جمعه 31 فروردين 1403 شمسی /4/19/2024 4:30:18 AM

روزنامه ایران
راه برون‌رفت از بحران اقتصادی
زهرا کریمی
اقتصاد ایران از ابتدای دهه ۱۳۹۰ در شرایط رکود تورمی ناشی از تحریم‌های بین‌المللی و سیاست‌های نامناسب انباشت شده گرفتار شد و این اواخر، مشابه همه کشورهای جهان، با مشکل شیوع ویروس کرونا مواجه شده که بر زندگی مردم و اقتصاد به شدت تأثیر گذاشته است. تعطیلی و یا نیمه فعال شدن کسب و کارهایی مانند هتل، رستوران، آژانس‌های مسافرتی و حتی فروش پوشاک و سایر کالاها، موجب شده تا بسیاری از عرصه‌های مختلف اقتصاد آسیب ببینند و درآمدها کاهش بیابد. به دنبال این کاهش درآمد، مردم هم کمربندها را محکم تر بسته اند و تا بتوانند کم تر مصرف می کنند که این مسأله نیز به وضعیت رکودی دامن می ­زند. اما مشکلات اقتصادی و کاهش درآمدها که طولانی و فرسایشی شده و مردم را خسته کرده، تنها به خاطر شیوع بیماری کرونا نیست. مسأله تداوم تحریم‌ها و کاهش اعتماد مردم به آینده اقتصاد کشور موضوع دیگری است که در کنار سایر عوامل، اقتصاد را در یک چرخه باطل به دام انداخته و مدام اقتصاد ایران را پایین می‌کشد. تحریم‌های فراگیراقتصاد ایران را در موقعیت سختی قرار داده و ارتباطات اقتصادی با جهان را بسیار محدود کرده است.
تحت تأثیر نااطمینانی فزاینده، سرمایه گذاری جاذبه خود را از دست داده و جریان فرار سرمایه از کشور شتاب گرفته است. برخی سرمایه خود را با خرید ملک در ترکیه و امارات و گرجستان از کشور خارج می کنند. خروج سرمایه‌های فکری نیز شتاب گرفته است. افزایش مهاجرت سرمایه و نیروی متخصص نشانگر عدم اطمینان نسبت به آینده اقتصاد ایران است. شیوع کرونا، تداوم تحریم و رکود تورمی، کاهش سرمایه‌گذاری و فرار سرمایه فیزیکی و فکری از کشور، افول سرمایه اجتماعی را نیز به دنبال دارد. عبور از این فضای نامساعد اقتصادی و اجتماعی، بدون حل مشکل عدم تفاهم و تنش میان جناح‌های مختلف و نهادهای تصمیم ساز کشور ممکن نیست. مشکلات و اختلافات بین جناح‌های سیاسی در تمام کشورهای جهان وجود دارد. مشکل ما در ایران عدم امکان دستیابی به تفاهم و همکاری در اجرای سیاست‌های اتخاذ شده است. اجرای سیاست‌های متناقض مانع جدی در حل مشکلات اقتصادی ایران است و به بی ثباتی و نااطمینانی دامن می‌زند. برای حل بحران کنونی، باید در داخل کشور تفاهمی برای تأمین منافع ملی شکل بگیرد.
بی تردید در وضعیت کنونی اولویت اصلی حل بحران بیماری کرونا با تکیه به دانش و علم متخصصان و پزشکان است. تأمین واکسن مورد تأیید سازمان بهداشت جهانی، مسأله‌ای حیاتی است. از بین رفتن اعتماد مردم و افزایش نگرانی آنها در این مسأله، شکاف میان مردم و مسئولان را عمیق‌تر، و افول سرمایه اجتماعی را تسریع می­ کند. رونق اقتصادی نیازمند ترمیم باور و اعتماد مردم است.
اولویت دوم حل مسأله تحریم از طریق دستگاه دیپلماسی و حمایت همه جانبه نهادهای تصمیم ساز کشور ممکن خواهد بود. روی کار آمدن دولت جدید امریکا فرصتی است تا ایران به سمت کاهش تنش‌‌های بین المللی حرکت کند؛ و از اجماع جهانی علیه دونالد ترامپ و فعالیت‌های ماجراجویانه او بهره ببرد و به نحو شفافی نشان دهد که خواستار روابط عادی و مبتنی بر همکاری در عرصه بین‌المللی است. اقتصاد ایران به شدت نیازمند ارتباطات مناسب بین‌المللی است. برای بازسازی صنایع کهنه و فرسوده، انتقال فناوری‌های روز و دسترسی به بازارهای صادرات برای تولیدات داخلی، باید مشکل تجارت بین‌المللی حل شود. اقتصاد ایران، با استفاده از امکانات بین‌المللی، خواهد توانست به سرعت از ورطه رکود تورمی نجات یابد. بدون بهبود روابط بین‌المللی و حل مشکلات و مناسبات بانکی بین‌المللی داشتن اقتصادی پویا، با رشد بالای سرمایه گذاری، تولید و اشتغال ممکن نخواهد بود. در این راستا نیز شکل‌گیری تفاهم و همکاری بین نهادهای تصمیم‌ساز کشور ضروری است. تقابل و تعرض شدید بین نهادهای مختلف باعث شده که عملاً هیچ نیرویی قادر به ایجاد تحولات مثبت در اقتصاد ایران نباشد. ایجاد هماهنگی و تفاهم در میان بخش‌های مختلف حاکمیت، در جهت حل مشکلات بین‌المللی و ایجاد فضایی مناسب و ایمن برای سرمایه‌گذاری، شرط لازم در جهت بهبود وضعیت است. اختلاف نظر در همه جای دنیا وجود دارد اما مشکل اصلی ما وجود اختلاف نظر نیست؛ مشکل نرسیدن به تفاهم با وجود اختلاف نظرهاست. تقابل میان نهادهای تصمیم‌ساز به قیمت از دست رفتن منافع ملی تمام می‌شود. باید از ناکامی‌های گذشته و تجربیات بین‌المللی برای بهبود شرایط اقتصاد ایران درس گرفت.

 

روزنامه کیهان
صادقانه با صدیقی عزیز
حسین شریعتمداری
ارادت نگارنده به حضرت آقای صدیقی، از سالیان قبل
و جای گرفته در قلب است. ارادت صادقانه‌ای که در گذر ایام نه فقط کاستی نداشته بلکه رو به تزاید نیز بوده و هنوز هم هست. برخی اوقات که توفیق زیارتشان را داشته‌ام نصیحت و توصیه‌ای خواسته‌ام و هیچ‌گاه نیز دست‌خالی باز‌نگشته‌ام.
از سوی دیگر، آیت‌الله مصباح‌یزدی را فقیهی مجاهد با شجاعتی مثال‌زدنی و آمیخته به تقوای الهی می‌دانم تا آنجا که هرگاه بدخواهان با زبان و قلم به آن حکیم الهی تاخته‌اند، وظیفه و تکلیف خود دانسته‌ام که در حد و ‌اندازه وسع خویش، زبان و قلم به دفاع از ساحت مقدس آن استاد بزرگوار بگردانم. این توضیح را از آن جهت ضروری دانسته‌ام که مبادا
نقد دلسوزانه‌ام به سخنان اخیر جناب صدیقی عزیز، جسارت به محضر ایشان تلقی شود و یا خدای نخواسته انکار مراتب والا و بالای علامه مصباح‌یزدی به شمار آید.
آقای صدیقی در یک مصاحبه تلویزیونی به رخدادی از قول یکی از افراد حاضر در مراسم غسل پیکر مطهر
حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی اشاره کرده و فرمودند:
« آیت‌الله مصباح یزدی را در خانه غسل دادند و کسی غسل داد که آیت‌الله حق‌شناس را غسل داده بود، دامادِ داماد ایشان آقای دکتر محمدی جزو مریدان آیت‌الله حق‌شناس بود. او تعریف کرد آیت‌الله جاودان به ما پیام داد که اگر از آقای مصباح یک کرامتی دیدید به ما بگویید. غسال روایت می‌کند وقتی این پیام را دریافت کردم آرزو کردم که ‌ای کاش
آیت‌الله مصباح در آن دنیا شفاعتی بکند. تا این آرزو را کردم دیدم آیت‌الله مصباح چشمانشان را باز کردند و یک نگاه مهربانانه‌ای کرد و دوباره چشمانش را بست».
سخنان ایشان ضمن آنکه برای برخی از بدخواهان
به سوژه و دستاویزی علیه حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی و ملامت آقای صدیقی تبدیل شده است، ارادتمندان آن فقیه وارسته و دوستداران جناب صدیقی را نیز به شدت آزرده‌خاطر کرده است و با عرض پوزش باید گفت این اظهارات جفایی ناخواسته در حق حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی بود و تصوری نابایسته از جناب صدیقی را نیز در برخی از اذهان به دنبال داشت. وجیزه پیش‌ روی اشاره‌ای گذرا به این ماجراست.
۱- جناب صدیقی این ماجرا را از قول داماد محترم
آیت‌الله محمدی‌عراقی و ایشان نیز به نقل از غسل‌دهنده
پیکر مطهر حضرت آیت‌الله نقل کرده‌اند. یعنی با دو واسطه !
در این مقال، هرگز درپی آن نیستیم که غسال محترم را به بیان یک رخداد غیر واقعی متهم کنیم ولی آیا ایشان به درستی و دقت دیده و برای داماد محترم نقل کرده است؟! آیا تصور واهی نکرده است؟ و یا خطای دید نداشته و به اشتباه در نگاه به پیکر مطهر حضرت آیت‌الله تلقی گشوده شدن چشم‌ها و لبخند زدن آن مرحوم به ذهنش خطور نکرده است؟!
۲- همه احتمالات یاد شده در بند فوق و ده‌ها احتمال عقلانی دیگر قابل شماره است که دستکم و در خوشبینانه‌ترین حالت می‌تواند از خطای دید غسال محترم حکایت کند. در این میان آنچه از برادر عزیزمان جناب صدیقی انتظار می‌رفت آنکه
اولاً؛ تمامی احتمالات یاد شده را در نظر می‌گرفتند و
پیش ‌از آن اظهار‌نظری نمی‌فرمودند، زیرا ماجرای نقل‌شده از نوع رخدادهای طبیعی و عادی نبوده است که به آسانی قابل‌باور باشد! آنهم از سوی عالم دینی برجسته و پاکباخته‌ای نظیر جناب صدیقی.
ثانیاً؛ برفرض که غسال دید برزخی داشته!! و داماد محترم نیز در اعتماد به قول او اشتباه نکرده باشد -که بسیار بعید به‌نظر می‌رسد!- سؤال این است که طرح این ماجرا در رسانه و برای عموم چه ضرورتی داشته است؟!
۳- مراتب معنوی و درجات عالی آیت‌الله مصباح‌یزدی بسیار برتر از آن است که برای اثبات، به نمونه‌ها و نقل مواردی از این دست نیاز داشته باشد. آنچه ایشان در طول
حیات طیبه خویش با خدمت خالصانه و عالمانه به حوزه‌های علمیه و دانشجویان و طلاب باقی گذاشته‌اند و مجاهدت بی‌وقفه
و خستگی‌ناپذیری که در این راه داشته‌اند به‌اندازه‌ای عظیم
و انبوه است که تنها مراجعه کردن و مراجعه دادن این و آن به گوشه‌ای از آن بسیارها کافی است تا همگان حضرتش را قدر بدانند و در ژرفای قلوب به صدر نشانند.
۴- با کمال تاسف و ضمن پوزش از آقای صدیقی باید گفت، نقل ماجرای مورد اشاره بی‌آنکه ایشان بخواهد نه فقط تکریم و تجلیل از حضرت آیت‌الله مصباح نیست بلکه جفا در حق آن استاد بزرگ و رجل گرانقدر الهی نیز هست، ضمن آنکه جفا به شخصیت خود ایشان هم تلقی می‌شود و این نکته را نمی‌توان نادیده گرفت چرا که جناب صدیقی یکی از سرمایه‌های ارزشمند انقلاب و نظام و مردم این مرز و بوم هستند و تنها به خودشان تعلق ندارند.
۵- و بالاخره این نکته نیز گفتنی است که آنچه در این وجیزه آمده است، نمی‌تواند و نباید -خدای نخواسته-‌ کمترین خدشه‌ای به شخصیت گرانقدر حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین، صدیقی تلقی شود، بلکه ماجرای نوشته
این حقیر و جایگاه حضرت صدیقی را به جِد، مصداق این بیت
از سعدی علیه‌الرحمه می‌دانم؛
گاه افتد که مرد دانشمند نتواند درست تدبیری
گاه باشد که کودکی نادان به غلط بر هدف زند تیری!

 

روزنامه اطلاعات
محک بایدن و مشکل آینده!
ابوالقاسم قاسم‌زاده
قدرت سیاسی در آمریکا بین دو حزب حاکم با سابقه تاریخی طولانی (حزب دمکرات و جمهوریخواه) می‌چرخد، این هر دو حزب طیفی از گرایش‌ها و باورهای نظری و عملی را در خود دارند که در اصطلاح نویسندگان سیاسی، از طیف راست تا چپ را در بر می‌گیرد آمریکا کشوری چنان وسیع و گسترده است که هر یک از ۵۲ ایالت آن به تنهایی از گستره و وسعت بسیاری از کشورها به جز چین و روسیه وسیع‌تر است و در تعریف نظام فدرال هر ایالت به صورت مستقل در حالی که مجلس ایالتی و نمایندگان خود را دارد مدیریت می‌شود. اما از شاخص‌های آن (نظام فدرال) در آمریکا که حدود استقلال ‌آن در سطح تعریف یک کشور است، وحدت ناسیونالیستی و یکپارچگی میهنی است که برخی از صاحب‌نظران جامعه‌شناسی سیاسی در تعریف آن براساس سیر تاریخی ـ اجتماعی آمریکا، نوشته‌اند، این سرزمین گویای تاریخ جدید و مدرن در چرخه «دولت‌مداری» است که با هیچ کشور دیگری نمی‌توان مقایسه کرد.
در این نگاه تاریخی، اغلب تحلیلگران سیاسی ـ اجتماعی بر این باورند که مهم‌ترین تهدید برای اساس حاکمیت و استقلال آمریکا، شکاف اجتماعی است که در برهه و مقاطعی از سیر تاریخ سیاسی آن، خطر فروپاشی تا حد، «یک کشور و یک دولت» را به بار آورده است.

اولین و شاید مهم‌ترین مشکل «بایدن» رئیس جمهوری جدید آمریکا از حزب دمکرات برآمده است، حاصل جمع عملکرد ترامپ و همراهان او بعد از چهارسال در کاخ سفید است که به روایت بسیاری در آمریکا از جمله «بایدن» «آمریکا دچار شکاف اجتماعی ـ سیاسی بزرگی شده است.» این گزاره را نتیجه انتخابات ریاست جمهوری و ادامه عملکرد ترامپ در آن رقم زده است.

بیش از ۱۵۰ میلیون نفر در این انتخابات شرکت کردند و حضور جوانان در آن در تاریخ آمریکا کم سابقه بوده است. ترامپ نزدیک به ۷۵ میلیون رأی آورد و بایدن با کسب رأی حدود ۷۸ میلیون، رئیس جمهوری جدید آمریکا شد. جریان عملکرد ترامپ در فاصله دو ماه گذشته تا امروز که صحنه هجوم طرفدارانش به دستور او به ساختمان کنگره آمریکا که از سمبل‌های بزرگ وحدت و یکپارچگی ملی در آمریکا خوانده می‌شود، اشغال کنگره که پیامد آن کشته شدن پنج نفر بود و ادامه ماجرا تا امروز در اغلب رسانه‌های آمریکایی و از سوی شخصیت‌های رسمی و غیررسمی شناخته شده از هر دو حزب حاکم، فاجعه‌ای ملی نامیده شده است. هجوم به کنگره پرده از شکاف بزرگ اجتماعی و سر برآوردن نژادپرستی خشن برداشته است. «بایدن» اگر چه در سخنان خود ضمن انزجار از این رفتارها گفت: «من از مردم آمریکا و جهان می‌خواهم تا این اقدام را نشانه‌ای از ملت و باور آمریکایی‌ها نگیرند. تروریست‌های نژاد پرست موجب آن شده‌اند. چهره آمریکا این نیست.» اما پایان ماجرا، آشکار شدن عمق شکاف‌های اجتماعی و نژادپرستی در آمریکا است که چهار سال تفکر و عملکرد ترامپ آن را کاشت، آبیاری کرد و اکنون سر برآورده است. مهم‌ترین مشکل «بایدن» در درون آمریکا، رسمیت یافتن نژاد پرستی برآمده از جریان قدرت طلبی «اوانجلیست صهیونیستی» است که اکنون از سوی ترامپ رسمیت یافته است. این تفکر در سازمان اِپک نیویورک قوام یافته است که آن را مهم‌ترین و بزرگ‌ترین تشکل صهیونیست‌های سرمایه‌دار آمریکایی می‌خوانند و داماد ترامپ «گشنر» از اعضاء برجسته و صاحب نفوذ آن است. نتانیاهو این تفکر را قدرت بلامنازع دولت یهودی اسرائیل می‌شمارد. «بایدن» برای تصحیح سیاست‌های نظامی‌گری ترامپ ـ نتانیاهو در خاورمیانه با آن مواجه است؛ چندین ماه قبل از شروع انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ستون محک نوشته شد؛ اگر در پایان این انتخابات ترامپ همچنان در کاخ سفید و نتانیاهو به عنوان رئیس دولت صهیونیستی اسرائیل در «تل آویو» باقی بماند، شعله ور شدن جنگ ویرانگر در خاورمیانه حتمی خواهد بود. اکنون ترامپ از ریاست جمهوری آمریکا کنار زده شده است، اما «نتانیاهو» همچنان تلاش دارد تا بر مصدر قدرت بماند و در انتخاباتی که تا ماه آینده در اسرائیل انجام خواهد گرفت، پیروز میدان شود. اگر «نتانیاهو» پیروز شود، مشکل «بایدن» و آینده تبیین سیاست خارجی او، به‌ویژه در خاورمیانه دوچندان خواهد شد. شاید بایدن در اجرای برنامه‌های سیاست خارجی‌اش در روابط با چین و به ویژه اتحادیه اروپا و حتی روسیه چندان مشکل غیرقابل حل نداشته باشد، هر چند گفته است« چین رقیب تجاری بین‌المللی ما و روسیه دشمن ما است» اما در رصد مجموعه شرایط بین‌المللی تحول در راستای تصحیح سیاست خارجی خشونت ‌بار دوران ترامپ و عملکردهای مشاوران او، به‌ویژه وزیر خارجه‌اش «پمپئو» چندان با موانعی مواجه نخواهد شد. در خاورمیانه اغلب دولت‌های مستقر، به جز رژیم صهیونیستی و «نتانیاهو» به دنبال سیاست تنش‌زدایی و فاصله‌گرفتن از جنگ و نظامی‌گری‌اند. اگر «بایدن» همچنان که گفته است بلافاصله به معاهده برجام برگردد و روال سیاست تحریم همه جانبه و فشار حداکثری ترامپ را لغو و بایکوت کند، همچنین نگاه خشونت‌بار و نژادپرستانه ترامپ علیه فلسطین و بحران فلسطینیان را دگرگون سازد، در عمل بستر«گفتگو» باز می‌شود و مسیر توافق برای برنامه‌ریزی تعامل متقابل باز می‌گردد. مشکل ترامپ، خط نژادپرستی صهیونیستی است که از نیویورک تا تل آویو امتداد دارد.

به نظر می‌رسد، سال اول از دوران چهارساله ریاست جمهوری بایدن، تصحیح نظری و عملی دوران خسارت بار ترامپ باشد. اجرای چنین برنامه‌ریزی جدید با درنظر گرفتن اینکه دمکرات‌ها در مجلس نمایندگان و مجلس سنا (کنگره) آمریکا دارای اکثریت شده‌اند، اقدام دولت بایدن را آسان‌تر می‌سازد. باید توجه داشت، فقط در روابط آمریکا و ایران یا سیاست‌های دوران ترامپ در خاورمیانه نیست که مرحله جدیدی آغاز خواهد شد، بلکه به نظر می‌رسد هر دو حزب حاکم در آمریکا (دمکرات‌ها و جمهوریخواهان) خواهان تغییر و تحول سیاست‌های تخریبی ترامپ، چه در داخل و یا در روابط خارجی و بین‌ المللی‌اند.

اما از آنجا ترامپ در یکی از سخنرانی‌های انتخاباتی خود به صورت علنی گفت:‌«اگر بایدن انتخاب شود، بیش از شش ماه دوام نخواهد داشت، ترور می‌شود!» «بایدن» و دولت او در داخل آمریکا و در خارج با مشکلات متعددی و غیرقابل پیش‌بینی مواجهند.

خوش ‌بینی یا بدبینی مفرط در این شرایط ملاک نیست. رصد واقع‌بینانه جهان بعد از آشفته بازاری که ترامپ رقم زده است، نشان می‌دهد از هم اکنون کلید تحول و تصحیح گذشته زده شده است.

 

روزنامه شرق
‌چهره متفاوت آمریکا در روزهای پایانی ترامپ
جاوید قربان‌اوغلی/دیپلمات بازنشسته
با پایان‌یافتن ماراتن انتخابات و قطعی‌شدن پیروزی جو بایدن، آمریکا رخدادهایی را شاهد بود که در تاریخ دویست و چند ساله این کشور به‌عنوان مهد آزادی و بزرگ‌ترین دموکراسی جهان بی‌سابقه است. طرفداران ترامپ با فراخوان او از مناطق مختلف این کشور پهناور به واشنگتن‌دی‌سی سرازیر شدند و در اقدامی عجیب که بیشتر به شورش و کودتا شبیه بود، برای ساعاتی ساختمان کنگره را به اشغال خود درآوردند. این رویداد بازتاب وسیعی در جهان داشت و به خبر اول همه رسانه‌های بین‌المللی تبدیل شد.‌ فرمان شورش و تحولات منتهی به اشغال ساختمان کنگره، از همان روز سوم نوامبر و بلکه قبل از آن از سوی ترامپ کلید خورد. او حتی قبل از آغاز رأی‌گیری نیز خود را پیروز انتخابات اعلام کرده و حاضر به ترک قدرت نبود. برخی جناح‌های داخل در استقبال از حوادث داخلی آمریکا شادمانی زائدالوصفی از خود بروز دادند و آن را طلیعه سقوط و فروپاشی بزرگ‌ترین لیبرال‌دموکراسی جهان ارزیابی کردند. ‌ترامپ از همان آغازین روزهای ورود به کاخ سفید نشان داد که هیچ سنخیتی با سنت‌ها و نهاد‌های دموکراتیک حاکم بر این کشور ندارد. فرمان‌های پی‌در‌پی او در مسائل داخلی، مهاجران، تعهدات و معاهدات بین‌المللی، عزل و نصب‌های خلق‌الساعه مقامات کلیدی و تصمیم‌های شتاب‌زده و بدون پشتوانه مشورتی عظیم‌‌ترین بوروکراسی جهان، جملگی نشان‌دهنده حضور شخصیتی ناهنجار و خودشیفته در رأس بزرگ‌ترین قدرت

اقتصادی – نظامی جهان بود. چهار سال قبل نیز ترامپ خود را بر حزب جمهوری‌خواه تحمیل و این حزب را مجبور کرد از او حمایت کند؛ ولی کیش شخصیت و خودشیفتگی او را در مقابل حزب قرار داد تا جایی که حتی معاون او نیز با رفتارهای غیردموکراتیک و غیرقانونی او همراهی نکرد و به تقبیح وی زبان گشود.‌ روشن است این‌گونه رفتارهای هنجارشکنانه و غیرقانونی از سوی هیچ مقامی و فارغ از نوع حکومت‌ها پذیرفته نیست. با وجود این، کسانی که حوادث اخیر را نشانه و حجتی برای زوال و فروپاشی نظام آمریکا ارزیابی می‌کنند، چه پاسخی به مدیریت هوشمندانه «بحران ترامپ» از سوی نهادهای آمریکا در سه ماه آخر بعد از انتخابات که از سوم نوامبر (روز انتخابات) شروع و تا حوادث منتهی به اشغال کنگره ادامه یافت دارند؟ ترامپ هرچه توانست کرد. دستور نافرمانی و شورش، آخرین سلاح او بود. قبل از آن از تمام اختیارات خود که بر اساس قانون اساسی بسیار وسیع است، استفاده کرد، ولی نتیجه‌ای جز رسوایی برایش نداشت. دموکراسی قدرتمند و نهادینه‌شده این کشور از آن‌چنان استحکامی برخوردار است که از یک سو این رفتار را حتی برای چند روز باقی‌مانده از ریاست ترامپ برنمی‌تابد و روند استیضاح یا برکناری او با استفاده از ظرفیت قانون اساسی در حال پیگیری است و از سوی دیگر حتی قاضی منصوب رئیس‌جمهور در مقابل اصرار بر تقلب و درخواست لغو انتخابات به مر قانون عمل کرد.

طرفه آنکه حتی خانم ایمی کنی برت که چند ماه قبل در میان مخالفت‌های حزب دموکرات از سوی ترامپ و کسب موافقت سنا که در آن زمان جمهوری‌خواهان در آن اکثریت داشتند، در مقابل بالاترین مقام کشور شرافت منصب خود را به تمکین در مقابل ترامپ ترجیح و رأی به صحت انتخابات و پیروزی بایدن داد. ‌در اینکه آمریکا نیز مانند دیگر نظام‌های سیاسی محاسن و معایبی دارد، نمی‌توان تردید کرد. برای سنجش و قضاوت در این موارد نیازمند شاخص‌هایی هستیم که با نظام‌های دیگر و شیوه حکمرانی کشور مورد مطالعه مرتبط است. با وجود این با درنظرگرفتن استانداردهای شناخته‌شده بین‌المللی برای حکومت خوب (good governance) مانند مشارکت، حکومت قانون، تنوع فرهنگی، شفافیت، کارآمدی و... باید پذیرفت ایالات متحده آمریکا در بین نزدیک به ۲۰۰ کشور روی زمین نمره نسبتا قابل قبولی کسب می‌کند. ۱۲ سال قبل و پس از پیروزی باراک اوباما بر رقیب جمهوری‌خواه در مطلبی با عنوان همین یادداشت در یکی از روزنامه‌های کشور نوشتم «تنها ۵۰ سال پس از زمانی که مالکوم ایکس، فعال سیاه‌پوست مسلمان در ۴۰‌سالگی به دست نژادپرستان سفیدپوست متعصب به قتل رسید و مارتین لوترکینگ، دیگر فعال سیاه‌پوست مدافع آزادی و حقوق انسانی سیاهان در سال ۱۹۶۸ در تراس اتاق محل اقامتش مورد سوءقصد قرار گرفت و کشته شد، مردم آمریکا پس از آن وقایع شرم‌آور به رئیس‌جمهوری سیاه‌پوست از تبار مسلمان و مهاجر از قاره آفریقا رأی دادند. به یقین برای بسیاری از کسانی که در آن زمان به باراک اوباما رأی دادند، هنوز خاطره آتش‌زدن خانه آبا و اجدادی مالکوم ایکس و رهاکردن جسد مثله‌شده پدرش کشیک لیتل در کنار ریل راه‌آهن به دست فرقه‌ای از سفیدپوستان نژادپرست زنده بود. اینکه تنها پس از گذشت نیم‌قرن و پس از وقایعی شرم‌آور، همین جامعه و همین مردم و اکثریت سفیدپوست آن به یک سیاه‌پوست از تبار مهاجر آفریقایی رأی می‌دهند، نمایانگر بلوغ، رشدیافتگی و قدرت نهادهای دموکراتیکی است که با آموزش و فرهنگ‌سازی در آن جامعه شکل گرفت. انعطاف، انتقادپذیری، تحمل مخالف و پذیرش تغییر و جابه‌جایی مسئولان کشور با روش‌های دموکراتیک از ویژگی‌هایی است که جامعه را در مقابل عوامل تخریب و انهدام درونی آن ایمن می‌‌کند. جامعه به میزانی که فضای نقد و اصلاح درونی را باز می‌کند، از قدرت تخریب نیروهای واگرا می‌کاهد. در چنین فضایی است که رئیس‌جمهور مستقر در کاخ سفید حتی با پشتوانه ۷۵ میلیون رأی قادر به‌ درهم‌شکستن قوانین محکم و نهادهای برخاسته از دموکراسی نیست. بر آن نیستم که تضادهای درونی جامعه آمریکا را به بوته نسیان سپرده و مانند انسان‌های شیفته غرب فقط از محسنات آمریکا سخن بگویم، ولی تردید ندارم نتیجه محتوم چنین طغیانی در یک کشور جهان سوم، به‌کارگیری قوه قهریه در ابعادی بسیار وسیع و تحمیل هزینه‌های سنگین مالی و مهم‌تر از آن انسانی به کشور است. وقایعی که نمونه آن را در بیشتر کشورهای جهان سوم شاهد بوده و هستیم. در همان یادداشت پیش‌گفته تأکید کرده بودم «بدون اینکه بغض و کینه خود را از سیاست‌های تجاوزکارانه آمریکا نسبت به ایران طی نیم‌قرن اخیر کنار گذاشته باشیم. بدون اینکه حمایت‌ها و تعهد تزلزل‌ناپذیر آمریکا نسبت به رژیم غاصب صهیونیستی را فراموش کرده باشیم. بدون اینکه نفرت خود را از جنایات سربازان آمریکایی در اقصانقاط جهان و به‌ویژه در عراق و افغانستان که در دو دهه گذشته مرتکب شده‌اند منکر شویم، لازم است از نکات مثبت و واقعیت‌های انکارنشدنی این کشور نیز سخن گفته شود که به قول خواجه شیراز: عیب می‌‌جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی‌/ نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند.

 

روزنامه اعتماد
واگذاری کامل حقوق سیاسی
عباس عبدی

مواضع به نسبت روشن حسین آقای مرعشی که چند ماه پیش در گفت‌وگو با روزنامه همشهری و نیز در جمعی از اصلاح‌طلبان اظهار کرد، بازتاب زیادی داشت، ‌گر چه هنوز به موضوعی برای نقد و ارزیابی عمومی تبدیل نشده است، چون دیدم دوباره در جایی مطرح کردند به نظرم رسید که آن را نقد کنم.

آقای مرعشی به نسبت ساده و روان و فارغ از تعقیدهای کلامی و به دور از لفاظی‌ها سخن گفته است. او ضمن نقد گذشته به توصیف وضع کنونی پرداخته و سپس پیشنهادی نیز ارایه می‌کند. در گفت‌وگو با همشهری به‌طور خلاصه موضع اصلی خود را چنین اظهار داشته که «اصلاحات سیاسی و فرهنگی در شرایط فعلی کشور راه به جایی نمی‌برد. باید به سمت اصلاحات اقتصادی و اجتماعی گام برداشت که بر سر آن می‌توان با نظام مفاهمه کرد.»
این موضع را به‌ صورت صریح‌تر در جلسه کمیته سیاسی اصلاح‌طلبان در مورخ ۲ شهریور ۹۹ شرح داده که مفصل است و در اینجا بخش مهمش نقل می‌شود: «با مردم در یک ارزیابی روشن بگوییم که کجاها اشتباه کردیم و از اعتمادی که مردم به ما کرده بودند کم استفاده کردیم یا اینکه منتخبان ما کجا ضعف داشتند خیلی صریح و روشن با مردم صحبت کنیم و ان‌شاءالله مردم را برای انتخابات آینده به صحنه بیاوریم...
برخی دوستان ما که از لحاظ روشنفکری افراد ارزشمندی هستند و مطالعات زیادی دارند طوری به قضیه نگاه می‌کنند که انگار ما الان در شرایطی از توسعه‌یافتگی کشورمان و منطقه خودمان که می‌توانیم یک نظام‌های مدرنی را مستقر بکنیم، هستیم...
ما همان نیروهایی هستیم که بازرگان را در مجلس تحمل نمی‌کردیم، همان نیروهایی هستیم که سحابی را تحمل نمی‌کردیم، همان نیروهای هستیم که کوچک‌ترین مخالف را تحمل نمی‌کردیم تا امروز رسیدیم به چنین نقطه‌ای، ... همان تمامیت‌خواهی‌ای که ما گروه رقیب را به آن متهم می‌کنیم و می‌گوییم او تمامیت‌خواه است ما بعد از استقرار مجلس ششم همان تمامیت‌خواهی را کردیم...
ما تمام قدرت را می‌خواهیم، ما هم مثل اصولگرایان تمام قدرت را می‌خواستیم... خود من هم جزو کسانی بودم که در خیابان‌های کرمان داد و فریاد این را زده‌ام، همه دوستان ما در سطح کشور این کار را کرده‌اند...
حالا اگر می‌خواهید اصلاح بکنید باید خیلی ملایم و خیلی تدریجی، خیلی با حوصله بتوانید گام‌هایی را در جهت اصلاح کشور‌ بردارید...
البته نظر بنده را بخواهید با این نظامی که ما خودمان در استقرارش نقش اصلی را داشتیم‌ و البته مزایایی هم دارد، فوایدی هم دارد و من قاطع هستم که چون ما در حوزه فرهنگ و در حوزه سیاست راهکارهای‌مان و مشترکاتی که می‌توانیم تعریف بکنیم با نظام خیلی فاصله دارد هیچ جای پیشرفتی از نظر من وجود نخواهد داشت، ولی در حوزه اقتصاد و در حوزه مسائل اجتماعی می‌توانند در یک چارچوب‌هایی به توافق برسند، حداقل مدل چین در ایران پیاده بشود، ما داریم از یک نظام بسته، همه هزینه‌هایی که در یک نظام بسته را داریم، می‌دهیم ولی از نظام بسته استفاده نمی‌کنیم، چه دلیلی دارد که ما استفاده نمی‌کنیم، چینی‌ها مگر دموکراسی دارند، چین هم یک نظام بسته است، ولی حداقل چهل سال رشد اقتصادی بالای ۸ درصد را تجربه کرده، چین توانسته از سرانه ۲۲۰ دلار تولید ناخالص داخلی برسد به ۱۱هزار دلار که الان دارد قدرت اول دنیا می‌شود. ما در حال حاضر حداقلش این است که اگر نمی‌توانیم اصلاحات سیاسی خودمان را جلو ببریم حداقل به نظر من اصلاح‌طلبان می‌توانند در عرصه سیاست‌های اجتماعی، در عرصه سیاست‌های اقتصادی یک مشارکت وسیعی را داشته باشند با نظام به یک توافقی برسند تا بتوانند در واقع ایران را از فقر مطلق، از بیکاری، از ۵ میلیون فارغ‌التحصیل‌های دانشگاهی بیکار (نجات دهد).»
بنده قصد ورود به جزییات نکات مطروحه ایشان را ندارم. توصیه می‌کنم خوانندگان در فضای مجازی متن کامل را پیدا و مطالعه کنند، ولی اجمالا به نظر می‌رسد که افراط و یکسویه‌نگری در نقد گذشته، به افراط و یکسویه‌نگری تحلیل وضعیت موجود می‌انجامد. احتمال می‌دهم که زیاده‌روی در این نقد، انگیزه سیاسی داشته است تا جلب اعتماد حکومت شود. ولی گمان می‌کنم که تقلیل امر سیاست به موضوع اعتماد، اشتباه و حتی خطرناک است. این اشتباهی است که در سیاست خارجی هم مرتکب می‌شویم. سیاست عرصه موازنه قواست و اتفاقا اعتماد نیز در ذیل همین مفهوم شکل می‌گیرد. اصولا اعتماد با تعریف فردی و اخلاقی آن، در جامعه امروزی کاربرد ندارد، بلکه باید اجرای تعهدات را تضمین کرد و از این طریق بی‌اعتمادی را کاهش داد. توضیح تفاوت این دو نگاه در کیفیت سیاست‌ورزی تعیین‌کننده است که در یادداشت دیگری به آن اشاره خواهد شد.
در نقد گذشته در مواردی با آقای مرعشی همدل و هم‌عقیده هستم هر چند وزن عوامل مرتبط با خطاهای گذشته را مشابه ایشان نمی‌بینم. در برخی موارد هم نادرست است. در توصیف وضعیت کنونی می‌توان با آقای مرعشی همراهی و همفکری بیشتری ابراز کرد. ولی این دو بخش را برای نتیجه‌گیری نسبت به آینده اظهار داشته که معتقدم راهبرد پیشنهادی وی نارسا و غیرسازنده است. چرا؟
اولین نکته در منطق آقای مرعشی این است که اقداماتی را در گذشته به اصلاح‌طلبان منتسب می‌کند که فارغ از درستی یا نادرستی کمیت و کیفیت این انتساب‌ها، به‌طور ضمنی می‌خواهد نتیجه بگیرد که باید مسوولیت آنها را پذیرفت و این مسوولیت‌پذیری را نیز معادل تن دادن به خواست رسمی و تمکین در برابر آن می‌کند. اول اینکه اگر کسانی به صورت فردی یا حتی گروهی و به صورت جمعی خود را مبرا از آن توصیف ایشان بدانند، چه کار باید کنند؟ آیا ‌باید راهبرد دیگری را در پیش گیرند؟ در واقع به نظرم آقای مرعشی از یک تاکتیک روانی برای خلع سلاح مخاطب خود استفاده کرده که بله ما و شما چنین بودیم و اشتباه کردیم پس باید دست‌ها را به علامت تسلیم بالا برد. خب اگر کسانی در گذشته همواره بر مسیر اشتباه بوده‌اند، باید علل آن را واکاوی کنند و الا بدون ریشه‌یابی این علل، همچنان می‌توانند مرتکب اشتباه شوند، حتی اگر ایده جدیدی را طرح کنند. شاید آقای مرعشی با یک پیش‌فرض به دنبال تحلیل گذشته رفتند و در نتیجه در سخنرانی خود نقل قول اشتباهی را از یکی از دوستان سیاسی نقل کردند. به‌طوری که من نیز تعجب کردم که اگر چنین خبری بوده، چرا در زمان مزبور به بنده نگفته‌اند، لذا از آن دوست، ماجرا را جویا شدم که تکذیب و آقای مرعشی نیز آن نقل‌قول را اصلاح کردند. مساله این است که با بیان اشتباهات گذشته نمی‌توان نتیجه گرفت که راهبرد جدید را باید چنین و چنان انتخاب کرد، بلکه ابتدا باید علت تکرار آن اشتباهات روشن و ریشه‌یابی شود. آیا اشتباهات تاکتیکی و فنی بوده یا راهبردی؟ برای مثال از نظر بنده اشتباهات اصلاح‌طلبان در سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ هر دو راهبردی بود و نه فنی و تا هنگامی که این تمایز شناخته نشود، نمی‌توان نسبت به راهبرد آینده نظر داد. چه بسا که نظر درباره آینده بر اساس همان راهبرد گذشته تنظیم شده باشد.
ادامه دارد

 

روزنامه دنیای اقتصاد
هراس اعراب از بازگشت ایران
احسان ابطحی/ روزنامه‌نگار
پس از سه سال و نیم محاصره زمینی، دریایی و هوایی قطر و قطع رابطه دیپلماتیک چهار کشور عربستان سعودی، مصر، امارات و بحرین با دوحه، هفته گذشته شیخ تمیم، امیر قطر برای شرکت در نشست سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس وارد عربستان شد و مورد استقبال گرم محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان سعودی قرار گرفت. این دو درحالی‌که ماسک به‌صورت داشتند، بدون رعایت پروتکل‌های بهداشتی یکدیگر را به آغوش کشیدند.
اما سوال اینجاست که ماجرای قهر و آشتی قطر با همسایگانش، آن هم دو هفته پیش از روی کار آمدن جو بایدن، رئیس‌جمهور منتخب آمریکا چه بود و چه پیامی برای ایران دارد؟

در سال ۲۰۱۷ خبرگزاری رسمی قطر هک و روی خروجی این سایت سخنانی به نقل از شیخ تمیم بن‌حمد آل‌ثانی، امیر قطر منتشر شد که به‌شدت از تحریک احساسات ضد‌ایرانی انتقاد می‌کرد. این سخنان تنها چند روز پس از سفر منطقه‌ای دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور فعلی آمریکا به منطقه بیان شده ‌بود. مقامات قطری بلافاصله این اظهارنظر را از روی سایت خبرگزاری‌شان حذف کردند و از FBI خواستند در تحقیقات برای شناسایی عوامل هک شدن این سایت کمک کند. مقامات دوحه همچنین خواستار خویشتنداری ریاض و ابوظبی شدند.

این در شرایطی بود که رسانه‌های عربستان و امارات و مقامات مذهبی این دو کشور قطر را متهم می‌کردند که روند منزوی کردن ایران را مختل کرده‌است. ریاض، قاهره، ابوظبی و منامه، همچنین دوحه را متهم می‌کردند که روابط دوستانه‌ای با ایران دارد و از گروه‌های تروریستی مانند القاعده، داعش و همچنین اخوان‌‌المسلمین حمایت می‌کند، گروه‌هایی که در بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج‌فارس، به‌عنوان گروه‌های تروریستی شناخته می‌شوند.

اما رقابت بین قطر و همسایگانش تنها محدود به خلیج‌فارس نبوده و نیست. این دو جبهه، در بسیاری از کشورهای بحران‌زده از جمله لیبی درگیر جنگ نیابتی بوده و هستند.

همین مساله و نزدیکی دوحه به اخوان‌‌المسلمین باعث شد تا قطر به ترکیه نزدیک‌تر شود، کشوری که رئیس‌جمهورش، یعنی رجب طیب اردوغان گرایش‌ها و پیوند‌های عمیقی با اخوان‌‌المسلمین دارد.

پس از این بحران، ایران و ترکیه کمک بسیاری به قطر کردند تا از شوک محاصره توسط همسایگانش در امان بماند. همزمان روابط ترکیه با کشورهای حاشیه خلیج‌فارس رو به تیرگی گذاشت. برای مثال، ترکیه با هدف مبارزه با نیروهای مورد حمایت امارات در لیبی، به این کشور نیرو اعزام کرد و پس از آن در سال ۲۰۱۸، اطلاعات بسیار مهمی درباره دست داشتن محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان و حاکم دوفاکتوی این کشور با قتل جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار سعودی در کنسولگری عربستان در استانبول منتشر کرد. پیوند‌های قطر با ترکیه در سوریه نیز در جهت مخالف منافع ریاض و دیگر کشورهای عربی بود.

تهران نیز به واسطه تنش‌های عمیق با ریاض تلاش کرد تا دوحه را به سمت خود متمایل کند. ایران حریم هوایی خود را در اختیار هواپیما‌های قطری قرار داد و در شکستن حصر این کشور بسیار کوشید.

اما دلیل آشتی دوحه با چهار کشور عربی در این مقطع زمانی چیست؟

به‌نظر می‌رسد ریاض و دیگر کشورهای عربی در فاصله دو هفته روی کار آمدن دولت بایدن، تلاش می‌کنند تا بار دیگر اتحاد- همیشه شکننده- خود را احیا کنند. آنها از این نگرانند که دولت جدید آمریکا بر خلاف دولت ترامپ در مسیر تنش‌زدایی با ایران گام بردارد و منافع آنان را به‌شدت به خطر بیندازد. احتمال دستیابی به یک توافق احتمالی بین تهران و واشنگتن و بازگشت دولت آمریکا به برجام، سران عرب را شدیدا نگران کرده و آنان تصمیم گرفته‌اند دست‌کم به‌طور تاکتیکی با یکدیگر به مصالحه برسند تا شاید بتوانند موضعی قوی‌تر برای رویارویی با برنامه ‌هسته‌ای، موشکی و نقش منطقه‌ای ایران داشته باشند.

به عبارت دیگر، پیروزی بایدن و پایان حمایت بی‌قید و شرط ترامپ از عربستان کاتالیزور این توافق بود و ریاض را مجاب کرد تا از همه ۱۳ شرط خود، از جمله قطع رابطه دیپلماتیک دوحه با تهران، عدم حمایت از اخوان‌المسلمین و تعطیلی شبکه الجزیره، عقب‌نشینی کند.

از آن سو واشنگتن، با هدایت جراد کوشنر، داماد ترامپ و همچنین با حمایت از میانجی‌گری کویت، تلاش فشرده‌ و گسترده‌ای انجام داد تا این آشتی پیش از بیستم ژانویه- اول بهمن- یعنی روز تحلیف جو بایدن، انجام شود. دستگاه دیپلماسی ترامپ با هدف تضعیف تهران، ریاض را به‌شدت تحت فشار قرار داد تا به این آشتی تن دهد.

از آن‌سو، ترکیه نیز مدتی است تلاش می‌کند روابط خود را با عربستان، مصر، امارات و حتی اسرائیل باز‌سازی کند. این اقدامات دیپلماتیک اردوغان نیز قطعا بی‌ارتباط با روی کار آمدن قریب‌الوقوع دولت بایدن نیست. آرایش سیاسی در خاورمیانه درحال تغییر است و همه قدرت‌های منطقه‌ای، از آنکارا گرفته تا قاهره و ریاض، از احتمال تقویت موضع ایران برآشفته‌ شده‌اند.

توماس فریدمن، ستون‌نویس روزنامه نیویورک‌تایمز، در سال ۲۰۱۳ و پیش از امضای برجام، مقاله‌ای با عنوان «آه برادر؛ برادر بزرگ‌تر دارد برمی‌گردد» نوشت که در آن از ایران به‌عنوان برادر مقتدر‌تر کشورهای منطقه‌ای یاد کرده‌ بود.

به‌نظر می‌رسد تاریخ درحال تکرار است و برادران دیگر، از بازگشت برادر بزرگ‌تر به‌شدت برآشفته و هراسان شده‌اند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین