روزنامه ایران
اتهامزنی انتخاباتی
محمدرضا تابش
حفظ و تقویت حس امید به آینده نه فقط برای جناحهای دلبسته به نظام و انقلاب، بلکه برای همه دوستداران اعتلا و یکپارچگی ایران، ضرورتی اجتنابناپذیر است که نقض آن میتواند نشانه عدم صداقت در مواضع سیاسی و ملی باشد. متأسفانه در شرایطی که کشور بهشدت نیازمند احیای این حس امید است، شاهد هستیم صداهایی از درون نظام یا از روی بیاطلاعی و یا خدای ناکرده از روی اغراض سیاسی ادعاهایی را مبنی بر اهتمام دولت برای کاهش نرخ ارز همزمان با روی کار آمدن دولت جدید امریکا جهت موجه نشان دادن مذاکره مجدد، مطرح میکنند. یا اینکه در همین بین نیز گفته شده که کاهش احتمالی نرخ ارز میتواند نقشه دشمن برای جلوگیری از روی کار آمدن دولتی از جنس مجلس فعلی باشد.
درباره این ادعاها میتوان به چند نکته مهم اشاره کرد. نکته اول اینکه بیانکنندگان این ادعاها همگی از کسانی هستند که میتوانند دسترسی خوبی به اطلاعات و دادههای اقتصادی کشور داشته باشند. اولین سؤال از این افراد این است که سند آنها برای این ادعاها چیست و بر اساس کدام مستندات متقن و روشن چنین ادعای اتهامآمیز سنگینی را مطرح کردهاند؟ آیا این افراد به اطلاعات منابع ارزی بلوکه شده ما در کشورهایی نظیر کره جنوبی، چین یا عراق دسترسی ندارند و از جزئیات دشواریهای اخیر بانک مرکزی و دولت برای تأمین منابع ارزی جهت پیشپرداخت خرید واکسن کرونا بیاطلاع هستند؟ یا اینکه این افراد دسترسی به اطلاعات فروش ٩۵ هزار میلیارد تومان اسناد خزانه از طریق بانک مرکزی و بورس، جهت تأمین عمدتاً هزینههای جاری کشور نداشتند؟ اگر دولت ارز کافی داشت تا برای نمایشی که این عزیزان ادعا کردهاند به صورت یکباره در بازار بریزد، چرا قبل از این، چنین برای تأمین مبالغ اولیه و ابتدایی خود به زحمت افتاده بود؟ دولت اگر در تمام این مدت ارز کافی میداشت، چرا برای تأمین کالاهای اساسی دست به دامان بانک مرکزی شد و یا شاهد بودیم که فهرست کالاهای اساسی مشمول ارز ۴٢٠٠ تومانی مکرراً محدود میشود؟ همه اینها در شرایطی است که بپذیریم دولت در ماههای قبل از انتخابات امریکا با داشتن علم غیب از نتیجه این انتخابات مطلع بود و دست به چنین کاری زد. آیا این عزیزان معتقدند دولت علم غیب داشت و میدانست که اوضاع این گونه میشود؟
برای درک اینکه نه دولت در این زمینه علم غیب داشته و نه منابع ارزی کشور بر اساس اسناد و مدارک متقن، برای چیزی که این عزیزان میگویند تأمین بوده، زحمت زیادی نباید کشید و تنها داشتن قدری انصاف کافی است. مضافاً اینکه اگر فرض بر صحت ادعای این عزیزان بگیریم باید اعتراف کنیم که چنین اقدامی از سوی دولت به هر شکلی یک خیانت بزرگ به کشور است. پس اگر مدعیان که در جایگاههای متنفذین هم هستند، به اندازه کافی به ادعاهای خود اعتماد دارند چرا بیش از چند اظهار نظر رسانهای و سخنرانی برای افشای همهجانبه این خیانت و جلوگیری از آن کاری نمیکنند؟ جز این است که برای اثبات این ادعاهای سنگین مشت آنها خالی است؟
ما هم اکنون در معرض یک جنگ اقتصادی تمام عیار هستیم و اولین لازمه شرایط جنگی نیز داشتن اتحاد است. به این معنا که اختلافات با علم به خطیر بودن این شرایط کنار گذاشته شود و تنها مصلحت ملی مدنظر قرار بگیرد. با این توصیف اینکه نه تنها چنین نمیشود بلکه برخی افراد دارای جایگاه در درون نظام خود بر اساس ادعاهایی بدون سند و مدرک، چنین دست به دوقطبیسازی میزنند چه نام دارد؟
نکته اینجاست که معلوم نیست چرا شرایط خطیر کشور و نیاز حیاتی جامعه به ایجاد یک چشمانداز نسبتاً مثبت از آینده نه تنها توسط برخی گروهها درک نمیشود بلکه متأسفانه سعی دارند از همین رهگذر برای خویش موفقیتی انتخاباتی هم دست و پا کنند. شکی نیست که برای آنها جریان سیاسی مطلوب جریان فعلی حاکم بر مجلس است و تلاش میکنند آن را برای دولت بعدی هم تکرار کنند. اما اینکه تشکیل مجلس و دولت دلخواه با کمترین مشارکت انتخاباتی پس از انقلاب میتواند چه دردی از کشور درمان کند و چه افتخاری برای جریان پیروز به همراه داشته باشد، سؤالی جدی و نیازمند یک پاسخ اساسی است. خصوصاً اینکه چنین اتفاقی از رهگذر قربانی کردن منافع ملی و گروکشی سیاسی از امید مردم رخ بدهد.
اما در پایان باید یک نکته اساسی را هم مورد توجه قرار داد؛ با همین استدلال مخالفان دولت، میشود تصمیماتی مانند عدم تصویب لوایح FATF و یا بسیاری از اقدامات دیگر را هم نه به پای مصلحت ملی، بلکه به حساب منافع جناحی تصمیمگیران آن با هدف زمینگیر کردن جریان حاکم بر دولت فعلی و مجلس گذشته گذاشت تا از این رهگذر، حتی به بهای کاهش بیسابقه مشارکت انتخاباتی مردم موافقان آنها برنده رقابت انتخاباتی باشند.
روزنامه کیهان
گامهای یک بازی
سید محمدعماد اعرابی
اوضاع آمریکا این روزها آنقدر تماشایی شده که هر تبیین و تحلیلی درباره مسائلی غیر از شرایط فعلی این کشور چندان جذاب به نظر نمیرسد. تماشای ابرقدرتی که بدون کمترین مداخله خارجی در خود فرو میرود و بهخود میپیچد یکی از منحصر به فردترین تصاویر تاریخ است که حالا پیش چشمان ما اتفاق میافتد. ناامنی و ثبات سیاسی شکننده ایالات متحده حتی با وجود مشخص شدن رئیسجمهور بعدی این کشور و اعضای کلیدی کابینه او، گمانهزنی پیرامون روزهای آتی را در هالهای از ابهام قرار میدهد و درصد عدم قطعیت هر تحلیلی را بالا میبرد. با این حال سعی میکنیم به اندازه کافی
خطرپذیر باشیم و از میان انتصابهای اخیر «جو بایدن» بهعنوان چهلوششمین رئیسجمهور آمریکا نقشه راه سیاست خارجی آمریکا را جستوجو کنیم. چرا که گاهی انتصاب یک شخص برای نشان دادن مسیر یک دولت کافی است. سال ۱۹۶۷ وقتی ژنرال «رابرت مکنامارا» وزیر جنگ شکستخورده آمریکا در ویتنام به ریاست بانک جهانی منصوب شد، کارشناسان سیاسی و اقتصادی انتصاب جدید او را اینطور تفسیر کردند: «به نظر میرسد میتوان نتیجه گرفت که ژنرال مکنامارا وزیر جنگ سابق آمریکا، سرخورده از تحمیل شکست نظامی به ویتنام این بار در جنگ با کشورهای در حال توسعه، طرح گرسنگی هلاکتبار آنان را در بانک جهانی پی میگرفت.» تحلیلی که با دقت خوبی درست از آب درآمد تا در میان برخی روزنامهنگاران آمریکایی چنین نتیجهای گرفته شود: «آسیای جنوب شرقی به ما آموخت که توان ارتشها محدود است. لذا، اقتصاددانان با تهیه طرحی مناسبتر، به خواستههای امپریالیسم نوین پاسخ دادند.»
جو بایدن در هفته اخیر دو انتصاب دیگر انجام داد که نقشی اثرگذار در سیاست خارجی این کشور دارند. او «ویلیام برنز» را به عنوان رئیسسیا(CIA) و «وندی شرمن» را به عنوان قائممقام وزارت خارجه منصوب کرد. «برنز» دیپلماتی با سابقه در وزارت خارجه آمریکا محسوب میشود که با رؤسای جمهور آمریکا از ریگان تا اوباما کار کرده است. او در دولت اوباما تا سال ۲۰۱۴ قائممقام وزارت خارجه این کشور بود و پس از آن بازنشست شد و جای خود را به «آنتونی بلینکن» داد.
«جان کری» به پاس سالها خدمات دیپلماتیک برنز در روز پایان کار او یکی از سالنهای ساختمان وزارت خارجه آمریکا را به نام «ویلیام برنز» نامگذاری کرد. «وندی شرمن» اما بیشتر با مذاکرات هستهای ایران و برجام شناخته میشود. او که معاون سیاسی وزیر خارجه دولت اوباما بود به اندازه «برنز» دیپلماتی کارکشته نیست. این کارزارهای انتخاباتی حزب دموکرات و نقش شرمن در آن بود که باعث شد او بهعنوان یک مددکار اجتماعی سر از وزارت خارجه آمریکا دربیاورد. علاوهبر «ویلیام برنز» و «وندی شرمن»، بایدن پیشتر «آنتونی بلینکن» را با سابقه قائممقامی وزارت خارجه آمریکا در دولت دوم اوباما به سمت وزیر خارجه دولت خود معرفی و «جیک سالیوان» رئیسستاد برنامهریزی سیاسی «هیلاری کلینتون» در وزارت خارجه را بهعنوان مشاور امنیت ملی خود انتخاب کرده بود. بایدن نقش ویژهای هم برای «جان کری» وزیر خارجه دولت دوم اوباما در نظر گرفت و او را نماینده ویژه خود در مسائل اقلیمی(به عنوان یکی از چالشهای امنیت ملی آمریکا)
قرار داد. بر این اساس میتوان گفت رئیسجمهور منتخب آمریکا رویکرد سیاست خارجی دولت اوباما را موفقیتآمیز ارزیابی و مناصب مهم دولت خود در این حوزه را به گردانندگان اصلی سیاست خارجی اوباما واگذار کرده است. اما راهبرد اصلی دولت اوباما در این حوزه چه بود که اکنون بایدن نیز میخواهد همان روح را در کالبد کابینه خود بدمد؟
«افول قدرت و زوال رهبری آمریکا» امروزه دیگر
یک گزاره خالی از واقعیت، صرفا برای تخلیه احساسات بر سر زبان چریکهای چپگرا و یا دیگر جریانهای ضدآمریکایی در جهان نیست. از فدریکا موگرینی و جوزپ بورل(مسئولان پیشین و فعلی سیاست خارجی اتحادیه اروپا)، نیکلا سارکوزی(رئیسجمهور سابق فرانسه)، یوشکا فیشر و هایکو ماس(وزرای خارجه پیشین و فعلی آلمان) گرفته تا تحلیلگران آمریکایی نظیر فرید زکریا و باربارا اسلاوین همگی به شکلی این گزاره را در اظهارات و یادداشتهای خود آوردهاند. اما حامیان این گزاره فقط به اینجا ختم نمیشوند. برخی از افراد کلیدی در دولت اوباما نظیر «ویلیام برنز» نیز این ادعا را باور داشتند. اما یک تفاوت کوچک وجود داشت و آن اینکه آنها بر اساس سنجش شاخصهای قدرت آمریکا معتقد بودند این کشور حداقل برای چند دهه دیگر برتری خود را حفظ خواهد کرد. این تحلیل اگرچه با توجه به شرایط امروز آمریکا و سرعت سیر حوادث و رویدادها کمی خوشبینانه به نظر میرسد اما راهبرد اصلی اوباما در سیاست خارجی از همین نقطه آغاز شد. راهبردی که آن را «بازی طولانی»(Long Game) نام نهادند و دستیابی به اهداف آن را طی چند گام برای خود ترسیم کردند. بر این اساس آمریکا باید از سالهای پایانی برتریاش در جهان برای قالبریزی نظمی نوین استفاده میکرد تا بتواند منافع و ارزشهای آمریکایی را در جهان رقابتی آینده به بهترین شکل حفظ کند. گام اول در «بازی طولانی» برای پایهگذاری چنین نظمی با نگاه به شرق آغاز میشد و سه کشور چین، هند و روسیه در کانون توجه سیاست خارجی ایالات متحده قرار میگرفتند تا با حفظ، گسترش و تعمیق روابط خود با آنها جایگاهش را در تحولات جهان جدید حفظ کند. وعده اوباما به هند برای اضافه شدن این کشور به اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل و تعمیق روابط با چین در بحبوحه ماجرای «چن گوانگ چنگ» (فعال ضدنظام حاکمیتی چین) و پناهندگیاش به آمریکا در همین چهارچوب انجام گرفت. گام دوم در «بازی طولانی» مهار ایران بود. گامی که به هیچ وجه ماهیت نظامی نداشت و تنها به وسیله دیپلماسی از رهگذر مذاکرات با هدف محدودسازی ایران پیگیری میشد. دست آخر، راهبرد «بازی طولانی» اوباما با طرحی مکمل در منطقه غرب آسیا به سرانجام میرسید. براساس این طرح آمریکا چارهای جز تغییر نقش سنتی خود در غرب آسیا(خاورمیانه) نداشت و باید با کمترین حضور در منطقه غرب آسیا بیشترین حفاظت از منافعش در این منطقه را بهعمل میآورد. رایزنی با برخی حکام مرتجع عرب منطقه برای اعمال تغییرات در نحوه حکمرانی، گشایش کنترلشده فضای سیاسی و به خدمت گرفتن نخبگان غربگرا برای راهاندازی نهادهای دموکراتیک در چهارچوب نظام سیاسی این کشورها با همین هدف انجام شد. میشود مؤلفههای راهبرد «بازی طولانی» را با جزئیات بیشتر و با اشارات صریح و تلویحی از میان اظهارات، خاطرات و یادداشتهای دیپلماتهای وقت آمریکا و سایر مقامات مربوطه به تفصیل بیرون کشید اما مسلما این کار به نگارش یادداشتی مجزا احتیاج دارد و ما در اینجا میخواهیم به موضوع اصلی خود بازگردیم.
تیمی که چنین بازیای در سر داشت حالا یک بار دیگر زمام سیاست خارجی آمریکا را به دست گرفته است. هدفگذاری سیاست خارجی ایران با نگاه به نقشه راهی که آمریکا برای خود ترسیم کرده حائز اهمیت است. بنابراین تخریب روابط ایران با چین، هند و روسیه میتواند تلاشی برای حذف ایران از نقشآفرینی اثرگذار در معادلات آینده جهان باشد. توسعه روابط با این کشورها در کنار گسترش گفتمان انقلاب اسلامی به مثابه قدرت نرم ایران در میان همسایگان و کشورهای منطقه غرب آسیا بدلی برای «بازی طولانی» در اختیار ایران است. اما در پیمودن این مسیر شاید یکی از مشکلات اساسی ما این باشد که با تغییر دولتها سیاست خارجی ایران بیش از حد دستخوش تغییرات میشود.
روزنامه اطلاعات
قدرت روزافزون چین - ۲
دکتر شبان شهیدی مودب
چین از زمان برقراری رابطه رسمی سیاسی با امریکا، دیگر شعار ضد امریکائی نمی دهد و با وجود اینکه دونالد ترامپ در مدت چهار سال ریاست جمهوری پرتنش خود به رویاروئی با رقیب پرقدرت اقتصادی- نظامی چین پرداخت، چینیها جز در مواردی خاص، با امریکای ترامپ با احتیاط برخورد کردند. در مورد فرانسه هم که درجنگ اول ویتنام تا سال ۱۹۵۴ با نیروهای آن کشورجنگیده بودند، به منظور تقدیر از ژنرال دوگل، که جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخته بود، مجسمه برنزی دوگل را در موزه ملی “تین آن من” نصب کردند.
در چشم انداز آینده پکن، دو کشور امریکا و هند تهدید مستقیم تلقی میشوند. به همین علت چینیها تلاش می کنند تا حد ممکن حضور نیروهای نظامی امریکا، بویژه ناوگان دریائی آن را از پیرامون خود دور نگه دارند و برای مقابله با هندی هم هنوز تکلیف مناطق مورد اختلاف دو کشور که در سال ۱۹۶۲ بر سر آنها جنگیدند روشن نشده است. دهلی و پکن در مناطق تبت و مرزهای کشمیر و خط مک ماهون اختلافات ارضی دارند و هر چند سال یک بار تا مرز جنگ پیش می روند. در سالهای ۱۹۶۷، ۱۹۸۷، ۲۰۱۳، و ۲۰۱۷ دو کشور چین و هند تا لبه پرتگاه یک درگیری نظامی پیش رفتند لیکن خوداری دو جانبه موجب شد که از یک فاجعه جلو گیری شود. هندیها با توجه به قدرت روز افزون پکن ارتش خود را با هواپیماهای پیشرفته و موشکهای مدرن تجهیز می کنند و با اینکه وضع اقتصادی آنها با چین قابل مقایسه نیست به افزایش بودجه نظامی خود ادامه می دهند.
همسایگان چین در ممالک آ سه آن ، با ترسی که بصورت تاریخی از چین دارند روابط نظامی خود را با امریکا مستحکم می سازند و جزیره تایوان نیز که امریکاییها آنرا به عنوان برگ برنده ای دررابطه با چین تجهیز نظامی می کنند، از وحشت همسایه غول پیکر خود خواب راحتی ندارد، هر چند در سالهای اخیر حجم سفر بین دو کشور افزایش یافته و چینیها تلاش می کنند برای دور زدن تحریمهای امریکا رابطه اقتصادی با تایپه را گسترش دهند. در این میان جمهوری سوسیالیستی ویتنام وضع خاصی دارد وهانوی که سالها با امریکا جنگیده است اکنون رابطه سیاسی تجاری با واشنگتن برقرار کرده و با چشمان باز مواظب همسایه بزرگ خود چین است. حجم تجارت بین دو کشور امریکا و ویتنام در سال ۲۰۱۹ به ۷۷٫۶میلیارد دلار بالغ شده که در مقایسه با سال ۲۰۰۱ که میزان مبادلات تنها ۱٫۷ میلیارد دلار بود افزایش چشم گیری رخ داده است.. در سال ۱۹۷۸ نیروهای ویتنام به کامبوج لشگر کشی کردند و چینیها که این حرکت ویتنام را در تضاد با منافع خود می دیدند در ۱۷ فوریه ۱۹۷۹ با ویتنامیها در گیر شدند و جنگ مرزی آنها بمدت یک ماه ادامه پیدا کرد
رابطه چین با روسیه در ظاهر با آرامش قرین است و دو کشور با قرار دادهای مهم تجاری به تحکیم روابط ادامه می دهند. چینیها به روسیه بعنوان یک منبع بزرگ انرژی فسیلی می نگرند و روسیه پوتین هم، تا اطلاع ثانوی که دشمنی آن با امریکا ادامه داشته باشد با پکن رابطه خوبی خواهد داشت ضمن آن که پس از بریدن مائو از اتحاد جماهیر شوروی، دو کشور در ۱۱ ماه سپتامبر ۱۹۶۹ بمدت شش ماه یک جنگ مرزی اعلام نشده را ادامه دادند. در سال ۲۰۰۱ بین دو کشور یک قرارداد “مودت و حسن همجواری” امضا شد و در دیدار رسمی شی جین پین از مسکو در سال ۲۰۰۵ نیز قرار دادهای مهم نفتی و گازی بین او و پوتین به امضا رسید. دو کشور در زمینههای نظامی نیز همکاریهای گسترده ای دارند. حجم صادرات روسیه به چین در سال ۲۰۱۹ به ۵۶میلیارد وهفت صدو نود میلیون دلار رسید و میزان واردات ازچین به ۵۴ میلیارد افزایش یافت. علیرغم رابطه خوب پکن-مسکو روسها از گسترش نفوذ چینیها در آسیای میانه که حیاط خلوت آسیائی آنهاست ناخرسندند.
ژاپنیها در جنگ دوم جهانی چین را اشغال کردند و با وجود گذشت هفت دهه از آن ،تاریخ هنوز وجهه ژاپن در نظر چینیها ترمیم نشده و گسترش روزافزون قدرت چین باعث شده که ژاپنیها، هم روابط نظامی خود با امریکا را هر روز محکم تر کنند و هم به تقویت ارتش ملی خود بپردازند. ژاپن برای مهار چین علاوه بر امریکا، با هند و استرالیا نیز که هم پیمانان امریکا در برابر چین هستند نزدیک شده و در مانورهای نظامی با آنها شرکت می کند. حجم تجارت بین پکن و توکیوهم در سال ۲۰۱۸ به ۳۱۷ میلیارد دلار رسیده که در مقایسه با سالهای قبل کاهش داشته است.
چین بزرگ، قدرت مند و ثروت مند شده است. جهان غرب و همسایگان چین از قدرت آن در هراسند و کشورهای فقیر به پول چین نیازمندند. دولت چین هر سال میلیاردها دلار در ممالک فقیر و غنی سرمایهگزاری
میکند و مردم چین نیز که از در آمد بالائی برخوردار شده اند با گشاده دستی در داخل و خارج هزینه میکنند.
چینیهای ثروتمند امروز، به توریستهای پر هوادار در دنیا تبدیل شده اند و تنها در فرانسه سالی یک میلیارد یورو هرینه می کنند. پول چینی امروز در جهان گشائی این کشور همان نقش دیپلماسی قایق توپدار قدرتهای استعماری را ایفا می کند با این تفاوت که منابع حیاتی ممالک جان سوم با قرار دادهای بلند مدت مرضی الطرفین در اختیار اقتصاد قدرتمند چین قرار می گیرد.به همین علت مدتی است در مراکز راهبردی غرب،صاحب نظران قدرتهای غربی را سرزنش می کنند که چرا چین با پرواز در ارتفاع کم زیر نظارت رادارهای آنها به منابع کانی جهان مسلط شده است. اروپائیها به خود آمده و از ورود سرمایهها و شرکتهای چینی به صنایع و کارخانههای استراتزیک خود پرهیز می کنند و کشورهای افریقائی نیز مدتی است با چینیها با حزم و احتیاط بر خورد می کنند. شیوع ویروس کرونا به دولت چین فرصتی داده است تا با استفاده از دیپلماسی ماسک و واکسن، جای پای خود را در کشورهای نیازمند محکم تر کند و در این خصوص نیز غربیها که برای بهرهگیری از نیروی انسانی ارزان قیمت به چین کوچ کرده و هزاران کارگر بومی خود را بیکار کرده بودند در پی جایگزینی کالاهای وطنی بجای اقلام ساخت چین بر آمده اند. البته چینیها در این خصوص بسیار با مهارت عمل می کنند و دولت چین با حمایت از صنایع داخلی هر جا لازم باشد قیمتهای کالاهای خود را کاهش می دهد و به ورشکستگی صنایع کشور رقیب کمک می کند. به قرار اطلاع از هر ۱۰۰ کانتینر حمل و نقل دریائی ۸۰ عدد آن در چین ساخته می شود. اخیرا با کاهش ۴۰ در صدی این کانتینرها در چین بعلت ویروس کرونا قیمتها از ۲۰۰۰دلار ۱۰۰۰۰ دلار برای هر کانتینر افزایش یافته است. دو شرکت خصوصی در ترکیه اعلام کرده اند که اگر دولت کمک کند آنها مجوز ساخت بگیرند قادرند که کمبود را جبران کنند. نکته جالب این است که مدیران آنها گفته اند قبلا هر کانتینر را به ۲۰۰۰ دلار می فروختند ولی چینیها وارد بازار ترکیه شده و با عرضه کانتینر ۸۰۰ دلاری، آنها را از دور خارج کردند.
اقدام دیگر چین مشارکت در پروزههای مشترک است . مثلا در چند کشور از جمله ایران آنها با استفاده از برق ارزان پروژه مشترک مزرعه تولید بیت کوین زده اند. اخیرا خبر رسیده که قبض برق مزرعه بیت کوین
آنها در رفسنجان بالای ۲۰ میلیارد تومان بوده است. از معاون وزیر نیرو هم نقل شده که مصرف برق پروژه مشترک با چینیها حدود یک در صد است. اگر تولید برق کشور را براساس اطلاعات وزارت نیرو ۸۰۰۰۰ مگاوات فرض کنیم این حجم قدرت، معادل ۸۰۰ مگاوات خواهد بود. ظاهر قضیه این است که پروژه مشترک است اما باید توجه کرد که ۸۰۰ مگاوت برق کشور به پروژه ای اختصاص داده شده که در آن تعداد شغلهای ایجاد شده در کشور حتی به یکصد نفر هم نمی رسد و اگر قبول کنیم که با نصف این برق هزار کارگاه صنعتی ۵ نفری را می توان تغذیه کرد که مجموعا ۵۰۰۰شغل ایجاد می کند به معنای پروژههای مشترک چینی پی می بریم. با سابقه و توانایی مالی که چینیها دارند در دنیا از لابیهای سیاسی تجاری نیرومندی برخوردارند. البته این مسئله مختص آنها نیست و مثلا روسها در افریقا در جاهایی که پایگاه نظامی دارند در انتخابات، رئیس جمهور تعیین می کنند که نمونه اش در جمهوری افریقای مرکزیست که اخیرا در انتخابات آن ،روسها از رئیس جمهور بر سرکار حمایت کردند.
در هر حال در جهان کنونی قدرتهای بزرگ به دنبال منافع خود هستند و کشور ما بعنوان یکی از مستقل ترین ممالک مردم سالار باید مواظب باشد که کلاه سرش نرود. قدرت خارجی چه امریکایی باشد چه چینی در نهایت بدنبال انحصار و بهره کشی است، با این تفاوت که یکی با تحریم و زورمداری و خوی استعماری قرار دادهای نظامی وارد می شود و دیگری با تطمیع و اشتراک و قرار دادهای دست و پاگیرتجاری و صنعتی. البته ما با چینیها دارای سابقه دراز مدت تاریخی هستیم. حکیم طوس هزار سال قبل در داستان خون خواهی سیاوش آورده است
به ماچین و چین آمد این آگهی که بنشست رستم به شاهنشهی
کتابهای شعر و حکایات ما هم پر است از حکمت بزرگان و فلاسفه چین. به معنای دیگر چین برای ما یک کشور ناشناختهای نیست اما وقتی قدرتی سر آن دارد که ابر قدرت جهان شود عقل سلیم حکم میکند که جانب احتیاط را نگه داریم. باز به یاد حکیم طوس میافتیم که فرموده است:
میاسای از کین افراسیاب زتن دور کن خورد و آرام و خواب
و البته در این ضرورت نباید بازیچه قدرتهای بزرگ غربی گردیم که منافع جهانی خود را با عروج قدرت چین در تضاد میبینند.
روزنامه شرق
میراث ترامپ
جاوید قرباناوغلی
امروز آخرین روز ریاستجمهوری دونالد ترامپ و احتمالا پایان عمر سیاسی مردی است که چهار سال قبل از پنجره ثروت وارد ساختمان سیاست شد و پس از شکست در مقابل جو بایدن، رقیب دموکرات خود، در اوج خفت از درِ آن بیرون رانده میشود. تاجری خودخواه، خودشیفته، با کارنامهای از آنارشیسم و سخافت در سیاستورزی و هرزگی و لودگی در زندگی شخصی. ترامپ اولین رئیسجمهوری است که در تاریخ آمریکا دو بار استیضاح میشود و اکثریت قریب به اتفاق نخبگان کشور و همچنین بسیاری از رهبران جهان برای خلاصی از او روزشماری میکنند. براساس سنت دیرینه، مراسم تحلیف رئیسجمهور جدید در محوطه بیرونی ساختمان کنگره برگزار میشود. فردا مراسم تحلیف بایدن در فضای بیمناک این ساختمان عظیم که پس از حمله و اشغال آن از سوی طرفداران ترامپ به یک دژ بزرگ نظامی تبدیل شده تا در صورت اقدامی مشابه به ساختمانی که نماد دموکراسی آمریکاست، از آن مراقبت کنند. از عجایب نظامهای سیاسی در چند دهه اخیر است که در یک سو در منفورترین و پلشتترین نظام سیاسی جهان و از دل سیستم نفرتانگیز و ضدانسانی آپارتاید «نلسون ماندلا» بیرون میآید که مظهر گذشت، مهر، شفقت و جمیع فضائل اخلاقی و انسانی است؛ مردی که با سلوک و سیره انسانی والا، جامعه سرشار از کینه و نفرت آفریقای جنوبی را به نماد «رواداری و مدارا» تبدیل کرد و در سوی دیگر از درون بزرگترین و قدرتمندترین دموکراسی جهان پدیدهای ظهور میکند که نماد کینه، انتقامگیری، نفرتپراکنی و در یک عبارت کوتاه «پوپولیسم، لمپنیسم و آنارشیسم» است. ترامپ در میان رهبران سیاسی جهان تقریبا منحصربهفرد است. او فاقد همه مشخصاتی است که لازمه رهبری سیاسی است. ترامپ شخصیت خودشیفتهای دارد که در این خصلت هیچکس به گرد پای او هم نمیرسد. تشنگی ترامپ برای تعریف و تمجید شخصی حدی ندارد و همین امر او را وامیدارد تا توصیههای کارشناسانه را در مقابل اعتماد به اینگونه رفتارها نادیده بگیرد. دیگر اینکه بسیار دروغ میگوید. او مرزبندی مشخصی در دروغگویی در همه زمینهها ازجمله مالیات، کرونا، اقتصاد آمریکا و... ندارد. واشنگتنپست بهتازگی در گزارشی نوشت دونالد ترامپ از زمان سوگند خود در ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ (یکم بهمن ۹۵) تاکنون بیش از ۲۰ هزار ادعای نادرست و گمراهکننده مطرح کرده است. از موارد دیگر شخصیت ترامپ، فقدان نزاکت سیاسی (Political correctness) است که از لوازم تصدی مقامهای سیاسی و اجرائی و بهویژه بالاترین آن رئیس کشور است. ترامپ بدون هیچ واهمهای در رفتار و گفتار تهاجمی و گستاخ است. به رهبران سیاسی جهان، افراد کابینه خود، روزنامهنگاران، اقلیتهای قومی و مذهبی، اقشار آسیبپذیر و افراد به حاشیه راندهشده توهین میکند. آنها را مورد آزار کلامی یا تحقیر اجتماعی قرار میدهد. در اولین روزهای استقرار در کاخ سفید فرمان منع ورود اتباع هفت کشور مسلمان را امضا کرد که این امر با مخالفت بسیاری از نخبگان سیاسی کشور مواجه شد.
ترامپ منافع شخصی را بهگونهای انکارناپذیر بر منافع جامعه ترجیح میدهد و در سوءاستفاده از موقعیت سیاسی برای اهداف و اغراض شخصی تردید نمیکند. تلاش برای بقا در قدرت که رسوایی مکالمه تلفنی با فرماندار جورجیا و اصرار در جمعکردن تعداد مشخصی رأی برای تغییر نتیجه انتخابات در آن ایالت بود، نمونه واضحی از این پایبندینداشتن است.
مهمترین مشخصه ترامپ فقدان تجربه سیاسی است که امری بیسابقه در بین ۴۴ رئیسجمهور آمریکا پیش از خود و شاید در بین همه رهبران سیاسی جهان است. ترامپ ممکن است تاجری باتجربه و موفق باشد؛ ولی در عرصه سیاسی بیتجربهترین و کودنترین رئیسجمهوری بود که آمریکا از زمان تأسیس به خود دید. نگاهی گذرا به نوع تعامل او با رهبران سیاسی جهان، تصمیمات خلقالساعه و عزل و نصبهای مقامات کشور مؤید روحیه مردی است که از ابتداییترین اصول کشورداری بیاطلاع و در هیچ مدرسهای مشق سیاست نکرده است.
بیتجربگی سیاسی ترامپ، آفتی بود که به دلیل نقش و جایگاه آمریکا آسیبهای فراوانی به جهان وارد کرد. ترامپ کشورش را از بسیاری از سازمانهای بینالمللی خارج و کمکهای مالی به این سازمانها را قطع کرد. اگر بتوان با هر توجیهی این اقدام را درباره سازمانها و نهادهایی با ماهیت سیاسی توجیه کرد، بعید میدانم بتوان آن را به نهادهای بینالمللی با ماهیت انسانی مانند یونیسف، سازمان بهداشت جهانی و دیوان بینالمللی داوری تعمیم داد؛ روابط سنتی آمریکا با اروپا را که پس از پایان جنگ دوم جهانی در شکل اتحاد فراآتلانتیکی نقش مهمی در صلح و امنیت بینالمللی داشت، بر هم زد. به طرز تحقیرآمیزی از این کشورها برای تأمین امنیت از طریق پیمان ناتو باجخواهی کرد. با روسیه و رهبر آن پوتین و رهبر کره شمالی نرد عشق باخت و در مقابل با راهاندازی جنگ تعرفهها پرتنشترین روابط آمریکا- چین را رقم زد. برخلاف سنتهای جاری آمریکا حتی در زمان تندروترین رؤسای جمهور، با تصمیمی غیرمترقبه سفارت آمریکا را به بیتالمقدس منتقل کرد، الحاق جولان به سرزمینهای اشغالی را به رسمیت شناخت. از افراطیترین نخستوزیر اسرائیل به طور بیسابقهای حمایت کرد. با فروش بزرگترین حجم انواع جنگافزارها به اعراب خلیج فارس، مسابقه تسلیحاتی در منطقه را دامن زد و این کشورها را وادار به برقراری روابط با رژیم اسرائیل کرد. شدیدترین تحریمهای فلجکننده را به ایران تحمیل کرد و نیاز به خرید دارو در بحران همهگیری کرونا نیز مانع از گشایش در این تحریمها نشد.
ترامپ به پایان کار خود رسید و با وجود عشق و علاقه وافر به بقا در قدرت، با شکستی خفتبار مجبور به ترک کاخ سفید است. او در آخرین روزهای زمامداری هم به توصیههای مشفقانهای که او را به پایبندی به اخلاق و سنتهای سیاستورزی توصیه میکرد، گوش فرا نداد. با فرمان شورش، طرفداران خود را به اشغال کنگره که نماد دموکراسی آمریکاست، گسیل کرد؛ اقدامی که استیضاح دوم او در کنگره و پایان حیات سیاسی او را رقم زد.
بر آن نیستم که این یادداشت را مجددا با قیاسی معالفارق بین ترامپ و ماندلا به پایان ببرم؛ ولی بیمناسبت نیست مقایسهای بین ترامپ و سلف او اوباما داشته باشم. رئیسجمهور خودشیفته بهشدت به مبارزهای غیراخلاقی با اوباما و میراث او در دستاوردهای داخل آمریکا مانند طرح سلامت و در عرصه بینالمللی مانند برجام و معاهده آبوهوا پرداخت تا از این رهگذر همه دستاوردهای سلف خود را از ریشه پاک کند و چنین نیز کرد؛ اما امروز پس از چهار سال، اوباما همان رئیسجمهور سیاهپوست از محبوبیتی کمنظیر برخوردار است و این یکی با کولهباری از رسوایی مقام و منصب خود را ترک میکند تا فقط نامی پرننگ از خود در تاریخ به جا بگذارد.
روزنامه اعتماد
سیاستهای واپسگرایانه و غیراخلاقی
عباس عبدی
بارها نوشتهام که وضعیت رشد جمعیت در ایران مطلوب نیست. در واقع آینده این موضوع نامطلوب است و وضعیت کنونی آن مشکلی ندارد، به همین علت باید فکری اساسی برای آن کرد. ولی نه از این ایدههای نابخردانهای که در حال طرح و حتی اجرا است. اینکه زنان عشایر را از دسترسی به وسایل پیشگیری محروم کنند سیاست غیر انسانی است و هیچ کمکی به مساله جمعیت نمیکند، بلکه آن را بدتر میکند یا غربالگری را دچار مشکل کنند. جمعیت موضوعی است که هر گونه سیاستی که امروز درباره آن اتخاذ و اجرا شود آثارش دو دهه بعد آشکار خواهد شد. مجبور کردن خانوادهها و زنان به فرزندآوری نتیجهای جز بدبختی و افزایش مرگ و میر کودکان و مادران ندارد. در کدام کشور جهان است که برای فرزندآوری غربالگری را حذف میکنند تا کودکان ناقصالخلقه به دنیا بیایند؟ در کدامشان دسترسی به وسایل جلوگیری را محدود میکنند؟ گمان نکنید که این نگاه فقط منحصر به منتقدین و اصلاحطلبان است. آقای دکتر مرندی که یکی از طرفداران کنونی افزایش جمعیت است، در این باره تحلیل دقیقی دارد که خواندن آن مفید است: «ببینید مردم به زندگیشان نگاه میکنند و بررسی میکنند که آیا میتوانند بچه داشته باشند یا نمیتوانند. وقتی که دید نمیتواند و از پس فرزند بیشتر بر نمیآید، خب فرزند هم به دنیا نمیآورد. الان چرا خانوادهها فرزند بیشتر نمیآورند؟ الان هم آیا کسی آنها را تشویق به فرزند کمتر میکند؟ این شیب تند کاهش جمعیت را ما با نیروی نظامی و اجبار مردم به دست نیاوردیم. بلکه انتخاب خود آنها با توجه به شرایطشان بود. مردم خودشان مراجعه کردند. خود خانم و یا آقا میخواست که لولههایش را ببندد و یا وازکتومی کند. پس این اراده مردم است. لذا باید ببینیم چرا مردم این اراده را دارند. نباید ساده اندیشی کرد. نمایندگان طرحی آوردند و امضا گرفتند. سادهاندیشی است اگر فکر کنیم با این امضاها جمعیت زیاد میشود. این نگاه خطرناک است. اصلا چه کسی میداند این قانون وجود دارد یا ندارد؟ ما باید لایحهای بنویسیم و خیلی هم روی آن کار کنیم تا اجرا شود. خیلی کار مشکلی است. ما این همه در مورد شیر مادر تبلیغ میکنیم چرا اثر نمیکند؟ این کاری است که صدمهای به کسی وارد نمیکند در قرآن هم هست. ولی به راحتی با یک شیرخشکی که حتی تبلیغ برای آن نمیشود، جایگزین میشود... جوانها مشکل اقتصادی دارند و اگر خانوادهها حمایت نکنند نمیتوانند از پس زندگیشان برآیند. من همین الان اگر از بچههای خودم که استاد دانشگاه هم هستند حمایت نکنم، زندگیشان تامین نمیشود.
نوههای من با حمایت مالی من دارند بزرگ میشوند. خوب این مشکلات را هم باید برطرف کنیم. همه که پدر بزرگی ندارند که بتواند کمکشان کند. دولت باید حمایت کند. یکی از مسوولان در جلسه کمیسیون میگفت که من به بچههایم میگویم بچهدار شوید، من حمایتتان میکنم. ولی حرفم را گوش نمیدهند.» کل مطلب ایشان خواندنی و درست است که به تکرار همین مقدار بسنده میکنم. قرار نیست افزایش جمعیت ایران در چارچوب الگوی رشد جمعیت نیجر و اوگاندا و اتیوپی باشد که همزمان مرگ و میر و زاد و ولد بالا دارند، ایران باید از ساختارهای رشد جمعیت در کشورهای توسعهیافته تقلید کند. مثلا ایرلند یا آرژانتین، که هم مرگ و میر کم است و هم زاد و ولد قابل توجه است. برای این کار باید در درجه اول اشتغال را زیاد کرد. در واقع معیشت خانوار را باید بهبود بخشید. در مرحله بعد باید از طریق رشد اقتصادی جامعه، خدمات ارزشمندی را برای زایمان، نگهداری کودک، آموزش و بهداشت کودکان فراهم کرد. اکنون زایمان و بزرگ کردن کودک بسیار گران تمام میشود. باید امکانات لازم را برای تسهیل خانواده و ازدواج فراهم کرد. وام ۷۰ میلیونی چاره درد نیست، اشتغال، اشتغال، درآمد و درآمد چارهساز است. بدون پرداختن به اشتغال و تولید وقت خود را تلف میکنید. اخیرا یکی از آشنایان که با شور و علاقه فراوان صاحب اولین فرزند خود شد برحسب تصادف دچار زایمان زودرس شد. هزینه بیمارستان او چنان سنگین شده که احتمالا پشت دست خود را داغ میکند که دوباره بچهدار شود. جالب است که بگویم اورژانس او را به بیمارستانی برد که بخشی از سهام آن و عضویت در هیات مدیره آن در اختیار خانواده کسی است که لغو غربالگری را به پزشکان تبریک گفته است و چنان هزینه سنگینی برای نگهداری یک کودک زودرس دریافت کردند (شبی ۵ میلیون تومان) که وسط درمان او را به بیمارستان دیگری بردند تا هزینه کمتری پرداخت کنند! (شبی یک میلیون تومان) البته خودشان میگویند نگهداری کودک به این مدت طولانی نیازی نبوده و هدف سودجویی غیرضرور داشتهاند زیرا در بیمارستان گفتهاند نیازی به ماندن کودک در بیمارستان نیست!! حالا اگر کسی فکر کند که تولد کودک معلول برای این افراد سود شخصی دارد چه جوابی باید به او داد؟ تازه این آغاز راه است و تا بزرگ کردن آن کودک راه طولانی در پیش است. بهعلاوه آنان وضع اقتصادی نامناسبی ندارند و با هر زحمتی که هست از پس پرداخت این هزینه برمیآیند، ولی بالای ۹۵درصد مردم فاقد چنین توانی برای پرداخت هستند. بهتر است ابتدا این مشکلات را حل کنید. من حاضرم شرط ببندم که مطالعهای درباره سیاستمداران کنونی طرفدار افزایش جمعیت انجام و نشان دهم که خودشان و فرزندانشان بیش از دیگران از فرزندآوری گریزان هستند. آنان خودشان و فرزندانشان حاضر نیستند که اقدام به فرزندآوری کنند، بعد برای دیگران نسخه میپیچند. مسوول اصلی کاهش رشد جمعیت کشور اصولگرایان طرفدار رشد جمعیت هستند، چون طرفداری به تنهایی کافی نیست، آنان مسوول کاهش تولید و درآمد کشور و فقر عمومی هستند و این عوامل ریشه اصلی کاهش رشد جمعیت است. با سیاستهای اقتصادی کنونی و نیز سیاست خارجی غیر مفید و نیز دستورات اداری کسی بچهدار نخواهد شد. با این کارها جز وقت تلف کردن و عرض خود بردن و برای مردم زحمت درست کردن کار دیگری نمیتوانید انجام دهید.
روزنامه دنیای اقتصاد
الگوی سیاست منطقهای آمریکا
ابراهیم متقی
پیروزی جو بایدن نقطه عطفی در رقابتهای سیاسی و انتخاباتی ایالاتمتحده محسوب میشود. دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ بهعنوان پدیده جدیدی در حوزه سیاست اجتماعی آمریکا ظهور پیدا کرد.
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات نوامبر ۲۰۱۶ را میتوان نمادی از نقشیابی ناسیونالیسم آمریکایی دانست. ناسیونالیسم آمریکایی براساس معادله قدرت، کنشگری و سیاست رادیکال تعریف میشود. تمامی گروههای هویتی آمریکا به این موضوع اشاره دارند که ایالاتمتحده براساس جمهوریت و هویت شکل گرفته و در نتیجه هیچ رابطهای با مفهوم دموکراسی اروپایی ندارد. بخشی از چالشهای انتخابات نوامبر ۲۰۲۰ ایالاتمتحده مربوط به فضای انتخاباتی و بحران کرونا بوده است، تا روز ۲۳ اکتبر ۲۰۲۰ در حدود ۴۳ میلیون از رای دهندگان آمریکایی، آرای انتخاباتی خود را از طریق پست ارسال کردهاند. تغییر در فضای اجتماعی و الگوی کنش انتخاباتی شهروندان آمریکایی تاثیر و بازتاب خود را در فضای رقابت انتخاباتی به جا گذاشته و زمینه قطبی شدن انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ را فراهم آورد. دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ با این پیشفرض وارد رقابتهای انتخاباتی شد که اگر وی به پیروزی نرسد، حتما تقلب انتخاباتی شکل گرفته است. در سال ۲۰۲۰ ترامپ موضوع تقلب انتخاباتی را براساس سازوکارهای انتقال آرای پستی به حوزههای شمارش انتخاباتی امکانپذیر دانست.
۱- امکانپذیری بازگشت بایدن به برنامه جامع اقدام مشترک: مفهوم برنامه جامع اقدام مشترک برای تیم سیاست خارجی آمریکا و ایران، تعاریف و انگارههای متفاوتی را منعکس میسازد. در فضای اجتماعی ایران، جو بایدن از جایگاه و اعتبار بیشتری در مقایسه با ترامپ برخوردار بوده و جامعه ایرانی تمایل بیشتری به پیروزی جو بایدن نشان داده است. هر یک از لایههای اجتماعی ایران واکنش ضمنی و مثبت خود را نسبت به پیروزی جو بایدن انعکاس دادهاند. چنین نشانههایی به مفهوم آن است که پیروزی بایدن سطح انتظارات جامعه ایرانی را در حوزه کنش سیاسی و بهینهسازی شرایط اقتصادی ارتقا میدهد.
ارزیابیهای انجام شده بیانگر این واقعیت است که جامعه ایرانی در سه سطح از پیروزی جو بایدن خوشحال بوده است. هر یک از این سطوح بخشی از قالبهای مفهومی و ادراکی جامعه ایران در فضای انتخابات آمریکا را منعکس میسازد. گروههای اجتماعی و مجموعههای تودهای ایران که سطح اول انتظارات انتخاباتی آمریکا را شامل میشوند، احساس میکنند که پیروزی بایدن به مفهوم پایان تحریمها بوده و امکان ایجاد گشایش اقتصادی برای شهروندان فراهم میشود. سطح دوم انتظارات ایجاد شده در فضای اجتماعی ایران مربوط به گروههای اصلاحطلب است. گروههای اصلاحطلب احساس میکنند که اولا، پیروزی جو بایدن تاثیر خود را در انتخابات ریاست جمهوری ایران نیز به جا میگذارد. تجربه نشان داده که بین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و ایران نشانههایی از موازنه ناگفته و ناخوانده به وجود میآید. ثانیا، گروههای اصلاحطلب اعتقاد دارند که پیروزی بایدن زمینه ترجیح دیپلماسی بر منازعه در روابط ایران و آمریکا را اجتنابناپذیر میسازد. سطح سوم انتظارات شکلگرفته در جامعه ایران مربوط به گروههای اصولگراست. گروههای اصولگرا، دونالد ترامپ را فردی غیرقابل اعتماد و شارلاتان میدانند که به هیچ وجه نسبت به آموزه و سیاستهای خود پایبند نیست. صدور دستور ترور سردار سلیمانی توسط دونالد ترامپ، انگاره گروههای اصولگرا در ایران را در مقابله با دونالد ترامپ قرار داده است. گروههای اصولگرا اعتقاد دارند که عدمپیروزی دونالد ترامپ در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری به مثابه پیروزی ملی وانتقام خداوندی از دونالد ترامپ خواهد بود.
در نگرش بسیاری از تحلیلگران و کارگزاران ایرانی، پیروزی جو بایدن منجر به بازگشت آمریکا به برنامه جامع اقدام مشترک به مفهوم پایان دادن به تحریمهای اقتصادی نخواهد شد. این گروه از تحلیلگران اعتقاد دارند که بهرغم شرایط جدید جو بایدن در فضای کنش ارتباطی با ایران، روابط متقابل دو کشور برای ساختن روابط جدید در محیط منطقهای و سیاست بینالملل ارتقا خواهد یافت. سطح جدید روابط ایران و آمریکا در حوزه موضوعات منطقهای و راهبردی در شرایطی حاصل میشود که کارگزاران آمریکایی از اراده پذیرش جایگاه و موقعیت ساختاری ایران در نظم منطقهای برخوردار باشند.
۲- رویکرد بایدن به ایران و برجام در دوران بعد از تحلیف: در دوران مذاکرات برجام، جو بایدن مواضع هماهنگی را با جان کری و باراک اوباما در ارتباط با ایران اتخاذ کرد. بایدن به این موضوع اشاره داشت که آمریکا نمیتواند ایران را در محیط منطقهای نادیده بگیرد. از سوی دیگر، هرگونه جنگ با ایران موازنه قدرت منطقهای و موازنه اجتماعی در ایران را تحتتاثیر قرار خواهد داد. به این ترتیب، بایدن از نظریه «بازگشت متوازن» در ارتباط با ایران حمایت به عمل آورد و اعتقاد داشت که همکاری با ایران منجر به بهینهسازی امنیت منطقهای خلیجفارس خواهد شد.
جو بایدن همچنین در دوران مبارزات انتخاباتی به این موضوع اشاره داشت که اگر رئیسجمهور آمریکا شود، تلاش میکند تا شکل جدیدی از مذاکرات چندجانبه را با ایران در دستور کار خود قرار دهد. رویکرد جو بایدن با اندیشههای اروپایی برای کنترل حوزه قدرت ساختاری ایران هماهنگی دارد. اندیشه برجام۲ و برجام۳ مربوط به آن گروه از کارگزاران حزب دموکرات بود که اعتقاد به انعطافپذیری راهبردی جمهوری اسلامی در ازای ارتقای نقش سازنده ایران در فضای منطقهای داشتهاند.
واقعیتهای کنش سیاسی و دیپلماتیک بایدن نشان میدهد که پیروزی او در روند رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا منجر به پایان تحریمها در قالب بازگشت آمریکا به برنامه جامع اقدام مشترک نخواهد شد. در شرایط موجود فضای کنش ارتباطی ایران و آمریکا برای ساختن روابط جدید در محیط منطقهای و سیاست بینالملل ارتقا یافته است. در فضای موجود سیاسی، سطح جدیدی از کنش در روابط ایران و آمریکا در حوزه موضوعات منطقهای و راهبردی به وجود آمده است. کارگزاران آمریکایی از اراده پذیرش جایگاه و موقعیت ساختاری ایران در نظم منطقهای برخوردار هستند.
بایدن تلاش دارد تا دیپلماسی جدیدی را با ایران آغاز کند. دیپلماسی جدید میتواند در ارتباط با موضوعات اقتصادی، کاهش تحریمها و آغاز مذاکرات جدید درباره موضوعات منطقهای و راهبردی باشد. هرگونه فرآیند کنش دیپلماتیک جو بایدن با ایران موازنه قدرت منطقهای، الگوی کنش بازیگران در سیاست بینالملل و موازنه اجتماعی در ایران را تحتتاثیر قرار دهد. به این ترتیب، بایدن از نظریه «بازگشت متوازن» در ارتباط با ایران حمایت به عمل آورد و اعتقاد داشت که همکاری با ایران منجر به بهینهسازی امنیت منطقهای خلیجفارس خواهد شد.
رویکرد سیاسی و راهبردی جو بایدن در ارتباط با ایران بر اساس نشانههایی از «استراتژی چماق و هویج» تنظیم شده است. چنین راهبردی بر دو محور اعمال توأمان تحریم و ارسال سیگنالهایی، برای مذاکرات انتقادی همکاریهای ائتلافی با سایر بازیگران برای محدودسازی قدرت ایران تنظیم شده است. بایدن تلاش دارد تا نشان دهد که الگوی رفتاری آمریکا در دوران ریاست جمهوری اوباما نتایج بیشتری برای منافع ملی آمریکا داشته است.
جو بایدن بر این باور است به جای گزینه نظامی، باید از طریق چانهزنی با متحدان واشنگتن در اروپا و شرق آسیا مقدمه همگرایی و همافزایی ظرفیتها برای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ایران را فراهم کرد. بایدن بر این باور است همسو با گزینه تحریم، باید عمق استراتژیک حمایتهای مردمی از حاکمیت را کاهش داد که بخشی از این استراتژی لازم است از طریق ایجاد شکاف بین نهادها و ساختار اجتماعی ایران شکل گیرد.
۳- رویکرد بایدن نسبت به اسرائیل و امنیت منطقهای : اسرائیل همواره یکی از موضوعات راهبردی روسای جمهور آمریکا بوده است. جو بایدن در دورههای مختلف فعالیت اجرایی خود به این موضوع اشاره داشته است که امنیت اسرائیل بخش اجتنابناپذیر امنیت ایالاتمتحده خواهد بود. الگوی رفتاری بایدن در ارتباط با رهبران راستگرا و تندرو اسرائیل مانند نتانیاهو بسیار دوستانه و همکاریجویانهتر از باراک اوباما خواهد بود. در حالی که جو بایدن به گونه اجتنابناپذیر نظریه دولت فلسطینی را پیگیری خواهد کرد.
دولت فلسطینی میتواند مورد توجه برخی از لابیهای اسرائیلمحور در ایالاتمتحده باشد. «لابی جیاستریت» در زمره مجموعههای اسرائیلمحور است که از سازوکارهای دولت فلسطینی برای امنیت بیشتر اسرائیل حمایت میکند. جو بایدن در بسیاری از سخنرانیهای خود حتی تلاش کرد تا افکار عمومی لابیهای اسرائیلمحور در ساختار داخلی آمریکا را بهخود جلب کند. لازم به توضیح است که گروههای یهودی و مجموعههای اسرائیلمحور عموما بهعنوان پایگاه اجتماعی حزب دموکرات ایفای نقش میکنند. بخش قابلتوجهی از چنین افرادی در انتخابات نوامبر ۲۰۲۰ به جو بایدن رای دادهاند.
موضوعات منطقهای یکی از حوزههای بنیادین سیاست و امنیت آمریکا در دوران جمهوریخواهان و دموکراتها بوده است. بایدن عموما سیاست قدرت در خاورمیانه و حمایت از اسرائیل را مورد توجه قرار داده است. موضوعاتی مانند نیروهای نظامی آمریکا در منطقه در زمره اصلیترین اولویتهای جو بایدن خواهد بود. بایدن تلاش میکند تا موضوعاتی مربوط به معامله قرن، بازسازی روابط با طالبان در افغانستان و بهینهسازی روابط با دولت فلسطینی را در دستور کار قرار دهد.
سیاست منطقهای جو بایدن در ارتباط با آینده عراق و سوریه رادیکالتر از باراک اوباما است. بایدن از سازوکارهای نظامی و امنیتی تاکتیکی در ارتباط با موضوعات منطقهای بهره خواهد گرفت. در دوران حمله نظامی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ جو بایدن به حمله نظامی جورج بوش پسر رای مثبت داد و از تحقق فدرالیسم عراقی حمایت به عمل آورد. زیرساختهای اصلی حمله نظامی آمریکا به عراق در دوران ریاستجمهوری بیل کلینتون شکل گرفت.
به همانگونهای که جو بایدن موافق عملیات توفان صحرا و عملیات «شوک و بهت» علیه صدام حسین بوده است، در دوران آینده سیاستهای امنیتی جدیدی موردتوجه بایدن قرار میگیرد. بایدن تلاش دارد تا شکل جدیدی از معادله سیاست و الگوی کنش متقابل در فضای خاورمیانه را طراحی کند که اولا امنیت اسرائیل حفظ شود، ثانیا موازنه قدرت به وجود آید، ثالثا فرآیند خاورمیانه نسبتا دموکراتیک مورد توجه دولتهای حاکم عربی واقع شود. در نهایت میتوان به این موضوع اشاره کرد که بایدن همواره به این موضوع توجه داشته است که ثبات سیاسی در خاورمیانه از طریق موازنهگرایی حاصل میشود. موازنهگرایی به مفهوم کنترل قدرت ایران و تداوم همکاریهای ائتلافساز با جهان عرب محسوب میشود.
نتیجه
نتایج حاصل از انتخابات آمریکا میتواند بر رقابتهای سیاسی و اجتماعی ایران تاثیرگذار باشد. نگرش بایدن در قالب نهادگرایی لیبرال سازماندهی شده است. چنین رویکردی به منزله آن است که میتوان از طریق ابزارهای چندجانبه بینالمللی، ایران را در شرایط محدودیت راهبردی قرار داد. اوباما از نگرش منطقهگرایی در مهار و محدودسازی قدرت ایران بهره میگیرد. چنین رویکردی به منزله آن است که اجماع بینالمللی در فضای سیاست عملیاتی اوباما از مطلوبیت بیشتری برخوردار است.
جو بایدن به لحاظ پیشینه کنش سیاسی و جایگاهی که در ساختهای قدرت آمریکا داشته، همواره موضوع ایران را براساس ضرورتهای موازنه در سیاست منطقهای پیگیری کرده است. انگاره ذهنی جو بایدن آن است که جمهوری اسلامی ایران کشوری است که از یکسو تلاش دارد موقعیت ژئوپلیتیک ایران را ارتقا دهد و از طرف دیگر زمینه بهینهسازی جبهه مقاومت بهعنوان حوزه ژئوپلیتیک حاشیه امنیتی کشوری منطقهای مانند ایران را برجسته سازد.
چنین رویکردی به مفهوم آن است که انگاره ذهنی و ادبیات سیاسی جو بایدن نمیتواند معطوف به پذیرش همهجانبه ایران در فضای سیاست منطقهای آمریکا قرار گیرد. جو بایدن به همانگونهای که حمله نظامی آمریکا علیه عراق را در قالب ضرورتهای ژئوپلیتیک مورد سنجش قرار میداد، نگرش نسبتا مشابهی به نقش منطقهای ایران دارد. بایدن به این موضوع توجه دارد که موقعیت و قدرت منطقهای ایران باید به گونه مرحلهای کنترل شود.
کنترل موقعیت ایران در انگاره جو بایدن از طریق سازوکارهای مبتنی بر چندجانبهگرایی و حقوق بینالملل حاصل خواهد شد. جهتگیری فکری و ادراکی جو بایدن در رابطه با ایران ماهیت حقوقی و بینالمللی دارد. بنابراین در چنین شرایط و فضایی انگارههای ذهنی جو بایدن نمیتواند نقش موثری در کنترل بدون خشونت فضای منطقهای ایران ایجاد کند. بایدن را میتوان بخشی از ساختار قدرت آمریکا دانست که هدف اصلی خود را «هژمونی منطقهای» قرار داده است.
هژمونی نئولیبرال آمریکایی عموما معطوف به گسترش قدرت و محدودسازی نقش بازیگرانی مانند ایران خواهد بود. باتوجه به مبانی اندیشه نئولیبرال آمریکایی برای توسعه قدرت منطقهای، قالبهای ذهنی و ادراکی جو بایدن به گونهای است که اولا از موازنهگرایی حمایت به عمل میآورد، ثانیا موازنهگرایی را براساس نقشیابی موثر ایران در سیاست منطقهای میپذیرد، ثالثا بهینهسازی روابط با ایران را در شرایطی امکانپذیر میداند که جمهوریاسلامی نیز از الگو و سازوکارهای کنش انعطافپذیر در ارتباط با ایالات متحده و سیاست جهانی بهرهمند شود.
در چنین شرایط و فضایی نقش جو بایدن در ارتباط با ایران ماهیت حمایتی ندارد، بلکه باید آن را بخشی از سازوکارهای موازنه قدرت ایران منطقهای دانست. انگاره موازنه قدرت از این جهت اهمیت دارد که میتواند زمینه همکاری مشروط با ایران در فضای تنشهای تصاعدیابنده منطقهای را فراهم آورد. جو بایدن مانند سایر زمامداران آمریکایی بر ضرورت دیپلماسی اجبار در رابطه با ایران تاکید دارد. الگوی دیپلماسی اجبار جو بایدن با سازوکارهای کنش دونالد ترامپ متفاوت به نظر میرسد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست