🔻روزنامه تعادل
📍 بوروکراسی تجاری و اموال دپو شده
✍️هادی حقشناس
رییس دستگاه قضا در بازدیدی که از منطقه ویژه اقتصادی بوشهر داشت با ابراز تأسف از اشکالات فرایند اعلام ورود کالا به گمرک تا جمعآوری کالاهای متروکه، در خصوص ۳۰ کانتینر کشف شده در این منطقه اقتصادی که از سال ۸۸ بلاتکلیف مانده است، دستور بررسی ویژه داد. بلافاصله پس از این دستور، بحثی در برخی محافل اقتصادی در خصوص چرایی دپوی این میزان کالا درگرفت که ضرورت ارزیابی تقنینی در این خصوص را یادآور میشود. باید توجه داشت، بر اساس قوانینی که در خصوص موضوعات بازرگانی و تجاری کشور وجود دارد، هر نوع فعالیت تجاری و بازرگانی باید با مورد توجه قرار دادن روند اداری انجام شود. به عبارت سادهتر باید قواعد مربوط به بخش بازرگانی کشور رعایت شود تا کالایی وارد یا صادر شود. به عنوان مثال اگر کالایی گواهی قرنطینه را به هر دلیلی نداشته باشد و احراز نکرده باشد، گمرک نمیتواند پروانه سبز یا برگه ترخیص آن را صادر کند، بنابراین ممکن است در روند ترخیص با مشکل مواجه شود. حالا فرقی نمیکند که آن کالا وارداتی باشد یا مختص صادرات باشد. یا به عنوان مثال اگر السی کالایی مشکل داشته باشد، ترخیص کالا با مشکلاتی همراه است. یا قوانینی و اسنادی از این دست که وجود دارند و تا صاحب کالا آن را تحویل گمرک ندهد، امکان ترخیص اقلام مورد نظر خود را نخواهد داشت. عمدتا چنانچه ورود و صدور کالاهایی که از یک مهلت مقرر بگذرد و اسناد ترخیص کالا در اختیار گمرک قرار نگیرد، اصطلاحا کالای مذکور متروک میگردد و در انبارهای گمرک دپو میشود. یا کالایی وارد کشور میشود یعنی وارد مرزهای رسمی و انبارهای رسمی گمرک میشود اما ممکن است در همان مقطع زمانی بخشنامه یا آییننامهای صادر شود که واردات کالای مورد بحث به داخل ممنوع است. این روند به خصوص در خصوص واردات خودرو به کرات اتفاق افتاده است. مثلا ممکن است خودروی لوکسی باشد و واردکننده آن کالا به هر دلیلی از جمله افزایش هزینه حمل مجدد آن یا اینکه آن مدل خودرو در کشور مبدا امکان عرضه نداشته باشد، خودرو در گمرک باقی میماند. در نتیجه در این واردات، این نوع کالاها (خودرو) در انبار گمرک یا انبار سازمان اموال تکلیکی و هر نهاد قانونی دیگر به عنوان کالای انباری میماند. لذا قوانین مختلف وجود دارد که ممکن است نهتنها کمک به ترخیص کالا نکند بلکه باعث ماندگاری کالا در انبارهای رسمی کشور شود. در اینگونه موارد به نظر میرسد نیاز به اصلاح قوانین است تا هر کالایی که وارد میشود یا صادر میشود در یک زمان مقرر برنامهریزیهای لازم برای ترخیص آن انجام گیرد در غیر این صورت، صاحب کالا مکلف شود کالا را به مبدا نخست بازگرداند.
در مجموع در اقتصادی که در ۴ماه نخست سال حجم صادرات و واردات آن حدود ۳۵میلیارد دلار شده است، کالاهایی که به یک چنین سرنوشتی دچار میشوند و به هر دلیلی ترخیص نمیشوند، سهم آنها در حجم صادرات و واردات کشور عدد قابل توجهی نیست، اما در هر حال چون منبع تامین واردات یا صادرات این نوع کالاها از اقتصاد ملی و سهم اقتصاد ملی است، تسریع در تعیین تکلیف آنها به نفع اقتصاد ملی است و اصلاح قوانین صادرات و واردات حتما به حل این مشکل در انبار کالاهای عمومی و...کمک میکند. باید منتظر بمانیم و ببینیم، نهادهای مسوول در پاسخ به اظهارات رییس دستگاه قضا چه واکنشی نشان میدهند و اینکه آیا اصلاحات لازم در این حوزه اعمال خواهد شد یا اینکه این روند همچنان تداوم خواهد داشت؟
🔻روزنامه کیهان
📍 چشم طمع دشمن به کمکاریها در موضوع حجاب
✍️عباس شمسعلی
از آن روزهایی که دست نشاندههای غرب در این کشور حق نوکری را برای اربابان خود تمام کرده و شخصی همچون «تقی زاده» راه پیشرفت را سرتا پا فرنگی شدن میدانست یا رضا شاه جیرهخور انگلیس راه ترقی را کشف حجاب و کشیدن به زور روسری و چادر از سر زنان این مملکت اعلام میکرد تاکنون قریب یک قرن میگذرد اما سیاست غرب در بهکارگیری پادوها برای استحاله فرهنگی کشورمان متوقف نشده است و بهرهبرداری آنها از دستگاههای تبلیغاتی و رسانهای گسترده برای حمله به حجاب ادامه دارد. اگر غربیها یک روز با ضرب و زور رضا قلدر که برای خوشخدمتی از کشتار و جنایت عظیمی همچون فاجعه مسجد گوهرشاد هم ابایی نداشت حجاب از سر زنان ایرانی میکشیدند، امروز و طی سالهای اخیر، با جنگ تبلیغی و شبههافکنی یا فریب و خدعه و تقیزادههای امروزی در همان مسیر حرکت میکنند.
البته هر چه میگذرد بر شدت تلاش دشمن در این عرصه افزوده میشود چرا که دشمن
روز به روز از پیشرفت و رشد همهجانبه زنان ایرانی دلبسته به حجاب اسلامی و حضور موفق بانوان کشورمان در عرصههای مختلف علمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، ورزشی و... با وجود داشتن حجاب عصبانی است. مگر غیر از این است که دشمن بیشتر با حجاب در کشور ما کار دارد و خیلی بر روی حجاب در کشورهای دیگر اسلامی تمرکز ندارد. آنها از یک طرف بیم دارند که زنان موفق و پیشرو ایرانی با حجاب خود الگویی برای سایر زنان شوند و از طرفی دروغهای غرب درخصوص نسخه باطل عبور مسیر پیشرفت جامعه از بیحجابی و برهنه کردن زنان برملا شود.
موضوعی که رهبر انقلاب در دیدار هفته گذشته خود با ائمه جمعه سراسر کشور در تشریح آن فرمودند:«حقیقت مسئله این است که زنِ باشرف و بااستعداد ایرانی یکی از بزرگترین ضربهها را به تمدّن غرب زده. اینها دلشان پُر است؛ [این کار را] زنها کردند. غیر از مجموع حرکت جمهوری اسلامی، به خصوص زن ایرانی یکی از مهمترین ضربهها را به داعیههای غربی و دروغهای غربی وارد کرده. چطور؟ اینها سالها است - دویست سال است - که میگویند زن اگر چنانکه از قیود اخلاقی و شرعی و مانند این چیزها رها نشود نمیتواند پیشرفت کند، نمیتواند به مقامات عالی علمی و سیاسی و اجتماعی و غیره برسد؛ این جوری دارند میگویند. شرط رسیدن زن به رتبههای بالای اجتماعی و سیاسی و غیره این است که این قیود اخلاقی را رها کند. زن ایرانی این را در عمل تکذیب کرده؛ زن ایرانی در همه میدانها با موفّقیّت و سربلندی و با حجاب اسلامی ظاهر شده. اینها رجزخوانی نیست، اینها واقعیتهای محسوس جامعه ما است.»
بازتاب این عصبانیت غربیها از زنان و جامعه دیندار ایران را میتوان در افزوده شدن حجم فعالیتها و تبلیغات و جنگ رسانهای آنها علیه ارزشهایی همچون حجاب اسلامی مشاهده کرد. آنها قصد دارند اعتقاد به حجاب و عفاف را که یک مزیت مهم و عامل برتری جامعه ایرانی محسوب میشود از بین ببرند تا همان بلایی که طی قرنهای اخیر بر سر زن و خانواده و نقش مادری در غرب آوردند و به اسم آزادی و ادعای دروغین برابری زن و مرد یک عنصر عفیف و محوری در خانواده را تبدیل به آلت دست و خوشگذرانی مردان و نیروی کار ارزان قیمت و رونق دهنده تبلیغات کردند به سر جامعه ما بیاورند.
در این میان اما آنچه عجیب است؛ انفعال و کمکاری بسیاری از مسئولان و دستگاههای مسئول در این جنگ تمام عیار فرهنگی است. به عبارتی هرچه غربیها در این حوزه با انگیزه و جدی و با صرف هزینههای گزاف وارد شدهاند، در داخل بدون تعارف باید گفت سالهاست که شاهد خوابخوش و غفلت و کمکاری خطرناک بسیاری از مسئولان مربوطه و نهادهای مرتبط هستیم.
در این که عموم و قاطبه زنان کشورمان دوستدار و معتقد به حجاب و عفاف و عامل به این فریضه اجتماعی- دینی هستند و همانطور که چکمه و شلاق سربازان رضاخان نتوانست حجاب آنها را برباید هجمه فرهنگی امروز هم آنها را از حجاب دور نمیکند، شکی نیست، اما نباید از این واقعیت غافل شد که طرف مقابل به طور مستمر و با جدیت از طرق مختلف مشغول شبههافکنی و تلاش برای ترویج بیحجابی و حیازدایی در جامعه است و بهطور ویژه نوجوانان و جوانان را هدف گرفته است.
وقتی سخن از کمکاری در عرصه ترویج حجاب و عفاف میشود باید به ۳۲ دستگاه عریض و طویل فرهنگی، اجرایی، تبلیغاتی و رسانهای اشاره کرد که با وجود داشتن وظیفه ذاتی و البته تصریح قانون، اکثریت قریب به اتفاق آنها بهشدت در موضوع عمل به وظایف خود در بحث حجاب و عفاف کم فروغ و کمکار هستند.
به عنوان مثال در شرایطی که طرف مقابل برای اثرگذاری بر روی ذهن و باورهای جوانان و نوجوانان و زنان و دختران جامعه درخصوص مسئله حجاب از تمام ظرفیت و روشهای رسانهای و تبلیغی خود استفاده میکند، باید از مسئولان صدا و سیما به عنوان رسانه ملی پرسید؛ تاکنون چند فیلم یا سریال و انیمیشن با موضوع تشریح فلسفه و آثار ارزشمند حجاب یا تبلیغ جذاب مستقیم و غیرمستقیم آن ساختهاند؟ اصولاً جایگاه و سهم ترویج عفاف و حجاب در رسانه ملی کجا و به چه اندازه است؟ از طرفی در سایه غفلت یا انفعال مسئولان امر، متاسفانه بسیاری از تولیدات سینمایی و تئاتر در کشورمان در سالهای اخیر به بستری برای تمسخر یا تخطئه حجاب و یا ترویج بد حجابی تبدیل شدهاند.
یکی دیگر از حوزههایی که متاسفانه به طور جدی به بحث ترویج بدحجابی و بدپوششی دامن میزند، رها بودن بازار پوشاک و نبود نظارت کافی و موثر بر روی تولید و عرضه البسه مناسب به خصوص برای بانوان است. امروزه اگر خانمی قصد خرید مانتویی پوشیده و مناسب را داشته باشد به شدت دچار زحمت و سرگردانی میشود و باید به فروشگاههای متعدد مراجعه کند حال آنکه ویترین فروشگاههای مراکز مهم و حتی فرعی عرضه مانتو و البسه زنانه مملو از تولیداتی است که هیچ سنخیتی با مقوله عفاف و حجاب و پوشش اسلامی ندارند. از طرفی گرانی پارچههای مناسب چادری در مقابل قیمت کمتر لباسهای نامناسب عرضه شده، به نحوی است که انگار قصد و تعمدی برای تنبیه زنان محجبه وجود دارد! بهراستی اگر عزم و ارادهای واقعی در بین مسئولان اصناف مرتبط با پوشاک و دستگاههای ناظر و متولیان این حوزه وجود داشته باشد نمیتوان به این آشفته بازار پوشاک بانوان سر و سامانی داد؟
حساب کسانی که سازماندهی شده یا از روی عناد نسبت به قانون حجاب بیتوجهی میکنند جداست اما مسئله مهم درخصوص بسیاری از زنان و دخترانی که بعضاً از لحاظ ظاهری یا پوشش و حجاب شرایط مناسبی ندارند این است که نمیتوان همه آنها را دینگریز یا دارای عقاید ضدارزشی و ضد انقلاب دانست همانطور که بارها و بارها دیدهایم طیف قابل توجهی از زنان و دختران حاضر در محافل و مراسمات محرم و اعیاد مذهبی یا تشییع شهدا و برنامههای دینی را خانمهایی تشکیل میدهند که شاید از لحاظ ظاهری این تصور پیش بیاید که این افراد سنخیتی با موضوع این جلسات و برنامهها نداشته باشند اما واقعیت آن است که عموم زنان و دختران جامعه ما با ظواهر مختلف ذاتاً و فطرتاً دیندار و دارای گرایشات مذهبی هستند و شاید بتوان گفت مشکل بسیاری از این افراد این است که در سایه کمکاریها و عدم تبیین درست فلسفه و ارزشهای اعتقاد به حجاب از سوی دستگاههای متولی و از طرف دیگر القائات زیرکانه، پرحجم و زیرپوستی دشمنان در بیاهمیت یا مزاحم نشان دادن حجاب، مسئله حجاب و پوشش برتر برای آنها به عنوان یک امر اعتقادی نهادینه نشده و در نظر بسیاری از آنها حجاب بیشتر یک بحث شخصی، غیراعتقادی و شبیه یک تیپ و مد است تا یک بحث دینی؛ غافل از اینکه حجاب به دلایل متعدد عقلی، دینی و اجتماعی یک موهبت الهی و حافظ گوهر وجودی شخص، خانواده و اجتماع است.
یکی از دستگاههای مهم و اثرگذار در حوزه تربیت و پرورش انسانهای دیندار و معتقد به ارزشهای اسلامی نهاد آموزش و پرورش است. متاسفانه سالهاست که مسئله پرورش در این نهاد مهم و اثرگذار تا حد زیادی جای خود را به آموزش داده است. سالهاست که نقش امور تربیتی در مدارس به ویژه بسیاری از مدارس غیردولتی به شدت کمرنگ شده است و گویا تمام رسالت و نقش آموزش و پرورش تحویل گرفتن دانشآموز اول ابتدایی، تکمیل روند آموزشی و رساندن وی به کنکور و آموزش عالی است. سالهاست که در بسیاری از مدارس آنقدر که دغدغه نمره و تست و کنکور وجود دارد مسایل پرورشی و تربیتی مورد توجه نیست و به برخی کارهای رفع تکلیفی و کم اثر در این حوزه اکتفا شده است.
سؤال اینجاست که چطور میشود بسیاری از دانشآموزان دختر پس از ۱۲ سال تحصیل و در اختیار آموزش و پرورش بودن، کمترین اطلاعی از فلسفه حجاب یا نگاه اعتقادی و باورمندانه به حجاب پیدا نمیکنند؟ چرا در تمام این ۱۲ سال و سپس در آموزش عالی نباید مبانی فلسفه حجاب به عنوان یک واحد درسی مستقل و مهم تدریس شود؟ اینکه دوران مهم و اثرگذار ۱۲ سال تحصیلی بیشتر به فرمول، تست، آزمون و معدل و غفلت از امور تربیتی و تبیین اصول اعتقادی - اجتماعی مهم مانند حجاب بگذرد، و تقریباً هیچ فیلم، سریال یا انیمیشن مروج حجاب و عفاف برای کودک و نوجوان ما تدارک دیده نشود، از آنسو فضای مجازی رها شده و مملو از شبهات اعتقادی و ضد حجاب و عفاف، یا سریالها و انیمیشنها و بازیهای رایانهای غربی مروج بیحجابی و قبح شکنی مرجع و تغذیهکننده فکری کودکان و نوجوانان ما شود و چند سال بعد تازه به فکر چاره برای کم توجهی یا سهلانگاری نسبت به حجاب باشیم عاقلانه و منطقی است؟
اثرگذاری کار فرهنگی همراه با اقناع مخاطب بارها و بارها در همین جامعه ما به اثبات رسیده است. به عنوان مثال سالها قبل در شرایطی که استفاده از کمربند ایمنی در خودرو مرسوم نبود و سالانه هزاران نفر بر اثر همین کم توجهی کشته یا دچار ضایعههای سنگین جسمی میشدند تصمیم گرفته شد با یک کار عمیق فرهنگی این ضعف برطرف شود. طی چند سال با تولید و پخش انیمیشنهای با کیفیت و جذاب، ساخت برنامههای هشدار دهنده ترافیکی، اصرار به نمایش بستن کمربند ایمنی در فیلمها و سریالها، کشاندن مقوله فرهنگ رانندگی به سطح آموزش جدی در مدارس و اقدامات مفید دیگر کار را به جایی رساند که این رفتار به یک عادت و فرهنگ تبدیل شود و همه بپذیرند استفاده از کمربند ایمنی نه محدودکننده حق آزادی و انتخاب رانندگان و سرنشینان خودرو بلکه ضامن حفظ جان آنهاست. همین اتفاق درخصوص استفاده از کلاه ایمنی موتورسواران هم افتاد و اکنون مردم اگر برخورد پلیس با رانندگان متخلفی که همچنان به نبستن کمربند ایمنی یا استفاده نکردن از کلاه ایمنی موتور سواری اصرار دارند ببینند حق را به پلیس میدهند.
در همین ماجرای کرونا مگر غیر از این بود که در روزهای سخت شیوع بیماری بیان دلایل مستند و تبیین فواید عقلی و منطقی استفاده از ماسک و آموزش همهجانبه در این خصوص باعث استقبال مردم از آن شد؟ چه چیزی جز کار درست و فرهنگ سازی همراه با اقناع افکار عمومی میتوانست باعث جلب مشارکت مردم در این زمینه شود؟ عده قلیلی هم فکر میکردند که اصرار و در مواردی اجبار به استفاده از ماسک سلبکننده آزادی فردی آنهاست اگر اکنون در قید حیات باشند و از کرونا جان سالم به در برده باشند خواهند گفت که اشتباه میکردند.
رهبر انقلاب در زمینه نیاز به آموزش و اقناعسازی در بحث حجاب میفرمایند: «کسانی هستند که از حکم حجاب و فلسفه حجاب و فواید حجاب اطّلاعی ندارند، باید اینها را با حجاب آشنا کرد لذا به عنوان یک فعالیت تبلیغی شما ذهن این دختر جوان، یا این زن جوان را با اهمیت حجاب آشنا کنید؛ یعنی به او تفهیم کنید که حجاب از لحاظ شرعی و از لحاظ منطقی این است. در ذهن او، استدلال صحیح را در مورد رعایت حجاب راسخ کنید.»
اهمیت اقناع سازی و کار درست فرهنگی تا آنجاست که امروز در دل دنیای غرب زنان غیر مسلمان وقتی با فلسفه و اهمیت حجاب به طور درست و اصولی آشنا میشوند به سمت استفاده از حجاب و اسلام آوردن گرایش پیدا میکنند. مقوله حجاب نیز امروز نیازمند کار عمیق و همهجانبه فرهنگی، آموزشی و اقناعکننده از دوران مدرسه تا سطوح سنی مختلف است و در شرایطی که دشمنان این مملکت به طور شبانهروزی و با استفاده از همه ابزار و با دروغ و ریاکارانه در قالب دفاع از حقوق زنان یا آزادی و... مشغول خدشه به این مسئله هستند قطعا این همه انفعال و کمکاری دستگاههای مسئول که باعث طمع دشمن شده نه تنها توجیهی ندارد بلکه نیازمند بازخواست است.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 مسیر سیلاب
✍️ سید مسعود رضوی
مسئله روشن است و هرچه درباره فاجعه سیل و ویرانی در روزهای اخیر بگوییم، تنها تکرار ملالآوری است از درد و اندوه و سستی، که گویی به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی ما بدل شده و اینک باید بفهمیم که بدان «عادت» نکردهایم، بلکه تا مغز و استخوان گرفتار و «معتاد» آن شده ایم. پس باز میگوییم و تکرار میکنیم، و به قول اهل بلاغت، این تکرار از برای «تاکید» است، زیرا امیدواریم گوشی بشنود و کسانی از مسئولان و متولیان آستین همت بالا زنند و علاج واقعه قبل از وقوع کنند.
پیش از بحث، بد نیست صریح بگویم که اگر نمیتوانید درد مردم را دوا و از فاجعهای چون سیل پیش بینی شده اخیر، جلوگیری فرمائید، اجازه بدهید نهادهای مدنی و محافل و اجتماعات مردمی گامی فراپیش نهند. که بقول بیهقی در بیان ماجرای سیلاب بامیان، چون پل اصلی شهر ویران شد، بازرگانی پارسای، پلی مستحکم و نیکو بنا کرد و ابوالفضل بیهقی گوید: «اثر نیکو ماندنی ست و از مردم چنین چیزها برجای ماند.»
باری، در شعر و ادب و تواریخ ما، یکی از مهمترین اندرزها که به ضرب المثل بدل شده است، «خانه بر سیلاب» یا «در ره سیل ساختن» است، یعنی کار بیهوده کردن و خود را در کام و دام فاجعه افکندن. غرقاب خامی و نادانی و بیهودگی شدن. شایسته است اگر از خود بپرسیم: پس این اندرزها کی به کارمان خواهد آمد؟
بیدل سروده است:
دوش سیلاب خیالت میگذشت از خاطرم
خانه دل بر سر ره بود ویرانکرد و رفت
قاعدتا وقتی فاجعهای رخ دهد، عبرت میشود، اگر تکرار شود اهمال و نادانی است، اما اگر بارها رخ دهد تباهکاری است. به دست خود، خویش را تباه کردن است، و خداوند سبحان مگر نفرمود: ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه… و نیز: بانفسکم الی التهلکه…
چقدر باید گفته و کشته شود یا سروده و شکسته شود؟
مگر ابتدای راه و بدایت و جوانی و سرخوشی است که آزمون و خطا پیشه کردهایم یا میکنیم و از عواقبش نمیهراسیم؟ هر بار زندگیها به باد میرود و خانهها و خانوادهها متلاشی میشوند. همین چند سال پیش، چندین بلاد آباد در لرستان به سیلی ویرانگر به کلی از روی زمین محو شد.
مولانا جلال الدین هم بارها اندرز داده و سروده است:
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
***
ایران از کم آبی و تشنگی رنج میبرد. مردم و شهرهای بزرگ و تاریخی، از غبار و گرد نفس نمیتوانند کشید. مهاجرت و برخورد و اعتراض بر انتقال آب و حقابههای افراد و مناطق و شهرها دارد به ماجرایی متعارف تبدیل میشود. این همه بلایا، نتیجه ایست که بیش از گرمایش و تغییرات زیست محیطی، از دیدگاه غلط و ارزیابی خطا و مدیریت ناوارد بر کشور و مردم ایران فرو باریده است. کاش سیلاب آن دیدگاههای سست و این مدیریت ناتندرست را میبرد.
دیرگاهی است که بستر تمام رودهای بزرگ و حاشیههای سبز و مصفای آن را غصب کرده و به اسم باغ و ویلا و کافه و رستوران و تالار و ملک خصوصی بدل کرده و سند زدهاند. به قول دلالان تغییر کاربری داده اند! در مناطقی هم که دریاچه و تالابی داشتیم، آب را آنقدر از مناطق بالادست و چاه و عرصههای دیگر، بیحساب و کتاب مصرف کردهاند که خشکزاری بی سکنه و یا نمکزاری غیر قابل بهره برداری برجای مانده است. نمونه میانکاله هم طعمه تازه و مرغوبی است و البته در راه همین تجارب گام نهاده و دارد از دست میرود.
اتفاقات زیادی در مسیر آب و آبادانی و خشکی و ویرانی ایران در دهههای اخیر رخ داده است. مهمتر از همه، استقرار صنایع در مناطق خشک است و سپس ساخت سازهها و خانههای شهری بر مسیر و حاشیه رودها و دادن خوراک به سیلابها. و بالاخره ساختن سدهای پیاپی و گاه ویرانگر مثل سد گتوند، و آنها را به ضرب و زور توجیه کردن و با بودجههای کلان ساختن و اقلیم بهشت آسا و سبز و پر آبی چون خطه خوزستان را به سوی کویری شدن بردن. چرا؟
چون جماعاتی از پیمانکاران میخواهند بودجه بیحسابی را به جیب نامبارک سرازیر کنند این شرکتها نه آمار درستی دارند، نه مالیات و بهرهای برای دولت دارند، و نه نقشه راه و مسیر مدیریت مبتنی بر مصلحت اقلیم و منافع ملی را اجازه عرض اندام میدهند. اینها به راستی فرزندان نامشروع زد و بند و حرص و فسادند و بس٫ باور کنید حتی اجازه نمیدهند متخصصان جدی و کارآزموده و دانشگاهی مطالعه کنند و آمار و تحلیلی مبتنی بر افقهای واقعی ارائه کنند. آنقدر سنگ اندازی و مانع تراشی و مخاطره ایجاد میکنند که یک پایان نامه هم در این باره نوشته نشود. چه رسد به پروژه و برنامه ملی…
آب فراوانی که این روزها بر زمین ایران فروباریده است، میتواند به جای نقمت، نعمت باشد، فرصت باشد، جان تازه به زراعت دهد و منبعی برای ذخایر زیر زمینی و جاری رودها باشد. اما دریغ از آنکه حتی راهکار کاهش خسارت به درستی شناخته و معرفی شود یا برای جلوگیری از قربانی شدن مردم بی گناه تدبیری اندیشیده و دنبال شود. مگر چند سال از سیل دروازه قرآن شیراز گذشته است؟ چرا باز در صد جای مشابه، خسارتهای مشابه پدید آمده است؟
آیا استحصال و ذخیره آب به واسطه مطالعات زمینشناسی و هدایت مسیل و آبراههای مشخص، اجرای طرح آبخیزداری و آبخوانداری، مهندسی حفظ آب و تزریق به زمین در مناطقی که نیازمند آب است و خشکی موجب فرسایش و شکاف و ریزش و رانش زمین و افت خاک شده، تا این حد دور از دسترس است؟ آیا تشخیص رخدادهای اخیر بر مبنای محاسبه حجم و تراکم سامانههای بارش و ضریب خطر در مناطق عبور آب، نباید مسئولان را هشیار و مردم را بیدار کند؟ چرا نعمتی به این بزرگی، به افرادی ناوارد و در واقع به مدیریت ضعیف و درک ناقصی سپرده میشود که سادهترین امور قابل پیش بینی را به دست کسانی داده است که با دانش قلیل زمین و آسمان ایران، و روح و جسم مردمان، و سرمایههای بیپایان را همچون سیلابی در کوچههای تنگ، به امان خدا و خلق خدا رها کرده و آخرسر هم همگی مشعل به دست و چکمه در آب، دنبال مقصران احتمالی و خیالی هستند. متهمانی که همچون اشباح غیر قابل جستجو و طبعا ناپاسخگو هستند.
بد نیست برای دانستن پیشینه دراز این ماجرا، نه فقط از مشکلات و بلایای سیلابها مکرر در سالها و دهههای اخیر، که از روایت بیهقی در سیل بامیان هم مدد و عبرت بگیریم:
ذکر السیل
روز شنبه میان دو نماز، بارانکی خردخرد میبارید؛ چندان که زمین را اندکیتر میکرد و گروهی از گلهداران در بستر رود غزنین فرود آمده و گاوها را آنجا نگه داشته بودند. هرچه گفتند از آنجا برخیزید که در راه گذر سیل ماندن خطاست، فرمان نمیبردند تا باران قویتر شد. پس، کاهلانه برخاستند و خویشتن را به پای دیوارهایی افکندند که به کوی آهنگران پیوسته است و پناهگاهی پیدا کردند که آن هم خطا بود، اما آرامیدند. و بر آن جانب رود که سوی افغان شال است، در میان آن درختان تا آن دیوارهای آسیا، بسیار استران سلطانی بسته و آخورها را کنار هم ساخته و چادرها برپا کرده و بیخیال نشسته بودند. آن هم خطا بود؛ که در راه گذر سیل بودند.
پل بامیان در آن روزگار اینچنین نبود بل پلی بود قوی با ستونهای استوار و پشتوانههای نیرومند، اندکی کوتاه، و بر آن دو ردیف دکان در برابر یکدیگر؛ چنانکه اکنون است و چون از سیل تباه شد، عبویه بازرگان، آن مرد پارسای نیکوکار ـ خدا بیامرزدش-چنین پلی ساخت؛ یک دهنه به این نیکویی و زیبایی، و اثر نیکو ماندنی است و از مردم چنین چیزها میماند. باران در پسینگاهان چنان شد که همانندش را به یاد نداشتند و تا دیری پس از نماز خفتن پیوسته میبارید و پاسی از شب گذشته، سیلی در رسید که پیران کهن اقرار کردند چنین سیلی را به یاد نمیآرند و با درختان بسیاری که از بیخ برکنده و با خود میآورد، ناگهان سر رسید. گلهداران جستند و جان به در بردند و نیز استرداران و سیل گاوان و استران را در ربود و به پل رسید و گذر تنگ بود.
چگونه ممکن میشد که آنهمه گلولای و درخت و چارپا یکباره بتوانند بگذرند؟ و دهانه بسته شد؛ چنانکه آب راه گذر نداشت و بر روی پل افتاد و دنباله سیل، همچون لشکر آشفته، از راه میرسید و آب از بستر رودخانه بالا زد و در بازارها روان شد و به بازار صرافان رسید و خسارتهای بسیار به بار آورد، و بزرگترین هنرش اینکه پل را با دکانها از جا برکند و راه خود را دریافت و کاروانسراهای زیادی را که در راهش بودند ویران کرد و بازارها همه از بین رفتند و آب تا زیر باروی قلعه آمد؛ چنانکه در قدیم و پیش از روزگار یعقوب لیث بود. و این سیل بزرگ چندان به مردم زیان رساند که هیچ حسابگری از پس اندازههایش برنمیآید و دیگر روز، مردم در دو سوی رود به تماشا ایستاده بودند و چیزی به ظهر نمانده سیل از پا افتاد. مدتی پل نبود و مردمان بهسختی از این کرانه رود به آن کرانه و از آن به این میآمدند تا آنگاه که باز پلها ساختند…
🔻روزنامه اعتماد
📍 گزارشهای رسمی و مهم
✍️عباس عبدی
روز چهارشنبه و در پایان جلسه هیات دولت آقای رییسی به نکته درست و بسیار مهمی اشاره کرد که میتواند مایه امیدواری باشد. وی با اشاره به اینکه تناقض در برخی آمارهای اعلام شده از سوی دستگاههای دولتی، افکار عمومی را دچار ابهام میکند، گفت: «مرکز آمار مسوول ارایه آمارهای متقن در کشور است. فقط این آمار باید مبنای سیاستگذاریها و تصمیمسازیها در کشور قرار بگیرد و سایر دستگاهها نیز به آن تاسی کنند. اینگونه آمارهای نامستند، حتی در تصمیمسازیهای درون دستگاهی نیز مشکل ایجاد میکند، بنابراین هر دستگاهی میخواهد آماری اعلام کند باید با مرکز آمار هماهنگ شود.» نمیدانیم که آیا این اظهارنظر دقیق و درست در پی یادداشت پیشین بنده در ۲۱ تیرماه تحت عنوان «مهمترین شاخص کارنامه یکساله دولت؛ اشتغال» بود، یا ربطی به آن ندارد، ناشی از هر چه باشد درست است. در آن یادداشت توضیح دادم که برخلاف وعده دولت که باید تا پایان بهار ۱۴۰۱ حدود ۹۰۰ هزار شغل اضافه بر مشاغل فعلی ایجاد میشد، یکصد هزار شغل هم کم شده است. جالبتر اینکه در میان سه بخش خدمات، کشاورزی و صنعت، به تعداد شاغلین خدمات حدود ۵۰۰ هزار افزوده شده است. معنای این رقم این است که سرجمع طی یکسال ۶۰۰ هزار شغل از دو بخش اصلی تولید که صنعت و کشاورزی باشد، کم شده است و این افزایش مشاغل بخش خدمات محصول بهبود وضع کرونا بود که این نوع مشاغل را از میان برده بود. لذا کاهش ۶۰۰ هزار شغل در دو بخش کشاورزی و صنعت به معنای کاهش ۵ درصد مشاغل این دو بخش فقط در یکسال است که جای نگرانی جدی دارد. در پی این یادداشت پاسخی از طرف نهادهای دولتی مربوط، به روزنامه اعتماد واصل شد که به صورت تلویحی گزارش را نفی میکردند و به آمارهای دیگری استناد میکردند، روزنامه نیز در پاسخ به آقای رییسجمهور متذکر شد که این موارد آمارسازی است و در دولت احمدینژاد نیز مسبوق به سابقه است، آمار واقعی فقط و فقط در گزارشهای مرکز آمار است و باید به آن استناد کنید و اجازه داده نشود که مدیران دولتی ذینفع با ارایه آمار مخدوش ذهن مدیران عالی دولت و مردم را مخدوش کنند. بنابراین اظهارات اخیر آقای رییسی گام بسیار مهمی رو به جلو برای جلوگیری از تولید و ارایه گزارشهای مخدوش و غیردقیق دولتی است. اکنون فرصت را مغتنم شمرده و برخی از مهمترین گزارشهای رسمی را متذکر میشوم. برای فهم وضعیت جامعه نیازی به رفتن سفرهای مکرر و کمبهره نیست. با خواندن این گزارشها بهترین درک از وضعیت جامعه به دست میآید. البته تفسیر گزارشها نیز باید از سوی کارشناسان خبره صورت گیرد. مقامات سیاسی در استنتاج از آمار و ارقام باید محتاط باشند. گزارشهای زیر را برای مطالعه آقای رییسجمهور و وزرا و علاقهمندان به وضع کشور پیشنهاد میکنم.
۱- درباره تورم هم گزارشهای مرکز آمار و هم بانک مرکزی قابل استفاده است. ولی جزییات این گزارشها مهمتر است، یعنی سهم هر بخش از کالاها در تورم را باید دقت کرد، برای نمونه هنگامی که تورم ۵۰ درصد است ولی تورم مواد خوراکی تا ۸۰ درصد میرسد، یعنی فشار تورم به طبقات پایین خیلی بیش از ۵۰ درصد است، شاید ۶۰ تا ۷۰ درصد باشد ولی برای طبقات مرفه این فشار کمتر از ۴۰ درصد است. دریافت دقیقی که از خواندن این گزارش میشود با صد بار رفتن به مراکز خرید به دست نخواهد آمد.
۲-برای فهم فعالیت و بیکاری، فقط از گزارشهای فصلی و سالانه مرکز آمار استفاده کنید. جزییات کیفیت اشتغال (اشتغال ناقص)، اشتغال افراد با تحصیلات عالی و جوانان و زنان، بخشهای سهگانه و... همه و همه مهم است. فراموش نکنید، مهمترین شاخص در ایران کنونی نرخ فعالیت و اشتغال است و نه فقط نرخ بیکاری.
۳-گزارش ماهانه و فصلی و سالانه بانک مرکزی درباره شاخصهای پولی کشور و مالی دولت (درآمد و هزینه) و نیز گزارش تولید ناخالص داخلی و مساله مهم سرمایهگذاری و استهلاک در بخشهای گوناگون اقتصادی آورده میشود. این گزارش مادر همه گزارشهاست.
۴- گزارش هفتگی یا ترجیحا فصلی سازمان ثبت احوال از تولد و مرگ و میر و سپس ازدواج و طلاق گزارش بسیار مهمی است. کافی است که گفته شود آخرین گزارش این سازمان نشان میدهد که رشد جمعیت به اندازه ۱/۰ درصد بیشتر شده ولی نه به دلیل افزایش زاد و ولد که کمتر از سال پیش شده است؛ در ۱۴ هفته اول سال ۱۴۰۱، حدود ۱۱ هزار کودک کمتر از سال گذشته متولد شدهاند، ولی آمار مرگ و میر به شدت کم شده است، هر چند هنوز تا رسیدن به مقدار مرگ و میر پیش از کرونا فاصله زیادی داریم. شکست سیاستهای جمعیتی در این آمار مشهود است.
۵- نظرسنجیهای معتبر را بخوانید. تاکنون ایسپا از این نظر قابل قبول بوده، اینکه بعدا چه شود نمیدانیم. ولی سایر نظرسنجیهای دولتی از جمله وزارت ارشاد را اهمیت ندهید، زیرا واجد استقلال علمی نیستند. سعی نکنید که منویات خود را در نظرسنجیها پیدا کنید. دولتهای قبلی مرتکب چنین اشتباهی میشدند. محبوبیتسنجی را جدی بگیرید ولی آن را با استقبالهای دولتی و ابراز احساسات چند نفر خلط نکنید. البته اجازه دهید که همه از نتایج نظرسنجیها مطلع شوند. همانطور که نتایج سایر گزارشها نیز در اختیار عموم قرار میگیرد.
۶- گزارشهای سازمان پزشکی قانونی و آمار تصادفات را جدی بگیرید. متاسفانه بخشی از گزارشهای این سازمان در دسترس نیست.
۷- پیشنهاد میکنم که گزارش درآمد و هزینه خانوار مرکز آمار را نیز مطالعه کنید. این گزارش مهمی است. ارزش آن را دارد که اجازه دهید دو نفر کارشناس یافتههای آن را برای رییسجمهور تفسیر کنند. ضریب جینی استخراج شده از این گزارش آموزنده است. به تغییرات و ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی طبقات پایین به ویژه سه دهک پایین حساس باشند. متاسفانه گزارشهای دقیق و رسمی از وضعیت آموزش و نهادهای آموزشی و نیز از وضع بهداشت و جرم و سایر امور داده نمیشود والا مطالعه آنها را هم توصیه میکردم.
در هر حال گزارشهای درون وزارتخانهای را کنار بگذارید جز اینکه هدف آن دور کردن اذهان شما از واقعیت است، نتیجه دیگری ندارد. مثل همان پاسخی که به وضعیت اشتغال دادند.
🔻روزنامه شرق
📍 جامعه انتظاری
✍️احمد غلامی
با اینکه جامعه ایران دچار نوعی محدودیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است؛ اما برخی از مردم بر این باورند که وضعیت اینگونه نخواهد ماند و تغییراتی در راه است؛ اما آنان برای این پرسشها که این تغییرات از کجا آغاز شده و به دست چه کسانی به سرانجام خواهد رسید، پاسخی ندارند. اگر هم پاسخی بدهند، بیش از آنکه جدی و تأملبرانگیز باشد، با شوخطبعی و اغراق همراه است. از این منظر میتوان گفت جامعه ایران جامعه «انتظاری» است؛ چراکه مردم در سختترین شرایط هم چشمانتظار تغییرند؛ تغییری که خود در آن نقشی ندارند، مگر اینکه کسی آنان را مورد خطاب قرار بدهد که از پیش باورشان را ربوده باشد. جامعه انتظاری، جامعه ایمانی است، البته نه از جنس ایمان دینی، بلکه ایمان بهمثابه ایمان. باور قلبی و خیالین به اینکه بالاخره یک چیزی خواهد شد و در بر یک پاشنه نخواهد گشت. شاید با تساهل بتوان گفت جامعه ایران به یک «دیالکتیک تاریخی» باور دارد، هر پدیدهای ضد خودش را خلق کرده و درصدد غلبه بر آن است و در میان این دو نبرد (آنتاگونیسم)، مردم در کمین نشستهاند تا از شکست یکی از طرفین دور تازهای را آغاز کنند، دور تازهای از حیات سیاست و اقتصاد. این باور آنتاگونیستی باوری سلبی است، باوری که از تضاد و خصم شکل گرفته است و دست بر قضا جامعه ایران از این خصیصهاش در طول تاریخ بسیار آسیب دیده است؛ چراکه تودههای منتظر گاه نابهنگام پا به صحنه گذاشتهاند و تغییرات را طوری رقم زدهاند که از نتیجه عملکردشان بهسرعت پشیمان شده و به جایگاه تودهایشان بازگشتهاند. تودهها به تجربه تاریخی و ذخیره دانش بیاعتنا هستند و دنیا برایشان هر بار از نو زاده خواهد شد، پس باید مردمی را که معترضاند قدر دانست. هرگونه تجمع اعتراضی برای دولت و جامعه مایه خرسندی است. این اعتراضات بیانگر جامعهای کمالیافته است. جامعهای که منتظر رؤیاهای خود نمیماند و پیگیر مطالبات خود است، زنده و پویاست. هرگونه مواجهه و برخورد غیرمنطقی با خواستهها و مطالبات مردم جامعه را به سوی جامعه انتظاری سوق خواهد داد؛ جامعهای که برایش اهمیت ندارد چه کسانی دست به تغییر خواهند زد و فقط مهم این است که چیزی تغییر کند و کسانی بیایند که بر باور متافیزیکی آنان صحه بگذارند، باور به اینکه در سیاست از بیعملی نیز عمل برخواهد آمد. در این باور متافیزیکی حتی اگر عملی هم برآید، تهی از عقلانیت و ذخیره دانش و تجربه تاریخی است. اینک جامعه ایران پیش از هر زمان دیگر جامعه انتزاعی شده است و ظهور دو طبقه همزمان به این وضعیت بیشتر دامن زده است، طبقهای که طبقه نیست و میتوان از آن بهعنوان فرو طبقه فقیر یاد کرد، همان طبقهای که هگل از آن با عنوان «طبقه پست» نام برده و گفته است: «طبقه پست از آبروی کافی برخوردار نیست تا معیشت خود را از طریق کار خود تأمین کند»؛ اما آنچه به خشم جامعه دامن میزند، این فروطبقه نیست؛ بلکه فروطبقه مرفه رانتی است، افرادی که کار نمیکنند و از ثروت دیگران امرار معاش میکنند. ژیژک هم باور دارد این طبقه چیزی شبیه قماربازاناند؛ اما آنچه هگل درباره فروطبقه (طبقه پست) گفته است، بسیار تأملبرانگیز است: «وقتی طبقه پست روی دست جامعه مدنی بیفتد، دیگر احتمالا خیلی دیر شده است. در آن مرحله صرف تلاش برای فرونشاندن معضل از طریق برآوردهکردن نیازهایش الزاما کافی نخواهد بود. ذهنیت توده پست، محصول فقر آمیخته با احساسات جمعی طردشدگی و بیآبرویی، نمیتواند به طور کامل با بهکارگیری یا به رسمیت شناختن قانون ضرورت خنثی شود. ضرورتی که قانون ضرورت را تعیین میکند، در طبقه پست از بدبختی گذرا به یک وضعیت ساختاری تغییر شکل داده است۱». حضور این دو طبقه که در جامعه ایران رخ در رخ یکدیگر ایستادهاند، بسیار خطرناک است. یقینا آنان که دست به اعتراض میزنند، از این طبقات نیستند. این دو طبقه، دولت و جامعه را از درون دچار فروپاشی میکند. طبقاتی که فاعل تغییرات نیستند؛ اما مترصد تغییرند و همگرایی این طبقات در یک جامعه انتظاری سرعت فروپاشی را دوچندان خواهد کرد. آنچه الزامی است، این است که دولت، جامعه را از وضعیت انتظاری خارج کرده و این باور و اعتماد را به مردم بدهد که در همین ساختار میتوانند منشأ تغییرات باشند. این مهم روی نخواهد داد؛ مگر اینکه دولتها مخالفان خود را به رسمیت بشناسند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ضربالاجل اروپا برای احیای برجام
✍️دکتر صلاحالدین هرسنی
جوزف بورل برنامهای را برای نجات و احیای برجام ارائه داده است. برنامه پیشنهادی و به روایتی همان ابتکار عمل دیپلماتیک بورل در روزنامه (فایننشالتایمز) بریتانیا انعکاس یافته است.بورل در این روزنامه اینگونه اظهار کرده است که کارزار فشار حداکثری واشنگتن بر ایران شکست خورده است، اما به رغم تلاش اعضای باقی مانده در برجام، مردم ایران نتوانستند به جهت برقراری نظام تحریم، از عواید و مزایای پیشبینیشده در برجام استفاده کنند. حال اگرچه طرح پیشنهادی بورل در احیای برجام بینقص نیست، اما بهترین توافقی است که میتواند به عنوان تسهیلکننده مذاکرات به کار گرفته شود، چرا که در آن طرح به همه عناصر ضروری پرداخته شده و دربردارنده خواستهها و مطالبات همه طرفها است. در خاتمه طرح، بورل قویا هشدار میدهد که در صورت رد شدن این مصالحه پیشنهادی خطر یک بحران هستهای خطرناک پیشرو خواهد بود.
بنابراین و آنگونه که بورل تاکید میکند نیک پیداست که این طرح و برنامه او را باید گام آخر و تنها فرصت آخر برای نجات و احیای برجام دانست. به عبارت دیگر متن تهیه شده آخرین فرصت ممکن مصالحه حول احیای برجام است. بنابراین طبق ابتکار عمل دیپلماتیک بورل میتوان گفت که توپ مذاکره در زمین تهران قرار گرفته است. حال در شرایطی که اروپا به واسطه ابتکار دیپلماتیک بورل ضربالاجلی را در دستور کار قرار داده است، شاهد ابهام و حتی سردرگمی در تیم مذاکرهکننده هستهای هستیم، به این معنی که تصمیم جدی و عزم راسخی برای زندهسازی و احیای برجام از سوی تیم مذاکرهکننده دیده نمیشود و گاه به میخ مذاکره میزنند و گاه به نعل غنیسازی میکوبند. ضمن آنکه تمایلی هم ندارند که تحت سیاست اغوا و ترغیب مسکو، هشدارهای اروپا را راهنما و دستور کار احیای برجام کنند. تحت این شرایط، تصمیمات و رفتار تیم مذاکرهکننده طبق اصل (یک گام به پیش و دو گام به پس) موجب سوءبرداشت طرف مقابل شده است. این رفتار ایران برای غرب حامل این پیام است که تهران در این دست از رفتارها در واقع درصدد خرید زمان است و به جای آنکه برای احیای برجام به پای میز مذاکره بیاید، به صورت هدفمند در مسیر کاهش تعهدات برجامی یعنی غنیسازی اورانیوم و حتی عبور از نقطه «گریز هستهای» گام برمیدارد. نقطه گریز هستهای به مرحلهای در سیاستهای هستهای گفته میشود که دولتهای دارای پروژههای هستهای بالقوه و حتی بالفعل میتوانند به سوی تولید تسلیحات هستهای نظیر بمب و کلاهک هستهای حرکت کنند. نکته آن است که سیاست تعلل تهران در حرکت به سمت مذاکره متوجه آژانس هستهای نیز شده است به گونهای که همین دست از رفتارها به ویژه مخالفت با نصب دوربینها در مراکز هستهای، آژانس را در مسیر صدور قطعنامه و محتملا در آینده در ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد قرار میدهد. واقعیت آن است که رابطه ایران با آژانس در قضیه نصب دوربینها بابت واپایش فعالیتهای هستهای به مخالفت و مناقشه فزاینده رسیده و همین مخالفت موجب گزارش چندنوبته رافائل گروسی حول فعالیتهای هستهای تهران شده است.
گزارش گروسی اگرچه گفته میشود که به نوعی به سیاسیکاری دچار است، اما بر این نکته تاکید میکند که تهران تحت نظارت آژانس و پادمانی هستهای عمل نمیکند. بنابراین طبق انگارهها و قالبهای ادراکی- تحلیلی رافائل گروسی، غیرمنتظره نیست که نشست بعدی شورای حکام منتج به صدور قطعنامه دیگری علیه ایران شود. همه این جزر و مدها و تنشها در شرایطی رقم میخورد که مقامات تلآویو تحت تاثیر سیاست خاورمیانهای جدید بایدن نقشه تهدید و توانایی ضربه زدن به پروژه هستهای را در دستور کار قرار دادهاند و با تمهید سامانه «پرتو آهنین» خود را در قبال پاسخ، واکنش و اقدام متناسب تهران ایمن ساختهاند. حال با توجه به شرایط اقتصادی و تهدیدات فزاینده مقامات تلآویو و همچنین سایه انداختن صدور قطعنامههای آژانس که دیگر نمیتوان آنها را کاغذپاره خواند، بهتر آن است که مقامات تهران ضربالاجل بورل را دستمایه مذاکره حسابشده حول محور احیای برجام کنند و از قرار دادن جهان در آستانه یک تنش و جنگ هسته خودداری نمایند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تخریبهای غیر طبیعی سیلابها
✍️محسن جلالپور
بخشهای مختلف ایران بهطور همزمان گرفتار ابرچالشهای زیست محیطی هستند. درحالیکه بخشی از کشور غرق در سیلابهای ویرانگر است، بخشی دیگر به خاطر گرد و خاک قدرت نفسکشیدن ندارد و بخشی دیگر از خشکسالی رنج میبرد. واقعا عجیب است؛ درحالیکه دیروز اخبار ناراحتکننده مربوط به خشک شدن دریاچه ارومیه و مرگ رود کشکان ناراحتمان کرد، امروز دیدن تصویرهای دردناک از تلفات و خرابیهای سیل در شهرهای مختلف اشکمان را درآورد و نمیدانیم فردا باید منتظر کدام فاجعه زیستمحیطی در کشور باشیم. همه اینها نشاندهنده این است که سیاستمداران در سالهای گذشته به نشانههای بیماری محیط زیست ایران بیتوجهی کردهاند؛ درنتیجه امروز بخشهای زیادی از کشور برای یک زندگی عادی، غیر قابل سکونت شده است.
مساله سیل در ایران
روایتها، داستانها و ادبیاتی که در زمینه سیل در کشور ما وجود دارد، نشان میدهد مردم ایران از گذشتههای دور با این پدیده ویرانگر مواجه بودهاند و خسارتهایی که از این بلای طبیعی به جان و مال آنها وارد آمده همیشه دردناک توصیف شده است؛ اما نکته قابل توجه این است که علم سیاستگذاری و مدیریت و همچنین کاربرد و نفوذ تکنولوژی در اداره کشور نسبت به دورهای که شاعران و نویسندگان کهن ایرانی در وصف خرابیهای سیل، شعرهای سوزناک سرودند و روایتهای دردناک نوشتند به قدری رشد کرده است که انتظار نمیرود مردم در عصر جدید، به همان اندازه از بلایای طبیعی خسران ببینند که مردمان قرن چهارم و پنجم میدیدند.
از سوی دیگر سیل پدیدهای طبیعی و جهانی است و هیچ کشوری موفق به متوقف کردن آن نشده اما کشورها با حکمرانی صحیح در زمینه محیط زیست موفق شدهاند عوارض آن را به حداقل برسانند. پس در کشور ما این سیل نیست که غیر طبیعی است، تخریبهای گسترده سیل را باید غیر طبیعی دانست که در حقیقت عیار حکمرانی محیط زیستی ما را نشان میدهد. اما چرا سیلابها اینقدر تخریب میکنند؟
خرابیهای گسترده سیلابها یکی از نتایج بیتوجهی به حریم محیط زیست و همدستی دولتها و مردم در تاراج منابع طبیعی است. در ادبیات اقتصادی، منابعی مانند آب که بهصورت اشتراکی مورد بهرهبرداری قرار میگیرند، همواره در معرض تهدیدی به نام «تراژدی منابع مشترک» قرار دارند. معمولا منابع مشترک از آب شیرین گرفته تا مراتع، جنگلها و حتی ماهیان آبهای آزاد با مشکل تاراج عمومی مواجه میشوند. چون قاعده این نیست که هرکس به اندازه بهرهبرداری کند، برنده است. برنده کسی است که بیشتر بهرهبرداری کند. نشانه این ادعا، تاراج گسترده دشتها، جنگلها و مراتع و دریاهاست.
بنابراین سیلابها حاصلجمع سهلانگاری دولتها و مردم، نسبت به عوامل بهوجود آورنده بحران آب، فرسایش خاک، گرد و غبار و... هستند که اکنون در قالب سیل وجود خود را عیان میسازند. تهی کردن زمین از ذخایر آب، چرای بیرویه در مراتع، غارت گسترده جنگلها، نپرداختن حقابه تالابها، عدم لایروبی رودهای منتهی به آنها و در نتیجه کاهش کارآیی خاک است که در فصلهایی از سال زمینهساز گردوغبار میشود و در مقاطعی که باران به صورت ناگهانی میبارد، قدرت کافی برای کنترل آبهای روان را ندارد.
به این ترتیب اگر تا دیروز بخشهای خاصی از کشور در برابر شوکهای ناشی از مصائب طبیعی مانند سیل و خشکسالی قرار داشت، امروز به واسطه بیتوجهی دولتها به ابرچالش محیط زیست، تقریبا همه بخشهای کشور به نوعی گرفتار مشکلات محیط زیستی هستند. به هرحال سیلابها بدتر از حکمرانی غلط نیستند؛ با حکمرانی خوب میتوان از تهدیدهای سیل فرصت آفرید؛ اما حکمرانی بد باعث میشود سیلهای کوچک تبدیل به تهدیدهای بزرگ شوند.
مهار سیل ممکن نیست اما حداقل کردن تخریبهای آن وظیفه دولتهاست. اکنون باید این سوال را مطرح کرد که درسهای سیلهای اخیر برای مردم و سیاستگذاران چیست و چگونه میشود تجربه تلخ این حادثه را تبدیل به یک سیاستگذاری عمومی منطقی و مطلوب کرد؟
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست