شنبه 29 ارديبهشت 1403 شمسی /5/18/2024 9:12:31 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 فوبیای عدم امنیت اقتصادی
✍️ فریدون مجلسی
گفته می‌شود، ترس از وقوع یک حادثه از خود حادثه وحشتناک‌تر است. یعنی ترس از دزدی، ترس از خفت‌گیری، ترس از قتل، ترس از جنگ و... از خود این وقایع دهشتناک‌تر است. بنابراین در زمان وقوع حوادثی از جنس ماجرای دزدی از صندوق امانات بانک ملی در تهران، موضوع اصلی فوبیا و ترسی است که در اثر این حادثه در اتمسفر اقتصادی و عمومی جامعه ایجاد می‌شود. در حافظه جمعی اغلب ایرانیان، تصاویری از فیلم‌های هالیوودی وجود دارد که در آنها سارقان با استفاده از روش‌های محیرالعقول تلاش کرده‌اند که به یک بانک، موزه، سازمان، قطار حمل پول و... دستبرد بزنند. اما بسیاری از ایرانیان تصور نمی‌کردند، روز و روزگاری از راه برسد که شهر تهران، سوژه یکی از عجیب‌ترین و بزرگ‌ترین سرقت‌های بانکی شود. در اخبار منتشر شده در خصوص این حادثه ذکر شده که سارقان صدها صندوق امانات یکی از مهم‌ترین بانک‌های کشور را خالی کرده‌اند، بدون اینکه هیچ رد یا تصویری از آنها به جای مانده باشد. البته نمونه‌هایی از سرقت‌های بزرگی که اخیرا در بانک ملی شعبه دانشگاه صورت گرفته در اروپا و امریکا نیز طی دهه‌های گذشته مسبوق به سابقه است، اما همواره نهادهای انتظامی - امنیتی این کشورها تلاش کرده‌اند سارقان را دستگیر کنند تا اعتماد عمومی و امنیت اقتصادی جامعه دچار اخلال و خدشه نشود. اگر درست در خاطرم مانده باشد، یک سرقت بزرگ در قطاری در انگلیس رخ داد که بازتاب‌های زیادی در مطبوعات جهان پیدا کرد. اساسا بسیاری از فیلم‌های هالیوودی در خصوص سرقت ریشه در واقعیت دارند، اما در ماجرای سرقت از صندوق امانات بانک ملی به نظر می‌رسد، دامنه وسیعی از سوءمدیریت‌ها رخ داده تا یک چنین اهانتی به ایران و ایرانی صورت بگیرد. در وهله نخست، پلیس اعلام کرده که آلارم ویژه هشدارش بنا به دلایل گوناگون کار نکرده است. در مرحله بعدی نیز رییس بانک اظهار داشته به دلیل اینکه آلارم خطر قبلا چند باری به اشتباه صدا کرده بود، توجهی به هشدارها نشان نداده است. اساسا باید پرسید چرا هشدار رییس بانک به هشدار پلیس مرتبط نبوده است؟ یا چرا مدیر بانک به هشدار بی‌توجهی کرده است؟ این سرقت مرا به یاد سرقت اسناد خارجی پایگاه هسته‌ای ایران طی سال‌های اخیر می‌اندازد که گروه‌های معاند با گستاخی تمام اقدام به سرقت کرده و داده‌های اطلاعاتی و اعتباری را جابه‌جا کردند. به نظر می‌رسد، این سرقت فراتر از یک دزدی ساده است و دست‌های پشت پرده فراوانی پیرامون آن وجود دارد تا ساختارهای اقتصادی و امنیتی کشور را بدنام کنند. مهم‌ترین مشکل برآمده از این نوع حوادث ترس و فوبیایی است که در اثر آن شکل می‌گیرد. اخیرا سرقتی در خانه خود من صورت گرفت. در شرایطی که در حال استراحت شبانه بودیم، دزدها ورود کرده و بسیاری از دارایی‌ها و یادگاری‌های مهم مرا به سرقت بردند. باور کنید، دیگر احساس امنیت در خانه ندارم و ترس از حادثه بر جانم افتاده است. به نظرم لازم است مسوولان حوادث اخیر را به دقت بررسی کنند. موضوع متروپل، هک کردن سامانه‌های شهرداری، هک کردن سامانه فرودگاه امام، سرقت از صندوق امانات بانک ملی و نهایتا ماجرایی که در خط راه آهن یزد - مشهد به وقوع پیوست، زنجیره‌ای از حوادث تلخی است که امنیت کشور را خدشه‌دار می‌سازد. این در حالی است که تنها یکی از این حوادث در سطح جهان کافی است تا مسوولان ارشد دولت و کشور استعفا بدهند، اما در ایران دامنه وسیعی از این نوع حوادث در حال وقوع است بدون اینکه کسی مسوولیت آن را به عهده بگیرد. حتی برخی افراد، تئوری‌هایی را مطرح می‌کنند که شاید فاجعه متروپل نیز در اثر یک خرابکاری به وقوع پیوسته باشد تا افکار عمومی دچار التهاب شود. به نظرم مجموعه حوادث اخیر را می‌بایست در یک پازل فکری و اجرایی بررسی کرد. باید دید چه عامل و عواملی باعث بروز یک چنین حوادث تلخی می‌شوند. بخشی از این نوع حوادث برآمده از مشکلات نوسازی صنایع، ساختارها، سامانه‌ها و... است. تحریم‌ها باعث شد ایران نتواند روند نوسازی سخت‌افزاری و نرم‌افزاری لازم را در بخش‌های گوناگون مورد نیاز عملیاتی کند. از سوی دیگر عدم به کارگیری نیروهای متخصص و کاربلد باعث افزایش مشکلات این‌چنینی در کشور شده است. شاید وقت آن رسیده باشد که طرفداران تحریم متوجه عمق مشکلات کشور شوند و تلاش برای حل مشکل تحریم‌ها را به صورت جدی در دستور کار قرار بدهند.
🔻روزنامه کیهان
📍 ادامه حضور در NPT مجوز ترور دانشمندان است!
✍️ حسین شریعتمداری
نکات مستندی را که در پی آمده است، با دقت مطالعه کنید و سپس خودتان قضاوت کنید که آیا خروج ایران از «‌پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای، NPT‌» تنها راه پیش روی کشورمان نیست؟! و آیا ترک این پیمان برای تامین امنیت و دفاع از منافع ملی جمهوری اسلامی ایران ضرورت فوری و حیاتی ندارد؟! بسم‌الله، بخوانید!

۱- ابتدا در این بخش از بیانات دقیق و موشکافانه رهبر معظم انقلاب که روز ۲۹ آبان ماه
سال ۱۳۹۲ در جمع بسیجیان ایراد فرموده‌اند دقت کنید:
«‌بر اساس اسناد موجود چند ماه قبل از جنایت اتمی آمریکا در ژاپن، هیتلر - یعنی رکن اصلی جنگ جهانی دوم - خودکشی کرده بود. موسولینی - یعنی رکن دیگر جنگ جهانی- نیز قبل از این حمله دستگیر شده بود و ژاپنی‌ها هم از دو ماه قبل برای تسلیم شدن اعلام آمادگی کرده بودند. واقعیت آن است که آمریکایی‌ها می‌خواستند سلاح جدیدشان یعنی بمب اتمی را در یک میدان واقعی آزمایش کنند که این کار را با کشتار مردم بی‌گناه هیروشیما و ناکازاکی انجام دادند، اما اکنون در تبلیغات خود به این جنایت لباس خدمت می‌پوشانند‌».
۲- آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتم استفاده کرده و دست‌کم ۲۵۰ هزار انسان بی‌گناه را در بمباران دو شهر هیروشیما و ناکازاکی ژاپن قتل عام کرده است. طی ۷۷ سال گذشته هیچیک از دولت‌های آمریکا نه فقط آن جنایت هولناک را محکوم نکرده‌اند بلکه ادعا می‌کنند با بمباران هیروشیما و ناکازاکی به جنگ جهانی دوم خاتمه داده و از کشتار بیشتر در جریان جنگ یاد شده جلوگیری کرده‌اند! این ادعای دروغ در حالی است که از سه دولت محور آلمان، ایتالیا و ژاپن که در مقابل متفقین قرار داشتند، دولت‌های آلمان و ایتالیا در ژوئن سال ۱۹۴۵ - خرداد ۱۳۲۴- یعنی نزدیک به دو ماه قبل از بمباران هیرو‌شیما و ناکازاکی (اوت ۱۹۴۵‌) بدون قید و شرط تسلیم شده بودند و دولت ژاپن نیز برای چگونگی تسلیم در حال مذاکره با متفقین بود. یعنی جنگ جهانی دوم با پیروزی متفقین پایان یافته بود. اما با وجود پایان جنگ چرا آمریکا از بمب اتمی استفاده کرد و صدها هزار انسان بی‌گناه را به خاک و خون کشید؟! ماجرای آن بارها وحشیانه‌تر و هولناک‌تر است‌‫.‬ بخوانید‌‫!‬‬‬
۳- ژنرال ‬«ویلیام لی‌هی» رئیس‌ وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا در خاطرات خود اعتراف می‌کند که « ژاپن قبل از بمباران هیروشیما و ناکازاکی شکست خورده و آماده تسلیم بود. ژاپنی‌ها از
دو ماه ‫‬قبل یعنی ژوئن ۱۹۴۵ نیز برای تسلیم اعلام آمادگی کرده و با ما در حال مذاکره بودند، بنابراین احساس من آن است که استفاده ما از بمب اتمی چیزی شبیه برخورد آدم‌های وحشی و قرون وسطایی بود». «جک مدیگان» مشاور وقت وزارت جنگ آمریکا اعتراف می‌کند که «دانشمندان آمریکایی آزمایش‌های اولیه خود را با تزریق پلوتونیوم به بیماران و زندانیان و بدون اطلاع آنها آغاز کرده بودند و در ژانویه ۱۹۴۵، این پروژه که نام پروژه منهتن را داشت با تولید بمب هسته‌ای با موفقیت به پایان رسیده بود». وی تاکید می‌کند که «بمب اتمی تولید شده نیاز به آزمایش داشت و چنان‌که نتیجه آزمایش موفقیت‌آمیز بود، دیگر نیازی به ادامه تحقیق نبود و فرصت آزمایش نیز همیشه به دست نمی‌آمد. در واقع ژاپن، محل و فرصت این آزمایش بود‌»! سه هفته قبل از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی- اواسط جولای ۱۹۴۵- ژنرال «رالف بارد» معاون فرمانده نیروی دریایی آمریکا با ارسال نامه‌ای رسمی برای «استیسون» وزیر جنگ، ضمن اشاره به تلفات انسانی سنگین و هولناک
بمب اتمی و با تاکید بر درخواست برای تسلیم، توصیه می‌کند اکنون که تصمیم برای بمباران اتمی ژاپن در حال قطعی‌شدن است، بهتر است «اطلاعات لازم درباره قدرت تخریبی بمب اتمی اعلام شود» و نتیجه می‌گیرد که «ژاپن در حال تسلیم به طور قطع بعد از آگاهی از تلفات انسانی سنگین و هولناک بمب اتمی بدون قید و شرط تسلیم خواهد شد». اما این توصیه از سوی «ترومن» رئیس‌جمهور وقت آمریکا رد می‌شود و انتشار هرگونه اطلاعات درباره بمب اتمی نیز ممنوع می‌گردد. ژنرال «رالف بارد» بعدها در خاطرات خود نوشت:«رد پیشنهاد من تردیدی باقی نمی‌گذارد که ادعای آمریکا درباره استفاده از بمب اتمی برای پایان دادن به جنگ جهانی دوم، فقط می‌تواند یک شوخی تلخ باشد و انگیزه اصلی در این جنایت هولناک، آزمایش تلفات انسانی بمب اتمی و ایجاد رعب و وحشت از قدرت آمریکا در جهان بوده است‌».
۴- برخی گزارش‌ها حکایت از آن دارند که آمریکا به بهانه تعقیب سران القاعده در غارهای «تارا بورا»ی افغانستان نیز از بمب‌های اتمی با تشعشعات رادیو اکتیو کم دامنه استفاده کرده است و نمونه‌ای از این نوع بمباران در یمن نیز گزارش شده است! همین جا برای درک مفهوم اخلاق در میان مقامات آمریکایی گفتنی است که بعد از تولید بمب نوترونی که یکی از خطرناکترین انواع بمب‌های اتمی است، «‌ساموئل کوهین‌» مخترع این بمب از آن با عنوان «‌بمب اخلاقی»! یاد کرده و گفته بود «‌بمب‌های نوترونی فقط موجودات زنده را می‌کشند و به ساختمان‌ها و تاسیسات آسیبی نمی‌رسانند‌»!
صرف‌نظر از جنایات بی‌شمار آمریکا و چند کشور اروپایی در طول تاریخ معاصر، موارد فوق که به جنایات اتمی آمریکا و قتل عام مردم بی‌گناه (تنها با هدف آزمایش ضریب تخریب انسانی بمب اتمی صورت گرفته است‌) به وضوح نشان می‌دهد که در چالش ۲۰ ساله هسته‌ای با چه هیولای جنایتکار و خونریز و غیر‌قابل کمترین اعتمادی رو‌به‌رو هستیم! حالا به ادامه ماجرا توجه کنید!
۵- بازرسی‌های آژانس از تاسیسات هسته‌ای و برخی مراکز نظامی کشورمان به بهانه اطمینان از صلح‌آمیز بودن فعالیت هسته‌ای ایران صورت گرفته و می‌گیرد و تا‌کنون بارها اعلام شده است که در فعالیت هسته‌ای ایران انحرافی به سوی تولید سلاح دیده نمی‌شود و آخرین نمونه آن، گزارش آمانو مدیرکل قبلی آژانس است که تاکید داشت در برنامه هسته‌ای ایران اگر قصور -‌FAILURE- یا تقصیری-‌BREACH- هم وجود داشت، اکنون برطرف شده است و... گفتنی است که آمریکا از طریق گروسی، مدیرکل فعلی آژانس که در آن هنگام معاون آمانو بود فشار فراوانی به آمانو وارد کرده بود که گزارش خود را پس بگیرد! ولی آمانو نپذیرفته بود.
و از سوی دیگر، مذاکرات هسته‌ای که نهایتاً تحمیل فاجعه برجام را به دنبال داشت با هدف لغو تحریم‌ها صورت گرفته بود ولی تحریم‌ها نه فقط لغو نشد بلکه صدها تحریم دیگر نیز به تحریم‌های قبلی اضافه شد! و تعداد تحریم‌ها از ۸۰۰ مورد به ۱۷۰۰ مورد رسید! یعنی تحریم‌ها دو برابر شد!
اکنون دقت بفرمائید! به قول معروف هم چوب را خورده‌ایم و هم پیاز را به خوردمان داده‌اند. به بیان دیگر از یک‌سو به سخت‌ترین و بی‌سابقه‌ترین بازرسی‌ها از تاسیسات هسته‌ای و برخی مراکز حساس نظامی خود تن داده‌ایم و از سوی دیگر تحریم‌ها نه فقط لغو نشده بلکه دو برابر هم شده است! کجای این نا‌معادله به سود کشورمان بوده است که قابل ادامه باشد؟! و بعد از چالش ۲۰ ساله هسته‌ای در کدام نقطه ایستاده‌ایم؟!
۶- حالا به چند نمونه زیر که فقط ‌اندکی از اعترافات فراوان و صریح مقامات آمریکایی است نگاهی بیندازید؛
الف- ۱۰ آگوست ۲۰۱۲ «جی کارنی» سخنگوی وقت کاخ سفید در یک کنفرانس خبری ‌می‌گوید: «ما «چشم» داریم و می‌توانیم برنامه هسته‌ای ایران را مشاهده کنیم.» وقتی خبرنگار از او می‌پرسد منظور شما از «چشم» چیست؟ می‌گوید: «منظورم بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است که آخرین اطلاعات را در اختیارمان قرار می‌دهند»!
ب- (دو هفته پس از امضای برجام ) «ارنست مونیز» وزیر انرژی وقت آمریکا و یکی از اعضای گروه مذاکره‌کننده آمریکا در مقاله‌ای برای نشریه «فوروارد» رابطه بازرسان آژانس با آمریکا را کمی بیشتر توضیح داد: «از سال ۱۹۸۰، ما همه بازرسان آژانس را در آزمایشگاه ملی «لوس‌آلاموس» تربیت کرده‌ایم. ما برای آنها ده‌ها دوره آموزشی برگزار کرده و اطمینان حاصل ‌کردیم که آنها از پیشرفته‌ترین تجهیزات و ابزارهای الکترونیکی برای کسب اطلاعات از مراکز حساس ایران برخوردار هستند‌»!
ج- « اندیشکده بروکینگز» بازرسی‌های ویژه برجام را فرصتی تازه برای ایالات متحده می‌نامد و طی یادداشتی به قلم «جاشوا رونر» استاد دانشگاه ساوترن متدیست آمریکا، می‌نویسد:
«حضور بازرسان فرصت‌های جدیدی برای جمع‌آوری اطلاعات فراهم خواهد کرد. نه تنها سازمان‌های اطلاعاتی از گزارش‌های بازرسی درباره برنامه هسته‌ای ایران سود خواهند برد، بلکه آزاد خواهند بود که دیگر حوزه‌های علمی و زیرساخت‌های صنعتی و نظامی ایران را نیز بررسی کنند»!
د- جان برنان (رئیس‌ سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا-CIA) ۸‌ آوریل ۲۰۱۵ (۱۹ فروردین ۱۳۹۴) در «انستیتو سیاست دانشگاه‌‌ هاروارد» گروه مذاکراتی آمریکا را به خاطر دستیابی به برنامه جامع اقدام مشترک با ایران (برجام‌) و برخی مفاد آن از جمله بازرسی‌های گسترده و فراگیر ستایش می‌کند و می‌گوید از این که ایران با بازرسی‌های فراگیر موافقت کرده «‌خشنود و غافلگیر شدم...درباره
رژیم بازرسی‌ها فکر می‌کنم [آن] کاملا غافلگیرکننده و بسیار خوب است»!
۷- حالا خودتان قضاوت کنید که عضویت ما در پیمان NPT برای کشورمان چه دستاوردی داشته است؟! آیا غیر از ترور دانشمندان هسته‌ای، خرابکاری و انفجار در تاسیسات هسته‌ای، افشای اطلاعات سرّی نظامی و صنعتی، آسیب‌های جدی به صنعت هسته‌ای، ایجاد مشکلات فراوان اقتصادی، برباد دادن امکانات و ظرفیت‌های داخلی و هزینه‌های کلان مالی، دستاورد دیگری هم داشته است؟! کدامیک از موارد فوق‌الذکر مستند نیست؟! و کدامیک از آنها قابل کمترین تردید است؟! اگر این‌گونه نیست - که نیست- ادامه حضورمان در پیمان NPT برای چیست؟!
با جرأت می‌توان گفت که ادامه حضور کشورمان در NPT غیر از صدور مجوز برای ترور دانشمندان، تخریب تاسیسات نظامی و هسته‌ای و برباد دادن امکانات و ظرفیت‌های داخلی هیچ نتیجه دیگری نداشته و نخواهد داشت! اگر مسئولان محترم کشورمان چه در گذشته و چه حال از چالش هسته‌ای
۲۰ ساله و حضورمان در NPT نتیجه دیگری سراغ دارند بفرمایند! و اگر غیر از آنچه گفته شد نتیجه‌ای نمی‌شناسند - که نیست و نمی‌شناسند- چرا در ضرورت خروج از پیمان NPT تردید می‌کنند؟!
۸- خروج ایران از پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای (NPT) در متن این پیمان نیز پیش‌بینی شده و از آن به عنوان حق قانونی کشورهای عضو یاد شده است. در بند یک از ماده ۱۰ NPT تصریح شده است که «‌چنان‌که هر یک از اعضاء معاهده تشخیص دهد حوادثی فوق‌العاده مربوط به موضوع این معاهده منافع عالیه کشورش را به مخاطره ‌انداخته است این حق را خواهد داشت که در اعمال حق حاکمیت ملی خود از این معاهده کناره‌گیری نماید. این عضو باید کناره‌گیری خود را با اطلاعیه قبلی ۳ ماهه به تمامی اعضاء معاهده و به شورای امنیت سازمان ملل متحد اعلام نماید. اطلاعیه فوق باید حاوی بیان و شرح حوادث فوق‌العاده‌ای باشد که به نظر دولت مورد اشاره، منافع عالیه کشورش را به مخاطره ‌انداخته است».
در این ماده تصریح شده است که اگر کشور عضو «‌تشخیص دهد حوادثی فوق‌العاده مربوط به موضوع این معاهده منافع عالیه کشورش را به مخاطره ‌انداخته است این حق را خواهد داشت که از این معاهده کناره‌گیری نماید‌». اکنون سؤال این است که آیا ترور دانشمندان، تخریب و انفجار در تاسیسات هسته‌ای ایران اسلامی که دشمن با صراحت (بخوانید وقاحت و خباثت‌) بر استفاده از اطلاعات بازرسان آژانس در ارتکاب این جنایات تاکید می‌ورزد، ‏در فهرست منافع عالیه کشورمان جای ندارد؟! اگر پاسخ مثبت است چرا در خروج فوری از NPT تردید می‌کنیم؟! و اگر ترور دانشمندان و تخریب تاسیسات هسته‌ای و افشای اسرار نظامی کشورمان را بیرون از منافع ملی ارزیابی می‌کنیم که وای بر ما!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 کدام طرح؟ کدام لیگ؟ کدام تیم؟
✍️داود مختاریانی
به تیتر خبر توجه کنید: «طی مراسمی، جزئیات برگزاری طرح ملی لیگ آمادگی جسمانی باشگاه های ایران اعلام شد»
بعد از خواندن این تیتر توقع این است که اطلاعات و آمار و ارقام دقیق در مورد نحوه برگزاری لیگ تازه تأسیس و زمان دقیق اجرای آن ارائه شود ولی در تمام طول برگزاری مراسم که با حضور افشین ملایی رئیس فدراسیون ورزش‌های همگانی، فرخ کیا رئیس انجمن آمادگی جسمانی و نسیم بن‌یعقوب نایب رئیس بانوان فدراسیون همگانی برگزار شد در مورد همه موارد صحبت شد غیر از لیگ!. به مهمترین بخش این صحبت‌ها توجه کنید:
- موفقیت در بخش های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیازمند سلامت و تندرستی مردم و است و با یک جامعه ناسالم از نظر جسمانی نمی‌توان در شاخص های کلان موفق بود
- بر اساس آمار در سلامت ملت ایران غفلت به عمل آمده است و به دلیل سیاست غیر هوشمندانه، جامعه مبتلا به کم تحرکی شده است، مساله ای که عامل اصلی مرگ و میر در چند سال گذشته است
- فرهنگ ورزش کردن در کشور باید توسعه پیدا کند باید بدانیم که قبل کرونا صرفا ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار ورزشکار سازمان یافته داشته ایم که کمتر از ۴ درصد جمعیت کشور است و سئوال اینجاست که چرا سایر افراد به صورت منظم و سازمان دهی شده ورزش نکنند؟
- در آلمان بیش از ۹۱ هزار باشگاه و ۱۱ میلیون ورزشکار سازماندهی شده فعالیت می کنند و در بهترین حالت کشور ما دارای ۲۶ هزار باشگاه است؛ بنابراین مسئولان ارشد جمهوری اسلامی ایران باید به مقوله سلامت به صورت ویژه توجه کنند و در صورتی که به بحران کم تحرکی توجه نشود، حادثه متروپل در انتظار ساختار اجتماعی کشور خواهد بود
- این رویداد در چهار فاز برگزار می شود که مرحله اول در سطح باشگاه‌ها برگزار و در پایان مرحله اول از یکصد باشگاه برتر که بیشترین مخاطب را داشته باشند، تقدیر خواهد شد و در فاز دوم طرح به صورت متمرکز از سوی تمامی باشگاه ها در سطح شهرستان ها دنبال می‌شود و تیم های خود را شرکت می دهند و در مرحله سوم این طرح در سطح استانی خواهد بود و مرحله چهارم به صورت المپیاد در سطح کشور برگزار می شود
بعد از این سخنان امیدبخش، بقیه مراسم به تعریف و تمجید از حامی مالی این رویداد گذشته است. سئوال اینجاست که چطور اجرای چنین طرحی که نام ملی را هم با خود یدک می‌کشد نه تاریخ دقیقش معلوم است و نه نحوه اجرای آن و فقط چند جمله دلنشین در مورد ورزش همگانی داریم؟
نکته عجیب اینکه در تمام این صحبت‌ها دغدغه اصلی برگزار کنندگان ،گسترش آمادگی جسمانی در بین عموم مردم و در واقع گسترش ورزش همگانی است، در حالی در همه مراحل این لیگ (البته اگر واقعاً لیگ برگزار شود) اعضای باشگاه‌های ورزشی فعال هستند. یعنی کسانی که برای ورزش کردن به باشگاه مراجعه کرده‌اند و مشغول ورزش هستند. چطور با چنین طرحی قرار است کسانی که درگیر ورزش نیستند به این امر تشویق شوند؟
ظاهراً این طرح هم مانند اغلب طرح‌های ورزش همگانی صرفاً برای این ارائه شده است که در گزارش عملکرد نشان دهند در تشکیلات ورزش همگانی فعالیت‌هایی در سطح ملی برگزار می‌شود. هر چند که ضمانت اجرایی نداشته باشد.
🔻روزنامه اعتماد
📍‌ یک تابلو بازتاب وضعیت
✍️عباس عبدی
به‌طور معمول برای اظهارنظر نسبت به وضعیت و روند تحولات جامعه باید به مجموعه‌ای از داده‌های معتبر و قابل تعمیم همچون نظرسنجی‌ها، داده‌های ثبتی و رسمی و... استناد کرد ولی راه دیگری هم هست که البته باید با دقت از آن استفاده کرد و آن تحلیل پدیده‌های منفرد است که طبعا می‌توان با قراین و شواهد تکمیلی آن را توصیف و تحلیل و نتیجه‌گیری کرد. یکی از این نمونه‌ها، آگهی بزرگ با عنوان: «نامزدهای انتخابات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر» است که در تاریخ ۲ و ۳ خرداد در این دانشگاه برگزار شد.
آیا این تابلو معرف معنا و وضعیتی است؟ در اینجا می‌کوشم که بخشی از معانی پیدا و پنهان این تابلو را شرح دهم.
۱ـ در این تابلو اعلام شده که شصتمین دوره شورای مرکزی انجمن اسلامی است. به عبارت دیگر انجمن از سال ۱۳۴۲ آغاز شده است. احتمالا کسانی که این را نوشته‌اند اطلاع دقیقی از سابقه انجمن اسلامی این دانشگاه ندارند. پیش از انقلاب شاید فقط دو یا سه سال انتخابات انجمن اسلامی بوده و هر چه هست پس از انقلاب است. به علل گوناگون چنین انتخاباتی در آن زمان برگزار نمی‌شد. این‌گونه تاریخ‌نگاری به ویژه اینکه قریب به اتفاق افراد قدیمی این انجمن خارج از دایره کنونی این انجمن‌ هستند معرف فقدان صداقت سیاسی است.

مصادره تاریخ دیگران کمکی به کسی نمی‌کند همچنان‌که تاکنون نکرده است. البته این موضوع به تنهایی چندان مهم نیست ولی در کنار سایر موارد معنادار خواهد شد.
۲ـ تعداد نامزدها ۱۷ نفرند که ۸ نفر آقا و ۹ نفر نیز خانم برای انتخاب ۹ نفر هستند. به عبارت دیگر نامزدها کمتر از نیمی از انتخاب‌شوندگان هستند که شاید ناشی از فقدان تنوع گرایش‌ها و بی‌توجهی به حضور در چنین نهادی است.
۳ـ عکس و نام پسران در تابلو هست ولی در مورد خانم‌ها تصاویرشان از کنار نام آنان حذف شده و به جای آن آرم انجمن اسلامی است. چنین رویکردی در حذف نام خانم‌ها که تصاویر کارت دانشجویی آنان به لحاظ حجاب رسمی رعایت شده است و مشابه اینها در صداوسیما و مطبوعات منتشر می‌شود، از عجایب روزگار است و نشان می‌دهد مساله فراتر از حجاب است. این کار را برای زنان پرده‌نشین هم نمی‌کنند چه رسد برای دخترانی که در کلاس درس کنار دانشجویان پسر نشسته‌اند.
۴ـ نام کوچک این ۱۷ نفر به این شرح است؛ علی، محمدطه، علی، سیدامیرهادی، محمدعرفان، سیدعلی‌رضا، مهدی، سیدمحمدحسین، ریحانه، ریحانه، فاطمه‌سادات، مطهره، زهرا، مائده، فاطمه‌سادات، فاطمه‌سادات و آخرین نفر نیز میترا. به عبارت دیگر صددرصد اسامی کوچک پسران و ۹۰درصد اسامی کوچک دختران مذهبی است. درحالی که در سال‌های تولد آنان یعنی در ابتدای دهه ۱۳۸۰ درصد نام‌های کودکان تهرانی در دختران حدود ۴۵ و در پسران کمتر از ۶۰درصد بوده است (البته دانشجویان همه تهرانی نیستند ولی ارقام کشوری هم تفاوت زیادی ندارد). همچنین ۶ نفر از آنان سید هستند که ۳۵درصد نامزدها است. در حالی که در جامعه آماری تهران، حدود ۶درصد افراد دارای پیشوند یا پسوند معرف سیادت هستند.
از این واقعیات چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ یک نتیجه روشن است که مذهبی شدن این افراد بر اثر پیشینه خانوادگی بوده و بسیار بعید است که تحت تاثیر آموزش و پرورش یا دانشگاه یا نهاد دین رخ داده باشد. اتفاقی که پیش از انقلاب به وفور دیده می‌شد. این نشان می‌دهد که این افراد نه تنها در این فضای دانشگاهی نمایندگی مجموعه وسیعی از دانشجویان را به عهده ندارد بلکه و مهم‌تر اینکه ارتباط مذهبی موثری نیز با دانشجویان دیگر نداشته‌اند که رغبتی برای حضور آنان در فعالیت‌های خود ایجاد کنند و به نوعی از حیث فعالیت اسلامی، بیگانه از فضای عمومی دانشجویی هستند. حذف تصاویر دختران دانشجو بیش از هر چیز بازتاب این بیگانگی آشکار است.
۵ـ شاید نتایج انتخابات آنان معنادارتر باشد. مطابق گزارش‌ها، فقط ۲۲۸ دانشجو و طی دو روز در این انتخابات شرکت کرده‌اند. جالب است برای این تعداد اندک دو روز را در نظر گرفتند، در حالی که در گذشته و در دهه هفتاد و هشتاد معمولا یک روز بود.
دانشگاه امیرکبیر اکنون حدود ۱۴۰۰۰ دانشجو دارد که کمتر از ۲درصد دانشجویانش در این انتخابات شرکت کردند در حالی که آمار مشارکت در سال ۹۷، برابر ۴۳۴ نفر یعنی حدود دو برابر و در سال ۸۵، برابر ۲۷۲۴ نفر، یعنی ۱۲ برابر بیشتر بوده. در دهه ۱۳۷۰ به ‌طور میانگین ۲ تا ۳ هزار نفر در انتخابات این انجمن شرکت می‌کردند، در حالی که تعداد دانشجویان دانشگاه در آن زمان حدود ۴۰۰۰ نفر یعنی ۳۰درصد تعداد کنونی بود. آن زمان ۵۰ تا ۷۰درصد دانشجویان در انتخاب انجمن شرکت می‌کردند و اکنون کمتر از ۲درصد است. مشارکت در انتخابات انجمن اسلامی دانشجویان حدود ۳۰ برابر کمتر شده است.
به نظر می‌رسد که این تابلو و این ارقام به تنهایی گویای واقعیت موجود وضعیت اسلامی دانشجویی در یکی از مهم‌ترین و سابقه‌دارترین دانشگاه‌های کشور است. آنچه از تحلیل این تابلو به دست می‌آید نکته ناشناخته‌ای نیست و پیش از این هم یافته‌ها و شواهد تجربی دیگر چنین تحولاتی را نشان داده‌اند.
🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نه به دموکراسی نه به لیبرالیسم
✍️احمد غلامی
آنچه در اقتصاد ایران از آن به‌عنوان نئولیبرالیسم (بازار آزاد) نام می‌برند، اگر واقعیت داشته باشد چیز غریبی است؛ چراکه باید برای نئولیبرالیسم بستری سیاسی و اقتصادی مهیا باشد تا این تعبیر در آن واقعیت پیدا کند. اما از شواهد امر این‌گونه برمی‌آید که چنین بستری فراهم نبوده و نیست. با تساهل می‌توان گفت نئولیبرالیسم یعنی کوچک‌سازی دولت، محدودسازی مقررات و قدرت‌بخشیدن به نهاد بازار. قاعدتا نئولیبرالیسم مسیر دوم و مسیر منفک‌شده از لیبرال‌دموکراسی است. آیا اصلا چیزی به معنای لیبرال‌دموکراسی در تاریخ صدساله ایران وجود دارد. اگر با تعریف‌های موجود از لیبرال‌دموکراسی پیش برویم، شاید نیاز چندانی به استدلال‌های شاذنداشته باشیم. به‌تعبیر فوکویاما، دموکراسی لیبرال از سه نهاد مجزا تشکیل شده است: «یکی از آنها دولت مدرن است، یعنی دولتی که از توانایی عرضه واقعی خدمات و محافظت از کشور هم به‌صورت داخلی و هم خارجی برخوردار است. دومین نهاد حاکمیت قانون است که قدرت دولت را محدود می‌کند تا دولت تنها مطابق قانون و قوانینی که جامعه در مورد آنها توافق کرده است، عمل کند. سومین مجموعه نهادها، درواقع همان نهادهای پاسخ‌گویی دموکراتیک هستند که تضمین می‌کنند دولت منافع کل مردم را منعکس کند. دست آخر، یکی از مهم‌ترین اجزای دموکراسی لیبرال ترکیبی از نهادهای لیبرال است که قدرت را محدود می‌سازند و رفتاری منصفانه با شهروندان دارند و نهادهای دموکراتیکی هستند که به اراده جمعیت کشور پاسخ می‌دهند». عیان است که شرایط کنونی جامعه ما چندان با بندهای فوق سازگار نیست و اراده‌ای هم برای تحقق همه‌جانبه این بندها وجود ندارد. دولت‌های انقلابی نه‌تنها به لیبرالیسم حساسیت دارند بلکه تفکرات لیبرالی را همچون سوسیالیسم مذموم می‌دانند و دست بر قضا بسیاری از نخبگان سیاسی منتقد را با اتکا به همین تعابیر از عرصه سیاسی کنار گذاشته‌اند. حمله به لیبرال‌ها موجب شد بین لیبرالیسم و دموکراسی شکاف افتاده و دموکراسی منفک‌شده از لیبرالیسم در جامعه ایران به راهش ادامه بدهد. دموکراسی به معنای رسیدن به قدرت از طریق آرای مردم با سازوکار انتخابات است اما در گذر ایام این دموکراسی منفک‌شده از لیبرالیسم درنهایت به «دموکراسی حاکمیتی» یا «دموکراسی غیرلیبرال» استحاله خواهد یافت. البته دموکراسی هرچه باشد معنای آن حضور اکثریت مردم در انتخابات و انتخاب رئیس دولت از طریق صندوق رأی است. اگرچه در بیشتر موارد، هم در ایران هم در جهان اراده مردم در تعین دموکراسی‌های حاکمیتی یا دموکراسی‌های غیرلیبرال از دست می‌رود، چیزی شبیه دموکراسی حاکمیتی پوتین. با اینکه آبشخور فکری دموکراسی حاکمیتی پوپولیسم است، باز معنای خودش را در این نوع حکومت از دست می‌دهد و دولت با اعلام وضعیت استثنائی، اقتدارگرایی را مشروع جلوه می‌دهد. آنچه در ایران رخ داده، بیش از هر چیز تمایل به دموکراسی غیرلیبرال است، دموکراسی لغزنده‌ای که شرایط سیاسی و اقتصادی تأثیر بسزایی در آن دارد. اگر شرایط اقتصادی در وضعیت بسامانی باشد، دموکراسی کمتر به نهادهای مدنی و نهادهای قانونی تعرض می‌کند اما در شرایط نابسامان اقتصادی، دموکراسی بیش از پیش به سمت غیرلیبرال‌بودن گام برمی‌دارد. بگذریم از اینکه نهادهای مدنی و قانونی در برخی دولت‌های ایران همواره مورد بی‌مهری قرار گرفته‌اند. اینک آشکار شده است که باید در تعبیر نئولیبرالیسم، هم در جنبه اقتصادی هم جنبه سیاسی تشکیک کرد. بسیاری باور دارند همه دولت‌های ایران جملگی در پی اقتصاد نئولیبرالی بوده‌اند اما به گفته مهرداد وهابی، اقتصاددان مارکسیست، وظیفه اصلی نئولیبرالیسم مقابله با تورم و حفظ ثبات پولی است و مهم‌تر از همه جامعه اقتصادی بر «حاکمیت مصرف‌کننده» استوار است. چنین مواردی در اقتصاد ایران دیده نمی‌شود، شاید از همین‌روست که انواع و اقسام عناوین در مورد اقتصاد ایران به کار برده می‌شود تا با کدگذاری آن بتوان مواجهه انتقادی با آن داشت. تعابیری همچون اقتصاد نئولیبرالیستی، خصولتی، غارتی، سرمایه‌داری رفاقتی و شبه‌رفاه که مطرح می‌شود و این تعابیر بیش از آنکه در پی تعین‌های اقتصادی باشد که هست، در پی تعین‌های سیاسی است. مادامی که مانیفست اقتصادی بر یک مدار نگردد و با تشتت روبه‌رو باشد، ما در رویکردهای سیاسی نیز با همین تشتت مواجه خواهیم بود. این همان چیزی است که در یک زمان هم اقتصاد و هم سیاست را تهدید می‌کند. در نابسامانی‌های اقتصادی است که نابسامانی‌های سیاسی اوج می‌گیرد و در این اوضاع‌واحوال دیگر نه چپ سیاسی معنا دارد نه راست سیاسی. این همان چیزی است که مردم را خشمگین می‌کند و آنان را وامی‌دارد تا نتوانند با یکدیگر گفت‌وگو و سازش کنند. در این وضعیت، نظام سیاسی نمی‌تواند هیچ کار مؤثری انجام بدهد و به‌طور فزاینده‌ای شرایط هرروز بدتر خواهد شد. حاصل این وضعیت چیزی نیست جز اینکه جامعه به سمت دموکراسی غیرلیبرال گام بردارد و در این شرایط باید منتظر خیزش سیاست‌های پوپولیستی بود.

‌اقتصاد ناکارآمد التقاطی به‌اضافه اتمیزه‌شدن جامعه و شرایط استثنائی که دولت‌ها اعلام می‌کنند، زمینه‌ساز جریان‌های پوپولیستی خواهد بود. جریان‌های سیاسی پوپولیستی منجر به اقتصادهای پوپولیستی خواهد شد. پوپولیست‌ها نهادها را تضعیف خواهند کرد؛ هم نهادهای مدنی و هم نهادهای اقتصادی و قانون‌گذاری را.

پوپولیست‌ها از سه بستر بر خواهند خواست: اول پوپولیسم اقتصادی که اصلاحات اقتصادی خاصی را پیشنهاد خواهند داد که در گذر زمان بی‌ثبات هستند، دوم چهره‌های سیاسی پرجاذبه که ارتباط وسیعی با آحاد جامعه دارند با تکیه‌کلامِ «من خدمتگزار شما هستم» و نوع سوم پوپولیست‌هایی که درک مشخصی از مردم دارند. مردم در دیدگاه آنان متفاوت نیستند بلکه پوپولیست‌ها بی‌تفاوت به تنوع مردم فقط از طرف یک گروه سخن می‌گویند. اما آنچه بیش از هر چیز کاتالیزور این وضعیت است، شرایط استثنائی است. آیا بعد از قطع‌نامه شورای حکام، ما ناخواسته به‌سوی نوعی شرایط استثنائی پیش نخواهیم رفت؟

* برای نوشتن این یادداشت از مقاله «نئولیبرالیسم و مقابله با تورم» نوشته مهرداد وهابی و کتاب «پس از پایان تاریخ»، گفت‌وگو با فرانسیس فوکویاما، ماتیلد فستیگ، ترجمه محمدرضا فرهادی‌پور، انتشارات روزنه، استفاده کرده‌ام.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 خطر پایداری رانت و فساد در صنعت لوازم خانگی
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
سهامداران و مالکان شماری از کارخانه‌های تولید‌کننده لوازم خانگی از دست‌کم یک دهه پیش یورش سهمگینی را برای بیرون کردن عنصر رقابت از صنعت لوازم خانگی در دستور کار قرار دادند و در هر شرایطی این راهبرد را پیش بردند.
در سال ۱۳۹۷ و پس از آنکه دونالد ترامپ رژیم تحریم ایران را تهیه و اعمال کرد شماری از بزرگ‌ترین بنگاه‌های بین‌المللی که دادو‌ستدهای بزرگ در بازار آمریکا داشته و از تحریم‌های ثانویه ترامپ بیم داشتند از بازار ایران خارج شدند که دو بنگاه بزرگ تولید‌کننده لوازم خانگی در ایران از کشور کره‌جنوبی نیز از این رفتار تبعیت کردند.
البته هرگز گمانه‌زنی‌ها این نبود که رژیم تحریم‌ها این همه سال دوام بیاورد. در چنین وضعیتی بود که گروه لابی‌گر در صنعت لوازم خانگی بار دیگر شعله یورش تازه را بالا کشیدند.
در چنین شرایطی بود که نهادهای بالای قدرت در ایران با توجه به کمبود ذخایر و درآمدهای ارزی و نیز برای تنبیه دولت کره‌جنوبی به این لابی‌گران فرصت دادند از شرایط استفاده کرده و تولیدات را با کیفیت بالا و قیمت‌های مناسب تولید و شهروندان ایرانی را تشویق کنند تا کالای ایرانی بخرند. اما تجربه سال‌های تازه‌سپری‌شده نشان می‌دهد این اتفاق نیفتاده است و قیمت‌های مصرف‌کننده لوازم خانگی تولید ایران به طور نسبی قادر به رقابت با تولیدات مشابه به ویژه با لحاظ کردن مرغوبیت و کیفیت کالاها نیست.
حالا نهادهایی که باید برای افزایش کیفیت و راه‌های افزایش رقابت در این صنعت کوشش کنند برای توجیه اینکه چرا شهروندان ایرانی هنوز دنبال لوازم خانگی هستند که نشان برندهای معتبر را دارد داستان قاچاق گسترده را آماده کرده و به همه نهادها دستور می‌دهند جلوی قاچاق را بگیرند تا تولید داخلی را شهروندان از سر ناگزیری خریداری کنند.
واقعیت این است که این راهبرد؛ یعنی حمایت از یک صنعت با استفاده از قدرت دولت و بستن همه راه‌های رقابت دیگر در دنیای امروز کاربرد ندارد و منسوخ شده و تولید‌کنندگان لوازم خانگی در ایران باید این واقعیت را قبول کنند.
بر اساس گفته‌های مدیران نهاد کارفرمایی صنعت لوازم خانگی ارزش لوازم خانگی قاچاق شده به داخل کشور بسیار رقم بالایی است و این میزان خروج ارز برای قاچاق نگران‌کننده است.
راه چاره این است که مدیران سیاسی و صنعتی و نیز نهادهای خصوصی مثل اتاق بازرگانی رفتاری تازه را پیشنهاد کنند تا واحدهایی که تولید داخلی برندهای مشهور در ایران را داشته و در حال حاضر در وضعیت نامساعدی به سر می‌برند بتوانند کارشان را شروع کنند و مطابق با برنامه‌ریزی به سوی داخلی کردن تولید این برندها پیش بروند.
صنعتی که بخواهد پایه‌هایش را روی رانت بنا کند و از رقابت گریزان باشد تنها و تنها به زیان مصرف‌کنندگان عمل خواهد کرد و در نتیجه به راه فساد می‌رود.
آیا قرار است صنعت لوازم خانگی پای در جای پای صنعت خودروسازی بگذارد که پس از نیم‌قرن سرمایه‌گذاری هنوز در شرایط تولید رقابتی حتی با لحاظ کردن تعرفه‌های سنگین با کالاهای مشابه خارجی نیست. اگر قاچاق رونق دارد باید بخشی از این رونق را به سلیقه و اراده مصرف‌کنندگان نسبت داد که با وجود برخی ریسک‌ها هنوز علاقه‌مندند لوازم خانگی با برندهای شناخته شده جهانی خریداری کنند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 دیپلماسی پایان نیافته است
✍️دکتر ابراهیم متقی
فرسایشی شدن روند احیای برنامه جامع اقدام مشترک، زمینه شکل‌‌گیری بحران‌‌های جدید در روابط ایران، ایالات متحده، کشورهای اروپایی و آژانس بین‌‌المللی انرژی اتمی را به‌وجود آورده است. تروئیکای اروپایی در فضای همکاری‌‌های چندجانبه خود با دولت بایدن از سازوکارهای کنش ائتلافی برای محدودسازی قابلیت و قدرت هسته‌‌ای ایران بهره گرفت. تروئیکای اروپایی درصدد بود تا ایران را در فضای محدودیت‌‌های بیشتر قرار دهد. تجربه تروئیکای اروپایی۲۰۰۳ برای کشورهای ائتلاف علیه ایران انگیزه قوی محسوب می‌‌شد تا زمینه فشارهای چندجانبه سیاسی، نهادی و بین‌‌المللی علیه جمهوری اسلامی را به‌وجود آورند. چنین الگوی رفتاری زمینه‌های لازم برای ائتلاف و ضد ائتلاف‌‌های جدید در آژانس بین‌‌المللی انرژی اتمی را به‌وجود آورد. تروئیکای اروپایی در شرایطی فشارهای سیاسی، نهادی و بین‌المللی علیه ایران را افزایش دادند که برخی از نشانه‌های اعتراض اجتماعی نسبت به شرایط اقتصادی در ایران به‌وجود آمده بود.
در ماه‌های گذشته نیز تل‌‌آویو از الگوی کنش تهاجمی مستقیم علیه تاسیسات، منابع و شکل‌بندی قدرت اقتصادی و سازمانی ایران بهره گرفته و این نشانه‌ها را تروئیکای اروپایی و ایالات متحده به منزله ضعف سیاسی ایران در برابر تهدیدات چندجانبه جهان غرب می‌‌دانستند.

در چنین شرایطی بود که ایران از سیاست مقاومت در برابر فشارهای اروپا و ایالات متحده بهره گرفت. موضوع اصلی ایران همکاری با آژانس در شرایطی است که تمام اصول و قواعد مورد نظر ایران در فضای برنامه جامع اقدام مشترک اجرا شود. در چنین شرایطی اگر محدودیت‌های بین‌المللی علیه ایران به‌وجود آید، در آن شرایط جمهوری اسلامی ناچار خواهد بود تا یکی از دو راهبرد مقاومت یا سازش را انتخاب کند. راهبرد مقاومت به منزله ‌سازوکاری محسوب می‌‌شود که می‌‌تواند زمینه ایجاد ائتلاف جدید علیه تروئیکای اروپایی و آمریکا را فراهم سازد. ازآنجاکه در دوران موجود بحران در اقتصاد جهانی، چالش‌‌های درون ساختاری ایالات متحده و اروپا را افزایش داده، در چنین شرایطی هرگونه فشار سیاسی و امنیتی در ارتباط با ایران اگر با اقدام متقابل روبه‌رو شود، بحران اقتصادی منطقه‌‌ای و جهانی را افزایش خواهد داد.

۱- الگوی کنش متقابل سازنده
ایران در واکنش به قطعنامه تهاجمی آژانس از سازوکارهای کنش متقابل سازنده بهره گرفت. الگوی کنش رفتاری ایران با نشانه‌های همکاری سازنده مشروط همراه است.

جمهوری اسلامی همواره تلاش داشته تا از ساز‌‌و‌‌کارهای کنش متقابل در حوزه دیپلماسی، محدودیت‌‌های بین‌‌المللی و تهدیدات سیاسی استفاده کند. اگرچه تروئیکای اروپایی تلاش دارد تا ایران را در فضای سازش قرار دهد و محدودیت‌‌های بیشتری را علیه جمهوری اسلامی اعمال کند، اما ساز‌وکار مربوط به همکاری سازنده ایران را می‌‌توان یکی از نشانه‌های آغاز دیپلماسی دانست.

واقعیت آن است که صدور قطعنامه شورای حکام در آژانس بین‌‌المللی انرژی اتمی علیه ایران به منزله پایان دیپلماسی محسوب نمی‌‌شود، بلکه زمینه‌ها و نشانه‌هایی از همکاری جدید کشورها بر اساس اصول، قواعد و ساز‌‌و‌‌کارهایی را فراهم می‌‌کند که زمینه پایداری بیشتر در توافق را اجتناب‌‌ناپذیر خواهد ساخت.

همکاری سازنده در روابط بین‌الملل، به معنای سازش و پذیرش همه‌‌جانبه مواضع و سیاست‌‌های طرف مقابل محسوب نمی‌‌شود. چنین الگویی را نمی‌‌توان به منزله رویارویی با نظم یا قواعد جهانی دانست. واقعیت در رقابت‌‌های بین‌‌المللی آن است که هر کشور دارای منافع، اولویت‌‌ها و اهداف خاص خود است که با سیاست قدرت‌های بزرگ تعارض خواهد داشت.

در چنین شرایطی الگوی رفتاری موثر و سازنده به جهت‌‌گیری سازنده و بهره‌‌گیری مشروط نهادی و قانونی از قدرت و ابزارهای کنش متقابل است.

شرایطی را در نظر بگیرید که ایران در برابر سیاست فشار آژانس، ایالات متحده و کشورهای اروپایی از الگوی سازش بهره می‌‌گرفت. در آن شرایط هیچ‌گونه نتیجه و مطلوبیتی در فضای سیاسی و اقتصادی ایران به‌وجود نمی‌‌آمد. تجربه گذشته بیانگر این واقعیت است که سیاست سازش، چالش‌‌های اقتصادی، امنیتی و راهبردی علیه کشورها را افزایش خواهد داد.

۲- تهدیدات فزاینده آمریکا و تل‌آویو
واشنگتن و تل‌‌آویو از ساز‌‌و‌‌کارهای تهدید نظامی مستقیم در ارتباط با ایران بهره گرفتند. آمریکا در تاریخ ۱۰ژوئن ۲۰۲۲ مانور نظامی مشترک با نیروی هوایی اسرائیل انجام داد.

فعال‌سازی هواپیماهای بی۵۲ آمریکا و حرکت آنان بر فراز کشورها و حوزه دریایی خلیج‌فارس را می‌توان یک نشانه از هشدار تحریک‌آمیز از سوی سنتکام و فرماندهی مرکزی آمریکا دانست.

به پرواز درآمدن هواپیمای بی‌۵۲ یکی از نشانه‌های تهدید ایران به اقدام نظامی علیه پایگاه فردو است؛ درحالی‌که در فضای موجود سیاسی و امنیتی، هرگونه اقدام نظامی آمریکا می‌‌تواند زمینه‌های لازم را برای جنگ چند شاخه و چندجانبه منطقه‌‌ای به‌وجود آورد.

چنین اقدام احتمالی، واکنشی همه‌جانبه، گسترده و فراگیر را به‌وجود می‌‌آورد. ایالات متحده اگر از سیاست تهدید استفاده کند و آن را زمینه‌‌ای برای اعمال فشارهای نظامی و اقتصادی علیه ایران قرار دهد، در آن شرایط زمینه برای تصاعد بحران به‌وجود خواهد آمد.

مانور یگان‌های عملیاتی ایالات متحده و به پرواز درآمدن هواپیمای بی۵۲ یکی از نشانه‌های تهدید و گسترش بحران محسوب می‌شود. همان‌گونه‌ که می‌‌توان آن را زمینه‌‌ای برای اعاده و بازگشت دیپلماسی دانست.

در روند مدیریت بحران‌‌های منطقه‌‌ای و بین‌‌المللی، دیپلماسی در شرایطی اعاده می‌شود که هر یک از بازیگران حداکثر قدرت احتمالی خود را برای مقابله با طرف مقابل به نمایش درآورد. واقعیت موجود را می‌‌توان نشانه‌‌ای از جنگ اراده‌ها دانست. موضوع جنگ اراده‌ها بخش اجتناب‌‌ناپذیر و درهم‌تنیده هنر جنگ «سان تزو» و هنر تحریم «ریچارد نفیو» خواهد بود.

همان‌گونه که موضوع اصلی [رویکرد]نفیو افزایش تحریم‌‌ها و تهدیدات نظامی مرتبط با آن است، اگر کشوری در وضعیت تهدید موثر قرار گیرد، در آن شرایط به‌گونه‌ای اجتناب‌‌ناپذیر اراده و قدرت خود را برای مقابله با بازیگر رقیب از دست می‌‌دهد.

در چنین شرایطی نه تنها زمینه برای حل مسالمت‌آمیز اختلافات به وجود نخواهد آمد، بلکه زیرساخت‌‌های منازعه نظامی را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد. در دوره زمانی و شرایط موجود چون قطعنامه شورای حکام آژانس بین‌‌المللی انرژی اتمی علیه ایران صادر شده و آمریکا از سازوکارهای مانور نظامی بهره می‌‌گیرد، امکان شکل‌گیری هر تحولی از جمله درگیری تاکتیکی و دیپلماسی سازنده وجود خواهد داشت.

نتیجه
تروئیکای اروپایی و ایالات متحده از سیاست و سازوکارهای فشار زودهنگام برای ایجاد ارعاب در ارتباط با ایران بهره گرفتند. تروئیکای اروپایی محور اصلی سیاست‌های خود را بر مبادله اطلاعات با تل‌آویو قرار داد. انتظار از گروسی برای آنکه صرفا مدیر فنی آژانس باشد، کاری عبث و نادرست خواهد بود.

اگرچه کار کرد آژانس ماهیت فنی و تکنیکی دارد، اما واقعیت رفتاری آژانس، مبتنی بر نشانه‌های کنش تاکتیکی و الگوی رفتار راهبردی خواهد بود.

واقعیت آن است که در برخی از دوران‌های تاریخی، ایالات متحده و قدرت‌های بزرگ می‌توانند بر سیاست‌‌های آژانس تاثیرگذار باشند. تصویب قطعنامه شورای حکام علیه ایران به مفهوم آن است که آمریکا از سیاست بسیج عمومی برای مقابله با ایران بهره گرفت.

نظام منطقه‌‌ای و بازیگران موثر در نظم جهانی باید به این موضوع واقف باشند که در فضای بحران بهترین الگوی رفتاری تصاعد سیاست فشار و محدودسازی ایران نخواهد بود. واقعیت آن است که ایران همواره از سیاست و‌ سازوکارهای انعطاف‌پذیر و عمل‌گرایانه بهره گرفته است.

اعمال فشارهای گسترده علیه ایران، منجر به حل و فصل زودهنگام موضوع نخواهد شد، بلکه زمینه شکل‌گیری چالش های جدید را به‌وجود می‌‌آورد. در نهایت باید به این موضوع اشاره کرد که سیاست ایران برای فعال‌سازی مجدد سانتریفیوژهای پیشرفته به منزله نادیده گرفتن تعهدات خود در برابر آژانس و قدرت‌های بزرگ محسوب نمی‌شود. ایران همواره بر ضرورت رعایت تعهدات متقابل تاکید داشته است.

در شرایطی که ایالات متحده از سیاست فشار فزاینده در برابر ایران بهره می‌گیرد، طبیعی است که در آن شرایط امکان بهره‌گیری از ‌سازوکارهای همکاری‌جویانه سازنده از سوی ایران بسیار محدود خواهد بود. الگوی رفتاری ایران برای برچیدن دوربین‌های آژانس به معنای آن است که ایران از قابلیت و ابزار لازم برای انجام اقدامات متقابل برخوردار است.

اقدامات متقابل ایران را می‌‌توان به‌عنوان ابزاری برای بازگرداندن آمریکا و اروپا به تعهدات آنان در برنامه جامع اقدام مشترک دانست. ایران تمایلی به گریز هسته‌‌ای نداشته و چنین رویکردی را می‌‌توان به‌عنوان بخشی از سیاست بحران‌ساز تل‌‌آویو در فضای منطقه‌‌ای دانست.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین