پنجشنبه 9 فروردين 1403 شمسی /3/28/2024 11:58:31 PM
توصیه‌های مسعود نیلی به رسانه‌های اقتصادی:

مسعود نیلی، اقتصاددان در مقاله‌ای به نقش رسانه‌های اقتصادی در جامعه پرداخت و خواستار ترویج چرایی بروز مشکلات اقتصادی در این رسانه‌ها شد.
پرسش‌گر باشید، دنبال چرا بروید
به گزارش اقتصادنامه، این اقتصاددان در مقاله‌ای به‌مناسبت تولید یک رسانه جدید اقتصادی نوشت: اقتصاد ایران نه تنها از نظر روندهای بلندمدتِ متغیرهای اصلی، مانند رشد اقتصادی، تورم، اشتغال، فقر، توزیع درآمد و شاخص‌های کیفیت زندگی مانند محیط‌زیست تصویر مناسبی را از خود به نمایش نمی‌گذارد بلکه چند سالی است که در تحولات کوتاه‌مدت هم با گرفتاری‌های جدی مواجه شده است. به‌گونه‌ای که شاید اغراق نباشد اگر بگوییم از سال ۱۳۹۷ به بعد، گذران روز‌به‌روز اقتصاد هم به سختی انجام می‌شود. 
با بررسی تحولات تاریخی متوجه می‌شویم که بسیاری از پیشرفت‌های اتفاق‌افتاده در زندگیِ بشر، در واکنش به مشکلاتی بوده که به‌صورت فراگیر، حیات یا رفاه انسان را در معرض تهدید قرار داده است. بیماری‌های مسریِ خطرناک، بلایای طبیعیِ مهلک، اَبَر تورم‌ها، رکودهای عمیق و غیره، روزگاری امان را از زندگی مردم ربوده بود. تعداد قابل توجهی از کشورهای پیشرفته در موقعیت‌های اقلیمی‌ای به سر می‌برند که در معرض زلزله های بزرگ، طوفان‌های سهمگین و دیگر بلایای طبیعی هستند. اما پیشرفت‌های علمی توانسته است به مهار این تهدیدها کمک کند و آسایش و آرامش را برای مردم به ارمغان آورد.
آنچه در مورد ما قابل تأمل و بررسی است تکرار مشکلاتِ بزرگ و حتی بزرگترشدن ابعاد آن‌ها در طولِ زمان است. چرا این پدیده برای «ما» اتفاق می‌افتد؟ چرا بروز مشکلاتِ بزرگ و تکرار آن، به توانمندی ما در مهار آن‌ها نمی‌انجامد؟ کدام ویژگی «ما» را این‌چنین متمایز کرده است؟ این شاید مهمترین سؤالی است که تا پاسخی قابل‌قبول برای آن وجود نداشته باشد، نمی‌توان به چشم‌اندازی برای خروج از شرایط سخت اقتصادی دست یافت. 
آنچه در مورد جوامع دیگر مشاهده می‌کنیم این است که با بروز یک مشکل در هریک از زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و غیره، اولین واکنش، ‌شکل‌گیریِ‌ «سؤالاتی» در مورد چرایی بروز این پدیده و چگونگی حل آن است. به‌عنوان مثال،‌ بروز ‌رکود بزرگ در سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۲، منجر به تحولی بزرگ در علم اقتصاد شد و عملاً، ‌علم اقتصاد کلان اولین جلوۀ‌ بیرونی محسوس خود را، با معرفی نظریات کینز در زمینۀ چگونگی خروج از نوع خاص رکود آن زمان به نمایش گذاشت. در حدود ۴ دهۀ‌ بعد هم،‌ وقتی پدیدۀ رکود تورمی به‌عنوان یک بیماری جدید ظاهر شد، فرضیۀ انتظارات عقلایی متولد شد که انقلابی در اقتصاد کلان پدید آورد. کمی بعد هم وقتی پس از حدود ۳ دهه تثبیت جهانی نرخ‌های ارز،‌ جهش‌های خارج از کنترل نرخ ارز در کشورهای پیشرفته و باثبات دنیا به وقوع پیوست،‌ نظریات جدید در مورد جهش نرخ ارز متولد شد و باز هم زمانی که از دل اقتصادهای آرام و باثبات و غیرتورمی دنیا مانند انگلستان، فرانسه،‌ ایتالیا و غیره در حوالی سال ۱۹۹۳، بحران‌های ارزی بیرون آمد، نظریات جدید تحت‌عنوان بحران‌های ارزی نسل دوم مطرح شد و به مجموعۀ ارزشمند علم اقتصاد افزود. موارد بسیارِ‌ دیگری مانند تحولات بحران مالی و رکود عمیق سال ۲۰۰۸ را می‌توان به این مجموعۀ‌ مشاهدات اضافه کرد. وجه اشتراک همۀ موارد متنوعِ ذکرشده این است که با بروز مشکل،‌ بلافاصله «سؤالاتِ» ‌مربوط به چرایی بروز مشکل در دستور کار محافل سیاست‌گذاری قرار می‌گیرد. در کنار مراکز تصمیم‌گیری،‌ افکار عمومی و رسانه‌‌ها نیز مطالبات خود بر ضرورت یافتن پاسخ‌های علمی و منطقی به سؤالات مربوط به چرایی بروز مشکل را مطرح می‌کنند. بنابراین، همان‌طور که در عرصۀ سلامت، ظهور بیماری‌های جدید و حتی استمرار آن با ظهورِ‌ سویه‌های مختلف بیماری،‌ امری پذیرفته‌شده است، در عرصۀ مسائل اقتصادی هم پدیدآمدن مشکلات، ‌مادامی که جدید باشد توجیه‌پذیر است. آنچه توجیه‌پذیر نیست تکرار و انباشته‌شدن مشکلات مشابه است. چیزی که همه بر آن تاکید دارند این است که متناسب با ابعاد و درجۀ اهمیت مشکل،‌ به هر مسئله‌ای پرداخته شود. به این معنی که مشکلات اقتصاد کلان مانند تورم، ‌رشد اقتصادی و بیکاری در سطوح عالی تصمیم‌گیری و بقیه در سطوح متناسبِ پایین‌تر مورد بررسی قرار می‌گیرد. علاوه‌ بر آن،‌ هرچه موضوعی در سطح بالاتر نظام تصمیم‌گیری مطرح شود، عمیق‌تر و علمی‌تر به آن پرداخته شود. پس می‌توان چرخه‌ای را تصور کرد که در ابتدای آن، بروز مشکل، ‌سپس مشاهدۀ مشکل،‌ پس از آن طرح سؤال چراییِ‌ بروز مشکل و در مرحلۀ بعد ارائۀ راه‌حل‌ها قرار می‌گیرد.   
به‌نظر می‌رسد آنچه «ما» را متمایز کرده،‌ نبود مرحلۀ ‌سوم یعنی طرح سؤال است. به‌صورت کاملاً تعجب‌آوری در کشور ما، در مواجهه با مشکلات نه‌تنها اساساً سؤالی در مورد چرایی بروز مشکل شکل نمی‌گیرد بلکه هرچه مشکل بزرگ‌تر باشد، عارضۀ بی‌سؤالی و وجود پاسخ‌‌های کلیشه‌ایِ‌ ازقبل‌آماده، جدی‌تر است. بنابراین،‌ اگر مشکلات کشور را به سطوحِ مختلف برحسبِ ‌درجۀ‌ اهمیت آن‌ها تقسیم کنیم،‌ دو مشاهدۀ مهم را می‌توانیم گزارش کنیم.
مشاهدۀ اول این است که معمولاً «همه» برای مشکلات بزرگ، «پاسخ» دارند و به‌صورت عجیبی،‌ هرچه سطح مشکل بالاتر باشد این پاسخ «قطعی»تر است. پاسخ‌ها برای مشکلات بزرگ کشور معمولاً در یکی از چهار دسته‌ای که در ادامه توضیح داده می‌شود قرار می‌گیرد. دستۀ اول معمولاً به میزانِ‌ «همت» مسئولین نسبت داده می‌شود. اینکه مسئولین مربوطه چقدر «پای‌کار» هستند و چقدر در ۲۴ ساعت تلاش می‌کنند یک پاسخ حاضر و آماده است. پاسخ دوم معمولاً به این برمی‌گردد که مسئولین نمی‌خواهند مشکلات را حل کنند و این را بیشتر به فساد نسبت می‌دهند. پاسخ سوم به وجود یک «دیگران» یا «دست‌های پشت پرده» مربوط می‌شود که یا از داخل یا خارج نمی‌گذارند مشکلات حل شود و بالاخره پاسخ چهارم این است که یک تفکراتی وجود دارد که معتقد است باید این اتفاقات بیفتد. فرض کنید شما در یکی از سال‌های بروز بحران ارزی هستید و نرخ ارز جهش‌های بزرگی را تجربه کرده و کل ‌سیستم تصمیم‌گیری با اولویت بالا می‌خواهد به این موضوع بپردازد و مشکل را حل کند. یک گروه از آن‌هایی که خارج از دولت هستند می‌گویند این‌ها بیخیال هستند و وقت نمی‌گذارند. گروه دیگر می‌گویند افرادی در تصمیم‌گیری هستند که از افزایش نرخ ارز نفع می‌برند پس آن را افزایش می‌دهند. گروه سوم در درون دولت می‌گویند مخالفین دولت دارند ارز می‌خرند تا ثابت کنند دولت در انجام کار ناتوان است. بعضی هم این مسئله را به خارج نسبت می دهند و بالاخره گروه چهارم این‌گونه مطرح می‌کنند که تصمیم‌گیرندگان مثلاً تحت‌تأثیر افکار نئولیبرالی قرار گرفته و دارند نرخ را بالا می‌برند! ملاحظه می‌کنید که به‌رغم تنوع زیاد این پاسخ‌ها،‌ وجه اشتراک در این است که به اصل موضوع کاری ندارد و اصلاً سؤالی در مورد چراییِ ‌خودِ‌ پدیده ندارد،  نه در سطح مسئولین نه افکار عمومی. حال هرچه اهمیت مشکل بیشتر باشد درجۀ‌ قطعیتِ‌ پاسخ‌های ذکرشده بیشتر است و در نتیجه ضرورت پرداختن به چراییِ‌ بروز مشکل،‌کمتر. 
مشاهدۀ دوم این است که چون هیچ‌گاه به‌صورت علمی و منطقی به چرایی بروز «مشکلات اصلی» پرداخته نمی‌شود، مسئولین در سطوح بالای کشور به‌صورت کاملاً فرسایشی و با صرف وقت زیاد،‌ درگیر حل ‌موضعی و انفعالیِ «مشکلات دست‌دوم به پایینِ‌» کشور هستند. 
جامعۀ‌ بدون سؤال هیچ‌گاه توانمندی حل مشکلات خود را پیدا نخواهد کرد. رسانه می‌تواند تمرکز خود را بر حل این نقیصه بگذارد و این را به یک سنت تخطی‌ناپذیر تبدیل کند که همۀ مسئولین، کارشناسان و دانشگاهیان ناچار شوند در برخورد با مشکلات ابتدا چرایی بروز مشکل را توضیح دهند. 
مادامی که برای پدیده‌هایی که به‌صورت مشکل بروز کرده‌اند سؤال از جنس چرایی مطرح نشود،‌ مشخص نمی‌شود که راه‌حل‌های اتخاذشده چه مسئله‌ای را می‌خواهد حل کند و همین می‌تواند عامل تداوم مشکلات باشد. لذا توصیۀ بنده به رسانه‌های حرفه‌ای و اصیل آن است که این شجاعت و فروتنی را نه‌تنها ترویج کنند بلکه آن را به یک ارزش و امتیاز تبدیل کنند که پرسش در مورد چراییِ ‌بروز مشکلات را تبدیل به یک الزامِ باارزش حداقل در سطح نخبگان تبدیل کنند. اگر یک رسانه بتواند چنین ویژگی‌ای را شکل داده و تثبیت کند دستاوردی بزرگ خواهد بود.


مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

آخرین عناوین