جمعه 28 ارديبهشت 1403 شمسی /5/17/2024 11:28:51 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 اشتغال‌سازی!
✍️ حسین حقگو
تغییرات مهم و اساسی در راهبردها و سیــاسـت‌های حکومت‌ها زمانی رخ می‌دهد که نظام تصمـیــم‌گــیری و دسـتــگــاه‌هــای سیاست‌گذاری به ضعف‌ها و کمبودهای خود آگاه شوند و تلاش برای حل مساله را آغاز نمایند. بدیهی است اگر چنین نگرش انتقادی به وضعیت موجود و چالش‌ها و مشکلات آتی در ساختار قدرت وجود نداشته باشد و همه‌چیز خوب و «همه جا آرام» تصور شود، دلیلی برای تغییرات مهم احساس نخواهد شد.

روزنامه ایران، ارگان دولت اخیرا درصفحه اول خود از ایجاد ۲.۱ میلیون شغل جدید صنعتی در طی ماه‌های آتی در کشور خبر داد. طبق این خبر و با استناد به اطلاعات وزارت صمت عنوان شده است این تعداد شغل با «بهره‌برداری از ۷۷ هزارو ۸۱۰ واحد تولیدی و صنعتی توسط دولت سیزدهم ایجاد خواهد شد»؛ واحدهای کوچک و متوسط «تا ۱۰۰ نفر کارکن که هم‌اکنون بین ۲۰ تا بیش از ۶۰ درصد پیشرفت فیزیکی داشته‌اند و به فراخور طی ماه‌های آینده به بهره‌برداری خواهند رسید». (روزنامه ایران- ۲۰/۷/۱۴۰۱)

نکته جالب اما آن است که به نوشته همین روزنامه و در همین خبر، کل اشتغال صنعتی کشور در حال حاضر «۲ میلیون و ۶۹۲ هزار نفر در ۷۵ هزار و ۳۷۵ واحد تولیدی» است و با ایجاد اشتغال در ۷۷ هزار بنگاه جدید در طی عمر دولت سیزدهم «اشتغال واحدهای متوسط تولیدی به بیش از ۴ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر می‌رسد» (همان)

معنای این عبارات خبری آن است که نظام صنعتی کشور که طی دهه‌ها و گذر از دوره‌های مختلف تاریخی و صرف منابع عظیم جمعا توانسته حدود دو میلیون و ۷۰۰ هزار شغل ایجاد کند، به سر انگشت معجزه‌آسای دولت سیزدهم قرار است در «ماه‌های آینده» به اندازه کل تاریخ صنعت کشور، شغل جدید خلق کند !

مبنای این محاسبات خیالی هم بهره‌برداری از طرح‌های در حال اجرا با پیشرفت فیزیکی ۲۰ تا ۶۰ درصد است. طرح‌هایی که اکنون به عنوان بزرگ‌ترین معضل توسعه‌ای کشور محسوب می‌شوند و شروع بسیاری از آنها، اصولا از ابتدا توجیه اقتصادی نداشته و بر اساس فشارهای سیاسی و کسب رانت‌های مختلف کلنگ آنها به زمین زده شده است یا اینکه صرفه اقتصادی خود را به سبب طولانی شدن زمان بهره‌برداری از دست داده و در صورت به بهره‌برداری رسیدن نیز، کمتر بهره‌وری خواهند داشت.

چنانکه سازمان برنامه و بودجه در گزارشی از بودجه سال ۱۴۰۰ از وجود ۲۶۵۰ طرح نیمه تمام خبر داده بود که «اگر از همین امروز هیچ طرح جدیدی کلنگ نخورد، نیازمند ۲۸ سال زمان برای تکمیل هستند!» طبق این گزارش برای نمونه ۷۵ طرح حوزه صنعت، معدن و تجارت و ارتباطات به ۳۹ سال، ۴۷۳ طرح حوزه آب و کشاورزی و محیط زیست به ۳۵ سال و ۷۵ طرح حوزه انرژی به ۵۵ سال زمان برای تکمیل و بهره‌برداری نیاز دارند. طبق این گزارش «میانگین اجرای طرح‌های عمرانی به ۱۷ سال رسیده است.» (رسانه ها- ۹/۱۰/۱۳۹۹) طرح‌هایی که همانطوری‌که ذکر شد و بر اساس یک تحقیق اکثر آنها (بالای ۹۰ درصد) با فشارهای مختلف کلنگ آنها به زمین خورده است.

طرح‌هایی که حتی به فرض تامین مالی (که البته بسیار بعید می‌نماید و بانک‌ها هم‌اکنون نیر با بحران ناترازی و دارایی‌های سمی روبرویند) با سایر مشکلات نظیر کمبود نیروی متخصص، فضای نامناسب کسب و کار و فقدان بازار و بحران تقاضا روبرو خواهند شد و محصولاتی را روانه بازار خواهند کرد که به واسطه کیفیت نازل به واسطه ضعف فناوری، امکان حضور در بازارهای رقابتی بیرون مرزها را کمتر خواهند داشت و در داخل نیز با خریدارانی روبرو خواهند بود که قدرت خریدشان هر روز نیز کمتر از دیروز می‌شود. به‌راستی جای شگفتی و تاسف فراوان است که کار آمار‌سازی به این درجه از ابتذال سقوط کرده است.

کاش به‌جای اشتغال‌سازی‌های مبتذل و جعلی، واقعیت‌های دردناک اقتصادی و انبوه جوانان بیکار و واحدهای صنعتی غیرفعال و... را نمایش دهیم تا اراده ملی برای حل ابر چالش‌های اقتصادی و از جمله ابرچالش بیکاری و تدارک بسترهای اشتغالزایی واقعی فراهم شود و تصمیم‌گیران دچار توهم مطلوبیت وضعیت جامعه نشوند!


🔻روزنامه کیهان
📍 من با اطمینان می‌گویم....
✍️جعفر بلوری
۱- آشوب‌های این روزها را می‌شود از زوایای مختلفی به تحلیل نشست. از زاویه «نقش رسانه»، یا «نقش دشمنان داخلی و خارجی» یا مثلا از زوایای مختلف حوزه «جامعه‌شناسی». همین‌طور از زاویه دید «روانشناس‌ها» و «سیاستمداران» می‌شود در این تحولات ریز شد و روزها درباره آن نوشت و گفت‌و‌گو کرد و راه‌حل‌های کوتاه و بلندمدتی هم برایش یافت. هر یک از این تحلیل‌ها نیز در جای خود می‌تواند، مقدمه‌ای برای حل گوشه‌ای از این معضلات باشد. وقتی در جامعه‌ای اسلامی زندگی می‌کنیم و ادعای مسلمانی داریم، طبیعتا تحلیل‌ها متنوع‌تر و دقیق‌تر هم می‌شوند. می‌توان برخی از این تحولات را، نه با دو دو تا چهارتای زمینی که با محاسبات آسمانی به تحلیل نشست. به گفته بزرگی، گاهی در بطن بدترین تحولات و فتنه‌ها، خیرات، برکات و فرصت‌هایی نهفته که چه بسا، تحت هیچ شرایط دیگری، نصیب یک ملت نمی‌شود و به قول سردار دل‌ها سلیمانی، «فرصتی که در بحران‌ها هست،در خود فرصت‌ها نیست.» در بندهای پایانی این نوشتار، به این بخش بیشتر خواهیم پرداخت.
۲- این روزها شاید شما هم دوستانی در اطرافتان داشته باشید که با مشاهده «فحاشی‌ها» یا «اهانت‌های» برخی از این اراذل اجاره‌ای به مقدسات و پرچم عزیز کشورمان قلبش به درد آمده باشد. در ماجرای یورش آن چند ده اراذل اجاره‌ای به کیهان، فحاشی‌ها و اهانت‌های آنها را ما هم از نزدیک دیدیم و شنیدیم و بسیار متعجب و متاثر شدیم از چگونگی جمع شدن این همه «شَر» و «پلیدی» در یک انسان! برخی اِنگار، تعادل نداشتند. نمی‌دانیم اما هیچ بعید نیست چیزی مصرف کرده بودند. برخی اما کاملا هوشیار بودند و می‌دانستند چه می‌کنند! ما هم پیش از این حمله و آشوب دیده بودیم، اما این بار یک تفاوت آشکار وجود داشت و آن همان جملات و کلمات رکیکی بود که از دهان برخی بیرون می‌ریخت و شرم، مانع از آوردن آنها در این نوشتار می‌شود. در آشوب‌ها، اعتراض‌ها و تظاهرات‌ها، وقتی معترضان به‌دنبال هدفی هستند، غالبا ظاهر را رعایت می‌کنند و اگر در این بین تخلفی هم صورت بگیرد، تلاش می‌کنند از آن اعلام برائت کنند. روی «قانون» تاکید و هرگونه خشونت را محکوم می‌کنند. این بار اما کاملا عکس بود. اصرار عجیبی به دیده شدن تخلفات و شنیده شدن فحاشی‌ها و وحشی‌گری‌ها دیده می‌شد. البته نه در همه آنها. نوعی اصرار و عَمد در دیده شدن وحشی‌گری‌ها با هدفِ احتمالا «ترساندن»! همان تکنیکی که داعش در عراق و سوریه زیاد به کار می‌بُرد! تا پیش از ظهور پدیده داعش، کمتر دیده بودیم گروهی با هدف مثلا تشکیل حکومت یا حتی براندازی، اِصرار به کشتن و سر بریدن و تصویربرداری از جنایاتش داشته باشد. این روشی بود که داعش در ماه‌های نخست تاخت و تازش از آن بهره‌ها برد و به نتایجی هم رسید. سقوط بسیاری از شهرها به دست داعش و تکفیری‌ها در عراق و سوریه با همین تکنیک میسر شد. وقتی وارد شهری می‌شدند، مقاومتی دیده نمی‌شد چون، تصاویری که از طریق فضای مجازی از بریدن سر زنان و کودکان و مردان و سربازان منتشر کرده بودند، کار پیشروی را برای آنها انجام می‌داد! تکفیری‌های داعشی یک تکنیک دیگر هم داشتند: «تسلط بر منابع آبی و غذایی» شهر یا روستایی که تصرفش می‌کردند. آنها به قول مازلو، خوراک و نیازهای زیستی را پایه و اساس قرار داده و معتقد بودند، تسلط بر آب و غذا برابر است با تسلط بر مردم! این رفتار، با کمی تفاوت در شکل، در برخی از این اراذل اجاره‌ای هم دیده شد. حمله به بازار و کسب‌وکار مردم برای این طیف همان کارکردِ تسلط داعش بر آب و نان را دارد! باور نمی‌کنید؟ از کسبه و بازاری‌ها بپرسید!
۳- دوست مطلعی می‌گفت، اتفاقاتی که این روزها افتاد همه اش شَر نبود. در آن خیراتی هم بود که چه بسا فقط در چنین شرایطی بروز می‌کرد. توضیحات بعدی این دوست جالب‌تر هم بود: «گاهی برای شناختن یک فرد، گروه، کشور یا جریان سیاسی باید هزینه داد. گاهی باید فتنه‌ای به پا شود تا برخی مسائل پالایش و برای مردم شفاف شود. «زن» مسئله‌ای است که به قول علامه جعفری، در طول تاریخ و در جوامع مختلف سوءاستفاده‌ها از آن شده است. همین‌طور مسئله حجاب اختیاری و اجباری. این فتنه هیچ چیزی را برای مردم شفاف و روشن نکرده باشد، این مسئله را خیلی خوب روشن ساخت که، مسئله این طیف، نه حجاب است، نه آزادی است و نه زن. مسئله آنها به قول استاد کچوئیان، فحشاء و برهنگی است. مسئله آنها تجزیه ایران است. ایجاد جنگ داخلی است. با رسانه «ابو ارّه» کاری نداریم. تکلیف آن روشن است. اما چه کسی تصور می‌کرد، رسانه ملکه انگلیس با آن همه سابقه طولانی در استعمار و استحمار و ادعای حرفه‌ای‌گری، این‌طور مفتضح شود. چه سلبریتی‌هایی که معلوم شد، تنها چیزی که نیست، هنرمند بودن است و تنها چیزی که هست، کاسب بودن.
چه سیاستمدارانی که محک خوردند و معلوم شد نان
به نرخ روز خورند. چه سیاستمدارانی که معلوم شد، نه به‌دنبال اصلاحات که، به‌دنبال براندازی در پوشش حزب و اصلاحات» هستند و از همه مهم‌تر، چه شاه‌ماهی‌هایی که از بین دشمنان این مرز و بوم به تور نیفتادند! و چه ضرباتی که تجزیه‌طلبان، سلطنت‌طلبان، موساد، آمریکا و... نخوردند و چه ضرباتی که برخی میزبانان این تروریست‌ها، همین روزها نخواهند خورد!»
۴- کشوری که چهل سال است درگیر جنگی همه بُعدی با گردن‌کلفت‌ترین و پست‌ترین دشمنان است، نظم جهانی را به سخره گرفته و بزرگ‌ترین پروژه‌های منطقه‌ای صاحبان این نظم را یکی پس از دیگری به دیوار کوبیده، قطعا دچار مشکلاتی می‌شود! کشوری که هر ۴ سال یک‌بار انتخابات دارد و هر دوره، یک سلیقه سیاسی و بعضاً ۱۰۰ درصد متفاوت با دیگری در آن روی کار می‌آید، در کنار فواید آن، قطعا دچار مشکلاتی می‌شود چرا؟ برخی از این اصلاح‌طلبان تندرو، مگر می‌توانند پیشرفت این کشور را ببینند؟! آنها مامورند و باید سنگ‌اندازی کنند. هیچ‌کس منکر کاستی‌ها، خیانت‌ها و مشکلات نیست. اما باید به این مهم هم توجه کرد که «کجا بودیم و کجا هستیم.» مگر تا همین ۱۰ سال پیش در واکنش به پیشرفت‌های نظامی و موشکی‌مان نمی‌گفتند «فتوشاپ است»؟! امروز اما می‌گویند، بزرگ‌ترین چالش و نگرانی‌شان همین پیشرفت‌های موشکی و نظامی است و باید علاوه‌بر مسائل هسته‌ای، در حوزه موشکی و نظامی هم مذاکره کنیم. تا همین ۲۰ سال پیش مگر، دنیا را تحت فشار نمی‌گذاشتند تا به ایران سلاحی فروخته نشود؟! حالا همان دنیا را تحت فشار گذاشته‌اند تا از ایران سلاح نخرند! ما نمی‌گوییم، دشمن خود می‌گوید، تا وقتی این جمهوری هست، تا این رهبر هست «هیچ غلطی نمی‌توانیم بکنیم»! چرا؟ بند پایانی را بخوانید:
۵- «من با اطمینان می‌گویم. اسلام ابرقدرت‌ها را به خاک مذلت می‌نشاند، اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد. ملت شریف ایران توجه داشته باشید که کاری که شما مردان و زنان انجام داده‌اید آن‌قدر گرانبها و پرقیمت است که اگر صدها بار ایران با خاک یکسان شود و دوباره با فکر و تلاش فرزندان عزیز شما ساخته گردد، نه تنها ضرری نکرده‌اید، که سود زیستن در کنار اولیاءالله را برده‌اید و در جهان ابدی شده‌اید و دنیا بر شما رشک خواهد برد، خوشا به حالتان!» (صحیفه امام خمینی، جلد ۲۰‌، صفحه ۳۲۵)


🔻روزنامه اطلاعات
📍 فقر آموزشی، کودکان و ایران آینده
✍️علی ربیعی
۲۵ مهر (۱۷ اکتبر) هر سال مصادف با روز جهانی ریشه‌کنی فقر است.
«فقر» پدیده‌ای چند بعدی است که از سلامت تا معیشت و آموزش را در بر می‌گیرد. گزارش‌های جهانی نشان می‌دهند که بیش از ۶۷۰ میلیون نفر در جهان دارای فقر مطلق هستند. فقر کارگران بدون مزد در کشورهایی که فقر چندبعدی آن‌ها بالا است، بسیار شدید و بالاتر از بقیه کشورهاست و نیز درصد خانوارهایی که فرزندانشان از تحصیل باز می‌مانند در کشورهایی با فقر چند بعدی، نرخی بالاتر و بیشتر از سایر جوامع دارد. هر چند چهره فقر در جهان بیشتر زنانه است و ابعاد فقر سلامت و معیشت، از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند، لیکن بُعدآموزشی فقر اهمیتی خاص از منظر انتقال فقر از نسلی به نسل دیگر دارد. در واقع آموزش نسل‌ها می‌تواند در بهبود وضعیت سلامت و بهداشت ایشان نیز مؤثر واقع شود و از انتقال فقر از نسلی به نسل دیگر جلوگیری کند. مطالعات و نظریه‌های پیرامون مقابله با فقر نشانگر آن است که فقر آموزشی به‌ویژه در دوره ابتدایی، بیشترین تأثیر را بر فقر قابلیتی داشته و بازماندگی از تحصیل، خشن‌ترین چهره فقر است. در این مجال برآنم تا درباره فقر آموزشی و ابعاد تشدید شده آن در روزگار پساکرونا صحبت کنم؛ دورانی که پس از ورود شوکی عظیم به نظام‌های آموزش و پرورش کشورها می‌توان از آن به عنوان نقطه عطفی در تاریخ نظام تعلیم و تربیت در جهان نام ‌برد. تأثیر کرونا بر فقر به طور کلی و به‌ویژه فقر آموزشی از موضوعاتی است که هنوز مطالعات عمیق پیرامون آن صورت نگرفته و بدون تردید در همه جوامع وابسته به شرایط آن‌ها تأثیراتی بر حوزه اجتماعی و به ویژه فقر داشته است. بر اساس گزارش‌های جهانی که پیش از شیوع کرونا منتشر شده از جمله گزارش پیزا( PISA) که با هدف رشد وضعیت آموزش در کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) منتشر می‌شود در سال ۲۰۱۸ بخش قابل توجهی از این کشورها، از جمله آلمان و ژاپن فقط ۵۰ درصد آمادگی لازم برای ارائه آموزش‌های دیجیتال به دانش‌آموزان داشتند. این در حالی است که با شیوع کرونا و الزام کشورها به استفاده از آموزش‌های دیجیتال نظام‌های آموزشی، معلمان، دانش‌آموزان و والدین غافلگیرانه ناگزیر به ورود به دنیای ناآشنای آموزش مجازی شدند. در کنار این موضوع باید به آمارهای دیگری هم نگاهی بیندازیم. بر اساس گزارش ۲۰۲۲ یونیسف که با عنوان «تأثیر همه‌گیری بیماری کرونا بر فقر یادگیری در جهان» منتشر شده، حتی پیش از بحران کووید- ۱۹ جهان با بحران جدی یادگیری مواجه بوده است. این گزارش همچنین بر اساس شاخص «نرخ فقر یادگیری» که نسبت کودکانی را که تا سن ۱۰ سالگی قادر به خواندن یک متن ساده همراه با درک مطلب آن نیستند اندازه‌گیری می‌کند، اعلام کرد از هر ۱۰ کودک در کشورهای با درآمد کم و متوسط، ۶ کودک از فقر یادگیری رنج می‌برد؛ یعنی قادر به خواندن و درک یک متن ساده نبودند. بی‌‌تردید آنچه امروز شاهد آن هستیم، بحرانی عمیق‌تر است. هشدارهای نهادهای بین‌المللی حکایت از آن دارد که در زمینه آموزش و فقر آموزش در معنای فقر یادگیری با یک فاجعه روبرو هستیم؛ طوری‌که در دوره کرونا فقر یادگیری در کشورهای با درآمد میانه و پایین به سرعت تا ۷۰ درصد افزایش یافت و نابرابری در آموزش تشدید شد.
اما در کشور ما کافی است به تجربه زیسته معلمان و متولیان آموزش در دوران کرونا گوش کنیم تا دریابیم که فقدان مهارت‌ها و آمادگی لازم میان معلمان و والدین، به عنوان دو رکن اصلی سه ضلعی تعلیم و تربیت در دوره ابتدایی که به ناگاه ناگزیر از همراهی با نظام نوظهور آموزش دیجیتال شدند و نیز چالش‌های ناکافی بودن محتوای آموزشی برای آموزش‌های مجازی و مشکلات اقتصادی برای تأمین مایحتاج، این شکل از آموزش به ویژه در مناطق محروم و در عصر پساکرونا چگونه به تشدید نابرابری‌ها دامن زده است؟ در تأیید این مدعا باید بار دیگر به داده‌های گزارش مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۹استناد کنم که با هدف بررسی اثربخشی آموزش مجازی در شرایط کرونا انجام شد. این گزارش حکایت از آن دارد که فقط ۲۴ درصد از دانش‌آموزان شرکت‌کننده در نظرسنجی این مرکز با جامعه آماری ۶ هزارنفری از ۱۷۰ شهر از مناطق برخوردار و نیمه‌برخوردار و کم‌برخوردار، از آموزش‌های مجازی به اندازه آموزش حضوری ابراز رضایت داشتند.
اکنون با بازگشایی مجدد مدارس با پایان پاندومی، لازم است در گام اول برای شناسایی ابعاد و عمق تبعات کرونا بر نظام آموزشی کشور، خواست و مطالبه‌ای شکل بگیرد. برای مقابله با فاجعه‌ای که حتی امروز گریبانگیر نظام تعلیم و تربیت کشورهای پیشرفته شده، باید مدرسه به مدرسه و روستا به روستا و شهر به شهر،داده‌های آماری دقیق از وضعیت افت تحصیلی دانش‌آموزان به ویژه در پایه اول ابتدایی و میزان کودکان بازمانده از تحصیل رصد و منتشر شود. بر کسی پوشیده نیست انتظار مواجهه با این بحران از سوی وزارت آموزش و پرورش به تنهایی چندان منصفانه نخواهد بود. از این رو لازم است تا در ابتدای راه وزارت آموزش و پرورش مسیر ورود و از آن مهم‌تر و اساسی‌تر شیوه ورود به حل این بحران را تببین کرده و تمامی عزم ملی را برای کمک به کاهش فقر و نابرابری آموزشی در کشور فرا بخواند. تجربه بی‌بدیل جهاد مدرسه‌سازی امروز باید در سنگر دیگری که من از آن به عنوان «مدرسه‌یاری» یاد می‌کنم، تکرار شود؛ تجربه‌ای که حاصل آن ساخت حدود یک سوم از مدارس کشور در مناطق محروم به همت خیرین مدرسه‌ساز است.
من باور دارم در صورت فراخوان متولیان آموزش برای مقابله با تبعات کرونا در نظام آموزشی کشور و به ویژه کاهش نابرابری و فقر یادگیری و روشن بودن مسیر حرکت، اراده ملی برای ارتقای فرزندان ایران که در کلاس‌های درس امروز در هر جای ایران عزیز به امانت هستند، شکل خواهد گرفت و برای این باورم در کنار جهاد مدرسه‌سازی، داده‌های جهانی را گواه می‌گیرم. داده‌هایی که از ایرانیان همچنان در زمره مردمان سخاوتمند در سال ۲۰۲۱ یاد می‌کند؛ مردمانی که در بحبوحه تحریم ناجوانمردانه و تنگنای اقتصادی تحمیلی، شیوع کرونا و آسیب جدی کسب و کارها، بر اساس گزارش «شاخص جهانی نیکوکاری» (World Giving Index) در بنیاد کمک‌های خیریه (CAF)، علی‌رغم سال‌های سخت و دشوار اقتصادی در رتبه ۳۲ قرار گرفته‌اند.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ بادی که کاشته شد و توفانی که درو می‌‌شود (۱)
✍️عباس عبدی
در یادداشت قبلی به تحلیل چرایی این مساله پرداختم که چرا رهبری یا حداقل میدان‌داری اصلی اعتراضات اخیر را افرادی غیر از سیاست‌مداران عهده‌دار شده‌اند؟ این وضعیت را نتیجه تضعیف نهاد سیاست و سیاست‌ورزی دانستم. در واقع جوان امروز، با سیاست‌مداران و احزاب از هر گروهی آشنایی چندانی ندارد. ساختار سیاسی آن چنان در تخریب و بدنام کردن آنان کوشید که اکنون با توده‌ای بی‌شکل مواجه شده که نمی‌دانند با آنان چه کنند؟
در این یادداشت به ماجرای سلبریتی‌ها و علت ایفای نقش لیدری آنان پرداخته می‌شود. اینکه این نیز محصول سیاست‌های تناقض‌آلود ساختار رسمی است که امروز باید هزینه آن را بپردازد.
اگر بخواهیم صادقانه و صریح بگوییم، باید گفت که سیاست بی‌تناقض یا حداقل کم‌تناقض طالبان به مراتب قابل فهم‌تر از سیاست رسمی در ایران است. آنان نه به فیلم و سینما کار دارند، نه به تئاتر و موسیقی و نقاشی و نه به ورزش. اگر از زاویه سنتی دینی به این فعالیت‌ها نگاه شود، جملگی به علل گوناگون خلاف شرع یا در بهترین حالت عملی لغو و بیهوده هستند. آنان که متشرع هستند و طرفدار تیم‌های فوتبال و به‌طور مشخص استقلال و پرسپولیس که پر طرفدار هستند، به‌طور قطع باید در فهم‌شان از سنت دینی تجدیدنظر کنند. شاید برای‌تان جذاب باشد که گفته شود حتی خنده‌های مرسوم در میان همه ما هیچ جایگاهی در شرع ندارد، به همین علت است که هیچ مرجعی را نمی‌بینید که با صدای بلند بخندد، آنان را معمولا اخمو می‌بینید، نه به این علت که اخمو هستند، این نوعی از آموزه‌های دین سنتی است. خنده فقط حدی دارد که به نام خنده ماثوره شناخته می‌شود به اندازه غنچه کردن لب‌هاست و نه بیشتر. اینها را خواستم بگویم که بدانیم در یک حکومت مبتنی بر سنت همه این پدیده‌های پیش‌گفته غیرشرعی یا حداقل مکروه و غیرلازم است. اصولا چه معنی دارد که ۲۲ نفر دنبال یک توپ بدوند و عده‌ای جانبدارانه آنان را تشویق کنند یا علیه یکدیگر ناسزا بگویند؟ با این رویکرد استادیوم‌های ورزشی نه برای زنان که برای مردان هم باید ممنوع شود. ساختار حاکم بر بازیگری در سینما و تلویزیون به گونه‌ای است که اصولا با هیچ بخش از فرهنگ سنتی تطابق ندارد. اینکه فیلم گاو را ببینیم و تعریف کنیم، فرق می‌کند با اینکه به نام حکومت دینی برای تولید این فیلم‌ها هزینه شود. یکی از عللی که افراد مذهبی و مقید هم وقتی به این حوزه‌ها وارد می‌شوند، تغییر می‌کنند، ساختار حاکم بر این فعالیت‌ها است. بنابراین تمامی این فعالیت‌ها از نظر یک حکومت و دولت دینی عبث و بیهوده است و نباید انجام شود. ولی یک مشکل می‌ماند. طالبان تقیدی به خواست مردم و واقعیات جامعه مدرن ندارد و نام حکومت خود را هم جمهوری نگذاشته و انتخابات هم ندارد، به همین علت هم فقط در افغانستان قدرت گرفته است. بر خلاف آنان، این گروه ایرانی، رضایت مردم را مطلوب می‌دانند و رای آنان را می‌خواهند. آنان دنبال رضایت مردم و سرگرم کردن آنان هستند و برنامه‌های جذاب تولید و پخش می‌نمایند، ضمن اینکه تلویزیون هم خرج دارد و آگهی لازم دارد. پس در تمام فعالیت‌ها معطوف به سرگرمی و فیلم و مسابقه و ورزش؛ پخش آگهی و دادن جایزه از طریق قرعه‌کشی به روال جاری تبدیل می‌شود، مثل بلیت بخت‌آزمایی با این تفاوت که سود آن همه‌اش به شرکت‌های تجاری و صدا و سیما و مخابرات می‌رسد ولی سود بلیت بخت‌آزمایی نصیب فقرا هم می‌شد. ولی در اجرای سیاست سرگرم کردن مردم و خنداندن آنان، با دو مشکل مواجه هستند. اول عوامل اجرایی که اکثریت قاطع (و نه همه) با گرایش‌های فرهنگی سنتی مخالف هستند. دوم اینکه ساختار حاکم بر این فعالیت‌ها نیز مغایر با فرهنگ سنتی مذهبی و مورد تبلیغ حکومت است. ضمن اینکه مضامین مورد نظر سیاست‌گذاران رسمی آنان هم ظرفیت زیادی برای تبدیل شدن به برنامه ندارد. در مجموع این فعالیت‌ها در این ساختار، وجه سرگرم‌کننده و لودگی و سطحی بیشتری پیدا می‌کنند، زیرا هنرمندان اصیل‌تر کمتر به اینگونه مطالبات رسمی و ریاکاری یا ظاهرسازی‌های مخرب تن می‌دهند، نمونه آن مقایسه رفتار و سرنوشت دو خواننده مشهور، یعنی شجریان و مقصدلو یا همان تتلو است.

در چنین ساختاری سلبریتی‌ها به ابزار سرگرمی و در برخی موارد به ابزار تحقیق و حتی عامل سیاسی تبدیل می‌شوند. برنامه‌های آنان علیه حسن روحانی از این نوع بود که خیلی مورد پسند نواصولگرایان بود. طرفین به مبادله‌ای غیر منصفانه و ناحق می‌رسند. آنان در عین حال که گرایش ویژه‌ای به فرهنگ مذهبی سنتی ندارند، ولی در بیان خود به ظواهر و کلمات پای‌بند می‌شوند و با گفتن چند جمله یا گزاره یا آوردن برخی افراد در برنامه خود یا حمله به منتقدان حکومت یا مسوولانی خاص، خود را تثبیت می‌کنند و در عوض پول کلانی هم می‌گیرند. طرف حکومتی این ماجرا هم با کسب رضایت مردم از طریق سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت آنان و هزینه کردن از جیب ملت، هم خودش به نوایی می‌رسد و هم اهداف سیاسی خود را پوشش می‌دهد. ادامه دارد


🔻روزنامه آرمان ملی
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ لزوم اعتمادسازی
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
شرایط جامعه به نحوی است که باید اقداماتی در جهت اقناع افکار عمومی صورت گیرد تا شاهد ایجاد آرامش در کشور باشیم و در این خصوص برخی از گفت‌وگو در جامعه و میان گروه‌ها و جریان‌های سیاسی سخن می‌گویند. این در حالی است که مقام معظم رهبری چند سال پیش فرمودند که کرسی‌های آزاداندیشی باید در جامعه برپا شود اما این اتفاق نیفتاد و علتش نیز این بود که برخی از دانشجویان فکر می‌کنند که اگر وارد چنین مباحثی شوند نشانه‌گذاری خواهند شد. از طرف دیگر نیز به دلیل اینکه برخی مطرح می‌کنند که در این کرسی‌های آزاد اندیشی باید برخی خطوط قرمز لحاظ شود این روندهای گفت‌وگو محور شکل نگرفت. چرا که در این کرسی‌ها نباید بدان معنا به دنبال خط قرمز باشیم. خط قرمز صرفا باید ادب و رعایت اصول و عدم تهمت‌زنی باشد. حال اینکه در موضوعی که می‌خواهند بحث کنند مشکلی ندارد و نباید بگویند که مثلا در این باب کسی نباید صحبت کند. از سویی هم باید اعتماد دانشجویان به صورت عمومی جلب شود و اگر دانشجویی وارد اینگونه مباحث می‌شود به قول معروف ستاره‌دار نشود. لذا تاکنون چنین اعتمادی میان مسئولان، دانشجویان و جامعه نبوده و به همین دلیل کرسی‌های آزاداندیشی پا نگرفت. البته وقتی که سخن از آزاداندیشی به میان می‌آوریم نباید به دنبال خط قرمزها برویم و بگوییم که از این خط جلوتر نروید. در بحث گفت‌وگو نیز ابتدا باید ببینیم که طرفین گفت‌وگو چه کسانی هستند و این گفت‌وگو قرار است بر چه پایه و اساسی شکل بگیرد. لذا دو طرف گفت‌وگو باید از یک سطح همسان و مساوی برخوردار باشند. یعنی اگر قرار است که صحبت یا گفت‌وگویی بشود باید اقشار مختلف جامعه وارد موضوع بشوند. مشکلی که امروز در جامعه داریم این است که حرف مسئولان به باور بخشی از مردم نمی‌نشیند. البته نه اینکه خدای ناکرده گفته شود که مسئولان دروغ می‌گویند اما مساله اینجاست که شرایط به گونه‌ای شده که باور این حرف‌ها با توجه به برخی عملکردها برای مردم سخت شده است. لذا باید از سوی حاکمیت نوعی اعتمادسازی با جامعه صورت بگیرد تا بتوان کم‌کم اعتماد عمومی را بیشتر کرد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 چرا شعارها رکیک شده است؟
✍️ محمدرضا مرادی‌طادی
شعارها بخشی از حضور توده‌ها در خیابان، این معیادگاه همیشگی سوژه و سیاست هستند و نمی‌توان حضور مردم را بدون شعار تصور کرد. هر جامعه‌ای التهابات خاص خودش را دارد و اصولا جوامع مانند خطوط الکتروکاردیوگرافی قلب که نبض‌های حیات را نمایش می‌دهند، با همین فرازوفرودها و التهابات و تحولات زنده بودن خودشان را نمایان می‌کنند. تصور جامعه‌ای که هرگز دچار التهاب و تحول نشود، محال است و این حُکم در مورد جامعه ایران نیز صادق است. پس باید بپذیریم که تحول و تغییر، ویژگی طبیعی هر جامعه‌ای است که گاه می‌تواند شکل اعتراض و شورش و دیگر اَشکال متفاوت حضور توده‌ای در خیابان و میادین به خود بگیرد و این حضور هم فارغ و عاری از شعارها نیست.
طی سه دهه گذشته جامعه ایرانی نیز دچار تحولات و التهابات خاص خودش شد و تجاربی همچون ۱۳۷۸و ۱۳۸۸ را کسب کرد. در آن تحولات ما شاهد حضور طبقات و اقشاری مشخص و معین بودیم که عُلقه‌های پایگاه اجتماعی، ادبیات و نظم گفتاری‌شان مشخص بود. برای مثال، در سال ۷۸ صرفا جنبش دانشجویی فعال بوده و در سال ۸۸ مشخصا طبقات متوسط شهری ظهور و بروز جنبشی داشته‌اند. در چنین فضاهایی شعارها از گونه‌ای «ادب سیاسی» بهره می‌برده‌اند که نه تنها بسیاری از مرزبندی‌های ایدئولوژیکی را رعایت می‌کرد، بلکه فارغ از هرگونه بی‌نزاکتی بود. اما دور دوم جنبش/شورش‌های اجتماعی در ایران که از حدود یک دهه بعدتر آغاز شد (از سال ۱۳۹۶ به بعد) از نظر شعارشناسی ویژگی بارزی پیدا کرد که سزوار توجه و تحلیل است؛ رکیک‌گویی و مستهجن شدن شعارها! این روزها در حالی ایران برخی از التهابات اجتماعی را تجربه می‌کند که شعارها دائم به سوی نوعی از رکاکت سیاسی متمایل می‌شوند و بعضا چنان مستهجن که آدمی را شرم فرا می‌گیرد و این شرم و خجالت آنجا بیشتر می‌شود و بر شگفتی ناظران می‌افزاید که گاه از درون دانشگاه یا قشر نخبه و تحصیلکرده نیز شنیده می‌شود. چرا بعضی از شعارها چنین مستهجن شده‌اند؟ برای استهجانی که اکنون بر بعضی از شعارها حاکم شده فرضیه‌های مختلفی می‌توان ارائه کرد. خیلی ساده و تحقیرآمیز می‌توان گفت خُب بسیاری از این افراد اراذل و اوباش هستند و ادب ندارند؛ یا به تئوری تقلیل‌گرای روانشناسی فرویدی متوسل شد و گفت این شعارها بیانی از عقده‌های فروخورده جنسی است که اکنون سر باز کرده و مَحمل و توجیهی سیاسی پیدا کرده است؛ یا مواردی دیگر. اما به نظر می‌رسد که مشخصا دو علتِ جامعه‌شناختی و روانشناختی می‌تواند موجب سر دادن چنین شعارهای رکیکی بشود.
در سطح تبیین جامعه‌شناختی به این نکته حائزاهمیت می‌توان اشاره کرد که از سال ۸۸ به بعد با زوال طبقه متوسط و فرسایش نهادهای مدنی، عموما جامعه‌پذیری سیاسی به درستی انجام نشده و سوای از آن کم‌کم نیروهای حاشیه و دهک‌های فرودست برای مطالبات حداقلی و معیشتی وارد میدان سیاست شده‌اند.
به تعبیری ملموس‌تر، می‌توان گفت پایگاه اجتماعیِ معترضانِ «رأی من کو؟» به پایگاه اجتماعی «نان من کو؟» تغییر کرده‌اند و بدیهی است هر چقدر نزاع از سطح «مدنی» به سطوح «طبیعی» نیل کند، دوز خشونت چه در کردار و چه در گفتار افزایش پیدا می‌کند. سیاست محل حل و فصل منازعات مدنی است و باید با میدان‌داری نهادهای واسطه انجام شود، تقلیل آن به تنازعِ بقا، کنش سیاسی را خشن و زبان سیاست را تند و رکیک می‌کند.
در سطح تبیین روانشناختی می‌توان به موضوع «تراکم نفرت» اشاره کرد. شعارها در واقع بازتابی از مطالبات و تمنیّات سوژه‌های اعتراض و شورش هستند. ولی وقتی ناخودآگاه معترضان از نفرت تلنبار شده است، فحش دادن و ناسزاگویی راهکاری می‌شود برای بیان نهایتِ انزجاری که فرد از شرایط خودش دارد. افراد و اقشار مختلفی که پایگاه اجتماعی خود را از دست داده‌اند، هیچ نماینده‌ای در سطوح مختلف قدرت سیاسی ندارند، شنیده نمی‌شوند، نادیده گرفته می‌شوند و دائما حداقل مطالبات‌شان بی‌پاسخ می‌ماند، سوژه‌هایی آکنده از نفرت و خشم هستند که مثل همین دعواهای معمول میان دو نفر، می‌توانند ناگاه منفجر شوند و چشم‌ها را ببندند و دهان را بگشایند و آنچه را که نباید، بگویند.
لذا در مقام جمع‌بندی، مستهجن‌گویی را در بُعد جامعه‌شناختی ناشی از تغییر در پایگاه اجتماعی معترضان و حذف نهادهای مدنی واسط میان توده و قدرت از یک‌سو و از سویی دیگر، در بُعد روانشناختی برآمده از تراکم نفرت می‌توان دانست. بدیهی است که این شعارها ناپسند و زشت و مذموم است و به هیچ عنوان نمی‌توان با هیچ تبیین و تفسیری آنها را توجیه کرد، ولی نکته حائزاهمیت این است که اساسا شعار و شورش معلول است و باید علت‌های زاینده این شرایط را از بین بُرد. پس به فکر اصلاح راهبردها و رویکردهایی باشیم که این شرایط بحرانی را رقم زده است!


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 فقر قابلیت
✍️ سیدجواد جمالی
امروز، روز جهانی مبارزه با فقر نامیده شده است. فقرا افرادی هستند که از سطح درآمد کافی برای رفع نیازهای اولیه خود برخوردار نیستند. به عبارتی گفته می‌‌شود این افراد دچار فقر درآمدی شده‌‌اند، سوالی که مطرح است این است که، چگونه فقر درآمدی پدیدار می‌‌شود؟ بدیهی است که عناصر متعددی در پیدایش فقر موثر هستند، با وجود این برخی عوامل مقدم بر سایر عوامل تلقی می‌‌شوند. اکثر افرادی که در طبقه پایین درآمدی قرار دارند و جزو نیازمندان جامعه هستند، غالبا فاقد مهارت و تخصص‌‌های لازم برای ارائه به بازار کار هستند؛ به عبارتی این افراد نمی‌‌توانند قابلیت‌‌های لازم را کسب کنند و آن قابلیت‌‌ها را بروز دهند. در این موقعیت گفته می‌‌شود فرد دچار فقر قابلیتی شده است. به این ترتیب فقر درآمدی خود ریشه در فقر قابلیتی دارد. هر چه سطح قابلیت افراد جامعه افزایش یابد، فقر قابلیتی تنزل پیدا می‌‌کند و متعاقبا امکان یافتن شغل افزایش می‌یابد و نهایتا با ایجاد درآمد ناشی از کسب شغل، فقر درآمدی کاهش پیدا می‌کند.
در رویکرد فقر از دیدگاه قابلیتی، فقر را باید به‌صورت محرومیت از قابلیت‌‌های اساسی در نظر گرفت و نه صرفا پایین بودن درآمد که ضابطه متعارف فقر است. همواره بین سطح پایین درآمد و قابلیت پایین رابطه معنا‌‌داری وجود داشته است. اما چگونه می‌توان میزان قابلیت افراد را ارتقا داد؟ آمارتیاسن، نویسنده کتاب توسعه به مثابه آزادی و برنده جایزه نوبل اقتصاد بیان می‌کند: دو مولفه آموزش و بهداشت ارکان اولیه برای ارتقای سطح مهارت و قابلیت افراد جامعه هستند. فردی که از امکانات بهداشتی کافی برخوردار نیست، احتمال مواجهه وی با انواع بیماری‌ها بسیار زیاد است. شخص بیمار در رقابت با یک فرد سالم در تنگنای بیشتری برای کسب قابلیت و بروز آن توانایی قرار دارد. بنابراین این فرد دچار فقر قابلیتی می‌شود و فرصت یافتن شغل برای وی به سختی امکان‌پذیراست. فقر قابلیتی ناشی از بیماری و عدم امکانات بهداشتی، فرد بیمار را دچار فقر درآمدی می‌کند.

شاید عامل مهم‌تر از بهداشت، عنصر آموزش باشد. آموزش مولفه بسیار حیاتی برای رشد مهارت و قابلیت‌های یک فرد محسوب می‌شود. بدیهی است که هر میزان سطح آموزش افراد افزایش یابد، میزان قابلیت‌های آنها نیز رشد می‌کند و متعاقبا شانس اشتغال آنها بالا می‌رود. بنابراین آموزش، فقر قابلیتی را کاهش می‌دهد و متعاقبا از فقر درآمدی می‌کاهد. از سوی دیگر وقتی شخصی بیمار است یا فاقد آموزش کافی است، به لحاظ ذهنی و درونی دچار عدم اعتماد به نفس می‌شود. این گروه افراد غالبا به این باور ذهنی و درونی می‌رسند که هیچ‌گاه قادر نخواهند بود از شرایط فلاکت‌بار فعلی خود خارج شوند. بنابراین آینده روشنی برای خود تصور نمی‌کنند و خود را در دام فقر گرفتار می‌بینند. نداشتن قابلیت‌های لازم، اعتماد به نفس این افراد را متزلزل می‌کند و آنها با خطر باور درونی به فقر مواجه هستند. حال نه تنها فقر منجر به عدم اعتماد به نفس می‌شود، بلکه در ادامه عدم اعتماد به نفس نیزخود باعث تشدید فقر می‌شود واین دور باطل تداوم می‌یابد.

جوامعی که توانسته‌اند سطح آموزش و بهداشت را ارتقا دهند، در شکستن این دور باطل موفق عمل کرده‌اند و میزان فقر را کاهش داده‌اند. بر عکس ملت‌هایی که دستاورد مناسبی در زمینه ارتقای نظام بهداشتی و آموزشی خود نداشته‌اند، در ورطه فقر گرفتار شده‌اند.
براساس رتبه‌های اعلامی توسط سازمان‌های بین‌المللی، کشورهای سودان جنوبی، سومالی، نیجر، جمهوری آفریقای مرکزی و لیبریا در بین فقیرترین کشورهای دنیا قرار دارند. جالب اینجاست که بر اساس نرخ بی‌سوادی، این کشورها در صدر جدول کشورهای بی‌سواد قرار دارند. به‌عنوان نمونه نیجر با ۸۰درصد نرخ بی‌سوادی، سودان جنوبی ۷۳درصد، جمهوری آفریقای مرکزی با ۶۳درصد و لیبریا با ۵۲درصد بالاترین نرخ بی‌سوادی در سرتاسر گیتی را به خود اختصاص داده‌اند.

آمارتیاسن در کتاب توسعه به مثابه آزادی خود تشریح می‌کند، رابطه معناداری میان سطح امکانات بهداشتی و سطح آموزش با ساختارهای سیاسی کشورها برقرار است. وی بیان می‌کند، کشورهایی که ساختار سیاسی آنها منعطف، غیرمتمرکز و کارآتر است، به‌دلیل وجود رقابت بین گروه‌های مختلف سیاسی، احزاب در تلاش خواهند بود تا در جهت کسب آرای مردمی، خدمات مطلوب‌تری از جمله نظام آموزش و بهداشت با سطح بالاتری از کیفیت را عرضه کنند. در نتیجه هر میزان ساختارهای سیاسی رقابتی‌تر باشد، درجه بالاتری از آموزش و بهداشت در کشور نمود پیدا می‌کند. بنابراین سطح شایسته‌تری از قابلیت‌های افراد جامعه فرصت تبلور خواهد داشت. با تحصیل مهارت و قابلیت، شرایط برای هر فرد فراهم می‌شود تا کسب درآمد کند و خود را از دایره فقر خارج کند. نمونه بارز این وضعیت را می‌توان در کشورهای اسکاندیناوی جست‌وجو کرد که ساختار سیاسی با کیفیت و کارآی آنها تاثیر بسزایی در کسب بهترین جایگاه جهانی به لحاظ نظام بهداشتی و آموزش برای آن کشورها داشته است و توانسته‌اند سطح بالایی از درآمد سرانه را محقق کنند. برعکس کشورهایی مانند نیجر، سودان جنوبی، سومالی با ساختارهای سیاسی متمرکز و غیر رقابتی با برخورداری از سطح نازلی از آموزش و بهداشت، جزو فقیرترین کشورها محسوب می‌شوند.
سخن آخر اینکه کشورهای مختلفی تلاش کرده‌اند تا به مقابله با فقر بپردازند؛ اما تعداد اندکی از آنها موفق بوده‌اند. هر قدر اهمیت سرمایه‌گذاری در زمینه آموزش و بهداشت جدی‌‌تر دنبال شود، ماحصل آن رشد توانمندی‌ها و قابلیت‌های افراد یک جامعه خواهد بود. فزونی قابلیت‌های افراد منجر به کاهش فقر قابلیتی می‌شود. با کاهش فقر قابلیتی می‌توان انتظار داشت، فقر درآمدی نیز ناپدید شود. کشورهایی که ساختارهای سیاسی، اقتصادی، چند وجهی، رقابتی وکارآ دارند، در این زمینه موفق‌تر هستند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین