يکشنبه 16 ارديبهشت 1403 شمسی /5/5/2024 3:26:27 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 ارز بخری یارانه ات قطع می‌شود!
✍️ آلبرت بغزیان
۱) سعدی در باب هفتم حکایت ۱۴گلستان حکایت جذابی دارد که برای شرایط امروز اقتصاد ایران درس‌های گفتنی فراوانی دارد. در این حکایت آمده است: «مردی را چشم درد خاست، پیش بیطار (طبیب چارپایان) رفت که چشم مرا دوا کن! بیطار از آنچه در چشم چارپای می‌کند، در دیده او کشید و مرد کور شد. دعوی پیش قاضی بردند؛ قاضی گفت: برو، هیچ تاوان نیست. اگر این (مرد) جاهل نبودی، پیش بیطار نرفتی...» این حکایت بیانگر اهمیت استفاده از علم، تخصص و دانایی برای امور مختلف است. مبتنی بر این دیدگاه، برای حل مشکلات بازار مالی و ارزی، یک اقتصاددان باتجربه، عالم و دارای تخصص به کار می‌گیرند نه یک مدیر بورسی و برای حل مشکلات بازار سرمایه، یک متخصص و استاد حوزه بازارهای پولی و سرمایه‌ای را انتخاب می‌کنند نه یک تاجر. اگر متخصص بورس را بر سر بانک مرکزی بگمارند و یک متخصص اقتصاد را در بورس و...، نتیجه می‌شود، بروز نوسانات منفی هم در بازار ارزی و مالی و هم در بازار سهام؛وضعیتی است که امروز اقتصاد ایران جدا از همه مشکلات نهادی و ساختاری به آن گرفتار شده است.

۲) اخیرا خبری منتشر شد در این خصوص که متولیان بانک مرکزی با هدف عدم رشد تقاضا در بازار ارزی بسته‌هایی را تدارک دیده‌اند. در یکی از راهبردها هم اعلام شد که چنانچه فردی اقدام به خرید ارز در بازار کند، احتمال دارد که یارانه او قطع شود! سازمان هدفمندی یارانه‌ها در پاسخ به خبرنگاری در خصوص احتمال قطع یارانه بر اثر خرید دلار سهمیه‌ای، اعلام کرده «با توجه به اینکه خرید دلار بخشی از عملکرد اقتصادی خانوار است اطلاعات این افراد جهت ثبت در پایگاه اطلاعات اقتصادی خانوار به سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها و جهت ثبت در پایگاه رفاه ایرانیان به وزارت کار ارسال می‌شود.» این رویکردهای سلبی هر از گاهی از سوی متولیان امر در پیش گرفته می‌شود، اما عملا نتیجه‌ای در بر ندارد. یک زمانی با بروز نوسات ارزی جمشیدبسم‌الهر‌ها را می‌گرفتند و بعد از مدتی آزادشان می‌کردند، بدون اینکه کسی بداند، چرا این فرد بازداشت شد و چرا آزاد شد!

۲) در شرایطی که نرخ تورم روند صعودی به خود گرفته، ارزش پول ملی مدام کاهش می‌یابد و نرخ ارز به بالای ۳۶هزار تومان رسیده است به جای حل مشکلات بازار ارز و مهار تورم، دولت قصد دارد از طریق ترس مردم از قطع یارانه نقدی، تقاضا در بازار ارز را کنترل کند. در واقع متولیان امر به مردم می‌گویند، ارزش پول شما را کاهش می‌دهیم و شما حق ندارید برای حفاظت از دارایی‌های‌تان اقدامی کنید. اساسا مگر یارانه نقدی به مردم در ماه چند دلار می‌شود که مردم به خاطر آن از حفظ ارزش دارایی‌های ریالی خود چشم‌پوشی کنند. دولت هر ماه کمتر از ۸دلار یارانه به مردم می‌ دهد. آیا رواست به خاطر این پرداختی، مردم از حفظ دارایی ارزی خود صرف‌نظر کنند؟

۳) یکی از مهم‌ترین وعده‌های دولت، قبل و پس از تشکیل کابینه وعده مهار تورم بود. رییس‌جمهور و وزرای اقتصادی دولت بارها تاکید کردند که تورم را به سرعت و در کوتاه‌ترین زمان به نیم کاهش خواهند داد. اما نه‌تنها یک چنین وعده‌ای محقق نشد، بلکه نرخ تورم و نوسانات ارزی رشد چشمگیری پیدا کرد. بخشی از این مشکل به عدم تخصص تیم اقتصادی دولت بازمی‌گردد. افرادی در حوزه‌های اقتصادی به کار گماشته شده‌اند که شناخت مطلوبی از حوزه مورد نظر خود ندارند. نمونه یک چنین مدیرانی در بانک مرکزی قابل مشاهده است. متولی بانک مرکزی در بازار سرمایه تجربه فعالیت داشته است. این فرد در راس هرم بانک مرکزی گماشته شده است، اما نه تنها بازار ارز دچار نوسان شده، بلکه بازار سرمایه نیز با نزول مستمر مواجه است. یعنی همانطور که در داستان سعدی برای مشکل درمان چشم فردی از طبیب غیر متخصص استفاده شده بود در بانک مرکزی ایران هم مدیرانی بدون تجربه و علم کافی به کار گماشته شده‌اند. نتیجه این عدم توازن منجر به افزایش مشکلات اقتصادی و معیشتی کشور و نوسانات ارزی، پولی و مالی شده است.

۴) با گذشت بیش از ۱۶ماه از عمر دولت، اگر از من بپرسید که آیا درکی از راهبردهای اقتصادی دولت یا حداقل برنامه دولت در حوزه ارزی و پولی و مالی پیدا کرده‌ام؟ می‌گویم، خیر... این در حالی است که آقایان از وجود ۷هزار صفحه برنامه اقتصادی صحبت می‌کردند، اما عملا دریغ از یک صفحه راهبرد و رویکرد و برنامه مکتوب.

اساسا مشخص نیست، دولت به نرخ ارز شناور معتقد است یا در تلاش برای یکسان‌سازی نرخ ارز است آیا تک‌نرخی کردن ارز را می‌پسندد یا به بازار آزاد میل دارد؟ آیا اقتصاد دولتی را مورد توجه قرار داده یا اقتصاد بازار آزاد را ؟ هیچکدام از این رویکردها روشن نیستند. طبیعی است این آشفتگی در برنامه‌ریزی خود را در صحنه اقتصادی نمایان می‌کند. به همین دلیل است که من می‌گویم حتی اگر تحریم‌های اقتصادی برداشته شود، دلارهای نفتی به اقتصاد سرازیر شود و دروازه‌های تجارت بین‌المللی باز شوند، با این نوع برنامه‌ریزی و مدیریت نباید منتظر رخداد ویژه‌ای در بهبود شاخص‌های اقتصادی باشیم. ما در بیس مسائل مشکل داریم و از پای بست...


🔻روزنامه کیهان
📍 رسیدن به مرز قدرت جهان افسانه نیست
✍️ سعدالله زارعی
بزرگ‌‌ترین پروژه انقلاب اسلامی ایران، احیای قدرت ایران بوده است. ایران شناسنامه تاریخی مشخصی دارد؛ کشور ما در برهه‌های مختلف تاریخی، «قدرتمندترین» یا یکی از قدرتمند‌ترین کشورهای جهان بوده است. چندهزار سال تاریخ ایران به خوبی گواه این مسئله است و البته در طول این تاریخ چندهزارساله، گهگاه فتوری هم در این قدرت پدید آمده است. حملات سهمگین خارجی از یک طرف و بی‌لیاقتی حکام ایران در دوره‌هایی از این تاریخ چندهزارساله، قدرت ایران را در دوره‌هایی تضعیف کرده، اما هر بار به‌زودی دوباره ایران مقتدر سربرآورده و به جبران مافات دست یافته است.
وقتی اسلام ظهور کرد و دستگاه شاهنشاهی آن زمان ایران، آن را برنتافت، ملت ایران آن را نسخه احیای قدرت خود دید و به آن روی آورده و گرامی داشت. از این زمان اسلام و ایران از یکدیگر نیرو گرفتند، ایران با کمک اسلام به کشوری با مدنیتی معنوی و نو تبدیل گردید و به‌عنوان مؤثر‌ترین ملت در پهنه اسلام - که شرق و غرب عالم را درنوردیده بود - درآمد. اسلام نیز از ایران قدرت گرفت و به تمدنی عظیم دست یافت. شهید بزرگوار «مرتضی مطهری» در کتاب نفیس «خدمات متقابل ایران و اسلام» این بده‌بستان تمدنی میان ایران و اسلام را به خوبی ترسیم کرده و در صفحه ۳۳۶ آن نوشته است:
«روی هم‌رفته، حدیث، تفسیر، کلام، فلسفه، تصوف و... در قرن نخستین اسلام پی‌ریزی شد و ملت ایران در این مورد در درجه اول قرار دارد. مکتب‌های نیشابور، هرات، بلخ، مرو، بخارا، سمرقند، ری، اصفهان و سایر شهرهای بزرگ ایران مرکز فعالیت و جنب‌وجوش بود. صدها نفر از رجال بزرگ اسلام در این شهرها تربیت شدند و در شرق و غرب عالم تمدن درخشان اسلام را محکم و استوار ساختند». خلاصه کلام او این است که اسلام اگرچه در شبه‌جزیره مبعوث گردید اما به‌وسیله ایران بالنده شد؛ به‌گونه‌ای که پس از مدت کوتاهی در هر جلوه اسلام نشانه‌ای از ایران دیده می‌شد؛ شخصیت‌های ایرانی در ریاضیات، طب، فقه، کلام، فلسفه، سیاست، ادبیات و... در پرتو روح پرورش‌دهنده و علمی اسلام چنان درخشیدند که آثار آنان تا قرن‌ها در هر گوشه ممالک اسلامی دیده می‌شد.
کاری که انقلاب اسلامی با ایران کرد درواقع تکرار همان کاری بود که اسلام با ایران کرد. همان‌گونه که ایران پیش از اسلام به‌واسطه نالایق بودن شاهان ساسانی و اشکانی از نظر پرورش علمی و تمدنی پس از یک دوره شکوه و اعتلا دچار حضیض شده بود، ایران قبل از انقلاب اسلامی هم به‌واسطه عدم لیاقت‌ شاهان پهلوی و قاجاری و نیز به‌واسطه قرار گرفتن زیر سلطه غرب پس از دوره شکوه و اعتلای صفوی به حضیض افتاده بود. در این دوره علم و پرورش تمدنی از جامعه ایران رخت بربسته و در اداره امور خود از قبیل پزشکی به غیر وابسته شده بود.
انقلاب اسلامی عرصه داخلی را از حکمرانان جبار و در همان حال وابسته و عرصه خارجی را از قرار گرفتن در ذیل قدرت‌های مسلط پاک و در هر دو عرصه جا را برای قدرت و هویت ایرانی باز کرد. از آن پس حکمرانی‌های موروثی که قرن‌ها حکومت را پدیده‌ای خانوادگی کرده بود، جای خود را به حکمرانی‌های مردمی که خود را «خدمتگزار» و مردم را «ولی‌نعمت» می‌دانست داد و روابط خارجی کشور را از قرار گرفتن در مدار غیر به روابطی مستقل و شاخص تبدیل کرد.
انقلاب اسلامی، مواجهه اصلی‌اش با سلطه خارجی و حاکمان نالایق داخلی بود که این هر دو در یکدیگر تنیده شده بودند و هر یکی موجد و مقوم دیگری بود. در واقع رابطه وثیقی بین سلطه خارجی و حکام نالایق داخلی وجود داشت. حضرت امام خمینی که به گواهی اسناد تاریخی و از جمله دست‌خط
۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ ایشان در کتابخانه وزیری یزد، در کمین این دو بود و دنبال فرصت مناسبی می‌گشت تا شر این دو را از سر مردم ایران کم کند و ایران را از زیر آوارهای آن بیرون ‌آورد و به آن امکان بالندگی بدهد، به مناسبت تصویب لایحه «کاپیتولاسیون» در مجلس شورای ملی که توسط دولت وابسته و نوکرمآب شاه و اسدالله علم ارائه شده بود، وارد میدان گردید و شاه و آمریکا را توأمان مورد حمله قرار داده و ملت را به نهضت و انقلابی عمیق فراخواند. بازخوانی فرازهای سخنرانی تاریخی حضرت امام خمینی(ره) در مدرسه فیضیه که چهارم آبان‌ماه ۱۳۴۳ در روز میلاد حضرت صدیقه طاهره - سلام‌الله‌علیها - یعنی درست
۵۸ سال پیش ایراد شد، درهم‌تنیدگی این دو جنبه از یک‌سو و دربرگیری این دو عنصر را در راهبرد مبارزاتی امام مشخص می‌نماید.
حضرت امام در واکنش به تصویب لایحه مصونیت قضایی عناصر نظامی، سیاسی، اقتصادی و... آمریکا - موسوم به کاپیتولاسیون - در مجلس شورای ملی،
حساسیت بسیار بالای خود را با این عبارات بیان فرمودند: «من تأثرات قلبی خود را نمی‌توانم اظهار کنم، قلب من در فشار است؛ چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیده‌ایم، خواب من کم شده است، ناراحت هستم، قلبم در فشار است، با تأثرات قلبی روزشماری می‌کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. ایران دیگر عید ندارد،
عید ایران را عزا کردند... ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، باز هم چراغانی کردند! پایکوبی کردند! اگر من جای اینها بودم این چراغانی را منع می‌کردم. می‌گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند، بالای سرخانه‌ها بزنند، عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت». (صحیفه امام، ج ۱، ص ۴۵)
اگرچه حضرت امام خمینی در مهرماه سال ۴۱ هم در واکنش به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی - که برای تسهیل ورود بهائیت در انجمن‌ها، قسم به قرآن کریم را در سوگند منتخبین این انجمن‌ها را برداشته بود - هم وارد میدان شده بود، سطح واکنش ایشان به این موضوع با سطح واکنش به لایحه کاپیتولاسیون قابل مقایسه نبود و از این‌رو رژیم پهلوی برخلاف مورد قبلی که حضرت امام
- در جایگاه مجتهد - را به زندان انداخت ۹ روز پس از سخنرانی چهارم آبان‌ماه، که فضایی از تنفر علیه شاه پدید آورده بود، حضرت امام - در جایگاه مرجع تقلید - را دستگیر و سپس به خارج از کشور تبعید کرد.
کار حضرت امام در ماجرای برخورد با کاپیتولاسیون، احیای منزلت به تاراج رفته ایران توسط آمریکا و شاه بود. از این‌رو اگر پرسیده شود چرا در ایران انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به وقوع پیوست؛ حتماً باید گفت مردم برای عزت خود و احیای قدرت تاریخی ایران به میدان آمدند و اسلام که معنوی‌‌ترین و انسانی‌‌ترین بنیان‌های فکری دارد، بستر انتقال از کشوری تحت امر دولت‌های خارجی و تحت اداره شاهی نالایق، به کشوری تحت اداره مردم و تحت زعامت رهبری شجاع فراهم کرد.
خارج شدن از زیر سلطه خارجی و رها شدن از سیطره عوامل خارجی بسیار پسندیده است، اما در اینجا یک سؤال وجود دارد؛ آیا در عالم واقعی
- و نه فلسفی و ذهنی - شدنی هم هست؟ آیا در زمانه‌ای که قدرت‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری، تحت سلطه غرب قرار دارد، احیای قدرت تاریخی ایران ممکن است؟ عده‌ای از عناصر سیاسی در پاسخ به این سؤال می‌گویند خیر امکان واقعی برای آن وجود ندارد! یکی از این افراد در دانشگاه تهران با صراحت گفت: وقتی آمریکا با فشار دادن یک تکمه می‌تواند کل ایران را نابود کند، از امکانات نظامی ما چه کاری برمی‌آید؟ و سخن آقای روحانی را هم به یاد داریم که گفت:
«از تأمین آب آشامیدنی مردم تا تجهیزات پیچیده، نیازمند اعطای آنها توسط غرب هستیم» ده‌ها نفر دیگر هم به نام فلان دیپلمات سابق وزارت خارجه و رئیس فلان حزب سیاسی یا بهمان شخصیت دانشگاهی، این پاسخ را تکرار می‌کنند. از جمله یکی از افراد متوسط این جریان که مسئولیتی در دولت قبل داشت، در سخنرانی خود در دانشگاه علامه طباطبایی گفت: «قدرت برتر» منطقه شدن در توان ایران نیست و باید سیاست خارجی خود را در تعامل با قدرت‌های شناخته‌شده جهانی و منطقه‌ای تنظیم کرده و پا از گلیم خود خارج نکنیم.
اما واقعاً احیای قدرت ایران و تبدیل ایران به یکی از قطب‌های قدرت جهان و رسیدن به «ایران قوی» کاملاً ممکن است و می‌توان علی‌رغم دشمنی‌های غرب و عوامل آن به آن دست یافت. بزرگ‌‌ترین دلیل این مدعا، بقای جمهوری اسلامی و پیشرفت‌های آن علی‌رغم ۴۴ سال سنگ‌اندازی دشمنان است. با قاطعیت می‌توان ادعا کرد که ایران امروز در نسبت‌سنجی با ایران ۱۳۵۷ - بدون استثنا - در تمامی زمینه‌ها چه سخت‌افزاری و چه نرم‌افزاری جلوتر است.
ایران ۱۴۰۱ از کشوری تحت سلطه خارج شده و به کشوری دارای اقتدار در برون مرزها تبدیل گردیده است. خارج شدن از تحت سلطه اگرچه ماجرای آسانی نبوده، ولی اتفاق افتاده و نتیجه این خارج شدن هم تحمیل هزینه‌های کمرشکن به کشور نبوده است. به عبارت دیگر ایران ضمن آنکه در محیط خارجی از کشوری تابع خارج شده، در محیط داخلی و عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، تکنولوژیک، نظامی، امنیتی و اجتماعی هم به کشوری قدرتمندتر تبدیل گردیده و صدالبته هزینه‌هایی را هم برای مقابله با توطئه‌ها پرداخت کرده است. این مقابله با توطئه‌ها هم همه‌اش هزینه نبوده است و از دل آن، فرصت‌های بی‌بدیلی بروز کرده است. شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی می‌گفت: «فرصت‌هایی که در تهدیدها وجود دارد، در خود فرصت‌ها وجود ندارد.»
ایران در این صحنه به‌عنوان کشوری پیشتاز و در عین حال «خوداتکا» عمل کرده است. وقتی در جلسه استماع شورای روابط خارجی کنگره آمریکا گفته می‌شود «ما در منطقه به هیچ وجه نمی‌خواهیم با سپاه پاسداران درگیر شویم» و یا وقتی فرمانده پنتاگون در نامه اخیر به رئیس‌جمهور آمریکا می‌نویسد
«گول تحلیل‌های سازمان سیا در مورد جمهوری اسلامی را نخورید، این آشوب‌ها به هیچ وجه از قدرت ایران و رهبری آن در داخل و از قدرت عملیاتی سپاه در خارج کم نکرده است»، این نشانه آن است که ما قدرت نظامی آمریکا را منفعل کرده‌ایم. وقتی صندوق بین‌المللی پول می‌گوید روند کنونی رشد اقتصادی، ایران را طی پنج سال آینده به رتبه ۱۴ اقتصاد جهان می‌رساند، نشان می‌دهد ما در حال منفعل کردن قدرت اقتصادی آمریکا - تحریم‌ها و بایکوت‌ها - هستیم. وقتی ایران در عرصه علمی در موقعیت‌های بین ۳ و ۱۸ قرار دارد، به آن معناست که ما در حال منفعل کردن قدرت تکنولوژیک رقیبان خود هستیم. پس احیای قدرت ایران و رساندن آن به مرز یکی از چند قدرت جهانی، ناشدنی و خارج از توان ملت ایران نیست. باید باور کنیم که ایران عزیز ظرفیت‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، علمی و اجتماعی ایجاد تمدنی نوین و قدرتی جهانی دارد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 جانم فدای ایران
✍️ احمد مسجد جامعی
شاید دربارۀ بلوچ‌های ایران‌شهر، ساکنان زاهدان، چابهار یا چهاربهار، سراوان و خاش می‌باید زودتر از اینها می‌گفتیم و می‌نوشتیم و کسانی که در اوج جفا و نامهربانیها باز هم از شعار تاریخی خود دست برنداشته‌اند! «جانم فدای ایران».
البته به مناسبت چهارصدمین سالگرد آزادسازی جزایر خلیج فارس از چنگال متصرفان و استعمارگران غربی در دورۀ پادشاهی عباس یکم صفوی یادداشتی نوشته بودم و در آن دربارۀ پهلوان و دریاسالار اسطوره‌ای بلوچ «همل» سخن گفتم که چگونه با دست خالی و کمترین امکانات در برابر دشمن تا دندان مسلح به اسلحۀ آتشین، با کمک مردم در خشکی و ساحل و دریا ایستاد و با اشرافی که بر راههای دریایی خلیج فارس داشت آنها را گمراه می‌کرد و در تنگنا قرار می‌داد و این آب و خاک را از تجاوز آنها مصون می‌داشت. همل قهرمانی بزرگ و نخستین دریاسالار سترگی بود که از نام و نشان خلیج فارس دفاع می‌کرد. پایان کار او چندان روشن نیست. او در تعقیب متجاوزان به این مرز و بوم به دریا زد و از تاریخ به اسطوره پیوست. هم‌وطنان بلوچ در شعر و ادب و موسیقی و ترانه و منظومه و ادبیات محلی بسیار به او و اسب او و خانۀ او و مادر و همسر او و حتی مرغ و خروس خانه‌اش پرداخته‌اند و در لالاییهای مادرانه نامش را زمزمه می‌کنند. همگان می‌دانند که همل برای دفاع از چه فرهنگ و سرزمینی راهی اسطوره‌ها شد و این هم شبیه چیزی است که هم‌وطنان آذربایجانی ما دربارۀ کوراوغلو

پرداخته‌اند.

سیستان و بلوچستان، خاستگاه پهلوان ملی ایران نیز هست. بزرگ بزرگان، پهلوان پهلوانان، رستم دستان که شاهنامۀ فردوسی که از ستونهای استوار زبان و ادب فارسی است و عجم بدان زنده گشته، با این خطۀ ایران درهم تنیده است. همۀ ایرانیان در هر گوشه و کنار این سرزمین اهورایی که باشند، پهلوانی دارند که در وقت خطر به یاری پهلوان پهلوانان می‌شتافت و در پشت سر او انبوهی از سران و بزرگان و جنگاوران و جوانان و زنان و مردان ایران‌شهر به حرکت در می‌آمدند و پرچم همیشه برافراشته رستم از هر سوی ایران نشانی داشت و همگی آنها یکدل و یک جان و هم‌پیمان در برابر تورانیان و دیگر غاصبان و زیاده‌خواهان صف‌آرایی می‌کردند.

یعقوب لیث صفاری، از دیگر چهره‌های درخشان این دیار است که پایگاه حکمرانی خود را در آنجا برپا کرد او نخستین ایرانی بود که آشکارا در برابر ستم خلافت عباسیان ایستاد و دربار او پناه شاعران پیشگام زبان فارسی است.

ایران از آغاز چندصدایی و متکثر بوده است. تاریخ و جغرافیا و فرهنگ این سرزمین مینویی از روز آغاز پادشاهی کورش، شاه شاهان، بر این پایه گذاشته شد، ولی این‌همه تنوّع و تکثّر در پایان به وحدت و همدلی و همداستانی می‌رسید و روی از تندی و خشونت برمی‌تافت و راه سخنوری و دانایی را می‌پیمود. بیهوده نیست که بزرگان ادب و فرهنگ و هنر ایران از خراسان، فارس، آذربایجان، طبرستان، خوزستان، هرمزگان، کردستان و دیگر نقاط این سرزمینِ شعر و ادب و اندیشه برخاسته‌اند و جهانی را نه در گذشته که حتی در امروز مهد دانایی و لطافت روح و روان ایرانیان ساخته‌اند. در سالهای پیشین روز شاعران، نویسندگان، ادیبان، محدثان، فیلسوفان، فقیهان و عالمان در تقویم ملی گنجانیده شده است ولی جای روز کورش، شاه شاهان و رستم پهلوان پهلوانان و بسیاری دیگر از چهره‌های ملی و محلی همچون یعقوب لیث صفاری و همّل در آنجا خالی است که می‌تواند شور و شوق و نشاطی دوباره در همه سوی ایران برپا کند.

یاد و خاطره دیروز و امروز و فردای ایرانیان آباد باد.

دریغ است ایران که ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ سه ضعف اساسی
✍️ عباس عبدی
فرض کنیم که سه ماه پیش کسی پیدا می‌شد و به مسوولان حکومتی و طرفداران وضع موجود می‌گفت که به نظر من در آینده نزدیکی که دیر نخواهد بود، مردم اعتراض خواهند کرد، روسری‌ها برداشته می‌شود، خشونت ایجاد می‌شود، دانشگاه‌ها هم شلوغ می‌شود، بدترین ناسزاها روانه این سو و آن سو خواهد شد، عمامه‌پرانی رایج خواهد شد یا جوانان با چنین فرهنگی میدان‌دار عرصه سیاست خواهند شد و خلاصه سیاهه‌ای از آنچه در دو ماه گذشته شاهد بودیم را ردیف می‌کرد. در این صورت پاسخ به او چه بود؟ اگر گوینده از خودشان بود (فرض محال که محال نیست) او را مرعوب و نادان معرفی می‌کردند و اگر گوینده از جناح مقابل بود، بالطبع به طنز به او می‌گفتند، اینها آرزوی شماست که در قالب تحلیل می‌گویید و شتر در خواب بیند، پنبه‌دانه. واقعیت این است که نه به این صورت دقیق ولی کمابیش وقوع این حوادث را خیلی‌ها محتمل می‌دانستند بدون آنکه درباره زمان و مکان آن چیزی بدانند. پس چرا مسوولان حکومتی و طرفداران وضع موجود چنین درکی از واقعیت نداشتند. سه ضعف اساسی در میان آنان هست؛ اول از همه فاصله گذاشتن میان خود و دیگران و محدود کردن روابط و ارتباطات خود با مجموعه‌ای از افراد معدود که یا حقیقت را نمی‌بینند، یا اگر هم ببینند، مطابق میل طرف مقابل خود سخن می‌گویند. شاید هم به نحوی با دیگران برخورد می‌کنند که آنان از بیان نظرات نامطلوب هراس دارند و لذا همه‌ چیز را خوب و وفق مراد معرفی می‌کنند. این مشکل در سطح شخصی است، ولی دو مشکل و ضعف دیگر در سطح ساختاری است. اول بی‌اعتمادی و نپذیرفتن پژوهش به ویژه پژوهش اجتماعی است. کار پژوهش، بازتاب دادن واقعیت است. عینیت اجتماعی فقط از خلال امر پژوهش حاصل می‌شود. با خیالات و اوهام نمی‌توان امور را اداره کرد. صرف پژوهش مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه حقیقت باید بازتاب عمومی و اجتماعی پیدا کند، در اینجا رسانه آزاد نقش اصلی را ایفا می‌کند. بازتاب دادن واقعیات و بحث و گفت‌وگوی متعدد و از سوی همه طرف‌های ذی‌نفع، حقیقت را به امری اجتماعی و عمومی تبدیل می‌کند و هر کس سعی می‌کند خود را با آن انطباق دهد و از وقوع آن حیرت‌زده نشود.

یک نمونه آن، پدیده‌ای است در انتخابات امریکا. جایی که پژوهش و دسترسی به اطلاعات اجتماعی و تنوع رسانه‌ای حداقل در سطح رقابت‌های داخل کشور موجب می‌شود که هیچ‌گاه فاصله آرا و نمایندگان دو حزب بر خلاف ایران زیاد نشود. برای نمونه انتخابات سنا که ایالتی است، عموما نزدیک و ۵۰-۵۰ است. چرا؟ برای اینکه عینیت اجتماعی برای هر دو گروه سیاسی اهمیت دارد تا خود را به آن نزدیک کنند و رای مردم را به دست آورند و اجازه ندهند که رقیب آنان برنده شود. شاید هیچ جامعه‌ای به اندازه ایالات متحده پژوهش‌های اجتماعی و دسترسی به داده‌های لازم در این زمینه ساده و عمومی نباشد.
به نظر می‌رسد که این سه ضعف اساسی، همچنان پابرجاست. اینکه بگوییم در جریان این اعتراضات حقایقی را درباره جوانان کشف کرده‌ایم که در مخیله ما خطور نمی‌کرد، ناشی از همین سه ضعف است والا چرا دستگاه‌های اطلاعاتی و حتی مدیران فرهنگی و اجتماعی نباید از آنچه در دل جامعه می‌گذرد، باخبر باشند؟ به‌طور قطع و یقین، این مشکل همچنان پابرجاست. حکومتی که واجد این ضعف‌ها نباشد، هیچ‌گاه غافلگیر نخواهد شد.
یکی از مشکلات ایالات متحده در خصوص انقلاب ایران این بود که التزام به عینیت را کنار گذاشتند و اخبار کانالیزه شده و مورد پسند شاه را مخابره می‌کردند، در نتیجه غافلگیر شدند. خود شاه نیز که بیش از همه در برابر انقلاب غافلگیر شد، چون هیچ اعتقادی به عینیت نداشت و آن را مسخره هم می‌کرد. بنابراین فقط با ترمیم این سه ضعف است که از غافلگیری خلاص خواهیم شد.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بدهکاری تاریخی
✍️ احمد غلامی
نامیرایی، ندیدن مرگ و به استقبال مرگ شتافتن... . مرگ مفهوم غریبی است. در هر دوره به رنگی درمی‌آید و در هیئتی تازه ظاهر می‌شود. مادربزرگ شکرپنیری افتاده بود توی راهرو. بدنش بو گرفته بود. ناچار شدند در را بشکنند تا نجاتش بدهند و نجاتش دادند از بوی مرگ. آن روز بود که فهمیدیم مرگ بد نیست، بوی مرگ بد است. عجیب بود. نُقل‌های شکرپنیری کنارش افتاده بود. شاید توی پاکت داشت آنها را برای ما می‌آورد تا مثل همیشه صدای‌مان کند و به هرکدام از ما چندتایی نُقل بدهد. او می‌خواست با این کار یاد و خاطره‌اش را در ذهن ما حک کند. جنس مرگ مادربزرگ شکرپنیری حزن‌انگیز بود؛ اما مرگ ضیاء از جنس دیگری بود. آن‌که قدبلند بود و عینکی قاب‌مشکی بر صورت داشت. با قدم‌هایی پرشتاب از کنار ما می‌گذشت و ما بی‌اختیار به او سلام می‌کردیم و نمی‌دانستیم چرا. ضیاء هرگز با ما حرف نمی‌زد، فقط می‌دانستیم کتاب می‌خواند و آدم باسوادی است و سودای مبارزه دارد، بدون واهمه از مرگ. همیشه این برای‌مان سؤال بود که چرا او چنین پرشتاب گام برمی‌دارد. کسی در پی‌اش بود یا او به استقبال کسی می‌رفت. بعد که شنیدیم اعدامش کردند، نمی‌دانستیم اعدام یعنی چه. فقط می‌دانستیم نوعی مرگ است. نوعی به استقبال مرگ رفتن. مرگ ضیاء همه را به سکوت واداشت. بهت و حیرت و سکوت. شاید زنان همسایه فقط یک جمله در وصف او گفتند: «جوان رعنایی بود». جمله‌ای که در آن حسرت جشنی بود برای دخترکانی که به خواستگاری‌اش چشم دوخته بودند. چرا ضیاء زن‌ها را نمی‌دید، زن‌هایی که از جنس زندگی بودند و به همه چیز رنگ زندگی می‌دادند. آیا ضیاء بدون عشق مرد، ناصر که عمری پای فعالیت سیاسی اجتماعی گذاشته بود، مرگ را نمی‌دید. منظورم ناصر تکمیل‌همایون است. همان کسی که چند روز پیش درگذشت. او اصلا به مرگ اعتنایی نداشت، حتی تا آخرین لحظه هم در فکر انتشار کتاب‌هایش بود. طوری از مصدق حرف می‌زد که انگار ساعتی دیگر با او قرار ملاقات دارد. در کنار او مصدق را می‌دیدی، با همان کت و شلوار اتوکشیده و مرتب و کفش‌های براق از واکس که دست‌هایش را درهم گره کرده بود. روزی که ما برای گفت‌وگو با ناصر تکمیل‌همایون به خانه‌شان رفته بودیم، او از وطن‌دوستی مصدق می‌گفت، از سلامت اقتصادی‌اش، از شجاعتش. چنان مبهوتِ دکتر مصدق بود که بالاخره صدای همسرش را درآورد: «مصدق... مصدق. ول‌ کن تو را به خدا!». ناصر زیرچشمی نگاهی به او کرد و خندید. نگاه‌های ما هم چرخید به سمت زن. زنی پا به سن گذاشته اما شاداب، مملو از شور زندگی. برای‌مان موسیقی گذاشت، قهوه آورد و از خاطراتش با ناصر گفت. او هم مادر ناصر بود، هم همسرش، هم هم‌رزمش. شاید هم می‌کوشید رقیب عشقی‌اش مصدق را کنار بزند؛ اما هرچه بود مصدق و ناصر را از زنگار غبار سیاست و مبارزه زدوده بود و رنگ زندگی به آنها بخشیده بود. ناصر تکمیل‌همایون مرگ را نمی‌دید. در بستر بیماری امید داشت وفاداری‌اش به تاریخ مبارزاتی دوران مصدق را به اثبات برساند و آن را ثبت کند. او زنده بود که روایت کند. ناصر به‌ دشواری روی مبل رو‌به‌روی ما نشسته بود. من رنگ مرگ را در چهره‌اش می‌دیدم. زنون، بنیان‌گذار فلسفه‌ رواقی از پیشگوی معبد دلفی پرسید برای کسب بهترین زندگی چه باید کرد؟ پیشگو گفت: «رنگ مرگ را برگزین». هانا آرنت می‌گوید: «شاید این بیان ابهام‌آلود معنایش این باشد که به وجهی زندگی کن که گویی مرده‌ای»؛ اما برای ناصر رسم مرگ این‌گونه نبود. او بی‌اعتنا به مرگ بود. با عشق از یدالله سحابی می‌گفت، از انسان نادری که دیگر تکرار نخواهد شد. ناصر نه به استقبال مرگ رفت، نه برایش پایکوبی کرد و نه در برابرش تسلیم شد. او بی‌اعتنا به مرگ و زندگی بود، مگر لحظاتی که همسرش او را با زندگی آشتی می‌داد. حتی اگر این زندگی یک زندگی شاد روزمره در حد دیدن یک ویدئوی ساده‌ انتقادی از وضعیت سیاسی در فضای مجازی بود. گویا فقط زن، زندگی بود. آیا تاریخ ما به زن یک بدهکاری تاریخی ندارد که موعد پرداختش فرارسیده است. انگار زنان به مرگ نمی‌اندیشند یا آن‌قدر زندگی در آنان قوی است که رانه‌ مرگ را پس می‌زنند؛ اما مرگ با مردان زاده می‌شود: «افلاطون گفت فقط بدن او در شهر ساکن است و در هم‌پرسه‌ فیدون نیز به‌درستی توضیح داد که زندگی فیلسوف مانند مردن است. مرگ که جدایی بین بدن و روح است برای او دیدار خوشایندی است؛ او به وجهی عاشق مرگ است؛ زیرا بدن با همه‌ تقاضاهایش مرتبا مزاحم اهداف روح می‌شود. به بیان دیگر، فیلسوف حقیقی شرایطی را که تحت آن به انسان زندگی داده شده است، قبول ندارد». این تلخ‌اندیشی درباره‌ مرگ و این اندیشه‌ مردانه از مرگ نزد سوفوکل به‌ گونه‌ای دیگر است: «زاده‌نشدن بهترین تصمیم است، وانگهی آن‌گاه که آدمی زاده شد، خیر ثانی آنکه آدمی به‌ زودی زود رخت رجعت بربندد». با همه‌ این بدبینی‌ها درباره‌ زندگی و مرگ، کانت تعبیری را به کار می‌برد که استثنائی بر قاعده مرگ است و آن تعبیر «نشاط بی‌طرفانه» است. هانا آرنت در «درس‌گفتارهای کانت» درباره‌ مضمون مشترکی بین افلاطون و کانت سخن می‌گوید: «همه‌ لذت‌ها ناخشنودی به بار می‌آورد؛ یعنی آن زندگی که فقط شامل خشنودی است عملا از همه‌ خشنودی‌ها خالی است؛ زیرا انسان قادر نخواهد بود آن را احساس کند یا از آن لذت ببرد...

‌ نشاط به‌عنوان وضعیت محکم و استوار روح و جسم برای انسان در روی زمین تصور‌کردنی نیست. هرچه خواست ناخشنودی عظیم‌تر باشد، خشنودی شدیدتر می‌شود. فقط یک استثنا در این قاعده وجود دارد و آن خشنودی‌ است که ما هنگام مواجهه با زیبایی احساس می‌کنیم». کانت این خشنودی را «نشاط بی‌طرفانه» می‌خواند و باور دارد این واقعیت که انسان از زیبایی صرف طبیعت تأثیر می‌گیرد، ثابت می‌کند که او برای این دنیا و متناسب با آن ساخته شده است. زنان بیش از موجودات دیگر بر این باورند که جهان همان جهانی است که باید در آن شادمانه زیست و حتی زمانی که به استقبال مرگ می‌روند، چه کسی است که مسحور این زیبایی نشود. پس آنچه ما را در پی این زیبایی می‌کشاند، شاید به تعبیر کانت احساس قوی‌ بودن است: «من همه‌ موجودات را چنین دعوت می‌کنم... درود بر ما، ما هستیم».


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 تهران در برابر انتخاب دو گزینه
✍️ جلال خوش‌چهره
ایران در حال حاضر در مقابل دو گزینه قرار دارد؛ تعامل یا تقابل. تصویب دو قطعنامه ظرف ۷۲ ساعت در شورای حقوق بشر سازمان ملل و شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای نشان از اجماع تحریم‌های بیشتر و بار مضاعف بر دوش کشور و خطر فعال شدن سیستم ماشه است. علاوه بر این می‌تواند تشدید فضای ناامن را در سیاست خارجی و هم در سیاست داخلی و بخش اقتصادی در پی داشته باشد.
اجماعی که اکنون به وجود آمده- که البته می‌شد جلوی آن را گرفت- وضعی برزخی را برای ایران به همراه دارد؛ به ویژه که قطعنامه شورای حکام دارای چند ویژگی است: نخست؛ قید الزامی و اضطراری بودن پاسخ ایران به قطعنامه است که سقف زمانی آن به نظر در دو هفته آینده خواهد بود. اگر تهران به مطالبات آژانس پاسخ ندهد، ممکن است پرونده ایران یا به شورای امنیت ارجاع داده شود یا سیستم ماشه فعال شود. نکته دوم اینکه قطعنامه، الزام به انجام تعهدات قانونی ایران را درباره ذرات اورانیوم، ارائه اطلاعات و اسناد و پاسخ‌های مورد نیاز آژانس مطالبه کرده است. سوم؛ اجازه دسترسی به اماکن و موارد مورد نیاز آژانس از سوی ایران است. همچنین اجازه نمونه‌برداری از طرف آژانس از جمله خواست‌های این قطعنامه است. اهمیت موارد بالا در آن است که در چارچوب اضطرار و الزام از ایران خواسته شده است.
انتخاب تهران از دو حال خارج نیست؛ اگر تقابل باشد یعنی قطعنامه را نپذیرد به مفهوم آن خواهد بود که چشم‌انداز تیره‌ای پیش روی روابط خارجی قرار دارد که پیامد آن انزوای بیشتر ایران در جامعه جهانی خواهد بود. این وضع به افزایش تحریم‌ها و ایجاد فضای ناامن برای جایگاه ایران در حوزه روابط خارجی و نیز خطر فعال شدن سیستم ماشه و شاید رفتن به فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد می‌انجامد. براساس این فصل شورا قدرت زیاد و گسترده‌ای برای ارزیابی تصمیم‌های گرفته شده در وضعیت‌های «تهدید صلح جهانی، تخطی از رویه‌های صلح، یا اعمال خشونت و زور» در سطح جهانی دارد. در چنین شرایطی، کار شورا محدود به توصیه نمی‌شود. شورای امنیت پس از بیان دقیق کیفیت حقوقی یک وضعیت و قبول آن به عنوان تهدیدی برای صلح یا نقض صلح یا عملی تجاوزگرانه ابتدا تصمیمات موقتی اخذ می‌کند (تصمیم‌هایی که جنبه غیرنظامی دارد) تا از پیچیده‌تر شدن اوضاع جلوگیری کند. سپس در صورت نیاز، می‌تواند مجازات‌هایی از قبیل قطع کامل یا جزئی روابط اقتصادی، ارتباطات زمینی، هوایی، دریایی، پستی، تلگرافی، بی‌سیمی و دیگر وسایل ارتباطی و همچنین قطع روابط دیپلماتیک را در نظر بگیرد و تمام دولت‌های عضو سازمان موظفند آنها را اجرا کنند.
حال اگر بنا براین باشد که تهران راه تعامل را در پیش گیرد؛ واقعیت این است که ما نسبت به سال گذشته اگر همان زمان توافق می‌کردیم، این حجم از اضافه شدن تحریم‌های متفاوت موضوعی، شخصی و بسیاری دیگر که بر حاکمیت سیاسی تحمیل شده را نداشتیم. چه‌بسا ناآرامی‌های داخلی کنونی را هم شاهد نبودیم. اگر تهران همکاری با آژانس را مطابق با قطعنامه اخیر و رفع مهم‌ترین مانعی که سبب عدم توافق گروه برجامی در وین بوده بپذیرد، پرسش برجسته آن خواهد بود که در این صورت آیا وضعیت ایران به لحاظ اقتصادی بهتر می‌شود؟ به نظر نمی‌توان چندان دراین‌‌باره خوش‌بین بود؛ زیرا تحریم‌های مضاعف و غیرهسته‌ای تحمیل شده به ایران طی ماه‌های اخیر، سبب می‌شود که این کشور به سود ملموس و راهگشایی در این باره دست نیابد. کما اینکه در خوش‌بینانه‌ترین حالت آزادی ۷ میلیارد دلار پول بلوکه‌شده ایران در کره‌جنوبی نیز به دلیل پیش‌‌خورهای گذشته برای اقتصاد کشور چاره‌ساز نخواهد بود. شاید رویکرد تعاملی یک امتیاز را برای ایران داشته باشد و همین مهم به عنوان فرصتی شود که موقعیت‌های مناسب را در آینده فراهم کند. تعامل و توافق یک فضایی امنیتی چه در بخش هسته‌ای و چه در بخش اقتصادی به شکل اسمی ایجاد می‌کند ولی در مجموع تصویب دو قطعنامه به شکل نمادین به این مفهوم است که دولت آقای رئیسی و تیم مذاکره‌کنندگان آن نتوانستند طی این یک سال و اندی گذشته در مذاکرات خود اوضاع را به‌گونه‌ای مدیریت کنند که منجر به تصویب قطعنامه‌ها و تحریم‌های مضاعف نشود. اجماع کنونی اروپا و آمریکا و از دستور کار خارج شدن گفت‌وگوهای برجامی از سوی آنها و نیز تمرکزیافتن نگاه‌ها به تحولات داخلی ایران‌؛ حتی اگر به شکل نمادین و تبلیغاتی هم باشد، به معنای از دست رفتن فرصت‌هایی است که تهران مغتنم ندانست. به هر حال آنچه اهمیت دارد؛ هوشمندی تهران در انتخاب یکی از دو گزینه‌ای است که هریک می‌تواند نتایج و پیامدهای کوتاه و بلند‌مدت خود را داشته باشد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 خشکیدن درخت پرثمر
✍️ مسعود خوانساری
تجارت، زودبازده‌‌‌ترین حوزه در اقتصاد است. اگر شرایط مناسبی برای درخت تجارت فراهم شود، زودتر به بار می‌‌‌نشیند و میوه‌‌‌اش بیشتر در دسترس مردم خواهد بود. به همین دلیل است که گشایش در حوزه تجارت با سرعت بیشتری نسبت به دیگر بخش‌‌‌ها، خود را در شاخص‌‌‌های اقتصادی و اجتماعی و بهبود نسبی رفاه مردم نشان می‌دهد.
همان‌طور که در تجربه برجام با رفع تحریم‌‌‌ها و فراهم‌شدن شرایط مبادله، هم رشد اقتصادی دورقمی شد و نرخ تاریخی را به ثبت رساند، هم تورم کاهش قابل‌ملاحظه‌‌‌ای داشت و حداقل برای دوسال تک‌‌‌رقمی باقی ماند و هم اینکه معیشت مردم وضعیت بهتری به خود گرفت. همه اینها بدون اصلاحات خاصی در دیگر بخش‌‌‌های مهم اقتصاد رخ داد و می‌‌‌توان آن را نتیجه صرف آزادی تجارت دانست. با این حال روشن است که تغییرات سریع و ناگهانی بدون همراهی دیگر بخش‌‌‌ها دوامی نخواهد داشت.

برای مثال کنترل تورم باید از طریق سیاست‌‌‌های پولی صورت گیرد، نه با لنگر کردن ارز حاصل از صادرات نفت. در مقابل محدودسازی تجارت نیز اثر خود را به‌سرعت در اقتصاد و زندگی مردم نمایان می‌کند. باز هم تجربه سال ۱۳۹۷ و خروج ترامپ از برجام که با بازگشت تحریم‌‌‌های بسیار شدید همراه بود، به‌سرعت موجب افت رشد اقتصادی، صعود سریع تورم و افت درآمد سرانه و رفاه مردم شد. نتیجه واضح این است که یکی از نخستین گام‌‌‌هایی که دولت می‌‌‌تواند برای ایجاد تغییر ملموس در شرایط اقتصادی و زندگی مردم ایجاد کند، تسهیل تجارت از راه رفع تحریم‌‌‌ها پای میز مذاکره است.

تاسف‌‌‌آور است که سال گذشته و حتی در نیمه‌نخست سال‌جاری، تا مرز توافق پیش رفتیم؛ اما در نهایت برجام احیا نشد و اکنون اختلاف طرفین به دلیل بروز مسائل دیگری مانند شائبه استفاده از پهپادهای ایرانی توسط روسیه در جنگ با اوکراین و برخورد با معترضان در داخل، به‌شدت افزایش یافته است. دلیل تاکید بخش خصوصی بر ضرورت به نتیجه رساندن مذاکرات در اسرع وقت نیز همیشه همین بوده که کشدار کردن مذاکرات از نظر اقتصادی به زیان کشور است (عدم‌‌‌النفع چند صد میلیارد دلاری به دلیل عدم‌فروش نفت) و زمینه بروز اختلافات جدید را فراهم می‌کند که در نهایت هم این مساله رخ داد.

سقف تجارت کشور در شرایط تحریم کوتاه است. تجارت در محیط محدود با همسایگان و کشورهای منطقه، آن هم با هزینه مبادله بالا که ما را مجبور به ارزان‌‌‌فروشی و گران‌‌‌خری می‌کند، ولو اینکه با برخی پیمان‌‌‌های منطقه‌‌‌ای و قراردادهای همکاری اندکی بهبود پیدا کند، نمی‌‌‌تواند رشد پایداری به دنبال داشته باشد. ضمن اینکه اساسا منطقه خاورمیانه و همسایگان ما، حداقل همسایگانی که شرکای تجاری ما محسوب می‌‌‌شوند، از نظر سیاسی و اقتصادی در شرایط کم‌‌‌ثباتی به سر می‌‌‌برند و با نوسان‌‌‌های دائمی مواجه هستند که امکان سرمایه‌گذاری بلندمدت بر همکاری‌‌‌های مشترک را از ما سلب می‌کند.
تحریم، ریسک تجارت را هم برای فعالان اقتصادی در داخل و هم شرکای خارجی بسیار بالا برده و ناآرامی‌‌‌ها و اعتراضات در داخل علاوه بر تشدید فضای نااطمینانی، به نوعی اعتبار صادرکنندگان و واردکنندگان ما در بازارهای جهانی را تحت‌‌‌الشعاع قرار داده است. همچنین کاهش قابل‌توجه وزنی صادرات و واردات کشور در سال‌جاری در مقایسه با آمار مشابه سال گذشته، این نکته را گوشزد می‌کند که رشد ۱۰درصدی تجارت که سهم واردات در آن بسیار بیش از صادرات است، قاعدتا بیشتر نتیجه افزایش قیمت کالاها در بازارهای جهانی بر اثر جنگ روسیه و اوکراین و بازار انرژی بوده است. رشد اقتصاد پایدار، همان‌طور که تجربه چین پیش‌روی ماست، در گرو توسعه تجارت با تنوع‌بخشی به شرکای تجاری و کالاهای صادراتی است.

اینکه به‌غیر از فولاد، ۱۰قلم کالای نخست صادراتی ما را فرآورده‌‌‌های نفتی با سهم ۴۲درصدی در کل صادرات تشکیل می‌دهد، ناشی از محدودیت‌های جدی خارجی و داخلی است که سرمایه‌گذاری خالص را منفی کرده و نه‌‌‌تنها انگیزه بلکه توان افزایش تولید را هم در محاق برده است. بهبود چشم‌‌‌انداز تجارت خارجی کشور در گرو رفع تحریم‌‌‌های خارجی، ثبات سیاسی و اصلاح ساختار اقتصاد در داخل است؛ وگرنه تداوم وضع کنونی به خشکیدن درخت پرثمر تجارت می‌‌‌انجامد. فراموش نکنیم که تجارت، کوتاه‌‌‌ترین میان‌‌‌بر در مسیر حرکت به‌سوی توسعه است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین