دوشنبه 24 ارديبهشت 1403 شمسی /5/13/2024 10:00:32 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 ریسک جدید بورس
✍️احمد اشتیاقی
بازار سهام تاکنون با ریسک‌های کسری بودجه و به دنبال آن معضلاتی همچون کمبود نقدینگی، سیاست قیمت‌گذاری دستوری و عدم اجازه رشد دلار نیمایی مواجه بوده اما تمامی این موارد با حاصل شدن توافق‌های برجامی برطرف می‌شوند. در حقیقت با برطرف شدن تحریم‌ها بازار دیگر با ریسک‌های یاد شده روبه‌رو نمی‌شود اما در عوض دو ریسک دیگر که مربوط به کاهش قیمت نفت و نرخ دلار در کوتاه‌مدت است، دست و پنجه نرم می‌کند. نبود نقدینگی اصلی‌ترین معضل این روزهای بازار سهام است و سهامداران به همین خاطر دچار ناامیدی و پیش‌بینی‌های بدبینانه می‌شوند اما باید توجه داشت که به نتیجه رسیدن مذاکرات وین منجر به تامین کسری بودجه دولت شده و با دلارهای صادراتی مشکلات بازار سهام نیز برطرف می‌شود. همچنین باید گفت که این موضوع سبب می‌شود که انتشار اوراق نیز به حداقل برسد و نرخ بهره روند کاهشی بیشتری را پیش بگیرد؛ بنابراین با احیای برجام بازار سهام به صورت تدریجی (نه در کوتاه‌مدت) روند صعودی را آغاز می‌کند. در حال حاضر احتمال احیای برجام بیشتر شده و به همین واسطه ترس از بروز دو ریسک مذکور نیز بیشتر می‌شود؛ از این رو سرمایه‌گذاران تمایل دارند تا مشخص شدن این موضوع و کشف شدن قیمت واقعی دلار، دست نگه دارند. فکر می‌کنم با تثبیت شدن نرخ دلار، بازار سهام دیگر ریسک جدی و تهدید‌کننده‌ای را نداشته باشد و پس از آن بازار به ثبات برسد. با رفع تحریم‌ها سیاست‌های کلان مشخص شده و اقتصاد کشور پیش‌بینی‌پذیر می‌شود؛ از این رو سرمایه‌گذاران می‌توانند به‌طور قطعی و با اطمینان خاطر تصمیم‌گیری کنند. اکنون مهم‌ترین دغدغه بازار قیمت تثبیت نشده دلار است، فکر می‌کنم هیجان کاهش نرخ در کوتاه‌مدت رخ می‌دهد و بعد از احیای برجام بازار را دچار سردرگمی کند اما بعد از حدود یک ماه بازار به ثبات نسبی و جهت‌گیری صحیح می‌رسد. با قوی شدن احتمال توافق‌ در مذاکرات وین، صندوق تثبیت بازار باید از گروه‌های ریالی همچون بانکی‌ها، حمل و نقلی‌ها، خودرویی‌ها و... که اصلاح زیادی داشتند و با احیای برجام نیز از شرایط ایده‌آلی برخوردار می‌شوند، حمایت کند چراکه اگر در این گروه‌ها معاملات خوب و رو به بالایی به ثبت برسد، کلیت بازار در برابر ریسک کاهش نرخ نفت و دلار حفظ می‌شود؛ علاوه بر این موضوع این اقدام می‌تواند پوششی جهت جلوگیری از بروز رفتار هیجانی سهامداران خرد نیز ایجاد می‌کند. با توجه به اینکه قیمت سهام ارزنده است و نرخ برخی از نمادها به کمتر از ارزش ذاتی خود رسیده‌است با ورود نقدینگی، موج جدید و روند افزایشی رقم می‌خورد و به دنبال این موضوع بازار سهام پویا می‌شود. رویکرد بازار تغییر کرده و به سناریوی احیای برجام وزن بیشتری می‌دهد و انتظار می‌رود که مداخلات دولت نیز به حداقل برسد. اکنون بازار تخمین (sense) از اما و اگرهای پساتحریم ندارد و در این میان زمزمه‌هایی از نرخ دلار از ۲۵ هزار تومان نیز به گوش می‌رسد، با اینکه دولت دلار را در این نرخ تحویل گرفته و قیمت کمتر از آن توجیهی ندارد اما بازار نسبت به این موضوع ترس دارد و واکنش نشان می‌دهد. بانک مرکزی باید نرخ تعادلی را صراحتا اعلام کند؛ زمانی که برجام احیا بشود می‌تواند چنین جسارتی را داشته باشد چراکه در چنین شرایطی انتظارات تورمی فروکش می‌کند و نقدینگی به سوی بازار ارزی نمی‌رود، بنابراین بانک مرکزی می‌تواند جسارت به خرج داده و با اعلام نرخ تعادلی بازارهای مالی را از سردرگمی خارج کند. بسیاری از صاحب‌نظران با توجه به حجم نقدینگی، بازارکالایی و سایر عوامل تاثیرگذار معقدند که دلار باید در محدوده ۲۷ هزار تومان تک‌نرخی بشود اما اینکه چنین نرخی به صراحت اعلام نشده، سرمایه‌گذاران به احتمال‌های منفی و حتی بعید واکنش نشان می‌دهند. اگر دولت در اعلام نرخ تعادلی پیشقدم بشود، بازار سهام حداقل یک واحد «پی‌بر‌ای» گرفته و رشد می‌کند؛ در این صورت پس از احیای برجام بازار دچار سردرگمی و ریسک عدم تثبیت قیمت روبه‌رو نخواهد شد.


🔻روزنامه کیهان
📍 از «سلمان رشدی» تا «ابوبکر بغدادی»
✍️عباس شمسعلی
۳۴ سال قبل انتشار کتاب موهن «آیات شیطانی» به قلم «سلمان رشدی» هندی‌تبار در انگلیس و توهین و جسارت وی به قرآن کریم و ساحت پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) خشم مسلمانان در سراسر جهان را برانگیخت. این اعتراضات با صدور حکم تاریخی و قاطع امام خمینی(ره) در ۲۵ بهمن سال ۶۷ درخصوص مهدورالدم بودن سلمان رشدی جوششی تازه پیدا کرد و انبوهی از مسلمانان در کشورهای مختلف با برپایی تظاهرات حمایت خود از این حکم مهم را اعلام کردند.
جدیت مسلمانان برای اجرای این حکم و تجربه تاریخی و تلخ دولت انگلیس از اثرات صدور فتوا و حکم یک مرجع عالی تقلید باعث شد مسئولان این کشور که خود نقشی هدفمند در حمایت از سلمان رشدی برای انتشار این کتاب موهن داشتند به فکر حفاظت همه‌جانبه از جان وی بیفتند و تا همین سال‌های اخیر سالانه میلیون‌ها دلار خرج محافظت از او نمایند. موضوعی که نهایتاً اعتراض مردم این کشور و مهاجرت رشدی به آمریکا را در پی داشت تا ماموریت نگهداری از این نویسنده مرتد به این کشور سپرده شود.
در نهایت با وجود همه مراقبت‌های امنیتی برای حفظ جان سلمان رشدی، در روزهای اخیر کابوسی که ۳۴ سال همراه او بود رنگ واقعیت گرفت و بر اثر حمله یک جوان لبنانی‌تبار ساکن آمریکا سلمان رشدی تا آستانه ورود به جهنم نیز رفته است.
این روزها اما سران برخی کشورهای غربی و رسانه‌های در اختیار آنها و مثل همیشه برخی پادوهای مواجب‌بگیرشان سعی در تحریف یک واقعیت روشن دارند و با ادعای دروغین طرفداری از آزادی بیان و منتقد و آزاده خواندن نویسنده‌ای که با حمایت و چراغ سبز این کشورها مقدسات و ارزش‌های مسلمانان جهان را به زشت‌ترین حالت ممکن مورد توهین قرار داده است به فریب افکار عمومی مشغولند.
با این ژست نچسب دفاع از آزادی بیان و عقیده همچنین سعی دارند صدور حکم اعدام سلمان رشدی از سوی امام خمینی(ره) را نشان‌دهنده خشونت و مقابله غیرمنطقی اسلام و علما با منتقد جلوه دهند!
قبل از پرداختن به فلسفه و دلایل صدور این حکم تاریخی از سوی حضرت امام، ذکر این نکته ضروریست که فضای نقد و گفت‌و‌گو و مباحثه در چارچوب اخلاق و منطق در بین علمای جهان اسلام به تبعیت از بزرگان دین و رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) یک امر معمول، پذیرفته‌شده و جاری است و نمی‌توان علمای راستین اسلام را به نداشتن روحیه و دیدگاه نقد و مباحثه متهم کرد. گذشته از نمونه‌های حاکمیت این فضا در صدر اسلام نمونه‌های ملموس و روشنی در همین دهه‌ها و حتی سده‌های گذشته تا امروز می‌توان نام برد که علمای اسلام به زیبایی و در فضایی عالمانه و اخلاق‌مدارانه به مباحثه و نقد نظرات و دیدگاه‌ها؛ هم درون جامعه اسلامی و هم در ارتباط با دانشمندان و متفکران غیرمسلمان اهتمام داشته و دارند.
مکاتبات و مباحثات محترمانه و برادرانه علمای بزرگ شیعه همچون آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) با بزرگان و علمای اهل سنت دانشگاه الازهر همچون شیخ «شلتوت» و شیخ «عبدالمجید سلیم»، مباحثات علامه طباطبایی(ره) صاحب تفسیر کبیر المیزان با «هانری کربن» فیلسوف و اسلام‌شناس شهیر فرانسوی یا مباحثات، مکاتبات و دیدارهای علامه محمدتقی جعفری(ره) با «برتراند راسل» فیلسوف نامی انگلیسی، دیدارهای گرم امام‌خمینی(ره) با علما و اسقف‌های مسیحی، شرکت رهبر انقلاب در جلساتی با حضور علمای اهل سنت از اقصی نقاط جهان اسلام و ارتباط علمای بزرگ کنونی با علمای سایر کشورها تنها نمونه‌ای از وجود و رونق این فضای گفت‌و‌گو و برخورد منطقی در بین علمای اسلام با کسانی است که به ظاهر در مبانی و اعتقادات دارای نظرات متفاوتی باشند و غیرواقعی بودن اتهام ناسازگاری اسلام و علمای بزرگوار با منتقدین را نشان می‌دهد.
جالب و البته تاسف‌برانگیز آنکه اتفاقاً جریان تکفیری از جمله وهابیت که اعتقادی به این فضای گفت‌و‌گو و نقد عالمانه ندارد ساخته و پرداخته همین دولت‌های غربی از جمله انگلیس است و ارتباطی با دنیای واقعی اسلام ندارد.
با این تفاصیل، آیا حکم تاریخی امام خمینی(ره) که خود عالمی عالی‌رتبه و متفکری بزرگ در بین علمای اسلام و استاد و مراد بسیاری از علمای بزرگ معاصر و مظهر عطوفت و مهربانی بودند، درخصوص ارتداد سلمان رشدی و مهدورالدم بودن وی آن‌گونه که جریان جهانی تحریف سعی در القای آن دارند مخالفت خشن و غیر منطقی با یک منتقد است؟
واضح است کتاب نوشته شده توسط سلمان رشدی که با حمایت انگلیس و همراهی برخی دیگر از کشورهای غربی منتشر شده بود نه یک نقد عالمانه، بلکه توهینی آشکار به پیامبر اسلام و شیطانی خواندن آیات قرآن کریم و توطئه‌ای برنامه‌ریزی‌شده از سوی غرب برای مخدوش کردن چهره اسلام و مسلمانان بود به‌ویژه آنکه از دهه‌ها قبل موج فزاینده گرایش به اسلام در دنیا و از جمله در خود کشورهای غربی ترس و نگرانی سران این کشورها را در پی داشته و آنها چاره‌ای جز تحریف و مخدوش کردن چهره واقعی و رحمانی اسلام و مبانی و ارزش‌های مطابق با فطرت آن ندارند و در این راه از گذشته تاکنون گاه با صرف هزینه‌های هنگفت به تولید فیلم‌های ترسیم‌کننده چهره دروغین از اسلام و مسلمانان پرداخته‌اند، گاه با حمایت از فردی مرتد و خودفروخته همچون سلمان رشدی کتاب آیات شیطانی منتشر می‌کنند، گاه از کاریکاتور توهین‌آمیز علیه پیامبر اسلام در مجلات غربی یا قرآن‌سوزی در کشورهایشان حمایت می‌کنند.
گاه به اعتراف خودشان دست به ایجاد گروه‌هایی خشن و تروریستی همچون داعش می‌زنند تا با نشر تصاویر‌ هالیوودی ترسناک از جنایت‌های آنها چهره‌ای دیوگونه از مسلمانان به نمایش بگذارند و حتی در برابر شیعه واقعی مبتنی با ارزش‌ها و اصول منطقی و مترقی جذاب یک روز بهائیت جعلی را ساخته و پرداخته و روزی شیعه موسوم به شیعه انگلیسی را ایجاد و حمایت می‌کنند تا علاوه‌بر تلاش برای انشقاق در جهان تشیع با نمایش اقدامات غیرمنطقی و خشنی همچون صحنه‌های وهم‌انگیز و خون‌آلود قمه‌زنی این اقدامات را به دروغ معرف تفکر شیعه نمایش دهند. به واقع از سلمان رشدی تا ابوبکر بغدادی و سران بهائیت و وهابیت نه منتقد و خلیفه و عالم بلکه همه سربازان و افسران دست‌آموز غربی‌ها در جنگ عقیدتی با اسلام واقعی و تلاش مذبوحانه آنها برای مهار رشد روزافزون این دین کامل در دنیا از جمله در کشورهای غربی هستند.
اینکه بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی خیلی زود عمق خط فکری پنهان شده در پشت انتشار کتاب آیات شیطانی را شناسایی کرد نشان از بصیرت کم‌نظیر آن مرد الهی است. علاوه‌بر اصول فقهی مسلم و قابل دفاع صدور حکم ارتداد و مهدورالدم بودن سلمان رشدی از سوی امام راحل (که جا دارد توسط اهل فن و برای پاسخ به شبهات بیش از گذشته واکاوی و طرح شود)، باید گفت؛ صدور این حکم قاطع اقدامی هوشمندانه و غیرتمندانه در دفاع از حریم اسلام و پیامبر اکرم(ص) و قرآن کریم بود که توانست ترمز توهین به مقدسات مسلمان از طریق سلمان رشدی‌های دیگر دست‌پرورده غرب و دشمنان اسلام را تا حد بسیار بسیار زیادی بکشد و اگر نبود صدور چنین حکم بازدارنده‌ای، با عزمی که در سران کشورهای غربی وجود داشت و دارد بی‌شک تاکنون نمونه‌های فراوانی از آیات شیطانی و نویسنده مرتد آن علیه دنیای اسلام تولید و تکثیر می‌شد.
در واقع امام راحل همچون طبیبی حاذق و با تشخیصی دقیق حکم به مبارزه و نابودی با یک میکروب مخرب را صادر کرد تا علاوه‌بر محافظت از پیکره جهان اسلام، جهان را نیز از گسترش میکروب کشنده و بیماری‌زای توهین به عقاید و ارزش‌ها و ادیان الهی مصون نگه دارد. البته این طبیب دور‌اندیش دستور مهم و لازم‌الاجرای دیگری درخصوص حذف یک غده سرطانی از سطح منطقه و جهان را نیز صادر کرده‌اند که چیزی تا تحقق آن نمانده است.
ماجرای اخیر درخصوص سلمان رشدی یک بار دیگر به رسوایی و دروغ‌گویی سران کشورهای غربی دامن زد. جالب آنکه اکنون سران کشورهای غربی به‌ جای شرمندگی و عذرخواهی بابت حمایت از فردی که آشکارا و بی‌شرمانه مقدسات مسلمانان را مورد توهین قرار داده است، یک‌بار دیگر و پس از حمله به سلمان رشدی ژست دفاع از آزادی بیان و عقیده گرفته‌اند. این دروغگویان که چنین ادعای آزادی بیان و عقیده را مطرح می‌کنند باید پاسخ دهند چرا خود بزرگ‌ترین ناقضان آزادی بیان و عقیده هستند؟
چطور می‌شود آنها دم از آزادی بیان می‌زنند و حتی توهین به مقدسات اسلامی را می‌پذیرند اما در کشورهای آنها سؤال و نقد علیه هولوکاست ممنوع است؟ چطور سلمان رشدی توهین‌کننده به مقدسات اسلامی مورد حمایت آشکار آنها قرار می‌گیرد و برای حفظ جان وی میلیون‌ها دلار هزینه می‌کنند اما «روژه گارودی» از متفکران و ‌اندیشمندان فقط به علت سؤال یا تشکیک در ادعای صهیونیست‌ها درخصوص هولوکاست در فرانسه مدعی آزادی محاکمه می‌شود؟ یا چطور «اورسلا‌ هاوربک» پیرزن ۹۳ ساله آلمانی به همین اتهام انکار هولوکاست با وجود کهولت سن روانه زندان می‌شود؟ رئیس‌جمهور فرانسه باید پاسخ دهد که چگونه در دفاع از آزادی عقیده سلمان رشدی اظهار فضل می‌کند اما در کشور تحت حاکمیت او زنان و دختران تنها به علت داشتن حجاب از حق تحصیل و بسیاری از حقوق اجتماعی محروم هستند؟
سران فرانسه و آمریکا و سایر کشورهای غربی و کسانی که اکنون در دفاع از نویسنده‌ای موهن دم از آزادی و حق حیات می‌زنند چرا از حق حیات کودکان و زنان کشته شده زیر آوار بمباران در افغانستان، یمن، سوریه، فلسطین، لبنان، عراق و... که با حضور مستقیم خود آنها یا با حمایت آشکارشان قربانی شدند چیزی نمی‌گویند و شرمنده نیستند؟
این دروغگویان ریاکار و مدعی حق حیات، چرا از حمایت همه‌جانبه خود از صدام و رژیم بعث عراق در حمله موشکی و بمباران شهرها و کشتار مردم بی‌گناه و کودکان معصوم ایرانی و همچنین بمباران شیمیایی علیه مردم و رزمندگان ابراز شرمندگی نمی‌کنند؟
آیا این رسانه‌های فریبکار غربی و فارسی‌زبان وابسته به غرب جرأت و حریت بیان این واقعیت‌ها و جنایات مورد حمایت سران خود را دارند؟
سران کشورهای اروپایی باید پاسخ دهند اگر مدعی حق حیات هستند چرا در برابر ترور ناجوانمردانه اَبَرمرد قهرمان مبارزه با تروریست یعنی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به دست آمریکایی‌ها که اروپا نیز امنیت کشورهای خود را مدیون رشادت‌های وی در مبارزه با داعش است، سکوت کردند؟
سران اروپا و آمریکا که مدعی آزادی عقیده هستند چطور پناهگاه و حامی منافقینی شده‌اند که قاتل هزاران مرد و زن و کودک ایرانی هستند و رگبار گلوله را به سمت افرادی که فقط ظاهری مذهبی و حزب‌اللهی داشتند یا در مغازه خود عکس امام را نصب کرده بودند می‌گرفتند؟
خنده‌دار اینکه این روزها گردانندگان شبکه سعودی ضدایرانی هم که کارفرمایانشان با اره‌برقی مخالف سیاسی و روزنامه‌نگار منتقدی همچون «جمال خاشقجی» را قطعه‌قطعه می‌کنند نیز در ضد انسانی بودن حکم علیه سلمان رشدی سخنوری می‌کنند! سران غرب هم برای تأمین نفت، این جنایت سعودی‌ها را به روی خود نمی‌آورند.
واقعیت آن است که دنیای غرب امروز رسواتر از همیشه در مسائلی همچون حقوق بشر، آزادی بیان و عقیده است اما در جنگ رسانه‌ای و القائات و تحریف با جدیت فعالیت دارد و می‌طلبد در کشورمان نیز مقابله با این تحریفات و جهاد تبیین در دفاع از ارزش‌ها و مبانی مسلم و والای اسلامی و انقلابی با جدیت و غیرتمندانه از سوی مسئولان و فعالان عرصه رسانه و همه کسانی که امکان آن را دارند دنبال شود به‌خصوص در آشنا ساختن جوانان با واقعیت‌های پوشانده‌شده با تحریف.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 در باب سفرهای استانی
✍️ سید مصطفی کاظمی میر
رئیس‌جمهوری دور اول سفرهای استانی را به پایان رساند و وعده داد که دور دوم سفرها را هم آغاز کند از نظر دولت فعلی هم مطلوبترین شیوه حکومتداری در این عصر و زمانه با وجود امکانات عظیم و پیشرفته ارتباطی از یکسو و وجود طیف وسیعی از مدیران در هر رده در استان و شهرستان و بخش و قصبه و ده و قریه و … از سوی دیگر، این است که شخص اول اجرایی کشور خود به استان‌ها و شهرستان‌ها سر بزند و امور را پیگیری کند تا کارها به سرانجام برسد. تجربه این نوع سفرها در ادوار ریاست‌جمهوری در ایران کم و بیش تکرار شده است و دولت نهم و دهم آن را شاید به طرز افراطی و حتی نمایشی به انجام رساند و درباره آن حواشی بسیاری پدید آمد و اتفاقات عجیبی و غریبی هم رخ داد که مجال بازگویی آن در این نوشتار نیست. ولی این‌که آن روش همچنان مورد توجه قرار دارد بدون آنکه ارزیابی روشنی از نتایج چنین رویکردی در دست باشد، سؤالی است که کسی تاکنون درباره آن پاسخ روشن نداده است. این‌که بخش رسانه‌ای طیف حامیان این روش یا افراد ذی مدخل در اجرای چنین سیاستی، آن را تبلیغ و تائید می‌کنند غیرطبیعی نیست، اما بخش نظارتی و ارزشیابی حوزه اجرایی، یا مستقل از دستگاه اجرایی، وظیفه دارد روشن و شفاف پاسخ دهد که دستاورد این نوع ارتباطات در استان‌ها و شهرستان‌ها تاکنون چه بوده است و با آمار و اعداد روشن کنند که چند درصد از مشکلات کشور در استان‌ها و شهرستان‌ها به این شیوه رفع و رجوع شده است و میزان رضایت مردم استان‌ها و شهرستان‌ها را در این باب بسنجند و اعلام کنند که اگر نبود سفرهای استانی مثلاً چه اتفاقی می‌افتاد که اکنون از آن جلوگیری شده یا چه پیشرفتی در کارها شده است که اگر به عنوان مثال مقام اول اجرایی کشور مستقیماً پای کار نمی‌آمد، شدنی نبود؟
با توجه به توزیع مسئولیت‌ها در استان و شهرستان و بخش و روستا و … در کنار تکنولوژی‌‌های مدرن ارتباطی و وجود راه‌ها و بزرگراه‌های مدرن و امکانات حمل و نقلی پیشرفته، سرعت انتقال مشکل منطقه به مراکز تصمیم‌گیر و دریافت نظر مسئولان برای چگونگی حل معضل، به شکل باورنکردنی افزایش یافته است و در شرایطی که در دنیا حتی درباره بحران‌های بین‌المللی هم از سیستم ارتباطی آنلاین برای تبادل‌نظر میان بازیگران عرصه سیاست بین‌الملل سود برده است و نیازی به ملاقات حضوری نیست، چندان روشن نیست که آن مسئول به چه دلیل در حالی که می‌تواند با مدیریت صحیح و تامین مالی بموقع طرح‌ها و پروژه‌ها و انتخاب مدیران کارآمد و مجرب، هر مشکلی را با هدایت درست از مرکز حل کند، زحمت و رنج سفر به خود می‌دهد در استان‌ها و شهرستان‌ها به دنبال رفع مشکل می‌گردد. ملاقات‌های مردمی شاید برای اندکی از مردم در شهرستان‌های دور از این نظر که مقام مسئولی را از نزدیک می‌بیند جالب توجه و هیجان‌انگیز باشد اما گرفتاری‌ها و سختی معیشت مردم و مطالبات فراوان آنان به قدری زیاد است که اگر مقام مسئولی نتواند به آنان رسیدگی کند دیگر تفاوتی ندارد که در مرکز باشد یا به استان‌ها و شهرستان‌ها سفر کند.
اگر اصرار بر این شیوه مدیریت امور یعنی دیدار چهره‌به‌چهره است، شاید بهتر باشد، مسئولان و مردم استان و شهرستان به مرکز سفر کنند و چنان با آنان با روی باز و با حساب و کتاب بر خورد شود و چنان برای رفع مشکلاتشان عمل شود که کسی ناامید بازنگردد. به این ترتیب است که دیگر نیاز نخواهد بود فلان مسئول با چکمه و بی‌چکمه و با کت و شلوار یا بی‌لباس کار در گل و لای بایستد و دستور دهد، یا فلان مقام در حالی گرد و غبار تمام اطرافش را گرفته است، نشان دهد که حتی این عامل هم مانع اجرای مسئولیتش نمی‌شود.
آقایان مسئول! تمام این شیوه‌ها قبلاً آزموده شده و بسیاری از مسئولان دولت‌های قبلی این کارها را کرده‌اند و آنچه ماند انبوه مطالبات بر زمین مانده، تعهدات مالی عمل نکرده و انتظارات از حد فزون گشته بوده است نه رفع مشکلات چنانکه همچنان تورم بالا، بیکاری روزافزون، مشکل شدید مسکن، اوضاع سخت معیشتی مردم و وضع درآمدی پایین، گرانی شدید کالاها و داروها و مایحتاج عمومی مردم نبود امنیت و وجود کجروی‌ها و آسیب‌های اجتماعی دردهای بزرگ مردم است که تاکنون برای رفع آن کمتر راه حلی پیدا شده است. در یک قلم به مساله مسکن اشاره کنیم که وعده رئیس‌جمهوری، ساخت یک میلیون واحد در سال بود که به اذعان خود مسئولان بانک‌ها هیچ کمکی برای اجرای این طرح نکرده‌اند و موضوع همچنان اندرخم یک کوچه است. در مورد گرانی شدید دارو و مایحتاج اولیه مردم سخنی نگوییم، از بیکاری و گرانی لجام گسیخته حرفی نزنیم و از فرار سرمایه و مغزها چیزی ننویسیم و در یک کلام از تورم وحشتناک نگوییم که هر یک از این معضلات برای نابودی آمال و آرزوهای مردم یک کشور کفایت می‌کند و دیگر نیازی نیست مقام مسئول تصور کند اگر در دفترش کارش بنشیند معضلات حل نخواهد شد لذا باید رنج سفر به مناطق مختلف کشور را بر خود هموار کند. خیر! این راهش نیست. آقایان مسئول اگر مسائل را ریشه‌ای حل کنند و جلو فساد در انواع آن و مدیریت سوء را بگیرند و از هدررفت سرمایه‌ها جلوگیری کنند و با انتخاب مدیران کارآمد در مناطق آنها را وا دارند تا با نظرات کارشناسی و صحیح مشکلات را احصا و به مرکز گزارش کنند، حل آن معضلات کار سختی نیست.
معضلات اصلی کشور در مرکز است و وجود قوانین مقررات متعدد و گاه متعارض و موازی‌کاری سازمان‌ها و نهادها، مدیریت ضعیف و خالی‌شدن دست دولت از نیروهای کارآمد و مجرب به هر دلیل و از همه مهمتر مساله تحریم و مشکلات اقتصادی ناشی از آن می‌تواند بخشی از آن باشد که لازم است برای رفع آنها کاری اساسی کرد. اگر این معضلات که کلان و اثرگذار است در مرکز حل شود و به مناطق مختلف کشور تسری یابد، این می‌شود که مسئولان در مرکز فرصت نمی‌یابند از پشت میزشان بلند شوند و جریان سفر و دیدار چهره به چهره برعکس می‌شود. از مقام اول اجرایی کشور درخواست می‌کنیم به جای برنامه‌ریزی برای انجام دور دیگری از سفرها، اولاً ارزیابی دقیق و شفاف از نتایج سفرهای دور اول استانی خود و دولت‌های قبلی داشته باشد، ثانیاً جریان ارتباط با مردم را از مناطق به مرکز تغییر دهد یعنی کاری ‌کند که دسترسی مردم به مسئولان آسان و رهاورد آن هم رفع مشکلات باشد. مسئولان استانی و شهرستانی به راحتی با مقامات بالادست مرتبط شوند و هدف حل مسائل مردم باشد نه رفع تکلیف. در این صورت در پایتخت هم می‌‌توان مشکلات کشور در هر نقطه را احصا و شناسایی کرد و برای آن راه‌حل ارائه داد و نیازی نیست وقت دولت در شهرستان‌ها و استان‌ها صرف شود. مسئولان سفرهای استانی را بگذارند برای دیدارهای مردمی در ایام موفقیت‌ها و افتتاح پروژه‌ها و… و در آنجا هم کمتر سخن از مشکلات و معضلات باشد.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ فلسفه مالیات- ۲
✍️عباس عبدی
در یادداشت اول توضیح داده شد که میان مالیات و پول زور تفاوت زیادی است. اگر یک منبع درآمدی مستقل از مردم، مثل نفت پیدا شود کل روابط و ساختارها را دگرگون می‌کند. اینک ادامه مطلب.
حالا فرض کنید به هر علتی مثلا جنگ یا تمام شدن نفت یا کاهش قیمت آن یا نخریدن آن از طرف سایر جزایر درآمدهای نفتی جزیره حذف شود، دولت این جزیره چه باید کند؟ در کوتاه‌مدت به شیوه‌های رایج خود اقدام می‌کند. گرفتن پول زور از مردم، خلق پول بدون پشتوانه، عدم شفافیت بیشتر و... در کنار کاهش عرضه خدمات عمومی مذکور در فوق و... این وضعیت از یک سو موجب اختلال در تولید و فقر می‌شود. ناامنی ناشی از بیکاری و فقر گسترش پیدا می‌کند. نگاه مردم جزیره به مدیریت عمومی منفی‌تر می‌شود. از سوی دیگر هر چه درآمدها کمتر شود، فشار برای گرفتن پول مستقیم از مردم (مالیات) یا غیرمستقیم (دریافت‌های غیرمستقیم و بدترین آن خلق پول و تورم) بیشتر می‌شود و روابط دو طرف را متشنج‌تر می‌کند. به ویژه اینکه مالیات مذکور کارکرد تولیدی و بهبود رفاه عمومی و خلق ثروت ندارد. شکاف میان مردم جزیره و مدیریت آن بیشتر و بی‌اعتمادی افزون‌تر می‌شود. به علاوه مشارکت و تعلق خاطر مردم به عرصه عمومی نیز کمتر و کمتر می‌شود. این فرآیند ابتدا از طرف مدیریت جزیره آغاز می‌شود و در ادامه مردم نیز به آن پاسخ مناسب می‌دهند. مدیریت عمومی قادر نیست براساس اصول واقعی مالیات، یعنی کارگزاری، شفافیت، پاسخگویی، مشارکت‌جویی و تصمیمات علمی و عقلایی و بی‌طرفانه و عادلانه و بر اساس انصاف رفتار کند، چون ذهنیت و دانش و ساختار لازم را برای این رفتار ندارد. اجازه دهید در این مورد به منطق امام علی(ع) در مالیات گرفتن از مردم و در نامه مشهور ایشان به مالک اشتر که به عنوان حاکم مصر تعیین شد، اشاره شود. امام علی(ع) در بخشی از این نامه طولانی می‌نویسد که «در گرفتن مالیات (خراج) نیکو نظر کن، به گونه‌ای که به صلاح مالیات‌دهندگان باشد، زیرا صلاح کار مالیات و مالیات‌دهندگان، صلاح کار دیگران است و دیگران حال‌شان نیکو نشود، مگر به نیکو شدن حال مالیات‌دهندگان زیرا همه مردم روزی‌خوار خراج و خراجگزاران هستند. ولی باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشی، زیرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده است و کارش استقامت نیابد، مگر اندک زمانی. هرگاه از سنگینی خراج یا آفت محصول یا بریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین، چون در آب فرو رفتن آن یا بی‌آبی، شکایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنج‌شان بکاه، آنقدر که امید می داری که کارشان را سامان دهد. کاستن از خراج بر تو گران نیاید، زیرا اندوخته‌ای شود برای آبادانی بلاد تو و زیور حکومت تو باشد که ستایش آنها را به خود جلب کرده‌ای و سبب شادمانی دل تو گردد که عدالت را در میان‌شان گسترده‌ای و به افزودن ارزاق‌شان و به آنچه در نزد ایشان اندوخته‌ای از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگری خود و مدارا در حق ایشان، برای خود تکیه‌گاهی استوار ساخته‌ای. چه بسا کارها پیش ‌آید که اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذاری، به خوشدلی به انجامش رسانند. اگر بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهی، انجام دهند که ویرانی زمین را تنگدستی مردم آن سبب شود و مردم زمانی تنگدست گردند که همت والیان، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است، سود برنگیرند.» این سخنان ۱۴۰۰ سال پیش گفته و نوشته شده است، قابل تعمیم به اصول کلی اخذ مالیات در یک جامعه پیشرفته است. اکنون وضعیت ایران از حیث تامین منابع دولت از طریق مالیات به معنای واقعی آن چگونه است؟ اول از همه بالاتر بودن سطح مخارج و هزینه‌ها و بلندپروازی‌های حکومت که از سطح تولید آن خیلی بالاتر است. برای تامین هزینه برنامه‌ها و تعهدات این دولت بزرگ، نمی‌توان مالیات موثر و واقعی را از این سطح تولید اقتصادی تامین کرد. با تولید سرانه چند هزار دلار در سال نمی‌توان مثل کشوری که تولید سرانه چند ده‌هزار دلار در سال دارد، عمل کرد. مثل کسی که حقوق کارمندی عادی دارد ولی می‌خواهد مثل سرمایه‌داران زندگی کند. مشکل دیگر، فقدان اعتماد کافی میان مالیات‌گیرنده و مالیات‌دهنده است. اعتماد مردم به حکومت و نحوه درست هزینه کردن مالیات، شرط لازم برای پرداخت مالیات است. مشکل بعدی، ضرورت کارگزار بودن حکومت نسبت به مردم است. در واقع دولت اصالتا حق گرفتن مالیات ندارد، بلکه مردم هستند که هزینه دولت را برای انجام وظایف معین تامین اعتبار می‌کنند. مثل پولی که ما به تعمیرکار وسایل منزل می‌دهیم. در نتیجه بودجه و مالیات باید به صورت شفاف صرف امور معین و تعیین شده از جانب مردم شود و این کار به وسیله سازمانی انجام شود که کارایی و صلاحیت اجرایی و حرفه‌ای لازم را برای انجام این ماموریت دارد. تقریبا هیچ کدام از این شرایط فراهم نیست. نه شفافیت کافی هست، نه زمینه‌های مورد مصرف مالیات روشن است، نه صلاحیت حرفه‌ای کارگزاران تایید می‌شود، نه پاسخگویی و نه تناسبی میان سطح تولید ملی با آرزوهای حکومتی برقرار است و بالاخره نه هیچ‌گونه مشارکت موثری از سوی تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی در سیاستگذاری مالیاتی وجود دارد. جالب اینکه سازمان مناسب برای گرفتن مالیات نیز وجود ندارد. این وضعیت مثل وضع کسی است که برای سال‌ها در یک خانه سازمانی یا رایگان زندگی می‌کرده و همه درآمدهای خود را صرف وجوه دیگر زندگی غیر از مسکن و اجاره آن می‌کرده است، حتی دو اتاق این خانه را نیز اجاره داده بود و درآمدش را صرف امور روزانه‌اش می‌کرد، حالا به هر دلیلی آن خانه خراب شده یا باید آن را تخلیه کند. چه کار باید کند؟ می‌توان حدس زد. راه‌حل واقعی و کارآمد، کمک کردن به این مدیریت برای متحول شدن به سوی یک مدیریتی با ویژگی کارگزاری به معنای کامل کلمه است. این تنها راه برای عبور از بحران کنونی است. هر یک ریالی که به عنوان مالیات از مردم گرفته شود باید به ازای آن رفاه و آسایش و رشد اقتصادی بیش از یک ریال برای مردم بیاورد. دریافت چنین پولی در درجه اول باید مبتنی بر محاسبات اقتصادی باشد و الا گرفتن آن با پول زور هیچ فرقی نمی‌کند. در درجه دوم نحوه مصرف آن نیز باید بهینه و در خدمت تولید و رفاه باشد. برای تحقق این دو شرط باید بهترین و کارشناس‌ترین افراد و نمایندگان مردم بر این فرآیند دخالت و نظارت کنند.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فراموشی برنامه‌محوری
✍️ محسن هاشمی‌ رفسنجانی
بعد از جنگ تحمیلی، در طول حداقل سه دهه، در هزاران مقاله، سخنرانی، کتاب و... از توسعه پایدار کشور صحبت شده و مثال‌هایی نیز از موفقیت‌های کشورها و کلان‌شهرهای جهان زده شده است. ولی متأسفانه با وجود چشم‌انداز برای کشور و شهرداری و برنامه‌های پنج‌ساله (هم‌اکنون برنامه ششم را به پایان رسانده‌ایم و مشغول تحریر برنامه هفتم هستیم) و طرح جامع برنامه‌های پنج‌ساله شهر تهران، بودجه‌های سالانه شهرداری، قوانین و آیین‌نامه‌های جاری و عملیاتی و طرح‌های تفصیلی، موضعی، موضوعی و اجرائی مصوب و وجود برنامه جامع پنج‌ساله شهرداری تهران، مصوب شورای شهر پنجم که در اختیار شورای ششم و شهرداری است و هنوز دو سال از آن باقی‌ مانده و دچار بی‌توجهی و بی‌مهری است، بعید است مشکلات و نا‌رسایی‌‍‌های متنوع تهران به دلیل نبود درآمد پایدار، حمل‌ونقل عمومی کارا و غیرآلاینده و دقیق، خدمات شهری مناسب، شهرسازی و معماری مبتنی بر بازآفرینی بافت فرسوده، صیانت فرهنگی، غنی‌سازی اوقات فراغت، شهر هوشمند و احترام به حقوقق شهروندی و... به این زودی برطرف شود.‌قرار بود با اجرای طرح جامع، برنامه‌ها و قوانین، سطح زندگی شهروندان تهرانی روزبه‌روز بهتر و به شاخص‌های کلان‌شهرهای پیشتاز در جهان نزدیک شود، اما به دلیل فراموشی اجرای برنامه‌ها و قانون‌محوری، به سمت ناپایداری و عدم توازن در اکثر موارد مذکور پیش می‌رود.

با مطالعه و تحقیق در اجرای همه اسناد بالادستی و بررسی مشکلات و تطبیق با شاخص‌ها و استانداردهای حکمرانی خوب و اولویت‌های حوزه شهری و با در نظر گرفتن اولویت‌ها و انتظارات شهروندان، کارشناسان و بزرگان امر مدیریت شهری در مراکز تحقیقاتی و پژوهشی از‌جمله مرکز مطالعات و برنامه‌ریزی برای شهر تهران، مشخص می‌شود که متأسفانه با ارائه تحلیل‌ها، اطلاعات و آمارهای نادرست از طرف مجریان و ایده‌گرایی به جای واقع‌گرایی، عقل‌‌گرایی و عمل‌گرایی نسبت به حل مشکلات تهران به صورت پایدار عمل نکرده‌ایم.

تهران با سابقه ۲۰۰‌ساله و با حدود ۸۰۰ کیلومترمربع وسعت و جمعیت ۹ میلیون نفری، ۲۲ منطقه، ۱۲۳ ناحیه، ۳۷۴ محله و بودجه فعلی سالانه حدود ۵۰ هزار میلیارد تومان، هوایی عمدتا ناسالم و غیرپاک و رشد اقتصادی‌ای کندشده دارد که شوربختانه در منطقه فعال زلزله‌خیز و با ساختمان‌های آسیب‌پذیر در مقابل زلزله قرار دارد. جرائم و آسیب‌های اجتماعی کمرشکن رو به افزایش است و شهرسازی نامتوازن با ۳۰ درصد مسکونی و با بافت فرسوده پروسعت، ۲۰ درصد معابر، ۱۵ درصد تجاری و اداری، ۱۰ درصد فضای سبز و ۱۰ درصد خدمات شهری، پنج درصد کشاورزی و باقی‌مانده نظامی و بایر، تولید انبوه پسماند بدون جداسازی، حدود سه‌ هزار کیلومتر معبر اعم از بزرگراه، خیابان، معبر دسترسی محلی، ۲۰ میلیون جابه‌جایی و سرعت متوسط حرکت ۲۰ کیلومتر در ساعت بدون حمل‌ونقل عمومی کارا و با هزارو ۵۰۰ مرکز فرهنگی، اجتماعی و ورزشی به‌عنوان یک کلان‌شهر پرمخاطره شناخته می‌شود و جایگاه مناسبی در میان کلان‌شهرهای جهان ندارد.‌بنابراین اداره ابرشهری مانند تهران بدون اجرای دقیق برنامه‌های همه‌جانبه امکان‌پذیر نیست و باید شهردار و مجریان، خود را موظف به اجرای دقیق برنامه دانسته و به نظارت شورای شهر تن دهند. به صورت شفاف، اطلاعات و آمار لازم در امر اجرای برنامه‌ها در اختیار مردم قرار گیرد تا پایش اجرای برنامه‌ها از طرف شورا، مردم، شورایاری‌ها و دستگاه‌های نظارتی به دقت صورت گیرد. به این‌ صورت کم‌کم رضایت‌مندی مردم در ابعاد مختلف در امر کیفیت زندگی به‌ دست می‌آید.‌علاوه بر کیفیت زندگی، تهران باید شهری جهانی یا فراملی حداقل در منطقه باشد. از مهم‌ترین شاخص‌های شهرهای فراملی می‌توان حمل‌ونقل و زیرساخت ارتباطی و مخابراتی پیشرفته، ارتباطات وسیع بین‌المللی، چند‌فرهنگی و پلورالیسم، امکانات اوقات فراغت درخور توجه از‌جمله تأسیسات و زیربناهای ورزشی بین‌المللی را نام برد و شهرهایی مانند توکیو، پاریس، لندن، نیویورک و... با ۱۲ شاخص مقام اول را دارند. از سئول، پکن و کوالالامپور به‌عنوان کلان‌شهرهایی با ۹ شاخص نام برده می‌شود و دوبی، استانبول و جاکارتا با هفت شاخص در مقام سوم هستند. ولی متأسفانه تهران در وضعیت سوق به سمت سیاه‌چالگی شهری قرار گرفته و اگر به برنامه‌های کشوری و شهرداری عمل نشود، به سمت شهرهایی مانند بغداد، پیونگ‌یانگ، کابل و... پیش خواهد رفت.

با تمام مسائل مطرح‌شده، باید اذعان کرد بدنه شهرداری تهران دارای متخصصانی است که در زمره بهترین کارشناسان شهری قرار دارند و در نتیجه نباید متخصصان و سرمایه‌های علمی و اجرائی شهر که خود ثروتی برای شهر تهران محسوب می‌شوند و البته اجرای برنامه‌ها، فراموش شوند و با خرد جمعی و برنامه‌محوری و تعامل نزدیک با شورای شهر و پرهیز از قانون‌گریزی و برنامه‌‌گریزی و نگاه ویژه به حقوق شهروندی و ایجاد شفافیت در شهرداری و تصمیم‌سازی با متانت و خارج از هیاهو و در آرامش کامل، با در نظر گرفتن هزینه و فایده و توجه به انسان‌محوری، محیط‌زیست‌محوری، شادی‌محوری، سلامت‌محوری و فرهنگ‌محوری صورت گیرد.

‌وعده‌ها و عملکرد مدیریت شهری تهران در یک‌سالگی، حاکی از بی‌توجهی به برنامه پنج‌ساله مصوب شورای پنجم و متخصصان است و بیشتر وعده‌های کلان در سطح کشور و دولت داده می‌شود. برای مثال رفع آسیب‌های اجتماعی و به‌ویژه معتادان متجاهر، تولید انبوه مسکن و تکمیل پنج‌ساله سامانه حمل‌ونقل ریلی انبوه برای تهران با ۱۰ میلیون سفر و حتی ساخت ایستگاه مترو برای زندان فشافویه در ۳۰‌کیلومتری کهریزک و متروی پرند در ۵۰‌کیلومتری تهران و... نمونه‌هایی از وعده‌هاست. حداقل با توجه به تخصص من در بخش حمل‌ونقل ریلی انبوه (مترو)، خیز برداشته‌شده نشان از عدم موفقیت دارد. درباره تولید مسکن و حل مشکل معتادان متجاهر نیز کارشناسان امیدوار نیستند؛ چرا‌که با وضعیت مالی شهرداری بعید است به موفقیت چندانی برسند. تا تولید انبوه معتاد همچنان پابرجاست، با جمع‌آوری آنها مشکل اعتیاد حل نمی‌شود و باید کاری کنیم که هم معتاد جدید ایجاد نشود و هم با پاک‌شدن به جامعه برگردند و روش‌های پلیسی و قرارگاهی جواب نمی‌دهد. البته وعده‌های دیگری هم هست که این مکتوب را طولانی می‌کند که ان‌شاءالله در فرصت مناسب به آن خواهیم پرداخت.

در خاتمه تأکید می‌کنم راهی جز برگشت به برنامه‌محوری، آن‌هم برنامه‌های مصوب و استفاده از خبرگان و متخصصان شهری نداریم. اجرای دقیق برنامه‌ها و نظارت نباید فراموش شود و روی کاغذ بماند. با یادی از شاعر فقید «سایه»، این مقال را به پایان می‌برم.

چه خوش افسانه می‌گویی به افسون‌های خاموشی

مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی

نمی‌سنجند و می‌رنجند از این زیبا سخن سایه

بیا تا گم کنم خود را به این خلوت‌های خاموشی


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 احیای برجام؛ امیدواری در دوردست
✍️نادر کریمی‌جونی
آیا جمله محمدجواد ظریف که گفته بود: «هیچ‌وقت یک ایرانی را تهدید نکنید» توسط حسین امیرعبداللهیان پس گرفته شده است؟ چند روز پس از اعلام ضرب‌الاجل از سوی اتحادیه اروپا برای دریافت پاسخ ایران به طرح پیشنهادی بورل- مالی، ایران در پایان ۱۵ آگوست یعنی مهلت تعیین‌شده از سوی اتحادیه اروپا برای دریافت پاسخ ایران، نظر خویش را در مورد این طرح اعلام و آن را به مقامات اروپایی تسلیم کرد. بدون این ضرب‌الاجل ممکن بود اظهارنظر ایران به هفته‌های آینده موکول و زمان زیادی برای موضع‌گیری رسمی درباره این طرح صرف شود. در نخستین واکنش در مورد محتوای پاسخ ایران، اروپا گفته که در این پاسخ هیچ چیز بسیار تحریک‌آمیز وجود ندارد. این جمله البته امیدها برای حصول توافق میان ایران و ایالات متحده را بیشتر کرده است.
در روزهای اخیر به ویژه موضع‌گیری‌هایی که برخی افراد نزدیک به گروه‌های پرقدرت اتخاذ کرده‌اند، احتمال بروز توافق میان ایران و ایالات متحده را به شدت افزایش داده و به همین دلیل بازارهای مختلف به این احتمال واکنش مثبت نشان داده‌اند؛ واکنشی که شهروندان ایرانی پیش و بیش از دیگران آن را احساس کرده‌اند.
سقوط قیمت دلار در بازارهای آزاد، رشد مثبت بازار بورس، ریزش قیمت جهانی نفت و موارد دیگر، نشانه‌هایی در بازار است که از خوش‌بینی زیاد به حصول توافق میان ایران و ایالات متحده بر سر احیای برجام خبر می‌دهد، موضوعی که اکنون در میان شهروندان ایرانی مطرح می‌شود و خوش‌بینی مذکور به بدنه جامعه ایرانی هم سرایت کرده است.
با این حال هیچ‌کس نمی‌تواند از محتوم بودن توافق در این مقطع خبر دهد؛ جدا از آنکه وزیر امور خارجه ایران مانند همیشه گفته است که اگر توافق حاصل نشود، دنیا به آخر نمی‌رسد. موضع‌گیری‌هایی در دو طرف و یا به عبارت بهتر در سه طرف مذاکره (ایران، ایالات‌متحده و اتحادیه اروپا) وجود دارد که دست‌کم برقراری توافق را در آینده بسیار نزدیک و یا احتمالا نزدیک، غیرمحتمل کرده است. در این‌باره معلوم نیست که اصرار ایران بر اخذ تضمین اجرای تعهدات از ایالات‌متحده تا کجا ادامه خواهد داشت و چه صورتی پیدا خواهد کرد. قدرمسلم آن است که در واشنگتن علاقه چندانی به دادن این تضمین برای هیچ بازه زمانی وجود ندارد. علاوه بر این نه فقط متحدان عرب آمریکا که تل‌آویو هم به طور جدی مخالف دادن امتیازهای اقتصادی و عادی شدن فعالیت اقتصادی ایران است و از این منظر معلوم نیست که واشنگتن تا چه حد حاضر است تحریم‌های اقتصادی علیه ایران را متوقف و لغو کند. موضع‌گیری مقامات آمریکایی در این خصوص که واشنگتن تحریم‌های غیرمرتبط با پرونده هسته‌ای ایران را لغو نخواهد کرد، در نگاه ایرانیان بسیار نگران‌کننده ارزیابی شده است، چراکه اکثر تحریم‌هایی که ترامپ و همکارانش علیه ایران وضع کرده‌اند به جز موضوع فعالیت‌های هسته‌ای ایران، دارای پیوست‌های حقوق بشر و… نیز هستند و اگر یک موضوع تحریمی علیه ایران که به خاطر مساله هسته‌ای برقرار شده، در این موقعیت لغو شود، همان مصداق تحریم دارای پیوست موضوعی غیرهسته‌ای نیز هست که چنانچه این تحریم، به خاطر موضوع دیگر برقرار بماند، عملا تحریمی علیه ایران متوقف نمی‌شود و کارکردهای تحریمی همچنان باقی خواهد ماند. رفتار دولت بایدن در ضبط و توقیف اموال ایران در کشورهای دیگر و اصرار تندروهای آمریکایی بر منزوی کردن ایران، قرینه‌های مهمی است که طرف ایرانی را نسبت به وجود حسن‌نیت در این مذاکرات و نتیجه آن، بدبین و بی‌اعتماد کرده است. در مورد اتحادیه اروپا نیز، ایران اروپایی‌ها را به طور کلی در جبهه و یا به عبارت بهتر همکار آمریکا می‌داند و به همین دلیل در میانجی‌گری آنان تردید دارد؛ تردیدی که به صورت انتقاد، همواره از زبان مقامات جمهوری اسلامی ایران شنیده شده است.
پس از دریافت پاسخ ایران، دریافت‌کنندگان این پاسخ در اروپا با احتیاط از آن استقبال کرده و گفته‌اند که برای نزدیک کردن مواضع دو طرف تلاش می‌کنند. این پیام از یک‌سو مبین آن است که اروپایی‌ها در مورد نزدیک شدن این مواضع خوش‌بین و امیدوار هستند و تلاش برای حصول توافق را مفید و موثر می‌دانند و از سوی دیگر این گفته نشان می‌دهد که هنوز فاصله قابل درکی میان دیدگاه‌‌های تهران و واشنگتن وجود دارد که برای توافق نهایی، این فاصله باید از میان برداشته شود.
این شرایط به روشنی احتمال امضای توافق و پایان پرونده احیای برجام را دست‌کم در آینده بسیار نزدیک، کمرنگ کرده است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 در یک قدمی فرجام برجام؟
✍️دکتر هادی خسروشاهین
کشف معنای آخرین پیش‌نویس ۳۵صفحه‌ای مذاکرات وین برای احیای برجام در این مرحله از اهمیت کلیدی برخوردار است. اما برای رمزگشایی از این متن و درک اهمیت آن چه کنیم؟ من برای این کار ترجیح داده‌ام که از روش تاریخی استفاده کنم و به همین دلیل شما را در سفری در زمان به حدود دو سال پیش بازمی‌گردانم. روزی که موسسه امنیت آمریکای نوین، ایلان گلدنبرگ و همکارانش تصمیم گرفتند، برنامه خود را برای حل معمای ایران به جیک سالیوان، مشاور ارشد کمپین انتخاباتی بایدن برسانند تا در صورت شکست ترامپ، رئیس‌جمهوری جدید آن را عملیاتی کند.
این کار در ژوئیه۲۰۲۰ یعنی حدود پنج ماه قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا انجام شد و حدود یک‌ماه پس از آن نیز این اندیشکده آمریکایی به انتشار رسمی این برنامه ۱۰هزار کلمه‌ای دست زد. در این برنامه تلاش شده بود در ابتدا به آسیب‌شناسی سیاست خارجی اوباما و ترامپ در قبال ایران بپردازد. از نگاه آنها حل معمای ایران (هسته‌ای، منطقه‌ای و موشکی) چه به‌صورت ترتیبی (اوباما) و چه به‌صورت یکپارچه فاقد مطلوبیت‌های لازم برای منافع ملی آمریکا بود. در هر دو استراتژی نوعی ساده‌انگاری معمای پیچیده ایران مشاهده می‌شد. یعنی در دولت اوباما تلاش شد حل معمای ایران از فوری‌ترین مساله یعنی هسته‌ای آغاز شود؛ اما به این امید که همکاری در این حوزه در آینده نزدیک به سایر حوزه‌ها نیز اشاعه یابد. در دولت ترامپ نیز تصور شد می‌توان با استفاده حداکثری از اهرم کم‌هزینه تحریم‌ها کل قطعات و جزئیات معمای ایران را به‌طور یکپارچه و در قالب یک معامله بزرگ حل کرد.

اما مسائل بسیار پیچیده‌تر از آن بود که اوباما و ترامپ فکر می‌کردند و به همین دلیل استراتژی آنها در حد یک رویا باقی ماند و به‌دلیل همین ناواقع‌گرایی، اسبابی فراهم شد تا در مه سال۲۰۱۸ زمینه برای فروپاشی برجام فراهم شود؛ چراکه این توافق نتوانسته بود زمینه‌ساز همکاری ایران و آمریکا در سایر حوزه‌ها شود. این گزاره‌ها همه به‌طور تصریحی یا تلویحی در گزارش ایلان گلدنبرگ و همکارانش گنجانده شده بود. به‌دلیل همین دو تجربه ناکام آنها سنتزی از دو استراتژی گذشته ارائه کردند؛ یعنی حل همزمان اما مرحله‌بندی‌شده معمای ایران؛ و برای رسیدن به این هدف نیز نقشه راهی طراحی کردند. قرار بود تا ماه مارس۲۰۲۱ برنامه جامع اقدام مشترک احیا شود و پس از عبور از مرحله رایزنی با متحدان منطقه‌ای و مخالفان داخلی در بهار و تابستان همان سال مذاکرات دو مسیره‌ای به‌صورت همزمان از پاییز۲۰۲۱ آغاز شود. این مذاکرات همزمان از یک جهت به معامله «بیشتر در برابر بیشتر» در حوزه هسته‌ای می‌رسید؛ یعنی تمدید بندهای غروب آفتاب در ‌برجام در ازای دسترسی ایران به یوترن و... اما مسیر دوم نیزچارچوب کاری برای مذاکرات چندجانبه منطقه‌ای بود؛ به‌گونه‌ای‌که هم مجمع منطقه‌ای تشکیل شود و هم کشورهای حوزه خلیج‌فارس معاهداتی از قبیل منع استفاده از سلاح‌های کشتارجمعی، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر و همچنین منع یا محدودسازی استفاده از موشک‌های بالستیک را به امضا برسانند. این استراتژی جدید مورد پسند بایدن و تیم مشاورانش قرار گرفت. با این حال مشکلات داخلی در آمریکا به‌دلیل پاندمی کرونا و آسیب‌های اقتصادی ناشی از آن ذهن رئیس‌جمهوری جدید را در ۹۰روز ابتدایی دولتش به خود مشغول کرد و به همین دلیل این برنامه با جدول زمانی دیگری در دستور کار قرار گرفت. مذاکرات از آوریل۲۰۲۱ آغاز شد و دولت بایدن تلاش کرد از طریق مقوله تحریم‌های زرد یعنی حذف سپاه در لیست اف‌تی‌اُ و همچنین رفع تحریم‌های مرتبط با بیت رهبری بندی را تحت عنوان بند همکاری‌های آینده در مذاکرات بگنجاند.

طرف آمریکایی از این خواسته خود به‌طور رسمی در دور چهارم مذاکرات رونمایی کردند. اما برای چه؟برای تامین هدف‌گذاری جدید یعنی حل همزمان اما مرحله‌ای معمای ایران. به عبارت دیگر آنها می‌خواستند به دومینوی توافقات برسند و یک توافق را منوط به توافق بعدی و همین‌طور تا آخر کنند. من در مقاله‌ای از این استراتژی آمریکا تحت عنوان گره کور مذاکرات وین یاد کردم. آن هم به این دلیل که ایران به هیچ عنوان حاضر نیست خود را وارد مسیری در حوزه بنیان‌های امنیت ملی‌اش (موشکی، پهپاد و شبکه بازدارندگی منطقه‌ای) کند که خود تعیین‌کننده نهایی آن نیست و پایان چنین دالانی نیز بسیار مبهم است.

از همین رو یکی از چالش‌های بنیادین مذاکرات وین به دو استراتژی متباین ایران و آمریکا بازمی‌گشت. ایران یک مسیر تک توافق و محدود به هسته‌ای را طلب می‌کرد و در مقابل آمریکا یک مسیر چند توافقی و فراتر از هسته‌ای را. این برنامه تقریبا تا یک‌ماه پیش از سفر منطقه‌ای بایدن به خاورمیانه در دستور کار دولت آمریکا قرار داشت. اما به یک‌باره اعلام شد که بایدن حاضر نیست نام سپاه را از لیست تروریستی وزارت خارجه خارج کند. برخی تحلیلگران ناآشنا به استراتژی دولت جدید ایالات متحده از این اقدام به مثابه ایجاد یک مانع بزرگ بر سر توافق یاد کردند؛ اما واقعیت این بود که معنای ضمنی چنین پرهیزی از سوی دولت بایدن عقب‌نشینی از راهبرد بنیادین آمریکا در مذاکرات هسته‌ای بود. یعنی تیم ایرانی و مقاومتشان کار را به آنجا کشاند که آمریکا از مطلوبیت‌های مدنظر خود دست کشید و به مطلوبیت‌های نسبی قناعت کرد. اما این مطلوبیت‌های نسبی چه بود؟ بازگشت به دوره اوباما یعنی احیای برجام به امید اینکه شاید این همکاری در یک حوزه خاص در آینده به همکاری بیشتر منجر شود حتی اگر نقطه گریز ایران از یک‌سال به شش ماه کاهش یافته بود یا اینکه ذخایر سوخت ۶۰درصدی در ایران و تحت نظارت آژانش در ایران باقی بماند. (برجام فقط مجوز حدود ۳۰۰کیلوگرم ذخیره سوخت در غنای کمتر از ۴درصد را می‌داد.) بنابراین از دستور کار خارج شدن تحریم‌های زرد (تحریم‌های قابل داد و ستد) از جمله حذف نام سپاه سیگنال تهاجمی از جانب بایدن نبود، بلکه برعکس آن عقب‌نشینی راهبردی را نوید می‌داد و اینکه آمریکا یک برجام نصف و نیمه را بر از دست دادن آن ترجیح می‌دهد. از همین مقطع زمانی آمریکا در حوزه تاکتیکی و محتوای پیش‌نویس مذاکرات وین در مارس۲۰۲۲ نرمش‌هایی را به‌تدریج آغاز کرد و برای جلب نظر ایران تلاش کرد از راه‌های میان‌بر استفاده کند؛ یعنی مسیرهایی که ایالات متحده بدون نقض قوانین خود بتواند از آن در قالب امتیاز به ایران بهره ببرد.

از جمله اینکه آمریکا تحریم‌های موسسات اقتصادی سپاه همانند خاتم و بنیاد تعاون سپاه را در لیست قرمز خود قرار داده بود؛ اما وعده داد که از طریق دستورالعمل‌های اوفک راهی را برای تجارت خارجی‌ها با شرکت‌هایی که با مجموعه‌های سپاه همکاری می‌کنند، بگشاید. (یعنی حفظ تحریم‌های موسسات اقتصادی سپاه و در عین حال دور زدن همان تحریم‌ها توسط اوفک) همچنین آمریکا برای جلب نظر کمپانی‌های اقتصادی برای سرمایه‌گذاری در ایران و انعقاد قراردادهای بیشتر از ۲سال (عمر دولت بایدن ۲سال دیگر به پایان می‌رسد و ممکن است دولت بعدی دوباره از برجام خارج شود) حاضر شد از طریق اوفک دستورالعمل‌هایی را برای شرکت‌ها و فعالان غیر آمریکایی برای تمدید موقت قراردادها به ایران صادر کند.

ایالات متحده حتی حاضر شد طبق یک بسته سیاسی نقشه راهی را برای مسائل باقی‌مانده ایران با آژانس قبل از اجرای توافق (احتمالا ۱۳۵روز پس از امضا توافق عملیاتی می‌شود) بپذیرد. با این همه نیمه شب ۲۴مرداد پایان زمانی بود که طرف اروپایی برای پاسخ طرفین درباره پیش‌نویس ۳۵صفحه‌ای تعیین کرده بود.

ایران به لحاظ فرمی به این زمان‌بندی عمل کرد؛ ولی به‌لحاظ محتوایی ملاحظات جدیدی را در حوزه تحریم‌ها و تضمین‌ها مطرح کرده است. ازجمله دستورالعمل اوفک درمورد تمدید موقت قراردادهای شرکت‌های غیر آمریکایی با ایران از نگاه جمهوری اسلامی کافی نیست؛ چراکه با تغییر دولت در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵ وزارت خزانه‌داری و به تبع آن دستورالعمل‌های اوفک تغییر خواهد کرد . از همین رو شاید ایران در همین حوزه خاص ترجیح دهد از دولت بایدن غرامت‌های مشخص و عینی طلب کند. ( این درخواست می‌تواند یکی از موارد سخت وپیچیده در احیای برجام باشد.)

با این حال ایران ترجیح داده است این ملاحظات را در چارچوب آخرین نسخه پیش‌نویس وین تدوین و تنظیم کند و نه فراتر از آن و در عین حال آن‌چنان‌که از لابه‌لای گزارش‌های خبری می‌توان شنید، از مطرح کردن خواسته‌های جدید در حوزه پادمانی نیز پرهیز کرده است. این دو سیگنال مهم است که نشان می‌دهد ایران متن ۳۵صفحه‌ای را به‌طور ضمنی یا مشروط مورد پذیرش قرار داده و با این کار توپ را در زمین آمریکا انداخته است. حال آمریکا مانده و آخرین ملاحظات ایران و حداقل دستاورد این پذیرش مشروط این است که فشار سیاسی را از تهران به واشنگتن منتقل می‌کند و در پروسه مقصرنمایی احتمالی، ایران می‌تواند دست بالاتر را داشته باشد.

بر این اساس می‌توان گفت دو راه در انتظار برجام خواهد بود؛ احیای برجام بین ۷۲ساعت تا ۱۰ روز آینده یا تداوم مذاکرات و احتمالا دور جدیدی از مذاکرات (در سناریوی دوم حداقل تا سپتامبر و حداکثر تا نوامبر زمان برای احیای برجام خواهد بود؛ ضمن اینکه می‌تواند برجام را در یک حالت برزخی یعنی نه مذاکره و نه اعلام شکست نگه دارد).



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین