🔻روزنامه ایران
📍آذری جهرمی و اینستاگرام
✍️علی ربیعی
به نظرم طرح شکایت از آقای آذری جهرمی، فقط یک اتفاق ساده اداری یــــا قضــــایــی نیست. این شکایات و احضار به شیوههای ســـیاســــتگذاری در فرهنــگ و جـــامعه، نوع نگاه به شیوههایی برای اعمال نزاهت فرهنگی و چگونگی حفاظت از دینداری، تفاوت رویکردها در سیاستگذاری و حکمرانی فرهنگی – اجتماعی برمیگردد. این اتفاق را میتوان به نوعی با نگاه جامعهشناختی تبیین کرد: ۱- مایلم پیش از بحث درخصوص ریشههای جامعهشناختی این اقدام به یک نکته اشاره کنم: دیدگاهها، نظرات و تصمیمات محمدجواد آذری جهرمی وزیر ارتباطات یک دیدگاه و تصمیم شخصی نبوده بلکه آنچه وی اعلام و اجرا نموده، دیدگاه دولت در این زمینه است. دولت یازدهم و دوازدهم با تحلیل و تبیین شرایط اجتماعی، اقتصادی و آیندهنگری نسبت به تأثیرات تکنولوژی، اهتمام خود را بر گسترش تکنولوژیهای ارتباطی و زیرساختهای آن بنا نموده و هرگونه محدودیت و فیلتر را اولاً در بلندمدت غیرممکن و در کوتاهمدت غیرمفید میدانست.
بنابراین مواضع و اقدامات وزیر ارتباطات، مبتنی بر تصمیم دولت و رئیسجمهوری بوده است.
۲- فضای مجازی را نمیتوان با نوع خاصی از نگرش و سیاستگذاری فرهنگی بررسی نمود. بیتردید فضای مجازی، در آینده بخش اعظمی از اقتصاد جوامع را تشکیل خواهد داد. در میان شبکههای اجتماعی، بررسیها نشان میدهد فقط اینستاگرام محل کسبوکار گروه بزرگی از مردم شده است. حتی آمارها پیش از شیوع کرونا هم به قدری بزرگ هست که تصمیم به تعطیلیاش جنبههای اقتصادی کلان بیابد. بررسیها نشان میدهد حدود ۴۰۰ هزار صفحه اینستاگرام ایرانیان دارای بیش از ۵ هزار دنبالکننده هستند؛ که در این میان ۲۸.۸٪ از آنها صفحات مربوط به فروشگاهها و کسب و کارهاست. بر اساس این آمار یعنی حداقل ۱۱۵هزار صفحه اینستاگرام وجود دارد که درآمد خانوارهایی را تأمین میکند. این امر بدین معناست که حتی اگر هر صفحه درآمد ۲ نفر یا ۲ خانواده را تأمین کند؛ یعنی ۲۳۰ هزار خانواده یعنی چیزی حدود ۹۵۰ هزار نفر ایرانی، در اوضاع بیکاری ناشی از کمبود رشد و تحریم، امرار معاش خود را وابسته به این شبکه اجتماعی هستند. با توجه به مطالعات تخصصیام در وزارت کار، معتقدم هرگونه محدودسازی و یا تعطیلی اینستاگرام، کوچ دادن حدود یک میلیون ایرانی به سمت بیکاری و فقر میباشد.
۳- علاوه بر مسائل اقتصادی، بخش اعظمی از زندگی روزمره مردم در فضای مجازی شکل میگیرد. نتیجه مطالعات دانشگاهی نشان میدهد در میان شبکههای اجتماعی، اینستاگرام از بیشترین محبوبیت در بین کاربران ایرانی برخوردار است و پس از آن واتساپ رتبه بعدی را به خود اختصاص داده است؛ از ارتباطات میانفردی گرفته تا شکلگیری و فعالیت گروههای ثانویه و ارتباطات اداری در این شبکههای اجتماعی صورت میگیرد. کارکردهای تفریحی، اطلاعرسانی و آموزشی به این شبکهها انتقال یافته است، بنابراین هرگونه سیاستگذاری در این خصوص، بدون توجه به آثار اقتصادی و زندگی اجتماعی، جامعه را با نگرانی مواجه میسازد.
۴- از منظری دیگر، در مورد امکانپذیری محدود کردن فضای مجازی از طریق استفاده از روشهایی همچون فیلترینگ جای بحث وجود دارد. به یاد دارم در اواخر سال ۱۳۹۲، ظرفیتی در اپراتور رایتل برای برقراری تماس تصویری فراهم شده بود. در آن زمان با یک سؤال و گرفتن نظری از یک شخصیت دلسوز دینی و فرهنگی، امکان راهاندازی این ظرفیت توسط رایتل با مشکل مواجه شد که سبب کاهش مزیت رقابتی رایتل در برابر سایر رقبا گردید. من، بهطور مفصل در این خصوص صحبت و اشاره کردم هماکنون این اقدام با نصب دوربین روی کامپیوتر امکانپذیر است اما بههرحال موفقیتی حاصل نشد و به احترام آن نظر، این امکان بلااستفاده ماند. این مسأله را مقایسه کنید با مدت زمان کمی بعد از آن که تحولات دنیای تکنولوژی چنان پیش رفت که این تماسها را به امری کاملاً عادی مبدل ساخت.
در یک شبیهسازی دیگر، نگاه کنید به قانون منع بهکارگیری ماهواره که چندین سال مأموران در پشتبامها به دنبال دیشهای ماهوارهای بودند و مقایسه کنید با پشت بامهای امروز حتی در دورافتادهترین روستاها و نیز پشتبامهای همان. این یعنی نوعی خاص از سیاستگذاری فرهنگی که نزدیک به تمامی خانوارهای ایران را به افرادی قانونشکن تبدیل کرده است.
۵- اساساً ما با نوعی نگرش در سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی روبهرو هستیم که این نوع نگرش تاکنون نیز به نحوی بر سیاستگذاری ما غلبه داشته و سایه افکنده است که راه پیشگیری از تغییر و تحولات فرهنگی با بار منفی و یا مغایر با ارزشهای رسمی، با محدودسازی و مسدودسازی و عدم سهولت در دسترسی، امکانپذیر است. در صورتی که به دلایل ذکر شده در بند سوم، تنها خاصیت آن صرفاً گسترش بازارهای غیرقانونی فروش فیلترشکن خواهد بود و نیز عدم حضور افراد مقید که با تولیدات خود میتوانستند مخاطبینی را جذب کنند، اتفاقاً این فضا را از روش بنیادین تقویت تولید محتوا و جذب مخاطب با محتواهای جالب توجه دور میکند. در صورتی که بنا بر مقابله با تولیدات نگرانکننده داریم، راه منحصر به فرد، تولید محتوا برای مخاطبین متنوع، گسترش بخش خصوصی و کنار گذاشتن تنگ نظری و برداشته شدن انحصار در تولیدات فرهنگی است. نگاه کنید امروز از رسانه بزرگ تصویری و خبری تا شرکتهای بزرگ تولید فیلم، بسیار محدود در اختیار بخش خصوصی و ظرفیتهای نهفته در آن است. بنابراین ادامه تفکر محدودسازی در میان مدت، جامعه را با فقر تولیدات فرهنگی روبهرو ساخته و خود عاملی بر گرایش مصرفکنندگان به سمت تولیداتی است که آنان با فلسفه مقابله با آن دست به کار شدهاند.
۶- یکی از نگرانیهایی که باعث بروز این نوع تصمیمات میشود بردن عرصههای فرهنگی و اجتماعی به عرصههای سیاسی و امنیتی است. امنیتزدایی و سیاستزدایی از این ساحتها موجب رشد و توسعه تولیدات قابل قبول در این حوزهها خواهد شد. بخشی از نگرانیها، تغییرات طبیعی ارزشی در سطح جهانی است که سیاستگذاریهای سلبی، راهکار نامناسب و تشدیدکننده خواهد بود.
۷ - به هرحال مواضع، تصمیمات و اقدامات محمدجواد آذری جهرمی، وزیر ارتباطات مبتنی بر یک درک و سیاستگذاری صحیح از سوی دولت و رئیسجمهوری بوده است. امیدواریم با حفظ وظایف هر قوه و همچنین تعاملات بینقوهای، با درک متقابل از شرایط و درک مشترک از اینگونه مسائل اقدام شود.
🔻روزنامه کیهان
📍پدرخوانده برگشت جوخههای ترور، به صف!
✍️محمد ایمانی
نقشههای راهبردی برای دفاع از امنیت و منافع ملی، وقتی درست از آب در میآیند که مبتنی بر دیدبانی دقیق و دادههای درست باشند. اطلاعات گمراهکننده، تصمیمسازان و تصمیمگیران را منحرف میکند. ما در فضای سیاسی و رسانهای، با شبکه آلودهای مواجه هستیم که دشمن را میآراید؛ و هر آنچه را که سدّ راه پیشروی دشمن و موجب شکست او شده، تخریب میکند.
۱- دولت جدید آمریکا در حالی آماده نرمش و مسالمت تصویر میشود که رئیس آن، اعلام کرده صهیونیست است و دست کم، ده صهیونیست را در معاونت خود یا وزارت گماشته است. آنتونی بلینکن و ژانت یلن، وزیران خارجه و خزانهداری بایدن، به فاصله یک روز از هم گفتند «ایران، بزرگترین بانی و حامی تروریسم در جهان است». این قضاوت، در ادبیات دیپلماتیک دنیا معنای تخاصم میدهد، نه تعامل. این تهمتزنی در حالی انجام شد که دولت قبلی دموکراتها، پایهگذار تروریسم داعش و جنگ تحمیلی هشتساله به منطقه بود. دولت اوباما، حمله به لیبی (سال ۲۰۱۲) و جنگ نیابتی در سوریه و عراق را به یادگار گذاشت. آنها قصد داشتند دامنه جنگ را به ایران و لبنان گسترش دهند اما به دست رزمندگان مقاومت تحقیر شدند
۲- بقایای داعش، فردای تحلیف بایدن، بیش از ۱۴۰ نفر را در پایتخت عراق به خاک و خون کشیدند و این گونه به استقبال پدرخوانده دموکرات خود رفتند. پریشب هم، ضمن حمله به نیروهای الحشدالشعبی در شمال استان صلاحالدین، ۱۱ رزمنده از جمله «ابو علیاء الحسیناوی» فرمانده گردان سوم تیپ ۲۲ حشدالشعبی را به شهادت رساندند و ۱۲ نفر را مجروح کردند. این حمله تروریستی، با پشتیبانی جنگندههای اشغالگران انجام شد. بالگردهای آمریکایی ضمن فرود در منطقه حمرین، سلاح و تجهیزات سنگین به تروریستها رسانده بودند. آمریکا، چهار هزار نفر از بقایای داعش را در عراق و سوریه سازماندهی مجدد کرده است. دولت بایدن، که برای اخاذی از عربستان اعلام کرد پرونده قتل خاشقچی را به جریان میاندازد، درباره به خاک و خون کشیدن ۱۶۰ شهروند عراقی در بغداد و حمرین سکوت کرد. بایدن، در این مسیر، پروژه ترامپ، اوباما و کارتر را ادامه میدهد.
۳- هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا، سال ۲۰۰۹ در یکی از کمیتههای کنگره گفته بود «طالبان و القاعده که اکنون در حال جنگ با آن هستیم، ۲۰ سال پیش با حمایت ما شکل گرفت. ما نمیخواستیم شوروی بر آسیای میانه مسلط شود. با عربستان و پاکستان و دیگران همکاری کردیم و اسلام وهابی را وارد افغانستان کردیم. میلیاردها دلار سرمایهگذاری کردیم و گفتیم فروپاشی شوروی، ارزشش را داشت». برژینسکی (مشاور امنیت ملی در دولت دموکرات کارتر) هم در گفتوگو با نشریه فرانسوی «نوول ابزرواتور»، در این باره گفت «جولای ۱۹۷۹، پرزیدنت کارتر اولین کمک مستقیم و مخفیانه را برای مخالفین رژیم هوادار شوروی در کابل ارسال داشت. عملیات سرّی، یک ایده عالی بود. برای ده سال، مسکو مجبور بود در جنگی وارد شود که توانایی پیشبرد آن را نداشت و ناامیدی به بار آورد و در نهایت باعث فروپاشی امپراطوری شوروی شد».
۴- همان مقامات آمریکایی که طالبان و القاعده و داعش را با عقبه فکری وهابیت و دلارهای رژیم لائیک عربستان فربه کردند، به حمایت از مدعیان «اسلام رحمانی» در مقابل «اسلام ناب محمدی» (ص) پرداختند. شورای روابط خارجی آمریکا، همچنانکه شش میلیون دلار برای ترویج نظریات سروش (مقلد کارل پوپر و مستخدم ناتوی فرهنگی) اختصاص داده بود، با فلان دیپلمات ایرانی درباره سرنوشت طیف متبوع او در انتخابات ایران همفکری میکرد و جان کری نیز در این نگرانی با «شورا» همنظر بود! سال ۸۸ وقتی دموکراتها، آشوب سبز را در ایران کلید زدند، «اتاق فکر جنبش سبز در خارج از کشور»، در لندن اعلام موجودیت کرد. در این گروه، در کنار «مهاجرانی و بازرگان»، نام «سروش و کدیور» به چشم میخورد؛ دو مهرهای که سعی کرده بودند دیکته «تحریف دین» را پیش ببرند و منطق انقلاب و مقاومت و جهاد و تسلیم ناپذیری و اجرای احکام بازدارنده را خلاف دین وانمود کنند.
۵- هویت جریان تحریف را میتوان در یادداشت منافقانهای جست و جو کرد که سایت جرس ارگان اتاق فکر کذایی، ۵ خرداد ۹۲ منتشر کرد. در یادداشت «آیتالله خمینی در برابر آیتالله خمینی» آمده بود: «ما محتاج نظریهای مناسب برای گذار هستیم. این گذار باید بر گسل شکاف میان اطرافیان آیتالله خمینی رخ دهد. یک دسته از شاگردان او همراه آقای خامنهای هستند. دسته دیگر، موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و بیت خمینی هستند. استراتژی ما باید مانور روی این شکاف باشد. باید کمک کرد تمایز این دو دسته هر روز واضحتر شود. در این دید نباید با آیتالله خمینی همان معاملهای را کرد که با آقای خامنهای میکنیم. آقای خمینی را باید به عنوان بخشی از تاریخ نقد کرد، منتها توجه کرد که او همچون متنی است که دو قرائت هرمنوتیکی متضاد از آن میشود کرد. البته که دموکراسی دینی بیمعناست. با این حال آقای خمینی و مجموعه سخنان او در ایران، حکم متن مقدس را دارد. در قرآن و انجیل هم آیاتی داریم که به خونریزی و قتل تشویق میکند و هم آیاتی که به رحمت توصیه میکند. یک راه برخورد این است که نگاهی ذاتگرا داشته باشیم و بگوییم این متون کلا تولیدکننده خشونتاند. یک راه دیگر همین است که بر آیات انسانگرایانه بیشتر تاکید و به عنوان مثال، آیات جهاد و خونریزی را تاویل کنیم. در جامعه مذهبی، روش دوم بیشتر جواب میدهد... هیچ اندیشیده ایم چرا از لاک گرفته تا لوتر، سروش و مجتهد شبستری کوشیدهاند بگویند دین با دموکراسی یا حقوق بشر سازگار است، به جای اینکه بر تضاد انگشت نهند؟ دین از منظر هویتی برای بسیاری از انسانها مهم است، و برای نواندیشان بهتر است به جای آنکه خود را در برابر دین قرار دهند، از نیروی آن استفاده کنند. هکذا است داستان آقای خمینی در وضعیت بغرنج کنونی ما».
۶- همانها که با شعار «یا حسین- میرحسین» به جنگ اسلام و انقلاب آمده بودند، مدتی بعد، به ارزشمندترین سرمایه ملت ایران در روز عاشورا چنگ انداختند. حالا هم کسی با مختصات سروش که ایدئولوگ طیف تجدیدنظرطلب محسوب میشود، سر به دیوانگی گذاشته و با کنارزدن نقاب ارادت به پیامبر اعظم (ص)، میگوید اسلام یکسره اقتدارگرایی و خشونت است و رحمت و عطوفت، جایی در آن ندارد. او دو هفته قبل، در اظهاراتی آمیخته با غیظ و تحریف گفت «اسلام دین رحمت نیست؛ دین سلطه و جنگ و انتقام و اقتدار است. قرآن و سیره، هیچ ربطی به عشق و محبت عیسی[ع] ندارد و محمد [ص] حتی زمانی که در مکه بود، وعده انتقام و عذاب و شکنجه میداد. آیات و احادیث درباره مهرورزی و مدارا چنان جزیی و موردی است که میتوان گفت قرآن، کتاب خوف است و محمد]ص[، چنانکه خود گفت، آمده بود تا بکشد]؟![ قرآن درباره اهل کتاب به کمتر از خفّت راضی نمیشود. حتی مولوی هم هیچ مشکلی در کشتن کفار ندارد. طباطبایی هم که در سلوک شخصی ملایم و مثل حریر بود، در المیزان چنان از احکام سر بریدن و نفی بلد و جهاد حمایت میکند که آدمی را به حیرت وا میدارد. موسی که قدرتگرا و ستیزه جو بوده و پنجه در پنجه قدرت میانداخته، مطلوب محمد]ص[ بود... خمینی هم در همین مسیر افتاد». دو هفته از این اظهارات سخیف میگذرد، اما مجمع روحانیون و خاتمی و موسوی خوئینیها و مدعیان سابق خط امام و گروه موسوم به مجمع محققین و مدرسین مهر سکوت بر لب زدهاند و یک کلام در اعتراض بر زبان نیاوردهاند.
۷- این پرخاشگری انتحاری، برآمده از بنبستی است که کارفرمایان سروش در آن گرفتار شدهاند. او در حالی پیامبر اعظم (ص) را به خشونت و اقتدارگرایی متهم میکند که خود و طیف متبوعش بیش از دو دهه است سر سفره خشنترین رژیم دنیا (آمریکا) نشستهاند. وی پیش از این در سالهای ۸۶ و ۸۸ در هلند و پاریس اذعان کرده بود «تز سکولارها واژگونه شده، آنچه گمان می رفت مُرده، تجدید حیات کرده و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم، ستیزهگر شده و با پاره ای از ادیان می ستیزد. تز قطعی سکولارها این بود که دین ضعیف خواهد شد...اما همین اندیشههای دینی، به دلایل مختلف دوباره سر برآورده اند» و «رفته رفته سکولاریسم وارد دوره ستیزهگر و میلیتانت میشود. سکولاریسم و لیبرالیسم، هاضمهاش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی را نمیتواند ببلعد و از گلویش پایین نمیرود، لذا ستیزهگر میشود... آمریکا حمله کرد به افغانستان و عراق. هر دو کشور در قانون اساسی تازه نوشتند ما باید قوانین را از شرع بگیریم، چیزی که در مخیله آمریکاییها نمیگنجید؛ سکولاریسم صدامی تبدیل شده به آنتی سکولاریسم».
۸- موازنه قدرت میان غرب و ایران، با انقلاب اسلامی به هم خورده است. دشمن تنها چاره باقی مانده را فشل کردن قدرت ایران انقلابی از داخل میداند. در حالی که دشمن سرگرم سازماندهی تهدیدهای جدید است، شبکه تحریف و ترور ماموریت دارد توهم مذاکره و مسالمت را بیاراید. آنها مامورند کسانی را بزک کنند که بانی خرابکاری و ترور دانشمندان هستهای ایران، تحریمهای گسترده و جنگ نیابتی بودند. دولت دموکراتها در اوج مذاکرات هستهای در سال ۹۳ و ۹۴، تروریستها را پشت مرزهای ایران کشاند. درست زمانی که وزیر خارجه ما مشغول قدم زدن با جان کری بود، آمریکا داشت در فرودگاه موصل با داعش، نقشه عملیاتی را مرور، و تجهیزات نظامی پیاده میکرد. دورهای که معاون وزیر خارجه به غلط میگفت «امضای کری تضمین است» و وزیر خارجه، مرحوم هاشمی را بهاشتباه میانداخت تا در سخنرانی عمومی بگوید «وزیر خارجه آمریکا قول داده بدعهدی درباره تحریمها را جبران کند»، یک مرد میدان دیده و استراتژیست به نام حاج قاسم سلیمانی بود که هشدار داد آمریکا پشت مرزهای ایران، در حال هدایت تروریستهاست.
۹- چند سال پس از آن تحولات عبرت آموز و شکست سنگین آمریکا، و در حالی که اخبار مشابهی درباره تجدید نقشه آمریکا منتشر میشود، همقطاران رسانهای و سیاسی داعش در ایران، سپاه هراسی و نظامی هراسی راه انداختهاند و به جای پشتیبانی از قهرمانان ملی، درباره خطر «بناپارتیسم» هشدار میدهند! آنها میخواهند تجربه دهه گذشته درباره رژیم آمریکا را از یادها ببرند و حافظه ملی ما را سرقت کنند. چرا؟ مگر اوباما نگفت «تحریمهای دوره بوش سمبلیک بود؛ تحریمهای سخت را من اعمال کردم»؟ و مگر نشنیدند که بایدن میگوید «فشار حداکثری ترامپ شکست خورد اما روشهای هوشمندانه تری هم برای سختگیری هست»؟
🔻روزنامه اطلاعات
📍تا تعارض منافع هست…
✍️فتحالله آملی
کمیسیون تلفیق مجلس شورای اسلامی تا اینجای کار اقدامات نسبتاً خوبی در مسیر اصلاح بودجه انجام داد که گرچه نمیتوان آنرا اصلاح ساختاری بودجه نامید و دانست، اما برخی نگرانیهای کارشناسان را درباره تورمی و وابستهتربودن بودجه سال آینده برطرف کرد؛ البته نه همه آنها را.
یکی از موارد مثبت، حذف ارز رانتی و فسادزای ۴۲۰۰ تومانی بود که تجربه تلخ آنرا داشتهایم اما در همین مورد هم باز یک منفذ را باز گذاشت که همچنان توجیهی نمیتوان برایش داشت؛ اینکه ارز دارو همچنان ۴۲۰۰ تومان باقی میماند. در حالیکه میتوانست به جای این کار، این منفذ را هم ببندد و برای کمک به مردم بر قدرت حمایتی بیمهها بیفزاید تا همچنان برخی مافیاهای واردات دارو و لوازم پزشکی گلوی تولیدکنندگان داخلی را فشار ندهند و در جنگی نابرابر با آنها له نشوند و برخی مفاسد و رانتهای برقرار هم همچنان برقرار نمانند. اما همینکه از توزیع میلیاردها دلار رانت دیگر تحت عنوان حمایت از اقشار آسیبپذیر جلوگیری شده باز جای شکر دارد.
از جمله دیگر اتفاقات صورت گرفته، جلوگیری از ماجرای فروش اوراق سلف نفتی است که تقریباً جز خود دولت کسی موافق آن نبود. البته تحولات دیگری هم در لایحه بودجه دولت صورت گرفت که آثار تورمی و کسری بودجه دولت را کاهش داد، اما محل بحث نیست و مجال آن هم در این مقال فراهم نیست. به هر حال کمیسیون تلفیق و مجلس در راه اصلاح ساختاری بودجه با وجود تمامی ادعاهای قبلی نمایندگان برخی اقدامات را در حد انتظار صورت نداد. از جمله با وجود بحثهای متعدد درباره نقد و بررسی و نظارت بر بودجه شرکتهای دولتی (حداقل تا آنجا که نگارنده میداند) اقدام مهمی صورت نداد جز آنکه برای حقوق و مزایای مدیران این شرکتها سقف ۳۴ میلیونی تعیین کرد تا در رابطه با جلوگیری از پرداخت حقوقهای نجومی اقدامی صورت داده باشد. حال معلوم نیست این سقف، همه مزایا و پاداشها و پرداختهای عجیب و غریب آنان را هم شامل میشود یا همچنان فضا برای دور زدن قانون فراهم است؟!
نکته دیگر تن دادن مجلس به قانون افزایش درصدی حقوق و مزایای سالانه است که هیچ نسبتی با عدالت ندارد و با وجود افزایش حداقل شصت درصدی حقوقها در سال ۹۹ افزایش ۲۵ درصدی سال آینده بهویژه برای آنها که حقوق و مزایای بالا میگیرند در مغایرت با ادعای مجلسیان است. در حالی که حداقل امسال با توجه به فشاری که اکثریت مردم تحمل کردهاند و میلیونها نفر کسب و کارشان را از دست داده و حداقل حقوق هم از آنها دریغ شده، شایسته بود که در کنار ملاحظه و توجه به دردها و آلام کارمندان و بازنشستگان، بقیه مردم هم بهتر دیده میشدند و سهم بیشتری از بودجه عمومی میداشتند و از این سفره بیتالمال نصیب بهتری میبردند یا اینکه لااقل افزایش حقوقها به جای درصدی و یکسان، به صورت پلکانی اعمال میشد تا قدری از فاصلههای طبقاتی حداقل بین کارمندان و بازنشستگان دولتی کاسته میشد.
اینکه در تنظیم بودجه کارکنان و بازنشستگان دستگاههای اجرایی و حقوقبگیران دولت، کم یا زیاد دیده شوند و دولت و مجلس احساس کنند که فقط مسئول حمایت از آنان هستند و نه مسئول تک تک آحاد ملّت، یکی از مهمترین عوامل شکاف طبقاتی و تمایل گسترده برای استخدام در دستگاههای دولتی و عمومی و حاکمیتی و عدم توسعه و نقش آفرینی بخش خصوصی واقعی در اقتصاد کشور و نیز یکی از علل اصلی چاقتر شدن دولت است.
همین موضوع در مورد مالیات برحقوق دولتی نیز به طرز قابل انتقادتری مصداق دارد که یکی از اعضای هیأت علمی مرکز پژوهشهای مجلس هم به درستی و صراحت آن را در قالب تعارض منافع ارزیابی کرده است.
در همین کمیسیون تلفیق مجلس که دأب انقلابیگری دارد، مصوّب شده که حقوقها تا ۳۲ میلیون تومان به صورت پلکانی و تا سقف ۳۰درصد مالیات بپردازند و از آن بیشتر مشمول ۳۵درصد مالیات شوند اما در اینجا هم اعضای هیأت علمی، قضات و کارانه پزشکان، مشمول معافیت مالیاتی شده است!
دکتر سینا کلهر، مدرس دانشگاه و عضو هیأت علمی مرکز پژوهشهای مجلس در توئیتی تحت عنوان تعارض منافع به همین نکته اشاره درستی دارد:
اعضای هیأت علمی، قضات و پزشکان جزو دهکهای بالای جامعهاند. حقوقهای بالا دریافت میکنند و از مالیات معافند. فرزندانشان سهمیه کنکور دارند. امتیازهای ویژه شغلی دارند و… چرا؟
چون خودشان برای خودشان تصمیم میگیرند. تعارض منافع٫ مصطفی زالی که خود استادیار دانشگاه است نیز چنین توئیت کرد: مطابق مصوّبه امروز کمیسیون تلفیق، حقوق اعضای هیأت علمی و قضات از مالیات پلکانی و کارانه پزشکان از سقف حقوق پرداختی به کارکنان دولت معاف است و این تبعیض نظاممند بیش از آن که نشانه توجه به علم و قضاوت و سلامت باشد، نشانه اعمال نفوذ نمایندگان این اقشار در تصمیمات کلان ملی است… سخن آخر این که تا تعارض منافع هست، اصلاح ساختاری اتفاق نمیافتد.
🔻روزنامه شرق
📍مدیریت بحران جمعیت در پیرامون پایتخت
✍️مهدی زارع
در استان تهران برآوردها در پایان سال ۱۳۹۹ جمعیت را حدود ۱۳.۹ میلیون نفر (نزدیک به ۱۴ میلیون نفر) نشان میدهد. سرجمع جمعیت دو استان تهران و البرز در پایان سال ۱۳۹۹ حدود ۱۶.۹ میلیون (نزدیک به ۱۷ میلیون نفر) برآورد شده است. از جمعیت دو استان تهران و البرز، حدود پنجمیلیونو ۹۶۰ هزار نفر در پایان سال ۹۹ در خارج از شهرهای تهران و کرج زندگی میکنند. چنین جمعیتی حدود دو میلیون نفر بیش از جمعیت حدود چهار میلیون نفری مشهد و حومه (خود شهر مشهد و حاشیههای اطراف آن) -بزرگترین تجمع جمعیتی بیرون از تهران در کل کشور- در چنین زمانی است. آیا محدوده اطراف تهران و کرج کشش چنین جمعیتی را فقط در زمینه تأمین آب دارد؟ آسیبپذیری کلانشهرها در کشورهای درحالتوسعه چالش بزرگ دنیای کنونی است. مناطق شهرهای بزرگ و پایتخت کشورهای درحالتوسعه بهطور مداوم پرجمعیتتر میشوند و این در حالی است که بسیاری از این کلانشهرها در معرض مخاطرات طبیعی و انسانی گوناگون هستند. در این شهرها، فقرا و حاشیهنشینان در مجاورت ثروتمندان و طبقه متوسط و متن جامعه زندگی میکنند. این همنشینی و مجاورت، در بیشتر موارد به صورت ناپایدار و صرفا فیزیکی بوده و بر تهدیدهای سلامتی و معیشتی ناشی از سوانح طبیعی و همچنین میزان توانمندی و تابآوری مقابله با آنها اثر منفی گذاشته است.
ظرفیت مدیران این شهرها برای کنارآمدن با سوانح و ریسک آنها، امروز از دغدغههای مهم کشورهای مزبور ازجمله کشور ماست. در استانهای تهران و البرز جمعا حدود ۴۰۰ هزار واحد مسکن مهر (مسکن ملی) -۳۱۸ هزار واحد در استان تهران و ۸۵ هزار واحد در استان البرز- برنامهریزی شده و قرار است تا پایان سال ۹۹ بیشتر این واحدها تکمیل و واگذار شود. به نظر میرسد این واحدها محل زندگی حدود ۱.۶ میلیون نفر از هموطنان ما باشند (حدود ۱۰ درصد از جمعیت کنونی دو استان تهران و البرز). مسکنهای مهر در زلزلههای ورزقان (۱۳۹۱)، مورموری آبدانان ایلام (۱۳۹۳)، ازگله سرپل ذهاب (۱۳۹۶) و دماوند در استان تهران (۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹) کارنامهای بد از نظر میزان تابآوری از خود بر جای گذاشتند. اختصاص حدود ۱۰ درصد از محل سکونت امروزه و آینده شهروندان در این منطقه به چنین نوع ساختمانهایی، بیش از آنکه نشان از برنامهریزی در جهت توسعه باشد، حرکت در جهت توسعه ناپایدار و افزایش ریسک در استانهای تهران و البرز است . در پایان سال ۹۹، بر اساس برآورد مرکز آمار ایران، ۳۰میلیونو ۳۰۰ هزار نفر از جمعیت ۹۲میلیوننفری ایران در ۱۰ شهر بزرگ کشور و حاشیه آنها زندگی میکنند (۳۳ درصد). در پایان سال ۹۹، ۱۷ میلیون نفر در استانهای تهران و البرز زندگی میکنند که حدود ۱۴ میلیون نفر (۱۳.۷ میلیون نفر) در طی روز در تهران هستند. حدود ۳۷ درصد از جمعیت استانهای تهران و البرز در درون یا نزدیکی پهنه گسله فعال ساکن هستند. در خوشبینانهترین حالت، حدود ۲۵ درصد از جمعیت این دو استان در بافت فرسوده زندگی میکنند. مسئله فوری برای مدیریت بحران در چنین پهنهای، جابهجایی وسیع جمعیت و تمایل به تمرکز جمعیت در محدوده پیرامون تهران و کرج است. جمعیت ثابت شهر تهران -در شبهنگام- از حدود هفتمیلیونو ۹۰۰ هزار نفر در سال ۸۵ به حدود ۹میلیونو ۳۰۰ هزار نفر در پایان سال ۹۹ میرسد. در این رشد جمعیت، با ساخت خانه، آپارتمان، ویلا و برج در محل مخروطافکنهها و دامنههای سیلگیر و سیلخیز و همچنین محدوده گسلهای فعال و دامنههای فعال از دید زمینلغزش، ریسک مخاطرات در تهران و پیرامون، حتی در همین دهه گذشته افزایش یافته است. مردم فقیر و کمتربرخوردار مهاجرتی از داخل شهر تهران به سوی مناطق جنوب شرق، جنوب، جنوب غرب و غرب تهران در ناحیه حاشیه شهر آغاز کردهاند؛درحالیکه رشد سالانه جمعیت در داخل شهر تهران در حد یک درصد بوده است، رشد جمعیت در منطقه شرق و جنوب شرق تهران –شهرستانهای ورامین، پاکدشت و پیشوا- با رشد دو درصد از حدود ۷۸۰ هزار نفر در سال ۱۳۸۵ در سال ۹۵ به حدود ۹۰۰ هزار نفر و حدود یکمیلیونو صد هزار نفر در پایان سال ۹۹ رسیده است. یادآور میشود که حدود ۳۰۰ هزار نفر مهاجر افغان ثبتنشده و حدود ۷۵۰ هزار نفر مهاجر افغانستانی ثبتشده در استانهای تهران و البرز زندگی میکنند (حدود ۴۶ درصد از کل مهاجران افغانستانی در همین دو استان ایران ساکناند) که در جریان زندگی در منطقه حاضرند، ولی در برآوردهای آسیبپذیری و ریسک معمولا در آمار در نظر گرفته نمیشوند. رشد جمعیت در منطقه جنوب و جنوب غرب تهران (شهرستانهای رباطکریم، بهارستان و اسلامشهر) با رشد سالانه حدود سه درصد از جمعیت حدود یکمیلیونو ۶۳ هزار نفر در سال ۸۵، به جمعیت یکمیلیونو ۴۴۰ هزار نفر در سال ۹۵ و حدود یکمیلیونو ۷۳۰ هزار نفر در پایان سال ۹۹ میرسد. همچنین منطقه غربی تهران (با شهرستانهای ملارد، قدس و شهریار) با بالاترین سرعت رشد جمعیت در استان تهران –چهار درصد سالانه- از جمعیت یکمیلیونو ۴۴ هزار نفری در سال ۸۵ به جمعیتی حدود یکمیلیونو ۵۶۰ هزار نفری در سال ۹۵ و یکمیلیونو ۸۷۰ هزار نفر در پایان سال ۹۹ میرسد. تمرکز جمعیت در کلانشهرها و پیرامون آنها، چالش مهم مدیریت کاهش ریسک و مدیریت بحران در امروز و آینده ماست. تنها چهارمیلیونو ۷۰۰ هزار نفر در بیرون شهر تهران و داخل استان تهران در فاصلهای کمتر از ۵۰ کیلومتری از تهران زندگی میکنند. این جمعیت انبوه حاشیهای کلانشهر تهران اکنون به بزرگترین چالش برای تأمین و مصرف منابع ملی و معرضیت در برابر انواع مخاطرات در کشور ما تبدیل شدهاند.
🔻روزنامه اعتماد
📍آینده برجام
✍️عباس عبدی
۱- یک شب پیش از انتخابات امریکا گفتوگویی تلویزیونی داشتم و در برابر این نکته که از میان بایدن و ترامپ کدام یک برای ایران بهتر هستند، گفتم که مساله ایران در داخل باید حل شود، ولی در هر حال بایدن و رویکرد او به برجام یک فرصت است و نه بیشتر. از سوی دیگر از زمان روی کار آمدن ترامپ بارها و بهطور مکرر میگفتم و مینوشتم که گفتوگو درباره برجام با ترامپ بیمعنی است. گرچه از اصل گفتوگو دفاع میکنم، ولی ترامپ دنبال نمایش است و از همه مهمتر اینکه ریشهایترین قاعده اخلاقی که وفای به عهد است را نقض کرد. بدون اینکه اتفاقی که متضمن یا توجیهگر نقض عهد شود رخ داده باشد و با چنین فردی نمیتوان گفتوگو کرد. اتفاقا چهار سال حضور او در کاخ سفید، نشان داد که جز چند کشور گوش به فرمان که دستورات او را اجرا کردند، مثل عربستان، بحرین و امارات، با هیچ کشور دیگری نتوانست وارد یک گفتوگوی دیپلماتیک شود، چون اساسا به چنین چیزی باور نداشت، همچنان که در سیاست داخلی نیز درنهایت وارد هیچ گفتوگویی نشد و تنها در برابر زور و قدرت طرف مقابل عقب نشست و تا آنجا که توانست خرابکاری نیز کرد. این را نوشتم تا مواضع قبلی خود را برای عدهای افراد یادآوری کنم. هر چند آنان بینیاز از این یادآوری هستند. آنانی که سنگ سردار سلیمانی را به سینه میزنند و زیر عکس ایشان مینشینند و در عین حال طرفدار پروپا قرص ترامپ قاتل سردار بودند و برای انتخاب مجدد او نذر کرده بودند و هیچ خجالتی هم از آن عکس نمیکشیدند.
۲- گرچه اطلاعات دقیق ندارم. حتی به لحاظ تحلیلی هم سخت است که قاطعانه اظهارنظر کرد، ولی اجمالا گمان کنم که امریکا به برجام برمیگردد، شاید زود شاید هم قدری طولانیتر. ولی در هر حال حتی اگر برگردد دیر یا زود دوباره با مشکل مواجه خواهیم شد. این را نیز پیشتر بارها متذکر شدهام که برجام قالبی بود برای حل مسائل دیگر منطقهای. اگر برجام بد است که هیچ، بهتر است آن را لغو و باطل کنند، ولی اگر خوب و قابل دفاع است، چرا آن را به دیگر موضوعات منطقهای تعمیم نمیدهیم؟ اتفاقا برجام سختترین موضوع برای توافق بوده و موارد دیگر به نسبت راحتتر هستند.
هنگامی که از تصمیم به گفتوگو و توافق در مسائل دیگر منطقهای سخن میگوییم نه به معنای کوتاه آمدن است و نه به معنای سلطهطلبی است. هر توافقی مبتنی بر موازنه قوا است. مگر قطعنامه ۵۹۸ جز این بود که ناشی از موازنه قوای طرفین بود؟ توافق به معنای حداکثر کردن بهرهمندیها است. اگر ادامه تنشها به نفع ما است خوب ایرادی ندارد این راه را ادامه دهیم. اگر دنبال افزایش قدرت و سپس رسیدن به توافق هستیم، باز هم ایرادی ندارد این کار را انجام دهیم. در غیر این صورت در چارچوب قدرت موجود باید توافق کرد. ولی فراموش نکنیم که درستی دو حالت اول را باید ثابت کرد و نشان داد که با ادامه وضع موجود قوی میشویم نه ضعیف .
۳- نکته مهمتر اینکه اگر دولت بایدن گامی به پیش بگذارد و در عین حال سایر اختلافات در مسیر حل یا مدیریت شدن حرکت نکند، دیر یا زود دچار بحران در روابط خواهیم شد. مساله فقط ایالات متحده نیست. فراموش نکنیم که ترامپ در خصومت با ایران تنها ماند، زیرا مساله ما فقط ایالات متحده نبود. خطری که نباید به آن تن داد تقابل با نظام بینالمللی است، مشابه آنچه در دوره احمدینژاد رخ داد و قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران صادر شد. این حرفی است که در همان زمان ابتدای آمدن ترامپ هم نوشتم و معتقد بودم اگر به جای ترامپ، کلینتون هم میآمد، باز هم به مشکل برمیخوردیم و چه بسا از طریق سازوکار ماشه برجام را دچار سکته میکردند و اکنون هم گمان میکنم همین وضع میتواند رخ دهد.
۴- مشکل چیست؟ مشکل فقط ایالات متحده نیست، گرچه در این قالب بازنمایی میشود. مشکل نگاه ما به نظام بینالمللی با وضعیت موجود است. نظام موجود هم مورد حمایت چین است و هم روسیه و اروپا و هند و... و امریکا. بازی این کشورها برای حفظ منافع ملی خودشان نیز در چارچوب این نظام است. اگر میگوییم که باید در این چارچوب کار کرد، به معنای تسلیم نیست، همچنان که دیگرانی هستند که تسلیم نمیشوند. به معنای پذیرش کلیت اصول حاکم بر آن است. شورای امنیت و نهادهای مهم سازمان ملل، کنوانسیونهای اصلی بینالمللی. اگر نمیپذیریم، خیلی صریح بگوییم و دیگر دنبال احیای برجام هم نباشیم. برجام فقط در چارچوب این پذیرش معنادار است اگر این را متوجه نبودید، مشکل از توافقکنندگان است و نه از ذات برجام.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍نرخ بهره بینبانکی و بورس
✍️علی رضاییان
در ارتباط با اثر نرخ بهره بینبانکی بر بورس، مطالب گستردهای در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی منتشر شده است بهطوریکه منتشرکنندگان این مطالب خود از متضرران بورس یا ذینفعان نوسانات بورس هستند.
از آنجا که ثبات بازار برای این گروه زیانبار است، مشخص است که بدون جانبداری، قادر به تحلیل این رابطه نیستند. بگذارید در دو سطح این رابطه را بررسی کنیم.
اول اینکه در چه صورتی نرخ بهره بینبانکی میتواند بر بورس اثر معنا داری داشته باشد؟ پاسخ آن است که نرخ بهره بینبانکی نرخ پایه است و در صورتی که تغییر آن بر نرخ بهره سیستم بانکی اثر بگذارد، آنگاه روی تصمیمگیری فعالان اقتصادی از جمله بورس موثر است و در نتیجه میتواند بر بازار سرمایه اثر بگذارد. به بیان دیگر اگر افزایش نرخ بهره بینبانکی با افزایش نرخ سود سپردهها همراه بود، میشد آن را بهعنوان عامل موثر بر کاهش شاخص کل بورس شناسایی کرد. اما مساله آنجاست که در سال جاری ابتدا به علت شوک اولیه ناشی از کرونا، تقاضا برای تسهیلات در سیستم بانکی افت کرد و درنتیجه نرخ بهره بینبانکی تا سطح زیر ۱۰ درصد پایین آمد. این تحول با شرایط تورمی همخوانی نداشت و در نتیجه با کمرنگ شدن رکود اولیه ناشی از کرونا، نرخ افزایش یافت. با بالا رفتن نرخ بینبانکی اما نرخ سود سپردهها تغییری نکرد و از این رو نمیتوان آن را بهعنوان عامل اثرگذار در افت بورس معرفی کرد.
اما سطح دوم بحث. بیایید فرض کنیم واقعا نرخ بهره بینبانکی بر بورس اثرگذار بوده است. مدعیان با این فرض از سیاستگذار پولی میخواهند تا با کاهش نرخ بهره بینبانکی موجب رونق بورس شود. اما همه میدانیم برای آنکه نرخ بهره بینبانکی کاهش یابد، سیاستگذار باید پایه پولی را افزایش دهد و به بانکها پول تزریق کند تا نرخ بینبانکی پایین بیاید. افزایش پایه پولی به معنای رشد بیشتر نقدینگی و تورم بالاتر است. یعنی در اقتصادی که همین حالا نیز بهدلیل تحریمها و کسری بودجه، تورم بالایی را تجربه میکند، به بهانه بالا نگه داشتن بورس، تورم بیشتری را به مردم تحمیل کنیم. شاید تصور شود که به این شکل حداقل فعالان بورسی منفعت میبرند. اما واقعیت این است که این تنها توهم پولی است. تورمی که از این راه غیرمعمول رونقبخشی بورس ایجاد میشود، همه بازدهی آن را میخورد و عملا همه مردم و حتی فعالان بورسی در یک بازی باخت - باخت قرار میگیرند.
بنابراین اولا بهدلیل عدم تغییر نرخ سود سپردهها نمیتوان مدعی اثرگذاری نرخ بهره بینبانکی بر بورس شد و ثانیا، رونقی که بخواهد از طریق تزریق پول و پایین نگه داشتن و ایجاد نرخ بهره منفی حاصل شود، در نهایت برای شهروندان حاصلی جز سطوح بالاتر تورم نخواهد داشت و حتی فعالان بورس نیز از آن ضربه میخورند. بازدهی بورس زمانی برای اقتصاد مفید خواهد بود که از رشد بخش واقعی حاصل شود. چرا هیچکس بهدنبال این نوع از رشد بازدهی بورس نیست؟
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست