جمعه 10 فروردين 1403 شمسی /3/29/2024 9:53:45 AM

🔻روزنامه ایران
📍دولت، بخش خصوصی را رها کند
✍️علی قنبری

در حال نزدیک شدن به روزهای پایانی سال ۱۳۹۹ هستیم؛ سالی که تمام حوزه‌های اقتصادی روزهای سخت و پر از چالشی را سپری کردند. از سال ۹۷ سیاستگذاران و بخش خصوصی با تحریم‌هایی روبه‌رو شدند که پیش از این اقتصاد کشور آن را تجربه نکرده بود. تحریم؛ اقتصاد ایران را ملتهب کرد و خیلی از صنایع و تولیدکنندگان تا مدت‌ها به جهت صدمه دیدن از تحریم با افت و حتی توقف تولید مواجه شدند. با وجود تمام سختی‌ها بخش خصوصی توانست تا حدودی از موانع بزرگ عبور کند و به صادرات و تولیدی که از دست رفته بود، برسد. اما برای اینکه شاهد امید در سال ۱۴۰۰ باشیم و اتفاق‌های خوبی در اقتصاد کشور رخ دهد یک راهکار وجود دارد و آن حضور پررنگ‌تر بخش خصوصی در فضای اقتصادی است. تحقق چنین امری قاعدتاً وابسته به رفتار سیاستگذاران است. اگر دولت شرایط و فضا را برای فعالیت بخش خصوصی فراهم کند می‌توان از فعالان بخش خصوصی انتظار داشت که برای اقتصاد کشور کاری انجام دهند.
در این میان یک سؤال وجود دارد و آن اینکه انتظار از بخش خصوصی برای سال آینده چیست؟ و آیا بخش خصوصی می‌تواند انتظارات را پاسخ دهد؟
در جواب باید گفت که فعالان بخش خصوصی سربازان اقتصادی هستند و زمانی می‌توان از این گروه انتظار داشت که به‌سمت افزایش سرمایه گذاری، رشد تولید و جذب نیروی کار بروند که بستر برای گسترش فعالیت آنها مهیا باشد. سربازی که دستش خالی باشد امکان دفاع از خود را هم ندارد از این‌رو از او نمی‌توان انتظار داشت که ضمن دفاع از خود به کشور خدمت کند. فعالان اقتصادی هم چنین شرایطی را دارند. برای آنکه بخش خصوصی سال آینده که انتخابات ریاست جمهوری را هم پیش رو داریم فعال‌تر شود و بتواند در فضای اقتصادی اثرگذارتر باشد از دولت می‌خواهیم که میزان دخالت در اقتصاد را کمتر کند و بیش از گذشته به فکر نظارت و برنامه‌ریزی با هدف حسن اجرای قانون باشد.
به‌نظر می‌رسد که رفتار دولت در مواجهه با بخش خصوصی اینگونه بوده که بخش خصوصی تابع آن باشد. این موضوعی است که در تمام دولت‌ها اتفاق افتاده است. بخش خصوصی در این سال‌ها همواره چشمش به تصمیم گیری‌های دولت بوده است و از آنجا که هراس دارد سرمایه‌اش به‌خطر بیفتد خود را وابسته به دولت می‌کند. این در حالی است که بخش خصوصی زمانی می‌تواند موفق عمل کند که استقلال داشته باشد. لذا برای کاهش این وابستگی ضروری است که دولت ثبات تصمیم‌گیری داشته باشد و اگر می‌خواهد تغییری در قوانین داشته باشد از فعالان بخش خصوصی مشورت بگیرد. متأسفانه باید بگویم که ما بخش خصوصی ضعیفی داریم. زمانی‌که بخش خصوصی قدرت لازم را نداشته باشد نمی‌تواند در بازار داخلی و خارجی پویا باشد؛ از این‌رو به جای آنکه روی پای خود بایستد و سعی برای رشد و تعالی داشته باشد، روز به روز بر وابستگی آن به دولت و برخی از رانت‌ها بیشتر می‌شود. وقتی بخش خصوصی با چنین وضعیتی مواجه می‌شود نمی‌توان از آن انتظار داشت که تحول در اقتصاد کشور ایجاد کند؛ چنین بخش خصوصی ناکارآمد است. بدین جهت توصیه می‌کنم فعالان اقتصادی بیش از هر زمان دیگر خود را از وابستگی به دولت خارج و سعی کنند که فعالیت‌های توسعه‌ای خود را افزایش دهند تا بواسطه آن بتوان به اقتصادی پویا دست یافت. اقتصاد پویا براحتی دست یافتنی نیست و باید برای رسیدن به آن همه بخش‌ها تلاش کنند. به غیر از قوه مجریه، قوه مقننه و قوه قضائیه در ایجاد شرایط مناسب برای فعالیت بخش خصوصی سهم دارند. اگر سه قوا در تسهیل شرایط همکاری کنند اطمینان دارم که بخش خصوصی می‌داند چه مسیری را برود و چگونه به رشد اقتصادی دست پیدا کند.
با توجه به سه نکته رها‌سازی اقتصاد از سوی دولت، با تسهیل شرایط و اعتماد به بخش خصوصی می‌توان مسیر فعالیت بخش خصوصی را هموار کرد و از فعالان بخش خصوصی انتظار داشت که به سمت توسعه سرمایه‌گذاری و رشد تولید با هدف صادرات حرکت کنند. ما نیازمند پویایی بخش خصوصی هستیم. بخشی که در تمام کشورها جایگاه ارزشمندی دارند.

 

🔻روزنامه کیهان
📍دشمن‌شناس باشیم، مثل مردم!
✍️سیدمحمد سعید مدنی
۱- خانم نیکی هیلی یکی از ضدایرانی‌ترین عناصر دولت سابق آمریکا، اخیرا ضمن اعلام پشیمانی و شرمندگی به خاطر همکاری با دولت ننگین و تروریست ترامپ، در‌باره هدف اصلی تحریم‌ها علیه ایران گفته است: «می‌خواستیم اقتصاد ایران را چنان تضعیف کنیم تا شاهد تظاهرات خیابانی باشیم.» به بیانی دیگر و روشن‌تر هدف تحریم‌ها مثل سایر تاکتیک‌ها و دشمنی‌های دیگر در عرصه‌های مختلف، مقابله با اصل نظام و محو سیرت و تاثیرات انقلاب است. و این البته هدف کهنه و همیشگی شیطان بزرگ در‌باره انقلاب اسلامی است. هدفی که از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی قبل از اینکه دولت ترامپ در کار باشد از سوی گردانندگان اصلی نظام سرمایه‌داری و تمدن غرب در دستور کار قرار گرفته و بدون تردید بعد از ترامپ هم از طرف دولت جدید- ولو مثلا دموکرات- «باید» ادامه داشته باشد! این واقعیتی غیر قابل انکار و همراه با ده‌ها مصداق و سند است که دموکرات و جمهوریخواه، بایدن و ترامپ، هر تفاوت و اختلافی که با یکدیگر داشته باشند و مواضع ناهمسانی در‌باره هر چیز و هر جاداشته باشند(چین، روسیه، آمریکای لاتین، شرق دور، ارتجاع عرب و...) در مقابله تمام عیار با ایران انقلابی و انقلاب اسلامی کوچکترین اختلاف دیدگاه و نظری ندارند. هدف هر دو، دشمنی آشتی‌ناپذیر و جنون آمیز با انقلاب اسلامی است. در این باره بر خلاف میل و القائات بی‌امان دلدادگان غرب و هویت باخته‌های داخلی، روزی نیست که اظهار نظری که موید این نظر باشد به گوش نرسد. همین چند روز پیش بود که «لارنس دیوید سن» تحلیل‌گر آمریکایی در نشریه‌ای (کانتر پانچ) نوشت: دولت بایدن، علیه ایران، رویکردی مشابه با سیاست‌های ترامپ اتخاذ کرده است...» او در بخش دیگری می‌نویسد «تحریم‌های آمریکا علیه ایران امروز دیگر تحریم‌های ترامپ نیست بلکه بایدن با مخالفت با برداشتن تحریم‌ها علیه ایران(۷فوریه ۲۰۲۱) اکنون مالک این نمایش ترسناک(تحریم علیه ایران) است...»
۲- یکی از سنت‌های الهی و درس‌های تاریخ که منحصر به عصر و زمان خاصی نیست ومربوط به جغرافیا و قومیت خاصی هم نمی‌شود، این است که خواسته و نقشه دشمنان بیرونی وقتی عملی و موفق می‌شود که شرایط و عوامل و بالاخره عناصری از «درون» با او همراهی و همکاری نمایند. هیچ جامعه‌ای، و هیچ دولت و تمدنی تا زمانی که از درون قرص ومحکم است دشمن خارجی نمی‌تواند او را شکست دهد و ساقط کند. در این باره تاریخ مثال‌ها و شواهد فراوان در برگ‌های خود ثبت کرده است سقوط امپراتوری‌های هخامنشی و صفوی در ایران، افول امپراطوری بنی عباس و عثمانی در جهان اسلام و فروپاشی امپراطوری رم و آزتک در اروپا و آمریکا بیش از آنکه به دلیل قدرت دشمن بیرونی باشد، حاصل «انحطاط درون» بوده است. همچنین علاوه ‌بر تذکرات کتب آسمانی و پیامبران الهی، سخنان هشدار دهنده بسیاری در این باره از قول حکما و فلاسفه و عالمان تاریخ برجای مانده است. بنابراین اصل تاریخی اگر دشمنان این آب و خاک باهمه دشمنی‌های علنی و وحشیانه و موذیانه خود طی بیش از چهاردهه اخیر در مصاف با انقلاب اسلامی کاری از پیش نبرده و در همه حملات و هجمه‌های خود شکست خورده و رسوا شده‌اند یکی از دلایل اصلی آن حتما این بوده است که انقلاب و کشور، مردم و مسئولان و... از درون محکم و متحد بوده و اجازه نداده‌‌اند فردی یا گروهک و جریانی- با همه تلاش‌ها و خیانت‌هایی که مرتکب شده و «گرا»‌هایی که داده‌اند- پازل و نقشه دشمن را در داخل کامل کنند و... راه را برای ورود و سلطه او هموار نمایند.
۳- دشمنان، علیه انقلاب اسلامی و برای از نفس انداختن و توقف حرکت تاریخی و تمدن ساز ملت ایران دست به هر حربه و ترفندی زده‌اند، طی این ۴۲ سال، خباثت و شرارت و جنایتی نبوده که به آن دست نزده باشند. ساده اندیشی و از سر مرحله پرتی یا خود را به کری و کوری زدن است که حرف دشمن را باورکنیم که این همه صرفا به خاطر مسائل هسته‌ای ‌ایران است. یا برای متوقف کردن پیشرفت‌های تسلیحاتی و صنایع موشکی ایران است و یا این جنایتکاران ضد بشر که بزرگ‌ترین جنایت‌ها و خباثت‌ها را در‌باره بشریت مرتکب شده‌اند به خاطر حقوق بشر با ایران انقلابی مشکل دارند.... اینها همه بهانه است؛ دلیل اصلی این دشمنی‌ها اصل وجودی انقلاب اسلامی است. مشکل و مشغله اصلی که ۴۲ سال است ذهن و فکر و توجه سردمداران تمدن سرمایه‌داری را به خود مشغول داشته و خواب خوش را برآنها حرام کرده است اصل برپایی و بعد تثبیت و تداوم خروشان انقلاب اسلامی است.
۴- در‌باره جنگ اقتصادی و تحریم‌های غیر انسانی و وحشیانه شیطان بزرگ و همپالکی‌های اروپایی‌اش هم داستان باید همین باشد. یک بار دیگر حرف‌های خانم هیلی را مرور کنیم. او می‌گوید می‌خواستیم اقتصاد ایران را تضعیف کنیم میان مردم و مسئولان چنان جدایی و اختلافی ایجاد کنیم تا مردم ناراضی و عاصی از فشار اقتصادی تنها راه پیش روی خود را در صف‌کشی علنی علیه نظامی که خود برپاکرده ببینند و به خیابان‌ها بریزند و... دشمن شاد شوند. البته در اینجا هم از آنجا که دشمن، ایران و مردم ایران و فرهنگ و اعتقادات و جامعه‌شناسی و... آن را نمی‌دانند به نتیجه مطلوب نرسیده‌اند. اما باید سخت مراقب و هشیار بود که از «درون» افراد یا باندها و جریاناتی خواسته و یا ناخواسته در زمین دشمن، و مطابق میل و آرزوی او علیه مردم و انقلاب اسلامی بازی نکنند. چرا که همانطور که با رجوع به تاریخ ‌اشاره شد تا جامعه‌ای از درون قرص و محکم باشد محال است دشمن خارجی بتواند به اهداف خود برسد.
۵- بر خلاف آنها که دل در گرو غرب دارند و در ضمن ادای روشنفکر بودن و واقعگرایی و امروزی بودن را درمی‌آورند و در پرونده و سابقه تاریخی آنها جز اهانت و تحقیر این ملک و ملت و احساس حقارت در برابر غرب و بدتر از همه خیانت و تحمیل قراردادهای ننگین وطن فروشانه ثبت نشده، مردم ایران، دست دشمن را خوانده‌اند. با رجوع به سابقه و گذشته نه چندان‌دور، نیت‌ها و انگیزه‌های آنها را می‌شناسند. و این شناخت دلیل اصلی صبر و استقامت آنها در برابر انواع خباثت‌ها و شرارت‌های دشمن است. عامل نومید کردن دشمنی است که به قول خانم هیلی منتظر است تا فشار اقتصادی و تنگناهای معیشتی آنها را از پای درآورد، آن چنانکه، بنا بر خواست دشمن رفتار کند.در قبال چنین مردم و دشمنانی وظیفه مسئولان و کسانی که امور جامعه و مملکت را اینجا و آنجا برعهده‌دارند، خیلی روشن است. آنها هم باید مثل این مردم دشمن زخم خورده را بشناسند و باور کنند این دشمن وجود یک ایران مستقل، آزاده و عزتمدار را خار چشم خود می‌داند و هرگز نمی‌تواند آن را تحمل کند، بنابراین باید از او کاملا قطع امید کنند. درعوض باید عملا- نه فقط در حرف و سخن -قدرشناس این مردم فهیم و آگاه باشند و تحمل و صبر آگاهانه و استقامت مومنانه آنها را با خدمتگزاری خالصانه و تلاش بی‌امان و جهادی برای خنثی کردن تحریم‌ها و... پاسخ دهند. دشمنان را باید مثل عرصه نظامی در تهاجم اقتصادی هم نومید کرد. همان طور که بعد از شروع جنگ تحمیلی با تکیه بر توان و دانش داخلی حرکت انقلابی و سازنده به سوی خودکفایی نظامی را آغاز کردیم تا آنجا که امروز دشمن از توان نظامی و تسلیحات موشکی ایران سخت به هراس افتاده است، و این باره اعتراف هم می‌کند، باید باور کنیم دشمن یک جنگ اقتصادی تمام عیار را با ما شروع کرده است. او به زعم خود» پاشنه آشیل» را پیدا کرده و به هیچ قیمت آن را رها نمی‌کند وبه طور وحشیانه هم ادامه می‌دهد، و در این جنگ اقتصادی هم جز بر پای خود ایستادن و تکیه به داشته‌های بکر و خدادادی و امکانات سرشار طبیعی و جغرافیایی و همچنین انسانی و معنوی و... راهی برای خنثی و درهم شکستن تهاجم دشمن و رسوا کردن او وجود ندارد.
۶- غفلت از درون، دست روی دست گذاشتن و چشم امید به دشمنان خونی این ملک وملت داشتن، خواه و ناخواه به رهابودگی اقتصاد، فقدان نظارت، جولان دلالیسم افسارگسیخته، گرانی، سختی معیشت مردم خاصه طبقاتی که در همه میادین نفسگیر و مردافکن ‌در دفاع از انقلاب و نظام با خلوص تمام سینه سپر کرده و عزیزان خود را روانه قربانگاه کرده‌اند، دست درازی به بیت‌المال و ولنگاری مالی، وادادگی و بالاخره همکاری پنهان و غیرعلنی بعضی کسانی که به غلط ردای مسئولیت به تن کرده با منفعت پرستان و حرام خواران و... منجر می‌شود و اینها آفاتی است که از درون چون موریانه عمل می‌کند و دقیقا چیزی است که دشمن می‌خواهد و به دنبال آن است. یکی از اصلی‌ترین علل ایجاد‌کننده این آفات هم فساد برخی از کارگزاران و فامیل بازی و عدم رعایت ملاک‌های مدیریتی مثل شایسته‌سالاری و رواداشتن تبعیض و... است که پایه‌های اجتماع را سست و میان مردم بدبینی وتفرقه و نفرت پراکنی می‌کند... و در نهایت مانع از وحدت و همدلی مردم (که بزرگ‌ترین عامل پیروزی انقلاب و تداوم آن تا به امروز بوده) و سلامت جامعه و حرکت بالنده و پرنشاط کشور به سوی «تحول» و «قوی شدن» و «پیشرفت» می‌شود؛ این همه تاکید اکید و توصیه مکرر و هشدار گونه بزرگان دین در رعایت حق الناس و محافظت از بیت‌المال از همین روست. این علی(ع) است که می‌فرماید «انصف الله و انصف الناس و من خاصه اهلک و من لک فیه هوی من رعیتک»(نهج‌البلاغه نامه ۵۳) تفسیر این سخن در کلام رهبری چنین است «در‌باره خودت، در‌باره دوستان و خویشاوندان و رفقای خودت؛ رعایت انصاف را در قبال مردم و خدا بکن؛ یعنی اختصاص و امتیاز به آنها نده؛ یعنی همین چیزی که دوستان عزیز فرنگی مآب ما به آن « رانت خواری» می‌گویند... «این کارها نتایج و پیامدهای منفی دارد» این کار جزو کارهای ضد مردم سالاری است... باید با این فسادها مبارزه شود. برادران و خواهران عزیز! تا این فسادها در مجموعه کارگزاران کشور وجود داشته باشد، توانایی کار وجود نخواهد داشت و پیشرفت امکان ندارد؛ هرکار هم بکنید امکان نخواهد داشت...»

 

🔻روزنامه اطلاعات
📍اندرز و ادب
✍️سیدمسعود رضوی

در واپسین روزهای بهمن ماه، برخلاف سال‌های گذشته، بارندگی اندکی را شاهد بوده‌ایم و هوا نیز کماکان در تهران و بیشتر شهرها و استان‌های کشورمان گرم و‌ آفتابی است. بیماری کرونا نیز شاید به دلیل برخی ناهماهنگی در سیاست‌گذاری و اجرا یا سستی آموزش‌ها و قواعدی که برای فاصله‌گذاری اجتماعی ضرورت دارد، وارد موج چهارم می‌شود. در حالی که بسیاری از کشورهای دیگر مشغول مهار موج سوم و انجام پروژه‌های بزرگ واکسیناسیون هستند، در کشور ما از موج چهارم در اسفند و حتی موج پنجم پس از سفرها و تعطیلات نوروزی سخن گفته می‌شود!
پشتوانه‌‌های زندگی در کشور ما، عمدتاً مرهون برنامه‌ریزی و امکانات دولت‌ها بوده و هنوز هم حکومت است که با سرمایه‌گذاری و تصمیم‌گیری، افقی برای جامعه تعیین و سپس قوانین مربوطه را نیز به صورت امر و نهی به نهادهای مربوطه و مردم ابلاغ می‌کند. مشارکت مردم به اموری نمایشی تقلیل یافته و کرونازدگی و محدودیت تجمعات هم سبب شده است تا مراسم نمادین و با اهمیتی مانند راهپیمایی روز ۲۲ بهمن ماه و گرد‌همایی‌های دهه فجر، فرصتی برای ضربه‌زدن به رقیبان سیاسی قلمداد شود و عده‌ای موتورسوار در خیابان‌ها جولان دهند و به رئیس‌جمهوری منتخب ملت توهین کنند. مرگ بر این و آن گفتن، بدون تعیین حد و رسم تربیتی یا اعتبار اخلاقی، انگار دیگر به امری عادی بدل شده و هر کس اندک نفوذ و قدرتی داشته باشد، قادر است عده‌ای از افراد هیجان‌زده و فاقد بینش و درک سیاسی را گرد خود جمع کند و آشفتگی و شایبه‌ای در صحنه سیاسی و اجتماعی به وجود آورد. پرسش این نیست که رقابت سیاسی به این شکل درست است یا نادرست، یا اینکه هزینه‌های آن را چه کسانی می‌پردازند یا قرار است بپردازند؟ بلکه باید روشن کنیم که تا چه زمانی قرار است اقلیت‌های فاقد وجاهت و مبری از قاعده و قانون، مطابق منافع و گرایشات افرادی خاص میانداری کنند و به مبتذل‌ترین شکل‌ها و بدترین الفاظ، رقبای خود را مورد تهدید و تهاجم قرار دهند؟ این نمایش‌‌های ناشیانه، دیگر به غیر از چند نفر تماشاچی و آمر و بازیگردان ورشکسته را نمی‌تواند تحت تأثیر قرار دهد. سالهاست که مردم با آراء و انتقادات خود، با کنش‌های ملایم و متین همراه با نقدهای منطقی و مستدل، این جریانات را نمی‌پسندند و ناخرسندی خود را ابراز می‌کنند، اما تنها نارضایتی عمومی نیست، بلکه هزینه‌های اجتماعی و تحقیر نظم اجتماعی و اراده و روان جامعه نیز هدف آسیب‌های این جماعت و این رفتارهاست. بارها خسارات اقتصادی به کشور وارد و سرمایه آرامش و امنیت عمومی خدشه‌‌دار شده است. گاهی در سطح بین‌المللی آسیب دیده‌ایم و ناچار به کنش‌های انفعالی و پاسخگویی و اعاده خسارات بوده‌ایم. سوزاندن روح‌القوانین و آتش‌زدن به آرامش و نظم ذاتی مردمی مانند ملت ایران، واقعاً کاری شریرانه و ناپسند است.

روی سخن در این یادداشت با کسانی است که صحنه‌آرایی و بازیگردانی این قضایا و کنش‌ها را بر عهده دارند، زیرا بدون اشاره و حمایت این برادران بزرگتر، محال است جرأت چنین کارها و اهانت‌هایی پیدا شود. در شرایطی که مردم ایران سال‌های بسیار دشوار و فشارهای طاقت‌فرسایی را صبورانه پشت سر گذاشته‌اند، روا نیست که عده‌ای به گمان خو‌شه‌چینی در انتخابات و دولت آینده یا سوزاندن خرمن دولت رقیب که در رأس کار است، هر کار ناصوابی را مجاز بدانند. فراموش نکنید که قبلاً همین سناریوها، از خیابان‌های شهرهای مقدس و گرامی کلید زده شد، اما سرنخ‌ها به دست معاندانی افتاد که نه فقط دولت حسن روحانی و وزرای او را برنمی‌تافتند، بلکه کل نظام را هدف تیر ملامت و اتهام و بدگویی قرار دادند.

اندرز گران و سنگینی نیست اگر بخواهیم به دولت کنونی اجازه دهند در واپسین ماه‌های حضور خود، حداکثر بهره‌وری را برای اقتصاد و سیاست کشور به چنگ آورد. نگذارید دولت کنونی آمریکا و متحدان و مستعمرات منطقه‌ای آن، دوباره به نرخ علایق رژیم صهیونیستی، چیدمانی ضد ایرانی را به جهان و منطقه تحمیل کنند. اروپاییان از برکناری ترامپ و بر آمدن دولت جو بایدن خرسندند و اگر قبلاً منفعل بوده‌اند، اینک فعالانه به کمک دولت تازه آمریکا خواهند شتافت، اما رقبای منطقه‌ای ما، از عربستان تا پاکستان و ترکیه و حتی دولت باکو هم در حال بهره‌گرفتن از چرخش‌ها و تحولات تازه در معادلات بین‌المللی هستند. با این رفتارهای زشت و ناپسند، دولت و مردم را بیش از این درگیر خسارت و از دست دادن این ماه‌های سرنوشت‌ساز و ایام طلایی نکنید. اگر دولت روحانی سودی نبرد، شما و دیگر رقبا هم بهره‌ای نخواهید داشت. تنها حسرتی بر دل مردم و فرصتی از دست رفته در دل تاریخ در خاطره‌ها باقی خواهد ماند.


🔻روزنامه اعتماد
📍اتحاد شکننده
✍️عباس عبدی

ابتدا خیلی صریح و آشکار بگویم که نه ضد چین هستم و نه ضد روسیه. برعکس معتقدم که باید با همه کشورها به ویژه این دو کشور روابط متعادل و نزدیک و حتی راهبردی داشت. هر دو کشور مهم هستند، هر کدام از منظری خاص. هیچ کشوری نباید خود را از داشتن روابط سازنده و به نفع منافع ملی کشورش با دیگر کشورها محروم کند. ولی با این حال باید روشن کنیم که روابط ما با دیگران بر چه اساس و مبنایی است؟
اخیرا یکی از روزنامه‌های اصولگرا در سرمقاله خود به تحلیل روابط ایران و روسیه اشاره کرده بود و وجود «دشمن مشترک» را مبنای روابط راهبردی میان دو کشور دانسته است. یادداشت حاضر در مقام نقد و رد این نگاه است. البته روشن است که دشمن مشترک تاثیر مهمی بر روابط میان دو فرد یا دو کشور دارد. تبعیت از قاعده منطقی دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من است، موجب می‌شود که کشورهای دارای دشمن مشترک با یکدیگر روابط نزدیکی برقرار کنند. ولی تجربه و منطق به ما می‌گوید که اتحاد کشورها و حتی اتحاد افراد با یکدیگر بر اساس دشمن مشترک، پایداری چندانی ندارد و نباید بر اساس دشمن مشترک به دیگران اتکا کرد به ویژه هنگامی که آن قدرت‌های دیگر خیلی قوی‌تر از شما باشند. شاید در دوران نظام دو قطبی چنین چیزی تا حدی معنادار بود ولی اکنون هیچ اعتباری ندارد. دشمنان مشترک می‌توانند به یکدیگر امتیاز دهند و حساب طرف سوم را برسند. حتی امتیازات کوچک و متوسطی می‌تواند رد و بدل شود و کشور سوم وجه‌المصالحه دو قدرت دیگر شود. یکی از نمونه‌های مشهور آن پیمان دوستی میان آلمان هیتلری و شوروی است که اتحاد جماهیر شوروی با تصور اینکه هیتلر علیه اروپای غربی و امریکاست با هیتلر پیمان بست، ولی طولی نکشید که هیتلر پس از راحت شدن خیالش از جبهه شرق به سوی غرب حمله کرد و پس از آنکه از اشغال پاریس فارغ شد، راه فتح مسکو را پیش گرفت. روسیه سپس در مواجهه و جنگ با هیتلر به بریتانیا و امریکا نزدیک شد ولی چون قدرت برتر در جنگ بود از این اتحاد خطری متوجه آن کشور نشد در حالی که اگر این قدرت را نداشت به ‌طور قطع امریکا و بریتانیا و اروپای غربی پس از هیتلر متوجه استالین می‌شدند. اتحاد براساس دشمن مشترک راهبردی نیست بلکه تاکتیکی است و اگر راهبردی باشد، استقلال سیاست خارجی را از میان می‌برد. ضمن اینکه اساس این سیاست بر برجسته کردن دشمنی و ستیز در سیاست خارجی است. البته همان طور که گفته شد، دشمن مشترک زمینه تقویت روابط را فراهم می‌کند ولی روابط راهبردی باید مبتنی بر تعریف منافع مشترک باشد. منافع مشترکی که محصول صلح و آرامش در روابط طرفین است. منافعی که عمق پیدا می‌کند و کشورهای ثالث نمی‌توانند چندان اختلالی در آن ایجاد کنند. از این رو منافع مشترک نه فقط زمینه بلکه محصول توسعه روابط دو کشور است و نگاه مثبت را میان دو حکومت و ملت ایجاد خواهد کرد و قوام و توسعه آن محصول اراده رهبران و مردم دو کشور است. روابط راهبردی مبتنی بر منافع از یک‌سو تاروپودهایی را میان دو کشور ایجاد می‌کند که به این سادگی‌ها از میان رفتنی نیست. بسیاری از مردم دو کشور درگیر تامین این منافع می‌شوند و در صورت بروز تنش در روابط میان طرفین، زیان می‌بینند. همچنین روابط انسانی و فرهنگی دو طرف را عمق می‌بخشد و از بدبینی‌های مرسوم می‌کاهد به عبارت دیگر ملت‌ها را به یکدیگر همبسته‌تر می‌کند. بنابراین خیلی خلاصه باید گفت اگر روابط راهبردی میان دو کشور را بر مبنای منافع مشترک تعریف نکنیم و فقط بر اساس دشمن مشترک ایجاد کنیم این روابط نه تنها ناپایدار می‌شود بلکه کم‌عمق نیز خواهد بود ضمن اینکه استقلال در تصمیم‌گیری را مخدوش می‌کند.


🔻روزنامه شرق
📍‌افسانه شرق غیرایدئولوژیک
✍️بهزاد احمدی

ایدئولوژی متشکل از «ایده» و «لوژی» به معنای علم مطالعه ایده‌‏هاست. از قرن نوزدهم به بعد ایدئولوژی به معنای مجموعه باورها، اندیشه‏‌ها و ارزش‏‌های ناظر بر رفتار اجتماعی و سیاسی، شکل معنایی امروزین خود را یافت و قرن بیستم یا قرن ایدئولوژی‌های بزرگ شاهد حرکت‏‌های ایدئولوژیکی بود که مدعی پیشرفت و سعادت بشر بودند؛ اما مسئولیت بخش عظیمی از بدبختی‌های این قرن را بر‌عهده گرفتند. این ایدئولوژی‌ها به رژیم‌های سیاسی وقت هویتی ایدئال بخشیدند که منعکس‌کننده کیفیت‌ها و خصلت‌های هر‌یک از ملت‌ها و منبع الهام آنها بودند؛ اما با ورود به قرن ۲۱ و به دنبال فروپاشی کمونیسم، ایده پایان تاریخ فوکویاما تحقق‌یافته به نظر می‌رسید و برخی در غرب و شرق، از هلال طلایی لیبرال‌دموکراسی سخن به میان آوردند. ایده شرق غیرایدئولوژیک قبل از اینکه در یکی از روزنامه‌های داخلی مطرح شود، برخاسته از همین نگاه پایان تاریخ فوکویامایی است؛ اما چرا این ایده مدت‌ها بعد از طرح اولیه آن، در داخل کشور بازتاب یافته است؟ به دنبال اظهارات آذری‌جهرمی، سیاست‌مدار جوان این روزها، درباره ضرورت دل‌نبستن به شرق و پیگیری اصل نه شرقی و نه غربی؛ ادعایی مبنی بر غیرایدئولوژیک‌بودن شرق در مقاله منتشره در روزنامه جوان با عنوان تأمل‌برانگیز «آذری هم اندازه خود را نشان داد» مطرح شد؛ ادعایی که توسط روزنامه‌های همفکر و برخی نمایندگان مجلس، با استفاده از کلیدواژه شرق ایدئولوژیک یا جغرافیایی، بارها مورد استفاده قرار گرفت.

مقاله منتشر شده با این ادعا که روسیه دیگر سلطه‌طلب و ایدئولوژیک نیست؛ ضمن تأکید بر بی‌تجربگی وزیر (کنایه به جوانی او از طرف روزنامه‌ای که خود عنوان جوان را یدک می‌کشد) او را به بی‌اطلاعی از «کلام امام حتی در سطح یک فعال سیاسی تازه‌کار» متهم کرد و این صحبت‌ها را نشانه بی‌تجربگی او دانست. مقاله روزنامه جوان هرچند واکنشی سیاست‌زده به یک سخنرانی بود؛ اما پرسش‌های مهمی را درباره چیستی مفهوم شرق غیرایدئولوژیک و همچنین فهم محافل نزدیک به تصمیم‌سازی از استقلال در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، پیش‌روی نخبگان سیاسی و علمی کشور قرار داد. آیا واقعا شرق ایدئولوژیک وجود خارجی ندارد و ما تنها با شرق جغرافیایی روبه‌رو هستیم؟ و آیا اصولا در قرن ۲۱ که ابزارهای بسیج عمومی بیشتر و تکامل‌یافته‌تر از هر زمان دیگری است، می‌توان جغرافیایی را یافت که فاقد ایدئولوژی باشد؟
از شرق ایدئولوژیک به شرق غیرایدئولوژیک؟!
ایدئولوژی دارای دو بخش اصلی است: یکی، کار و فعالیت ذهنی کارگزار و دیگری، عمل و رفتار او. از این منظر اگر ایدئولوژی در قرن ۲۰ هر دو عنصر سازنده را به شکل پررنگ داشت و همان‌طور که گفته شد، ابزاری برای خاصگی ملت‌ها بود در قرن ۲۱ ایدئولوژی بیشتر متمرکز بر ویژگی دوم و ابزاربودگی برای رسیدن به قدرت و نفوذ است. از‌این‌رو ایدئولوژی‌های قرن ۲۱ در سطح بین‌الملل با وجود خاستگاه‌های مختلف همه یک هدف را دنبال می‌کنند که نشئت‌گرفته از ادبیات سرمایه‌داری است. برخلاف ادعای مطرح‌شده در روزنامه جوان، شرق و به‌خصوص چین در کاپیتالیسم گوی سبقت را از آمریکا و اروپا ربوده است. اگر روزگاری سرمایه‌داری بازار آمریکایی (Market Capitalism) حرف اول را می‌زد و به دنبال آن سرمایه‌داری رفاهی اروپایی (Welfare Capitalism) خودنمایی می‌کرد، امروز ما با سرمایه‌داری رفاقتی روسیه (Predatory Capitalism) و سرمایه‌داری سوسیالیستی چین (Socialist Capitalism) مواجه هستیم. در‌این‌بین سوسیالیسم بازارمحور چین با تکیه بر سرمایه‌داری دولتی در حال تسخیر دنیا و ارائه خود به‌عنوان الگویی موفق از حکمرانی است که جنبه‌های متعددی از آن ازجمله در حکمرانی سایبری در بین دولتمردان کشور ما نیز طرفداران زیادی دارد. بدون‌شک امروزه چین شاگرد اول آموزه‌های هژمونی گرامشی از یک‌ سو و تبدیل آموزه‌های قدرت نرم جوزف نای به قدرت هوشمند از سوی دیگر برای نیل به قدرت است؛ بنابراین همه این کشورها در بسترِ نظم سرمایه‌دارانه لیبرال عمل می‌کنند و الزامات آن، از‌جمله تبعیت از تحریم‌های ظالمانه علیه ایران را نیز پذیرفته‌اند. هر دو کشور روسیه و چین علاوه بر ایدئولوژی‌های اقتصادی مذکور، در سیاست‌های خارجی و امنیت بین‌المللی خود نیز از ایدئولوژی‌های سلطه‌جویانه‌ای پیروی می‌کنند که به یُمن اقتدار و استقلال کشور تا به امروز متوجه ما نشده است. روسیه بعد از ناکامی ایدئولوژیک دوره یلتسین با تمسک به آموزه‌های کلیسای ارتدوکس خود را رم سوم و مرکز تمدن اوراسیایی می‌داند. بازسازی هویتی اوراسیایی روسیه با درآمیختن با ویژگی‌های فردی پوتین به ایجاد مکتبی در این کشور انجامیده که تحت عنوان پوتینیسم شناخته می‌شود. این هویت ایدئولوژیک به دنبال احیای عظمت روسیه و تضمین سلطه آن بر مناطق پیرامونی درست بر‌اساس دوران شوروی و حتی روسیه تزاری و پیگیری ایده نفوذ کلاسیک (بر مبنای کشورگشایی) از سوی این کشور است؛ وگرنه مسکو این همه در منازعات قفقاز، کریمه و شامات هزینه نمی‌کرد. یا دولت چین هرچند برچسب کمونیستی را حمل می‌کند؛ اما در دو دهه اخیر بازهای چینی صاحب قدرت، نوعی ملی‌گرایی تهاجمی را با آموزه‌های کنفسیوسی، عقلانی و بازتولید کرده‌اند که به‌خوبی خود را در نحوه رفتار چین در هنگ‌کنگ، سنگاپور، دریای چین جنوبی، سیاست‌های تجاری تهاجمی برای تصاحب بازارهای کشورهای کمتر توسعه‌یافته در آفریقا، آسیای میانه و اروپای شرقی و تعامل دولت این کشور با اویغورهای مسلمان نشان می‌دهد.
در این زمینه توجه به مفهوم «نفوذ فریبنده» در سیاست خارجی چین و جست‌وجوی منابع قدرت و نفوذ توسط این کشور در قالب طرح‌هایی مانند یک جاده، یک کمربند با هدف تسلط بر زیر‌ساخت‌ها، جاده ابریشم دیجیتال با هدف تسلط بر جریان داده و ساخت چین ۲۰۲۵ با هدف تسلط بر فناوری‌های لبه، تأییدکننده این مدعاست. بنابراین از میان سه برچسب ایدئولوژیکی، کمونیستی و نفوذ (سلطه)‌طلبی، ممکن است تنها شرق کمونیست دیگر وجود خارجی نداشته باشد؛ ولی شرق سلطه‌طلب ایدئولوژیک (چه در قالب نفوذ به معنای کلاسیک و چه در شکل فریبنده آن) نه‌تنها وجود دارد؛ بلکه در سال‌های اخیر، فعال‌تر نیز شده است. از‌این‌رو برخلاف ادعای نویسنده مقاله روزنامه جوان نباید با نگاهی ساده‌انگارانه فرض کرد که دو قدرت اوراسیایی به دنبال سلطه نیستند که اگر چنین نمی‌بود، ابتکار یک پهنه یک راه که نوعی طرح مارشال چینی به شمار می‌آید، در کار نبود و عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اوراسیایی با اما‌و‌اگرهای فراوان مواجه نمی‌شد. بر‌اساس آنچه به اختصار اشاره شد، می‌توان ادعا کرد قرن ۲۱ به مراتب بیشتر از قرن ۲۰ ایدئولوژیک و محل نزاع ایدئولوژی‌ها خواهد بود؛ هرچند این نزاع شاید شکل قرن بیستمی نداشته باشد و بیشتر در قالب نزاع بین سرمایه‌داری خوب و بد متبلور شود. مراد از این استدلال کاستن از اهمیت شرق برای جمهوری اسلامی ایران یا شرق‌هراسی برای فراموشی غرب‌هراسی یا آمریکاهراسی نیست؛ بلکه مراد شناخت واقعی شرق و غورکردن در مفهوم استقلال به‌عنوان یکی از مبانی بنیادین انقلاب اسلامی است. در این زمینه باید توجه کرد که نگاه تقلیل‌گرایانه به مفهوم استقلال و تعریف محدود از آن در قالب صرفا استقلال ایدئولوژیکی، آسیب‌زا است؛ به‌ویژه اینکه این تعریف از استقلال ایدئولوژیکی نیز بر مبنای فهمی منسوخ از ایدئولوژی صورت گرفته است؛ فهمی که ایدئولوژی را در قالب کهنه آن، به‌عنوان یک جهان‌بینی انتزاعی و نه در شمایل جدید آن به‌عنوان راهنمای عمل کشورها به منظور جست‌وجوی حوزه‌های نفوذ، درک می‌کند. رابطه با شرق در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همواره حائز اهمیت فوق‌العاده بوده است. در این زمینه، دو گروه را می‌توان از یکدیگر متمایز کرد: گروهی که از رابطه با شرق برای متوازن‌سازی سیاست خارجی به‌ویژه در قبال غرب و براساس اصل نه شرقی نه غربی و تأمین منافع ملی استفاده می‌کنند و تبلور نگاه خردمندانه آنها را می‌توان در قرارداد ۲۵‌ساله همکاری ایران و چین دید. این گروه و حامیان آنها را می‌توان حامیان نگاه متوازن به شرق نامید که معتقدند جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان قدرتی منطقه‌ای و بر‌اساس ویژگی‌های ساختاری‌اش نیازمند نگاه توأمان به شرق و غرب است و به دوران شکوفایی روابط با شرق در برهه خوب روابط با غرب به‌عنوان مدعای استدلال خود اشاره می‌کنند. گروه دومی نیز وجود دارد که براساس اصل دشمنِ دشمنِ من دوستِ من است، رابطه با شرق را بیشتر از منظر دشمنی با آمریکا می‌نگرد؛ پس صرفا بر شرق متمرکز است و دوستی با شرق را در نفی غرب تعریف می‌کند. باید توجه کرد که نگاه صرفا به شرق یا صرفا به غرب در تاریخ ایران سابقه طولانی و البته ناگواری دارد. در اینجا فرصت آن نیست که یادآوری شود چنین تکیه‌کردن‌هایی از زمان قاجار چگونه کشور را بازیچه قدرت‌هایی نظیر روسیه و انگلیس غیرایدئولوژیک آن زمان کرده بود. بنابراین اگر استقلال را به معنای قرار‌نگرفتن راهنمای عمل و منافع ملی کشور، ذیل اولویت‌های دیگران تعریف کنیم، ایده نه شرقی نه غربی به‌عنوان ایده‌ای انقلابی و ایدئولوژیک، از قضا ایده‌ای بسیار غیرایدئولوژیک و مبتنی بر اصول سیاست واقع‌گرایانه (Real Politik) است؛ ایده‌ای که نه‌تنها تاریخ انقضا ندارد؛ بلکه تعقیب آن، مستلزم پیگیری راهبرد متوازن در قبال شرق و غرب است؛ راهبردی که از اعطای وضعیت انحصارگونه به هر‌یک از طرف‌ها، پرهیز دارد؛ انحصاری که مبتنی بر تکیه نادرست به افسانه شرق غیرایدئولوژیک است. در تلاش برای مقابله با نظام تک‌قطبی، می‌توان از ظرفیت‌های ناهمسو با آن به گونه‌ای سود جست که استقلال کشور در محیط بین‌المللی را مخدوش نسازد و رفتار بین‌المللی کشور را مشروط نگرداند. به این شکل، این ظرفیت‌ها مفر یا منفذ نیستند که به سوی آنها بگریزیم یا به‌ صورت مأمن بین‌المللی ما درآیند؛ بلکه می‌توانند به‌عنوان محملی برای کنشگری مستقلانه ما در عرصه بین‌المللی به کار آیند. اینجاست که باید گفت صحبت‌های آذری‌جهرمی جوان نه‌تنها نشانه عدم فهم او از کلام امام (ره) نبوده؛ بلکه بر فهم دقیق او از شرق ایدئولوژیک معاصر و تحولات کنونی نظام بین‌المللی دلالت دارد؛ امری که نویسنده روزنامه جوان یا از تغافل یا از ناآگاهی از فهم آن عاجز بوده و به افسانه شرق غیرایدئولوژیک تن داده است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍معمای تغییر مسیر مسکن
✍️فخرالدین زاوه

شاخص بهای مسکن تهران در دی‌ماه بیش از ۸ درصد رشد کرد. چرایی تحقق این رشد ماهانه، پس از انتظار اغلب صاحب‌نظران درخصوص توقف جهش، سوالی است که ذهن فعالان، پژوهشگران و تصمیم‌گیرندگان را به خود معطوف کرده است.

مرکز آمار با انتشار شاخص بهای مسکن تهران برای دومین ماه پیاپی، نشان داد در دی‌ماه ۱۳۹۹ بهای مسکن بیش از ۸ درصد رشد یافته است. چرایی تحقق این رشد، پس از انتظار اغلب صاحب‌نظران درخصوص توقف روند روبه‌رشد بهای مسکن، سوالی است که ذهن فعالان، پژوهشگران و تصمیم‌گیرندگان را به خود معطوف کرده، به‌ویژه آنکه این رشد در پی افت ۵/ ۸درصدی بهای مسکن در ماه قبل از آن (آذرماه) رخ داده است. در این مقاله کوتاه سعی در واکاوی این پدیده و گمانه‌زنی درخصوص یکی از علل احتمالی این پدیده داریم.

چرا فرود و فراز اخیر بهای مسکن پرسش‌برانگیز است؟
پیش از پرداختن به این سوال باید اشاره کرد تا پیش از تولید و انتشار عمومی شاخص بهای مسکن، اطلاعات و شناخت اغلب فعالان و علاقه‌مندان به بازار مسکن عمدتا محدود به رفتار میانگین بهای معاملاتی (یک مترمربع) مسکن بود که شاخص مناسبی برای بررسی تغییر و تحولات بهای مسکن نیست، زیرا به ترکیب معاملات حساس است. به‌طور مثال چنانچه بهای مسکن در دو دوره متوالی کاملا بدون تغییر بماند. اما تنها سهم معاملات واحدهای لوکس در معاملات افزایش یابد، میانگین بهای معاملات افزایش می‌یابد؛ بنابراین محاسبه و انتشار شاخص بهای مسکن یکی از اقدامات نهادی بسیار مهم برای پایش بازار مسکن به‌شمار می‌رود. خوشبختانه پس از مدت‌ها انتظار از دی‌ماه امسال مرجعی رسمی این شاخص را محاسبه و ان‌شاءالله به‌طور منظم منتشر می‌کند.

در حال‌حاضر داده‌های شاخص بهای مسکن از سال ۱۳۹۶ به بعد محاسبه و منتشر شده است، بنابراین بازه زمانی شاخص، شامل دوره جهش اخیر بهای مسکن به‌علاوه مدت کوتاهی پیش و پس از آن می‌شود. به‌طور خاص در دوره موجود، به‌جز در آذر ۱۳۹۹، شاخص بهای مسکن هیچ‌گاه ارقام منفی شدیدی را تجربه نکرده است.

از منظر تئوری نیز هرچند امکان محاسبه شاخص تا حدود سال ۱۳۹۰ امکان‌پذیر است، اما با توجه به محدودیت داده‌های مبنای محاسبات، بازسازی این شاخص برای دوره‌های پیش از آن، دشوار می‌نماید. بنابراین به‌نظر می‌رسد همچنان برای فهم رفتار بلندمدت قیمت در بازار مسکن ناگزیر از به‌کار بردن میانگین قیمت‌های معاملاتی هستیم.‌ بررسی میانگین قیمت‌های معاملاتی نشان‌دهنده دوره‌های بلندمدت ثبات نسبی قیمت اسمی و دوره‌های کوتاه‌تر رشد سریع قیمت در بازار مسکن است که به رفتار (شبه)پلکانی قیمت شناخته می‌شود. براین اساس دوره‌های کاهش قیمت اسمی به‌ندرت مشاهده می‌شوند و میزان کاهش قیمت در آن دوره‌های معدود نیز قابل مقایسه با مقدار کاهش قیمت در آذر ۱۳۹۹ نیست. به‌علاوه در دوره‌های گذشته پس از رسیدن به پیک قیمتی رشدهای ماهانه حدود ۸ درصد مشاهده نمی‌شود.

شرایط عمومی بازار مسکن
مقایسه روند بلندمدت میانگین قیمت‌های معاملاتی مسکن با شاخص بهای کالا و خدمات (قیمت‌ها در بازار کلیه کالاها) نشان‌دهنده آن است که در بلندمدت (به‌ویژه در صورتی‌که جهش شدید بهای مسکن در سال ۱۳۹۹ را درنظر نگیریم) بهای مسکن نیز رفتاری همچون سایر بازار کالاها و خدمات دارد و رشد نقدینگی و حجم پول عامل اصلی افزایش بهای مسکن در بلندمدت به‌شمار می‌رود.

ضعف مزمن تقاضا،‌ ‌ناشی از رشدهای اقتصادی نامناسب، یکی دیگر از خصوصیات مهم بازار مسکن در بیش از یک‌دهه اخیر است،‌ شاهد این مدعا کاهش درآمد واقعی متوسط‌ خانوارهای ایرانی از سال ۱۳۸۶ است. ترکیب کاهش قدرت خرید با افزایش شدید بهای کالای گران‌قیمت مسکن و همچنین ضعف بازار مالی مسکن در فراهم کردن تسهیلات خرید برای خانوارها، منجر به خروج بخش اعظم تقاضای مصرفی از بازار شده که خود را در کاهش شدید سطح معاملات‌ در سال‌های اخیر نسبت به سال‌های دهه هشتاد یا ابتدای دهه نود نشان می‌دهد.

با خروج ناگزیر تقاضای مصرفی، سهم سرمایه‌گذاران و سوداگران در معاملات افزایش می‌یابد و خصلت دارایی‌بودن مسکن بیش از پیش در بازار جلوه می‌کند. به‌طور خاص با افزایش ریسک‌های غیراقتصادی از نیمه دوم ۱۳۹۸ و به‌ویژه از ابتدای ۱۳۹۰، سرمایه‌گذاران بخشی از نقدینگی خود را به دلایلی همچون بازنگری پرتفوی ثروت، انتظار تورم‌های شدید و حفظ ارزش پول وارد بازار مسکن کردند. گواه ضمنی این پدیده افزایش‌ قیمت‌های شدید بازار مسکن در نیمه نخست امسال به‌رغم ضعف تقاضای مصرفی و غلبه جنبه دارایی مسکن بر جنبه مصرفی آن در معاملات بود. گواه ضمنی این ادعا،علاوه بر رشد شدید قیمت، هم‌حرکتی بی‌سابقه بهای مسکن و دلار (بازاری به‌شدت نقدشونده و متلاطم) در هشت‌ماه نخست امسال است. بر این اساس عمده فعالان بازار را در این دوران سرمایه‌گذاران و سفته‌بازانی تشکیل می‌دهند که برای حفظ ارزش پول یا به امید کسب سود وارد این بازار شده‌اند. به‌طور خاص آن دسته از فعالان که زودتر (یا حتی در میانه جهش قیمتی اخیر) وارد بازار شده‌‌اند سودهای مناسبی کسب کرده‌اند، البته برای تحقق این سودها غالبا باید دارایی به فروش رسانده‌شود.

با کاهش‌ ریسک‌های غیراقتصادی در هفته‌های اخیر،‌ ‌قیمت‌های‌ کنونی‌ که سازگاری چندانی با قدرت خرید عمومی جامعه ندارند، حبابی‌می‌نماید و محتمل‌ترین چشم‌انداز برای مسکن کاهش قیمت واقعی به‌نظر می‌رسد.

جهش گربه مرده در بازار مسکن؟
با توجه به در دسترس‌نبودن پژوهش‌های دقیق و در شرایطی که چندین ماه است دسترسی عمومی به داده‌های خام معاملات مسکن -که مبنای محاسبه شاخص بهای مسکن است- محدود شده است، ناگزیر از گمانه‌زنی درخصوص چرایی فرود و فراز بهای مسکن هستیم. لازم به یادآوری است اظهارنظر دقیق‌‎تر در این خصوص علاوه بر دسترسی به داده‌های معاملات، نیازمند گذشت زمان و اطمینان از روندها و تحولات بازار است. در این نوشتار براساس مجموع آنچه بیان‌شد، محتمل‌ترین سناریوی توضیح‌دهنده رفتار اخیر بازار مسکن به‌زعم نگارنده مورد اشاره قرار می‌گیرد.

اشاره شد که حجم معاملات در بازار مسکن به‌شدت کاهش یافته و به‌علت ضعف تقاضا، عمده فعالان بازار را در‌ ماه‌های اخیر سرمایه‌گذاران‌و سفته‌بازان تشکیل می‌دهند. از این منظر لازم به یادآوری است که سرمایه‌گذاران از منظر معامله‌گری، حرفه‌ای‌تر از فروشندگان و متقاضیان مصرفی عمل می‌کنند. در شرایط متعارف معامله‌گران غیرحرفه‌ای بخش مهمی از فعالان بازار مسکن را تشکیل می‌دهند. این افراد در طول عمر خود به دفعات بسیار معدود وارد بازار معامله مسکن می‌شوند و بر این اساس احتمالا بسیار بیش‌تر در معرض خطاهای شناختی قرار دارند. از جمله این خطاها گریز از زیان اسمی است: حتی اگر قیمت در یک معامله به‌طور غیرطبیعی بالا باشد، مالک ملکی مشابه از فروش واحد خود به قیمت پایین‌تر اکراه داشته و احساس زیان ‌می‌کند. این خطا می‌تواند توضیح دهد چرا تعدیل بها در بازار مسکن در بسیاری موارد به‌شکل ثبات قیمت اسمی و کاهش ارزش واقعی در اثر تورم عمومی در سایر کالاها و خدمات صورت می‌پذیرد.

همان‌گونه که بیان شد در شرایط فعلی بخش مهمی از فعالان بازار مسکن، سرمایه‌گذاران و سوداگران هستند. این افراد که ممکن است تجربه بالایی از معامله در سایر بازارها داشته باشند، با سهولت و سرعت‌عمل بیشتری نیز اقدام به معامله می‌کنند. به‌طور خاص در سمت عرضه، ممکن است بخشی از سرمایه‌گذاران که پیش‌تر وارد بازار شده‌اند، با تحقق رشدهای بالا در سال ۱۳۹۹ و کاهش ریسک‌های غیراقتصادی قصد خروج سریع از بازار به‌سختی نقدشونده مسکن را داشته باشند و در این رهگذر حاضر به فدا‌کردن بخش کوچکی از سود بالقوه باشند. به‌طور خاص، ممکن است این معامله‌گران حرفه‌ای انتظار داشته باشند با افزایش احتمال ترکیدن حباب در بازار مسکن،‌تعدیل قیمت به‌صورت کاهشی صورت پذیرد یا آنکه با درک دشواری بیش‌از‌پیش فروش در شرایط حجم پایین معاملات،‌ به‌جای انتظار برای فروش در بازاری که احتمالا قیمت‌های اسمی در آن برای مدتی طولانی ثابت است (و ارزش واقعی کاهشی است)، با پیشنهاد قیمت‌های جذاب زیر‌قیمت کنونی بازار موفقیت فروش خود را در بازار کم‌رمق مسکن افزایش داده و علاوه بر تبدیل به نقد‌کردن دارایی خود، همچنان سودهای مناسبی را محقق کنند؛ در مقابل بخش مهمی از فعالان حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای همچنان برمبنای گریز از زیان اسمی (یا به هر دلیل دیگر همچون انتظارات متفاوت) از فروش در قیمت‌های پایین‌تر اکراه دارند.نتیجه این رفتارها، تداعی‌کننده پدیده‌ای است که در بازار سهام به «جهش گربه مرده» (Deadcatbounce) معروف است. این اصطلاح برای حالتی به‌کار می‌رود که قیمت در بازار برخلاف روند غالب نزولی با جهشی موقتی روبه‌رو می‌شود. لازم به یادآوری است شاخص بهای محاسبه شده برای دی‌ماه، به‌رغم افزایش شدید نسبت به آذر، هم‌چنان اندکی کمتر از شاخص بها در آبان‌ماه است و به‌طور کلی هم‌راستا با گریز فروشندگان از زیان اسمی ارزیابی می‌شود. به بیان دیگر، حضور گسترده سرمایه‌گذاران حرفه‌ای در هر دو سمت عرضه و تقاضا ممکن است عامل مهم کاهش قیمت اسمی در آذر ماه باشد و با بازگشت بازار به شرایط متعارف و با درنظرگرفتن چسبندگی قیمت ناشی از گریز سرمایه‌گذاران از زیان اسمی، بازار تقریبا به سطوح قیمتی آبان‌‌ماه بازگشته باشد. توجه شود که چشم‌انداز محتمل مسکن همچنان تعدیل قیمت است که ممکن است به روال گذشته به‌صورت ثبات نسبی قیمت اسمی و تعدیل با تورم یا به‌صورت کاهش ارزش اسمی در بازار رخ دهد.

در مجموع چه در بازار مسکن کشور شاهد تداوم روند نزولی قیمت‌های اسمی باشیم یا نباشیم،‌ به‌نظر می‌رسد تفوق معامله‌گران حرفه‌ای در هر دو سمت عرضه و تقاضای بازار مسکن در آذر و دی،‌ منجر به رواج سازوکارهایی شده است‌ که رفتارها و پدیده‌های رایج در بازارهای مالی را به بازار دارایی مسکن منتقل کرده است.

* نویسنده از آقای دکتر عبده‌تبریزی که در مراحل‌ ابتدایی تهیه این یادداشت‌ با هم‌فکری و ارائه‌نظرات خود به بهبود این مقاله کمک کردند بسیار سپاسگزار است. بدیهی است نویسنده مسوول کاستی‌ها و خطاهای مقاله است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین