🔻روزنامه ایران
📍وقتی علما و نخبگان حاشیهنشین میشوند
✍️محمدتقی فاضل میبدی
سخنانی را که یکی از مدعوین صدا و سیما درباره رئیس جمهوری بر زبان راند نباید اتفاقی محدود به یک بداخلاقی و بدزبانی شخصی دانست. چنین تفسیری در حقیقت تقلیل دادن یک آسیب بزرگ به مسألهای فردی است. واقعیت این است که زمینهساز آن سخنان و اتهامات سخیف، نه یک رفتار و تصمیم فردی بلکه یک اتفاق مخرب سیستماتیک است که اکنون خود را به این شکل بروز داده. خصوصاً اینکه این دست رفتارها به شکل مداوم در حال تکرار هستند و مهمتر اینکه با شتابی فزاینده بر تکرار آنها افزوده میشود. کما اینکه نگارنده معتقد است اظهاراتی مانند آنچه در هفتههای اخیر در خصوص غسل مرحوم آیتالله مصباح یزدی ادعا شد و نمونههای پر تعداد دیگری از همین دست را باید در همین چارچوب شناسایی کرد.
اما آن اتفاق سیستماتیک چیست؟ چه چیزی باعث شده تا چنین نوع ادبیات سخیف و غیرقابل دفاعی بتواند در جامعه ما به مهمترین تریبونهای عمومی راه یابد؟ پاسخ این دست سؤالات در سه سرفصل کلی قابل ارائه است؛ اول کنار گذاشتن و به حاشیه بردن و نزول شأن نخبگان و خطیبان و علمای واقعی در جامعه، دوم ایجاد انحصار به موازات مسئولیتگریزی در اداره تریبونهای عمومی کشور و سوم سیاستزدگی بیش از اندازه در حوزههای علمی، دانشگاهی، حوزوی، پژوهشی و فکری. به عبارتی باید گفت که مجموع این سه عامل بنیادین به همراه عوامل فرعیتر دیگری ما را به شرایطی رسانده که امکان طرح مسائل سخیف، غیراخلاقی و بیپایه از تریبونهای ملی برای برخی افراد و جریانها بدون هزینه شده است. در این زمینه مراد از «هزینه» برخوردهای قضایی و امنیتی با گویندگان و طرحکنندگان این دست مسائل نیست،بلکه منظور این است که چنین ادعاهایی موقعیتهای سیاسی، اجتماعی، علمی و اداری افراد را نه تنها تهدید نمیکند و برای آنها نگرانی بابتشأن اجتماعیشان به وجود نمیآورد، بلکه گاهی حتی باعث تقویت جایگاههای آنها نیز میشود. واقعیت این است باید بپذیریم در جامعهای که نخبگان و علمای واقعی هر حوزهای به دلایل مختلف حاشیهنشین مباحث و تحولات روز شدهاند، جای خالی آنها توسط عناصری پر میشود که به دلیل نداشتن توانمندیهای فنی لازم، مستعد چنین نوع رفتارهایی میشوند. وقتی امکان دستیابی گرایشهای مختلف و نخبگان به تریبونهای کشور منطبق با موازین «عدالت»، «انصاف» و «شایستگی» آنها نباشد و در این بین روابط فردی و تعهد سیاسی به برخی گرایشهای مشخص تأثیر اصلی را بگذارند، ایجاد چنین شرایطی کاملاً طبیعی است. بهطور خلاصه باید گفت آلودگی گفتمانی و ادبیاتی فضای فعلی کشور در ساحتهای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بیش از هر چیز دیگر حاصل نخبهکشی مداوم و انحصار تریبونهای عمومی است.
این وضعیت اما باید امروز بیش از هر چیز برای فضای علمی، دانشگاهی و حوزوی کشور جای نگرانی داشته باشد. چرا که توسل افراد به اقدامات موهن و سخیف بیش و پیش از هر بخش دیگری، باعث سیطره ابتذال در آن بخشی میشود که این افراد از آن برخاسته و توسط آن، اعتبار گرفتهاند. به همین جهت نیز انفعال بخشهای حوزوی، دانشگاهی و علمی کشور در برابر این دست سخنان و رفتارها، بیش از هر چیز دیگر باعث نگرانی و عامل استمرار و شدت یافتن این وضعیت در آینده خواهد بود. اینجاست که باید حسرت خورد که ای کاش حوزههای علمیه و علمای مذهبی ما به عنوان مرجعی که دارای اعتبار تاریخی بین مردم هستند سریعتر و قاطعتر از هر جای دیگری در برابر برخی ادعاها و اتهامات و افتراها، اقدام به موضعگیری میکردند. شکی نیست که چنین اقدامی اول از هر چیز بر اعتبار حوزه و علمای حوزه در چشم مردم میافزود.
معالأسف اما باید گفت که ما هماکنون چه از نظر سطوح مختلف سیاسی و چه در ساحت نهادهای علمی و حوزوی دچار نوعی انفعال در برابر این وضعیت شدهایم. حتی فراتر از این در جاهایی میتوان نشانههایی یافت که برخی در همین سطوح، منافع خویش را در استمرار این دست رفتارها میبینند. رفتارهایی که اخلاق، اعتماد و اتحاد اجتماعی و عمومی ما را با سرعت بالایی رو به زوال میبرد و خطراتی چند وجهی را پیش روی ما میگذارد که حتی میتواند ارزشهای تمدنی ما را نیز که حاصل انباشت قرنها همزیستی اخلاقی است، در چشم به هم زدنی مانند اسید در خود حل کرده و جامعهای عاری از اخلاق و کرامت را بر پا کند.
بر همین اساس است که اظهارنظرها و بد زبانیهایی مانند آنچه را اخیراً رخ داد نباید صرفاً یک مورد محدود و فردی دید. این تنها یک نشانه از صدها نشانه مشابهی است که فارغ از اینکه گوینده آن چه کسی است و ناظر به چه مقامی آن حرفها را زده، باید زنگ خطر سقوط ارزشها و کرامات اخلاقی را برای همه ما به صدا در بیاورد و منجر به تجدید نظر جدی در راهی که میرویم بشود.
🔻روزنامه کیهان
📍تحلیف بایدن نمادی از فروپاشی آمریکا
✍️دکتر محمدحسین محترم
۱- برخلاف روسایجمهور قبل آمریکا که در ظاهر با توپی پُر و خط و نشان کشیدن برای دنیا و دیگر کشورها در مراسم تحلیف خود ظاهر میشدند، اما جو بایدن با توپی خالی تحت تأثیر حوادث حمله به کنگره و جو امنیتی حاکم بر آمریکا و جنبشهای اعتراضی ناشی از مشکلات اقتصادی و نژادپرستی و نابرابری عدالتی که پرچم و مجسمه بنیانگذاران آمریکا و تمام نمادهای ارزشهای لیبرال دموکراسی را به پایین کشیدهاند، در پایینترین سطح اعتماد به نفس سخنرانی خود را انجام داد. علاوه بر ضعف جسمانی و ضعف در تکلم و بیان، ضعف روحی و روانی ناشی از آشکار شدن چالشهای نظام لیبرال دموکراسی و سرمایهداری و همچنین نگرانی از چالشهای پیش رویش در آینده، اجازه نداد که بایدن بتواند برای دیگران خط و نشان بکشد و انفعال و واهمه آشکار در چهرهاش و تکتک کلمات و جملات سخنرانیاش نشانه شرمندگی و سرافکندگی از دموکراسی آمریکایی بود.هرچند بایدن تلاش داشت «اعتبار بر باد رفته آمریکا» را برگرداند، اما چکیده سخنرانیاش با اذعان به اینکه «با همه چالشها همزمان مواجهایم و آمریکاییها آینده را با تردید و ابهام نگاه میکنند»، مطرح کردن این سؤال بود که گفت، «آیا در چنین شرایطی ما میتوانیم بر چالشهای دموکراسی حال و آینده آمریکا فائق شویم؟!». بایدن در حالی روز تحلیفش را «روز دموکراسی در آمریکا» خواند که دموکراسی در قفس امنیتی و زیر پای گارد ملی و ارتش این کشور در حال لگدمال شدن بود و در حالی از ضرورت وحدت و اتحاد ملت آمریکا سخن گفت که در هیچ روزی مثل امروز شاهد شکاف و تفرقه در میان آمریکاییها نیستیم. بر اساس نظرسنجیها، حدود ۸۰ درصد آمریکاییها، هم مردم و هم سیاسیون و اقتصاددانان در هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه اذعان میکنند «آمریکا به علت شکافهای طبقاتی در حال فروپاشی است» و خود بایدن نیز در سخنرانیاش با اذعان به وجود «خطر جنگ داخلی در آمریکا»، «خشونت و تروریست داخلی» را مهمترین چالش پیش روی خود عنوان کرد و گفت، «باید بر تفرقهها فائق شویم»! البته در ادامه اعتراف کرد «وحدت و اتحاد به عقیده اکثر آمریکاییها یک رویای محقق نشدنی است»! شاید این اعترافات بایدن و اعتماد به نفس نداشتن او به این علت بود که بگفته خودش «دموکراسی آمریکا در دنیا محک خورد و این درس بسیار دردناکی است»! اوج دردناک بودن حوادث پساانتخاباتی آمریکا زیرسؤال رفتن تمام ادعاهای آنها درباره حقوق بشر و دموکراسیخواهی و آزادی بیان و جریان آزاد اطلاعات و حاکمیت قانون و بهخصوص نگرانی از بهکار بردن تسلیحات هستهای آمریکا علیه خود آمریکا توسط رئیسجمهور آمریکا بود! که بگفته بایدن «چنین وضعیتی» او را «یاد وضعیت برخی از کشورهایی میاندازد که به آنجا سفر کرده و دارای نظامهای دیکتاتوری هستند» و آمریکا در آنجا چنین وضعیتی را بهوجود آورده و از نظامهای دیکتاتوری حمایت میکند! لذا حمله به کنگره و حوادث بعد از آن در حقیقت مهندسی معکوسی است از آنچه که در دیگر کشورها از سوی آمریکا رخ داده.
۲- هرچند برخی رسانهها مثل بیبیسی فارسی هنگامی که بایدن از شک و تردید آمریکاییها به آینده سخن گفت ترجیح دادند این قسمت از سخنانش را ترجمه نکنند!، اما سانسور در دنیای کنونی معنایی ندارد. بیبیسی بهجای پرداختن به مهمترین موضوعات بحران پساانتخاباتی آمریکا از جمله حضور هزاران نظامی در خیابانهای آمریکا و وجود حکومت نظامی در این کشورِ مدعی دموکراسی و همچنین چالشهای پیش روی مردم آمریکا، ترجیح داد به موضوع تعویض لحاف و ملافه اتاق رئیسجمهور آمریکا با رفتن ترامپ و آمدن بایدن بپردازد و نگران کمبود وقت برای انجام این موضوع شود! نکته مهم در تحلیف بایدن این بود در حالی که یکی از محورهای اصلی حمله به ترامپ در مبارزات انتخاباتی از سوی بایدن و کمپین او، برجسته کردن رعایت نکردن مسائل بهداشتی و نزدن ماسک بود، اما در مراسم تحلیف بایدن برداشتن ماسک از سوی وی و اطرافیانش و همچنین برخی حضار و مجریان مراسم از جمله همسرش، رئیس دیوان عالی آمریکا، گروه سمفونیک و سرود ملی آمریکا، بهویژه سلبریتیهای آمریکایی مثل آماندا گورمن شاعر مراسم و لیدی گاگا و جنیفر لوپز و روبوسی کردنهای متعدد بایدن با آنها و اطرافیانش به چشم کسی نیامد و کسی نگران شیوع کرونا در این مراسم نبود!
۳- اینکه ترامپ هواداران خود را تحریک به تجمع جلوی کنگره کرد و معترضان به راحتی وارد کنگره شدند و با پلیسهای محافظ کنگره عکس یادگاری گرفتند و بعد در عرض ۲۴ ساعت داستان جمع شد و ترامپ هم بدون هیچگونه اقدام دیگری به راحتی کاخ سفید را ترک کرد و معاونش حاضر نشد متمم ۲۵ قانون اساسی را علیه ترامپ اعمال کند و یا دموکراتها استیضاح وی را با این ادعا که «تفرقه را بیشتر میکند و به مصلحت نیست»!، به نتیجه نرساندند و ترامپ را تا پایان دورهاش حفظ کردند، همگی نشان میدهد حادثه حمله به کنگره که برخی از آن به چهارشنبه سیاه و یازده سپتامبر دیگری یاد کردند، اقدامی از پیش طراحی شده دولت عمیق آمریکا برای سرکوب جنبشهای اعتراضی همزمان با تحلیف بایدن و سوءاستفاده از جوّ امنیتی ایجاد کرده برای تداوم ریاستجمهوری بایدن بود. در حقیقت ترامپ که از او بهعنوان رئیسجمهور خطرناک و دیوانه آمریکا یاد میکنند و مورد هجمه حتی همحزبیهای خود هم قرار گرفت، نه خطرناک بود و نه دیوانه و دقیقاً در سناریوی طراحی شده مراکز قدرت و در جهت تثبیت ریاستجمهوری بایدن و منافع نظام سیاسی آمریکا که مورد اعتراض مردم قرار گرفته، عمل و حرکت کرد چرا که ترامپ خود نیز نتیجه و زاییده همین نظام سیاسی بود، تا جایی که نظام سیاسی حاکم بر آمریکا که با بحران موجودیت روبهرو شده ترجیح داد برخی ارزشها و اصول ادعایی خود را فدا کند و زیر سؤال ببرد تا بتواند منافع و موجودیت خود را حفظ کند. اینکه میگوییم دو حزب آمریکا از یک مَشرب و آبشخور دستور میگیرند و مجری سیاستهای واحد طراحی شده از سوی دولت عمیق، با اندک تفاوت در اجرا هستند، بر اساس صدها دلیل و قرائن مستند است. لذا تمام این سناریو برای مدیریت اوضاع و جلوگیری از بهوجود آمدن جریان سومی در کنار دو جریان دموکراتها و جمهوریخواهان و همچنین ممانعت از عمیقتر شدن شکاف اجتماعی و بروز ناآرامیهای بیشتر در آمریکاست. ادعای تقلب سفیدپوستان در انتخابات آمریکا به پشتوانه ۷۵ میلیون رای در کنار جنبشهای اعتراضی سیاهپوستان به بیعدالتیها و نژادپرستی میتواند به جریان سومی تبدیل شود که سلطه دو حزب دموکرات و جمهوریخواه را بر قدرت به چالش بکشد و موجودیت نظام سیاسی آمریکا را درهم نوردد. همانگونه که نتوانستند جریان اعتراضی والاستریت را خفه کنند و با اعتراضهای گسترده در سراسر آمریکا در سال گذشته ادامه پیدا کرد، اکنون نیز با قربانی کردن ترامپ نمیتوانند بر چالشهای فراروی آمریکا و تناقضات ساختاری و آرمانهای دروغین نظام لیبرال دموکراسی که فراتر از ترامپیسم است، سرپوش بگذارند و فائق آیند. ریچارد هاس رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا اذعان میکند، «اگر دوران پساآمریکای تاریخ، شروع شده، بهطور قطع آن زمان همین امروز است و امروز از زمان جنگ داخلی بیشتر از هر زمان دیگری مشخص شد که ما نمیتوانیم»! هنگام خروج بنجامین فرانکلین از جلسه کنوانسیون قانون اساسی آمریکا خبرنگاران درباره نوع دولتی که بر سر آن توافق شد، سؤال کردند. او در جواب یک جمله کوتاه داد، «یک جمهوری، البته اگر بتوانید آن را حفظش کنید»! این یعنی اینکه خود طراحان قانون اساسی آمریکا نیز میدانستند نظام ماکیاولی با این همه تناقض نمیتواند دوام بیاورد، هرچند برای مدتی بتواند با فضاسازیهای امپراطوری رسانهای منافع آنها را تامین کند. رئیسجمهور آلمان نیز با اشاره به اشغال چندی قبل ساختمان پارلمان فدرال سراسری آلمان موسوم به بوندستاگ توسط معترضان به نظام لیبرال دموکراسی در کشورش اذعان کرد، «حتی در قدیمیترین دموکراسی جهان ایجاد شکاف نتیجه دروغها و دروغهای بیشتر است».
۴- اکنون بایدن علاوه بر اینکه با ترکیبی از وقایع ۱۸۶۱ و ۱۹۳۳ روبهرو است، با بحران مشروعیت نیز مواجه است. لینکلن با ترک ایالتها از اتحادیه و گسترش جنگ داخلی و فرانکلین روزولت با فروپاشی اقتصادی روبهرو بودند. اکنون ۷۵ میلیون نفر در آمریکا نتیجه انتخابات ریاستجمهوری را نیز نپذیرفتند و دولت بایدن را به رسمیت نمیشناسند تا جاییکه ترامپ گفته «مبارزه ۷۵ میلیون آمریکایی ادامه دارد و برمیگردد»! لذا باید شاهد حوادث بیشتری شبیه چهارشنبه سیاه در آمریکا باشیم چراکه ایجاد شکاف قبل از ترامپ آغاز شده بود و اکنون با بزرگ کردن ترامپ بهعنوان مسبب مشکلات آمریکا، از بین نمیرود. در چهارشنبه سیاه «آمریکای دوشقه شده» به دنیا آمد و این تازه آغاز شورش علیه مراکز قدرت در آمریکاست و شمارش معکوس برای فروپاشی ایالات متحده آمریکا آغاز شده همانگونه که اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شد.
۵- اما عبرت بزرگ و مهم حوادث کنونی آمریکا برای دیگر کشورها و بهخصوص سیاسیون غربگرایی که تمام تخممرغهای خود را در سبد آمریکا میچینند و نمیخواهند درک کنند که هزینه تسلیم شدن خیلی بیشتر از هزینه مقاومت است، اینست آنجا که منافع نظام سلطه ایجاب کند حتی رئیسجمهور خودشان را هم فدا میکنند و اینست اخلاق آمریکا؛ و دیگر حنای بزک کردن آمریکا رنگی نخواهد داشت و بایدن ضعیفترین رئیسجمهور آمریکا خواهد بود.
🔻روزنامه اطلاعات
📍در فضیلت خاموشی
✍️علیرضا خانی
اخلاق را، شناخت مصادیق ارزشها و راههای کسب فضائل و ترک رذائل تعریف میکنند. طبعاً ادیان داعیهدار مباحث اخلاقیاند و دینداران را به کسب فضائل و ترک رذائل ترغیب و توصیه و حتی امر میکنند، اما همه مکاتب بشری و حتی مکاتب غیر دینی خود را مروج و مبیّن اخلاق میدانند و دراینباره سخنها راندهاند.
در جامعه ما، سالیان درازی است که بسیار درباره اخلاق، اهمیت و ضرورت آن و اولویت آن بر همه امور سخن گفته میشود و اخلاقمداری بهعنوان فضیلتی برجسته برای دینداران و غیردینداران تعریف میشود. تکرار عبارت «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید»، تاکید بر استقلال مفهوم اخلاق از دین است چرا که آزادگی یک صفت اخلاقی است که حتی غیردینداران باید آن را کسب کنند و به آن وفادار باشند.
در فلسفه اخلاق، اهمیت اخلاق در جوامع بشری چنین توصیف و تحلیل میشود که اخلاق میتواند منبع تعیین روابط اجتماعی باشد. اینکه چه عملی اخلاقی و چه عملی غیراخلاقی است روابط اجتماعی بشر را تنظیم میکند به طوری که وجدان جمعی و روح بشری معمولاً بر این سو استوار است که رفتار غیراخلاقی را برنتابد و روابط افراد متعهد و متخلق به اخلاق را از دیگرانی که به اخلاق پایبند نیستند جدا کند. فراتر از آن، اخلاق در جوامع مدرن، بهعنوان یکی از منابع تعیین و تصویب قوانین به کار میرود. به طوری که بسیاری از کنشهای غیراخلاقی، نظیر روابط نامشروع، تهمت، توهین و نشر اکاذیب در قانون نیز به عنوان «جرم» مورد وثوق قانونگذاران قرار میگیرد، جدای از اینکه جامعه دینمدار یا غیر دینی باشد.
بسیاری از این قوانین در «مجلس»ها تصویب میشوند و نمایندگان بر پایه شناختی که باید، معمولاً از همه امور، بهویژه قانونگذاری داشته باشند و نیز شناختی که از اصول اخلاقی مترتب بر قوانین مدنی دارند، این قوانین را تصویب و جامعه را مکلف به پیروی از آنها میکنند. بنابراین مجالس باید از پیشروان اخلاق و اخلاقمداری باشند ـ بهویژه اگر مجلس پسوند اسلامی هم داشته باشد ـ و البته بسیاری از نمایندگان، معمولاً در سطوح قابل توجهی سعی بر این دارند و باز البته باید مستثنی کرد رفتار شگفت برخی از نمایندگانی که برای تخطئه یک وزیر شایسته، هیچ مانع اخلاقی را در پیش خود نمیبینند و اتهامهای عجیب میزنند و الفاظ عجیبتر به کار میبرند. گویی باز، نزدیک انتخابات است و باید حریفان را از صحنه به در کرد و در این موقعیت، قاعده «رفع القلم» رخ میدهد و نه اخلاق حاکم است و نه مردم میبینند و میشنوند!
از دیگر تریبونها و مکانهایی که باید «اخلاق» را در منتهای درجه محافظت و محارست کند، صداوسیماست که قرار بود بزرگترین دانشگاه عمومی باشد. در این مکان اما، گاه اتفاقی میافتد ـ از جمله اتفاقی که هفته پیش افتاد ـ که اگر خانوادهها بدانند که میهمانان خیلی محترم یک میزگرد جدی در یک شبکه فرهنگی از چه کلماتی استفاده میکنند، حتماً گوش بچهها را میگیرند تا نشنوند. استفاده از الفاظی سخیف که مبین ناهنجاریهای اجتماعی و رفتاری است و نسبت دادن آن به یک شخصیت شناخته شده کشور، اتفاق عجیبی است که معمولاً در محلات ناهنجار شهرها یا در میان خلافکاران متجاهر هم، به کار نمیرود و اگر به کار میرود، توسط خلافکاران و خطاب به یکدیگر است نه از تریبونی که مخاطب جهانی دارد و برای همیشه ثبت میشود.
رئیسجمهوری، هر شخصی که باشد، عصاره و برگزیده یک ملت است. توهین و استفاده از الفاظ سخیف، نسبت به هر شهروندی جرم است و نسبت به کسی که با رأی ملت برگزیده شده، قطعاً اهانت به برگزیده و برگزینندگان است. چگونه میتوان باور کرد که کسانی که به یمن شرایط، از عناوین متعدد عضو هیات علمی این دانشگاه و آن پژوهشگاه و تالیفات و تقریرات و … برخوردارند و باید با رفتار و گفتارشان شأن و جایگاه خود را نشان دهند و مردم را به اخلاقمداری و پرهیز از رذائل دعوت کنند، خود کلماتی به کار ببرند که خانوادهها، از فرزندان خود به خاطر روشنبودن تلویزیون خجالت بکشند؟! مگر اینکه بپذیریم باز دوران انتخابات است و موسم «رفع القلم»!
چه نیکو بود اگر برخی مدعیانی که خود را حکیم دو عالم و حل المسائل جهان ناسوت و لاهوت میدانند، اگر فرصتی نیافتهاند که باب هشتم گلستان سعدی (در آداب سخن) را بخوانند، لااقل بخت یارشان باشد که باب چهارم را (در فوائد خاموشی) از نظر بگذرانند.
🔻روزنامه شرق
📍آغاز ترامپزدایی
✍️احمد غلامی
بعید است ترامپ از جغرافیا و بهتبع آن از سیاست آمریکا محو شود. اگرچه تلاشهای بسیاری صورت میگیرد تا این اتفاق بیفتد. دموکراتها و برخی جمهوریخواهان بهدنبال محکومکردن ترامپ در دادگاه سنا هستند تا او برای همیشه از پستهای دولتی کنار گذاشته شود. البته ترامپ از این اقدامات بیخبر نیست و بههمیندلیل در آخرین لحظات خداحافظیاش، از بازگشتش به سیاست در قالب حزب میهنپرستان سخن به میان آورده است. حالا دموکراتها و برخی جمهوریخواهان دشمن مشترک پیدا کردهاند: «دونالد ترامپ!» اما ترامپ هنوز یکی از قدرتمندترین و بانفوذترین چهرههای سیاسی در میان طبقات تندرو و فقیر آمریکاست: «مردمی که آمریکا را برای آمریکاییان میخواهند». بیتردید همین نفوذ و قدرت در لایههایی از آحاد جامعه کار را برای جو بایدن کهنسال و دموکراتهایی که نقش عصا را برعهده دارند سخت خواهد کرد. آنان بهخوبی میدانند حتی حامیانشان یکپارچه نیستند و در میانشان عدهای هستند که از ترس ترامپ به دموکراتها (بایدن) روی آوردهاند. از طرف دیگر هنوز میلیونها نفر هوادار ترامپ هستند. با اینکه بایدن آرام، متین و عاقل است اما جذابیت ندارد. همان چیزی که ترامپ در میان حامیان خود از آن برخوردار است. پس گذر زمان اصلا به نفع بایدن نیست مگر اینکه کاری کند کارستان. جمهوریخواهان زیرک هم به عدم جذابیت بایدن آگاهاند و آینده سیاسی خود و پیروزیشان را در همین کهنسالی و عدم جذابیت او جستوجو میکنند. با وجود این حذف ترامپ به نفع دموکراتها و بسیاری از جمهوریخواهان است. در واقع مسئله اصلی، ترامپ نیست؛ مسئله اصلی سرمایهداری علیه سرمایهداری است و اعتراض مردمی که علیه این شیوه سرمایهداری پا به میدان گذاشتهاند و اکنون سرخورده به خانههایشان بازگشتهاند و توجیه آنان در قالب اینکه هر انتخابی برنده و بازندهای دارد کار سادهای نیست. ازاینرو با اصراری که دموکراتها و دستگاه قدرتمند قضا بر صحت انتخابات داشته است، اما ترامپ و مردم باور نکردهاند تقلبی صورت نگرفته باشد. آنان از این منظر درست میگویند. گویا تقلبی صورت گرفته است، البته تقلبی نه در سطح جابهجایی آرا. باید گفت در دموکراسی آمریکایی میل حدود ۷۳ میلیون نفر نادیده گرفته شده است و آنان اکنون احساس میکنند: «ارزش و معنا در چیزها خانه ندارد؛ بلکه از سوی نیروهای میلورز تولید میشوند که آنان را به تصرف خود درآورند». در سال ۲۰۱۶ ترامپ با همین دستگاه میلورزی رأیدهندگان خود را مجذوب خویش کرد اما در دوره چهارساله خود این باور را به وجود آورد که خطری جدی برای مافیای سرمایهداری است که از جنس و جنم او نیستند. ترامپ نهتنها خطری برای آمریکا محسوب میشد، بلکه دستگاه میلسازی این باور را به وجود آورد که او خطری جدی برای دنیاست و زمینه و مصداقهای این خطر را دستبرقضا خود ترامپ در اختیار مخالفانش قرار داد. انتخابات آمریکا جنگ ثروت علیه ثروت و جنگ امیال است.
به گفته ترامپ و حامیانش، دموکراتها و ساختار بوروکراتیک آمریکا امیال آدمها را به ضرر او برساخته و به مردم جنسی تقلبی دادهاند. ترامپ میداند: «آمریکا در یک اقتصاد سرمایهدارانه به سر نمیبرد، بلکه در جامعهای سرمایهدارانه زندگی میکند». آنچه مردم را خشمگین میکند، این است که تاکنون فکر میکردند سوژه بودهاند و زمانی میفهمند اینگونه نبوده و دستکاری محسوس و مرئی در ذائقه میلورزیشان دخالت داشته است. این برداشت آنان را خشمگین کرده و منجر به عصیان شده است. از اینجا میتوان به یک تفاوت اساسی ترامپ و دیگر سیاستمداران آمریکایی اشاره کرد. او با صراحت دروغ میگوید و این تقصیر او نیست که عدهای از مردم دروغهایش را باور میکنند و دوست دارند: «انسانها در تصور اینکه آزاد هستند فریب خوردهاند؛ باوری که فقط مبتنی است بر اینکه ایشان از اعمالشان آگاهاند و از عللی که به آن تعین میبخشد غافل». اگر به انتخابات ایران و این جمله معروف بازگردیم که مردم ایران غیرقابل پیشبینیاند، معنای دیگر آن این میشود: «به دشواری میتوان میل مردم ایران را دستکاری کرد». انتخابات خرداد ۷۶ فوران میلی بود که منشأ تمنای آن بهدرستی روشن نشد؛ حتی در انتخابات ۸۴ هم اینگونه بود. شاید آنچه سیاستورزی در ایران را جذاب و خطرناک میکند، همین نکته است که سرمنشأ امیال مردم را به دشواری میتوان عیان کرد. بعد از انتخابات ۲۰۱۶ و با عملکرد ترامپ در سطح داخلی و خارجی این گمانهزنی به راه افتاد که بعید است نخبگان سرمایهداری آمریکا این روند را تحمل کنند و قطعا برای آن چارهای خواهند اندیشید، البته چارهای در سازوکارهای دموکراسی آمریکایی. شاید همین قاعده و همین گمانهزنیها در دوره چهارساله اول احمدینژاد و بعد از کارهای اعجابانگیز او به راه افتاد که ادامه دولتداری به این شیوه ناممکن است. این گمانهزنیها در پایان دوره اول دولت نهم به اوج خود رسید و ماشین تولید میل اصلاحطلبان و نخبگان جامعه برای اولینبار به کار افتاد تا مانع بازگشت رئیس دولت نهم شود؛ اما احمدینژاد دوباره پیروز شد و وقایع بعدی نهتنها در روند کاری و عملکردهای او تغییری ایجاد نکرد، بلکه احمدینژاد را بیش از پیش به تکمحوری و تصمیمهای خودخواسته پیش راند. این تکمحوری در دولت دهم چنان پررنگ شد که بسیاری از اصولگرایان هم از اطراف دولت او پراکنده شدند. اصولگرایان بر این باورند که اعتراضات ۸۸ را آمریکا با همکاری کشورهای اروپایی به راه انداختهاند. اگر این ادعا درست باشد، نتیجه ناخوشایندی به دست خواهد آمد مبنی بر اینکه این کشورها توان تولید میل در تودههای مردم ایران را دارند. اگر احمدینژاد در انتخابات پیروز نمیشد و رئیسجمهور دیگری حتی از طرف اصولگرایان روی کار میآمد، شاید جلوی خسارت ناشی از دولت دهم گرفته میشد. همانگونه که بایدن در آغاز اولین روزهای ریاستجمهوریاش نشان داد ناگزیر است فرمانهای نادرست ترامپ را که از دیدگاه او مغایر با منافع آمریکاست، لغو کند. یقینا بایدن باید در روزهای اول در موج بهوجودآمده از پیروزی در انتخابات بهسرعت دست به اقدامات مهمی بزند، چراکه هرچقدر زمان بگذرد تضادها و تعارضها سر باز خواهند کرد و این تضادها مانع پیشرویاش خواهند شد. بایدن در آغاز کار نشان داده به این امر کاملا واقف است و برای همین پیشروی به سوی ترامپزدایی را بهسرعت آغاز کرده است. اینکه او تا کجا میتواند پیش برود چیزی است که در آینده عیان خواهد شد.
🔻روزنامه اعتماد
📍وزارتخارجه مجری یا سیاستگذار؟
✍️عباس عبدی
گفتوگوی «اعتماد» با آقای ظریف درباره سیاست خارجی و نقش وزارت امور خارجه کشور مجالی است برای اصلاح تصور عمومی نسبت به جایگاه وزیر و وزارت امور خارجه. وزارت خارجه با بیشتر نهادهای دیگر تفاوت جدی دارد. این تفاوت نزد کشورهای دیگر نیز شناخته شده است. وزیر خارجه نماینده حکومت و کشور و نه فقط دولت در تعامل با کشورهای دیگر است، به همین علت این اشتباه فاحشی است که گمان شود سیاست خارجی را وزیر خارجه تعیین میکند. سیاست خارجی را حکومت تعیین میکند و نه وزیر خارجه. وزیر خارجه در درجه اول مجری این سیاست است. هر چند در دو مرحله دیگر نیز میتواند نقش داشته باشد. اول در مرحله ارایه اطلاعات و تحلیلهای بهنگام و دقیق و دوم مشارکت در تصمیمگیری درباره خطمشی و راهبرد خارجی کشور. در واقع میتوان گفت مثل جنگ است که اصل سیاست جنگی به عهده رهبران سیاسی است، نظامیان فقط مسوول اجرا و انجام عملیات جنگی هستند. اگر نقد و اعتراضی به آنان میشود درباره اصل جنگ یا صلح نیست، بلکه درباره تاکتیکهای جنگی و نیز ارایه اطلاعات و تحلیلهای بهنگام است. این گزارههای بدیهی به عللی از جمله رقابتهای سیاسی زیانبار، در ایران نادیده گرفته شده است. وزیر خارجه باید بیشترین حمایت را در داخل داشته باشد، در حالی که مشاهده میکنیم، بدترین حملات از جانب بخشی از ساختار سیاسی علیه او صورت میگیرد. حملاتی که عموما ربطی به انجام اختیارات او نداشته است. اگر وزیر خارجه وظایف خود را در اجرای سیاست خارجی درست انجام نداده باشد، به طور طبیعی باید مراجع بالادستی او علیه او اقدام کنند، ولی اگر به کلان و راهبرد سیاست خاجی کشور اعتراض وجود دارد آن را نباید متوجه وزیر خارجه کرد، باید افراد و نهادهای دیگر را مخاطب قرار داد. از گفتوگوی روزنامه با وزیر خارجه میتوان دریافت که کارشکنی داخلی علیه سیاست خارجی کشور بسیار زیاد بوده است. متاسفانه این کارشکنیها از طریق عوامل مرتبط با قدرت داخلی انجام شده است. کارشکنی در کارهای وزارت کشور به دلیل ربط آن با سیاست داخلی قابل تصور است، ولی درباره انجام وظایف وزارت امور خارجه این کارشکنیها باید جرم محسوب شود، زیرا همان طور که در گفتوگو هم آمده، هزینه بسیار زیادی را بر جامعه و مردم ایران تحمیل کرده است.
متاسفانه مخالفان سیاست خارجی کشور چون نمیخواهند به اصل راهبرد سیاست خارجی بپردازند، آن را متوجه وزیر خارجه کرده و سپس به او حمله میکنند. این عدم شفافیت موجب میشود که وزیر خارجه نیز اعلام کند که از خودش و موقعیت داخلیاش هزینه میکند، بلکه مشکلات ایران در روابط خارجی کمتر شود. تا هنگامی که سیاست خارجی از مجادلات و تنشهای موجود در سیاست داخلی رها نشود، نمیتواند در خدمت توسعه و پیشرفت و قدرت کشور قرار گیرد. گرچه رکن اصلی برای پیشبرد سیاست خارجی، قدرت و دیپلماسی است و نه تقابل و جنگ، ولی این بدان معنا نیست که هر سیاستی و هر رفتاری قابل دفاع است. متاسفانه به همان اندازه که در نقد راهبردهای اصلی سیاست خارجی دستها بسته است و محدودیت وجود دارد، در تخطئه و هتاکی و دروغگویی علیه کارگزاران این سیاست گشادهدستی دیده میشود. مشکل واقعی سیاست خارجی ایران بیش از اینکه در اجرای آن باشد، در اصل این سیاست است که تعیین آن فراتر از وزارت امور خارجه است. این وضعیت مثل آن است که به احکام کیفری اعتراض و قضات صادرکننده آن را تخطئه کنیم، در حالی که این احکام برآمده از قانون و سیاست و فلسفه کیفری است و ربطی به قاضی صادرکننده حکم ندارد. اگر این نقدها وجود میداشت، شاید همچنان که آقای ظریف اشاره کردهاند، کارمان در دولت قبلی به شورای امنیت کشیده نمیشد و مشمول قطعنامههای شورای امنیت نمیشدیم. قطعنامههایی که قرار بود کاغذپاره باشند و یکباره چشم باز کردند و دیدند که به بدترین محدودیت برای کشور تبدیل شدهاند. آنان که قطعنامهها را در دامن این کشور و ملت قرار دادند، به جای آنکه سپاسگزار حذف آنها باشند، همچنان در مخالفت با برجام سنگتمام میگذارند. در مجموع باید به این نتیجه رسید، کسانی که ایران را وارد سیاهچالههای قطعنامههای شورای امنیت کردند، این کار را آگاهانه و حساب شده انجام دادند و اکنون نیز ناراحت از حذف آنها هستند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍علل مخالفت عبری-عربی با برجام
✍️سیدحسین موسویان
در دوران کارزار انتخاباتی بایدن و ترامپ، نتانیاهو در یک مخالفت تند و آشکار علیه سیاست بایدن جهت بازگشت به برجام، با انتشار بیانیهای اعلام کرد: «اسرائیل با هرگونه تلاش برای احیای توافق هستهای سال ۲۰۱۵ که میان ایران و قدرتهای جهانی حاصل شد، به شدت مخالف است. چون این توافق از بنیان غلط است و به ایران مسیری سنگفرششده با طلا برای رسیدن به ابزار لازم برای یک زرادخانه کامل بمبهای هستهای میدهد. برجام همچنین منابع لازم برای تجاوزگری در خاورمیانه را برای ایران فراهم کرده است؛ بنابراین به هیچوجه نباید به این توافق بد بازگشت.»
دولت اوباما سیاست تعامل با ایران را در دستور کار قرار داد و دراین راستا برجام را بهرغم مخالفت شدید اسرائیل امضا کرد. این تحول موجب شدیدترین اختلاف تاریخ معاصر روابط آمریکا و اسرائیل شد درحدی که نتانیاهو درکنگره آمریکا علیه اوباما و برجام سخنرانی فوقالعاده تند و توهینآمیزی کرد و سناتور جان مککین هم دوران اوباما را بدترین دوران روابط دو کشور آمریکا و اسرائیل خواند.
با روی کار آمدن ترامپ، نتانیاهو با تشکیل یک تیم حرفهای موفق شد مثلث همکاری ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان-امارات علیه ایران و برجام را شکل داده، آمریکا را از برجام خارج کند، شدیدترین تحریمهای تاریخ را علیه ایران عملیاتی کند و روابط ایران با آمریکا و عربستان را به «خصمانهترین» وضعیت تاریخی برساند.
یک هفته قبل از شروع کار بایدن در کاخسفید بهعنوان رئیسجمهور جدید آمریکا، روزنامه تایمز اسرائیل فاش کرد که نتانیاهو تصمیم دارد برای مقابله با برجام، تیم حرفهای شامل مقاماتی از نهادهای امنیت ملی، وزارت خارجه، وزارت دفاع ارتش، موساد، سازمان اطلاعات و عملیات ویژه اسرائیل و کمیسیون انرژی هستهای تشکیل بدهد که ریاست آن را هم یکی از مقامات ارشد برعهده خواهد داشت.
بدون تردید و براساس چهار دلیل زیراسرائیل دشمن اصلی برجام است و با شروع کار بایدن، دستور کار اول نخستوزیر رژیم صهیونیستی، مسدود کردن راههای بازگشت بایدن به برجام و جلوگیری از احیای مجدد این توافق است:
۱- اصل ماجرای بحران هستهای ایران بهخاطر برخورداری از حق غنیسازی بود. هرکشوری که توانمندی غنیسازی اورانیوم و تولید آب سنگین داشته باشد، قدرت ساخت بمب هستهای دارد. اسرائیل تنها کشور دارنده بمب هستهای در خاورمیانه و استراتژی کلان آن هم سلطه بر خاورمیانه است. بنابراین خط قرمز اسرائیل این است که هیچ کشور دیگری در خاورمیانه نباید بمب هستهای یا توان ساخت بمب هستهای داشته باشد. اساس مخالفتهای آمریکا و اسرائیل و غرب با برنامه هستهای ایران بعد از انقلاب هم همین اصل است بهطوریکه حتی قبل از انقلاب با شاه هم برای داشتن غنیسازی و آب سنگین در ایران مخالفت کردند. برجام توافقی است که حق ایران برای غنیسازی اورانیوم و تولید آب سنگین را به رسمیت شناخته و قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل هم این حق را برای ایران تصویب کرده است. این شاهکار دیپلماسی جمهوری اسلامی است که شاه هم بهرغم روابط گستردهاش با غرب نتوانست چنین دستاوردی داشته باشد. به این دلیل برجام از خط قرمز اسرائیل عبور کرده است و بنابراین نتانیاهو لحظهای برای نابودی آن از پای ننشسته و نخواهد نشست.
۲- از ابتدای انقلاب اسلامی درایران، آمریکا و اسرائیل هدف اولشان تغییر رژیم در ایران بوده است. برای دسترسی به این هدف، از اول انقلاب هم قراردادن ایران درفصل هفت منشور سازمان ملل، مهمترین دستور کارشان بوده است. هرکشوری که با اجماع قدرتهای جهانی در فصل هفت منشور سازمان ملل قرار گیرد، تهدید صلح و امنیت جهانی تلقی میشود. آمریکا و اسرائیل با استفاده از بحران هستهای توانستند موافقت قدرتهای جهانی از جمله روسیه و چین و اروپا را گرفته و در دوران رئیسجمهور قبلی، طی شش قطعنامه ایران را درقالب فصل هفت منشور، بهعنوان کشور تهدیدکننده صلح و امنیت جهانی قرار دهند. برجام ایران را از این دام نجات داد و بنابراین نتانیاهو، ترامپ، پمپئو، جان بولتون، بنسلمان و بنزائد با تمام قدرت تلاش کردند برجام نابود شود، قطعنامههای گذشته احیا شود تا ایران را مجددا درزندان فصل هفت منشور بهعنوان تهدید صلح و امنیت جهانی به گروگان گرفته و جهان را بهسمت مقابله با ایران متحد کنند. این استراتژی در اولویت صهیونیسم بینالملل است و بنابراین در دوره بایدن هم برای نابودی برجام لحظهای از پای نخواهند نشست.
۳- همچون اسرائیل و جناح تندرو آمریکا، برای عربستان و متحدان عربش، توان ایران درامر غنیسازی اورانیوم، تولید آب سنگین و ایفای نقش موثر درمنطقه؛ سه خط قرمز است. علت موفقیت اسرائیل درتشکیل این مثلث در دوران ترامپ هم همین امر بود. منتها رژیم صهیونیستی موفق شد با استفاده از دوران ریاستجمهوری ترامپ و اهرم خطر هستهای ایران، به برخی از خواستههای استراتژیک و حیاتی خود از جمله همراه کردن برخی از کشورهای عربی در مقابله با ایران، برقراری روابط رسمی و دیپلماتیک با برخی از کشورهای عربی، نابودی مصوبات سازمان ملل در مورد تشکیل دو دولت فلسطینی، اعلام بیتالمقدس بهعنوان پایتخت و الحاق جولان سوریه به خاک فلسطین اشغالی؛ دست یابد.
بنابراین رژیم صهیونیستی با همه قدرت سعی خواهد کرد که این اهرم را از دست ندهد و قطعا با تمام توان جهت جلوگیری از بازگشت بایدن به برجام، آغاز پروسه تعامل آمریکا با ایران و بهبود روابط ایران با کشورهای عربی همسایه تلاش خواهد کرد. مخالفت نتانیاهو و ترامپ و بنسلمان با طرح «ابتکار صلح هرمز ایران» هم دقیقا در راستای مخالفت با برجام و به همین دلایل است، زیرا طرح صلح هرمز ایران، مبنای تشکیل یک سیستم همکاری و امنیت جمعی در خلیجفارس بین ایران و هفت کشورعرب همسایه است.
۴- ضعف و نابودی اقتصاد ایران نیز از اهداف کلیدی آمریکا و متحدان منطقهایشان بوده است. بحران هستهای عاملی شد که آنها توانستند برای اولین بار بعد از انقلاب، موافقت همه قدرتهای جهانی در اعمال تحریمهای اجماعی بینالمللی علیه ایران را در قالب قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل، بهدست آورند. با برجام ایران توانست از زیرخاکستری از تحریمهای بینالمللی خارج شود. با روی کارآمدن ترامپ، مجددا رژیم صهیونیستی توانست خروج آمریکا از برجام را رقم زند. منتها چون سایر قدرتهای جهانی عضو برجام باقی ماندند، بازگشت تحریمهای اجماعی سازمان ملل مقدور نبود. بنابراین نتانیاهو سعی کرد با سیاست فشار حداکثری ترامپ، تحریمهای حداکثری یکجانبه آمریکا را شکل دهد، که داد. اکنون بایدن میخواهد به برجام برگردد و سیاست فشار حداکثری ترامپ را کنار گذاشته و سیاست بازگشت به برجام و تعامل اوباما را احیا کند.
آغاز این مسیر برای رژیم صهیونیستی، بنسلمان و متحدانش و جناح تندرو داخلی آمریکا همچون پمپئو و جان بولتون؛ کابوس وحشتناکی است. به همین خاطر هم پمپئو تا آخرین روزهای کاریاش، سعی کرد تحریمهای آمریکا علیه ایران را افزایش دهد.
این چهار عامل درواقع عوامل کلیدی مقابله با ایران و برنامه هستهای ایران است. مخالفت با حق غنیسازی و آب سنگین ایران، مخالفتهای سیاسی- بینالمللی با برجام، ترور دانشمندان هستهای ایران، سرقت اسناد هستهای ایران و انفجار درتاسیسات هستهای ایران؛ همه بخشی از یک استراتژی واحد به مدیریت رژیم صهیونیستی است و بنابراین با آغاز ریاستجمهوری بایدن، شاهد دور جدیدی از تلاشهای وسیع و همهجانبه رژیم صهیونیستی در ابعاد سیاسی- امنیتی-اقتصادی علیه برجام خواهیم بود. پرواضح است که میدان فعالیت این رژیم علیه برجام هم شامل آمریکا، منطقه، کشورهای تاثیرگذار جهانی و در داخل ایران خواهد بود.
امیدوارم متصدیان سیاسی- امنیتی-اقتصادی و نظامی ایران و همه ایرانیانی که دل درگرو وطن و عشق به وطن دارند، به این مهم توجه داشته و در جهت خنثیسازی آن تلاش کنند و مراقب هم باشند که درزمین دشمن بازی نکرده و اجازه ندهند که رژیم صهیونیستی فرصت را به تهدید تبدیل کند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست