مورد نیاز معلوم باشد و نه مکانیسم اجرا‌ راه به جایی نمی‌برد. اشکال کار نه در کارشناسان وزارت خارجه است و نه در مسئولان سازمان‌های مختلف که همراه رئیس‌جمهور بوده‌اند؛ اشکال کار آن است که اصولا برنامه‌ریزان، سیاست‌گذاران، دولت و مجلس ما ضرورت تشخیص و پرداختن به اولویت‌ها را درنیافته‌اند و مایل به انجام هر کاری که هر وزارتخانه‌ای بخواهد، هستند. شاهد این امر برنامه پنج‌ساله ششم است که در تمام زمینه‌های ممکن برنامه‌ریزی شده، ولی هیچ‌کدام به عمل درنیامده و اینک نیز در برنامه هفتم در دست بررسی همان روح تدوین برنامه ششم حاکم است که در صورت تدوین و تصویب، هرگز به اجرا در نخواهد آمد. بگذریم از اینکه اصولا مکانیسم‌ها و افراد مجری در کشور ظرفیت پاسخ‌دهی به پیش‌بینی‌های طرح‌ها و روابط مورد توافق را ندارند.

پ- گرایش به چین و روسیه برای حل مسائل داخلی: با وجود آنکه مرتب گفته می‌شود که امکانات داخلی و نیروهای داخلی مسائل کشور را حل‌وفصل خواهند کرد و آینده روشن است، نگاه ما به روابط خارجی است. اگر به آقای روحانی ایراد می‌گرفتند که همه چیز را به برجام گره زده است، اینک درحالی‌که از اصلاح امور داخلی درمانده هستیم، روی به روسیه و چین آورده‌ایم. نه آنکه نفی این روابط بشود که حتما باید در حداکثر ممکن این روابط وجود داشته باشد و پاسخ به عمل ناشایست ترامپ مبنی بر خروج از معاهده برجام و صهیونیست‌ها و بلندگوهای داخلی آنها داده شود، بلکه باید اصل را بر اصلاح داخلی قرار داد. وقتی به تصدیق مقامات کشور در ۱۰ سال گذشته ۲۸۰ میلیارد دلار خروج سرمایه (و البته به تعداد بسیار زیادی خروج متخصص) داشته‌ایم، چرا باید برای ۱۰ تا ۵۰ یا صد میلیارد دلار، آن‌هم به‌صورت قرض و وام از خارج التماس کنیم. ما در داخل بدون آنکه به اصول لیبرالیسم عمل کنیم، فقط برخی مظاهر بد آن را ازجمله مکانیسم بازار، آزادی مصرف حسب قدرت خرید و عدم اصلاح اسراف‌ها توسط اشخاص حقیقی و حقوقی قبول و اجرا می‌کنیم و جراحی اقتصادی را به یک تغییر نرخ ارز تعبیر می‌کنیم؛ درحالی‌که اصلاحات و جراحی‌های اقتصادی بسیار فراتر از این امور است.

مقامات کشور باید بر این باور باشند که حفظ و حراست از ثروت‌های کشور و تبدیل به احسن آنها و جلوگیری از خروج غیرقانونی سرمایه کشور همراه مهاجران و صادرکنندگان سرمایه و نیز واردکنندگان قاچاق کالا از اهم موضوعاتی است که می‌تواند به رشد کشور کمک کند و نیز حل مسائل مربوط به اسراف و تبذیر منابع طبیعی در داخل کشور، اعم از آب، خاک، جنگل، بنزین، گاز و انرژی می‌تواند قوام‌بخش حل مسائل داخلی باشد. اگر گفته می‌شود که مولدسازی در جریان است، صرف‌نظر از مسائل حاشیه‌ای، حتی چنانچه بر آن عمل شود، صرفا ارزش افزوده بازرگانی را به همراه دارد؛ درحالی‌که جلوگیری از اسراف و تبذیر منابع طبیعی از هدر‌دادن ثروت جلوگیری کرده و منابع آن باعث ایجاد ثروت واقعی و توانمندی اقتصادی کشور می‌شود. نگاه به داخل صرفا به جریان‌هایی جزئی بازمی‌گردد که البته ضروری‌ است. نگاه به داخل باید نگاه سراسری و توجه به مسائل کلان جاری در سراسر کشور باشد و تنها در این صورت است که نگاه به خارج تعدیل خواهد شد و طمع دشمنان از دست‌درازی به کشور را قطع خواهد کرد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین