جمعه 7 ارديبهشت 1403 شمسی /4/26/2024 1:01:08 PM

روزنامه کیهان

حماسه سلیمانی؛ محاسبات و فرا محاسبه
محمد ایمانی

«حماسه» را به «دلاوری، دلیری، پهلوانی، بی‌باکی، و کاری افتخارآفرین که
از سر شجاعت و صلابت و مهارت انجام شود»، معنا کرده‌اند. اتفاق شگفت این است که طبیعت آدمی، از ناگواری‌ها‌ گریزان است. اما فطرت تعالی‌طلب، او را وامی‌دارد تا به دل ناگوارها بزند و با این مواجهه، رشد و رفعت پیدا کند. حماسه، در مواجهه تماشایی این دوگانه متناقض پدید می‌آید؛ جایی که تصور می‌رود هجوم ناگوار‌ها، انسان را به زانو درآورد، اما قهرمانان، جنگ را مغلوبه می‌کنند. حماسه به یک معنا، مرز انسانیت و حیوانیت است.
طبع آدمی با ناگواری نمی‌سازد؛ اما ناگواری تهدید‌ها و چالش‌ها اگر درست فهمیده شود، سازنده شخصیت ملت‌هاست. چنانکه حضرت سیدالشهدا(ع) به اصحاب ‌فرمود «فان کنتم قد وطنتم انفسکم على ما وطنت علیه نفسى، فاعلموا ان‌‌ الله انّما
یهب المنازل الشّریفهًْ لعباده باحتمال المکاره. اگر شما خود را آماده کرده‌‌اید بر آنچه که من خود را آماده کرده و تصمیم گرفته‌‌‌ام، پس بدانید همانا خداوند جایگاه‌‌های با شرافت را منحصراً به بندگانی می‌‌‌دهد که ناملایمات را تحمل کنند». و این شاید، راز خبر مهمی باشد که پیامبر اعظم (ص) داد: «إنّ لِقَتلِ الحُسینِ حَرارهًْ فی‌
قُلوبِ المُؤمِنینَ لاتَبرُدُ اَبَداً. برای شهادت حسین، حرارتی در دل‌های مؤمنان است که هرگز سرد نمی‌شود». اگر محبت «سالار شهیدان(ع)، خاموش شدنی نیست،
پس محبت پیروان ناب او هم خاموش ناشدنی است.»
اهل حماسه، داغدار می‌شوند؛ اما افسردگی و پژمردگی در کار آنها نیست. حماسی زیستن، نسبتی با زانوی غم در بغل گرفتن و در گوشه خزیدن ندارد. روح حماسه بود که بساط عبیدالله را در کوفه و بساط یزید را در دمشق به هم ریخت و مستی از سر بدمستان پراند. روح حماسه است که سالهاست کابوس خواب جباران در منطقه شده و حال آنکه قبلا رویای چیرگی را می‌دیدند. حاج قاسم سلیمانی، پهلوانی که یک سال قبل در آتش جنایت ‌اشغالگران تروریست عراق، ققنوس‌وار سوخت، رادمردی است که پروژه «قرن جدید آمریکایی» با هزینه 7 هزار میلیارد دلاری را نابود کرد و حقارت مدعی کدخدایی را آشکار ساخت. «مرد میدان حماسه»، یک الگوی عملیاتیِ ممکن را نشان داد؛ الگویی که بدون شهادتش شناخته نمی‌شد. برحسب محاسبات عادی و مادی، شهادت او یک ضربه بزرگ به جبهه مقاومت بود؛ اما ضربه‌ای که برانگیختگی برآمده از شهادت او به دشمن می‌زند، یک «فرامحاسبه» برای طراحان ترور است. مراتب شور و شعوری که با این شهادت، در جان ده‌ها میلیون انسان جاری شده، صدها برابر جنگ‌افزار رایج نظامی و بمب اتم، قدرت دارد.
به یاد بیاوریم چند ماه قبل از شهادت حاج قاسم و ابومهدی مهندس را که مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل با کمک دلارهای مرتجعین منطقه، آتش کدام فتنه بزرگ را در عراق و لبنان برافروختند و سپس به بهانه ماجرای بنزین، دامنه آتش‌افروزی را به داخل ایران کشاندند. به تعبیر نایب‌رئیس‌مجلس دهم که خود از حامیان دولت فعلی است، «حوادث آبان 98 که بیشتر ناشی از بی‌‌تدبیری دولت بود، این خیال را در سر تندروهای آمریکایی پدید آورد که پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی کاهش یافته و وقت مناسبی برای ترور سردار سلیمانی است. قبل از آن، به خود جرأت این کار را نمی‌دادند البته با تشییع پرشکوه آن عزیز، واقعیت را دریافتند». خون پاک شهید سلیمانی، فدیه بزرگی شد برای جبران عواقب نفوذزدگی برخی سیاسیون؛ همان‌ها که دشمن را دوست جا می‌زدند و با اعتراض علنی شهید سلیمانی روبه‌رو شده بودند: «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحب‌ منصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شده‌‌‌اند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است».
اگر راهبرد دشمن، ایجاد دو دستگی در میان ملت ایران و شبیخون پس از آن بود، شهید سلیمانی یکی از بزرگ‌ترین خدماتش را با نثار جانش انجام داد. او، خباثت آمریکا و غرب را آشکار کرد و انزجاری کم‌سابقه را در میان ملت پدید آورد. آن تشییع‌های عظیم در ایران و عراق، ورق را برگرداند و تارهای عنکبوتی فضاسازی دشمن را از هم گسیخت. این شور و شعور، سرمایه بزرگی برای حرکت تمدنی ملت ایران است. برانگیختگی عمومی به حدی است که حتی عضو فلان حزب‌اشرافی و لیبرال می‌گوید «سردار سلیمانی، قهرمان واقعی ملت ایران و بسیار فراتر از قهرمانان افسانه‌ای مثل آرش است». این را مقایسه کنید با اظهارات سه سال قبل دبیرکل همین حزب، که مرام و مسلک شهید سلیمانی را مورد تخطئه و موجب خسارت و تلفات خوانده بود.
جنایت فرودگاه بغداد، هم برای عقده‌گشایی بود؛ و هم برای یکسره کردن کار جبهه مقاومت در قالب پروژه فشار حداکثری؛ اما حماسه تشییعی که خون مبارک سردار سلیمانی و همسنگرانش در عراق و ایران به راه انداخت، نقشه دشمن را به ضد نقشه تبدیل کرد. حضور تعیین‌کننده مردم، کم نظیر بود. به جرأت می‌توان گفت آمریکا در دو دهه اخیر، سیلی‌یی به این آبداری و تحقیر کنندگی از ملت‌ها در منطقه نخورده بود. بسیاری از رشته‌های شبکه عملیات روانی دشمن برای القای اینکه ملت ایران از مقاومت خسته شده‌اند، پنبه شد. ده‌ها میلیون نفر پای پیکر فرماندهی بیقراری می‌کردند که بالغ بر یک دهه، مرام و منطق مبارزه او هدف ترور شخصیت قرار گرفته بود. تحریف‌گران (تروریست‌های معرفتی) بالغ بر یک دهه ادعا کردند «جنگ‌های منطقه ربطی به ایران ندارد، اما پول ملت ایران را می‌دهند فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها (و سوری‌ها و عراقی‌ها) بخورند»! اما حماسه تشییع سردارسلیمانی، بر دهان همه یاوه‌گویانی زد که قصد «مردم ربایی» و «تحریف از زبان مردم» را داشتند.
اینجا باید پرانتزی باز کرد و به مغالطه محافلی پرداخت که پس از یک دهه تظاهر به دفاع از خط امام (ره)، بلافاصله پس از رحلت ایشان، زاویه گرفتند و تدریجا مدعی شدند باید میان توسعه اقتصادی یا انقلابیگری، یکی را انتخاب کرد. گفتند به جای انقلابیگری، باید به کشوری نُرمال در تراز دیکته غرب تبدیل شد. اما عقبگرد آنها در عمل، هم گستاخی بیشتر آمریکا و اروپا برای افزایش فشارها را به دنبال داشت. هر چه دولت‌های هاشمی و خاتمی و روحانی، خوش بینی بیشتری نسبت به دشمن نشان داده و از مواضع انقلابی بیشتر کوتاه آمدند، فشار دولت‌های بوش پدر و کلینتون و بوش پسر و اوباما و ترامپ (و برخی رژیم‌های اروپایی) افزون‌تر شد. تا جایی که برای آقای هاشمی حکم جلب صادر کردند، ایران را با وجود همکاری دولت خاتمی در سقوط طالبان، در فهرست محور شرارت قرار داده و تهدید به حمله اتمی کردند، به هواپیمای ظریف سوخت ندادند، و فرد منتخب روحانی برای نمایندگی دفتر ایران در سازمان ملل را تروریست خوانده و برای او ویزا صادر نکردند!
کارنامه این طیف در حوزه اقتصادی نیز همان است که روزنامه غربگرای شرق، بهمن سال گذشته نوشت؛ «تند‌ترین اعتراضات اقتصادی اجتماعی در دولت‌‌‌های هاشمی و روحانی رخ داده. برنامه اقتصادی دولت هاشمی، منجر به اعتراضات مردم شد؛ مانند آنچه که در آبان ۹۸ هم رقم خورد. باید اعتراف کنیم تا قبل از آبان ۹۸، گسترده‌‌‌ترین اعتراض، سال ۷۱ در مشهد و پرتلفات‌‌‌ترین حادثه، فروردین ۷۴ در اسلامشهر رقم خورده‌‌اند. اعتراض‌‌ها از جنس نارضایتی از برنامه‌‌های اقتصادی دولت و برآمده از تورم حدود ۵۰ درصدی در دولت هاشمی بود. نتیجه طرح تعدیل ساختاری، کوچک شدن سفره ‌مردم بود». دولت سازندگی رکورددار تورم 49/6 درصدی بود؛ تا اینکه دولت مدعی اعتدال، رکورد 52 درصدی را به ثبت رساند.
پرسش مهمی که طیف مذکور به موازات سوء مدیریت خود پاسخ نداده‌اند، اینکه: آیا بدون تامین امنیت و ثبات منطقه‌ای می‌توان سنگی روی سنگ برای توسعه و رونق اقتصادی گذاشت؟ آیا بی‌اعتنا به جنگ افروزی‌های پیاپی در منطقه که هدف اصلی آن، زدن اقتدار و امنیت ایران است، می‌شود حتی خواب توسعه دید؟! جنگ نیابتی که توسط صدام تحمیل شد، طبق برآورد رسمی سازمان ملل، یکهزار میلیارد دلار خسارت برای کشور ما به همراه داشت. یک دهه بعد، آمریکایی‌ها جنگ جهانی چهارم را با حمله به دو همسایه ایران کلید زدند و در دهه بعدی، آتش جنگ نیابتی را در سوریه و عراق بر افروختند و تا کنار مرزهای ما گسترش دادند. قطعا اگر این جنگ‌ها به داخل خاک ما سر ریز می‌شد، خسارت‌هایی به مراتب بیشتر از جنگ 8 ساله به همراه داشت. هنر پهلوان قاسم سلیمانی این بود که در سینه سپر کردن مقابل خطری بزرگ، نه از تهدید‌ها و نه از ملامت‌ها نهراسید. «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَه وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهًَْ لَائِمٍ. ذَلِکَ فَضْلُ الله یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَالله وَاسِعٌ عَلِیمٌ».
او قهرمانی دوران‌ساز است؛ فرماندهی که جان و آبروی خویش را پای تولید قدرت و عزت خرج کرد. این مرام، نقطه مقابل همه سیاست بازانی است که منابع قدرت ملی را هزینه بازی‌های سیاسی خود کرده، اما جز خسارت برای مردم بر جا نگذاشته‌اند. او نه تنها نقشه تبدیل ایران به طعمه‌ای نُرمال برای قدرت‌ها (در تراز گاوهای شیرده پهلوی و سعودی) را باطل کرد، بلکه ملت‌های دیگر را از حلقوم مستکبران بیرون کشید. حاج قاسم، درست در نقطه مقابل نقشه‌ای بود که جان ساورز (رئیس‌وقت سرویس جاسوسی انگلیس) به عنوان «نُرمالیزاسیون ایران انقلابی از طریق برجام» عنوان کرد. او با همین نگاه، در‌باره نقشه برجام 2 و 3 هشدار داد. ضمنا درست در دوره‌ای که اروپای نیرنگ باز وعهدشکن، تجارت خود را با ایران به زیر یک میلیارد دلار رسانده بود، ررویکرد جامع سردار سلیمانی، موجب افزایش تجارت ایران با عراق، به نزدیک ده میلیارد دلار شد. این تداوم همان راهبرد موفقی بود که توانسته تحریم‌های سوخت 20 درصد (برای تولید رادیو دارو)، بنزین و واکسن کرونا را خنثی کند.
«حماسه سلیمانی»، آن رویداد روشنگری است که می‌تواند نخبگان ما را در برابر بمباران خط تحریف برای «تحمیل بی‌معیاری و بی‌هنجاری» مصونیت بخشد و یک جهش مهم در عرصه تقویت «ساخت درونی قدرت» و «اقتدار ملی» را به دنبال داشته باشد. حاج قاسم نگذاشت مطالبه امیر مومنان(ع) دیگر بار بر زمین بماند: «تُکَادُونَ وَ لَا تَکِیدُونَ وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُکُمْ فَلَا تَمْتَعِضُونَ. لَا یُنَامُ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمْ فِی غَفْلَهًْ سَاهُونَ.علیه شما نقشه می‌کشند (مکر می‌ورزند) و شما نقشه نمی‌کشید و شهرهاى شما را تصرّف مى‌کنند و شما خشمگین نمى‌شوید. دشمن به خواب نمى‌رود و شما در غفلت و فراموشی غوطه‌ور هستید.»

 

 

روزنامه اطلاعات

انتظار از همسایه ما عراق

دکتر شبان شهیدی مؤدب

واژه «همسایه» در مقایسه با معادل‌هایش در زبان‌های دیگر، یکی از کلمات زیبا و رسا در زبان فارسی است. در کتب دینی و اخلاقی ما درباره همسایه‌ها و رعایت حقوق آنها فراوان سفارش شده است. در ضرب‌المثل‌های رایج هم گفته شده است که «همسایه نزدیک به از برادر دور.»

استاد سخن، سعدی، در گزینش همسایه به دو نکته ظریف اشاره می‌کند:

تا ندانی که کیست همسایه

به عمارت تلف مکن مایه

یا‌:

آتش از خانه همسایه درویش مخواه

کآنچه بر روزن او می‌گذرد دود دل است

به‌بیان روشن‌تر، پردازنده بوستان و گلستان در اشعار فوق توصیه می‌کند که پیش از انتخاب محل کسب و سکونت، همسایه را خوب بشناسیم و اگر درمحلی سکنی گزیده‌ایم که همجوار ما درویش، فقیر و بی‌چیز است، مشکلات او را دریابیم.

در معنای گسترده‌تر، «همسایه»کشوری است که یا با آن مرز زمینی داریم یا مرز آبی، انتخابش از اختیار ما خارج است و موقعیت جغرافیایی، آن را تحمیل می‌کند. البته در اثر تحولات ناخواسته یا جنگ‌ها، ممکن است ناگهان کشوری با یک مملکت، برای مدتی کوتاه یا طولانی همسایه شود. آندره مالرو، انقلابی معروف قرن بیستم فرانسه و وزیر فرهنگ ژنرال دوگل در کتاب «ضد خاطرات» خود می‌گوید: از استالین پرسیدند شما که با آلمان مرز مشترک ندارید، چرا فکر می‌کنید هیتلر به شما حمله خواهد کرد؟ و او پاسخ داد که «خواهیم داشت» و چنین هم شد؛ چون ارتش سرخ با شکست آلمان هیتلری، به‌مدت نیم‌قرن بین شرق و غرب آلمان حائل شد. در دوران استعمار هم، ایران ما دو همسایه مداخله‌گر و تهدیدکننده به‌نام‌های روسیه تزاری و امپراطوری بریتانیا داشت که تاریخ ما از مداخله‌های این دو همسایه طبیعی و نامرئی، پر از غمنامه است.

امروز که ایران در دوران استقلال و اقتدار خود قرار دارد، ما با ۱۵ کشور همسایه‌ایم و قریب ۷۰۰۰ کیلومتر مرز خاکی و آبی داریم. سرزمین ما از نظر نژادی بین تیره‌های اسلاو روسی، ترک‌ها و عرب‌ها قرار دارد؛ همچنین در چهار راه آسیا- اروپا واقع شده است و بین مسلمانان سنی و شیعه مذهب و مسیحیان ارتودکس ادامه حیات می‌دهد. البته با توجه به مشترکات تاریخی با همسایگان ایران، نفوذ فرهنگی و تمدنی ما در منطقه به گونه‌ای است که خطوط قراردادی جغرافیایی نتوانسته ما را از همسایه‌های خود جدا کند و عملا در دل همه همسایه‌های جغرافیایی‌ خود حضور مشهود داریم.

عقل سلیم ایجاب می‌کند که ما با همه همسایگان خود رابطه‌ای حسنه داشته باشیم و ایجاد مودت بین دو کشور، اگر قرار است ماندگار باشد از تعریف خود در روابط بین‌الملل پیروی می‌کند. رابطه میان کشورهای قاره امریکا و اروپا و نیز شرق آسیا نشان می‌دهد که ممالک همجوار با رشته‌های نامرئی مواثیق و معاهدات و عهدنامه‌ها و توافقنامه‌ها با استحکام به‌هم وصل شده‌اند. درواقع اگرچه تفاهمات فردی و روابط دوستی بین سران کشورها در حسن همجواری مؤثر است اما باید توجه داشت که آنچه تدوام حسنه روابط را موجب می‌شود، وابستگی‌های مکتوب‌شده و معاهدات مرضی الطرفین است.

نکته دیگر، هماهنگی درون حکومتی در برقراری روابط است که باعث می‌شود نیازهای بخشی، در امضای مواثیق کلی لحاظ شوند. برای همین است که توافق بین سران همیشه با مطالعات کارشناسی بخشی قوت پیدا می‌کند.

 

از مجموع ۳۱ استان کشور ما، ۱۶ استان، مرزی هستند که بخشی از نیازهای آنها به استان‌های مرزی کشورهای همسایه مربوط می‌شود. البته در یک حکومت بالغ، نیازهای استانی باید در ذیل منافع و مقتضیات ملی تعریف شوند؛ با این حال نباید این نیازها در توافقاتی که امضا می‌شوند، مغفول بمانند.

نکته بعدی، انتظار از کشورهای همسایه است که باید هم مبنای منطقی داشته باشد و هم نباید به اخلاقی بودن آنها بسنده کرد. مثلا صادرکنندگان میوه ایران از مرز ترکیه، بارها شکایت کرده‌اند که در زمان صدور محصولات با اشکال‌تراشی‌های همسایه و تأخیر در عبور کامیون‌ها مواجهند و این امر هر سال زیان‌های فراوانی را به آنها تحمیل می‌کند؛ یا سیستان تشنه‌لب در زمان نیاز از سوی همسایه ما افغانستان، سیراب نمی‌شود یا در بلوچستان ایران، سهل‌انگاری‌های امنیتی همسایه ما پاکستان، باعث رخنه اشرار و تلفات جانی نیروهای امنیتی ایران می‌شود. البته همسایگان نامبرده هم، طبعا از ما انتظاراتی دارند که در توافق‌های کلی بین دو کشور، خواست‌هایشان را لحاظ می‌کنند.

گاهی انتظارات از یک کشور همسایه ممکن است به گونه‌ای باشد که آن کشور، علیرغم تمایل مردم خود، به علت فشار قدرت‌های بزرگ نتواند به آنها پاسخ دلخواه بدهد. این‌گونه امور بیشتر در جوامع بین‌الملل نظیر سازمان ملل متحد، سازمان اوپک، سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب، شورای همکاری کشورهای منطقه خلیج فارس یا اجلاس غیر متعهد‌‎ها رخ می‌نمایند؛ نمونه کشور همسایه و دوست که به ما رأی ممتنع می‌دهد یا در زمان رأی‌گیری غیبت می‌کند.

یکی از استادان روابط بین‌الملل، در یادداشتی با عنوان «رأی ممتنع عراق در سازمان ملل، یعنی شروع فاصله گرفتن تدریجی بغداد از ایران»، به تحلیل رأی ممتنع اخیر نماینده عراق در سازمان ملل پرداخته و از این نوع رأی دادن گله کرده است. نگارنده، این رأی کشور همسایه و برادرمان عراق را در زمره مقوله فشار امریکا ارزیابی می‌کند نه به‌معنای فاصله‌ گرفتن تدریجی از ایران. شاید هم این امر به ضعف دیپلماسی ما برگردد که انتظارات به درستی مطرح نشده‌اند.

مورد عراق، این مهم را می‌رساند که هم نباید بخواهیم همسایه ما استقلال رأی نداشته باشد و هم باید روابط برادرانه را با همسایگان خود نهادینه کنیم. در هفته بزرگداشت شهادت سردار قاسم سلیمانی، ذکر این نکته ضروری است که یکی از دلایل بیم و هراس دشمنان از وی، فکر راهبردی آن شهید بود که در تنظیم روابط فقط به ارتباط دوستانه اکتفا نمی‌کرد؛ زیرا خوب می‌دانست که دولتمردان در پست‌های خود اقامت موقت دارند و این را هم به دوستان همسایه خود فهمانده بود که اگر سر بزنگاه که همه از کمک به آنها در مانده‌اند به یاری‌شان می‌شتابد، انتظار دارد که آن‌ها نیز در زمان نیاز به کمک ما بیایند.

ما باید حیله دشمنان ملت‌های مسلمان را درک کنیم. امریکا برای فروش هواپیماهای پیشرفته به امارات، بر قراری رابطه با اسرائیل را به این کشور تحمیل می‌کند و در این کار موفق می‌شود و برای برداشتن تحریم‌های وضع شده علیه سودان، به آن کشور تحمیل می‌کند که به اسرائیل اجازه پرواز هواپیماهایش بر فراز خاک سودان را بدهد. به یقین کشور دوست و همسایه ما عراق که چند سال در اشغال نیروهای متجاوز امریکایی قرار داشته، هنوز از فشارهای این ابرقدرت زیاده‌طلب رنج می‌برد. رابطه دوستانه و راهبردی ما با عراق به گونه‌ای نیست که بگوییم بغداد با یک رأی ممتنع از تهران فاصله گرفته است. به گمان نگارنده، این‌گونه تحلیل‌ها به تقویت روابط دوجانبه کمک نمی‌کنند. عراق که از شر رژیم بعث خلاص شده است، بنا به قولی شریک اول صادراتی ایران در میان کشورهای همسایه است. البته برادران عراقی ما این نکته را درک می‌کنند که انتظار سیاسی ما با توجه به تهدید‌هایی که برای دوکشور وجود دارد طبیعی است و ما هم می‌فهمیم که رأی اخیر عراق نباید به معنای دمیدن ساز ناهمنوایی در روابط دو کشور تلقی شود. جمهوری اسلامی ایران، خواهان عزت و سربلندی و استقلال کشور و مردم عراق است و طبعا دولتمردان منتخب عراق هم که در برهه حساسی از تاریخ این کشور زمام امور را به‌دست گرفته‌اند، راهبرد سیاسی و اقتصادی کشور خود را در برآوردن مطالبه مردم خویش ترسیم خواهند کرد که خواهان برقراری بهترین نوع رابطه کوتاه و درازمدت با ایران اسلامی هستند.

 

 

روزنامه اعتماد

مردم، در اندیشه آقای مصباح

عباس عبدی

آقای محمدتقی مصباح‌یزدی نیز با‌ دار‌فانی وداع کردند. درباره موضوعات محوری مرتبط با ایشان می‌توان به چند نکته اشاره کرد. یکی نقد کنش‌های سیاسی است که فعلا از آن می‌گذریم. دیگری اصول و قواعد اندیشه ایشان است. برای بنده برخی تناقضات و نارسایی‌های فکری اهمیت داشت که به گمان هیچگاه حل نشد.

 یا حداقل اینکه بنده نتوانستم پاسخ این تناقضات و نارسایی‌ها را در مطالب ایشان پیدا کنم هر چند در سال‌های اخیر تا حدی تفاوت در آرای ایشان دیده می‌شود که قدری از شدت تناقضات مواضع پیشین می‌کاهد. در این یادداشت و متناسب با درگذشت آقای مصباح سعی می‌کنم دو مورد را نقد کنم. 

اولین و مهم‌ترین آنها درباره حقانیت یا مشروعیت رای مردم است. چنانچه به نظر آقای مصباح: «مشروعیت حکومت نه تنها تابع رای و رضایت ملت نیست، بلکه رای ملت هیچ تاثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد.» ابتدا توضیح دهم که رای مردم به هر تصمیمی حتی اگر 99 درصدی هم باشد، موجب مشروعیت (به معنای شرعی بودن) آن تصمیم نمی‌شود. همچنان که نظر فلان عالم دینی نیز به جز برای خودش برای دیگران حجیت شرعی ندارد. به همین دلیل است که آرای فقهی و شرعی در میان علمای اسلامی متفاوت است و هر کدام نیز برحسب برداشت خود عمل می‌کنند. و این متفاوت از مسیحیت کاتولیک است که رای پاپ نهایی و به منزله حکم خدا است. بنابراین نه تنها رای مردم، بلکه رای هیچ کس دیگری حجیت شرعی برای عموم را ندارد. هر فقیه یا مقلدی خودش مسوول آن چیزی است که می‌گوید و به آن عمل می‌کند. ولی حقانیت چیزی متفاوت از مشروعیت است. این همه کشور در جهان هست که به لحاظ معیارهای موجود شرعی نیستند در حالی که همه قانونی و دارای حق هستند.

 از این نظر قانون اساسی ایران به واسطه رای مردم حق یا قانون شناخته می‌شود، و به هیچ‌وجه از این رای پایه مشروعیتی را نمی‌توان استنتاج کرد. بنابراین کل این نظام و جزییات از جمله جمهوریت آن بر پایه یک توافق جمعی واقعیت پیدا کرده است. توافقی که هیچ سابقه تاریخی نیز در شرع نداشته است. البته افراد می‌توانند برحسب اجتهاد خود آن را شرعی نیز بدانند، همچنان که آقای مصباح چنین می‌اندیشید، ایرادی ندارد، ولی این برداشت فقط برای خودشان معتبر است و نه برای دیگران. همچنان که در نقطه مقابل نیز برخی از فقها با حکومت پس از انقلاب از زاویه امر واقع تعامل کرده‌اند، نه از زاویه شرعی و الهی بودن آن، و کسی هم از مردم نخواسته که به شرعیت حکومت اذعان کنند.

بنابراین اگر چه رای مردم موجب شرعیت چیزی نخواهد شد، ولی مگر راه دیگری برای شکل دادن به حکومت وجود دارد؟ حکومت‌ها یا از طریق زور و سلطه خود را تحقق می‌بخشند یا از طریق توافق یا رضایت جمعی. اگر براساس توافق جمعی بنا نشوند، به ناچار براساس زور و سلطه خواهند بود و بطور قطع اعمال زور هر چه باشد شرعی نیست، زیرا اساس شرع و دین مبتنی بر انتخاب و رضایت است. مثل اینکه افراد را به زور مجبور به نماز خواندن کنند!!  ایشان سعی کرده با گفتن این که: «اگر در جمهوری اسلامی تاکنون سخن از انتخابات بوده صرفا به این دلیل است که ولی فقیه مصلحت دیده است فعلا انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود» مشکل را حل کند ولی توجه نداشته که این با اظهارات امام در بهشت‌زهرا و موارد دیگر همخوانی ندارد. به‌علاوه ولی‌فقیهی که خود منبعث از رای خبرگان و قانون است چگونه ممکن است که مشروعیت قانون از اراده او باشد؟ ایشان برای حل این مشکل به نظریه نصب توسل می‌جویند در حالی که اساس این انتخاب عرفی و قانونی است و نظریه نصب موضوعی عقیدتی است.

البته مواضع سال‌های پایانی ایشان قدری تغییر کرده است. اخیرا دیدم که در همین زمینه نیز متنی از آقای مصباح نقل شده است که گفته‌اند:

«با زور و افسار و زنجیر و شکنجه و کشتن، چیزی عوض نمی‌شود؛ گاهی نتیجه معکوس هم می‌دهد... ما نمی‌خواهیم با دیگران، با دشمنان و مخالفین‌مان یا با افراد جاهل، یک برخورد متعصبانه، زورمدارانه و برتری‌طلبانه داشته باشیم... خدا خواسته که انسان با فکر خودش بفهمد و انتخاب کند. ما باید کاری کنیم این زمینه بهتر فراهم شود. اگر بخواهیم کار انسانی کنیم، تنها یک راه دارد و آن تاثیر در فکر است. »

البته معلوم است که دیگران مخالف خود را جاهل نامیدن تا چه حد با بخش‌های دیگر این جملات همخوانی دارد؟ نکته دوم وجود نارسایی‌هایی است که در این دیدگاه دیده می‌شود. برای نمونه در ادامه همین نقل قول اخیر از ایشان آمده است که:  «دولت اسلامی باید سعی کند با دادن زکات، کفار و جاهلین را جذب کند. باید با مدارا و مهربانی جذب کرد و جهل را برطرف کرد. حتی کمک مالی بهشان کرد تا توجه‌شان جلب بشود. مولفه قلوبهم. تا بفهمند دلسوزشان هستیم، تا راهی برای هدایتشان باز شود. حالا پذیرفتن یا نپذیرفتنش، مساله دیگری است.»

 این ذهنیت شاید متأثر از یک سابقه تاریخی است. پس از فتح مکه، غزوه حنین پیش آمد و غنایم زیادی نصیب مسلمانان شد ولی این غنایم بطور ویژه‌ای به سود تازه مسلمانان تقسیم شد و «مولفه قلوب» نام گرفت و موجب رنجش مومنان اولیه در مدینه شد. رفتار پیامبر(ص) از نظر اصولی قابل دفاع بود زیرا شکاف‌ها را تخفیف می‌داد، ولی این ربطی به اصلاح عقیده افراد ندارد، فقط دشمنی‌ها را کم می‌کند. چنین سیاستی برای هم‌عقیده کردن دیگران با شکست مواجه می‌شود. زیرا توافق بر هر عقیده‌ای مبتنی بر اصول و گزاره‌های منطقی است و این تفاوت دارد با جلب توافق دیگران نسبت به یک مجموعه صاحب قدرت. در واقع جاهل با کمک مالی عاقل نمی‌شود.

 با این کمک شاید فقیر، مرفه شود، ولی جاهل عاقل نمی‌شود. به علاوه مشکل مهم‌تر این است که همان کفار و احتمالاً جاهلان مورد نظر ایشان، امروز بسیار ثروتمندتر هستند و از این ابزار برای جلب علاقه دیگران استفاده بهتری می‌کنند، و در این وادی نمی‌توان با آنان رقابت کرد. به علاوه این پول و کمک را چه کسانی باید ارایه دهند؟ دولت یا مردم؟ اگر منظور دولت است که حق این کار را ندارد. خلاصه اینکه با پول می‌توان موقتا قلب دیگران را به دست آورد ولی عقل و عقیده را نه. عقلی که با پول جلب شود فاقد ارزش و پایداری و حتی اهمیت است و هر چه باشد عقل نیست.  امیدواریم که شاگردان و رهروان ایشان به این ابهامات و تناقضات پاسخ دهند، شاید راهی برای حل آنها بتوان یافت.

توضیح ضروری:  شخصیت‌هایی همچون مرحوم آیت‌الله مصباح طرفداران و منتقدانی دارند. مطلبی که خواندید نقد آقای عباس عبدی به ایشان بود. این مباحثه می‌تواند ادامه یابد و روزنامه اعتماد آماده است نقد کسانی را که به آقای عبدی نقد دارند منتشر کنند.

 

 

روزنامه شرق

‌زلزله کرواسی، نشانی از احتمال قابلیت پیشیابی زلزله‌ها

مهدی زارع

در 29 دسامبر سال 2020، یک زلزله با بزرگای 6.4 درکرواسی در سه‌کیلومتری جنوب ‌غربی پترینیا و 47 کیلومتری جنوب شرق زاگرب رخ داد که شدت آن (خرابی) حدود هشت در مقیاس شدت اروپایی تخمین زده شد. یک روز پیش از این رویداد پیش‌لرزه‌ای متوسط به بزرگای 5.2 خساراتی وارد کرد. در دوم مارس 2020 نیز زمین‌لرزه‌ای به بزرگای 5.3 در هفت‌کیلومتری زاگرب یک کشته و 27 زخمی درپی شد. زمین‌لرزه تاریخی 1880 در زاگرب با بزرگای 6.3 موجب کشته‌شدن یک نفر و خسارت فراوان شده بود. پس‌لرزه، با بزرگای 4.8 بعد از زلزله 29 دسامبر 2020 مهم‌ترین پس‌لرزه بوده است.

در زلزله اصلی با بزرگای 6.4 هفت نفر کشته و حداقل 26 نفر دیگر زخمی شدند. گزارش‌های اولیه از ساختمان‌های تخریب‌شده در پترینیا خبر می‌دهد. شهردار پترینیا گفت که نیمی از شهر ویران شده است. این زمین‌لرزه در سراسر شمال کرواسی و همچنین در قسمت‌های وسیعی از اسلوونی، اتریش، بوسنی و هرزگوین، صربستان، مجارستان، اسلواکی و ایتالیا و همچنین در برخی از مناطق مونته‌نگرو، آلمان و چک حس شد. درپی زلزله 22 مارس 2020 زاگرب، پس‌لرزه‌های زیادی رخ داد که شدیدترین آنها با بزرگای 5.0 بود. این قوی‌ترین زمین‌لرزه در زاگرب از زمان زلزله تاریخی سال 1880 بود که باعث خسارت قابل توجهی در مرکز این شهر تاریخی شد.

گزارش شده است که بیش از 1900 ساختمان براثر خسارات زلزله غیرقابل سکونت شده‌اند. زمین‌لرزه در اسلوونی نیز احساس شد. این زمین‌لرزه در طی شیوع ویروس کرونا رخ داده و باعث ایجاد مشکلاتی در اجرای اقدامات فاصله اجتماعی تعیین‌شده ازسوی دولت کرواسی شده است. کرواسی از ریاست شورای اتحادیه اروپا درخواست کمک کرد. خسارت مستقیم زمین‌لرزه 22 مارس 2020 در زاگرب 86 میلیارد کرون کرواسی (11.5 میلیارد یورو) تخمین زده شد. آنچه در زلزله کرواسی شدید 9دی‌ماه 99 کرواسی و بعد از دو زلزله متوسط در 22 مارس و 28 دسامبر رخ داد، می‌تواند احتمالا نشانی از قابلیت پیش‌یابی یک زمین‌لرزه شدید باشد. لرزه‌خیزی با تغییرات تنش در پوسته مرتبط است. بارگذاری تنش زمین‌ساختی روی گسل‌ها منبع اصلی تنش جمع‌شده در پوسته است.

زلزله و تغییر تنش ناشی از آن ممکن است نقشی اساسی در افزایش پتانسیل خطر لرزه‌ای را در همان محدوده داشته باشد. یک تغییر تنش ممکن است زمین‌لرزه‌هایی را در مناطق که طولانی‌مدت تحت تنش بوده‌اند، موجب شود. توزیع فضایی زلزله‌های قبلی ممکن است مکان‌های احتمالی زمین‌لرزه‌های آینده را مشخص کند. لرزه‌خیزی در زمین‌لرزه‌های ثبت‌شده تاریخی حاوی اطلاعاتی درباره تنش منتشرشده در آن زلزله‌های قبلی است.

 زمین‌لرزه‌های اخیر با اندازه متوسط ممکن است در اطراف مناطق با فشار زیاد با تجمع طولانی‌مدت بارگذاری زمین‌ساختی رخ دهد. گسل در شرایط نزدیک به بحرانی ترجیحا به افزایش تغییرات تنش با رخداد زمین‌لرزه بعدی ممکن است پاسخ دهد. به نحوی که یک رویداد مهم، تنش انباشته گسل را آزاد کرده و باعث بروز رویدادی دیگر در مناطق مجاور می‌شود. افزایش لرزه‌خیزی ممکن است تا زمان بازیابی تنش و واردشدن به یک تعادل جدید تنش ادامه یابد.

 آیا ممکن است زمین‌لرزه‌ای در ایران باعث ایجاد زمین‌لرزه‌ای در ترکیه شده باشد یا زلزله در فیلیپین مربوط به زمین‌لرزه‌ای باشد که یک هفته بعد در ژاپن رخ داده است؟ در مسافت‌های طولانی جواب منفی است. حتی پوسته زمین نیز به اندازه کافی یکپارچه نیست که بتواند تنش را به‌طور مؤثر در هزاران کیلومتر منتقل کند. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد زمین‌لرزه در یک منطقه می‌تواند فعالیت لرزه‌ای را در چند ده تا چند صد کیلومتر ازجمله پس‌لرزه‌های جمع‌شده در مجاورت لرزه اصلی ایجاد کند.

 

 

روزنامه دنیای اقتصاد

عامل اصلی شکل‌گیری انتظارات

فروهر فردوسی

ادوارد مورگان فوستر، نویسنده صاحب‌سبک بریتانیایی در کتاب «جنبه‌های رمان» به نویسندگان جوان توصیه می‌کند، قبل از طراحی اولیه رمان به فصل پایانی آن بیندیشند و سخت کنجکاو باشند تا اثر هنری آنها چه تاثیری بر مخاطب خواهد گذاشت و آنگاه اقدام به نگارش رمان کنند. این آموزه ارزشمند را که می‌توان آن را راز مانایی تاریخی یک اثر هنری دانست، در عرصه سیاست‌گذاری اقتصادی نیز انگاره‌ای غیرقابل کتمان است.

واقعیت این است که اعتبار منظومه سیاست‌گذاری یک کشور که انعکاس آن در تبلور انتظارات جامعه از روند آتی نمایان شده و از کانال انباشت سرمایه اجتماعی بر تحولات اجتماعی آتی اثرگذار خواهد بود، ناشی از اثرگذاری مجزا و منفک اقدامات و مواضع هر یک از بازیگران فعال در منظومه سیاست‌گذاری نیست؛ بلکه آنچه مورد قضاوت و پایه شکل‌گیری انتظارات قرار می‌گیرد ماحصل و برآیند مجموعه سیاست‌گذاری‌های کشور در دوره زمانی میان‌مدت است. از این منظر اتخاذ رویکردهای جزیره‌ای و سیاست‌بازانه از سوی هریک از نهادهای اثرگذار در مجموعه سیاست‌گذاری کشور تلاشی بیهوده با تحمیل هزینه سنگین و عامل کاهنده اعتبار سیاست‌گذار قلمداد می‌شود.

در این راستا و در شرایط جاری، مواجهه جامعه با رشد تورمی بالا و فشار معیشتی شدید بر اقشار کم‌برخوردار و متوسط از یکسو و از سوی دیگر فقدان اتخاذ سیاست‌های رفاهی متناسب با افت محسوس قدرت خرید خانوارها طی سال‌های اخیر از سوی دولت و از همه مهم‌تر ضریب بالای اثرگذاری فعل و انفعالات سیاست خارجی بر روند ارزش پول ملی و بالطبع تعادل بازارهای چهارگانه، زمینه قرار گرفتن اقتصاد ایران را در شرایط پیچیده‌ای فراهم کرده است. در چنین شرایطی حواشی پیرامون لایحه بودجه ۱۴۰۰ و مواجهه بودجه پیشنهادی دولت با کسری تراز عملیاتی جدی، در کانون توجهات مردم و رسانه‌ها قرار گرفته است.

بدیهی است حجم بالای ناترازی بودجه، احتمال پولی‌سازی کسری مذکور را تقویت می‌کند؛ امری که آتش تورم را شعله‌ورتر کرده و بر پیچیدگی شرایط خواهد افزود. از این منظر طبیعتا سیاست‌گذار در پی شناسایی ظرفیت‌های جبران ناترازی خواهد بود. در این میان واقع‌گرایی و پرهیز از رویاپردازی در تعدیل مصارف و افزایش منابع بودجه، پیش‌شرط گذار از شرایط پرمخاطره جاری است.

 کاهش محسوس مصارف بودجه با توجه به سهم غالب بودجه جاری عملا منتفی است و نباید فراموش کرد اصلاح ساختاری بودجه پروسه‌ای پیچیده، بلندمدت و منوط به سازگاری سیاستی و وجود چشم‌انداز روشن از روند آتی متغیرهای اقتصادی است؛ امری که امکان تحقق آن در بودجه ۱۴۰۰ عملا دست‌نیافتنی است و اساسا به فرض اصرار سیاست‌گذار بر اجرای رویکرد ریاضتی، پیامدهای منفی منتج از آن هزینه‌ای فراتر و گسترده‌تر از توان تحمل به سیستم تحمیل خواهد کرد. از سوی دیگر در سمت منابع نیز با توجه به محدودیت‌های جاری عملا مهم‌ترین روش جبران ناترازی، انتشار اوراق بدهی دولت است.

 نکته نگران‌کننده در این خصوص روند استقبال از اوراق بدهی دولتی در هفته‌های اخیر است که پایداری ظرفیت تامین مالی دولت از محل انتشار اوراق را در ماه‌های آتی با چالش جدی روبه‌رو کرده است. حال آنکه با توجه به حجم بالای نقدینگی کشور و نرخ عایدی سایر بازارهای رسمی موازی و اثرپذیری نرخ‌ها از یکدیگر، عدم‌توفیق دولت در واگذاری حجم اوراق بدهی به میزان هفته‌های ابتدایی حراج هفتگی در بازار پول و بازار سرمایه در خردادماه سال‌جاری، موید وجود موانع جدی در بازارگردانی و بازارسازی اوراق بدهی است.

 در این میان باید توجه داشت گرچه نرخ اوراق و زمان سررسید، دو فاکتور کلیدی در جذابیت یا عدم‌جذابیت اوراق محسوب می‌شوند اما عدم‌توجه به درجه نقدشوندگی اوراق و فضای بازار در مواجهه با نااطمینانی‌های فرارو، نشان از عدم درک کافی از بازار بدهی و ملاحظات سرمایه‌گذاران نهادی دارد که پایه سرمایه‌گذاران اوراق را در بازار اولیه شکل می‌دهند. در این راستا گرچه حسب مطالعات تطبیقی با اجرای دیرهنگام عملیات بازار باز بانک مرکزی در ایران به‌عنوان مهم‌ترین حلقه مفقوده در کارآیی سیاست‌گذاری پولی و در ذیل آن توسعه بازار بدهی امیدواری جدی ایجاد شد اما در عمل به دلایل عدیده عملا انحراف وسیعی از عملیات بازار باز استاندارد و متعارف با عملیات سیاست‌گذار پولی در کشور وجود دارد که آثار آن در سهم ناچیز اوراق بدهی در ترازنامه بانک‌ها و بانک مرکزی و در عین حال رشد فزاینده نقدینگی در هفت ماه اخیر و نیز فقدان تقاضای موثر برای اوراق دولتی نمایان است.

 این امر در شرایطی به اقتصاد ایران تحمیل شده که در ماه‌های اخیر دولت‌ها با درجات توسعه‌یافتگی متفاوت، با هماهنگی و سازگاری سیاستی کافی با بانک‌های مرکزی جهان با هدف تحریک تقاضا و در قالب بسته‌های محرک، اقدام به اجرای سیاست ضدچرخه‌ای مالی از طریق انتشار وسیع اوراق بدهی کرده‌اند و بانک‌های مرکزی نیز به تبع شرایط موصوف، ضمن بازنگری مستمر و مکرر در هدف‌های اعلامی تورمی و در پاسخ به شرایط جدید، اقدام به تعمیق بازار بدهی کرده‌اند و عملا خروج هرچه سریع‌تر از بحران ناشی از پاندمی کووید-۱۹ را از طریق بازارسازی و در موارد متعددی خرید قابل‌توجهی از اوراق دولتی در دستور کار قرار دادند، حال آنکه در مقایسه تطبیقی، حجم مداخله بانک مرکزی ایران در بازار اوراق و نیز تزریق منابع به اقتصاد در مقایسه با کشورهای مذکور ناچیز می‌نماید که ریشه آن را در اهداف کنترل تورمی باید جست.

با این وجود عملا راهکار محوری جبران ناترازی بودجه ۱۴۰۰ به‌دلیل چسبندگی مصارف، رشد اقلام منابع بودجه است که ظرفیت قابل اتکای انتشار اوراق دولتی است. در این میان باید اذعان داشت سیاست‌گذاری در بازار اوراق بدهی نقطه عطف سیاست پولی و سیاست مالی قلمداد می‌شود و بدیهی است در سمت منویات سیاست‌گذار، بخش عمومی از جمله اهداف دولت از انتشار اوراق بدهی را می‌توان اجرای سیاست‌های ضدچرخه‌ای در حالت بهینه و تلاش برای جبران غیرتورمی ناترازی بودجه در حالت حداقلی به‌عنوان اهداف تامین مالی و تضمین حرکت در مسیر ایمن توسعه بازار بدهی با تکیه بر پایش مستمر سنجه‌های پایداری بدهی دانست.

اما در سمت سیاست‌گذار پولی، هدف اصلی کنترل تورم و مدیریت انتظارات تورمی از اهمیت برخوردار است. از این منظر با توجه به این دوگانه کوتاه‌مدت، ضرورت حصول به درجات مطلوب از سازگاری سیاستی نقش کلیدی در امکان تحقق ظرفیت پایدار در مسیر انتشار اوراق بدهی دارد؛ امری که در گرو شناخت کامل دغدغه‌های طرفین و اتخاذ رویکرد سیستمی به‌جای رویکرد جزیره‌ای است زیرا تحقق هدف بانک مرکزی که همانا کنترل تورم است مادامی که رفتارهای مالی دولت منضبط نشود و ظرفیت انتشار اوراق دولتی در مسیر جبران ناترازی بودجه از طریق بازارسازی از سوی آن بانک همچون کشورهای دیگر فراهم نشود، هرگز میسر نخواهد شد و دولت نیز مادامی که بانک مرکزی عملیات بازار باز استاندارد را اجرا نکند امکان توسعه بازار بدهی متناسب با حجم نقدینگی و ظرفیت بازار مالی بانک‌محور کشور و به تبع آن تامین مالی پایدار از محل انتشار اوراق را تجربه نخواهد کرد.

در حقیقت عقیم‌سازی ظرفیت تورمی ناترازی بودجه و اجتناب از قرار گرفتن در چرخه شوم کسری بودجه/ تورم بالاتر، در گرو توسعه بازار بدهی است و هرگز نباید فراموش کرد که انتظارات مردم از خروجی و برآیند منظومه سیاست‌گذاری کشور شکل خواهد گرفت و نه رویکرد مجزای سیاست‌گذاران و مواضع نمایشی.

از این منظر در فرآیند تصمیم‌گیری در حوزه بازار بدهی باید توصیه ادوارد مورگان فوستر را به‌کار بست و بازیگران (دولت، بانک مرکزی و مجلس) باید قبل از طراحی اولیه سیاست‌ها به فصل پایانی آن و زمانی که غبار تنش‌های سیاسی فروکش می‌کند بیندیشند و سخت کنجکاو باشند تا نتیجه سیاست‌های اعمالی چه اثری بر اقتصاد و انتظارات مردم و اعتبار مجموعه سیاست‌گذاری خواهد گذاشت. در غیر این صورت قطعا ترکیبی از تحقق «بازی پانزی برای دولت به صرف افزایش کور نرخ اوراق بدون بازارسازی و افزایش درجه نقدشوندگی آن»، «استمرار روند فزاینده تورمی جاری»، «عدم‌حمایت از بخش واقعی به‌واسطه عدم اجرای سیاست ضدچرخه‌ای»، «تشدید افت در انباشت سرمایه» و... از سوی جامعه به پایان خوشی منجر نخواهد شد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

آخرین عناوین