🔻روزنامه ایران
📍چراغ سبز بایدن به برجام
✍️ عبدالرضا فرجیراد
خوشبینیای که از زمان کاندیداتوری جو بایدن برای ریاست جمهوری امـــریکا و براســـاس اظهارات او و اطرافیانش درباره بازگشت امریکا به برجام شکل گرفته بود با استقرار رئیس جمهوری جدید ایالات متحده در کاخ سفید نه تنها کم نشده بلکه رو به افزایش است. رئیس جمهوری جدید امریکا چه در انتصاب همکارانش و چه با فرمانی که در نخستین روزهای کاریاش برای بازبینی تأثیر تحریمهای خارجی بر مبارزه کشورها با کرونا صادر کرد، سعی کرده است تا چراغ سبزهای مکرری را به طرفهای برجام و بویژه دولتمردان ایران نشان دهد. در مورد چرایی انتخاب افرادی مانند «تونی بلینکن» وزیر خارجه و «وندی شرمن» معاون او یا «رابرت مالی» به عنوان نماینده ویژه در امور ایران و برخی منتخبان سمتهای دیگر که هر یک به نوعی با مذاکرات هستهای و برجام مرتبط بودهاند...
باید گفت که به نظر میرسد نیت اصلی این بوده است که از هدر دادن وقت و انرژی دولت در راه بازگشت به برجام جلوگیری شود. زیرا انتصاب هر فرد غیر آشنا به موضوعی که دارای پروندهای با هزاران صفحه مستندات است میتوانست موضوع را تا حدود زیادی به تعویق بیندازد. تا این لحظه هم شاهد بودهایم که چهرههایی مانند وندی شرمن و رابرت مالی یا «جنت یلن» وزیر خزانهداری موضعگیریهای مثبتی داشتهاند که در آن بازگشت به برجام را پایه و مقدمه کار با ایران عنوان کرده و از مطرح کردن هرگونه پیش شرطی در اینباره اجتناب کردهاند.
در مورد فرمان بازبینی تأثیر تحریمهای خارجی بر مبارزه کشورها با کرونا نیز به جد معتقدم این فرمان اگرچه برای جلوگیری از واکنشهای منفی احتمالی کنگره و سنای امریکا بهطور عام در مورد همه کشورهای تحت تحریم صادر شده اما چراغ سبز ویژهای است به ایران. بعید میدانم دولت بایدن دلش برای کره شمالی بسوزد یا نگران مسائل کشور چین باشد که در مقابل کرونا نه تنها آسیب کمتری دید بلکه به رشد اقتصادی بیشتر در همین فرصت دست یافت. از این حیث معتقدم این فرمان و اجرای آن و تصمیم دولت امریکا برای جلوگیری از تأثیر تحریمها بر مواجهه دولت ایران بر همهگیری کرونا میتواند گام نخست و مثبتی باشد که در مسیر حل دیگر مسائل برداشته میشود.
بنابراین در مجموع معتقدم که برخلاف برخی پیشبینیها پروسه بازگشت امریکا به برجام پروسه طولانی نخواهد بود. آنها میدانند که ایران با تمام قدرت مشغول غنیسازی ۲۰ درصدی است و دولت ایران موظف به اجرای باقی بندهای مصوبهای است که مجلس تصویب کرده و برای پایبندی ایران به باقیمانده تعهدات برجامی ضربالاجل تعیین کرده است. بیشک دولت بایدن میداند که بیتوجهی به وجود چنین فشارهایی کار را برای همه طرفین سختتر خواهد کرد. از سوی دیگر شاهد آن هستیم که کشورهای مخالف برجام در منطقه و گروههای مخالف در داخل امریکا لابیگریهای خود را با نمایندگان کنگره و سنا برای اعمال کارشکنی در این روند آغاز کردهاند.
با این حال به نظر میرسد امریکا نمیتواند بازگشت به برجام را پیش از انجام رایزنیهایی با طرفهای اروپایی خود و حتی چین و روسیه عملیاتی کند. رایزنی نکردن واشنگتن با همپیمانان اروپاییاش میتواند حتی به کارشکنیهایی از طرف خود اروپاییها هم منتهی شود هرچند شاهد آن بودهایم که «ژوزف بورل» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در اینباره موضع سازندهای گرفت و در توصیهای به دولت جدید امریکا خواستار صرفهجویی در زمان برای بازگشت این کشور به برجام شد.
اما به هر حال امریکا لاجرم از رایزنی با اروپاییها است و در مقابل به نظر میرسد دیپلماسی ایران نیز باید علیرغم رخوت بهوجود آمده بر اثر بدعهدی اروپاییها در تعهدات برجامیشان یک بار دیگر دیپلماسی فعالی را با اروپاییها پیش بگیرد و در رایزنیها به نزدیک کردن نظرات و پیشبینی راهحلهای ضروری بپردازد. زیرا اروپا با وجود دولت بایدن که خود چهار سال منتقد سیاستهای ترامپ و خروج او از برجام بوده دیگر بهانهای از جنس مجازات شرکتها و بانکهای اروپایی از سوی امریکا ندارد. بنابراین انجام گفتوگوهای رودررو با طرفهای حاضر در برجام بهجای موضعگیریهای رسانهای میتواند سازندهتر باشد.
در مجموع پیشبینی که میتوان از تحولات پیشرو داشت این است که در روزهای آتی بعید است شاهد اعمال تحریمهای جدید علیه ایران یا اعمال سختگیریهای تحریمی علیه شرکتهایی باشیم که میخواهند با ایران کار کنند. برعکس احتمال دارد که دولت بایدن روند بازگشت به برجام را با برداشتن تحریمهای نفتی و مالی و بانکی که میتوان با یک فرمان رئیس جمهور انجام داد، آغاز کند.
🔻روزنامه کیهان
📍نیاز به معماری جدید روابط ایران با حوزه عربی
✍️سعدالله زارعی
روابط ایران با حوزه عربی نیازمند تحول است و ظرفیتهایی وجود دارد که این تحول را ممکن میکند. اگر در میان کشورهای عربی، دولتهای سعودی، مصر، امارات و بحرین بر عدم حضور ایران در حوزه عربی تأکید دارند، کشورهایی هم هستند که بر بهبود روابط حوزه عربی با ایران اصرار میکنند. در میان کشورهای عربی، دسته سومی هم وجود دارند که نسبت به برقراری یا توسعه روابط با ایران علاقهمند هستند اما دستهبندی کشورهای عربی به مخالف و موافق ایران، آنان را در شرایط انتظار قرار داده است. از سوی دیگر اگر به صفحه منطقه عربی در غرب آسیا و در شمال آفریقا نگاه بیندازیم، درمییابیم که هیچ دلیل روشنی بر خصومت بین کشورهای عربی و ایران وجود ندارد. در این میان مهندسی نوعی از دیپلماسی از سوی ایران میتواند شرایط موجود میان ایران و حوزه عربی را دگرگون کند. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
۱- منطق سیاسی حکم میکند کشورهای یک منطقه و پیروان یک دین به صورت قطعی به هم همبسته باشند و شکاف و نقار میان آنان، عارضی است و نوعاً به عامل خارجی مربوط میشود. در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا، حوادث آن همه اعضا را تحت تأثیر قرار میدهد؛ خواه این حوادث و رخدادهای سازنده و ایجابی و خواه مخرب و سلبی باشند. ما در سالهای اخیر مشاهده کردیم که پدیده گروههای تکفیری که ساخته و پرداخته سازمانهای اطلاعاتی بودند و فقط رنگ دینی و مذهبی داشتند، همه کشورهای اسلامی را تحت تأثیر قرار دادند. در این میان فقط بعضی از دولتها که هدفگذاری گروههای تکفیری از سوی سازمانهای اطلاعاتی غربی را به نفع خود ارزیابی میکردند تا مدتی با این موج همراهی کردند. آنان گمان میکردند موج تکفیر فقط کشورهای رقیب آنان را آسیب میزند و یا گمان میکردند میتوانند از آن برای تغییر روند منطقه بهرهمند شوند. اما اکثر همین دسته از دولتها هم به زودی دریافتند که این موج موقعیت همه کشورهای اسلامی را تضعیف میکند و فقط به نفع دشمنان مشترک آنان - رژیم صهیونیستی و... - است. از این رو بود که این دولتها هم سعی کردند حساب خود را از گروههای تکفیری جدا کنند. نمونه دیگر اقدام آمریکا در حمله نظامی به دو کشور مسلمان -افغانستان و عراق- و تهدید چند کشور اسلامی دیگر بود که به ضرر همه کشورهای اسلامی بود و البته در این بین بعضی از کشورهای عربی -شامل سعودی- به گمان اینکه این جنگها روند منطقه را به نفع آنان تغییر میدهد با آنها همراهی کردند. اما زمان زیادی نگذشت که آنان نیز به صف مخالفان این دو جنگ پیوستند و متوجه این واقعیت که این جنگها به «ضرر همه» است، شدند. منطقه ما در این سه دهه از این ماجراها بسیار به خود دیده است و از این رو به نوعی عقلانیت سیاسی رسیده است.
در طول دهههای اخیر تلاش زیادی صورت گرفته است تا نوعی اسلامهراسی، شیعههراسی، مقاومتهراسی، ایرانهراسی و سپاههراسی، جای هراس از برنامههای مخرب آمریکا و رژیم صهیونیستی را بگیرد. این موجها با شدت تمام به راه افتادند تا کشورهای این منطقه اسلامی را به یک جبههبندی در مقابل هم برسانند و نیروی مسلمانان را تحلیل ببرند. این موجها اگرچه تا حدودی موفق هم شدند و حتی به جنگهایی هم میان مسلمانان انجامیدند اما کشورهای اسلامی به مرور از این موجها فاصله گرفتند و امروز اثر این امواج تا حد زیادی از بین رفته است.
۲- جمهوری اسلامی ایران در این سالها سیاست خردمندانهای را در پیش گرفته است. صبوری ایران در برابر اعوجاجهای منطقهای و عفو برادرانه اقداماتی که بعضی از دولتهای منطقه علیه ایران به راه انداختند و نثار کمکهای ویژه به آن دسته از کشورهای منطقه که گرفتار بلیههای امنیتی شده بودند، بدون آنکه از اعطای این کمکها چشمداشتی داشته باشد، فضای جدیدی نسبت به ایران پدید آورده است.
ایران در طول این سالها نشان داد کشوری قدرتمند است و مخالفت و حتی دشمنی غرب با آن نمیتواند از قدرت آن بکاهد. پیشرفتهای شگرفت علمی و تکنولوژیک ایران در کنار تلاش اقتصادی داخل به گونهای که کشور علیرغم فشارهای شدید غرب دچار بههمریختگی نشود، هرگونه انتظار مخالفان را برای عقب راندن ایران از منطقه از بین برده است. از سوی دیگر قدرت نظامی رو به رشد ایران هرگونه امید به امکان حمله نظامی خارجی به جمهوری اسلامی را منتفی کرده و جسارت ایران در دفاع از خود در برابر قدرت نظامی آمریکا هرگونه موفقیت برنامه خارجی علیه ایران را به یأس مبدل کرده است. بر این اساس هر روزه در نشریات و خبرگزاریهای بزرگ غرب، اعتراف به قدرت و اقتدار ایران منعکس میشود. ایران در بعد توانایی نظامی توانسته است کشورهای دوست خود در منطقه را نجات دهد و ثبات را به آنان بازگرداند. پس در یک کلمه ایران و قدرت آن در منطقه به رسمیت شناخته شده و هرگونه انتظار تغییر نظام سیاسی ایران و یا تغییر سیاستهای بنیادی آن را منتفی کرده است. این سرمایه مهمی برای جمهوری اسلامی است و حالا وقت آن است که نظام یک گام مهم برای ارتقاء موقعیت سیاسی و... منطقه بردارد.
۳- زمزمه لزوم همکاری با ایران و برقراری روابط فعال با آن در میان کشورهای عربی به گوش میرسد. در منطقه خلیج فارس هفت دولت عربی وجود دارد که حداقل پنج دولت آن شامل عراق، قطر، کویت، عمان و یمن خواستار حل و فصل مسایل میان کشورهای عربی منطقه و ایران هستند و این در حالی است که «امارات متحده عربی» نیز علیرغم فشار شدیدی که از سوی دولت سعودی متوجه آن بوده، به حفظ روابط با جمهوری اسلامی اصرار دارد. در این میان فقط دو دولت سعودی و بحرین مخالف بهبود روابط کشورهای عربی با ایران هستند.
در طول سالهای گذشته این باور در دستگاه دیپلماسی ایران وجود داشته که بدون بهبود روابط با عربستان، امکان فعالسازی روابط ایران با حوزه عربی وجود ندارد. در واقع در این انگاره کلید روابط ایران با کشورهای عربی جنوب خلیج فارس به ریاض سپرده شده است! البته در طول این دوران، ایران با دولتهای قطر، امارات، کویت، عمان، عراق و یمن روابط داشته اما این روابط -به جز در مورد عراق- عمدتاً در روابط سیاسی محدود مانده و عملاً در ارتقاء مناسبات اقتصادی و فرهنگی میان ایران و این کشورها کاری صورت نگرفته است.
نگاه به تجربه روابط ما با حوزه عربی به ما میگوید وقت آن است که از یکسو انگاره روابط عربی با اجازه ریاض را کنار بگذاریم و از سوی دیگر به روابطی چندوجهی و متنوع بیندیشیم که هم برای ایران و هم برای کشورهای عربی منطقه راهگشا باشد. برای عبور از شرایط فعلی باید با کشورهای یادشده ابتدا وارد مذاکرات دوجانبه شویم و ضمن تشریح وضعیت منطقه، در زمینههای مختلف به توافق برسیم و پس از آن یک اجلاس مشترک ایران- عربی را در یکی از کشورهای یادشده برگزار کنیم و در مورد روابط جمعی به توافق برسیم. این کار امکانپذیر است. ما باید بدانیم که شرایط ذهنی این کشورها پس از شکستهای پیاپی آمریکا در منطقه تغییرات مهمی کرده و وضع رژیم صهیونیستی در داخل سرزمینهای اشغالی آنان را به جمعبندیهایی رسانده است وگرنه اگر با محاسبات سابق بود فشار ویژه رئیسجمهور سابق آمریکا به این کشورها برای آشکارسازی روابط با رژیم صهیونیستی اکثر این کشورها با تلآویو به توافق رسیده بودند. بنابراین با نگاه به وضع منطقه و اعتباری که ایران از طریق راهبرد مقاومت کسب نموده است، میتوانیم روابط جدیدی را با حوزه عربی داشته باشیم. بهبود روابط ایران و این کشورها و تبدیل قطببندیهای عربی-ایرانی به قطببندی امنیت دستجمعی در مقابل باجخواهی غرب میتواند نتایج مهمی در پی داشته باشد و برای همه کشورها مطلوب تلقی شود:
- بهبود روابط عربی با ایران و خروج از روابط تکبعدی و دستیابی به روابط در جنبههای مختلف، میتواند به جنگ کنونی علیه یمن خاتمه دهد. امروز هیچ کشور عربی در منطقه نیست که روش عربستان را کمککننده به امنیت منطقه بداند. همه کشورهای عرب منطقه -به جز دولت سعودی- علاقه دارند این جنگ به سرعت به پایان برسد.
- روابط ایران با کشورهای عرب جنوب خلیج فارس میتواند اختلاف میان این کشورها را کاهش دهد و از سوی دیگر برای مقابله با پدرخواندگی سعودی بر این کشورها و مهار رفتار ریاض به کشورهای مذکور کمک نماید. این کشورها در سالهای گذشته هزینههای زیادی بابت قرار گرفتن در جبههای عربی مقابل ایران پرداختهاند و این در حالی است که بنا به اظهارات متعدد مقامات ارشد این کشورها، هیچ دلیلی برای این دشمنی نداشتهاند. روابط فعال ایران با پنج کشور عربی اختلافات میان آنان و دولتهای دیگر را کاهش میدهد و این نتیجه برای همه مردم در منطقه شیرین است.
- تقویت روابط ایران و کشورهای عربی میتواند به حل و فصل موضوعی به نام «اخوانالمسلمین» میان آنان منجر شود. ایران در طول دهههای قبل و به ویژه در ده سال گذشته، نوع خاصی از ارتباط با شعوب مختلف اخوانالمسلمین را دنبال کرده است؛ ایران آن را پدیدهای واحد ندیده و با گونههای مختلف آن برخورد متناسبی داشته و این میتواند یک الگو برای کشورهای دیگر هم باشد.
ایران به آن دسته از گروههای اخوانی منطقه عربی که درصدد به دست گرفتن قدرت از راههای مسالمتآمیز بودهاند کمک کرده و در مقابل آن دسته از اخوانیها که از طریق توسل به خشونت و دستهبندی و اختلاف میان مسلمانان درصدد به قدرت رسیدن برآمدهاند، قرار گرفته است. روابط ایران با کشورهای عربی جنوب که بعضی -مثل قطر و عمان- با اخوانالمسلمین رابطه دارند و بعضی - مثل امارات و عربستان و تا حدی کویت- که با آنان رابطهای خصمانه داشتهاند، میتواند به ترسیم رابطهای متعادل با اخوانالمسلمین بینجامد. به شکلی که نگاههای کنونی دولتهای عربی به اخوان که نوعاً تهدید تلقی شده است، به نگاه فرصت، تغییر پیدا کند. اخوانیها این آمادگی را دارند که شرایط دشوار کنونی را با نوعی تفاهم، به نقطه تعادل برسانند.
- بهبود روابط ایران با کشورهای عربی جنوب خلیج فارس، هزینههای نظامی آنان را پایین میآورد چرا که این هزینهها از سه مسئله ناشی میشود؛ تهدیدنمایی قدرت ایران برای کشورهای منطقه، تهدیداتی که از ناحیه بعضی از دولتهای عرب متوجه بعضی دیگر از دولتهای عرب منطقه است و تهدیدات بالفعل و بالقوهای که از ناحیه گروههای نوپدید تروریستی متوجه این کشورهاست. غرب با تأکید بر این سه موضوع، بخش زیادی از درآمدهای این کشورها را به خرید و انبار کردن سلاح معطوف کرده است. رابطه ایران با این دولتها هر سه دسته این تهدیدات واقعی و یا ساختگی را از بین میبرد، رابطه گرم و چندوجهی با ایران جایی برای تهدیدنمایی ایران برای کشورهای برادر عربی باقی نمیگذارد، همگرایی با ایران، تهدید کشورهایی نظیر عربستان علیه کشورهای عرب دیگر را به صفر میرساند و تجربه ایران در مبارزه موفق با گروههای نوپدید تروریستی، اعتماد به نفس زیادی به این دولتها میدهد و موضوع ضرورت خرید سلاح و انبار کردن آن را از بین میبرد و در نهایت از این طریق نفوذ غرب هم کاهش یافته و توطئههای خطرناکی مثل گسترش امنیتی و سیاسی رژیم اسرائیل در مناطق اسلامی هم خنثی میشود.
🔻روزنامه اطلاعات
📍اولین شب آرامش
✍️سیدعلی دوستی موسوی
ترامپ رفت و اقتصاد ایران نفسی به راحتی کشید. در چهار سالی که او بر مسند ریاست جمهوری آمریکا قرار داشت به مردم ایران بسیار سخت گذشت. به عبارت صریحتر، مردم در وسط تیغههای یک قیچی قرار گرفته بودند که یک لبهاش ترامپ و فشار تحریمها و تبعاتش چون رشد قیمت ارز، گرانی، کمبود کالا، کاهش درآمدها و مانند آن بود و لبه دیگرش برخی تندروهای داخلی و اقتصاد زیرزمینی که در کمین ماهی گرفتن از آب گلآلود تحریمها بود و هست و اثرات تحریمها را تشدید میکرد. اکنون ترامپ رفته و با رفتنش یک لبه قیچی کند و شل شده و اگرچه ممکن است حذف یا کاهش تحریمها به این سادگی نباشد و مقداری زمان ببرد، اما دستکم تشدید تحریمها از میان رفته و جو روانی مثبتی در کشور ایجاد شده که اثراتش را در کاهش نسبی قیمت ارز در هفته اخیر میبینیم. مردم هم خوشحالند و نوعی خوشبینی به بهبود شرایط اقتصادی و کاهش قیمتها وجود دارد که امید بسیاری به تحقق آن میرود. با این حال لبه دیگر قیچی همچنان هست و کار خواهد کرد. اولویت اصلی آن هم به احتمال زیاد، جو دادن و ایجاد التهابات مصنوعی و پمپاژ تردید و نگرانی و ابهام به مردم و جو کشور است. این ابهام زایی با هدف کاهش اثربخشی رفع تحریمها به اقتصاد، وفور و تنوع کالا و کاهش قیمتها انجام میشود. روشن است بخش پنهان و زیرزمینی اقتصاد ایران از باقی ماندن و تداوم تحریمها سود میبرد و اکنون تمام تلاشش را به کار میگیرد تا جلوی اثر رفع یا شل شدن تحریمها به اقتصاد را بگیرد و در این میان به ابزارهای مختلفی بخصوص ناامید کردن مردم از بهبود شرایط متوسل میشود.
به عنوان مثال، دستکم به طور روانی و انتظاری، قیمت ارز رو به کاهش است و این کاهش، قیمت بسیاری از کالاها را تحت تأثیر قرار داده و همچنین بازیگران بزرگ بازار ارز را که حتماً مردم عادی نیستند را متضرر خواهد کرد. لذا انواع و اقسام جوسازیها و التهابآفرینیها و آیه یأس خواندنها شروع شده و بیشتر هم خواهد شد تا جلوی ریزش بهای ارز گرفته شود. همچنین نوعی جوسازی برای تداوم انحصارهای طبیعی ناشی از تحریم که اکنون باید از میان رفته یا کاهش یابد، با اسم رمز «حمایت از تولید داخل» آغاز شده و بیشتر هم خواهد شد. اما آگاهان میدانند که این فقط آدرس غلط دادن است و حمایت واقعی از تولید داخل در گرو بهبود کیفیت، تیراژ و کاهش قیمت است و ایجاد انحصار، فقط به نفع گروهی خاص و حتماً به ضرر مردم و پایمال کردن حق طبیعی آنها برای استفاده از کالاها و خدمات ارزان و با کیفیت است. صداهایی هم از بازار و تجار برخواهد خواست که احتمالاً ناشی از عدم آمادگی آنها برای کاهش دادن قیمت کالاهایشان و مقاومت در راستای بالا ماندن قیمتهاست که البته به نظر نمیرسد این مقاومت راه به جایی ببرد چرا که جو روانی غالب، کاهش قیمتها و انتظار برای آن است که به رکود در برخی بازارها منتهی شده است. صادرکنندگان هم از کاهش نرخ ارز ناشی از شل شدن تحریمها گلایه خواهند کرد چرا که مزیت قیمت ارز برای آنها از بین رفته و باید برای صادرات کالاها، راههای جدید پیدا کنند.
از این نمونهها زیاد است و مجموع آن، نوعی جدال قیمتی در اقتصاد ایران ایجاد خواهد کرد. اما مسئله اصلی این نیست، بلکه توجه دادن حاکمیت به این واقعیت است که مقاومت نجیبانه مردم در برابر اثرات تحریمها، کوچک شدن سفرهها، رشد شدید قیمتها و بروز کمبودها اکنون و با کنار رفتن عامل اصلی، باید پایانی خوش به دنبال داشته باشد و هرگونه تعلل در اثر دادن کاهش یا رفع تحریمها در زندگی روزمره مردم و بهبود وضعیت زندگی آنان، خطایی نابخشودنی است. لذا تکلیف قوای سهگانه و البته نیروهای سیاسی، کارشناسان و دیگر نهادها و جریانات این است که از هرگونه التهاب آفرینی، بحرانسازی مصنوعی و اظهار نظرهای تند و هیجانی که به هر نحو باعث کاهش اثرگذاری تحریمها بر زندگی و معیشت مردم بشود، بپرهیزند و بدانند که قضاوت عمومی، اینگونه رفتارها را به مثابه آب ریختن به آسیاب اقتصاد زیرزمینی تعبیر خواهد کرد. بخصوص هرگونه رقابت سیاسی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری پیشرو باید با در نظر داشتن و ملاحظه رفاه و معیشت مردم انجام شود و از هر وسیلهای که باعث بالا ماندن قیمتها بهخصوص در مورد نرخ ارز پرهیز شود.
به عبارت صریحتر، اکنون که ترامپ و فشارهایش رفته و افقی روشن در برابر زندگی و معیشت مردم و اقتصاد کشور قرار گرفته، هرگونه تلاش برای تاریک کردن این افق و گرفتن اولین شب آرامش اقتصاد ایران پس از ترامپ، در تقابل با منافع ملی است.
🔻روزنامه شرق
📍سیاست آمریکا در دوره بایدن و آینده
✍️احمد عظیمیبلوریان
دونالد ترامپ اگرچه تا پایان دوره ریاستجمهوری از مقاومت در برابر شکست خود دست برنداشت، اما سرانجام کاخ سفید را ترک کرد و جو (جوزف- یوسف) بایدن و کامالا هریس در نهاد ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا مستقر شدند. این تازه آغاز یک داستان و یک دوره بسیار پیچیده در تاریخ ریاستجمهوری آمریکا خواهد بود. با توجه به مقاومت لجوجانه ترامپ در دوره انتخابات اخیر، نحوه اداره کشور در چهار سال گذشته بر پایه ارزشهای افراطی جمهوریخواهان و غلظتدادن به این ارزشها در دوره ترامپ، مردم آمریکا با یک دوره ترمیم سیاستهای درونی و بینالمللی دولت آمریکا روبهرو خواهند بود. عمدهترین مشکل دولت بایدن تا ششم ژانویه ۲۰۲۱ ساختار مجلس سنای آمریکا بود که جمهوریخواهان در آن اکثریت را داشتند؛ بهویژه اینکه برگزیدهشدن کامالا هریس به سمت معاونت رئیسجمهوری آمریکا -و کاستهشدن شمار دموکراتها در مجلس سنا- دورنمای پیچیدهای برای اداره کشور ازسوی دموکراتها ترسیم کرده بود. اما انتخاب نامزدهای حزب دموکرات در ایالات آریزونا و بهویژه جورجیا برای سنای آمریکا این نگرانی را از میان برد. بهاین ترتیب جو بایدن دارد نفس عمیق میکشد، زیرا هر دو ساختار قانونگذاری ایالات متحده در دست دموکراتها قرار گرفته و همکاری کنگره آمریکا با بایدن تضمین شده است. از این که بگذریم، دولت جو بایدن با چند جریان توفانی شدید روبهرو است که مهمترین آنها از این قرار هستند:
بازگشت به سیاست چندجانبهگرایی و پیمانهای همکاری بینالمللی مانند معاهدات ناتو، سازمان بهداشت جهانی، سازمان یونسکو، پیماننامه اقلیمی پاریس برای کنترل کیفی محیط زیست، کدورتزدایی از اروپا و روسیه و چین، پیمان کاهش تسلیحات هستهای بین آمریکا و روسیه و گسترش همکاری با کشورهای دیگر، بهویژه با خاورمیانه، اما نه برمبنای گسترش سلطه آمریکا بلکه با تمایل به تقویت دوستی و همکاری برپایه احترام متقابل. در این زمینه، بایدن باید رابطه آمریکا با ایران را به سطح احترام متقابل برساند. البته آمریکا همواره مدعی است که تنش میان ایران و آمریکا بهدلیل اشغال سفارت آمریکا در تهران و اسارتگرفتن کادر سفارت بوده است. در این سالها، روابط دیپلماتیک میان ایران و آمریکا ازطریق کشورهای سوئیس و پاکستان صورت میگیرد. رابطه دیپلماتیک میان ایران و آمریکا در همان زمان قطع شد و پس از گذشت ۴۰ سال هنوز این مسئله وجود دارد و البته آمریکا واکنش عملی خود را ازطریق محاصره اقتصادی ایران از همان زمان تا کنون نشان داده و از برخی لحاظ در دوره ریاستجمهوری ترامپ افزایش داده است. این افزایش فشار شاید بهدلیل ناگزیری ایران به گرایش به همکاری با شرق از جمله چین و روسیه شده باشد. ترامپ شمار قابل توجهی از ایرانیان مقیم آمریکا را بهدلیل همکاری نهان با دولت ایران و تأمین نیازهای تکنولوژیکی ایران بازداشت کرده و یا با آمریکاییان بازداشت شده در ایران مبادله کرده است. ایران با فاصله کوتاهی پس از تصرف سفارت آمریکا در تهران با آزادکردن کارمندان آفریقاییتبار و زنان از میان اسرای سفارتخانه عملا حسن نیت خود را نشان داد. اما محاصره اقتصادی ایران توسط آمریکا دهههاست ادامه دارد. با وجود این، برخلاف پیشبینی دولت ترامپ و گفتههای پمپئو، آمریکا نتوانسته با افزایش فشارهای اقتصادی (که به مردم بیبضاعت صدمه زیادی زده است)، به هدف خود برای ایجاد یک رابطه میان دو کشور برسد. اینکه بایدن بتواند بهجای تهدید ایران به روش ترامپ، پای میز مذاکره بنشیند و به حل اختلافات با روشهای دیپلماتیک بپردازد هنوز مورد آزمایش قرار نگرفته است.
بایدن برخلاف ترامپ همکاران خود را از میان طیف وسیعی از مردمی برگزیده است که ریشه در فرهنگها و نژادهای مختلف دارند. او از جمله از ایرانیتبارها استفاده میکند. مدیریت این ترکیب نژادی- فرهنگی کار سادهای نیست. اما آنچه مهم است بازکردن راه پیشرفت در سطوح بالای کشوری برای شهروندان آمریکایی اما از فرهنگهای مختلف است. مسئله دیگر سن خود بایدن است. بایدن ۷۶ سال دارد که به لحاظ توانایی و ادامه فعالیت سیاسی، سن ایدئالی برای دو دوره ریاستجمهوری به شمار نمیآید. اگر به فرض بایدن در دوران زمامداری خود نتواند بهدلیل بیماری یا کهولت به خدمت ادامه دهد، بر اساس قانون اساسی آمریکا معاون او (هریس) وظایف ریاستجمهوری را ادامه خواهد داد. خانم هریس یک دو رگه هندی-جاماییکایی است و نخستین زن در تاریخ سیاسی آمریکا است که بهصورت جدی در آستانه مسند ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است؛ موقعیتی که خانم هیلاری کلینتون نتوانست با همه تلاشی که کرد، به دست آورد. چنین گزینهای مسلما مورد قبول جمهوریخواهان سنتی نخواهد بود. پس چه خواهد شد؟ اگر حتی بایدن دوره چهارساله ریاستجمهوری را طی کند، آیا خواهد توانست آرای کافی را برای ادامه دولت دموکراتها به خود جلب کند؟ آیا ایجاد تفاهم میان دموکراتها و جمهوریخواهان برای اداره کشور در آینده میسر خواهد بود؟ حتی اگر بایدن تا آخر دوره ریاستجمهوری دوام بیاورد، همین کهولت سنی او به احتمال زیاد مانع مشارکت او در انتخابات دوره دوم خواهد شد.
با آمدن بایدن به کاخ سفید، ایجاد اتحاد میان مردم آمریکا کار سادهای نخواهد بود؛ گرچه باراک اوباما توانست آرای مردم آمریکا را برای دو دوره ریاستجمهوری هم به دست آورد. البته باراک اوباما هنوز که هنوز است مورد نفرت شدید دونالد ترامپ است. ترامپ اصولا از اوباما و معاونش، جو بایدن، بیزار است و انتخاب اوباما و بایدن را توهینی به ملت آمریکا قلمداد میکند.
به هر صورت، تصویرسازی برای آینده پس از بایدن آنقدرها آسان نیست. اگر فشارهای اقتصادی به ایران و دیگر کشورهای تحت فشار، بهویژه ونزوئلا و چین و روسیه، کاهش یافته و گرایش به همکاری بینالمللی افزایش یابد، در این صورت شعار ترامپ: «آمریکا اول» اعتبار خود را از دست خواهد داد و به جای آن همکاریهای بینالمللی رونق خواهد گرفت.
🔻روزنامه اعتماد
📍تبعیض به مثابه خوره
✍️عباس عبدی
توهین زشت یک روحانی به رییسجمهور در برنامه زنده تلویزیونی، واکنش خیلیها را برانگیخت. در حالی که به نظر میرسد ابعاد ماجرا بسیار بزرگتر از یک توهین است. سعی میکنم که به بخشی از این ابعاد بپردازم. اول از همه فقدان وجود فرهنگ گفتوگو حتی در برنامهای به ظاهر گفتوگومحور است! در این برنامهها باید فراتر از شخصیت افراد به عملکردها و سیاستها پرداخت و نتیجهگیری را برعهده بیننده گذاشت. در همین مورد اخیر، بعید است که حتی اندکی از افراد بدانند که مهمانان برنامه درباره چه چیزی گفتوگو کردهاند و چه نظراتی داشتهاند؟ اذهان همه متوجه همین توهین و الفاظ مشابه آن شده است. شاید مهمان برنامه میدانسته که برای برجسته و دیده شدن باید توهین کند، چون محتوای منطقی جذابی نمیتوانسته ارایه کند. در واقع این کار در ادامه سیاست و دیپلماسی عمومی است که برخی از این افراد که منتسب به یک مجموعه خاص از اصولگرایان هستند در پیش گرفتهاند. آنان یا توهین میکنند یا حرفهای به غایت نابخردانه و عجیب میزنند تا در فضای عمومی زنده بمانند. آنان از این طریق دنبال کسب شهرت هستند. پیشتر هم گفتهام رفتارشان مثل ادرار کردن برادر حاتم طایی در چاه زمزم است. این کارشان آنقدر عجیب و باور نکردنی بود که بخشی از اصولگرایان نیز از این رفتار تبری جستند. نکته بعدی که بسیار مهمتر است، وجود فرهنگ هتاکی نزد بخشی از این افراد در عرصه سیاست است. شاید مهمان برنامه ناخودآگاه این ادبیات را به کار برده است. به این معنا که از فرط تکرار در مجامع خصوصی، استعمال این الفاظ به خوی ثانوی و عادتواره آنان تبدیل شده است و در برنامه زنده تلویزیونی نیز آن را به کار میبرند. وجود چنین فرهنگی مانع دید درست آنان از واقعیت خواهد شد. متاسفانه این فرهنگ در میان تندروهای اصولگرا بسیار شایع است و در فیلمهای کوتاه از جلسات سخنرانی یا منبریهای آنان فراوان دیده میشود. میگویند یک نفر در فضای عمومی توهین و تعرضی به ملانصرالدین کرد، او یک سکه به او داد. گفتند، او با تو رفتار زشت کرده، به او سکه میدهی؟ گفت این پول خون اوست. آن فرد پیش خود فکر کرد هنگامی که با ملا این رفتار را کنم و یک سکه بگیرم، اگر با حاکم کنم، چند سکه خواهم گرفت. این کار را کرد و اعدامش کردند!
حالا قضیه اینجاست که این افراد در مجامع محدود هر چه خواستهاند گفتهاند و کسی هم متعرض آنان نشده است و جایزه نیز گرفتهاند. اکنون گمان کردهاند اگر در تلویزیون بگویند، بیشتر تشویق خواهند شد.
همه اینها یکسو، مشکل و ریشه اصلی این رفتار، تبعیض است. چگونه؟ فرض کنید که کسی چنین توهینی را به افراد دیگری در ساختار سیاسی کند. البته آنان هیچگاه افرادی را دعوت نمیکنند که چنین حرفی را بزند. به علاوه منتقدین سیاستهای فعلی نیز چنین خبطی را نمیکنند هم از حیث نادرست بودن آن و هم از حیث عوارض شدید آن. ولی فرض محال که محال نیست؛ اگر چنین گفتاری علیه افراد دیگری حتی پایینتر از رییسجمهور گفته میشد، از همان دم در استودیوی محل ضبط برنامه، کل مدیران برنامه و شبکه پخشکننده و مجری و مهمان و... باید میرفتند پای میز دادگاه و برنامه برای همیشه لغو میشد و صدر و ذیل صدا و سیما مشغول عذرخواهی میشدند و... ولی الان حتی لزومی به عذرخواهی هم ندیدند و مسوولیت را متوجه مهمان برنامه کردند و هیچ اتفاقی هم تاکنون در سطح رسمی رخ نداده است. این وضعیت نشاندهنده یک نوع تبعیض ساختاری و نظاممند در مواجهه با رفتار شهروندان وجود دارد. وجه ناراحتکننده این اتفاق اصل توهین نیست چراکه هر روز صد درجه بدترش را در خیابان میشنویم البته چون بدون تبعیض علیه خیلیها گفته میشود، کسی هم حساس نمیشود، ولی در این مورد وجود تبعیض است که حساسیت ایجاد کرده است. در واقع باید گفت که ریشه شکلگیری این رفتار در وجود همین تبعیض است. نه فقط در این باره، بلکه در رسیدگیها، احضارها و... نیز این تفاوت فاحش دیده میشود. همچنین از این نوع توهینها و صد تا بدتر از آن را روزانه علیه افراد بیپناه سیاست شاهد هستیم، ولی دریغ از یک برخورد و یک اقدام کوچک قانونی برای استیفای حقوق آنان. اگر تبعیض نبود این نوع گفتارها یا به ندرت رخ میداد یا حداقل علیه همه گفته و به مسالهای عادی تبدیل میشد. اگر از بنده بپرسند که بدترین وجه این ماجرا چیست، به وجود همین تبعیض اشاره خواهم کرد. انتقاد و حتی توهین علیه مقامات سیاسی رویداد چندان نامتعارفی در سیاست نیست و اهمیتی هم ندارد حتی برای گروه توهینکننده بد است. آنچه بنیان جامعه را در خطر قرار میدهد، وجود تبعیض است. هنگامی که تبعیض شایع شود، فقط به یک حوزه محدود نمیماند. همه حوزهها از جمله اقتصاد، فرهنگ، سیاست و کل امور جامعه را در بر خواهد گرفت. در هر جا شکل خاصی میگیرد. در اقتصاد رانت است، در سیاست رد صلاحیت است، در فرهنگ سانسور و ممیزی استو در همه امور میتوان مصادیقی از تبعیض را مشاهده کرد. آنچه مثل خوره در حال پوک کردن جامعه ما از درون است، نه فقر است و نه حتی فساد، بلکه ریشه همه اینها تحقیر و تبعیض است. متاسفانه باید اذعان کرد که نقش آقای رییسجمهور هم در رواج ادبیات تحقیر قابل چشمپوشی نیست.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍بیعدالتی در مالیات شهری
✍️دکتر حسین ایمانی جاجرمی
اداره مطلوب شهر و تامین کیفیت زندگی آن چنان که مطلوب بیشتر ساکنان باشد، هزینه دارد. بسیاری از خدمات و تسهیلات شهری مانند آتشنشانی و ایمنی، پارک و فضای سبز، پیاده رو، پل، زیرگذر و خیابان در زمره کالاهای عمومی مجانی محسوب میشوند که برای استفاده از آنها هزینه مستقیمی از کسی دریافت نمیشود.
حتی هزینه پرداختی برای خدمتی چون حملونقل عمومی و استفاده از مترو و اتوبوس فاصله بسیاری با قیمت تمامشده دارد و مابه التفاوت با یارانههای دولتی و شهرداری تامین شده تا چرخهای زندگی عمومی شهر بچرخد. خدمات شهرداریها برای شهر آنچنان ضروری هستند که حتی یک روز هم نمیتوان آنها را ارائه نداد و مثلا زباله را جمع نکرد و مترو و اتوبوس را به مرخصی فرستاد. تعطیلی آنها به منزله تعطیلی کل شهر خواهد بود. هزینه تامین و ارائه خدماتی این چنین مهم و در عین حال گران چگونه انجام میگیرد؟ بهطور معمول فرض بر آن است که حکومت محلی سطحی از اداره امور است که ساکنان هر محل برای تامین خدمات عمومی مورد نیاز خود آن را طبق قانون تاسیس میکنند. حکومت محلی باید اختیارات داشته باشد تا بتواند به اهداف عمومی خود دست پیدا کند. یکی از این اختیارات تنظیم مالیه و اقتصاد شهر است.
مسوولیت اقتصاد ملی با دولت مرکزی است؛ اما مسوول اقتصاد شهر حکومت شهر یا شهرداری است. وظیفه تنظیم مالیاتها و عوارض محلی را شهرداریها با توجه به چشماندازی که برای شهر با رای مردم تصویر شده انجام میدهند. مثلا کتابخانههای عمومی در شهری به سبب کمبود بودجه در حال تعطیلی هستند، شهرداری رو به همهپرسی از مردم شهر برای برقراری مالیات جدیدی به نام «نگهداشت و توسعه زیرساختهای اجتماعی» میآورد. اکثریت به این مالیات رای میدهند و منبع تامین هزینه کتابخانه برای همیشه معلوم میشود. در کنار این برخی خدمات مانند حملونقل عمومی یا ساخت فرودگاه و بندر برای شهر از عهده حکومت محلی خارج است و دولت ملی در این حوزهها باید یارانه پرداخت کند تا زندگی بچرخد.
از دیگر منابع تامین مالی شهر دریافت شارژ شهری یا همان عوارض نوسازی است. بخش قابلتوجهی از هزینههای اداره شهر تا حدود ۴۰درصد از این طریق تامین میشود و هر کسی در شهر صاحب ملک است، میداند که باید این پول را پرداخت کند تا تامین خدمات شهر دچار وقفه نشود. اما چرا در ایران و بهویژه در تهران سهم این عوارض بسیار ناچیز است و چرا تفاوت چندانی میان محلات برخوردار از امکانات شهری و محلات کم برخوردار نیست و حتی اگر بنا به تناسب باشد فقرا عوارض نوسازی بیشتری نسبت به ثروتمندان میپردازند؟ به نظر میرسد مساله در اقتصاد سیاسی شهر باشد.
شهرداریها در ایران بخش عمدهای ازخدمات شهری را تامین میکنند؛ اما اختیار چندانی برای هدایت مالیه و اقتصاد شهر ندارند. هر گونه تلاش آنها برای وضع عوارض جدید معمولا با مخالفت سیاستمداران دولت مرکزی مواجه میشود که نگران نارضایتی مردم و کاهش محبوبیت خود هستند. این در حالی است که بالاخره هزینههای تامین شهر باید از محلی تامین شود و اگر شما دست شهرداری را در مسیری که طبق هر معیاری حق اوست ببندید و از طرف دیگر او را مجبور به ارائه خدمات کنید و در همان حالی که عوارض معمول شهر افزایشی پیدا نکرده اما شاهد هستید شهرداری میتواند تامین درآمد کند، باید به کل مساله شک کرد و نگران شهر و مدیریت شهری شد.
این همان شک و نگرانی است که باید سالها پیش سراغ دولت مرکزی میآمد؛ اما چون شهرداریها پول را به هر طریقی تامین میکردند و حتی دست به ساخت پروژههای نمایشی چون برج میلاد و دو طبقه کردن اتوبان میزدند، از قضا تشویق هم میشدند و کارهای شهرداری تهران بدل به الگو برای مدیران شهری کل کشور میشد. پس اگر از طرق معمول مثل عوارض نوسازی تامین هزینه نشده، پول اداره شهر طی این سالها از کجا آمده است؟ واقعیت بدون تعارف این است که کیفیت و آینده شهر فروخته شده و با پول آن، شهر در این مدت چرخانده شده است. حتی خاصه خرجی و بذل و بخششهای آن چنانی در زمانهایی که شهرداری تهران سکوی پرتاب برای دستیابی به پست ریاستجمهوری است هم به وفور اتفاق افتاده است.
اما این راه غلط، شهر را دچار هزاران مشکل مثل کاهش کیفیت زیست در مناطق خوش آب و هوای سابق مثل شمیرانات و از بین رفتن هویت تاریخی پایتخت کرده و از سوی دیگر فاصله طبقاتی- فضایی را به سطوحی باورناپذیر رسانده است. هزینه اداره تهران از جیب مردم پرداخت شده است، اما در ظاهر پولی به شهرداری ندادهاند و شاید از این بابت هم خوشحال بودهاند، اما شهرداری این پول را از محل فروش شهر تامین کرده است و آنچنان خساراتی به شهر وارد شده است که شاید غیر قابلجبران باشد. چرا از سازوکار عوارض محلی برای تامین هزینهها استفاده نشده است؟ اگر قرار باشد چرخ شهر از جیب عوارض پرداخت شود کلیت ساختار شهرداری باید دموکراتیک و پاسخگو باشد.
شفافیت در اوج و گزارشدهی به مردم باید در لحظه و آنلاین صورت گیرد. اما هزینهها با قرار و مدارها با توسعهدهندگان املاک مسکونی و تجاری در قالب فروش تخلف، ضوابط طرح تفصیلی و تغییر کاربری تامین شده است و ذات چنین اقدامی با اصل شفافیت در تضاد است. بیدلیل نیست که میلیاردها تومان پول گمشده در شهرداری تهران وجود دارد که هر چه میگردند فقط رقم آن بیشتر میشود؛ اما خود پول کجا رفته کسی ظاهرا نمیداند! عوارض نوسازی یعنی اینکه صاحبان املاک مرغوب باید پول قابلتوجهی را به شهرداری برای تامین هزینههای شهر بپردازند؛ اما چنین افرادی عموما خود در مناصب قدرت قرار دارند و اگر چه شعار مشارکت میدهند، اما اگر قرار به پرداخت هزینه باشد در صف نخست فرارکنندگان از هزینهها قرار میگیرند. پس علت دوم بیتوجهی به عوارض نوسازی به ساختار اقتصاد سیاسی شهر بازمیگردد که طبقات پایین در آن صدایی ندارند و نمیتوانند سیاستهای عادلانه را تصویب و اجرا کنند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست