پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403 شمسی /4/25/2024 1:53:38 PM

🔻روزنامه ایران
📍 «شرط تضمین» در توافق جدید چرا و چگونه؟
✍️ مسعود براتی

در روزهای اخیر و همزمان با سفرهای اروپایی علی باقری، معاون سیاسی وزیر خارجه و مسئول تیم مذاکراتی جمهوری اسلامی ایران، موضوع درخواست ایران برای ارائه تضمین از سوی اروپا و امریکا درباره عدم خروج مجدد از توافق هسته‌ای بسیار مورد توجه قرار گرفته است. علی باقری در مصاحبه با گاردین گفت: ایران نیازمند این تعهد است که امریکا بار دیگر توافق هسته‌ای امضا شده با قدرت‌های جهانی در سال ۲۰۱۵ را ترک نخواهد کرد.
درخواست ایران برای ارائه تضمینی که بتواند مانع تکرار گذشته شود، ریشه در تجربه هشت سال گذشته ایران دارد. ایران از همان ابتدا که مذاکرات هسته‌ای به توافق موقت ژنو رسید، با بدعهدی و نقض توافق از سوی طرف امریکایی و اروپایی مواجه شد. در توافق ژنو یکی از تعهدات طرف غربی آزادسازی ماهانه ۷۰۰ میلیون دلار از دارایی‌های ایران در خارج از کشور بود که این امر با بهانه‌های مختلف بسختی امکانپذیر شد. تا مدت‌های زیادی منابع آزاد شده در حساب‌های ایران در کشورهای خاصی بلوکه باقی مانده بود چرا که امریکا مجوز خدمات لازم برای جابه‌جایی و استفاده آنها را صادر نمی‌کرد.
حتی در زمانی که ایران و روسیه به توافقی برای صادرات ۵۰۰ هزار بشکه نفت در روز نزدیک می‌شدند، امریکایی‌های اعلام کردند که این کار خلاف توافق ژنو است که سقف مشخصی برای فروش نفت ایران در نظر گرفته است.
مسیر نقض عهد در توافق نهایی یا همان برجام نیز با شدت بیشتر ادامه پیدا کرد. امریکا علی‌رغم تعهد به توقف تحریم‌های کنگره علیه ایران که در متن توافق هسته‌ای به صراحت قید شده است، به بهانه پاورقی‌های ۱۴ و ۱۶ از توقف کامل آنها خودداری کرد و با ارائه دستورالعمل بسیار سختگیرانه وزارت خزانه‌داری، عملاً ریسک همکاری بانکی با ایران را در سطح بالا حفظ کرد و در نتیجه بانک‌های بزرگ از ایران دوری کردند.
همچنین قانون تحریم ایران (آیسا ۱۹۹۶)‌ در سال ۲۰۱۶ پایان پیدا کرد. امریکا طبق برجام و نیز صحبت‌هایی که در زمان مذاکرات انجام داده بود، نباید این قانون را مجدداً تصویب می‌کرد. اما کنگره امریکا برای جلوگیری از تضعیف ساختار تحریم‌های ثانویه این قانون را مجدداً برای ۱۰ سال تصویب کردند و اوباما علی‌رغم تعهد به مقابله با این حرکت، این مصوبه را وتو نکرد.
دولت اوباما علاوه بر تصویب مجدد قانون آیسا، تصویب قانون درباره معافیت ویزا، مصادره دارایی‌های بانک مرکزی و افزایش افراد ونهادهای ایرانی تحت تحریم را نیز در کارنامه نقض عهد خود دارد. ترامپ نیز که پس از اوباما به کرسی قدرت در امریکا رسید، مسیر نقض عهد را با شدت بیشتری دنبال کرد. افزایش حملات لفظی به توافق که ریسک همکاری اقتصادی با ایران را افزایش می‌داد، افزایش افراد و نهادهای ایرانی تحت تحریم و از همه مهمتر تصویب قانون کاتسا که سیاه‌چاله تحریم علیه ایران را فعال کرد و ریسک همکاری اقتصادی با ایران را حتی در بخش‌های بشردوستانه افزایش داد از جمله اقدامات ترامپ تا قبل از خروج از برجام است.
در نهایت نیز ترامپ در اردیبهشت ۹۷ از برجام خارج شد. خروج امریکا از برجام ضربه‌ای اساسی به توافق هسته‌ای بود که در ادامه ضربات قبلی وارد شد. این اتفاق اندک اعتبار باقی‌مانده برای توافق در فضای اقتصادی بین‌الملل را از بین برد و بهره‌مندی اقتصادی ایران از توافق هسته‌ای را به صفر رساند.
بر اساس تجربه‌ای که در بالا تشریح شد، خواست ایران برای دریافت تضمینی که بتواند مانع تکرار تجربه فوق شود، کاملاً منطقی است. هیچ کشوری حاضر نخواهد شد که در توافقی مشارکت کند و تعهداتی را اجرا کند که بر اساس تجربه‌اش می‌داند طرف مقابل حاضر به انجام تعهداتش نیست.
از نظر اقتصادی نیز برای آنکه ریسک همکاری اقتصادی با ایران کاهش یابد، وجود تضمین روشن و بدون ابهام بسیار کلیدی است. توافق هسته‌ای مانند جامی شکسته شده است که اگر بدون حل مسأله تضمین دوباره سرهم شود، یک جام بند‌زده شده است که فعالان اقتصادی با دیدن آن احساس اطمینان نخواهند کرد. تضمین معتبر و شفاف در کاهش ریسک همکاری اقتصادی با ایران بسیار مؤثر است.
چگونه یک تضمین می‌تواند معتبر باشد؟
سؤال بعدی که پاسخ به آن بسیار اهمیت دارد، چگونگی اعتباربخشی به یک تضمین است. در حال حاضر در پاسخ به دغدغه مهم و درست ایران درباره ارائه تضمین از سوی اروپا و امریکا، پیشنهادهایی مطرح می‌شود که البته امریکا و اروپا تاکنون هیچ‌یک از آنها را نپذیرفته‌اند. عمده این پیشنهادها از جنس حقوقی و کاغذی است. شاید بتوان گفت که مهمترین آنها تبدیل شدن توافق هسته‌ای به یک معاهده (Treaty) درکنگره امریکا است. تد کروز سناتور جمهوریخواه سنای امریکا در واکنش به این موضوع بیان کرده است که تنها راه طبق قانون اساسی امریکا ارائه برجام به سنای امریکا برای تأیید به عنوان یک معاهده است. هرچند که امریکا از ارائه هرگونه تضمین تاکنون خودداری کرده است و حتی طبق اخبار منتشر شده از ارائه تضمین برای عدم خروج در دوره بایدن نیز خودداری کرده‌اند. اما نکته کلیدی که باید به آن توجه کرد این است که هرنوع تضمین حقوقی به تنهایی نمی‌تواند اعتبار کافی را برای ایران ایجاد کند.
تضمین باید بتواند مانع رفتار ناهنجار امریکا و اروپا از طریق ایجاد هزینه برای آنها شود. در اینکه صرف تضمین کاغذی می‌تواند این کار را انجام دهد، تردید جدی وجود دارد. برای همین لازم است مکانیزمی شامل اقدمات عینی و روی زمین به عنوان پشتوانه تضمین کاغذی در نظر گرفته شوند.
یعنی اقداماتی که طرف ایرانی بدون معطلی و وابستگی به کشورهای دیگر بتواند در مقابل نقض عهد امریکا و یا اروپا انجام دهد که منجر به ایجاد هزینه برای آنها شود. این موضوع برگرفته از این واقعیت است که در توافق‌های بین‌المللی اصلی‌ترین ضمانت اجرا، «اقدام متقابل» است. یعنی اگر هر یک از طرف‌های توافق به تعهدات خود عمل نکرد، طرف مقابل نیز از اجرای تعهدات خود سرباز می‌زند. حفظ توزان در اجرای تعهدات یک امر مهم برای حفظ توافق و پایدار کردن آن است. در جمع‌بندی باید تأکید کرد که درخواست ایران برای دریافت تضمینی معتبر و بدون ابهام جهت کاهش ریسک همکاری اقتصادی با ایران بسیار منطقی و ضروری است و نمی‌توان از آن چشم‌پوشی کرد. از طرف دیگر هر نوع تضمین ارائه شده از سوی غربی‌ها زمانی معتبر خواهد شد که ایران اقدامات مشخص و معینی را به عنوان تضمین عینی در نظر گرفته و پشتوانه تضمین کاغذی قرار دهد. در این صورت است که می‌توان به پایداری توافق و کاهش ریسک همکاری اقتصادی با ایران امیدوار بود.


🔻روزنامه کیهان
📍 پزشک گمنام؛ از قلب آمریکا تا سلول الرشید
✍️ محمد صرفی

آنچه می‌خواهم بگویم درد تازه‌ای نیست اما درد اگر کهنه شد، تمام نمی‌شود. این تازه‌ترین برگ از این داستان پرآب چشم است؛ پزشکی جراح و حاذق بود، ساکن آمریکا. تابستان سال ۱۳۵۹ به ایران آمد تا با خانواده و بستگان دیدار کند. سفری که سرنوشت او را عوض کرد. ناگهان جنگ آغاز شد و شنید که جبهه نیاز به پزشک دارد. سن و سال آقای دکتر در آن روزها حدود
۵۰ بود. این یعنی شور و هیجان در تصمیم او اثری نداشت. با چند پزشک دیگر راهی جنوب شد. ابتدای جنگ بود و اوضاع جبهه‌ها بهم‌ریخته، جاده‌ها ناامن و چندان معلوم نبود نیروی خودی دقیقاً کجاست و دشمن کجا. این شد که تنها چند هفته بعد در کمین دشمن افتادند و اسیر شدند.
بعثی‌ها فهمیدند که او پزشکی حاذق و ساکن آمریکاست. اگر می‌توانستند او را مجبور به همکاری کنند، سوژه خوبی برای کار تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی ایران بود. مردی که تا چندی پیش ده‌ها پزشک آمریکایی زیردستش کار می‌کردند و از مرفه‌ترین زندگی شخصی برخوردار بود حالا در تنهایی گرفتار سلولی تنگ و تاریک در زندان الرشید بغداد بود. دو سال را در انفرادی گذراند و پس از آن به اردوگاه عنبر منتقل شد. آنجا در درمانگاهی که تنها وسایل جراحی‌اش اره بود و نخ و سوزن خیاطی مشغول به کار شد و مجروحانی که کارشان به عفونت و قطع عضو می‌کشید را جراحی کرد. جراحی‌هایی که بعدها خود با وحشت از آنها یاد می‌کرد و می‌گفت نمی‌دانم با چه دل و جرأتی آنها را انجام داده است! داروی بیهوشی حوله‌ای بود که در دهان مجروح چپانده می‌شد تا نتواند فریاد بزند و زندانبانان بریزند. چند نفر دست و پای بیمار را محکم می‌گرفتند و ... آقای دکتر نقل می‌کند یک بار به جوانی که باید پایش قطع می‌شد گفتم درد زیادی باید تحمل کنی. طاقتش را داری؟ رزمنده جوان می‌گوید حین کار از امام برایم حرف بزن آرام می‌شوم!
دکتر بعد از آزادی در حالی که می‌توانست بار دیگر به آمریکا و زندگی مرفه و موقعیت ممتاز کاری خود بازگردد در ایران می‌ماند و به خدمت ادامه می‌دهد. بیمارستان امید را پایه‌گذاری می‌کند و تا همین چند سال پیش که توان داشت، مشغول به کار بود. این مختصری از داستان عجیب و غریب زندگی دکتر هادی بیگدلی است که هفته پیش در سن ۹۰ سالگی به رحمت خدا می‌رود. مردی که دیوارهای زندان الرشید و اردوگاه عنبر شاهد نماز شب‌ و نمازهای جعفر طیار او بودند و اگر هر کجای دیگر بود زندگی‌اش را کتاب و فیلم سینمایی می‌کردند و تندیسش بر معبری درخور نصب می‌شد.
فقط شهید چمران نبود که به عالی‌ترین موقعیت‌های دنیوی پشت کرد و لباس رزم پوشید که اگر تنها او بود، می‌گفتند همین یکی بود و تمام! دکتر بیگدلی یکی از نوادر غریب روزگار ماست و البته او هم استثناء نیست. چند ماه پیش از او دکتر آزاده سیدعلی خالقی به رحمت خدا رفت. مردی که فوق‌تخصص ارتوپدی خود را از کانادا گرفته بود و داستانی عجیب و مشابه دکتر بیگدلی داشت. او نیز غریبانه و بدون آنکه گوشه‌ای از داستانش روایت شود، پرکشید.
درد از دست دادن این مردان بزرگ در برابر درد مهجور و گمنام ماندن آنان و داستانشان کوچک است. این ماجرا‌ها را روایت نکردیم و نمی‌کنیم اما دیگران بیکار ننشسته‌اند و برای مردم روایت می‌سازند. روایت‌هایی که نتیجه آن ناامیدی و سرخوردگی است، خالی از قهرمان و حس افتخار. همین می‌شود که برخی وطن خود را «خراب‌شده» می‌خوانند. اگر ماجرای بیگدلی‌ها و خالقی‌ها را روایت کرده بودیم، کدام ابلهی به خود جرأت می‌داد ایران را چنین خطاب کند؟!
این وضعیت ماست اما دیگران با افتخارات نداشته‌شان چه می‌کنند؟ از آمریکا نمی‌گویم که هالیوودش را به عنوان کارخانه قهرمان‌سازی و تبدیل فضاحت به غرور و افتخار همه می‌شناسند. اخیراً خبر رسیده است که می‌خواهند فیلمی درباره خروج از افغانستان بسازند. بمانید و ببینید که چطور آن شکست و فرار خفت‌بار و جنایت‌های متعدد ارتش تروریست خود را به ماجرایی جذاب، انسانی و غرورآفرین تبدیل می‌کنند. حالا دیگر دست و پاچلفتی‌هایی مثل شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیج فارس هم سوراخ دعا را پیدا کرده‌اند.
فهمیده‌اند که جنگ امروز جنگ روایت‌هاست و باید روایت کنند. امارات به دو نویسنده غربی، فیلمنامه سفارش داده و ساخت فیلم را هم به کارگردانی فرانسوی (پی‌یر مورل) سپرده است تا برایشان از تجاوز و کشتار مردم مظلوم یمن، روایتی قهرمانانه و افتخارآمیز بسازند. نتیجه این روایت‌سازی جعلی، فیلمی به نام «الکمین» شده است که به زودی اکران می‌شود. بله! آنها شکست و خفت و جنایت خود را به فیلم سینمایی غرورانگیز تبدیل می‌کنند و ما قهرمانان واقعی خود را در بی‌خبری و سکوت به خاک می‌سپاریم! نگارنده به هیچ وجه منکر زحمات و تلاش‌ها و محصولات فاخر تولید شده در این عرصه نیست اما به‌راستی نسبت حجم آنچه انجام شده در برابر آنچه باید انجام شود، چیست؟! نقص و ضعف را نمی‌توان متوجه یک بخش و مجموعه کرد؛ از مدیران و مسئولان گرفته تا رسانه‌ها و اهالی هنر و حتی خود قهرمانان در این ضعف شریک هستند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی ۲۴ مهرماه امسال در دیدار دست‌اندرکاران کنگره شهدای استان زنجان فرمودند؛ «بایستی در کنار این کارها(تهیه کتاب و فیلم)، کارهای دیگری هم انجام بگیرد. از جمله‌ کارها، تحلیل‌ها و استنتاج‌های جامعه‌شناختی و روان‌شناختی روی این خاطره‌نویسی‌ها بر اساس حضور عنصر پُرقدرت دین است؛ این خیلی چیز مهمّی است. چرا این را بعضی‌ها می‌خواهند ندیده بگیرند؟ در گزارش دوستان خواندم که یک تعدادی از این شهدا تک‌پسرهای خانواده‌ها بودند؛ اینکه این مادر و این پدر آماده هستند که این تک‌پسر را بفرستند به میدانی که ممکن است برنگردد، از چه چیزی ناشی می‌شود؟ این جز با نگاه به دین، به رضای الهی، به ثواب الهی و به وظیفه‌ دینی از چیز دیگری ناشی می‌شود؟ خود این جوان که این‌جور حرکت می‌کند و می‌رود در مقابل این خطرات بزرگ جان خودش را و سینه‌ خودش را سپر می‌کند، انگیزه‌ دینی دارد. حضور این عنصر پُرقدرت، از لحاظ جامعه‌شناختی کشور و از لحاظ روان‌شناختی مردم کشور بایست تحلیل بشود، بررسی بشود؛ [باید] روی این کار کنند.»
ایشان از ما کار جامعه‌شناختی و روان‌شناختی درباره قهرمانان جنگ را طلب می‌کنند. باید برویم فکر و تحلیل کنیم که چرا بیگدلی‌ها و خالقی‌ها، آمریکا و کانادا را رها کردند و سر از جبهه و سلول‌های انفرادی رژیم صدام درآوردند و در برابر فشار و شکنجه سر خم نکردند اما ما حتی نام این مردان را هم نشنیده‌ایم! شهدا، جانبازان، آزادگان و ایثارگران به ما نیازی ندارند. آنان با خدا معامله کرده‌اند و اگر می‌خواستند به کار ما فکر کنند و بر اساس آن عمل کنند اصلاً وارد این مسیر نمی‌شدند. این ماییم که به آنان نیاز داریم. امروز که از هر سو تحت فشار سیاسی، اقتصادی و از همه مهم‌تر عملیات روانی دشمن هستیم، این نیاز بیشتر و ملموس‌تر است. ایستادن قبل از هرگونه ابزار و امکانات مادی نیاز به انگیزه و الگو دارد. دست ما در این زمینه نه تنها خالی نیست بلکه بسیار هم پر است اما آیا درایت، هنر و مجاهدت لازم را هم داریم؟


🔻روزنامه اطلاعات
📍 آلودگی و ‌عدالت
✍️ سیدمسعود رضوی

محیط زیست یک حلقه از زنجیره بلند مشکلات زیست محیطی ماست.
و مشخصاً آلودگی هوای کلانشهرها چند سالی است که از حد اخطار و اضطرار گذشته و نفس‌گیر و خفقان آور شده است.

آیا واقعاً این مشکل در تهران و شهرهای بزرگ و شهرستان‌های میهن عزیزمان قابل حل نیست؟ آیا ما با یک بن‌بست خودساخته و یک فاجعه ناگزیر روبه‌رو هستیم و نمی‌توانیم کاری کنیم جز زدن ماسک و گریختن به مناطق خوش آب و هوا، یا تحمل و پذیرفتن بیماری‌ها و آسیب‌های خطرناکی که متأسفانه هیچ آمار دقیقی از تلفات و هزینه‌هاش نداریم؟

ایران کشور پهناوری است و از حیث ثروت و امکانات و نیروی انسانی دلسوز و متخصص، هیچ کمبودی ندارد. هرکس در این موضوع تردید کند، غرضی دارد و یا می‌خواهد خطا و بی‌کفایتی و فاجعه را نادیده بگیرد. چه کسی است که در تهران زندگی کند و برای رفتن از شرق به غرب یا از جنوب به شمال دچار مشکلات فراوان نباشد. پس از هجوم وآوار بیماری کرونا، وسایط نقلیه عمومی، به ویژه مترو و اتوبوس‌های شرکت واحد نیز پاسخگوی ما نیست. تراکم جمعیتی که باید در سفرهای شهری جابجا شود، آنقدر زیاد است که این مقدار و اگن و اتوبوس و تاکسی کفایت نمی‌کند. البته اقلیتی برخورداردر اتومبیل‌های خارجی و ویلاهای خارج از شهر، از سفر لذت می‌برند و از حضر کیف می‌کنند. گاهی دیده‌ام که به گدایی هم کمک می‌کنند و غذایی برای زباله گردها می‌گیرند تا در هنگام صفا و عیش عصرگاهی در تپه ماهورهای لواسان و دماوند وغیره وجدانشان مشمول ریاضت و تکدر نشود.

لازم است همینجا بگویم که منظور ثروتمندان و سرمایه‌داران کارآفرین نبوده و نیست؛ افراد متمکّن که از تخصص و ابداع و کار و حتی میراث خانوادگی یا تجارت شرافتمندانه و عادلانه به زندگی مرفه و شایسته‌ای دست یافته‌اند، به کلی از شمول این دیدگاه و این انتقادات برکنارند. نگارنده اندیشه‌های اقتصاد دولتی و سوسیالیستی که توزیع فقر را با شعار و تبلیغات به عنوان مساوات و عدالت نشان می‌دهند، نیرنگی می‌داند که جامعه را از سرمایه‌گذاری سالم و اشتغال مناسب و کارآفرینی و رقابت منصفانه محروم می‌کند. چه کشورهای ثروتمند و بزرگی که با این شعارها و تبلیغات به زمین سوخته بدل شده‌اند.

بازگردیم به موضوع اصلی، محیط زیست ایران یک زنجیره به هم پیوسته است. از آب و کوه و جنگل و رودهای پرتعداد در شمال و غرب و حتی شرق و جنوب شرقی، تا کویر و بیابان و سواحل گرم جنوبی، جملگی نعمت و سرمایه‌ای بزرگ برای تک‌تک شهروندان این کشور است. کشوری که مالکیت مشاع آن متعلق به همه ایرانیان است. از سراوان در اقصای سیستان تا ماکو در منتهی الیه آذربایجان غربی، از بندر زخمی خرمشهر و آبادان جنگ‌زده تا سرخس و خواف، از بندرعباس تا انزلی، از زابل تا مهران…. این کشور ماست و صاحب آن بی‌هیچ شبهه و چون و چرایی، هشتاد و چند میلیون ایرانی هستند. در این سرزمین، اقلیتی طماع که دست در جیب خلق‌ دارند در کوه‌ها، خانه‌های مجلل ساخته و در بیابان‌ها با زدن چاه‌های عمیق، آب زلال ژرفای زمین را که واپسین قطرات خون این اقلیم است از رگ‌هایش بیرون می‌کشند تا باغچه و باغشان مصفا باشد و ترنج تازه نارنج آبدار روی بریانی بریزند و استخرشان برای آب‌تنی آماده شود. کسانی در کنار رودهای جاری نرده و سیم خاردار و دیوار کشیده و خانه و رستوران ساخته‌اند و یک خانوار ایرانی باید از کرج تا آن سوی البرز برود تا حفره‌ای برای رفتن کنار رودخانه پیدا کند. ساحل دریا را چنان اشغال کرده‌اند و هتل و متل وکافه و ویلا و هر چیزی که فکرش را بکنید ساخته‌اند تا مردم ایران نتوانند به کنار دریای زیبای خزر بروند در سراسر دریای خزر جایی نیست مگر حفره‌ای که گاه از زباله انباشته است و رودی آکنده از پساب و گنداب به سوی دریا سرازیر شده است، و از آن حفره مردم معمولی یا فقیر یا متوسط ایران می‌توانند امواج خروشان دریا را ببینند و نسیم معطر و مرطوب آن را بردیده احساس کنند!

برای کوهنوردی به دماوند می‌رویم، به هر کجای البرز پا بگذاریم، تا درخت و آب و آبادانی می‌بینیم، دیوار و حصار و سگ‌های نگهبان و حاجب و دربان و گزمه و دوربین‌های حفاظتی و … برای حفاظت از آقایان و خانم‌ها و فرزندان دلبند و نازنینشان که دوران پیش از مهاجرت به اروپا یا کانادا یا آمریکا را طی می‌کنند به رهگذر هشدار می‌دهد یا تهدید و ناسزایی نثار می‌کند. فکر نکنید در کویر مرکزی وضع فرق می‌کند. هرکجای کرمان وکاشان و حوالی ساوه و قم و یزد هم که پای بگذارید، اگر نمکزار نباشد و آب و درختی باشد، همین کاسبان سال‌های جنگ و مناقشه و تحریم و… سنگر گرفته‌اند تا مبادا کودکی روستایی، زنی درد کشیده و بی‌سرپناه، مردی فقیر و شرمنده از روی خانواده‌اش بدانجا پای بگذارند و عیش مکرّر حضرات را منقّص کنند. سابقاً به این مناطق از کوه و دریا و جنگل می‌گفتند: «انفال» و در متون و منابع فقهی و قانون اساسی جز و اموال عمومی و غیرقابل تملک است.

شاید بپرسید این حرف‌ها چه ربطی به آلودگی هوا دارد؟ و به قول حافظ: چه نسبت است به رندی صلاح و تقوی را؟ در پاسخ بگویم که بی‌شک نابرابری اجتماعی ریشه هر بلایی در جامعه و طبیعت است. شما نمی‌توانید به کسی که آواره کوی و برزن شده و در زباله‌ها دنبال‌تان است و گذران زندگیش به چند تکه پلاستیک و فلز دور ریخته من و شما وابسته است، بگویید نظافت شهر را رعایت کن! بگویید لطفاً آداب و ادب و نزاکت داشته باش. یک مرد یا زن یا کودک فقیر، بیرقی است بر فلاکت یک جامعه و درفشی است نشانگر هلاکت وجدان انسانی. به محیط زیست ایران تعرض شده، مورد حمله‌ای سخت قرار گرفته و در پس هر درخت و زمین و چشمه و رود و تپه و قطعه زمینی که ارزش عمومی دارد، یک اشغالگر با سندی جعلی و زد و بند و زورگویی پناه گرفته است.

اگر که نداران و بینوایان به آنان به چشم دیگری و بیگانه می‌نگرند، اما آنان به فقیران و نیازمندان به چشم دشمن و ویروس و نکبت و خطر می‌نگرند. زمانی امام خمینی که سلام خدا بر او باد گفته بود، «جنگ ما جنگ فقر و غناست» و تردید نکنید که این اساس و بنیاد تمام نبردها، تمام کوشش‌های بزرگ و مجاهدات عظیم است. سرتاسر نهج‌البلاغه، هشدار در همین زمینه است. وقتی مردم، نهادها، سازمان‌ها، نیروهای نظامی و امنیتی، دولت‌ها تنها و قدرتمندترین افراد و تصمیم‌گیران نمی‌توانند دریا یا رودخانه یا کوهستان را آزاد کنند، وقتی دایره رانت خواری و سوء استفاده از اقتصاد و مناسبات و قواعد آن گذر می‌کندآنگاه برای بزرگان و تصمیم‌سازان و دولت‌ها، تنها سه مسیر باقی است که عبارتند از: ۱ـ حفظ وضع موجود و تعمیق شکاف تاریک میان فقیران و اکثریت مردم با اقلیت ثروتمندان و ذی‌نفوذان؛ ۲ ـ نبرد بی‌امان طبقاتی با ثروتمندان و خراب کردن کاخ‌ها بر سرایشان؛ و ۳ ـ جویش راهکارهای اصلاحی برای حفاظت از مردم، گرفتن مالیات عظیم و قابل قبول از ثروت‌های نهفته و تو در توی خفته در پس شرکت‌های ساختگی و هزینه کردن برای ایجاد طبقه متوسط و ارتقای جامعه.

اما این ثروت‌ها و این زرسالاران کجا هستند؟ آنان در خیریه‌ها و نهادها و شرکت‌های ساختگی دیگر پناه و خفا گرفته‌‌اند و حلقه بعدی آنها هم در شبکه‌ای به هم پیوسته از تبلیغات، حفاظت فیزیکی، حمایت اداری، پولشویی بانکی، مجوزهای غیرقانونی، امضاهای تبهکارانه، کالاها و ترانزیت‌های ثبت نشده و… اختاپوس و اژدهای فساد سازمان یافته را شکل داده و اینک نه در پس دیواری در باستی هیلز یا دامنه دماوند یا ویلاهای سواحل خزر یا پنهان در جنگل‌های حاشیه سیاهکل و لنگرود، بلکه در لابلای کاغذهایی که نام مجوز دارد را با نام‌های بیچارگان گمنامی که شاید روحشان هم خبر ندارد کالا وارد می‌کنند یا ارز می‌گیرند و…

اگر نتوان از این گروه خلع ید کرد، فقر رو به تزاید نه تنها اجازه نخواهد داد هیچ آبی برآتش آلودگی محیط زیست ریخته شود. برای مثال اجازه نمی‌دهد صنایع خودرو به سوی ارتقای کیفیت حرکت کند و همین شرایط نابهنجار و اجباری فروش و تحمیل خودروهای بی‌کیفیت با بهای چندین برابر به مردم ادامه می‌یابد و ماشین‌های فرسوده که فقیران به ناچار از آن استفاده می‌برند، شهرها را تسخیر می‌کنند. وقتی کسی از یک اتومبیل چهل و چند ساله مستعمل و بلکه بسیار فرسوده که باید راهی اوراقی‌ها شود استفاده می‌کند و به زحمت می‌تواند یک وسیله یدکی برای آن بخرد، چگونه انتظار دارید در معاینه فنی یا در خیابان‌ها موجب آلودگی نشود. در اینجا استاندارد یک شوخی تلخ بیشتر نیست. در محیط زیست و آب و درخت و زمین هم اینگونه است. همچنان که تا دسترسی به شرایط و تکنولوژی‌های مناسب نداشته باشیم، برای تولید برق هم مازوت و سوخت‌های آلاینده، سرطان را وارد ریه‌ها خواهد کرد. در این چرخه معیوب و بیمار، شهر فروشی بر تراکم خواهد افزود و دیگر هیچ وسیله‌ای قادر به حمل مردمان متسأصل برای کار و بارشان، از این سو به آن سو نخواهد بود.

تا زمانی که تغییرات و تحولات اساسی را آغاز کنیم، امیدواریم باران و باد، از پاک کردن شهر و روستا، و از زمین و آسمان ایران دریغ نورزند.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ بی‌‌معنایی‌ یک بیانیه
✍️عباس عبدی
هفته گذشته جبهه اصلاحات ایران بیانیه‌ای را درباره ضرورت گفت‌وگوهای برجامی منتشر کرد و به نوعی خواهان ادامه این گفت‌وگوها و نیز نقد روند جاری بود. بنده قصد ورود به محتوای این بیانیه را ندارم چرا که می‌توان با بخشی از آن نیز موافق بود و همدلی کرد، همچنان که خودم نیز طی ماه‌های گذشته در چندین نوبت درباره گفت‌وگوهای برجامی و ضرورت انجام آن نوشته‌ام، ولی رفتار یک روزنامه‌نگار یا تحلیلگر و نویسنده یا شهروند عادی با رفتار یک جبهه یا حزب سیاسی متفاوت است. هنگامی که کسی مثل بنده یا افراد مشابه دیگر متنی را می‌نویسند، مخاطب به منطق درونی متن و اعتبار گزاره‌های آن کار دارد، در حالی که تحلیل موضع و متن یک جبهه سیاسی بیش از آنکه بر فهم محتوای آن و منطقی بودن گزاره‌هایش متمرکز باشد، با نسبت آن متن با حزب و جبهه سیاسی مذکور متمرکز می‌شود. به عبارت دیگر ابتدا اصل موجودیت و عملکرد آن حزب و جبهه و صلاحیت موضع‌گیری آن مورد توجه قرار دارد سپس محتوای آن رد یا تایید می‌شود و الا نیازی نیست، یک حرف منطقی را که یک نفر هم می‌تواند بزند یک مجموعه بزرگ و با مشورت طولانی بزنند. پس، پیش از هر چیز باید جبهه اصلاحات چگونگی موجودیت سیاسی خود را اثبات کند، سپس در موضوعات گوناگون اعلام موضع نماید. جبهه اصلاحات پس از شکست قاطع سیاسی و ناتوانی مطلق در آوردن مردم به پای صندوق‌های رای در خرداد ۱۴۰۰، پیش از هر اقدامی از جمله موضع‌گیری درباره برجام یا سایر امور، باید ابتدا موجودیت خود را بازنگری و تحلیل کند. اگر آنان همچنان بر مشی گذشته هستند و نقدی بر آن نمی‌بینند، در این صورت طبیعی است که مخاطب نیز این بیانیه یا هر موضع دیگر آن را در این چارچوب تحلیل و فهم کند. ولی اگر سیاست‌های گذشته جبهه را، هم از حیث راهبرد و هم تشکیلات و هم افراد و بالاخره تاکتیک‌ها واجد ایرادهای اساسی می‌دانند، ابتدا باید آن را تبیین کنند. روشن است که اگر این نکات در دستور قرار گیرد ماه‌ها طول خواهد کشید که به نتیجه برسد و پیش از جمع‌بندی نهایی درباره آنها نمی‌توان وارد موضع‌گیری‌های سیاسی شد. این چه جبهه‌ای است که می‌تواند پیش و پس از ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، همچنان با همان افراد و همان شیوه‌ها ادامه حیات دهد؟

این بدان معنا است که اتفاق رخ‌داده در ۲۸ خرداد از نظر آنان امری عادی و ساده بوده است. در حالی که این رویداد یک شکست بزرگ نه از اصولگرایان بلکه از جامعه و مردم بوده است. اصولگرایان که شکست بزرگ‌تری خوردند و هر سرمایه‌ای را که می‌توانستند داشته باشند، سوزاندند، تا به این وضع رسیده‌اند. البته به آنان اعتراضی نمی‌توان داشت چرا که این راه را انتخاب کرده‌اند، ولی آیا اصلاح‌طلبان و جبهه اصلاحات هم گمان می‌کنند می‌توانند بر همان مسیر ادامه دهند؟ گویی که نه خانی آمد و نه خانی رفت. هرگونه موضع‌گیری به نام این جبهه تحت راهبرد، تشکیلات و افراد قبلی بی‌معنا و تهی از پیام سیاسی سازنده است، مگر اینکه یک بازنگری اساسی در سه وجه مزبور صورت گیرد و به روشنی اعلام شود که اشتباهات در کجا بوده است. ۲۸ خرداد نه فقط یک شکست راهبردی و حتی تشکیلاتی که یک شکست اخلاقی بزرگ نیز بود. تقلیل امر سیاست به کمپین‌های انتخاباتی و تکنیک‌های بازاریابی و جعل نظرسنجی و تبلیغات سطحی، شکستی بود که هیچگاه فراموش نخواهد شد.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدف‌گذاری در مذاکرات هسته‌ای
✍️ جاوید قربان‌اوغلی

با تعیین تاریخ ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای فعالیت‌های دیپلماتیک فشرده‌ای در جریان است. با وجود حرف‌های شداد و غلاظ دو طرف که می‌توان آن را در قالب رجزهای قبل مذاکرات تفسیر کرد، تحلیل محتوای بیانیه‌ها و اظهارات مقامات ایران و آمریکا و همچنین برخی رخدادهای عملی مانند آزادسازی بی‌سروصدای بخشی از منابع مالی بلوکه‌شده ایران، نشان از رخدادی مثبت دارد که در صورت استمرار، نتیجه آن در مذاکرات نه‌چندان آسان که قرار است از هشتم آذر در وین برگزار شود، توافق ایران و آمریکا و احیای برجام باشد. معاون سیاسی وزارت امور خارجه که این روزها از وی با عنوان «مذاکره‌کننده ارشد» در مذاکرات هسته‌ای یاد می‌شود، در مصاحبه با شبکه بین‌المللی سیمای کشور (پرس‌تی‌وی) گفته است: «هدف اصلی گفت‌وگوها از نظر ایران لغو تحریم‌های غیرقانونی است که از سوی دولت ایالات متحده آمریکا به واسطه نقض فاحش توافق برجام و نقض قطع‌نامه ۲۲۳۱ علیه دولت ایران اعمال شده است» (روزنامه اطلاعات، ۲۳ آبان). برخلاف برخی گمانه‌زنی‌ها درباره تعارض مواضع باقری‌کنی و توییت امیرعبداللهیان «ما در میز مذاکرات وین آماده نیل به توافق خوب هستیم. بازگشت همه طرف‌ها به تعهدات یک اصل مهم و راهگشاست». به نظر من این اظهارات روشن‌ترین موضع دولت رئیسی درباره توافق هسته‌ای است. اظهارات باقری که اندک‌زمانی پس از دیدار وی با مقامات اروپایی بیان شد، نشان می‌دهد دولت جدید با درک واقعیت‌ها از سیاست تهاجمی درباره برجام فاصله گرفته و «بازگشت هم‌زمان دو طرف به توافق هسته‌ای» کم‌هزینه‌ترین گزینه برای برون‌رفت از شرایط کنونی است. نکته قابل اعتنا در این اظهارات پذیرش کلیت توافق هسته‌ای و تلاش برای بازگرداندن آن به نقطه قبل از خروج ترامپ از طریق مذاکره است که باید آن را به فال نیک گرفت و از آن استقبال کرد. در سوی دیگر رابرت مالی، مذاکره‌کننده آمریکا در سفر به امارات، عربستان، بحرین و اسرائیل قرار است درباره «مجموعه‌ای از نگرانی‌ها درخصوص ایران از جمله فعالیت‌های بی‌ثبات‌کننده منطقه‌ای و دور هفتم مذاکرات برای بازگشت به اجرای توافق هسته‌ای» مذاکره کند. اقدامی که باید آن را در راستای اطمینان‌دادن آمریکا به این کشورها درباره توافق احتمالی با ایران و احیای برجام عنوان کرد. اگرچه گمانه‌زنی درباره زمان و نتیجه این مذاکرات دشوار است با این وجود به نظر می‌رسد هم ایران و هم آمریکا با پذیرش «حداقل‌های ممکن» از طریق امتیازدهی متقابل برای دستیابی به تفاهم اقداماتی مثبت را آغاز کرده‌اند. این حداقل‌ها برای واشنگتن اطمینان از بازگشت ایران به شرایط مورد توافق برجام در برنامه هسته‌ای و برای ایران لغو تحریم‌ها، آزادسازی پول‌های بلوکه‌شده و استفاده از امتیازات مراوده اقتصادی‌-تجاری با کشورهای دیگر در شرایط بسیار دشوار اقتصادی است که گریبان‌گیر رئیس دولت به‌رغم وعده‌های انتخاباتی‌اش است. دستیابی به این توافق مرضی‌الطرفین البته با موانعی روبه‌روست که نمی‌توان به سهولت آنها را کنار گذاشت. اسرائیل به عنوان مهم‌ترین مخالف بازگشت آمریکا به برجام در مقایسه با دوره باراک اوباما، از قدرت تأثیرگذاری بالاتری بر سیاست داخلی آمریکا برخوردار است. ضمن اینکه خروج شتاب‌زده و بی‌برنامه نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان باعث کاهش محبوبیت بایدن و ضعیف‌ترشدن موقعیت او در داخل شده است.

مضافا اینکه موقعیت او را در داخل متزلزل کرده و پیش‌بینی‌ها درباره انتخابات سال آینده کنگره برای حزب دموکرات چندان خوش‌بینانه نیست. از این منظر قدرت لابی صهیونیست‌ها در داخل آمریکا می‌تواند بر تصمیمات بایدن تأثیرگذار باشد. سه گزینه درباره مذاکرات پیش‌رو را می‌توان گمانه‌زنی کرد: اول، بازگشت بی‌قیدوشرط دو طرف به توافق ۲۰۱۵. چنین‌ توافقی به معنای تبری‌جستن دولت بایدن از سیاست ترامپ و پذیرش محدودیت‌های فعالیت هسته‌ای ناشی از برجام از سوی ایران است. تحقق این گزینه مطلوب‌ترین شکل ممکن برای ایران است. ضمن اینکه این به معنای عدول ایران از شروط مطروحه قبلی است. دوم، اصرار آمریکا و متحدان اروپایی به گنجاندن موارد دیگر به توافق است که در این صورت ایران نیز ضمن تأکید بر اجرای قانون الزام‌آور مجلس از سوی دولت، بر شروط تضمین عدم خروج، راستی‌آزمایی و... اصرار خواهد کرد. چنین شرایطی اگر بن‌بست در مذاکرات را در پی نداشته باشد، عملا آن را طولانی خواهد کرد. گزینه سوم، توافق ایران و آمریکا برای بازگشت به برجام و تعیین تاریخ مشخصی برای آغاز مذاکرات «موارد دیگر» است. پذیرش این شکل از توافق در ایران تبعاتی در پی خواهد داشت کمااینکه موافقت با این گزینه به دلیل فشارهای داخلی و متحدان منطقه‌ای برای آمریکا دشوار خواهد بود. به نظر می‌رسد «هدف‌گذاری» در مقطع قبل از آغاز مذاکرات برای هر دو طرف ایران و آمریکا از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. دو کشور برای تفاهم نیازی به واسطه ندارند. هنری کسینجر، استراتژیست بانفوذ آمریکا دو دهه قبل در زمان دولت اصلاحات در مقاله‌ای نوشته بود: «برای دشمنی میان ایران و ایالات متحده هیچ‌گونه انگیزه‌ای از حیث ژئوپلیتیک وجود ندارد». قبل از وی نیز دونالد ریگان در توجیه سفر مخفیانه مک فارلین به ایران و تبعات بعدی آن در سخنانی که از شبکه‌های سراسری آمریکا پخش شد، گفته بود جغرافیای جهان و جایگاه ایران بهترین دلیل برای کاری است که دولت من با ایران کرد. (نقل به مضمون)؛ سیاستی که بیل کلینتون برای آن گامی عملی برداشت که با مخالفت تهران در دوره اصلاحات نتیجه‌ای در پی نداشت. هدف‌گذاری مذاکرات هسته‌ای پیش‌رو در تهران باید با رویکرد معطوف به احیای برجام، لغو تحریم‌ها و برون‌رفت از شرایط نامطلوبی که کشور و ملت در آن به سر می‌برند، باشد. رویکرد سیاست خارجی در دولت جدید باید با عنایت به ژئوپلیتیک منطقه، فرصت‌هایی در زمینه انرژی، ترانزیت، سرمایه‌گذاری خارجی و... باشد که در حالت استمرار جنگ سرد ایران و آمریکا همه این فرصت‌ها از دست ایران خارج شده و سفره‌ای خواهد شد که برای رقبای منطقه‌ای گسترده می‌شود.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 چاقوی کُند دولت برای جراحی دلار ارزان
✍️ محمد‌صادق جنان‌صفت

ایرانی‌های سختی‌کشیده در تاریخ دراز خود برای رساندن حرف‌هایشان به گوش دیگران از جمله صاحبان قدرت و کسانی که گزاف می‌گویند صدها ضرب‌المثل، شعر، متل و مثل ساخته‌اند.مثلا حافظ می‌گوید نه هر که کله کج نهد قلندری داند و یا فرد دیگری می‌گوید یک کردار به از صد گفتار است و باز هم گفته شده است صدای دهل از دور شنیدن خوش است. این ضرب‌المثل‌ها و نیم‌بیت‌ها را حالا می‌توان درباره جناح سیاسی که همه قوای مملکت را در اختیار دارد به کار برد.
تبلور این داستان را می‌توان به طور یک نماد کامل درباره تصمیم‌گیری جناح حاکم درباره دلار بررسی کرد. یک سیار بااهمیت در دولت سیزدهم پیش از اینکه وزیر شود می‌گفت با سرازیر کردن اندکی دلار می‌توان قیمت دلار را به یک هزار تومان رساند و اعضای مجلس انقلابی از سر تا پا بارها به دولت روحانی تهمت زدند که با اختصاص دلار ۴۲۰۰ تومانی فسادگستری کرده است و خواستار محاکمه دولت شده و رییس اسبق بانک مرکزی دولت‌های یازدهم و دوازدهم را به همین اتهام به دادگاه کشانده‌اند. واقعیت این است که اقتصاد ایران از سوی سیاستمداران چندین دهه است به دلار ارزان معتاد شده و رخوت و سستی آن در برابر دلار در تاروپود آن جای گرفته است.
دلار هفت تومانی زمان رژیم پیشین که تا سال‌های نخست پس از فروپاشی هنوز تخصیص داده می‌شد، دلار ارزان دهه ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۸ و نیز دلار ارزان نگه ‌داشته‌شده همه سال‌های پس از جنگ تا امروز اقتصاد ایران و مصرف‌کنندگان و دولت و تولید را در چنگ خویش دارد. در همه این دهه‌ها دولت‌ها از بیم پیامدهای ناشناس حذف دلار ارزان بر قیمت کالاها و خدمات موردنیاز شهروندان فقط در حرف و شعار خواستار واقعی شدن قیمت دلار بوده‌اند.
انقلابیون دولت سیزدهم و مجلس یازدهم نیز پس از ماه‌ها رجزخوانی و اتهام‌زنی به دولت قبلی حالا که لحظه عمل رسیده است و باید کشور را از شر دلار ارزان خلاص کنند با مخالفت گروه‌های تندتر خود روبه‌رو شده و حتی حاضر به فوریت حذف تخصیص دلار ارزان برای واردات نهاده‌های دامی هم نیستند. راه چاره چیست؟ آیا باید تا ابد با این دلار مخدر مدارا کرده و اجازه دهیم از اقتصاد ایران جز پیکره‌ای نحیف و زار باقی نماند؟ به نظر می‌رسد هر دوره‌ای که جراحی دلار را به دوره پسین بیندازیم به مرگ فاجعه‌بارتر اقتصاد کمک کرده و همه ایرانیان را در حسرت اصلاح ساختاری قرار می‌دهیم. آیا دولت سیزدهم و مجلس انقلابی و نیز قوه قضاییه و سایر نهادهای قدرت از چیزی هراس دارند که چاقوی خود را تیز نمی‌کنند تا این جراحی صورت پذیرد؟ حرف زدن آسان است و عمل کردن بسیار دشوار.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 اهرم شانگهای برای برجام
✍️ ایمان نوربخش

در آخرین اجلاس برگزارشده سازمان همکاری‌های شانگهای جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان نهمین عضو اصلی این سازمان پذیرفته شد. این سازمان از حیث وسعت جغرافیایی و جمعیت، بزرگ‌ترین سازمان همکاری‌های منطقه‌ای در زمینه اقتصاد و امنیت است؛ چراکه سه‌پنجم کل قاره آسیا، ۴۰درصد از جمعیت جهان و ۲۰درصد از کل تولید ناخالص داخلی جهان را پوشش می‌دهد.
منطقه اوراسیا به لحاظ ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ به‌گونه‌ای‌که بسیاری از متخصصان روابط بین‌الملل معتقدند که آینده مناسبات جهانی در این منطقه رقم خواهد خورد. در سال‌های اخیر چین با رشد اقتصادی خیره‌کننده خود رفته‌رفته در حال تبدیل شدن به بزرگ‌ترین اقتصاد جهانی است؛ به‌گونه‌ای که هژمونی اقتصادی و نظامی آمریکا را با چالش جدی مواجه کرده و اکنون آمریکا برای از دست ندادن هژمونی خود اولویت اصلی دکترین امنیت ملی خود را در منطقه شرق آسیا قرار داده است.

این سازمان ابتدا با اهداف همکاری‌های امنیتی بین کشورهای آسیای میانه، چین و روسیه شکل گرفت؛ اما پس از ۲۰ سال با عضویت، هند، پاکستان و ایران هم اکنون همکاری‌های اقتصادی اولویت اصلی این سازمان است. یکی از مهم‌ترین اهداف اقتصادی در این سازمان ارتباط زمینی کشورهای عضو و اتصال آن به اروپاست. احیای جاده تاریخی ابریشم برای ارتباط زمینی بین چین و اروپا و راه‌اندازی کریدور شمال از طریق روسیه در منطقه اوراسیا و کریدور چین-پاکستان برای اتصال غرب چین به دریا برای حمل‌ونقل کالا و مبادلات بازرگانی از اهم برنامه‌های اقتصادی این سازمان است که به این منظور کشورهای عضو، حجم عظیمی از سرمایه‌گذاری‌های خود را صرف نوسازی و ارتقای زیرساخت‌های حمل‌ونقل کرده‌اند.

عضویت ایران در این سازمان قدرت اقتصادی و امنیتی این سازمان را بسیار افزایش خواهد داد؛ چراکه اکنون تمام بازیگران اصلی منطقه آسیای مرکزی در آن حضور دارند و قطعا بدون مشارکت ایران هیچ‌گونه تصمیمی برای حفظ ثبات و امنیت منطقه به نتیجه نخواهد رسید و حضور ایران در این جمع می‌تواند ضامن حفظ ثبات و امنیت منطقه و همچنین موجب تکمیل ارتباط زمینی آسیای مرکزی با غرب و اروپا شود. ازآنجاکه چین نسبت به درگیری و برخورد با آمریکا در دریای چین جنوبی، تنگه مالاکا و آسیای شرقی نگرانی جدی دارد، بنابراین احیای جاده تاریخی ابریشم به‌عنوان مسیر جایگزین برای چین به‌منظور اتصال به اروپا و آفریقا و تداوم صادرات کالای چین به کشورهای این دو قاره اهمیت حیاتی خواهد داشت. ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی خود به‌عنوان پل اتصال بین چین با غرب آسیا و اروپا نقش بسزایی ایفا خواهد کرد. بنابراین موفقیت احیای جاده ابریشم در گرو تعامل با ایران خواهد بود.

علاوه بر این با خروج تدریجی آمریکا از منطقه خاورمیانه و تمرکز آن بر شرق آسیا هژمونی جدیدی در منطقه خاورمیانه در حال شکل‌گیری است و ایران به‌عنوان قدرت منطقه‌ای نقشی اساسی در امنیت، ثبات و اقتصاد خاورمیانه ایفا خواهد کرد. مجموعه این عوامل اهمیت ایران را برای چین و روسیه دو چندان خواهد کرد. با توجه به در پیش‌رو بودن مذاکرات برجام در آذرماه، عضویت ایران در سازمان همکاری‌های شانگهای و انعقاد قراردادهای بلندمدت استراتژیک با چین و روسیه، قدرت چانه‌زنی ایران را در دور جدید مذاکرات با اروپا و آمریکا بیشتر خواهد کرد. به عبارت دیگر ایران می‌تواند با اتخاذ یک سیاست هوشمندانه از اختلاف بین چین و آمریکا نهایت بهره‌برداری را ببرد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین